شهادت

مجــــــــــــله شــــبانه ( هر شب یک وصیتنامه شهید)


«این وصیت‌نامه‌هایی که این عزیزان می‌نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کرده‌اید
و خدا قبول کند. ... این وصیت‌نامه‌ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. امام خمینی(ره)».

بر همین اساس ازین پس هر شب وصیت نامه یک شهید را به عنوان تحفه‌ای
از گنجِ جنگ پیشکش کاربران بزرگوار مجله شبانه خواهیم کرد.


◘◙ والپیپرهای زیبا با موضوع شــــهدا ◘◙

با نام خدا

شهدای انقلاب اسلامی

انجمن: 

[="Arial"][="DarkOrchid"]

به نام خدا...

او در سال 1301 در تهران متولد شد. سایه سیاه استبداد رضاخان را از کودکی لمس نمود و کینه طاغوتیان را بر دل گرفت. رضا خواندن و نوشتن را فرا گرفت و بعد از کسب توانایی لازم در شرکت واحد استخدام شد.
او انسان آزاده و درستکاری بود. نهضت مردم را بر حق می دانست و برای براندازی حکومت طاغوتیان تلاش می کرد. در اوج فعالیتهای انقلابی مردم او به انجام وظیفه مشغول بود، در روز یازدهم آذر ماه سال 1357 گاردیهای جنایت پیشه او را مجبور به پیاده کردن مسافران کردند، سپس به وی دستور دادند که با اتوبوس از روی پیکر شهدا عبور نماید. اما رضا که 56 سال در مکتب امیر المؤمنین درس آزادگی و جوانمردی آموخته بود با این امر مخالفت ورزید و توسط یک سرباز مزدور در خیابان سرچشمه به شهادت رسید.
مزار شهید رضا استاد حسن بنا در بهشت زهرا (س) قرار دارد. او از خود سه فرزند بر جای نهاد تا راه او را ادامه دهند.


تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
برگرفته از کتاب یادنامه، صفحه:257


[/][/]

سید پا برهنه

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:روایاتی از زندگانی سردار

شهید سید حمید میرفضلی :Gol:

سید غلامرضا (حمید) میرفضلی
ولادت: 1335/رفسنجان/کرمان
شهادت:1362/جزیره مجنون/عملیات خیبر

بزرگترین فاجعه مسلمانان

بسم الله الرحمن الرحیم
یه سوال سیاسی:چرا ایران با ارمنستان دشمن نیست؟؟؟ مگه اونا مساجد قرا باغ رو به تویله تبدیل نکردند ؛ مگر اونا بیش از دویست هزار ترک مسلمان شیعه رو به شهادت نرسوندند؛مگه اونا ایروان که یه یک شهر شیعه نشین از جنس ما(ترک آذری) بود رو به یه شهر مسیحی تبدیل نکردند؟؟؟؟ من خودم از دولت آذربایجان خوشم نمیاد چون ضد اسلام هست.ولی چرا باید ایران بزرگ ترین شریک تجاری ارمنستان باشه؟؟؟؟
اونهایی که ارومیه هستن می دونن همین ها شیعیان ارومیه رو کشتن بعد یه کلبه خشتی ساختن که به جای آب از خون مسلمونا برای خیش کردن خشت هااستفاده کردن.هر وقت بارون میباره اون سرخ میشه. این رو هم بگم اگه دولت عثمانی نبود الان اسلام و تشیع از کل شمالغرب محو شده بود

حالا میشه جواب بدید چرا؟؟؟؟

مادر شهیدی که در سفر حج به آرزوی دیرینه شهادت رسید

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:شهیده زهرا صادق زادگان :Gol:

مادر شهیدی که در سفر حج به آرزوی دیرینه شهادت رسید


به گزارش زنان شهید به نقل از خبرگزاری بسیج: شهیده زهرا صادق زادگان تنها پسرش را در راه خدا تقدیم کرد و خودش در آخرین سفر به خانه خدا شهد شهادت را نوشید.


فرزند شهید زهرا صادق زادگان:

شهدا بهترین آهنگ و موسیقی اللهی را دریافت کردند و به شهد شیرین شهادت دست یافتند

حمیده مکاری فرزند شهید زهرا صادق زادگان گفت: شهدا بهترین آهنگ و موسیقی اللهی را دریافت کردند و به شهد شیرین شهادت دست یافتند.
به گزارش زنان شهید، حمیده مکاری فرزند شهیدزهرا صادق زادگان در گفتوگو اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری بسیج به بیان خاطرات از مادر شهید اش پرداخت.
وی گفت: مادر در خانواده کاملاً مذهبی در شهر قزوین بدنیا آمد پدربزرگ شهیده زهرا صادق زادگان از ذاکران اهل بیت:doa(5): بود و مادر بزرگ وی خانم پاک دامنی بود که در صحن و سرای امام حسین:doa(6): مدفون است و با پسر عمویش ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک پسر و دو دختر است.

فرزند شهید زهرا صادق زادگان تصریح کرد: شرکت منظم در جلسات قرآن کریم نامه های از برنامه های دائمی ایشان بود.
مکاری تاکید کرد: مدیریت و کارایی را از جمله ویژگی های بارز مادر می داند که شاید این به دلیل آن بود فرزند ارشد خانواده بود.
وی اذعان داشت: هیچ وقت نشد که مادر نماز را در درون خانه بخواند و همیشه حضور فعال در صفوف نماز جماعت داشت.
فرزند شهید صادق زادگان از مادر بعنوان دوستی صمیمی یاد می کند و می گوید: تمام مسائل خود را همواره با او در میان می نهادیم و او انسانی مهربان، با تلاش و دارای اندیشه ای ژرف بود.
مکاری با اشاره به فرمایش امام خمینی:doa(2): مبنی بر اینکه ای مردم فرزندان خود را به جبهه بفرستید تشریح کرد: مادر ارادت خاصی به امام خمینی:doa(2): داشت و ایشان را نائب بر حق امام زمان:doa(3): می دانست و همواره به سخنرانی ها و پیام های ایشان جان و دل فرا می داد زمانی که امام سخنرانی فرمودند بعد از سخنرانی امام، علی تنها فرزند پسری خود را به جبهه فرستاد.

وی ادامه داد: یک شب علی قبل از شهادتش با خانه تماس گرفت و پدر تلفن را برداشت و از علی خواست که به خانه بیاید و علی خطاب به پدر گفت: شما دوست دارید که دشمن تا در خانه بیاید در ضمن شهادت سعادتی است که قسمت هر کس نخواهد شد و با این حرف علی او آرام گرفت.
فرزند شهیده تشریح کرد: یک شب مادر خواب می بیند که علی زخمی شده است و او دعا می کند که یا سلامتی به فرزندش برگردد یا شهید شود زمانی که مادر از خواب بیدار می شود خبر شهادت علی را به او می دهند و او شکرگزار خدا بود و اعتقاد راسخ داشت.
مکاری به بیان خاطره ای دیدار با امام خمینی:doa(2): اشاره کرد و خاطر نشان کرد: زمانی که ما برای دیدار با امام حرکت کردیم مادر به دلیل کسالتی که داشتند نتوانستند بیایند و خطاب به امام نامه ای نوشتند و آن را به من دادند تا به امام تحویل بدهم در میان راه نامه را من باز کردم مادر درآن نوشته بود: امام عزیزم علی تنها فرزند پسری ام بود که ب دستور شما به جبهه فرستادم و به شهادت رسید شیرینی داشت که ای کاش چندین پسر داشتم و تمام آنها در راه خدا به شهادت می رسیدند مبادا از این شهادت ناراحت باشی.

وی اخلاص را از ویژگی های لاینفک مادر می داند و می گوید: در تمام دوران حیات بدون چشم داشتی در راه خدا فعالیت مثمرالاثر داشت.

فرزند شهیده صادق زادگان تشریح کرد: مادر در غروب شب قدری مادرم از مادربزرگم میخواهد برایش دعا کند تا به شهادت برسد مادر بزرگ می گوید: مادر شهید بودن کمتر از شهادت نیست ولی با اصرار دخترش مواجه می شود و می گوید خداوندا هر چه به او بده.

شهیده فاطمه ترکان

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:شهیده فاطمه ترکان :Gol:

توبا تمام غزلهای من غریبه شدی
توبا هجوم نفس های من غریبه شدی
شکست حرمت آئینه بانگاه غروب
توبانگاه غزلخوان من غریبه شدی
چه سخت میگذرد روزهای بی لبخند
تو با طراوت چشمان من غریبه شدی
چه حیف از همه روزهای دلتنگی
توبا نوای دل تنگ من غریبه شدی
من به یاس حضور آبی تو ، شعر های نگفته ای دارم
هر شبی تا سحر زداغ غمت، چشمهای نخفته ای دارم
باز این بیت آخر ومن ، زیر باران مصرعی تازه
دوست می دارمت فرشته من ، خارج از حد و مرز و اندازه

آسمان روی زمین دنبال تکیه های گمشده اش می گردد .
شاید دلمان از آسمان بگیرد که عزیزانمان را به آغوش می کشد اما برای ستاره ها جائی بالاتر از آسمان نیست.

میخوام قبل از شهادتم ازدواج کنم

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام و عرض خسته نباشید خدمت خواهران و برادران دینی و زحمت کش در این سایت و همچنین سلام عرض می کنم خدمت کارشناسان عالم و روحانی که با حضورشون به این مکان نورانیت بخشیدن

من چندی قبل از طریق تقویم دکستاپی شمیم یار با این سایت آشنا شدم و احساس کردم محیط مناسبی است که از ظرفیت های عزیزان در این مکان برای کسب راهنمایی استفاده کنم.

من در مرحله ای قرار گرفته ام که باید راه زندگی خود را انتخاب کنم و در این مسیر احتمالا با یک دو راهی مواجه هستم،

1- زندگی خوب
--- آنچه برای خوب زندگی کردن در ذهنم متصورم اینگونه است که در ایام جوانی که دارد به انتهایش می رسد، با دختری مومنه و هم فکر(با آرمان های مشابه) ازدواج کنم، و الی آخر
2- مرگ خوب
--- در این زمینه ، طبیعتا هر کسی که چای روضه امام حسین (ع) را خورده باشد، قاعدتا دعا کرده است که مرگش شهادت باشد، با این اوصاف و با در نظر گرفتن این نکته که روش هایی جهت اعزام به سوریه، برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت رقیه سلام الله علیها موجود است

من هم می خواهم هر دو راه را به صورت موازی در پیش گیرم!، اما در این مسیر با مشکلاتی مواجه می باشم که علت مراجعه را مشخص می کند.

اگر خدا بخواهد و سپاه قدس مرا برای اعزام به سوریه پذیرش کند، چند سوال پیش می آید؟

:ok3:-خانواده ام را(که البته محبت اهل بیت در دلشان می باشد) چگونه قانع کنم که دفاع از حرم حضرت زینب برای یک بچه شیعه کمال افتخار است؟؟(بلاخره به این راحتی ها نمی تواند دلشان را صاف کنند و با اشتیاق بدرقه ام کنند)
:ok5:-از طرفی با این مشکل مواجه هستم که در خواستگاری هایی که می روم، تا کنون نتوانسته ام با طرف مقابل این موضوع را مطرح کنم، زیرا ، همین طور که هیچ حرفی نمی زنم، آنقدر شرایط مالی بنده نامناسب است که جواب رد می دهند، چه برسد به اینکه به طرف بگویم می خواهم برم مدافع حرم شوم
احتمالا اگر این مسئله را قید کنم، بگوید: خب روانی، تو که همچین تصمیمی گرفتی، برای چی می خوای زن بگیری؟!. برو خدا روزیتو جای دیگه حواله کنه!

خب البته قرار نیست هر کس مدافع حرم می شود، حتما شهید بشود(لیاقت می خواهد)، پس دلم می خواهد هم زندگی داشته باشم، هم در این معرکه برای رسیدن به اهداف متعالی تر تلاش کنم. در واقع دنیا و آخرت یا به عبارتی خدا و خرما را با هم می خواهم. از طرفی اگر خدا بخواهد و شهید بشوم، اگر قبلش ازدواج کرده باشم، یک یادگاری از خودم در دنیا داشته باشم که مادرم و خواهرم و همسرم ، سر گرم بشوند و غم فراغ و دوری کمتر آزارشان دهد.

در مجموع بابت تمام کمکی که در تصمیم گیری درست و همچنین راهنمایی هایی که در جهت نیل به اهدافم مبذول می دارید، کمال تشکر را دارم

اجرتان با سیدالشهدا

[SPOILER]
در ضمن، در صورت نیاز، هر گونه اطلاعات تکمیلی تر را در اختیار کارشناس محترم قرار خواهم داد

[/SPOILER]


در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید
:Gol:


شهیده طیبه واعظی

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:شهیده طیبه واعظی :Gol:



طیبه واعظی دهنوی در سال 1337 در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن 7 سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال 1350 طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد.
به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال 1354 به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در 30 فرودین 1356 پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد.
در سال 1354 به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیرخواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند.
روز سی ام فروردین 56، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت‌نظر قرار می‌گیرد.
طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است.
صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست.
طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند و به خانه آنها می روند. فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید.
وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: مرا بکشید ولی چادرم را برندارید.
طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد 56 زیر شکنجه به شهادت می رسند.
روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند.
محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد.



شهدا : اینها که بودند " ما که هستیم ! ای دل غفلت زده برخیز . . .

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

ما کجا و انها کجا !

بسیار راه هست . . .

بـــرای شهید شدن . . .

باید عاشق شوی . . .

برای عاشق شدن . . .

باید دل بدهی . .

برای دل دادن باید در کوی عشق ساکن شوی
.

برای شهید شدن . . .

بــــــاید او شوی . . .

.

ای دل غفلت زده برخیز . . .

کاروان رفت !

خواب غفلت تا کی !

.

بوفاضل :Gol: