شهدای انقلاب اسلامی

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شهدای انقلاب اسلامی

[="Arial"][="DarkOrchid"]

به نام خدا...

او در سال 1301 در تهران متولد شد. سایه سیاه استبداد رضاخان را از کودکی لمس نمود و کینه طاغوتیان را بر دل گرفت. رضا خواندن و نوشتن را فرا گرفت و بعد از کسب توانایی لازم در شرکت واحد استخدام شد.
او انسان آزاده و درستکاری بود. نهضت مردم را بر حق می دانست و برای براندازی حکومت طاغوتیان تلاش می کرد. در اوج فعالیتهای انقلابی مردم او به انجام وظیفه مشغول بود، در روز یازدهم آذر ماه سال 1357 گاردیهای جنایت پیشه او را مجبور به پیاده کردن مسافران کردند، سپس به وی دستور دادند که با اتوبوس از روی پیکر شهدا عبور نماید. اما رضا که 56 سال در مکتب امیر المؤمنین درس آزادگی و جوانمردی آموخته بود با این امر مخالفت ورزید و توسط یک سرباز مزدور در خیابان سرچشمه به شهادت رسید.
مزار شهید رضا استاد حسن بنا در بهشت زهرا (س) قرار دارد. او از خود سه فرزند بر جای نهاد تا راه او را ادامه دهند.


تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
برگرفته از کتاب یادنامه، صفحه:257


[/][/]

[="Arial"][="DarkOrchid"]

به نام خدا...


احمد احمدی فرزند محمود در سال 1330 درشهر تهران زندگی خود را آغاز کرد. دوران کودکی را در خانواده گرم و صمیمی و مرفه گذراند و تا سال اول دبیرستان کسب علم کرد و آنگاه به کار فروش لوازم یدکی ماشین مشغول شد.احمدی همیشه از مستمندان و درماندگان دستگیری می کرد.با آغاز انقلاب اسلامی او صندوقی برای کمک به مردم مستضعف تاسیس کرد و خود نیز به خیل مبارزین غیور پیوست .سرانجام درتاریخ 21/11/1357 در خیابان شمیران نو هدف گلوله سرسپردگان گارد شاهنشاهی قرارگرفت و مجروح شد.اما معالجات در مورد او مؤثر واقع نشد و در سن 27 سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید مزار پاک او در بهشت زهرا (س) واقع است.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
برگرفته از کتاب یادنامه، صفحه:773
[/]

[="Arial"][="DarkOrchid"]

به نام خدا...


سید مرتضی در سال 1308 در روستای محمدآباد از توابع شهرستان ورامین استان تهران در خانواده ای کشاورز پا به عرصه هستی نهاد، پدرش سید رضا اصلاً از اهالی روستای زواره اردستان بود که به روستای محمد آباد مهاجرت کرد . سید مرتضی از همان آغاز طفولیت به مجالس ذکر اهل بیت (ع) راه یافت و عشق فرزندان زهرا (س) در جانش ریشه دواند. او در سال های جوانی ازدواج کرد و صاحب 4 فرزند شد.
انقلاب اسلامی تازه به لحظه های ناب خویش قدم می گذاشت، روز 15 خرداد سال 1342، روزی خاطره انگیز برای تمام یاوران روح الله بود؛ چرا که انقلاب خمینی (ره) با خون آغاز شد.
سید مرتضی در سن سی و چهار سالگی به منظور حمایت از امام (ره)، مدیریت تظاهرات را بر عهده گرفت و با صدای بلند فریاد زد : « الله اکبر ». سید از شوق شهادت سر از پا نمی شناخت. در طول مسیر با برادرش سید مصطفی و عزت الله رجبی از شهادت سخن گفت؛ تا اینکه در پل باقر آباد ورامین گلوله مزدوران پهلوی بر سینه و پهلویش نشست و او به آرزوی دیرینه اش، لقاء حق با پیکری خونین رسید . برادرش مدت ها بعد مزارش را با مراجعه به پزشکی قانونی در مسگر آباد پیدا کرد و پس از گرفتن اجازه نبش قبر پیکر برادر را در حرم امامزاده ابراهیم (ع) روستای محمد آباد به خاک سپرد .


تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
برگرفته از کتاب انوار خرداد،
[/]

[="Arial"][="DarkOrchid"]

به نام خدا...

در سال 1341 کودکی از تبار خاندان رسالت پا به عرصه گیتی نهاد، سید محمدرضا دوران کودکی را در تنگنای فقر سپری کرد او با تلاش های مادر پرورش یافت، و سعی کرد مرگ پدر را با وجود سن کمش بپذیرد، تحصیلاتش را تا کلاس ششم ابتدایی ادامه داد، سپس به مدت سه سال در نزد آقای مجتهدی علوم دینی را آموخت، هم زمان با اوج گیری انقلاب اسلامی در صف سربازان روح الله (ره) قرار گرفت، و ضمن کار و تلاش برای تأمین معاش خانواده به مبارزه علیه شاه پرداخت، تقوی در روز 22 بهمن ماه سال 1357 هنگام تصرف ساختمان رادیو در میدان ارگ در سن 16 سالگی مورد اصابت گلوله مزدوران رژیم پهلوی قرار گرفت و بعد از چند روز در بیمارستان بازرگان به شهادت رسید، پیکر پاکش را در بهشت زهرا (س) به خاک سپردند.


تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
برگرفته از
کتاب یادنامه، صفحه:682[/]

[="Arial"][="DarkOrchid"]

به نام خدا...


احمد قاضی زاهدی در شهرستان گلپایگان در سال 1339 به دنیا آمد و پس از طی کردن دوران طفولیت پا به محل علم و تحصیل یعنی مدرسه گذاشت و پس از طی کردن دوره ابتدایی در کنار پدر به کار تعمیر موتور مشغول گشت .
او از اخلاق بسیار پسندیده ای برخوردار بود و زمانی که علیه رژیم شاهنشاهی به پا خاستند با مردم هم صدا و هم قدم شد و در کلیه راهپیمایی هایی که صورت می گرفت حضور داشت و نفرت خود را از رژیم ابراز می داشت .
روزهای آخر مبارزات یعنی چند روز قبل از پیروزی انقلاب چندین اکیپ از نیروهای گاردی وارد شهر گلپایگان گشته و شروع به سرکوبی مردم می کردند که در تظاهرات شرکت می کردند . در یکی از این درگیریهای مردم با نیروهای گارد، زاهدی نیز شرکت داشت که سرانجام با گلوله دژخیمان 8/7/1357 در سن 18 سالگی در خون خود غلطید و به لقاء الله پیوست .


تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
برگرفته از عطر لاله های گلپایگان، صفحه:215
[/]

[="Arial"][="DarkOrchid"]

به نام خدا...


جمشید نوری فرزند محمود سال 1315 در خانواده ای متوسط و مذهبی دیده به جهان گشود. در کودکی پدرش را از دست داد و برای کمک به خانواده، به شغل خیاطی مشغول شد. در اوایل بلوغ به انجام فرائض می پرداخت و در سن 20 سالگی به خدمت سربازی رفت. او در دستگیری از فقرا بسیار کوشا بود. تا اینکه در سحرگاه ماه مبارک رمضان مطابق با ششم شهریور ماه 1357 در حالی که برای ادای فریضه صبحگاهی به مسجد امامزاده احمد می رفت توسط عمال رژیم پهلوی دستگیر شده و در اثر ضرب و شتم بسیار در سن 42 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
برگرفته از کتاب فجرآفرينان (ويژه شهداي استان کرمانشاه)، صفحه:6
[/]

[="Arial"][="DarkOrchid"]

به نام خدا...

در سال 1344 نوزادی در تهران چشم به جهان گشود و میترا نام گرفت. پدر و مادر مؤمنش از همان ابتدا او را با تعالیم مذهبی آشنا نمودند و جرعه محبت اهل بیت را در کامش ریختند. او در هفتمین بهار زندگی اش تحصیل را آغاز کرد و با رسیدن به پایه سوم راهنمایی از ادامه تحصیل منصرف شد.
میترا با آنکه سن اندکی داشت فرایض دینی را انجام می داد و معتقد بود که زن ها باید از حضرت زینب کبری (س) الگو بگیرند.او به شهادت عشق می ورزید و به خانواده اش سفارش نمود که اگر شهید شدم مراسم شب هفتم را با شکوه برگزار کنید چرا که رژیم نمی تواند با این حرکت ها مقابله کند. سرانجام موعود وصل این بانوی محترمه فرا رسید صبح روز هفدهم شهریور ماه سال 1357 غسل شهادت نمود از اطرافیان حلالیت طلبید. بال های ملائک مانع از تماس قدم هایش با زمین می شدند هر قدر که به میدان شهدا نزدیکتر می شد خود را بیشتر در دامان محبوبش احساس می کرد.
گلوله جنایتکاران رژیم باب جنت را به رویش گشود و این نوجوان پاک را میهمان رب المربوب نمود. پیکر خونین نوجوان شهیده میترا دقیقي که در سیزدهمین بهار زندگی اش هجرت را تجربه نمود در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
برگرفته از کتاب یادنامه، صفحه:151
[/]

شهید سید حاجی آقا شجاعی

در سال 1339 در شهرستان

بهبهان

، در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد،

در آن هنگام پدرش حاج سید محمد شجاعی، که از خیرین شهر بود در سفر حج بیت الله الحرام به سر می برد و از پروردگارش برای فرزندش طلب عاقبت به خیری می کرد، در موقع برگشت از آن سفر معنوی با دیدن فرزند نو رسیده اش شکر حق را به جای می آوَرد و از آن جهت نام فرزندش را حاجی آقا می گذارد.

سید حاجی آقا، گلی بود که دوران شکفتنش با غروب طاغوت همراه بود و او نیز به سهم خود در حالی که شانزده سال بیش نداشت تا مرز جانش برای نابودی طاغوت و طلوع حقیقت در کنار برادرانش، و همدوش با سایر دوستان و انقلابیون شهر، علیه رژیم ظالم پهلوی مبارزه و تلاش می کرد و پس از پیروزی انقلاب، به صورت شبانه روزی، با تمام توان، و با اخلاص، خود را، وقف انقلاب اسلامی نمود وی آرزو داشت به لبنان برود و در صف مبارزان لبنانی، علیه اسرائیل مبارزه کند و در آنجا به شهادت برسد،که با شروع جنگ تحمیلی، همچون دیگر دلاور مردان حماسه ساز و غیور این سرزمین، گوش جان به فرمان امام و مولای خویش نهاد و قصد عزیمت به صحنه نبرد فی سبیل الله نمود، و تصمیم به دفاع از میهن اسلامی گرفت و راهی جبهه حق علیه باطل، گردید، تا بار دیگر عزمشان را جزم و خصم ددمنشانه دشمنان قسم خورده را خط بطلان بکشند . این چهره محبوب،تقوا و ایمانی مثال زدنی داشت،که برای نمونه،هنگامی که همرزمانش، از او می خواهند، که برای مرخصی جبهه را ترک نماید، او در پاسخ می گوید:

"اگر بدانم یک لحظه از ماندنم در جبهه، برای خدا نیست،فورا جبهه را ترک می کنم"

از روحانیون بسیار تجلیل می نمود و می گفت " تا روحانیت در کنار ماست، غمی نداریم" و این جمله حضرت امام (ره)،که " اسلام بدون روحانیت، مثل کشور بدون طبیب است"، را بسیار تکرار می نمود. از این سید بزرگوار، در جاهای مختلف، بارها این جمله از او شنیده می شد که،

"من برای ماندن نیستم، من رفتنی هستم"

و وقتی می پرسیدند کجا؟ در جواب سکوت می کرد و سرانجام در تاریخ 30آذر 1360 در منطقه عملیاتی طریق القدس یا فتح الفتوح (پل سابله بستان)،

درسن 21 سالگی

، به درجه رفیع شهادت نائل آمد و اینچنین دیدار شهید سید حاج آقا شجاعی با سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) عملی میشود. خداوند، آن شهید عزیز را،همراه، پدر بزرگوارش، مرحوم حاج سید محمد شجاعی، و مادر ارجمندش، مرحومه حاجیه خانم پاکدامن،با اجداد طیبه اش، محشور نماید و مهمان جده اش زهرای مرضیه (سلام الله علیها) قرار دهد،ان شاءالله.


اللهم صل علی محمد و آّل محمد و عجل فرجهم