مشاوره ازدواج

با تفکر خانواده ام چه کنم؟

سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
من چند وقت پیش داخل سایت همسریابی با یک خانومی اشنا شدم که با معیارهای من تغریبا یکسان بودن و طی گفتگوهای بیشتر فهمیدم هدف و معیارهای ایشون خیلی نزدیک به منه،،ولی پدر و مادرشون،،برخلاف این خانوم نماز و.... نمیخونن و پدرشون هم مشکل عتیاد داشتن که فعلا ترک کردن،،و به گفته خودشون،،خرج تحصیل رو مادرشون دادن تا الان و پدرشون چند وقت خانوادشون رو ترک کرده و رفته بود//خانواده من مخالفت دارن چون میگن نماز نمیخونن پدر مادرشون،، و اینکه خونشون دوره(نزدیکای مشهده)و ما شیراز زندگی میکنیم،،و این خانوم فرد مذهبی و مقیدی هستن و دلیل ثبت نام در این سایت این بوده مه خاستگاراشون غیرمذهبی بودن،،و ایشون با شرایط کاری من و زندگیم کنار اومدن و بنده میخواهم چند وقت دیگه برم واسه تحقیق،،و ایشون نمیخوان اولش به پدرشون بگن داخل سایت همسریابی باهام اشنا شدن و بلکه بطور مجازی،،و بعداز خاستگاری و.... اروم اروم به پدرشون بگن
ایا نظر خانوادم درسته؟/تحقیق چگونه باشه بهتره؟/کارشون راجب نوع گفتن اشنایی درسته؟
اگه میشه یک راهنماییی جامع و کاملی کنید که بهترین تصمیمم رو بگیرم
درضمن سوالاتی که پرسیدم ازشون برای فهمیدن تفاهم و دیدگاه،،از کتاب ,نیمه دیگرم, بود(محسن عباسی ولدی)

کفویت از نظر فرهنگ و میزان تحصیلات

آنچه که همه کارشناسان می گویند این است که دز ازدواج دو طرف باید در فرهنگ و سطح تحصیلات هم کفو باشند
اما آیا واقعا اینگونه است؟
یعنی کسی که سطح تحصیلاتش بالا باشد حتما با فرهنگ است و از نظر فرهنگی بالاتر است؟
و یا بالعکس اگر کسی سطح تحصیلاتش پایین بود از نظر فرهنگی هم در رتبه و طبقه پایینی خواهد بود؟

ملاک بالا بودن یا پایین بودن از نظر فرهنگی چیست؟:-/

چرا من باید هیکلم کوچک باشد؟

سلام..پسرم و 24 سالمه.. من یه مشکلی دارم..که میشه گفت از بچگی بود..اونم اینه که همیشه هیکلم از هم سن و سالام کوچیکتر بود.ینی قدم کوتاه بود و لاغر هم بودم.الان هم همینطوره (قدم 165 وزن 50) و این شده یه معضل بزرگ برام!! فک میکنم هیچ دختری ممکنه منو نپسنده.. نتونه منو به عنوان همسر و مرد زندگیش قبول کنه. راستش هر پسری رو که می بینم بهش حسرت میخورم که کاش منم هیکل مردونه میداشتم.. متاسفانه اشتهام خیلی کمه و لاغرم. این مسئله زیاد فکرمو درگیر کرده، گرچه که شاید بگین این که مشکلی نیست و یا خداروشکر کنم که سالمم. درسته ولی خب اینم مشکل منه.. تا قبل دوران دانشگاه برام مسئله مهمی نبود ولی چند ساله که خیلی مهم شده و همش حسرت یک تیپ و هیکل معمولی داشتن رو میخورم... شاید هم این مشکل به اعتماد به نفسم برمیگرده که خیلی کمه. البته خودم که فکر میکنم کمبود اعتماد به نفسم هم بدلیل همین نداشتن تیپ مناسبه.. گاهی هم فکر میکنم (شایدم اینطور باشه واقعا) که اینکه جثه م ریزه بخاطر کارای خودم و گناهیه که از نوجوانی گرفتارش شدم..شایدم بخاطر بلوغ زودرسه..بخشیش هم بخاطر ژنتیکه البته.. ولی بهرحال نمیتونم الان تغییر کنم و باید بسازم..حالا چیکار کنم که بتونم با این مسئله کنار بیام؟!! حس میکنم بخاطر ریز بودنم کسی بهم توجه نمیکنه..روابط اجتماعیم خوب نیست.. ینی ممکنه دختری منو قبول نکنه بعنوان همسر!!؟! در حالیکه متاسفانه احساسی هم هستم و چند ساله که نیاز به ازدواج دارم و شاید بزودی خانواده اقدام کنن برام.. ولی اگه چن جا برم و بخاطر ظاهر ردم کنن واقعا سرخورده و ناامیدتر ازینی که هستم میشم!! لطفا راهنمایی کنید منو...

عشق دختری که وصله من نیست رهام نمی کنه. چه کنم؟

با عرض سلام خدمت تمامی کاربران سایت خوب اسک دین اعم از کاشناس و غیر کارشناس :Kaf::ok:

اگر سوالم رو توی قسمت درستی مطرح کرده باشم باید عرض کنم که :

شخص مذهبی هستم . چشم دوستان روز بد نبینه که در دانشگاه دختری را دیدم که با او همکلاسی هستم و از ایشان بسیار خوشم آمده است ! بنده شرایط ازدواج رو ندارم و ازوناش هم نیستم که برم و رابطه دوستی بریزم و این حرفا . همش به این فک میکنم که از دور مواظب باشم (البته حمل بر گناه و سو برداشت نشود با رعایت شرایط اسلامی )
و در شرایط مناسب از طریقه درستش حالا یا خانواده یا طرق دیگر اقدام کنم . اما چند تا مشکل دارم :

اول این که طرف بد حجابه و موهاش رو میزاره بیرون و آرایش میکنه دوم این که با یه پسره که اونم تو بعضی کلاسا با ماست همش با هم حرف میزنند و خلاصه دوست تشریف دارن:ajab:تازه احتمالا عقاید مذهبی مون بعضی جاهاش نخواهد خوند و مسلما اگر همه چی خوب پیش بره بازم تا چند سال دیگه من نمی تونم کاری رو پیش ببرم با این مشکلات .

همش به خودم میگم پسر ولش کن این افراد شریک خوبی برای زندگی نخواهند بود و........

قبلنا فکر میکردم این که میگن نمی خوام به کسی غیر اون فک کنم مال فیلماست یا لوس بازیه ولی سر خودم اومده !!!

واقعا روال عادی زندگی بهم ریخته و نمی تونم به کارام ادامه بدم .
از کارشناس محترم و دوستان میخوام که راهنمایی کنند این بدبخت زندگی مختل شده را .


چطور علاقه ام به دختر داییم را کنترل کنم تا مانع تحصیلم نشود؟

سلام. من پسری هجده ساله ام. بسیجی و مذهبی. من خیلی وقته به دختر داییم که همسنمه علاقه مندم. اخیرا این علاقه خیلی خیلی بیشتر شده. اینم بگم که این علاقه فقط و فقط برای ازدواجه. ولی از اونجایی که هنوز برا ازدواج و مطرح کردن این موضوع کمی زوده، این علاقه برای من مشکلساز شده. فکرمو مشغول کرده. من شاگرد اول رشته ریاضی سال سوم هستم با معدل ۱۹.۹۰ اما چند وقتیه نمیتونم درس بخونم. چکار کنم این علاقه رو تا یه دو سه سال دیگه کنترل کنم ؟؟ البته با ایشون ، در شبکه های اجتماعی صحبت کرده ام . فک میکنم علاقمون دو طرفه باشه. اما برای ازدواج زوده. کمکم کنید که بهترین تصمیمو بگیرم و کورکورانه عمل نکنم.

آیا پسری که اهل دوستی است حق دارد دختری را به این جرم رد کند؟

انجمن: 


سلام
یه پسر مجردی 30 ساله که دنبال یه مورد خوب برای ازدواج می گشته یه دختر 25 ساله رو می بینه، آرام آرام بهش نزدیک تر می شه و از رفتار و برخورد و خلاصه همه چیش خوشش میاد و با هم قرار ازدواج می زارن!
بعد ارتباطشون بیشتر می شه و متأسفانه خواسته یا ناخواسته اتفاقی که نباید بیفته می افته و ...

بعد از مدتی دختره میاد اتفاق مشابهی که قبلا براش افتاده بوده، جزء به جزء برای این پسر نقل می کنه حالا این پسره بدش اومده از دختره و قید ازدواج رو زده !

به نظر شما کارشناس گرامی آیا این پسر که خودش هم همون کار خلافی رو کرده که دیگری انجام داده و الان بدش آمده، حق داشته بدش بیاد و قید ازدواج رو بزنه؟!
آیا دختر هم مقصره که خواسته صادقانه همه چی رو به همسر آیندش بگه تا بعدا مشکلی پیش نیاد؟!

آیا قطع ارتباط با دوست دختر و شکستن دل او حق الناس است؟

انجمن: 


با سلام

با توجه به موضوعات دوستی با جنس مخالف در دوران قبل ازدواج، که منجر به ازدواج نمیشه ، که اخیرا در این انجمن مطالعه کردم ، چند سوال خواستم مطرح کنم :

فرضا دختر و پسری از دو شهر مختلف ، از طریق اینترنت و چت و فضای مجازی ، با همدیگه اشنا میشن ، و کم کم دلبستگی ها و وابستگی ها شروع میشه و دل دادن و قلوه گرفتن ها و..... این دو نفر هنوز چهره همدیگه رو ندیدن و فقط از همدیگه یک چهره خیالی ساختن و حتی اخلاقی که از همدیگه متصور هستند ، هم ، یک اخلاق غیر واقعی و ساخته ذهن همدیگه هست ، چون قطعا از روی نوشته ها و در فضای مجازی ، امکان شناخت اخلاق و رفتار و حجب و حیای طرفین امکان پذیر نیست و غالب اوقات با خطای ذهنی همراه هست....

خلاصه این دختر و پسر داستان ما ، بعد از یکسال که شبانه روز از طریق فضای مجازی با هم در ارتباط بودند و کلی بهم وابسته شده اند ، تصمیم میگیرند از نزدیک همدیگه رو ملاقات کنن تا کم کم همه چیز رو رسمی کنن و به خانواده ها اطلاع بدن.....

اما روز ملاقات ، یک روز فاجعه بار برای یکی از طرفین هست .. مثلا دختر خانم یا اقا پسر ، میبینه اصلا این چهره طرفش اون چیزی نیست که فکرش رو میکرده و اصلا نمیتونه با این چهره کنار بیاد، یا مثلا بعد از دیدار ، یکی از طرفین به فکر فرو میره و با خودش میگه ایا این طرف من ، ارزش این رو داره که بخاطرش ازدواج راه دور و سختی هاش رو تحمل کنم و مواردی از این دست..... و به این شکل یکی از طرفین کلا از این اشنایی ناخرسند هست و حالا که کم کم داغی بدنش ، از بین میره ، میفهمه عجب اشتباهی کرده که این مسیر مه الود رو برای ازدواج انتخاب کرده.... حال فرد نادم دو راه در پیش داره....

یا بخاطر رودربایستی و عذاب وجدان و مسائلی از این دست ، به این ازدواج تن بده ، که خدا اخر و عاقبت این ازدواج رو ختم به خیر کنه!
یا هم اینکه به صورت مستقیم یا غیر مستقیم ، رابطه رو بهم بزنه و همه چیز رو تموم کنه ....

ما فرض کنیم فرد نادم ، گزینه دوم رو انتخاب کنه و رابطه رو بهم بزنه و نزاره به ازدواج ختم بشه...

حال سوالاتی که پیش میاد :

سوال اول : آیا این فرد با اینکه صلاح طرفین در ازدواج نکردن بوده ، بخاطر شکستن دل طرف مقابلش ، خطا کار هست؟ ایا حق الناس به گردنش هست؟ چطور میتونه این حق الناس رو جبران کنه و در همین دنیا همه چیز رو ختم به خیر کنه؟

سوال دوم اینکه : این فرد نادم ، اگر در اینده با فرد دیگری ازدواج کرد ، با توجه به اینکه رابطه اولش ، یک رابطه مجازی بوده و خیلی از خصوصیات اخلاقی و رفتاری طرف اول ، که از او جدا شده ، واقعیت نداشته ، بلکه عموما ، ایده ال هایی بوده که ساخته و پرداخته ذهن خودش بوده ، اما این فرد چه کند که در ازدواجش با نفر دوم ، دچار قیاس همسرش با نفر اول و خصوصیات خیالی نفر اول نشود؟

سوال سوم اینکه : اگر مثلا دلشکسته ی این ماجرا ، دختر خانم بوده باشه ، که بخاطر چهره اش ، از طرف پسر رد شده باشد ، ایا این دختر اگر در اینده ازدواج کرد ، و هنوز به فکر دوست پسرش بود ، و ناخوداگاه همسرش رو همیشه با دوست پسرش قیاس میکرد ، ایا بر گردن پسر که این رابطه رو بهم زده ، گناهی هست؟ اگر هست چه باید کرد؟

کلا صورت مساله اینه که اگر یکی از طرفین ، در وسط کار دوستی، فهمیدند راهی که رفته اند ، خطا بوده ، چه کنند ، که هم این راه به ازدواج ختم نشه که حالت یک ازدواج از روی جبر و اجبار و رودربایستی بوده باشه و هم چگونه رابطه رو تمام کنند که بعد از بهم زدن رابطه ، دچار گناهان از جنس حق الناس که در بالا توضیح داده شد نشوند؟ معمولا در این روابط چون احساسات طرفین به شدت درگیر میشه ، تمام کردن رابطه به خوبی و خوشی معمولا امکان پذیر نیست .

علت زن ذلیلی چیست و چطور باید آن را درمان کرد؟

با سلام خدمت دوستان عزیز و گرامی

مهمترین علت زن ذلیل شدن مردان چیست؟
چرا زنان اینقدر روی مردان تاثیر می گذارند و چگونه می توان این عارضه را درمان کرد؟

با تشکر

دختری از من تقاضای ازدواج کرده اما ظاهرش به دلم نمی نشیند. چه کنم؟

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم...با سلام...

آروز می کنم تمام مخلوقات خداوند غم تنهایی و بی کسی نداشته باشند...می روم سر اصل مطلب تا درسی شوم برای آیندگان.......بنده ی نا لایق خداوندی هستم که در کل عمر شرمنده او هستم...من 7 سال پیش عاشق دختری شدم در دانشگاه...در سن 18 سالگی....اکنون 25 سال سن دارم...7 سال خون گریستم و بدر گاه خدا طلب حاجت کردم و 7 سال تمام از این دختر خواستگاری کردم و علاقمو بهش نشون دادم...اکنون سرنوشت من خاتمه پیدا کرد و متاسفانه یا خوشبختانه! من به این دختر نرسیدم و ایشون با فرد دیگری ازدواج کرد...به همین راحتی بعد از 7 سال به جای حاجت روا شدن...حاجتم فنا شد...:Kaf: بنده قصد داشتم تا آخر عمر تنها زندگی کنم سر این مصیبتی که بهم وارد شد...تنها دختری که ازش خواستگاری کردم در طول عمرم و حرف زده بودم همین بود که نشد...طلسم شده بودم هیچ دختری رو نمی تونستم بپذیرم...خواهرم ازدواج کرد...برادر کوچکم ازدواج کرد...من تنها فرزند خانه تنها در یک خانه بدون همسر در سکوت مطلق هر شب با درد سنگین تنهایی می خوابم....در هفته 5 شب حداقل تا ساعت 3 نصف شب اتوماتیک وار از درد تنهایی بیدارم اصلا بدون اراده خوابم نمی بره...
.7 سال ابراز علاقه شدید به یک دختری که حتی حاضر نبود یکبار به خواستگاری او برویم با خانواده ام...سرتونو درد نمیارم...این دختر بقدری بد خلق بود بقدری بویی از انسانیت نبرده بود که به وحشتناک ترین شکل ممکن عشق و علاقه و خوبی من را با نفرت و بدی پاسخ می داد...بله هر انسانی حق انتخاب دارد...منم منطقی هستم اما نه دیگه با نفرت و بدی کسی که دوستش داره رو اونم 7 سال رد کنه...مثل آدم جواب منفی نداد!! این رسم انسانیت نیست همیشه بیاد داشته باشید ما حق نداریم اگر فردی را هم برای ازدواج نمی پسندیم تحقیر کنیم و به او بدی کنیم صرف اینکه به او علاقه نداریم! خب من یقین پیدا کردم این بشر اصلا زیبایی سیرت و باطن و اخلاقی نداره...من تا اینجا دردی بالاتر از این شکست رو نچشیده بودم و فکر می کردم بالاتر از این درد وجود ندارد تا اینکه فهمیدم دو برابرشم هست بدتر از این!!!

حالا اون کنار شوهرشه و ازدواج کرده گویا کاری نداریم...حدود 6 ماه هست در یک رابطه کاری خانومی مدام بمن خودشو نشان می داد و گویا می خواست ابراز علاقه کنه و خودنمایی کنه....انقدر با من حرف می زد بدون اینکه چیزی بگه و حرفی بزنه نذاشتم کار به درازا بکشه همون روز سوم آشنایی بهش خیلی رک گفتم ببخشید خانوم من قصد ازدواج ندارم!!! بنده خدا رنگش پرید و اصلا باور نکرد در عرض دو سه روز اول آشنایی بدون اینکه بمن بگه من به عمق وجودش پی بردم....بعد ناراحت شد و گفت نه مگه من از شما خوشم اومده یا چیزی بینمون بوده...خلاصه بگم بعد از چند روز مستقیم بهم گفت از من خوشش میاد پیشنهاد ازدواج داد....الان 6 ماه می گذره و هر روز با من در تماسه...تلفنمم از رابطه کاری از من گرفته بود قبلا...دنیا دنیا بمن ابراز علاقه می کنه....من بهش گفتم که شکست عشقی خوردم و چون دلم بد جور شکسته من دلت رو نمی شکنم چون می دونم گناه بزرگیه باهات بد رفتاری نمی کنم هر چقدر دوست داری می تونی تلاشت رو کنی تا منو جذب کنی من مانعت نمی شم اما جوابم منفی هست برا ازدواج...خلاصه درد شکستم کم بود حالا دل یکی دیگه رو هم بشکنم بدتر

6 ماه گذشت و بقدری بمن ابراز علاقه کرد که خود بخود مجذوب رفتارش شدم...دختر خانواده دار و مومن و پاکی بود...مسجد هیئت نماز اول وقت زیارت عاشورا روزه همه جوره سنگ تموم بود..بر خلاف دختر قبلیه که اصلا نه نماز خون بود نه هیچی...یه روز بهم گفت یعنی تو واقعا از من خوشت نمیاد...من گفتم بخدا قسم تو انقدر انسان خوبی هستی انقدر بمن خوبی کردی من عاشق انسانیت و سیرت پاکت شدم...گفتم آرزوم بود اخلاق و رفتار تو و با خدا بودن و مومن بودن تو رو اون دختری که می خواستم داشت...بهش گفتم تو ظاهرت از اون کمتره یعنی زیباییت کمتره ولی باطن و درونت و انسانیتت بیشتر در واقع اون اصلا انسانیتی ندیدم ازش ...بهش گفتم من اخلاق و رفتار و با خدا بودن خیلی خیلی برام مهم تر از زیبایی هست...اما زیبایی رو هم مثل هر انسانی دوست دارم... اما نه اینکه تو زیبا نباشی ولی بدلم نشست زیبایی تو...اینو که گفتم هر روز گریه می کرد:Ghamgin: دیوانه وار منو دوست داشت و این برای من خیلی عجیب بود و منو مجذوب می کرد!

گفتم باید بیای شهر ما زندگی کنی گفت باشه...گفتم درس حق نداری بخونی گفت باشه هر چی تو بگی...دیدم هر چی بگم گوش میده گفتم ببخشید آخه ظاهرت بدلم نشسته:Nishkhand: انقدر دلش شکست تا چند روز دیگه باهام حرف نزد...با این حال تا چیزی می گفتم به شوخی می گفتم دیگه منو نمی خوای سریع می گفت دوستت دارم! خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم انقدر من مهربون آفریده شدم نتونستم تحمل کنم گفتم باشه میام خواستگاریت بیشتر با هم آشنا بشیم...چون واقعا صدای بغض و گریه هاش روحمو شکنجه می داد مخصوصا یاد خودم می افتادم که چقدر سخته یکی رو بخوای و اون تو رو نخواد...باز من مثل آدم باهاش حرف می زدم...من خودم آرزوم بود یه بارم شده حداقل برم خواستگاری دختر مورد علاقم...اما او نذاشت لذا خودمو گذاشتم جا این خانوم و گفتم بذار خوشحالش کنم حداقل با یک خواستگاری...رفتم پارچه گرفتم امروز دادم خیاط برام کت و شلوار بدوزه...گفتم میام خواستگاریت....انقدر بهش جواب رد داده بودم می دونست الکی میام خواستگاری....گفت باشه بیا...زیاد خودشو خوشحال نشون نداد...کلا قراره چند وقت دیگه بریم خواستگاریش...

من از باطن و انسانیت و با خدا بودن این دختر بقدری خوشم اومد که فقط حسرت می خوردم که ای کاش کمی بیشتر زیبایی صورت داشت...نه اینکه زیبا نباشه ها...من توقعم بالاست...خواستگاراش صف کشیدن و دعوا می کنن با هم...!!! من واقعا یقین پیدا کردم ارزش درونی آدما خیلی بیشتر از ظاهر آدم هاست و این زیبایی درونه که جاویده و زیبایی ظاهری فانی و گذراست...این شد که نه تنها این دختر منو از طلسم زندانی شدنم در عشق دروغین قبلی نجات داد بلکه کم کم عاشق خودش کرد! کلام آخر من از یک عمر تجربه تلخ زندگی و هدر رفتن عمرم.فهمیدم..تا جایی که می توانید زود یعنی بموقع در جوانی ازدواج کنید و بیشتر درون آدم رو بسنجید تا ظاهرش رو..واقعا علاقه واقعی به خود شخصه عشق اینه نه به زیبایی ظاهرش...اون دختری که می خواستم عکس سر لخت خودشو می ذاشت در فیسبوک!! واقعا اون کجا و من مومن کجا چقدر بد کردم به خودم.. ببخشید از اینکه زیاد نوشتم عوضش یک عمر تجربه و جوونیم رو براتون به اشتراک گذاشتم تا مثل من اسیر نشید

حالا کلام پایانی می خوام نظر شما رو هم از زندگی و سرنوشت من و این ازدواج بدونم و راهنمایی بهتری کنید من را ممنون...بنده 25 سال دارم و دختر خانوم 16 سال سن دارد!!! اما از لحاظ ظاهر بمن می خوره 19 سالم باشه هر چقدر بهش گفتم من 25 سالمه باور نکرد که نکرد...گفت سن برای من مهم نیست...از خیلی جهات هم تفاهم داریم بعد این همه آشنایی فهمیدیم هر دومون...ممنون از همگی دعا کنید عاقبت بخیر شویم:Gol::khandeh!: من در خواب هم نمی دیدم روزی بروم خواستگاری یک دختری بس که زجر کشیده بودم اما خدا رو شکر زندگیم با یک معجزه تغییر پیدا کرد...باز هم خدا می دونه چه خواهد شد به امید خدا برم خواستگاری ببینیم چی میشه

چگونه از دختری که ازش خوشم اومده، خواستگاری کنم؟

[="Tahoma"][="Red"]سلام من چند وفته یه دختر رو توی همسایگی دیدم ..خیلی دختره با حجاب و با حیای هست.حتی وفتی میره مدرسه دستکش دستش میکنه که حجاب کتمل داشته باشی من یه یا دوبار صورت این دختر رو دیدم خیلی ازش خوشم اومده میخوام با نوکل به خدا از خواستگاری کنم..من به خواهر گفتم گفت شاید باهش خرف بزنم به مادرم گفتم مادر گفت به تو نمیدن...الان میخوام به واسطه دوستم باهاش حرف بزنه ومیخوام بدون نظرش درباره من چیه..من میترسیم اون نامزد داشته باشی..خودم میخواستم چند باری باهش خرف بزنم اما میترسیم چیزی بدی بهم بگه ..من خودم چهره مذهبی دارم ..اما میترسیم به خاطر همین چهره مذهبیم باهاش حرف بزنم میترسیم دیگران چیزی درباره من واون دختر بگین..من 19سالمه وادن دختر رو خیلی دستش دارم به خاطر حجاب وحیا ش ..میخوام چند سالی با هم نامز باشیم تا هم اون درسش رو تمام کنه هم من دوسال دیگه دانشگاه دارم ...میشی بهم کمک کنید من 1%درد اون رو به خاطر هوس نمیخام..فقط میخام زندگی کنم باهش ...تو رو خدا کمکم کنید :Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:[/][/]