adl

عدل چيست؟

انجمن: 



بشر در اسلام بر مبني عدالت الهي است که با وجود تفاوتهاي خدادادي حق هر ذينفعي را از هر مليت يا مذهبي براي او تعيين وتخصيص داده وانسانها را به رعايت حدوحدود وحق وحقوق همديگر تشويق مينمايد. عدل را در جوامع وروابط افراد وملل بايد جستجو کرد نه در موزه هاي فرهنگي.

عدل چيست؟
· عدل :عبارت است از قرار دادن هر چيز و هر كس در جايگاه خودش
· عدل :عبارت است از تشخيص و تخصيص حدود وحقوق متقابل .
· عدل : از صفات خداوند وانسانهاي خداگونه است.
· عدل : جامعه را به آرامش و صلح مي رساند
· عدل:رفتاري است که حق هر ذيحقي را مي دهد
· عدل: رضايت و خوشحالي را نسبت به استحقاق به هر كس مي دهد.
· عدل : رفتاري است كه موجب صلح و ارتقاء روابط بين فردي مي شود.
· عدل: امنيت و رفاه مردم را تضمين مي كند.
· عدل: صفتي است كه هر كس بخواهد مي تواند صاحب آن شود گرچه عدل مطلق مخصوص خداست.
· عدل: باعث نظم ، همكاري ، مشاركت و مداومت روابط مي شود.
· عدل: دلها را با هم نزديك و صميمي مي كند.
· عدل: پيشرفت و رشد همه انسانها را تنظيم و تضمين مي كند
· عدل: مانع اشتباهات و گرفتاريهاي بيهوده در زندگي مي شود
· عدل: باعث نجابت و صداقت پنهان و آشكار در روابط مي شود
· عدل: باعث رشد مالي و مانع هزينه هاي بيهوده مي شود
· عدل: به رسميت شناختن انسانيت انسانهاست
· عدل: مانع تبعيض ، تمايز و تفاوتهاي طبقاتي خدادادي مي شود
· عدل: همدلي و مودت انسانها را بيشتر مي كند
· عدل: عشق و محبت را بين انسانها آسان مي كند
· عدل: انرژي و قواي جسمي و رواني را زياد مي كند.
· عدل : قدرت و شهامت فردي و اجتماعي را افزايش مي دهد.
· عدل : دورانديشي و عاقبت انديشي ، پيش بيني و مسئوليت پذيري را محقق و آسان مي كند
· عدل: اعتماد و اعتبار را بين افراد وملتها گسترش و توسعه مي دهد.
· عدل: مانع دروغ ، خيانت، ظلم و استكبار مي شود.
· قرار دادن هر چيز و هر كس در جايگاه خودش را عدل گويند.
· عدل : از صفات خداوند است.
· عدل : جامعه را به آرامش و صلح مي رساند
· عدل: حق هر ذيحقي را مي دهد
· عدل: رضايت و خوشحالي را نسبت به استحقاق هر كس به وي مي دهد.
· عدل : رفتاري است كه موجب صلح و ارتقاء روابط بين قردي مي شود.
· عدل: امنيت و رفاه مردم را تضمين مي كند
· عدل: صفتي است كه هر كس بخواهد مي تواند صاحب آن شود گرچه عدل مطلق مخصوص خداست.
· عدل: باعث نظم ، همكاري ، مشاركت و مداومت روابط مي شود.
· عدل: دلها را با هم نزديك و صميمي مي كند.
· عدل: پيشرفت و رشد همه انسانها را تنظيم و تضمين مي كند
· عدل: مانع اشتباهات و گرفتاريهاي بيهوده در زندگي مي شود
· عدل: باعث نجابت و صداقت پنهان و آشكار در روابط مي شود
· عدل: باعث رشد مالي و مانع هزينه هاي بيهوده مي شود
· عدل: به رسميت شناختن انسانيت انسانهاست
· عدل: مانع تبعيض ، تمايز و تفاوتهاي طبقاتي خدادادي مي شود
· عدل: همدلي و مودت انسانها را بيشتر مي كند
· عدل: عشق و محبت را بين انسانها آسان مي كند
· عدل: انرژي و قواي جسمي و رواني را زياد مي كند.
· عدل : قدرت و شهامت فردي و اجتماعي را افزايش مي دهد.
· عدل : دورانديشي و عاقبت انديشي ، پيش بيني و مسئوليت پذيري را محقق و آسان مي كند
· عدل: اعتماد و اعتبار را گسترش و توسعه مي دهد
· عدل: مانع دروغ ، خيانت، ظلم و استكبار مي شود.

روزه سكوت وحسن وقبح عقلي

انجمن: 

اگر افعال اختياري داراي حسن وقبح عقلي هستند چرا زماني روزه سكوت حلال بوده واكنون حرام است؟

همه آنچه که باید در مورد چشم زخم بدانیم

انجمن: 

سلام !
من عضو جديدم .و خيلي چيزا رو هنوز نرسيدم مطالعه كنم!.ميخواستم ببينم جائي ميخوندم چشم زخم حق است و دعا براي رفع آن هم حق!من ميخواهم ببينم اين اصلا درسته كسائي باشن كه با نيروئي منفي كه تو قلب و چشماشون وجود داره (به دلايل مختلفي مثل كينه حسادت و ... )براي ديگران چه با نگاه چه با فكر وچه با اعمال شيطاني مشكل بوجود بيارد وروح و جسم شون به حدي آلوده بيشه كه بصورت جني از شياطين دربياد وديگه انگار هميشه و هر جائي دنبال آدمن اين با عدل الهي سازگاره كه اينا بتونن با يه همچين اعمالي مشكل بوجود بيارن يا باعث تاخير تو اتفاقاتي كه بايد بيفته يا مشكلدار نشون دادن افراد بشن!(من هر وقت تو اين زمينه برام مشكلي بوجود مياد و كتاب خدا رو باز ميكنم اين آيه مياد:
(آنان كه آيات خدا رو به ميل خود جزئ جزئ پاره پاره كردند...)
اينا خيلي هضمش سنگينه و زندگي با يه همچين افرادي كه بعد از مدتي به طور كلي از دايره انساني و روابط و عواطف انساني دور ميشن و فقط به فكر برآورده شدن خواسته هاي حيواني و شيطاني شون به هر قيمتي هستند خيلي مشكل .و متاسفانه يا ...:Ghamgin: صبر خدا در اين موارد بسيار زياد!
واين حكمي كه درباره گردن زدن كافران ميگن عملا اگر هم كسي پيدا بشه تا بتونه به صورتي اونو بفهمه كه شخصي كافر يا عقايد كفر گونه داره، چطور بايد اثبات بشه و اقدام بشه اصلا تو جامعه كنوني ما اين حكم هنوز قابل اجراست؟:Narahat:شما ميدونيد كه كفر يا شرك از راه رفتن مورچه اي روي سنگ سياه هم آسونتر وارد ميشه و آدمهاي با اين خصوصيات خيلي راحت ميتونن خودشونو همرنگ جماعت يا حتي از اوننا و حتي مومنين مذهبي تر نشون بدن!با اين كافران معاند لجوج بايد چيكار كرد كه حتي گاهي با تازيانه كلام ايمان واقعي بندگان خدارو هم زير سوال ميبرن و تحقير ميكنن!:Ealam:

آیا در قرآن آیاتی وجو دارد که دلیل قاطعی بر عدل دنیوی خدا باشد؟

انجمن: 

یک پرسش؟

آیا در قرآن آیاتی وجو دارد که دلیل قاطعی بر عدالت دنیوی خدا باشد ؟

آشنایی با عدل الهی

انجمن: 

قسمت اول : آشنایی با عدل الهی و تعاریف متعدد آن

عدل یکی از صفات مهم حضرت حق به شمار می رود و اهمیت آن تا حدی است که در کنار مهم ترین صفت خداوند، یعنی توحید، قرار گرفته است و در کلام امامیه و معتزله،

یکی از اصول دین معرفی شده است.

در قرآن کریم ، مشتقات مادۀ « ظلم » و « عدل »بیش از سیصد مرتبه به کار رفته است و عدل سفارش و ستایش ،و ظلم نهی و سرزنش شده است .

ظلم در این آیات ، ٤١ مرتبه از خدای سبحان نفی شده و یک مرتبه نیز فعل خدا با عنوان عدل توصیف شده است:

« وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَعَدْلاً » (1)

کلام پروردگارت با صدق و عدل سرانجام گرفته است.

در احادیث، عدل در کنار توحید و یکی از پایه های دین مطرح شده است . امام صادق (علیه السلام ) دراین باره چنین فرموده اند:

« إِنَّ أساسَ الدّینِ التَّوحیدُ وَالْعَدْلُ » (2)

به درستی که اساس دین، توحید و عدل است.

مطالب بالا ، نشان دهندۀ اهمیت فراوان عدل در اعتقادات مسلمانان، به خصوص اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) است.

دربارۀ دلیل اهمیت عدل و این که چرا یکی از اصول دین شمرده می شود، نکاتی ذکر شده است، از جمله:

١ - بسیاری از عقاید اسلامی ، زیرمجموع ۀ عدل الهی است (3) و اگر این اصل پذیرفته نشود ، بسیاری از آموز ه های اسلامی مانند نبوت، معاد،

اختیار انسان و تکلیف، قابل توجیه نیستند.

٢ - امامیه و معتزله با اهل الحدیث و اشاعره در بارۀ عدل الهی، اختلاف شدیدی داشتند، در حالی که در دیگر صفات الهی یا اختلافی نبوده یا اگر بوده اهمیت زیادی نداشته است .

از این رو به امامیه و معتزله « عدلیه » یا « اصحاب العدل و التوحید »گفته می شود. (4)

غايتمندي آفرينش

انجمن: 


يكي از معاني حكمت، غايتمند بودن فعل است. غايتمندي فعل يكي از ويژگي‎هاي فاعل حكيم است. آن دسته از متكلمان كه به اصل حسن و قبح عقلي اعتقاد داشته و عدل و حكمت الهي را براساس اين اصل تفسير كرده‎اند، بر غايتمند بودن آفرينش تأكيد ورزيده‎اند و بر اين عقيده‎اند كه افعال خداوند معلل به غايات است. ولي منكران حسن و قبح عقلي معلل بودن افعال خداوند به غايات را مردود دانسته‎اند.
استدلال عدليه
دليل متكلمان عدليه بر غايتمند بودن افعال الهي اين است كه فعل بدون غايت[1] و غرض عبث و قبيح است، و خداوند از فعل قبيح پيراسته است. چنان كه محقق طوسي گفته است:
«و نفي الغرض يستلزم العبث»[2].
بر اين استدلال اشكال شده است به اين كه فاعلي كه از فعل خود غايت و غرضي را دنبال مي‎كند، ‌داراي نقص است، و از طريق آن غايت و غرض در پي آن است كه نقص خود را جبران كند. زيرا غايت و غرض آن است كه وجودش براي فاعل بر عدمش رجحان دارد. و اين، معني كمال خواهي فاعل است.[3]
عدليه به اين اشكال پاسخ داده و گفته‎اند: در صورتي غايت داشتن فعل مستلزم استكمال فاعل خواهد بود، كه غايت فعل به خود فاعل باز گردد، ولي اگر غايت به غير فاعل باز گردد مستلزم استكمال فاعل نخواهد بود. چنان كه محقق طوسي در ادامه عبارت پيشين گفته است:
«و لا يلزم عوده إليه؛ يعني لازم نيست كه غرض افعال الهي به او بازگردد، ‌بلكه غرض از افعال خداوند مربوط به موجودات است».
اشكال اشاعره
اشاعره اين پاسخ را نپذيرفته و گفته‎اند: بازگشت نفع و غايت فعل به غير خداوند، از دو صورت بيرون نيست، يكي اين كه نفع رساندن به غير و نفع نرساندن به غير براي خداوند يكسان است، و ديگري اين كه اين دو با يكديگر تفاوت دارند، و نفع رساندن به غير اولي و انسب به حال خداوند است. فرض نخست ترجيخ بلا مرجح و باطل است. و فرض دوم مستلزم استكمال است، زيرا اولويت نفع رساندن به غير براي خداوند نوعي از استكمال است. و استكمال در خداوند به هر صورتي كه باشد محال است.[4]
پاسخ
اولويت مستلزم استكمال نيست، بلكه اعم از آن است. زيرا معناي اولويت داشتن فعل براي فاعل اين است كه فعل با صفات و ويژگي‎هاي فاعل هماهنگ است. حال اگر فاعل غني الذات و حكيم باشد اولويت نسبت به او اين است. كه فعلش غايتمند بوده، و آن غايت به غير او باز گردد، و اگر فاعل فقير بالذات باشد، اولويت غايتمندي فعل به حال او اين است كه او به واسطه آن فعل از نقص به كمال برسد.
اشكالي ديگر
غايتمندي فعل مستلزم آن است كه غير از فاعل و فعل او واقعيت ديگري باشد كه به عنوان غايت فعل بر آن مترتب گردد، يعني فعل واسطه تحقق غايت است. اين فرض در مورد خداوند و افعال او متصور نيست، زيرا همه موجودات افعال الهي‎اند، و از اينجهت تفاوتي ميان آنها نيست كه برخي واسطه و برخي غايت به شمار آيند، بلكه همگي بدون واسطه مخلوق و آفريده‌ خداوند مي‎باشند.[5]
پاسخ
اولاً: اين مطلب كه همه موجودات بدون واسطه از سوي خداوند آفريده مي‎شوند، ‌نه از نظر عقلي و تجربي پذيرفته است و نه با نصوص و ظواهر ديني سازگار است، اصل عليت و معلوليت كه از اصول مسلم عقلي است، مورد تأييد وحي و تجربه نيز هست. بنابراين، برخي از موجودات واسطه پيدايش برخي ديگر مي‎باشند، اگر چه خالق بالذات جز خداوند نيست، و سلسله علت‎ها و اسباب به خداوند منتهي مي‎شود.
ثانياً: اين كه همه موجودات آفريده خداوند مي‎باشند، حتي اگر عليت برخي را براي برخي ديگر نپذيريم، با اين فرض كه برخي از آنها غايت و غرض برخي ديگر باشد، و برخي در خدمت برخي ديگر،‌ منافات ندارد. آري، در نگاه كلي به جهان، و اين كه جهان آفريده خداوند است. جز خداوند فاعل و غايت جهان نخواهد بود، ‌اما در نگاه جزئي و تفصيلي آشكارا مي‎يابيم كه پار‎ه‎اي از ويژگي‎هاي روحي و جسمي مادر با نيازهاي كودك سازگاري كامل دارد، به گونه‎اي كه حيات فرزند در گرو وجود اين ويژگي‎هاست. همين نسبت را ميان پديده‎هاي طبيعي با حيات انسان مشاهده و ادراك مي‎كنيم، و اصولاً نظم غايي كه بر عالم طبيعت حاكم است مفادي جز اين ندارد.
غايت فعل و غايت فاعل
نكته‎اي كه ممكن است منشأ اشتباه منكران غايتمندي جهان شده باشد اين است كه ميان غايت فعل و غايت فاعل تفكيك نكرده‎اند، و اين دو را ملازم با يكديگر دانسته‎اند، در حالي كه چنين نيست، غايتمندي فعل اعم از غايتمندي فاعل است، يعني هرگاه فاعل غايتمند باشد، فعل او نيز غايتمند خواهد بود. ولي عكس آن كليت ندارد. مي‎توان فرض كرد كه فاعل غني بالذات است و هستي او غايتي وراي خود ندارد، ولي فعل او غايتمند است. يعني برخي از افعالش غايت برخي ديگر از افعال او است، هر چند براي مجموعه افعال او، غايتي وراي او وجود نخواهد داشت، در هر حال، فعل غايتمند است خواه غايت آن، ذات فاعل باشد، و خواه چيزي ديگر.
نظريه سوم (تفتازاني)
يكي از متكلمان اشعري در اين مسئله نظريه سومي را برگزيده است، يعني معلل بودن افعال خداوند به غايات را به صورت في الجمله پذيرفته ولي به صورت بالجمله انكار كرده است. سعد الدين تفتازاني در اين باره چنين گفته است: «حق اين است كه تعليل برخي از افعال به ويژه احكام شرعي به مصالح و حكمت‎ها مطلبي است آشكار، مانند وجوب حدود و كفارات، و حرمت مسكرات، و مانند آن، چنان كه نصوص ديني نيز بر اين مطلب گواهي مي‎دهد.
قرآن كريم فرموده است:
«ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ».[6]
«مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ».[7]
«فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْلا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ».[8]
ولي تعميم اين مطلب و اين كه هيچ يك از افعال خداوند خالي از غايت و غرض نيست، محل بحث و تأمل است».[9]
يادآور مي‎شويم، مسئله غايتمندي افعال خداوند، از مسائل تعبدي نيست، تا به مواردي كه در نصوص ديني آمده است، ‌بسنده شود، بلكه مسئله‎اي است عقلي، و احكام عقلي غيرقابل تخصيص است.
ديدگاه حكما
شارح مواقف ديدگاه حكماي اسلامي را در مسئله غايي بودن افعال الهي، با ديدگاه اشاعره هماهنگ دانسته و پس از نقل نظريه اشاعره گفته است:
«و وافقهم علي ذلك جهابذه الحكماء و طوائف الإلهين»[10]
اين برداشت از كلام حكما نادرست است، چنان كه صدرالمتألهين گفته است:
حكما به طور كلي غايت و غرض را از افعال الهي نفي نكرده‎اند، آن چه آنان نفي كرده‎اند وجود غايت و غرضي غير از ذات الهي براي مطلق هستي، و براي نخستين فعل الهي است، اما براي افعال خاص و مقيد غايت‎هاي ويژه‎اي اثبات كرده‎اند، چنان كه كتاب‎هاي آنان سرشار از بحث درباره فايده و غايت موجودات مي‎باشد.»[11]
غرض و مصلحت
برخي از محققان در اين مسئله ميان غرض و مصلحت فرق نهاده و گفته است: آنچه در افعال خداوند مي‎توان گفت اين است كه افعال الهي داراي مصالح و حكمت‎هايي است، ولي معلل به اغراض نيست، فرق غرض و مصلحت در اين است كه غرض آن است كه به فاعل باز مي‎گردد، و مصلحت آن است كه عايد ديگران مي‎شود. بنابراين، اگر گفته‎اند افعال خداوند معلل به اغراض است، نوعي مجاز گويي كرده و افعال خداوند را به افعال بشر تشبيه كرده‎اند، يعني بر افعال خداوند مصالح و حكمت‎هايي مترتب مي‎گردد، كه اگر آنها بر افعال انسان مترتب شود، غرض و غايت فعل او به شمار مي‎روند.[12]
حكيم لاهيجي در اين باره چنين گفته است:
«يادآور مي‎شويم، حاصل اين تحقيق به تفكيك ميان غايتمندي فعل و غايتمندي فاعل باز مي‎گردد كه پيش از اين يادآور شديم، يعني افعال الهي ـ اعم از تكويني و تشريعي ـ داراي فوايد، مصالح و حكمت‎هايي است، كه به موجودات باز مي‎گردد نه به خداوند، بدين جهت خداوند فاعل بالداعي و بالقصد نيست، بلكه فاعل بالرضا يا بالعنايه است، چنان كه در فلسفه ثابت شده است. يعني علم ذاتي خداوند به فعل منشأ صدور فعل است، و فاعليت خداوند متوقف بر قصد و داعي زائد بر ذات نيست، زيرا اگر چنين باشد، فاعليتش بالذات نخواهد بود، ‌و آنچه متعلق علم ذاتي خداوند است، فعل به صورت مطلق نيست، بلكه فعل با ويژگي حكمت و مصلحت است. در نتيجه در عين اين كه فاعل بالقصد (غايتمند) نيست فعل او غايتمند است».[13]

مصاديق و تاريخچه بحث عدل الهي

انجمن: 

مصاديق و تاريخچه بحث عدل الهي
مصاديق عدل الهي
مصاديق كلي عدل و حكمت الهي عبارتند از:
1. عدل و حكمت در آفرينش و تدبير:
يعني خداوند هر موجودي را با توجه به استعداد و قابليت ذاتي او ايجاد كرده، و متناسب با غايت مطلوب آن موجود، اسباب و شرايط لازم براي نيل به آن غايت را در اختيار او گذاشته است. آيه كريمه «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى».[1] بيانگر اين مطلب است. همين گونه است آيه كريمه «الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى»[2] در حديث نبوي معروف آمده است: «بالعدل قامت السموات و الأرض».
2. عدل و حكمت در تشريع:
خداوند موجوداتي كه شايستگي دريافت كمالات عقلاني و معنوي رادارند، از هدايت‎هاي تشريعي بهره‎مند ساخته، و معارف و احكام و تعاليم ديني كه تأمين كنندة نيازها و پرورش دهندة استعدادهاي آنان است را از طريق عقل و وحي به آنان آموخته است. نكتة ديگر اين كه در قانون گذاري و تشريع توان و طاقت بشر را نيز در نظر گرفته و تكليف به مالايطاق نكرده است. اين دو مطلب نيز در آيات قرآن بيان شده است.
3. عدل و حكمت در جزا:
يعني خداوند بر پاية عدل و حكمت كيفر مي‎دهد، و از پاداش نيكوكاران نيز نمي‎كاهد، و آنچه را شايستة آنان است و به آنها وعده داده است به آنان عطا خواهد فرمود: «وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً».[3]
واژة قسط در آية كريمه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ»[4] همة مصاديق و مظاهر قسط وعدل را شامل مي‎شود. چنان كه يكي از اقوالي كه علامة طبرسي در تفسير آيه نقل كرده است اين است كه خداوند تدبير خلق (تكويني و تشريعي) و جزاي اعمال را براساس عدل انجام مي‎دهد.[5]
آنچه گفته شد مصاديق و مظاهر كلي عدل الهي بود، در نگاهي ديگر و از منظر قرآن كريم به قلمرو عدل دارد مي‎توان موارد ديگري را نيز برشمرد كه از توابع مصاديق ياد شده است به دست آورد. استاد مطهري پس از بيان آياتي از قرآن كريم در زمينة عدل در حوزه‎هاي مختلف گفته است:
«در قرآن، از توحيد گرفته تا معاد، از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهاي فردي گرفته تا هدف‎هاي اجتماعي، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، همدوش توحيد، ركن معاد، هدف تشريع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معيار كمال فرد، و مقياس سلامت اجتماع است».[6]
تاريخ و انگيزة بحث عدل
مسئلة عدل الهي در كلام اسلامي، تاريخي كهن دارد و مي‎توان گفت از نخستين روزهاي ظهور اسلام مطرح بوده است.
گذشته از آيات قرآن كه بر عدل الهي تأكيد و تصريح نموده است، در احاديث نبوي و سيرة پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز اين مسأله مورد توجه شايان قرار گرفته است. و حتي گفتگوهايي در اين باره ميان پيروان برخي از اديان با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ صورت گرفته است چنان كه شيخ صدوق روايت كرده است:[7]
روزي فردي يهودي نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمد و دربارة مسائل بسياري از آن حضرت سخن گفت، كه از آن جمله عدل الهي بود. يهودي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پرسيد: آيا پروردگارت ستم مي‎كند؟
ـ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خير.
ـ يهودي: به چه دليل؟
ـ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ : لعلمه بقبحه و استغنائه عنه: چون زشتي ظلم را مي‎داند، و نيازي هم ندارد.
ـ يهودي: آيا در اين باره،‌از جانب خداوند مطلبي نازل شده است؟
ـ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ : آري. آن گاه آيات ذيل را براي او تلاوت نمود.
«وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ».[8]
«إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».[9]
«وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ».[10]
«وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ».[11]
پس از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ (در عصر خلفا) نيز مسئله عدل الهي مورد بحث و گفتگو بود، و امام علي ـ عليه السلام ـ به عنوان برترين شخصيت علمي و كلامي، پاسخگوي پرسش‎هايي كه در اين باره مطرح مي‎شد، بودند. و با نظارت دقيق و روشنگري‎هاي خود، از بروز انحراف در اين گونه مسائل جلوگيري مي‎كردند. گفتگوهاي آن حضرت در مسائل قضا و قدر، جبر و اختيار گواه روشن اين مدعاست.
پس از اين دوره، فصل جديدي در تاريخ الهيات اسلامي گشوده شد، افزايش انديشه‎ها و افكار گوناگون در اثر بسط جغرافياي اسلام، و اختلاط و آميزش آنان با فرهنگ‎هاي مختلف از يك سو، و اختناق سياسي دستگاه اموي كه سبب قطع رابطه مردم با خاندان وحي و رسالت شده بود، از سوي ديگر، سبب پيدايش فرقه‎هاي گوناگون، و طرح ديدگاه‎هاي مختلف دربارة مسائل اعتقادي و از جمله دربارة عدل الهي گرديد. حسن بصري (متوفاي 110 هجري) كه در آن زمان به عنوان يكي از انديشه‎پردازان در جهان اسلام مطرح بود، به انگيزة دفاع از عدل الهي به تفويض (در مقابل جبر) گرايش يافت و گفت:
«همه چيز به قضا و قدر الهي است مگر گناهان».[12]
قدريه نيز همين عقيده را برگزيدند.
پس از قدريه نوبت به معتزله رسيد، آنان نيز به انگيزة دفاع از عدل و حكمت الهي نظرية تفويض را برگزيدند.
در اين دوران ائمة اهل بيت ـ عليهم السلام ـ با همه محدوديت‎هايي كه از سوي دستگاه سياسي اموي بر آنان تحميل مي‎شد، به تبيين درست عدل الهي پرداخته، و انديشة تفويض را هم چون جبر ابطال مي‎نمودند. چنان كه شاگردان برجسته آنان نظير هشام بن حكم و ديگران نيز در ترويج ديدگاه ائمة اهل بيت ـ عليهم السلام ـ از هيچ كوششي دريغ نمي‎ورزيدند.
اهل حديث از اهل سنت نيز در اين دوره مطابق روش و مبنايي كه برگزيده بودند، از ورود در بحث‎هاي كلامي پرهيز مي‎كردند، و به تخطئه قدري‎گري و تفويض بسنده مي‎كردند. در هر حال، آنان بحث كلامي خاصي در باب عدل الهي ندارند. ولي پس از آن كه ابوالحسن اشعري به دفاع از عقايد آنان پرداخت از روش‎هاي كلامي بهره جست، و همين امر موجب تحول در مباحث كلامي ـ و از جمله ـ مسئلة عدل الهي گرديد.
حاصل آن كه مسئلة عدل الهي پيوسته مورد توجه و اهتمام بوده است، و بحث‎هاي كلامي در اين باره تاريخي ديرينه دارد، و انگيزه اين بحث‎ها نيز اثبات منزه بودن افعال الهي از قبايح و ناروايي‎ها بوده است.
جايگاه عدل در كلام عدليه
اگر چه همة مسلمانان به عدل الهي اعتقاد دارند و اين مسئله از ضروريات اسلام به شمار مي‎رود، ولي هر يك از عقل گرايان عدل الهي را به گونه‎اي خاص تفسير نموده‎اند، عقل گرايان كه آن را براساس حسن و قبح عقلي تفسير نموده‎اند، خود را معتقد و مدافع واقعي عدل الهي دانسته، و منكران حسن و قبح عقلي را در حقيقت منكر عدل به شمار آورده‎اند. از اين روي، عدل را به عنوان يكي از اصول مذهب خود قرار داده‎اند. عدل هم در مذهب معتزله و هم در مذهب اماميه از اصول اساسي مذهب آنان به شمار آمده است. بدين جهت اين دو مذهب كلامي را «عدليه» مي‎نامند.
علامة حلي دربارة اهميت اصل عدل گفته است:
«اصل عدل، اصل مهمي است كه قواعد و احكام اسلامي بر آن استوار است»[13].
استاد مطهري نيز در اين باره گفته است:
«اصل عدل، ‌اگر چه از آن نظر كه از مسلمات قرآن و ضروري دين است، جزء اصول اعتقادي است، ولي از آن جهت در مكتب معتزله و مذهب شيعه جزء اصول پنجگانه آنان قرار گرفته، شاخص مكتب آنان به شمار مي‎رود».[14]
پی نوشت ها:
[1] . طه/ 50.
[2] . اعلي/ 2ـ3.
[3] . انبياء/ 47.
[4] . آل عمران/ 18.
[5] . مجمع البيان، ج 1، ص 420.
[6] . عدل الهي، ص 42.
[7] . توحيد، ص 397ـ398.
[8] . فصلت/ 46.
[9] . يونس/ 44.
[10] . آل عمران/ 108.
[11] . غافر/ 31.
[12] . سيد مرتضي، امالي، ج 1، ص 106.
[13] . اعم ان هذا اصل عظيم تبتني عليه القواعد الإسلامية بل الاحكام الدينية مطلقاً... نهج الحق و كشف الصدق، ص 72.
[14] . آشنايي با علوم اسلامي (كلام، عرفان) ص 25؛ با اندكي تصرف در عبارت
سایت اندیشه قم

اگر افراد زیادی از خداوند یک حاجت بخواهند

انجمن: 

اگه تعداد زیادی انسان {مثلا 1000 نفر} واسه به دست اوردن یه چیز دعا كنن كه اون حاجت فقط میتونه به یه نفر از این آدما داده بشه همچین مواقع ای چی میشه ، همه دعا كردن و همه امید اجابت دارن بلاخره به كدوم یك از این آدما داده میشه؟

کسي که از ذکر من اعراض کند، معيشت او در سختي و تنگنا خواهد بود

انجمن: 

خداوند در سوره طه مي فرمايد:کسي که از ذکر من اعراض کند، معيشت او در سختي و تنگنا خواهد بود؛ در حالي که بسياري از افراد ذکري از خداوند ندارند، ولي رفاه و آسايش فراوان هستند؟

عدل در این جهان؟؟؟؟؟

انجمن: 

یکی ازاصول دین ما عدل الهی است. ما چگونه در جهانی که سرشار از بی عدالتی است باید به عادل بودن خدا ایمان بیاوریم؟ ما میدانیم که در اصول تقلید جایز نیست.آیا این درست است که بگوییم خدایی هست. این خدا نمیتواند ظالم باشد. پس حتما عادل است. چرا نتیجه عکس نگیریم؟ یعنی بگوییم: ظلم هست. پس خدای عادلی نیست.پس خدا نیست.!!