جزا

اختیار چیست؟

با عرض سلام و خسته نباشید . مدتیست درگیر موضوع این بودم که ایا ما اختیار داریم یا خیر ؟ هر چه تلاش کردم پاسخی نیافتم زیرا از طرفی من حس میکنم اختیار دارم و از طرفی زنجیره علت و معلول به من میگوید که من اختیار ندارم و هر کاری که من میکنم وابسته به علت های پیشین است و این علت ها تا جایی ادامه پیدا میکند که از بدن من خارج میشود . با جست و جو در اینترنت متوجه شدم که این یک باور موسوم به جبرگرایی است . ایا پاسخی در قبال جبر گرایی وجود دارد ؟ پاداش و جزای اخرت چه میشود اگر اختیاری وجود نداشته باشد ؟

اگر کسی اینگونه بیاندیشد؛ جایگاهش در آن دنیا کجاست؟

انجمن: 

با عرض سلام خدمته کارشناس محترم سایت ... امیدوارم که خوب و سلامت باشین ...

کسی رو میشناسم که چنین قوانینی رو برای خودش انتخاب کرده .... میخواستم بدونم اگر کسی چنین قوانینی رو برای خودش گذاشته باشه ... جایگاهش در اون دنیا کجا میشه و چه بلایی سرش در میاد ؟؟؟

رابطه با خداوند

1- اصول دین را قبول خواهم داشت ( توحید . نبوت . معاد . عدالت . امامت ) گیر نخواهم داد و به عدالت خداوند دیگر فکر نمیکنم .... این قوانین رو انتخاب کردم که فکر نکنم ....
2- فروع دین را رعایت خواهم کرد .
3- خداوند را دوست ندارم . به او عشق نمیورزم . چون خداوند به من .... یا ........ را نداد تا بتوانم زندگی خوب و خوشی را آغاز کنم ... هیچ عشقی به من نداد ... همچنین کاری که خواستم راه بیاندازم را بهم کمک نکرد . من را زیبا خلق نکرد . پسری متناسب با من به من نداد . افسردگی سراغ من آمد و نتیجه تمام کارهای من را از بین برد ... هیچ انسانی انتگرال 10000 گانه نمیگیرد ... همه شرایط رو نمیتونه دو دو تا چهار تا کنه .... چطور من میتوانستم بگیرم ؟؟؟
4- تمام وظایفی که انجام میدهم وظایفی دینی بوده و هیچ بعد روحانی برای آنها در نظر نمیگیرم . مانند طوطی که میگوید ( سبحان الله . الحمد الله . الرحمن الرحیم و ... ) و به هیچ عنوان اجازه عمق پیدا کردن ... یا تفکر در معنای آن را نخواهم داشت .
5- نمازهایم را سره وقت خواهم خواند ... هیچ کدام از نمازهایم قنوت نخواهند داشت . هیچ کاره مستحبی نخواهم داشت . هیچ دعایی نخواهم کرد .
6- تمام روزه هایم را میگیرم .
7- خمس را باید حساب کرده و آن را پرداخت نمایم .
8- .1 درصد از درآمدم را به عنوان صدقه پرداخت خواهم کرد ...
9- 10 فرمان را رعایت خواهم کرد .
10- مهربانی هایی که انجام میدهم برای ارتقای ذات و دلم هست نه برای رضای الهی .
11- هیچ وقت و هیچ زمان از خدا چیزی نمیخواهم ... توکل نمیکنم .... امید نمیبندم .... اعتماد نمیکنم ....
12- تمام اعمال مذهبی که میخواهم انجام دهم باید نهایتا روزانه در حدود 30 دقیقه از من وقت بگیرند و اجازه بسط پیدا کردن آن را نخواهم داشت .
13- تنها چیزی که از خداوند میخواهم این است که پس از مرگم مرا زنده نکند چون ...
14- به هیچ دستور ... حدیث ... آیه ای ... دیگری پایبند نخواهم بود .

کارهایی که خود را موظف به انجامشان میدانم : ( 10 فرمان ) + ( فروع دین )
1- نماز
2- روزه
3- خمس
4- زکات
5- دروغ نگفتن
6- تهمت نزدن
7- غیبت نکردن
8- دزدی نکردن
9- زنا نکردن
10- طمع نورزیدن به دارایی های دیگران .
11- شهادت دروغ ندادن .
12- قتل نکردن .

سوالم این هستش که چنین شخصی با چنین قوانینی ... چه بلایی به سرش در میاد ؟؟؟ آیا میتونه مطمین باشه که اون دنیا رو نبینه ؟؟؟ اگر اجبارا مجبور باشه در محشر حاضر باشه ... چه بلایی سرش در میاد ؟؟؟

با تشکر .

دیدن نتیجه تمامی اعمال در آخرت

در قرآن گفته شده که انسان ها نتیجه تمامی اعمالشان را در آخرت خواهند دید اما همینجا یک سوال پیش می آید. به کنار از بحث جبر و اختیار به فرض اینکه اختیار وجود داشته باشد تمامی انسان های بد کردار که اصول دین را قبول داشته باشند حتی اگر به جهنم بروند در نهایت از آنجا بعد از مدتی بیرون خواهند آمد و به بهشت میروند. تا اینجای کار مشکلی نیست و تناقضی پیش نمی آید اما حالت عکس وضعیتی که گفتم تناقض دارد. به فرض اینکه انسانی نیک کردار باشد اما اصول دین را قبول نداشته باشد به جهنم میرود! خب نتیجه اعمال انسان نیک کردار چه میشود؟

یک سوال دیگر: اصلا چرا ملاک خدا باور داشتن اصول دین هست؟ صرف قبول نداشتن اصول دین به معنای خوب یا بد بودن نیست اما چرا خدا روی اصول دین تاکید دارد؟ آیا کردار ملاک بهتری نیست؟

عدل الهی در نگاه فلسفه اسلامی

انجمن: 

سلام
عدل و جزای الهی در مورد شخصی که در امر دین زحمت و سختی بیشتری نسبت به دیگران داشته..از نگاه فلاسفه اسلامی چگونه تبیین شده است؟

اهداء اعضا پس از مرگ

انجمن: 

سلام من یه سوال در مورد اهداء اعضاء دارم
اگر من مردم و اعضای بدنم به چند نفر اهدا شد بعد یکی از اون اشخاص که عضو منو دریافت کرده مرتکب گناه بشه، منافق بشه و هزار تا مورد دیگه، آیا عضو من و من هم در گناهش شریکم؟

مصاديق و تاريخچه بحث عدل الهي

انجمن: 

مصاديق و تاريخچه بحث عدل الهي
مصاديق عدل الهي
مصاديق كلي عدل و حكمت الهي عبارتند از:
1. عدل و حكمت در آفرينش و تدبير:
يعني خداوند هر موجودي را با توجه به استعداد و قابليت ذاتي او ايجاد كرده، و متناسب با غايت مطلوب آن موجود، اسباب و شرايط لازم براي نيل به آن غايت را در اختيار او گذاشته است. آيه كريمه «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى».[1] بيانگر اين مطلب است. همين گونه است آيه كريمه «الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى»[2] در حديث نبوي معروف آمده است: «بالعدل قامت السموات و الأرض».
2. عدل و حكمت در تشريع:
خداوند موجوداتي كه شايستگي دريافت كمالات عقلاني و معنوي رادارند، از هدايت‎هاي تشريعي بهره‎مند ساخته، و معارف و احكام و تعاليم ديني كه تأمين كنندة نيازها و پرورش دهندة استعدادهاي آنان است را از طريق عقل و وحي به آنان آموخته است. نكتة ديگر اين كه در قانون گذاري و تشريع توان و طاقت بشر را نيز در نظر گرفته و تكليف به مالايطاق نكرده است. اين دو مطلب نيز در آيات قرآن بيان شده است.
3. عدل و حكمت در جزا:
يعني خداوند بر پاية عدل و حكمت كيفر مي‎دهد، و از پاداش نيكوكاران نيز نمي‎كاهد، و آنچه را شايستة آنان است و به آنها وعده داده است به آنان عطا خواهد فرمود: «وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً».[3]
واژة قسط در آية كريمه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ»[4] همة مصاديق و مظاهر قسط وعدل را شامل مي‎شود. چنان كه يكي از اقوالي كه علامة طبرسي در تفسير آيه نقل كرده است اين است كه خداوند تدبير خلق (تكويني و تشريعي) و جزاي اعمال را براساس عدل انجام مي‎دهد.[5]
آنچه گفته شد مصاديق و مظاهر كلي عدل الهي بود، در نگاهي ديگر و از منظر قرآن كريم به قلمرو عدل دارد مي‎توان موارد ديگري را نيز برشمرد كه از توابع مصاديق ياد شده است به دست آورد. استاد مطهري پس از بيان آياتي از قرآن كريم در زمينة عدل در حوزه‎هاي مختلف گفته است:
«در قرآن، از توحيد گرفته تا معاد، از نبوت گرفته تا امامت و زعامت، و از آرمانهاي فردي گرفته تا هدف‎هاي اجتماعي، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن، همدوش توحيد، ركن معاد، هدف تشريع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معيار كمال فرد، و مقياس سلامت اجتماع است».[6]
تاريخ و انگيزة بحث عدل
مسئلة عدل الهي در كلام اسلامي، تاريخي كهن دارد و مي‎توان گفت از نخستين روزهاي ظهور اسلام مطرح بوده است.
گذشته از آيات قرآن كه بر عدل الهي تأكيد و تصريح نموده است، در احاديث نبوي و سيرة پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز اين مسأله مورد توجه شايان قرار گرفته است. و حتي گفتگوهايي در اين باره ميان پيروان برخي از اديان با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ صورت گرفته است چنان كه شيخ صدوق روايت كرده است:[7]
روزي فردي يهودي نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آمد و دربارة مسائل بسياري از آن حضرت سخن گفت، كه از آن جمله عدل الهي بود. يهودي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پرسيد: آيا پروردگارت ستم مي‎كند؟
ـ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خير.
ـ يهودي: به چه دليل؟
ـ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ : لعلمه بقبحه و استغنائه عنه: چون زشتي ظلم را مي‎داند، و نيازي هم ندارد.
ـ يهودي: آيا در اين باره،‌از جانب خداوند مطلبي نازل شده است؟
ـ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ : آري. آن گاه آيات ذيل را براي او تلاوت نمود.
«وَ ما رَبُّكَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ».[8]
«إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».[9]
«وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ».[10]
«وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ».[11]
پس از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ (در عصر خلفا) نيز مسئله عدل الهي مورد بحث و گفتگو بود، و امام علي ـ عليه السلام ـ به عنوان برترين شخصيت علمي و كلامي، پاسخگوي پرسش‎هايي كه در اين باره مطرح مي‎شد، بودند. و با نظارت دقيق و روشنگري‎هاي خود، از بروز انحراف در اين گونه مسائل جلوگيري مي‎كردند. گفتگوهاي آن حضرت در مسائل قضا و قدر، جبر و اختيار گواه روشن اين مدعاست.
پس از اين دوره، فصل جديدي در تاريخ الهيات اسلامي گشوده شد، افزايش انديشه‎ها و افكار گوناگون در اثر بسط جغرافياي اسلام، و اختلاط و آميزش آنان با فرهنگ‎هاي مختلف از يك سو، و اختناق سياسي دستگاه اموي كه سبب قطع رابطه مردم با خاندان وحي و رسالت شده بود، از سوي ديگر، سبب پيدايش فرقه‎هاي گوناگون، و طرح ديدگاه‎هاي مختلف دربارة مسائل اعتقادي و از جمله دربارة عدل الهي گرديد. حسن بصري (متوفاي 110 هجري) كه در آن زمان به عنوان يكي از انديشه‎پردازان در جهان اسلام مطرح بود، به انگيزة دفاع از عدل الهي به تفويض (در مقابل جبر) گرايش يافت و گفت:
«همه چيز به قضا و قدر الهي است مگر گناهان».[12]
قدريه نيز همين عقيده را برگزيدند.
پس از قدريه نوبت به معتزله رسيد، آنان نيز به انگيزة دفاع از عدل و حكمت الهي نظرية تفويض را برگزيدند.
در اين دوران ائمة اهل بيت ـ عليهم السلام ـ با همه محدوديت‎هايي كه از سوي دستگاه سياسي اموي بر آنان تحميل مي‎شد، به تبيين درست عدل الهي پرداخته، و انديشة تفويض را هم چون جبر ابطال مي‎نمودند. چنان كه شاگردان برجسته آنان نظير هشام بن حكم و ديگران نيز در ترويج ديدگاه ائمة اهل بيت ـ عليهم السلام ـ از هيچ كوششي دريغ نمي‎ورزيدند.
اهل حديث از اهل سنت نيز در اين دوره مطابق روش و مبنايي كه برگزيده بودند، از ورود در بحث‎هاي كلامي پرهيز مي‎كردند، و به تخطئه قدري‎گري و تفويض بسنده مي‎كردند. در هر حال، آنان بحث كلامي خاصي در باب عدل الهي ندارند. ولي پس از آن كه ابوالحسن اشعري به دفاع از عقايد آنان پرداخت از روش‎هاي كلامي بهره جست، و همين امر موجب تحول در مباحث كلامي ـ و از جمله ـ مسئلة عدل الهي گرديد.
حاصل آن كه مسئلة عدل الهي پيوسته مورد توجه و اهتمام بوده است، و بحث‎هاي كلامي در اين باره تاريخي ديرينه دارد، و انگيزه اين بحث‎ها نيز اثبات منزه بودن افعال الهي از قبايح و ناروايي‎ها بوده است.
جايگاه عدل در كلام عدليه
اگر چه همة مسلمانان به عدل الهي اعتقاد دارند و اين مسئله از ضروريات اسلام به شمار مي‎رود، ولي هر يك از عقل گرايان عدل الهي را به گونه‎اي خاص تفسير نموده‎اند، عقل گرايان كه آن را براساس حسن و قبح عقلي تفسير نموده‎اند، خود را معتقد و مدافع واقعي عدل الهي دانسته، و منكران حسن و قبح عقلي را در حقيقت منكر عدل به شمار آورده‎اند. از اين روي، عدل را به عنوان يكي از اصول مذهب خود قرار داده‎اند. عدل هم در مذهب معتزله و هم در مذهب اماميه از اصول اساسي مذهب آنان به شمار آمده است. بدين جهت اين دو مذهب كلامي را «عدليه» مي‎نامند.
علامة حلي دربارة اهميت اصل عدل گفته است:
«اصل عدل، اصل مهمي است كه قواعد و احكام اسلامي بر آن استوار است»[13].
استاد مطهري نيز در اين باره گفته است:
«اصل عدل، ‌اگر چه از آن نظر كه از مسلمات قرآن و ضروري دين است، جزء اصول اعتقادي است، ولي از آن جهت در مكتب معتزله و مذهب شيعه جزء اصول پنجگانه آنان قرار گرفته، شاخص مكتب آنان به شمار مي‎رود».[14]
پی نوشت ها:
[1] . طه/ 50.
[2] . اعلي/ 2ـ3.
[3] . انبياء/ 47.
[4] . آل عمران/ 18.
[5] . مجمع البيان، ج 1، ص 420.
[6] . عدل الهي، ص 42.
[7] . توحيد، ص 397ـ398.
[8] . فصلت/ 46.
[9] . يونس/ 44.
[10] . آل عمران/ 108.
[11] . غافر/ 31.
[12] . سيد مرتضي، امالي، ج 1، ص 106.
[13] . اعم ان هذا اصل عظيم تبتني عليه القواعد الإسلامية بل الاحكام الدينية مطلقاً... نهج الحق و كشف الصدق، ص 72.
[14] . آشنايي با علوم اسلامي (كلام، عرفان) ص 25؛ با اندكي تصرف در عبارت
سایت اندیشه قم