عذاب

سختی زندگی و معیشت در آیه 15 سوره هود


در آیه 15سوره هود ، «حرث» به معنای معیشت مادی و زینت و شهوت دنیایی معنا شده است
سوال این است که چرا دستیابی به شهوت و تامین معیشت برای بسیاری از افراد مشکل است؟
چرا برخی افراد نمی توانند راحت ازدواج کند؟ یا درآمد کسب کنند؟

چرا مردم برای تامین معاش زندگی دررنج هستند؟

سوالاتی درباره ماجرای حضرت لوط (ع) در قرآن

انجمن: 

چرا فرستادگان الهی اول به سراغ حضرت ابراهیم رفتند بعد به حضرت لوط رسیدند
آیا مردم قوم لوط پس از صحبت های او به منزلش حمله کردند درقرآن سرنجام ماجرابازگو نشده است

عذاب اقوام گذشته به معنای اجبار در دین بود؟

سلام

وقتی اقوام گذشته دعوت پیامبرانشان را قبول نمیکردند دچار عذاب می شدند.

در صورتی که طبق قرآن دین اجبار بردار نیست.

پس چرا با وجود عدم قبول دعوت پیامبران گذشته از سوی مردمانشان به عذاب گرفتار می شدند؟

نعمت یا عذاب ؟

انجمن: 

سلام
بلایی که دارهذسرمون میاد عذابه
اما ما دوست دازیم اونا رو نعمت بدونیم
اما همین بلا رو برای امزیکاییها عذاب میدونیم
چررررا

جهنمیان میخورند وسیر نمیشود وفربه تر میشوند درعین حال نه مرده اند ونه زنده؟

باسلام وعرض ادب
درسوره مبارکه الغاشیه میخوانیم که جهنمیان ازغذایی تناول میکنند که انها را فرابه میکند وگرسنگی انها را رفع نمیکند این درحالیست که درسوره مبارکه الاعلی گفته شده جهنمیان درانجا نه مرده اند ونه زنده اگر تفسیر این رابرابر حالت خواب درنظربگیریم که فرد نه زنده است ونه مرده نادرسته چون دردیگر ایات داریم در قیامت حتی خطوط انگشت هم بازگردانده میشود سوال اینجاست چطور جمعی بین این دوسوره قایل شویم که فرد میخورد وسیر نمیشود وفربه تر میشود مادامی که نه مرده است ونه زنده؟
یاحق

فرستاده شده از SM-J710Fِ من با Tapatalk

چرا نسبت به آیه های مرگ بی تفاوت هستم؟

سلام علیکم.
سعی می کنم که به یاد مرگ باشم ولی هیچ اثری رویم نمی گذارد
مثلا می خوانم ویران کننده لذت ها اصلا هیچ اثری نمی گذارد مثل اینکه گفته نشد.تعجب می کنم وقتی به خواهر 11 ساله ام -که تارک نماز است- عذاب هایی که روز قیامت بر تارک الصلاه وجود دارد می گویم، توبه می کند!اما برای من عادی است!
اگر یاد مرگ بکنم ترسی ازش نمی کنم(منظورم اینست که بی تفاوتم.)
علتش چیه؟چه کنم از این وضعیت نجات پیدا کنم؟
با تشکر

آرامش یا رنج؟

با سلام
اینجانب چندی پیش بر اثر وقوع چند پیشامد به طور همزمان تغییر متفاوتی در ذهنیت و جهان‌بینی ام پیش آمده.

ابتدا مقدمه را با شرح وضعیت عقیدتی ام بیان می کنم ؛
اول اینکه اینجانب متاسفانه اراده ام را هیچ میبینم و در امور بسیار تنبلی میکنم و بسیاری از آنچه را که میخواهم را نمیتوانم به عمل برسانم ، چه بسا نتیجه نه چندان بد (ولی بهترین نه) هم بگیرم ، به عنوان مثال همواره امتحانات دبیرستان را میگذارم آخر شب و صبح قبل امتحان و نمره ام بالای ۱۹ میشود. با این حال میدانم با کمی تلاش میتوانم چون ستاره بدرخشم.
دو اینکه اینجانب (با عرض شرمندگی) دو سال است به گناه کبیره استمنا دچار هستم و همواره در صدد ترک آن برآمدم و شکست خوردم. نمازم را مرتب نخوانده و مدت ها آن را ترک کرده ام و بعد دوباره بازگشتم بعد دوباره ترک ... طوری که ظاهر قضیه میگوید صرفا برای لذت معنوی نماز میخوانم نه ادای تکلیف و کسب فضیلت.
سه اینکه این اواخر در حال مطالعه کتاب شور زندگی از اروینگ استون بوده ام که شرح زندگی ونسان ون گوک نقاش هلندی است. در این کتاب ونسان مدتی به عنوان کشیش (قبل از نقاش شدن تصمیم داشت چون پدرش کشیش شود) به معادن ذغال بوریناژ بلژیک میرود تا اهالی آنجا را که زندگی فقیرانه و سختی دارند را با یاد خدا تسلی بخشد. علی رغم تلاش هایش برای کمک به بقیه به عنوان یک انسان دوست ، نهایتا مردم بوریناژ در همان فقر به سمت قهقرا می رفتند و ونسان بدلیل رفتار و عقده بقیه کشیشان بالادست که مقرری و ماموریت او را تعیین کردند، در مورد بوریناژ ، منکر وجود خدا شد و به نقاشی دست زد و بوریناژ را ترک گفت.

دیگر اینکه اینجانب علی رغم اینکه در دبیرستان تیزهوشان درس میخواندم هرگز جایی به تاریکی و کورکنندگی این مدارس استعداد های درخشان ندیده ام و همنشینان گناهکار و بی همه چیزی در آنجا داشته و هیچ دوستی ندارم و در آرزوی رسیدن تابستان و آزادی فکری و استقلال لحظه شماری میکنم.
غالب بچه های آنجا بی خدا و گناهکار هستن و دینداران را به سخره میگیرند و این قطعا از روی تفکر و هوش و مطالعه نیست بلکه به وضوح میبینم است لال های آن ها چون کمدین ها و حتی مستان میخانه هاست. با این حال تاثیر همنشین اجتناب ناپذیر است.
در روز شهادت امام صادق ع اینجانب متاسفانه دوباره استمنا کردم و نماز نخواندم و در طول مسافرتم در برگشت به تهران آهنگ های خوانندگان زن را گوش میدادم.
این باعث شد فردای آن روز ، دین را ترک کنم از این جهت که احساس کردم یا بر خطاست یا من آن را اشتباه درک کرده ام.
باوجود مطالعات و تفکرات دینی ، عملکرد من هرگز تغییر نکرده بود و سه چیز ذهنم را درگیر میکرد ؛

۱) غالب افراد جامعه به دنبال آرامش هستند، چه مالی چه ذهنی چه جسمی چه اجتماعی. خود من هم زمانی هدف غایی ام آرامش بود. تفکر مثبت ، امیدواری ، تفکر در مورد موفقیت های آینده ، دینداری ، هم صحبتی با دیگران و ... همگی آرامش بخش هستند. اما آیا این ها صرفا مرهمی برای درد قشر ضعیف و فقیر جامعه و آنان که محکوم به شکست هستند نیست؟ چرا باید به آینده امیدوار بود؟ چرا موبت اندیشان میگویند در هر حال امیدوار باشید حتی اگر شکست خوردید ؟ این امیدواری چه فایده ای دارد وقتی دخلی به عملکرد و حتی نتیجه نهایی ندارد و صرفا مرهمی است بر دردی که شاید ضعفا نتوانند درمان کنند؟ آیا خدا وجود دارد یا برای این است که دنیا را به بازی بگیریم و آرام باشیم؟ مردمی چون اهالی بوریناژ در داستان و مولا مردم فلسطین در عذاب باشند و کاری نکنیم یا بکنیم و نتیجه ندهد و به امید خدا به دلمان صابون بمالیم؟

۲) بسیار افرادی را دیده ام که با وجود هوش و استعداد و تلاش بیشتر از من ، هر راهی رفته اند به شکست منتهی شده و در درجه ای پایین تر از من قرار گرفته اند. ونسان با وجود تمام تلاشش برای خدمت به مردم بوریناژ ، بدلیل رعایت نکردن آداب تجملاتی دیگر کشیشان از کلیسا اخراج شد و نهایتا بوریناژ را با تمام بدبختی ای که کشید ترک گفت‌. اکر نه تلاش ، نه استعداد ، نه ژن و نژاد و نه دین موفقیت و‌نتیجه را تضمین نمیکنند و تنها شانس است که افراد را به درحات بالا میرساند (داستان واقعی شانس از مارک تواین را بخوانید) ، پس آیا دور از ذهن است که بگوییم جهان بر پایه تصادف شکل گرفته و خدایی وجود ندارد؟

۳) بارها شده وقتی معلمی خوش اخلاق داشتیم ، درس به سهل انگاری گرفته شده و آخر سال چون معلمان عادی او را در ذهن خود ثبت میکنیم. اما وقتی معلمی سخت گیر داریم ، علی رغم رنج ، بی خوابی ، ترس از تنبیه ، نهایتا نتیجه میگیریم و قدر معلم را دانسته و از او به نیکی یاد میکنیم. آیا در این عالم باید از آرامش و لذت و خوشی استقبال کرد یا باید به سمت رنج ، عذاب ، ریسک و مذلت برویم تا نتیجه بگیریم؟ آیا نباید به آینده بدگمان بوده تا شاید از ترس آن به کار روی بیاوریم؟ آیا امید قاتلی نیست که ما را به چرخ کاهلی و بیخیالی سوق دهد؟
آیا باید خوشبین بود یا بدبین؟
آیا باید به سمت آرامش و برای آن تصمیم گرفت یا از رنج و عذاب استقبال کرد؟
آیا خدا وجود دارد؟
چرا نمیتوانیم از تنبلی رهایی یافته و عادات خود را ترک کنیم و دقیقا در کلیدی ترین نقطه زندگی که عمل و عادت و کار کردن است خدا را هیچ می یابیم و باید خودمان تلاش و اراده داشته باشیم؟
چرا وقتی در عذابیم بهتر عمل میکنیم؟ آیا بهتر نیست که خیال خود را به خدا خوش نکرده ، از ترس نبود او و تنهایی خودمان ، دست به کار شده و تا جای ممکن کار کنیم

اینجانب بنظرم امید و تفکر مثبت راجع به خدا و دنیا ما را بیشتر به خوش خیالی و تنبلی سوق میدهد تا عملکرد بهتر و نتیجه هم ظاهرا شانسی است.
بابت پراکندگی حرف ها عذر میخواهم.
خیلی حرف های دیگر هست که نمیتوانم اینجا بگویم و بهتر است کتابشان کنم!
بعضی جاها اگر خوب توضیح داده نشده پوزش می طلبم.
امیدوارم بتوانم در حالی بهتر و با عملکردی بهتر خدا را باز دریابم، زیرا که هیچوقت خود را اینگونه آشفته و تنها و ترسیده ندیده بودم...

دلیل زلزله

انجمن: 

تا اونجایی که میدونم دلیل زلزله در اسلام گناه مردم اون منطقه هستش.
چند تا سوال : چرا در آمریکا کمتر زلزله میاد تا ژاپن ؟ قطعا آمریکایی ها بیشتر گناه میکنن
دوم اینکه چرا تو بم زلزله اومد ؟ یعنی مردم بم گناهکار بودن ؟
و سوم اینکه چرا تو زلزله تر و خشک با هم میسوزن ؟ مگه قرار نیست انسان های بد از بین برن ؟

شبهه آیه ۱۰ سوره التحريم

با سلام

منظور از کفر همسر حضرت نوح در آیه ۱۰ سوره التحريم چیست ؟ آیا او با پسر نوح اشتباه گرفته شده است ؟ اگر نوح همسر دیگری داشته یا همسرش بعد ها کافر شده مدارکی از تورات یا دیگر کتب آسمانی جهت اثبات این ادعا وجود دارد ؟

چون عاقبت گناه برایمان ملموس نیست، پس نباید در آخرت سرزنش شویم!

یکی از عوامل بازدارنده انسان از گناهان وعده های عذابی است که در قرآن و روایات آمده ، در این دنیا اگر ما بخواهیم کسی رو از عاقبت کاری بترسونیم مصداق های عینی اون رو براش مثال میزنیم که به راحتی میتونه بره تحقیق کنه و کاملا هم براش ملموسه پس اگر رفت و مرتکب اون اشتباه شد میتونیم سرزنشش کنیم که چرا با اینکه عواقبش رو با چشمت دیدی اما مرتکب گناه شدی؟

اما در مورد کارهای بدی که قراره در اون دنیا عاقبتش رو ببینیم هیچ کدومش عاقبتش برامون ملموس نیست و کسی رو هم ندیدیم که دچار اون عذاب ها شده باشه(فرض بر اینه که همه عذاب ها رو هم قبول داریم) با این حال آیا در اون دنیا کسی که دچار گناه شده رو میشه سرزنش کرد که چرا مرتکب گناه شدی؟ چون عاقبت گناه براش ملموس نبوده؟