خیانت

مشکلات و موانع یک جوان ۲۵ ساله برای ازدواج

سلام و عرض ادب من جوانی ۲۵ ساله هستم ساکن تهران، دیپلمه و سربازم ۷ ماهم مونده مشکل من اینجاست من شدیدا میل جنسیم بالاست از نظر رابطه هم تا حدودی تامین هستم ازدواج موقت کردم میخوام ازدواج کنم از ۱۷ سالگی به فکر ازدواجم از نظر دینی کاملا مقید به نماز روزه واجبات و مستحبات هستم مثلا ۳ ماه یکبار کربلامو میرفتم خداروشکر ارباب میطلبید خداروشکر حتی توی خدمتم هم اربعین هرجوری بود رفتم. اینا فقط جهت آشنایی به روحیاتم بود. خانواده من کلا مقید که نیستن هیچ از بچگی پدرم روابط نامشروع در بدترین حدش داشت باز نکنم زیاد متاسفانه ۳ سال پیش فهمیدم مادرم هم همینطور ...حتی نوشتنش هم قلبمو درد آورد و یه خواهر ۳ سال کوچیکتر دارم که اونم داره ازدواج میکنه من میخوام ازدواج کنم شخص خاصی مد نظرم نیست شدیدا نیاز عاطفی و جنسی دارم که ازدواج موقت هم کردم ولی فقط حکم مُسَکن رو داشت نه درمان.. مشکلم اینه ۴ سال پیش ورشکست شدم با کلی قرض و قوله ... تازه تونستم صفرش کنم الانم ۷ ماه سربازیم مونده حقوقم هم ۱۲۰۰ هست هیچ کمکی و شرایطی برای ازدواج ندارم... خیلی نیاز جنسی و عاطفیم اذیتم میکنه و همینطور برای فرار از شرایط خونه مجبورم ازدواج کنم ولی این دلیل اصلیش نیست بیشتر نیاز عاطفی و بعد جنسی رابطه ام با خانوادم بسیار بده بخاطر کاراشون... بخصوص خیانت مادرم که میدونه من فهمیدم ۳ سال قهر بودیم چند ماهه فقط سلام خشک و خالی مرتب هم دعوا داریم‌... رابطه ام با خانواده ام غیرقابل حل شدنه و دستم هم خالیه برای ازدواج... کمکم کنید مغز خودم دیگه نمیکشه هر دعا و توسل و ختمی بگید گرفتم... خسته شدم دیگه خسته .... چه کنم؟

سوالاتی درباره ماجرای حضرت لوط (ع) در قرآن

انجمن: 

چرا فرستادگان الهی اول به سراغ حضرت ابراهیم رفتند بعد به حضرت لوط رسیدند
آیا مردم قوم لوط پس از صحبت های او به منزلش حمله کردند درقرآن سرنجام ماجرابازگو نشده است

خیانت به خدا و پیامبر

با عرض سلام
درباره این آیه شریفه یک مقداری توضیح میخواستم:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ »

منظور از خیانت به خدا و پیامبر چیه؟
با سپاس

رفتار ناپسند همسرم در گذشته و تأثیر آن بر زندگی فعلی ما

سلام دوستان
وقت شما بخیر باشه
من ی سال ازدواج کردم
خودتون می دونید که دخترا اول دنبال شوهر می گردن بعد که گیر اوردن ناز می کنن. (البته جسارت به همه دخترا نمی کنن ، بعضیاشون واقعا همون طور که پیامبر گفته گل هستن)

من ۲۷ سالمه خانومم ۲۰ سالشه.
خیلی چیزا رو نشون نمی داد قبل ازدواج خیلی خوب بود ، من خیلی هم تحقیق کردم فقط می گفتن مادر خانومم داخل زندگیتون دخالت می کنه.
از موقعی که فهمیدم با ی پسری ارتباط داره ناراحت شدم . من مثل جونم دوستش داشتم.
فهمیدم داداش خانومم از پسره پول می گرفته و گذاشته خانومم براش دختر مخ بزنه Sad
ی چیز دیگم فهمیدم ، داداش خانومم با استفاده از خانومم به پسرا زنگ میزده و میداده خانومم صحبت کنه و ازشون شارژ می گرفته .
دنیا چقد می تونه کثیف باشه.
من اصلا دختر ببینم سرمو میندازم پایین ی موقع به گناه نیفتم . خیلی وقتام بهم پیشنهاد های دوستی میکردن دخترا ولی من بخاطر ناموسم هیچ وقت کسیو به گناه ننداختم.
ترسم از به گمراه کشیدن دختر مردم.
وقتی این داستانارو فهمیدم واقعا متاسف شدم.
نمی دونم چرا خدا با من این کارو کرد. چرا منو نمیکشه از رو زمین بیرون ، حالم بهم می خوره از آدما .
الانم قضیه رو به خانومم گفتم که دلیلش چی بوده ، لج بازی می کنه ، بی محلی می کنه. اگه درخواست مسائل جنسی ازش داشته باشم بی محلی می کنه .

من به مرگم حاضرم ، سخته جلو این همه گناه و دخترای که حاضرن باهات بخوابن داخل دنیا زندگی کنیم ، از طرف دیگه فشار گناه و مسائل جنسی آقایون که همه می دونن.

الان دوست دارم دیگه نیام خونه ، دوست دارم صبح برم سر کار تا موقعی که از پا در بیام .

موندم چیکار کنم با این وضع . خیلی آدمی ام که رو ناموسم حساسم که ارزشاش از بین نره .

من کارمند هستم ۷ میرم تا ۲ یا بعضی اوقات ۵ میام، این قضیه ها رو دیدم دیگه میلی به خونه رفتن ندارم دوست دارم فقط کار کنم تا ذهنم مشغول باشه.

راهنمایی کنید چیکار کنم اول میل جنسی رو داخل خودم از بین ببرم و دوم این که بی خیال خانومم بشم و کاراشو نادیده بگیرم تا بتونم با آرامش زندگی کنم .

اللهم عجل ولیک الفرج

عبیدالله بن عباس و ماجرای صلح امام حسن (علیه السلام)

با سلام خدمت اساتید و دوستان گرامی@};- سوال من پیرامون این مطلب هست که "عبیدالله بن عباس به امام مجتبی خیانت کرده یا خیر" اول مطالب تاریخی کوتاه این قضیه رو می نویسم 1-امام حسن علیه اسلام,عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب را پیش خواند و به او فرمود: پسرعمو!من دوازده هزار نفر از مردان جنگی عرب و قاریان شهر را به همراه تو گسیل می دارم.................. 2-معاویه در اراضی مسکن در قریه ای به نام حیوضیه فرود آمد و عبیدالله بن عباس نیز در برابرش منزل کرد....... 3-چون شب شد معاویه کسی را به نزد عبیداالله فرستاد که حسن بن علی به من پیشنهاد صلح کرده و کار خلافت را به من واگذار خواهد کرد و بخشی نقل میشه در آخر معاویه میگه بدان که اگر اینک سر اطاعت فرو نهی و مطیع من شوی هزار هزار درهم به تو خواهم داد............. 4-عبیدالله (به طمع مبلغ مزبور) شبانه از میان لشگر خود گریخت....... 5-در نقل یعقوبی:عبیدالله با 8 هزار از لشگریانش رفت............. حالا سوال من از استاد این هست: 1-بزرگان شیعه چقدر به محتوای این مطلب صحه گذاشتند؟ 2-آیا این مطلب مورد اتفاق علمای شیعه هست (اگر مخالفی هست؛ذکر کنید) 3-اینکه پول محرکی برای عبیدالله بن عباس بوده چقدر به واقعیت نزدیک هست (عباس بن عبدالمطلب پدر عبیدالله از ثروتمندان عرب بوده و این ثروت مسلماََ به فرزندانش هم رسیده) 4-چطور میشه در شب 8هزار نفر رو از اردوگاهی خارج کرد و کسی هم متوجه نشه (با توجه به نقل یعقوبی) 5-آیا در تاریخ احتجاجی از این قضیه نقل شده مثلاََ کسی از ائمه در این مورد سوال کنه؟ یا معاویه این مطلب رو از باب تحقیر بازگو کنه و در بحث هایی که با شیعیان مثل خود امام مجتبی علیه اسلام یا ابن عباس و دیگران داشته بیان کنه؟ 6-چطور میشه که وقتی معاویه موضوع صلح امام رو به عبیدالله میگه,عبیدالله بدون فرستادن قاصد به امام و جویا شدن نظرش حرف معاویه رو باور میکنه (اگر قاصد فرستاده یا نقلی در تاریخ هست لطفاََ بنویسید) با تشکر@};-

داستان واقعی هدیه گرگ// تحليل داستان:‌ در ازدواج فرد عاقل اخلاقي مقدم است بر ديندار صوري ريايي

به نام خدا

داستان کوتاه واقعي



هديه گرگ





داستان کوتاه واقعی (مشاوره ای) هدیه گرگ، به نویسندگی محمدحسین قدیری

با

موضوع خانه هاي سرد و سردخانه ها/ خيانت همسران

در 14 قسمت همراه ما باشید.


@};-%%-@};-%%-@};-

در خدمت و خیانت ایرانیان مقیم غرب

انجمن: 

با عنایت به این نکته که کار و فعالیت ایرانیان مقیم کشور های غربی کمک به بنیه اقتصادی آنها ست و از طرفی اقتصاد و سیاست در دنیای امروز پیوندی ناگسستنی دارند.
آیا این افراد در جنایات غرب علیه ایران و کشورهای جهان سوم سهیم اند؟

خیانت همسر با وجود زندگی خوب

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
زندگی خوبی داشتیم
هردو مذهبی هستیم و رابطه خوبی هم باهم داریم
اما متوجه شدم چند ماهی همسرم با پیامک و تماس صوتی به من خیانت کرده ( ممکن است چیز دیگری هم در میان باشد فعلا نمیدانم )
چند سوال دارم لطفا با شماره جواب دهید

1- در اسلام برای خیانت زن چه صحبت هایی شده است؟ و در مواجهه با آن چه نصایحی شده است؟
2- میخواهم طلاق بدهمش اما عذاب وجدان دارم. آیا این عذاب وجدان وجهه دینی دارد؟

با تشکر

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید:Gol:

خیانت در تلگرام و فضای مجازی

با سلام
مردی 33 ساله هستم با تحصیلات دانشگاهی خوب و خانواده عالی و موقعیت شغلی بسیار مناسب و مهمتر از همه همسری که میدانم در دنیای واقعیت بهترین همسر دنیا برای من بوده و هست.
به مدت 2 ساله که ازدواج کردم.با وجود اخنلافاتی که همیشه بین هر زوجی هست با دید باز با هم ازدواج کردیم.دید باز، چون 7 سال پیش یک نامزدی ناموفق داشتم و این بار سعی کردم انتخابم درست باشد که بود...
این بار خودم خراب کردم، به مدت 2 هفته با 3 دختر از آشناهای چندین سال پیشم ارتباط تلگرامی برقرار کردم. ولی حتی یک بار هیچکدوم رو علی رغم اصرار بسیار زیادشون ندیدم.چون عاشق زنم هستم.شاید خیلیا مسخره کنن یا بهم بگن دروغگو.ولی باور کنید همسرم رو میپرستم و دنیارو سر میبرم براش.هیچ دلیل منطقی هم برای این رابطه با اون 3 تا ندارم.البته رابطه فقط در حد پیغام تو تلگرام بود با 2 تاشون و برای سومی تعدادی عکس و ...
از روز اول که این کار بد رو انجام دادم یه چیزی تو من بهم نهیب میزد که برم پیش همسرم و این پیغامارو بهش نشون بدم و طلب بخشش کنم و همین هم باعث شد علی رغم اینکه میتونستم مخفی کنم پیغامارو یا پاک کنم اینکارو نکردم و هی عذاب میکشیدم تو این 2 گانگی.
با اون خانوما هم کلا 3 یا 4 مرتبه بیشتر پیغام ندادم.و هی تصمیم به قطع رابطه میگرفتم و بهشون میگفتم مشکل دارم و با اینکه ازم میخواستن بریم بیرون یا خونه یا حتی از نزدیک یک دقیقه همو ببنیم ولی حتی یک بار هم ندیدمشون یا لمسشون نکردم.گرچه میدونم تا همین جا هم نامردی کردم در حق همسرم.
تا همسرم پیغامارو دید. و گرچه داد و بیداد نکرد ولی کاش داد میزد کاش فحشم می داد کاش تهدیدم میکرد...
شاید مازوخیسم دارم که یه بخشی از وجودم حس خوبی داشتم که بالاخره پیامارو دید و اون بار گناهی که رو دوشم بود(مخفی کاری کار کثیفم) دیگه نیست...
ولی الان که دارم اینارو مینویسم هی میگه بزار برم و من مانعش شدم... تلویحا بهم گفت طلاق...
من خیلی مغرورم و برای اولین بار بهش گفتم ...کردم و عذر خواستم... آخه آدم خوبه رابطه اکثرا من بودم خیر سرم!
من مدتها قبل که بفهمه پشیمون بودم و میخواستم بهش نشون بدم و بهمین خاطر پاک نکردم متنهارو... این دختر الهه زندگی منه... هر روز وقتی نگاهش میکنم میتونم پیری هر 2 مون رو کنار هم تصور کنم.ولی دارم از دستش میدم.
تو خونه به اصرار و خواهش نگهش داشتم ولی نه چیزی میخوره نه حتی روم میشه سرمو بالا بگیرم براش غذا ببرم.
نمیدونم چقدر میتونم اینجا نگهش دارم.لطفا کمکم کنید
حتی بهش گفتم حاضرم زنگ بزنم و بهشثابت کنم که نه تنها زنا اتفاق نیفتاده بلکه اونارو برای حتی یه نگاه از نزدیک هم ندیدمشون چندین ساله(یکیشونو که یک بازم تو زندگیم از نزدیک ندیدم )خواستم زنگ بزنم به اونا و بهشون بگم (جلو همسرم) که همین پیام هارو هم دیگه نفرستن و اینکه من عاشق زنم هستم که همسرم پوزخند زد و گفت برام مهم نیست...
کمکم کنید
لطفا
زمانم محدوده

برچسب: 

سعی کردم جلوی رابطه نامشروع را بگیرم، آیا کار درستی انجام دادم؟

سلام
اول ببخشید که طولانیه ، کلا داستان مینویسم همیشه

تو این مدت از این دست تاپیک زیاد داشتیم و خودم هم توی برخیش شرکت کردم و بعضا استارتر هم از دست من ناراحت شدن که شرایطشونو درک نکردم

حالا خودم توی چنین شرایطی افتادم و متاسفانه وقت مشورت با دوستان و مشاوران رو نداشتم
و باید طی 2 روز تصمیم میگرفتم . حالا چرا باید تو دو روز تصمیم میگرفتم داستان داره .

داستان از این قراره که ما یک رئیس داریم که آقاس و 38 سالشه متاهل و بچه داره
یک همکار خانم هم داریم مجرد 29 ساله
آقا هیچ اعتقاداتی نداره ولی خانم فوق العاده مودب ، نماز و روزه سرجاش و ...
من از روز اولی که ایشون رو دیدم ضمن تحسینش یک ایراد بهش گرفتم ، اونم گرم گرفتن با آقایون بود و همونطور که با دخترا برخورد میکنه با پسرا هم همینطوره
برای همین واقعا سعی کردم ازش فاصله بگیرم . چون از همه نظر هم جذابه و واقعا مقاومت در مقابلش سخته

خلاصه از چند ماه قبل رییسمون اتاق این خانم رو خلوت میکرد و همه هم اتاقی هاشو به بهونه های مختلف میفرستاد جاهای دیگه ، تا اینکه تنها شد
بعد از اون شروع کرد به نشستن پیش این همکار ما و به بهونه اینکه روی روند نقشه ها نظارت کنه چند ساعت پیشش میشست و بارها ما متوجه نگاههای مریضش به این خانم شده بودیم ولی چی میگفتیم ؟؟
ولی این همکار ما گویا متوجه نمیشد و یا خودشو به اون راه میزد

خلاصه گذشت تا مدتی قبل به دلایلی این خانم منتقل شد به اتاق بنده که بینمون فقط یک پارتیشن هست
دوباره رییسمون میمومد میشست کنارش چند ساعت و تو این مدت پچ پچ و خنده های خیلی بد
من واقعا اعصابم خورد میشد و سعی میکردم یا موسیقی بزارم یا رادیو که صداشونو نشنوم

بارها هم به شوخی به همکارم رسوندم که صداتون میاد اینور . پارتیشن که جلوی صدارو نمیگیره
ولی دوزاریش کج بود

خداشاهده همه پشت سرشون حرف میزنن طوری که چند نفر از من آمارشونو گرفتن که هم اتاقی هستی اینا چیکار میکنن ؟ ولی من گفتم هیچی فقط کاره و رو دختر مردم اسم نذارید

خلاصه تا اینکه یک روز قضیه جدی تر شد و رییسمون یک حرفایی زد که روم نمیشه اینجا بگم و این خانم هم در قبالش از اون خنده های ناجورش

اینا فکر کرده بودن من نیستم چون همکارم گفت شروین میشنوه و رییسمون گفت تو اتاق نیست
دیدم قضیه بد شده آروم رفتم درو باز کردم و بستم که مثلا من اومدم تو اتاق

کیفمو ورداشتم از شدت ناراحتی و رفتم
2 روز به حدی حالم بد بود که همه فهمیدن من یه مشکلی دارم
خانمم که گیر داده بود با دوست دخترت دعوات شده ؟ اینقدر ضایع بودم

گفتم خدایا چیکار کنم ؟ زنگ بزنم خونه رییسمون به زنش بگم ؟
یه وقت باعث طلاق میشم .
کاری نداشته باشم؟ آخه بیخ گوش من هستن و من نمیتونم این وضع رو تحمل کنم . وگرنه دخالتی نمیکردم .

خلاصه یه نماز حاجت خوندم و استخاره کردم خوب اومد که تهدیدشون کنم

دیروز افتتاحیه ایستگاهمون بود و رییس جمهور اومده بودو خودمونم جشن داشتیم
این رییسمون کلی خودشو کشته بود که گارد ریاست جمهوری بهش مجوز شرکت تو مراسمو بده

منم همون دیروز صبح با یه شماره ناشناس بهش اس دادم که مرتیکه فلان دست از سر فلانی وردار وگرنه میزارم همه چیزو کف دست زنت .

یهو دیدم تو مراسم نیست . بعضیا میگفتن دیدمش که انگار دعواش شده با کسی یا یه مشکل بدی براش پیش اومده گذاشت و رفت

خلاصه اصلا تو هیچ مراسمی هم نیومد . گویا اس ام اسم خیلی براش گرون اومده بود

منم خوشحال بودم چون نشون میده حداقل براش مهمه خانوادش نفهمن
ولی مطمئن بودم داستان اینجا تموم نمیشه و قضیه رو میکشونه بیرون شرکت

هرچند اون دیگه به من ربطی نداشت
ولی گفتم بزار یه نامه هم به همکارم بزنم

یه نامه دوستانه نوشتم بهش و از نتایج این رابطه براش گفتم که چی داره برای تو و ...
دو صفحه نوشتم

و امروز صبح یواشکی انداختم تو اتاقش

وقتی اومد و خوندش شروع کرد به گریه بلند بلند
حالش خیلی بد شد

و من واقعا ناراحت بودم از ناراحتیش ولی براش خوب بود

از اونجاییکه دختر خانواده دار و اهل نمازو روزس
فکر میکنم این کار بتونه از راهی که داره میره برش گردونه

اینکارم دو تا هدف داشت که یکیش قطعا نتیجه میده یکیشو مطمئن نیستم

اولی بخاطر خودم بود چون نمیتونستم این شرایطو تحمل کنم . صداشونو بشنوم بعد جلوش وانمود کنم هیچی نمیدونم

یکی بخاطر همکارم که خودشو نجات بده

بخدا حیفه ، کلی خواستگار داره بین همین همکارامون . هیچی کم نداره . اونوقت داره بایه مرد زن دار که پس فردا میندازتش اونور خودشو بدبخت میکنه

هرچند این هدف ممکنه در نهایت به نتیجه نرسه و بیرون محل کار ادامه پیدا کنه

البته من میدونم که همکارم از این دست درازی های رییسمون ناراحته ولی از طرفی وقتی هم اون شروع میکرد نمیتونست مقاومت کنه

برای همین شاید وقتی فرصتی برای شروع کردن بهش نده کم کم بتونه عاقلانه فکر کنه

حالا با دیدن حالش شدیدا عذاب وجدان گرفتم
آیا کار درستی کردم ؟ بهتر نبود هیچ کاری نمیکردم و مثلا خودم از اونجا میرفتم دنبال یه کار دیگه ؟

ممنون میشم نظرتونو بگید