جمع انجمن مشاور وتربیت

با پدری که در حق خانواده اش بد رفتاری می کند چه باید کرد؟

باعرض سلام وخسته نباشید
اشکان 26سال دارم.کلی مشکل سرم ریخته شده توسط پدرم منو خانوادمو به نابودی کشونده کلی مشکل عصبی پیداکردیم.پدرم فردی گمراه فردی ظاهرمسلمان بوده وعقایدی دارد که هیچکس نمیتونه تحمل کنه یعنی هیچکس نمیتونه دوام بیاره هیچوقت خانوادش یعنی ما براش مهم نیستیم وفقط به فکر پول دادن به برادرش وبرادرزادش هست شب وروز دعا میکنیم15ساله پدرم تغییری نمیکنه وهمچنان حق مارو پایمال میکنه.پیش خدا کلی دعا کردیم ولی هیچ اجابتی نداره چیکارکنیم عمرمون رفت وهرروزشاهداینیم پدرم حق خانوادشو نابودمیکنه.خودمم هیچ شانسی هیچی رحمتی تودنیا شامل حالم نشده به بن بست رسیدم چیکارکنیم فقط خدا 1بار صدای دل این خانواده یا خودم رو بشنوه فقط 1بار چه راهی هست.

عشق در دوران نوجوانی باز هم حادثه آفرید!

سلام
خخخخخخ موضوع رو کف کردین :khandeh!:
بنده 17 سالمه، کلاس سوم ریاضی، پسری ایده آل و اجتماعی که البته موضوع به من ربطی نداره!
بلکه به دوست من که 16 سالشه ربط داره:ok:
راسنش یکی از دوستای بنده البته صمیمی و بهترینشون ، عاشق شده:Ghamgin:

چه کاری از دست من بعنوان داداش متهم برمیاد؟

پ.ن:لدفن مسئولین زود پاسخگو باشن یا حداقل تاپیکو باز کنن ملت جواب بدن
با تشکر

اضطراب، استرس و نا امیدی

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

با سلام و عرض ادب
خسته نباشید.
من دختری 20 سال هستم ک فوق العاده ناامیدم واززندگی خسته وهمه زندگیم استرس واضطرابه.
واقعا ب نهایت خستگی رسیدم نمیدونم چرافرجی نمیشه کگه خدانگفته وقتی صبرتموم شه فرج میرسه؟این ی حدیث معروف ازامام صادقه.امامن خیلی وقته ب نهایت بی صبری وبی تابی رسیدم.پس چرااتفاقی نمیفته؟غیرازاینه ک خدانمیخواد؟

پارسال من خواستگاری داشتم ک اول خودم رد میکردم ونمیخواستم سنی هم نداشتم اما خانوادم خیلی اصرارداشتن وهمینطورخانواده خودش وخیلی برنامه هاروترتیب دادن ک من بهش علاقه مند شم وقتی من علاقه مند شدم همه کنارکشیدن ومن واقعاخیلی اذییت شدم بعد ازون ی خواستگارخیلی سمج داشتم به خیال اینکه میتونم شخص مورد علاقم روفراموش کنم، بله گفتم اما طرفم شیاد ازآب دراومد وهمه چیزخیلی بدترازقبل شد وحتی کار ب جایی رسید ک نزدیک بود ازدانشگاهم اخراج شم وهمه کسایی ک نسبت بهم حسادت میکردن یادشمنی ای داشتن تو اون شرایط ضربشونو زدن و شرایطم خیلی بدشده بود.
بعدازاون هم تهدیدای اون شروع شد وهرچند ما درظاهراهمیتی نمیدادیم ک نتونه باج بگیره اماهمه وجودم استرسه.از اون طرف خانوادم اصلا درکم نمیکنن و یک درصد فکر نمیکنن خودشون مقصربودن وچ ظلمی ب من کردن ومن تو همه اتفاقایی ک افتاد ازشون کمک خواستم اما خواهروبرادرام سرگرم زندگی خودشون بودن وپدرم بخاطرشغلش سرش خیلی شلوغه ومادرم بیشتر ب بقیه کارا ومشکلات خواهرم وبرادرام میرسید واکثرا وقتی برای من نداشت همیشه تنها بودم.
وقتی همه چیزخراب شدم هم فقط با سرزنش وکنایه و...همه چیزو بدتر کردن و ی نفرحاضر نشد ب حرفام گوش بده.بعد ازاون هم خواهرم بیماری ای گرفت ک هیچکدوم از پزشکان قادرب درمانش نشدن وزن برادرم ام اس گرفت وهمه بیمارستان بودن ومن باروحیه خرابی ک داشتم تمام کارهاروانجام میدادم ازآشپزی وخرید وشستن لباس وبقیه کارای مردونه... .این سه ماه استراحت تابستان من بود ک بجای استراحت روحی وفکری همه چیز بدترشده بود.
تااینکه نامادریم اعتراف کرد ک جادوگری وجن گیری کرده ک ما ب این مشکلات دچارشیم وماهرکاری کردیم اوضاع درست نشد وروز ب روز بدترشد وهمه ما دچارعذاب بودیم.حالا من روحیم خیلی خرابه نمیتونم اصلا آروم باشم باکوچکترین چیز میریزم بهم وحالم خرابه خیلی احساس تنهایی میکنم بخصوص ک توخونه اوضاع خوبی نداشتم والان توخوابگاه هم اتاقی بد دارم واینجا هم آرامش ندارم.موقعی ک تازه زندگی من بهم خورده بود،خانوادم مخصوصا مادرم خیلی منو سرزنش میکردن ومیگفتن خدا بهت خشم کرده دیگه ازت ناامید شدم و...حضرت معصومه ازت بدش میاد و امام رضا ازت عصبی وناراحته وخداخیلی بهت خشم داره نمیبخشتت و...برو ی دعایی کن بلکه عذابی سرت نیاد وخیلی حرف های داغون کننده این مدلی واینکه مگه هولکی بودی؟انقدرعجله داری؟دلت وهرمیخواد؟
یادشون رفته بود ک من اصلا نمیخواستم ازدواج کنم واوانا بودن ک ب زور میخواستن منو راضی کنن وحالا چ حرف هایی ک باید میشنیدم وچقدرتحقیرمیشدم و دم نمیزدم.علنا هم میگفتن تو مهم نیستی انقدرمشکل دارم وقت ندارم ب تو گوش کنم.واقعا دلم میخواست بمیرم.تاقبل ازاینکه منو ازخدا ناامید کنن فقط همه سختی هارو ب امید خداتحمل میکردم ودلم خوش بود ب اینکه خدایی هست.امام بعدازاون همون ی ذره دلیلی هم ک برای زندگی داشتم ازبین رفت.
حالا اصلا نمیتونم ب خدااعتماد کنم خیلی ازش میترسم ونمیتونم باهاش راحت باشم ازائمه خیلی میترسم ازشون ناامیدم ازخداناامیدم وبهم میگن اینجوری نگو خدابهت خشم میکنه کفرنگو یعنی بازم کسی نیست ازمهربونی خدا بهم بگه...بازم کسی نیست ی کم امید بده
فقط مادرم سعی میکنه حرف ها وباورهایی ک ب من قبولوند ک خدا با من اینجوریه رو برطرف کنه ک حرفاش اثرخودشو گذاشته ومن دیگه نمیتونم اون رابطه قبلی ک هیچ درحد ی بنده معمولی باخدا داشته باشم واین فوق العاده منو رنج میده اززندگی وجوونیم ک خوشی ای ندیدم وهمش رنج بود این مدلی هم ک راجع ب خدا برای من گفتن حتما بعد اززندگی پردرد ورنج اینجا باید اون دنیا هم بسوزم.بازم میگن بخاطراین ناامیدی واین افکارت حتما خداهم جوابتو نمیده.خب اگر خدا وقعا مهربونه ک باید خودش ی جوری کمکم کنه وآرومم کنه چون بایدبفهمه ک این مدلی فکرکردن دست خودم نیست وقتی میبینه هرکارمیکنم بیشترازاین نمیتونم خودش باید ی کاری برام بکنه وآرومم کنه ذهن ودلم رو ازاین ناامیدی بیرون بیاره وبهم بقهمونه چقدردوسم داره.پس یعنی واقعا ازم روبرگردونده ک کاری نمیکنه؟
دیگه وقتی میرم حرم حضرت معصومه اصلا مثل قبل نمیتونم باخانم ارتباط برقرارکنم دیگه اصلا نمازهام بهم حسی نمیده همش ازشون میترسم ودیگه دلم میخوادارتباطمو کم کنم ک کمترخجالت بکشم واذییت بشم واین خیلی منو رنج میده ک بخوام ازخدا وائمه وحضرت معصومه ک توغربت بهش پناه بردم وامام رضایی ک واقعا عاشقشم دوری کنم واینجوری باشم ومیگم چرااوناکاری نمیکنن اونا ارومم نمیکنن؟منو ب سمت خودشون نمیبرن؟

با تشکر ازشما

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

چرا دیگران از من زیباترند؟

حالم خیلی بده .
مال امروز و دیروز هم نیست
چند ساله
من یه نوجوونم
قبل از اینکه پامو تو راهنمایی بذارم و هنوز بچه بودم چیزی از خوشگل بودن و زشت بودن حالیم نبود .
با همه رفیق بودم ، همه هم باهام رفیق بودن
ولی از وقتی پامو گذاشتم تو راهنمایی تا همین الانش روزی نیست که تیکه و کنایه ای از بقیه در مورد چهره ام نشنوم
چرا خدا منو اینطور آفریده؟
چرا من حتی نباید یه عکس یادگاری خوشگل داشته باشم برا خودم؟
چرا من باید اینطور حالم به خاطر اینکه جناب خدا نخواستن من بهتر ازین باشم خراب باشه .
چرا؟...
خواهشا نیاید بگید مشیت خدا و حکمت خدا و چمدونم سایر توانایی هایی که داری و بقیه ندارن
خیلی از رفیقام هستن که هم چهره شون از من بهتره و هم توانایی هاشون از من بیشتر
من رو قانع کنید ...

چه مدلی کتابخانه در اتاقم ایجاد کنم؟

انجمن: 

سلام
شاید این موضوع مستقیما به تحصیل مربوط نشه اما از اعراض عام تحصیل که محسوب میشه بالاخره!
لذا چون انجمن بهتری به نظرم نرسید اینجا درج می کنم:

من علاقه زیادی به تهیه کتاب دارم. خوب برای نگهداری شون هم باید کتابخانه داشته باشم. یک کتابخانه 4 قفسه ای خریدم (دیواری) و در اتاق گذاشتم. پس از مدتی پر شد. کتابخانه دوم را هم خریدم و گذاشتم کنارش. اونم الان پر شده و من کتابهایی دارم که جاشون نیست بذارم.

مشکل اینجاست: اگه بخوام هی کتابخانه بخرم ، تعدادشون زیاد میشه.
اونایی که کتاب زیاد دارند چه جور کتابخانه ای استفاده میکنند؟ چندبار در تلویزیون ، علمای بزرگ را دیدم که صحبت میکنند ،پشت سرشان کتابخانه بود اما مثل مال من نبود که شیشه و قفل و ... داشته باشه. بیشتر شبیه قفسه های مغازه های سوپری بود. یعنی به نظرم رسید اونجوری به دیوار قفسه زده اند. دیگه شیشه و قفل و ... نداشت ظاهراً.

من درست متوجه شدم؟ میشه کلا یک دیوار اتاق را از کف تا نزدیک سقف اینطوری قفسه بزنم؟

اگه دوستان کسی اطلاعی داره راهنمایی کنن. اگه کتابخانه دارین و ممکنه ، لطفا عکسشو بزارین.

از من بپرسند چرا دوست دختر نداشتی، چی بگم ؟

درود
سوالی منو اذیت میکنه دارم میرم توی 20 سال ولی هیچ رابطه جنسی رو تجربه نکردم سر به زیر رفتم و اومدم.
نه دوست دختری ، نه صیغه ای نه رابطه نامشروعی و نه ....
دوست دختر چیزی که بین جوونایی مثل من چیز عادی و پیش پا افتاده ای هست خیلی ها یا دارن یا قبلاً داشتن.
منم یک سری نیازهایی دارم ، میشه آسیب های داشتن دوست دختر رو بیشتر از فوایدش دونست و به کل رد میشه اینو من خوب میفهمم.
ولی یک چیزی که منو آزار میده اینه ؛ اگر فردا روزی یکی از من بپرسه فلانی چرا تا الان دوست دختر نداشتی چی بگم ؟
بگم نخواستم یا عرضه اش رو نداشتم ؟
نخواستن با عرضه نداشتن خیلی توفیر داره ، اون یکی قیافه داره ولی نداره ، ولی فلانی قیافه نداره پس دوست دختر نداره ! در همین یک جمله در مورد شخص اول و شخص دوم چه ذهنیتی برای شما ایجاد میشه ؟
گناه نکردن با توجه به خط بالا دو تعریف متفاوت داره یکی برای شخص اول که خیلی ارزش داره هم برای شخص و هم برای وجدانش ولی شخص دوم .....
متوجه شدید که حرف من چی هست !
اما اینها رو گرفتم برای چی ؟!
نظرم اینه که برای این که کاری که انجام میدم برای خودم و وجدانم ارزش زیادی داشته باشه ، با یک دختر رابطه برقرار کنم مثل بقیه دوستان و تا مرحله حساس پیش برم و موقعی که به قسمت خوبش رسید , همه چیز رو تموم کنم.
بعد از این ماجرا میشه گفت به رضایت مورد نظر وجدانم میرسم.
ولی نظر شما چیه ؟
به این هم فکر نکنید که دنبال توجیه میگردم که کاری رو که میخوام انجام بدم ، امیدوارم حرف اصلی من رو فهمیده باشید !
دوستی که نیت هوس نیست و برای اثبات شخص به خودش هست.

خیلی ممنون

چگونگی مدیریت یک گروه سرود

باسلام خدمت بهشتي هاي عزيز
من14سالمه و ميخوام گروه سرودي رو جمع كنم ولي احساس ميكنم نميتونم و اگه برم تو كلاسا بگم كسي حرفمو گوش نميكنه بخاطر همين رفتمو به چند تا از دوستام كه زبون دارم هستن گفتم كه اونا تو جمع كردن گروه كمكم كنن ولي اوناهم زياد همكاري نميكنن الان شديدا تو امپاس قرار گرفتم تازه وقتي ميخواي بري كلاساچيزي رو بگي بايد كاري كني همه ساكت بشنو به حرفات گوش كنن ولي من اينو بلد نيستم ميتونم تو كمك شما حساب كنم ‍؟ خيلي ممنون ميشم:Nishkhand:

2 جنسه در معنای کلی و کامل یعنی چه؟!

انجمن: 

سلام تمام دوستان گلم.
یه سوالی پیش اومده که بعضی دوستام میگن...
دوجنسه کلمه یا معنییه بدیه>!؟
یعنی یک عامل بدیه؟
کلا یعنی چه؟چطوره؟
ممنون میشم که یه توضیح کاملی بهم بدین.
:ok:

حدود احترام و مراتب سپاسگزاری کلامی نسبت به نامحرم

بسم ربّ فاطمة الزهرا سلام الله علیها

با سلام و احترام

استاد گرامی

حدود سپاس کلامی در مقابل نامحرمی که حقی بر گردن انسان دارد(مثل حق تعلیم و تربیت) مانند اساتید دانشگاه

و یا اساتید اخلاق و یا علماء و..................

چگونه است؟ و سؤالم ناظر برمسائل روانشناختی و تاثیرات استفاده از کلمات و یا جملات

و تطبیقش با دستور دین در این موضع نیز هست.

با سپاس

اطلاع از رشته کارشناسی ناپیوسته دینی عربی

انجمن: 

با سلام به همه ی عزیزان

اینجانب رشته کاردانیم ساختمان بوده و خواهان ادامه تحصیل در رشته کارشناسی ناپیوسته دینی و عربی در دانشگاه آزاد هستم.
بنابراین با رشته ی قبلیم اصلا مرتبط نیست ولی به خاطر اینکه میخوام در ارشد علوم قرآنی بخونم پس الان لازم می بینم عربیم و مسائل دینی رو قوی کنم تا بتونم در اون آزمون شرکت کنم.
از دوستانی که یا در حال تحصیل در رشته دینی عربی هستند یا اطلاعاتی دارند بنده رو راهنمایی کنن، و از آن جا که دانشگاه آزاد بدون آزمون و بر حسب معدل اقدام به پذیرش در این رشته می نماید واگر ظرفیت تکمیل شود بنده بی نصیب می مانم.
و چون تنها رشته کارشناسی ناپیوسته از گروه الهیات بود بنده رو تحت تاثیر قرار داد.:Gig:


دوستان و کارشناسان محترم حقیر رو سریع راهنمایی کنن...

با سپاس