خیانت همسر

از خیانت زنم مطلع شدم، چگونه او را ببخشم؟

سلام  مردی هستم که ۳ فرزند دارم. چند روز قبل ازطریق موبایل همسرم فهمیدم که زنم به من خیانت کرده و با یکی از همکارهایش ارتباط برقرار کرده و ... وقتی به او نشان دادم از ترس شروع به گریه کرد. و از من طلب بخشش کرد با اینکه من زنم را خیلی دوست دارم  ولی من خیلی ناراحت هستم و فقط به این ماجرا فکر می کنم. می خواهم بدانم همین که او طلب بخشش و پشیمان شده است کافی است از نظر شرعی چه کاری باید انجام داد؟ آیا باید یکبار دیگر ازدواج کنیم؟ حتی این فکر را دارم که انتقام خود را از آن مرد کثیف بگیرم. آیا اگر من این مرد را تا یه حدی کتک و مجبورش کنم که از سر کار خود نرود گناه شمرده می شود؟ ممنون 

از خیانت همسرم مطلع شدم!

سلام مردی هستم 35 ساله و دارای فرزند چند روز قبل اتفاقی با گوشی همسرم تماس گرفتم خاموش بود وقتی شب ازش پرسیدم چرا امروز صبح گوشیت خاموش بود گفت خراب شده فردا صبح که سرکار می رفتم گوشی همسرم رو برداشتم تا به تعمیرگاه ببرم اما وقتی تعمیرگاه بردم متوجه شدم گوشی اش درسته ولی این گوشی دو سیم کارت داره اما همسرم یک سیمکارت بیتشر نداره! خیلی کنجکاو شدم که بدانم چرا همسرم دو تا سیمکارت دارد! اونم بدون اطلاع من! اما گوشی همسرم قفل بود از تعمیرکار خواستم قفل گوشی را باز کند و او باز کرد ولی ای کاش باز نمی کرد..... همسرم سیمکارت دوم را برای ارتباط با مرد دیگری تهیه کرده است و تمام پیامک ها و چت انها در تلگرام بر روی این سیمکارت است! من به همسرم چیزی نگفتم و او نمی داند که من می دانم ولی من به هم ریخته ام! از محتوای پیامها و قرار ملاقات هایی که گذاشته اند فهمیدم ماههاست باهم رابطه دارند حتی رابطه جنسی هم داشته اند!!! لطفا بگوید در این وضعیت من چه کننم؟ با همسرم چطوری رفتار کنم؟ به او بگویم یا خیر؟ من زندگی و فرزندم را دوست دارم اما واقعا نمی دانم چه کنم؟؟؟

نسبت به همسرم بدبین شده ام

با سلام بنده سوالی دارم اینکه چند وقتی است که نسبت به همسرم بدبین شده ام و به همه کارهای او شک میکنم و این مسأله باعث شده حس خوبی به او نداشته باشم و مواردی هم از ایشان دیده ام با این حال بدم چه کنم؟

آیا حرف همسرم رو باور کنم؟ (راه های پیشگیری از خیانت همسر)

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:


نقل قول:


سلام ..

بنده ۱۰ ساله ازدواج کردم و بچه دارم .. تقریبا سنتی ازدواج کردم ..
همسرم اهل هیچ کار بدی نیست و کاملا تو اجتماع ادم سالم و صالحی هستش.
در صورتی که خونواده ی من مذهبی هستش .
من زن زیاد خونه داری نیستم نه همیشه ولی در کل زیاد شوهر داری بلد نیستم
هیچی تو دلم نیست ادم صادقی هستم هم تو زندگیم

با این توضیحات :

من توی ماه گذشته تو گوشی همسرم متوجه مکالمه خصوصی با یه دختر شدم و با توجه به شغل همسرم در ارتباط بودن.
اما پدرم در اومد تا بهش ثابت کنم که حرف زده همش منکر میشد و میگفت اصلا دختری در کار نیست

لطفا راهنمایی بفرماید.
و بگید دیگه نباید حرف های همسرم رو باور کنم چون همش منکر میشد تا که راستشو گفت.
ممنون.

لطفا دوستان سعی کنید زیاد نظر ندید تا خودم هم بیام و سوال های خودم رو از کارشناس بپرسم
ممنون میشم اجازه بدید بیشتر کارشناس محترم صحبت کنن
با تشکر از همگی.


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

وظیفه همسر در مورد خیانت همسر

سلام و وقت بخیر
از نظر دین مبین اسلام اگر مرد مسلمانی متوجه شد همسرش داره در زندگی زناشویی خطا میره و گرفتار گناه خارج از چهر چوب زتاشویی شده مرد باید چکار کنه برای رهایی خودش و همسرش از این گناه ومصیبت ، آیا صرف طلاق دادن زن و رهایی خودش از گناه و انگ دیوثی هیچ کاری نباید نسبت به زن خودش که به هر صورت قبل از ارتکاب به این گناه همسرش بوده کما مادر بچه هاشم باشه مسئولیت ودینی به گردن مرد نیست /؟ ممنون میشم جواب بدین

بهم ریختن زندگی ام بعد از فهمیدن همسرم از دوستی های قبل ازدواجم

با سلام و‌خسته نباشید.
مدت ده ماهه ازدواج‌کردم،همسرم پسر عمه ام‌هستن و‌سه سال از من کوچیکترن،شغلشون نظامیه،منم شاغلم،
از لحاظ اعتقادی شبیه هم‌هستیم‌منتها ایشون یکم‌ ازپوشش من خوششون نمیاد و سر همین قضیه دعوامون هم‌میشه چون بنظرم تیپم خوبه.

چندوقت پیش همسرم از داخل لپ تاپم چندتاعکس مربوط ب کسایی ک‌ من قبلا باهاشون در رابطه بودم پیدا کرد،و بسیار خالشون بد شد.هرچی من گفتم فقط خاستگار بودن قبول نمیکرد‌میگفت حتما رابطه داشتی مگه میشه‌کسی چند ماه با کسی باشه و هیچکاری نکنه من خیلی مقاومت کردم اما فایده نداشت بدتر و‌بدتر میشد،تا اینکه یک شب گفت واضح راستشو بهم بگو منم مجبور شدم چو اصلا اروم‌نمیشد میگفتم رابطه نداشتم‌میگفت دروغگویی مگه معصومی تو!!منم گفتم اره بهم دست زده،گفت بوسه چی گفتم‌نه گفت راست بگوگفتم اره.. گفت با هم‌ح ا ل کردین!!گفتم وا چی میگی،گفت اها فهمیدم..
خلاصه اون تا قبلش میگفت اگه راستشو بگی همه چی تموم‌میشه و‌من‌کاریت ندارم،اما از اون شب،همسرم داغون شده!!داغون،نه حرف میزنه نه هیچی منم جرات نمیکنم ب پرو‌پاش بپیچم انگار یه‌مجسمه شده خونه‌نمیمونه قبلا سیگاری نبود الان سیارم‌میکشه میگه‌کاش بمیرم..
زندگی ام داره خراب‌میشه تو رو خدا بهم بگید چیکار کنم؟

خیانت همسر با وجود زندگی خوب

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
زندگی خوبی داشتیم
هردو مذهبی هستیم و رابطه خوبی هم باهم داریم
اما متوجه شدم چند ماهی همسرم با پیامک و تماس صوتی به من خیانت کرده ( ممکن است چیز دیگری هم در میان باشد فعلا نمیدانم )
چند سوال دارم لطفا با شماره جواب دهید

1- در اسلام برای خیانت زن چه صحبت هایی شده است؟ و در مواجهه با آن چه نصایحی شده است؟
2- میخواهم طلاق بدهمش اما عذاب وجدان دارم. آیا این عذاب وجدان وجهه دینی دارد؟

با تشکر

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید:Gol:

افسردگی متأثر از خیانت همسرم

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:


سلام
میخواستم مشکل بزرگی که دارمو با شما درمیون بزارم
من مردی هستم27ساله که حدود 9 ماه قبل با همسرم که 9 سال از من کوچیکتره ازدواج کردم.
6 ماهه اول خیلی باهم خوب بودیم ولی کم کم احساس کردم که رفتارش تغییر کرده هر قدر تلاش کردم که بفهمم چی شده نشد. تا اینکه بعد از 3 ماه فهمیدم بهم خیانت کرده و در اینترنت با کسی دوسته و در فضای مجازی باهم چت می کنند.
الان یه هفته اس که خیلی داغونم به خاطر اینکه ابروم نره به هیشکی چیزی نگفتم خیلی سر در گمم. دچار افسردگی شدم.
نمیدوم چیکار کنم
ممنون میشم منو راهنمایی کنید
با تشکر






با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

چرا همسرم با زنی در سطحی پایینتر از من دوست شده و به من خیانت نموده است؟

چرا همسرم با زنی عادی و پایینتر از من دوست شده و به من خیانت کرده است؟

به گزارش ایلنا و به نقل از روزنامه اعتماد ، دکتر مهدی آریافر متخصص ترمیم و بازسازی زندگی تخریب شده از خیانت همسران که بر خلاف بسیاری از مشاورین خانواده اعتقادی به جدایی زوج هایی که همسرشان به آنها خیانت کرده است، نداشته و به آنها در جهت بازسازی زندگی مشترکشان کمک می کند، درباره علل گرایش برخی از زوجها به فردی پایین تر از سطح همسر خود در خارج از چارچوب روابط زناشویی می گوید:
بیشترین مراجعاتی که در خصوص بی وفایی و خیانت همسران داشته ام، در رابطه با مردان متأهلی است که با زنی پایینتر از سطح همسر خود رابطه دوستی و یا جنسی برقرار نموده اند.

بسیاری از خانم ها از من می پرسند: ” آقای مهدی آریافر! علت این مسأله چیست؟ چرا همسرمان این دسته از زنان را به من ترجیح داده و به زندگی مشترکمان خیانت کرده است؟ چه عیب و ایرادی در من بود که شوهرم به من خیانت کرده و با زنی در سطحی پایین تر از من دوست شده است؟ مگر آن زن چه ویژگی ها و امتیازاتی دارد که من از آن بی بهره بوده ام؟ ”

در پاسخ باید بگویم: ” دلایل مختلفی برای این امر وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از :

۱- ارتباط موقت مرد با جنس مخالف برای تأمین نیازهای عاطفی و جنسی کوتاه مدت:

به عبارتی مرد قصد ندارد که زن مورد نظر را بصورت دائم برای زندگی خویش انتخاب نماید، به همین جهت معیارهایی را که در انتخاب همسر خود به عنوان شریک زندگی در نظر گرفته بود را در برقراری این ارتباط مراعات نمی کند. زیرا مرد صرفاً می خواهد برای مدت کوتاهی با آن شخص از نظر عاطفی یا جنسی ارتباط داشته باشد.

بدیهی است با اقدام به موقع و کمک گرفتن از یک مشاور و متخصص روابط زوجین ، می توان با شناسایی دقیق نیازهای عاطفی و علل تمایلات جنسی مرد به چنین زن هایی مانع از ادامه فرآیند بی وفایی و یا خیانت او به همسرش شد.

۲- ارتباط با جنس مخالف با هدف رسیدن به لذت ها و هیجان های مورد نظر:

عمده ترین و اصلی ترین انگیزه در اقدام به بی وفایی و خیانت به همسر، هیجان ها و لذتهایی است که شخص از انجام عملی ممنوعه، مخفیانه و غیر اخلاقی می برد. هدف اصلی در واقع همین هیجان هایی است که شخص تجربه می کند و لذا ویژگی های ظاهری زنی که از طریق او اینگونه هیجان ها تولید می شود، برای مرد اهمیت چندانی ندارد.

خانم ۳۹ ساله ای به نام استفانیا در رابطه با خیانت همسر ۴۱ ساله اش به نام چارلز به دفتر مشاوره مراجعه کرده است. او در اولین جلسه در خصوص مشکلش چنین گفت: ” آقای مهدی آریافر! حدود چند ماه است که شوهرم ، با خانمی ارتباط صمیمانه و عاطفی برقرار کرده است. این امر مشکلات زیادی را بوجود آورده است اما چارلز همه چیز را انکار می کند. “

از او خواستم تا در جلسه بعدی به اتفاق همسرش مراجعه کند. چارلز مدیر یک مدرسه غیرانتفاعی بود و در جلسه بعدی گفت:

” آقای آریافر ، این زنی که همسرم تصور می کند من با او در ارتباط هستم، مادر یکی از دانش آموزان مدرسه ام است. همسر آن خانم چند سال پیش فوت کرده است و لذا او اکنون توانایی لازم برای تربیت و کنترل فرزندش را ندارد و در مواردی با دشواری هایی نیز روبروست. برای همین از ما که مسئولین مدرسه هستیم کمک های فکری در زمینه برخورد صحیح با فرزندش می خواهد. “

در برابر اظهارات چارلز ، استفانیا ادعا می کرد که ” رابطه بین این دو فراتر از یک مشورت دهی ساده برای تربیت آن دانش آموز است. زیرا چارلز از این قبیل راهنمایی ها برای سایرین نیز انجام می داده و مشکلی هم تابحال بوجود نیامده است. اما در این مورد، موضوع گسترده تر و پیچیده تر از این هاست. خانم مورد نظر حتی در مسافرت نیز با چارلز تماس می گیرد. مثلاً همین هفته گذشته که در سفر بودیم، متوجه شدم که همان خانم به تلفن همراه شوهرم تماس گرفت. اما همسرم صحبتش را ادامه نداد. پس از مدتی که تلفن همراه چارلز را وارسی کردم، متوجه شدم که تلفن تماس گرفته شده، شماره همان خانم است.”

استفانیا در ادامه خاطرنشان کرد که ” با دیدن شماره آن خانم از هتل خارج شدم و با او تماس گرفتم و درگیری لفظی شدیدی هم میان ما اتفاق افتاد. او تلفن را قطع کرد و بلافاصله با همسرم تماس گرفت و او را در جریان درگیری لفظی و برخوردی که من با او داشتم، گذاشت. همین واکنش باعث شد تا سوء ظن من نسبت به این ارتباط کامل شود، زیرا اگر آن خانم سوء نیتی نداشت با وجود درگیری لفظی یا بی احترامی احتمالی من ، او باید با خودم صحبت می کرد و موضوع را با دلجویی از من تمام می کرد. از سوی دیگر زنی که متوجه شود تماس گرفتن او با مردی متأهل برای همسرش این همه مشکل آفرین است، دیگر اینکار را تکرار نمی کند. اما او بلافاصله و دوباره با همسرم تماس گرفت و حتی عذرخواهی مختصری هم از من نکرد.”

استفانیا از این نکته در تعجب بود که همسرش چارلز همیشه کسانی را که با زنی بزرگتر از خود ازدواج کرده بودند، مورد تمسخر و سرزنش قرار می داد اما او اکنون خودش با زنی که ۱۰ سالی بزرگتر از اوست ، ارتباط برقرار کرده است.

نکته در همین جاست که هدف اصلی اینگونه از ارتباط ها همان لذت ها و هیجان های ناهنجار و بیش از اندازه است و چنین امری که آیا این زن خوشگل است یا زشت؟ چاق است یا لاغر؟ جذاب است یا غیرجذاب؟ و … چندان اهمیتی برای مرد ندارد. زیرا هدف تنها رسیدن و دستیابی به همان هیجان هاست.

حال این پرسش مهم مطرح می شود که آیا می توان مانع از شکل گیری چنین هیجان های خیانت زایی در مردان شد؟
در پاسخ باید بگویم ، بله ! با استفاده از متدهایی خاص که تنها باید توسط یک مشاور و متخصص هدایت شود ، می توان اینکار را انجام داده و زمینه خیانت مرد به همسر خود را از بین برد.

3 – اینگونه از زنان دست یافتنی تر هستند.
عامل سومی که باعث تمایل مردان به زنانی پایینتر از سطح همسران خود می شوند این است که زنانی که جذابیت های ظاهری بیشتری دارند و یا در سطوح بالاتری هستند، بطور معمول مورد توجه مردان مجرد و متأهل بسیاری قرار می گیرند و در نتیجه حق انتخاب بیشتری دارند و لذا احتمال اینکه با وجود مردان مجرد فراوان، خود را درگیر یک رابطه عاطفی با مردی متأهل نمایند، خیلی ضعیف است. اما برعکس دست یابی به زنانی در سطح پایینتر که طرفداران کمتری دارند، بسیار راحت تر است.

4 – از چنین زنانی امتیازات بیشتری می توان گرفت.
علت دیگری که مردان متأهل زنان نه چندان جذاب و پایینتر از همسر خود را برمی گزینند. این است که این دسته از زنان برای پرکردن تنهایی شان، یا یافتن تکیه گاه و همسری که آنها را کامل نماید، حاضر می شوند امتیازات بیشتری به مردان بدهند. لذا مردان بی وفا چنین زنانی را انتخاب می کنند تا با بهره گیری از این ضعف ها بتوانند بهتر به خواسته های مورد نظر خود برسند.
منبع
http://www.darsezendegi.com/2641/khianatmardmas.html

عدم فراموشي خيانت همسرم

سلام شنيده بودم سايت فعالي داريد و زود جواب ميديد اول اينكه قبلا از فونت عربيم معذرت ميخوام كه بعضي كلماتو نميشه تايب كرد
من زني 22 ساله هستم كه در 17 سالكي با بسر عموم ازدواج كردم و از ايران خارج شدم ما همديكرو ميخواستيم و اصلا تو ازدواجمون اجباري نبوده با اين كه بسر عموم بود ولي خيلي با هم تفاوت فرهنكي داشتيم يعني من از خانواده بسيار متدين و همسرم كمي امروزي بود ولي اكه به ملاكاي زندكياي الان حساب كنيم متدين حساب ميشن ولي ما خيلي مذهبي بوديم خلاصه اينكه اين موضوع خيلي برامون مشكلي ايجاد نكرد جون فاميل بوديمو منو و اون خوب همو درك ميكردم غير جند ماه اول كه منو مثل دختراي اونجا ميخواست كه اونم به مرور حل شد مثل مساله خجالتي بودن يا سر به زير بودن كه كلا ملاكاي خودش هم عوض شد و خيلي مذهبي تر شد كه فكر ميكنم اولشم جون تو محيط جديد بود و ثانيا هر دو بجه بوديم يه جورايي جو گير شده بود خلاصه برم سر اصل مطلب بعد از جند هفته كه وارد كشور جديد شده بودم فهميدم كه شوهرم با يه خانومي به مدت سه سال دوست بوده كه اين شامل تمام يه سال عقدم هم ميشد خيلي اذيت شدم با توجه به اين كه هر دختري با جه اميد و ارزوهايي ازدواج ميكنه و من كه هنوز به جشن عروسيم يه ماه مونده بود خلاصه بخشيدم ولي به سختي جون اين دختر سايشو از زندكيمون بر نميداشت عقده اي شده بود كه جرا شوهرم ولش كرد تمام سعيشو كرده بودكه شوهرمو منصرف كنه حتي به باي عمو و زن عموم هم افتاده بود كه جرا منو نميخواين اينم بكم كه خيال نكنيد طرف مظلوم بوده نه خود خانوم تو مدتي كه با شوهرم در ارتباط بوده با جند نفر ديكه هم بوده كه شوهرم بعدا متوجه ميشه بكذريم بخشيدمو زندكيمو شروع كردم ولي خيلي زود فهميدم كه شوهرم يه بسر محبوب و خوش سر و زبون بوده واسه دخترا و از اين شيطنت هايي كه بسرا تو نوجوني ميكنن ولي اينم بكم كار حرومي تو كار نبوده جون شوهرم متاسفانه يا خوشبختانه ادم مذهبي و بجه حسينيه به شمار ميرفته و تا حالا خيلي جاها به خاطر حروم و حلال از خيلي موقعيت ها محروم شديم كه منم بهش افتخار ميكنم ولي جه ميشه كرد دين ما راهو ازاد كذاشته اونم بهونه جوني و ازادي خارج رو داشته

خلاصه اينكه شوهرم عادت كرده بود با دخترا راحت باشه و براش دوست پسر و دختر فرقي نداشت خودش ميدونست يه عيبه ولي عادت كرده بود و اين وسط من عذاب ميكشيدم ولي به مرور بهتر شد و وقتي تذكر ميدادم حقو به من ميداد البته منم خيلي جاها بهش حق ميدادم چون وضعيت دختراي اينجا و مخصوصا مسلمونا واقعا خرابه و يه دختر مسلمون خيلي بيشتر از يه بومي اينجا مشكل ايجاد ميكنه واسه پسر البته اگه اهلش باشه . خلاصه بعد اين موضوع من يه خورده به رفتاراي شوهرم رفت و امداش حساس شده بودم ولي به روش هم نمي اوردم كه چكش ميكنم چون ميدونستم كه مهم ترين چيز واسه يه مرد اعتماد زنشه و حالا كه با اين وضع و دختراي هفت خط اونجا دختر عموي افتاب مهتاب نديدشو انتخاب كرده بود خودش يه دليل بود واسه اعتماد و افتخار من و با اين كه من ظاهرم خوبه و خواستگاراي زيادي داشتم و به خاطرش بهترين خواستگارام كه خيلي وضعشون بهتر از شوهرم بودو رد كرده بودم ولي خوشحال ميشدم وقتي ميگفت ظاهر برام مهم نيست و اصل اخلاق ودين زنمه كه برام مهمه . گرچه منم از همون ابتدا بي كار ننشستم و شروع كردم به ساختن خودم از لحاظ ظاهر و زيبايي داخل خونه و اموزش زبان و درس خوندن خارج از خونه كه از بقيه دخترا چيزي كم نداشته باشم . مثل اينكه خيانت شوهرم تو بهترين دوران زندگيم يه زخمي تو دلم ايجاد كرده بود كه ميخواستم با رفع ايرادام اين بهونه خيانت دوباره رو از شوهرم بگيرم

بعد از مدتي فهميدم مرحله دوم مبارزه من با سرنوشت شروع شده اونم سايتاي چت و دوست يابي بود شايد اين سوال براتون پيش بياد كه شايد من بيش از حد كنترلش ميكردم كه بگم سخت در اشتباهيد چون ادمي كه از سر كار مستقيما بعد از يه سلام جلوي كامپيوترش مينشست و يا بعضي وقتا كه ناگهاني وارد ميشدم يهو صفحه چتو ميبست يا تو ليست دوستاي ايميلش ادماي جور واجور بود نيازي به كنترل نداشت اما من بازم واسه خودم بهونه مرض ترك عادت ويا شيطنت و اينجور چيزا رو مياوردم و اين كه هر وقت بهش ميگفتم ميگفت تو اشتباه ميكني اينا از قديم تو ليست دوستاي من بودن و اصلا خيلياشونو خيلي وقته ازشون خبر ندارم و از اين حرفا. يه روز كه توخونه تنهانشسته بودم و منتظر اومدنش بودم يهو يه اس ام اس برام اومد كه من الان خونم و فلاني( اسم من) هم خونس و من وقتي ميام بيرون تماس ميگيرم . اولش خنديدم كه اشتباهي اس ام اس داده اما يهو دلم فرو ريخت و موبايلمو قايم كردم. دو دقيقه بعدش رسيد خونه و خيلي هول هولكي سراغ موبايلمو ميگرفت من كه همه چيو فهميده بودم بغضم تركيد و ازش توضيح خواستم اونم به دروغ گفت كه ميخواستم اذيتت كنم و ببينم دوسم داري يا و خلاصه يه مشت حرف دروغ كه هميشه تو دو دلي موندم كه واقعا راست بود يا دروغ كه الان برام ثابت شد دروغ بوده ولي همون روز ازش قول گرفتم و قسمش دادم و التماسش كردم كه اگه رابطه اي داره قطعش كنه به خاطر زندگيمون اونم تمام حرفامو قبول كرد و قول داد و يه عالمه حرفاي قشنگ كه اطمينانمو جلب كنه

گذشت و تقريبا يه سال از ازدواجمون ميگذشت و منم خوشبين تر شده بودم و غير از سايتاي چت و دوست يابي كه هر چند وقت يهو دلش هواشونو ميكرد غصه اي نداشتم تا اين كه باردارشدم و همه فكرو ذكرم شد بچم و خودش هم خيلي شوق و ذوق داشت شوهرم كارمند شركت كشتي راني بود يه روز كه خيلي خسته از بيرون اومده بوديم من براي استراحت به اتاق خواب رفتم كه موبايلش كه روي تخت بود يهو اس ام اس داد از اونجايي كه اس ام اساشو باز نميكردم تلفونو برداشتم براش ببرم كه يه چيز توجهم رو جلب كرد و اونم اين بود كه نامه از طرف دوستش ارسال شده بود كه در جنوب سوئد زندگي ميكنه و اصلا فارسي بلد نبود اما از چند كلمه اول نامه كه معمولا وقا دريافت ديده ميشه فهميدم متن فارسيه و اين باعث شد كه نامه رو باز كنم كه نوشته بود چون من جواب تلفنتو ندادم و نزاشتم بياي خونمون اينقدر بهت بر خورد و اصلا من از اول نيدونستم واسه چي اومدي . حالم خيلي بد شده بود ولي بايد مطمئن ميشدم گوشي رو برداشتم و به شماره زنگ زدم .

بقيه رو اگه عمري بود فردا كامل ميكنم