آزادی

علیت و اراده ی انسان

با عرض سلام این تاپیک را درباره اراده انسان ایجاد نموده ام .آیا اراده انسان اراده ای ازاد است اگر اراده انسان آزاد باشد و پشت این اراده علتی وجود نداشته باشد پس اراده علت بدون علل میشود و این نقض اصل علیت است و اگر اراده انسان آزاد نباشد این علت یا عللی که اراده را به وجود می آورند و اراده را معلول خود می کنند چیستند؟آیا ما آن علت یا علل را تعیین نموده ایم؟ جبری هستند یا اختیاری؟

تحمیل عقیده به دیگران به بهانه جلوگیری از هتک حرمت ماه رمضان


با درود

کارشناس محترم در تاپیک:

آیا روزه خواری در حضور دیگران، هتک حرمت ماه رمضان محسوب می شود؟

بیان کرده اند:

سجاد;367678 نوشت:

اگر روزه خواری در حضور دیگران صورت گیرد ، تظاهر به روزه خواری شمرده شده و هتک حرمت است و لازم است از این کار نهی از منکر شود حتی اگر پزشک داخل مطب در مقابل بیماران باشد .



ولی باید گفت:
هتک حرمت در اینجا اصلا بار معنایی ندارد.
زیرا عقیده مذهبی هر شخص فقط برای خودش محترم است و قرار نیست اشخاصی که اعتقادی به آن عقیده مذهبی و اعمال و افعال ناشی از آن ندارند خود را مقید به آن کنند ( حتی اگر اعتقاد دارند ولی به قول شما عذر خاصی دارند)
عقاید و اعمال تک تک افراد جامعه فقط برای خودشان ارزش محسوب میشود و معنی احترام به هم این نیست که همه یک گونه رفتار کنند و تحمل عقاید و عملکرد های گوناگون ناشی از آن را نداشته باشند. حرمت این ماه هم فقط برای معتقدینش معنی دارد نه همه افراد .

پس طبیعی است که کسانی که اعتقادی به آن ندارند و یا دارند ولی به هر دلیل نمیخواهند به آن عمل کنند هم باید آزاد باشند. این عین استبداد رای و زیاده خواهی است که از همگان انتظار داشته باشیم به خاطر اعتقادات بخشی از افراد (ولو اکثریت) نحوه زندگی خود را تغییر دهند و به عذاب و زحمت بیافتند. درست مثل اینست که بگوییم افراد معتقد و مقید به روزه داری هم باید به حرمت عقاید افراد غیر معتقد و غیر مقید به روزه داری روزه نگیرند! و بخورند و بنوشند چون اگر روزه بگیرند افرادی که روزه ندارند احساس هتک حرمت و توهین میکنند !
واقعا این توقعی بی جا و دخالتی آشکار در کار و زندگی دیگران است. در یک جامعه آزاد از دید رسمی قانون و حکومت عقاید مذهبی و ارزشها و اعمال هیچ کس اصالت و برتری بر دیگران ندارد و هر کس کار خود را میکند. معنی احترام به یکدیگر فقط تحمل زندگی در کنار هم است نه عمل کردن به عقاید دیگران و نه اینکه به خاطر حرمت قائل شدن به اعتقادی که نداریم آزادی های اولیه و ذاتی زندگی خویش را تعطیل کنیم.
کاملا طبیعی است کسی که اعتقادی به عقیده ای ندارد برای آن حرمت و احترام خاصی هم قائل نیست و با عقاید خودش زندگی میکند و این اختیار و حق انتخاب اولیه هر انسان است که باید همواره محفوظ باشد.

اختیار چیست؟

با عرض سلام و خسته نباشید . مدتیست درگیر موضوع این بودم که ایا ما اختیار داریم یا خیر ؟ هر چه تلاش کردم پاسخی نیافتم زیرا از طرفی من حس میکنم اختیار دارم و از طرفی زنجیره علت و معلول به من میگوید که من اختیار ندارم و هر کاری که من میکنم وابسته به علت های پیشین است و این علت ها تا جایی ادامه پیدا میکند که از بدن من خارج میشود . با جست و جو در اینترنت متوجه شدم که این یک باور موسوم به جبرگرایی است . ایا پاسخی در قبال جبر گرایی وجود دارد ؟ پاداش و جزای اخرت چه میشود اگر اختیاری وجود نداشته باشد ؟

آیا مذهب انسان ساز است؟

با سلام

این سخن از آلبرت اینشتین نقل شده:

مذهب باید ازانسان موجودی صبورتر آزادتر مهربان‌تر ودلیرتر بسازد اگرمذهبی‌ نتوانست اینکار را انجام دهد
چیزی جز شر، پلیدی و حقّه‌بازی نیست!!


میشه در مورد این جمله توضیح انتظاری از مذهب درست است یا خیر؟
با تشکر

آزادی معنوی و رابطه ی آن با ایمان و کفر

باعرض سلام و ادب
وقت بخیر
غرض از مزاحمت
سوالم براساس سخنان استاد مطهری می باشد :

باتوجه به آزادی معنوی و کلمه ی لااله الاالله؛ آیه ی شریفه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» چه رابطه ی با کفر و ایمان دارد؟

التماس دعا
یاعلی مدد
باتشکرفراوان

آزادی به چه معناست و بهای آن چیست؟

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترام


به یاری خداوند میخواهیم آزادی را درون دینی و برون دینی برسی کنیم. دینی و علمی.

از نظر شما آزادی به چه معناست؟
آیا برای آزادی چهارچوبی قائل هستید یا خیر؟
آیا جوامع غربی که برای ایران انواع نسخه های آزادی را بیان میکنند خودشان به آزادی بدون قید و شرط قائل هستند؟
آیا آزادی حد یقفی دارد؟ اگر دارد این حد یقف کجاست و چیست؟

[/]

آیا محدود کردن آزادی باعث میشه جامعه ارضاء نشده و باعث بدتر شدن اوضاع شود؟ + نقل منتسب به رضاخان

سلام سوالم رو در تیتر مطرح کردم با عکس زیر فکر کنم دقیقا بفهمید منظورم چی هست

این هم عکسی هست که در نت در حال پخش شدن است . نظر کارشناسان چیه ؟

آیا تکلیف به رأی دادن مغایر با آزادی است؟

لا حول و لا قوة الا بالله

آیا اینکه رهبر معظم انقلاب شرکت در انتخابات را تکلیف شرعی دانسته اند بدان معناست که شرکت در انتخابات و رای دادن واجب است ؟

اگر بله پس آزادی به چه معناست ؟

و اگر کسی قصد شرکت در انتخابات را نداشته باشد؛ آیا مرتکب گناه شده است؟

از نظر شما آزادی بیان تا چه حدی مطلوب است؟

با سلام خدمت خوانندگان گرامی
به نظر شما آزادی بیان تا چه حدی مطلوب است و آیا آزادی بیان مقیّد است یا مطلق؟
و آیا به نظر شما هر کسی باید بتواند در دانشگاه ها تدریس کند و کتابهایش چاپ شود یا نه؟یا حتی در تلویزیون مصاحبه کند یانه؟
توجه کنید بحث من اصلا سیاسی نیست و آزادی بیان در حوزه عقاید را پیگیری می نمایم.
1.نظر شهید مطهری:
شهید مطهری در این باره بیاناتی دارند که حقیقتا مرا به وجد آورد و باورم نمی شد که ایشان چنین تفکر بازی را داشته باشند ایشان در کتاب انقلاب اسلامی می فرمایند:
من اعلام می‎کنم که در رژیم جمهوری اسلامی‏ هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از به اصطلاح کانالیزه کردن اندیشه‌ها، خبر و اثر نخواهد بود. همه باید آزاد باشند که حاصل اندیشه‌ها و تفکرات‏ اصیلشان را عرضه کنند... من به همه این دوستان غیرمسلمان اعلام می‌کنم، از نظر اسلام تفکر آزاد است. شما هر جور که می‌خواهید بیندیشید، بیندیشید. هر جور می‌خواهید عقیده خودتان را ابراز کنید ــ به شرطی که فکر واقعی خودتان باشد ــ ابراز کنید، هر طور که می‌خواهید بنویسید، بنویسید؛ هیچ‌کس ممانعتی نخواهد کرد... یگانه دانشکده‌ای که صلاحیت دارد یک کرسی را اختصاص‏ بدهد به مارکسیسم، همین دانشکده الهیات است؛ ولی نه اینکه مارکسیسم را یک استاد مسلمان تدریس کند؛ بلکه استادی که واقعاً مارکسیسم را شناخته‏ باشد و به آن مومن باشد، و مخصوصاً به خدا اعتقاد نداشته باشد... بعد ما هم می‌آییم و حرف‌هایمان را می‌زنیم، منطق خودمان را می‌گوییم. هیچ‌کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد.
پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، صدرا، صفحات ۱۳-۱۱
همچنین ایشان می گویند:
«شما کی در تاریخ عالم دیده­اید که در مملکتی که همه مردمش احساسات مذهبی دارند، به غیر مذهبی­ها آن اندازه آزادی بدهند که بیایند در مسجد پیامبر، یا در مکه بنشینند و حرف خودشان را آنطور که دلشان می­خواهد بزنند. خدا را انکار کنند، منکر پیامبری شوند، نماز و حج را رد کنند و بگویند ما اینها را قبول نداریم. در تاریخ اسلام از این نمونه­های درخشان فراوان می­بینیم. به دلیل همین آزادی­ها بود که اسلام توانست باقی بماند. اگر در صدر اسلام در جواب کسی که می­آمد و می­گفت من خدا را قبول ندارم، می گفتند، او را بزنید و بکشید، امروز دیگر اسلامی وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقی مانده که با شجاعت و با صراحت با افکار مخالف مواجه شده است.»
همان،ص14
2.نظرات دکتر سروش و استاد ملکیان
مثلا وقتی از دکتر سروش این اشکال را پرسیدند که اگر آزادی بیان صحیح است پس هر کسی خواست باید فحش و ناسازا و تهمت بگوید ایشان با تفکیک بین آزادی فعل و بیان ،فحش را در حیطه فعل تفسیر کردند.
ولی ایشان ازادی بیان را مطلق می دانستند .
یا استاد ملکیان آزادی را مقید به مستدل بود می دانند و می گویند آزادی بیان مستدل ، آرمان ماست. خواه استدلال ضعیف باشد خواه قوی ،هر که آمد و گفت من بر ادعایم دلیل دارم هر مدعایی که می خواهد باشد باشد باید گذاشت حرفش را بزند.
3.آیات و روایات:
آیه قرآن:
« بندگان مرابشارت ده،همان کسانی که سخنان رامی شنوند و از نیکوترین آنها تبعیت می­کنند. آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده، و آنان خردمندان هستند.» (زمر: 18)
روایت:
حضرت باقر(ع) از حضرت عیسی نقل می کنند: «کلام حق را گرچه گوینده آن اهل باطل باشد، بگیرید، ولی کلام باطل را گرچه گوینده آن اهل حق باشد رد کنید.شما منتقدان سخن باشید. چه بسا ضلالت و گمراهی که بوسیله آیه­ای از کتاب خدا تزیین شده باشد همانطور که ممکن است مس با نقره ناخالص مخلوط شده باشد، نگاه به آندو یکسان است (درظاهر قابل تشخیص نیست) ولی کسانی که با بصیرت و دقت در آن نگاه کنند به آن آگاهی می­یابند.
باتشکر

ارتداد، آزادی بیان و استقلال تفکر در اسلام

در دوره ای که ما در آن قدم به حیات گذاشته ایم،دوره ای است که صحبت از حقوق بشر،آزادی بیان و آزادی تفکر در آن مطرح است و این مسائل در جهان ما،از ارزش و اهمیت بالایی برخوردار هستند.در همین دوره هم یک شکاف و نزاع میان ادیان با جهان سکولار به وجود آمده است و ادیان در معرض انبوهی از اتهامات قرار می گیرند و لزوما دین یک امر مقدس و حتی محترم برای بسیاری از افراد شمرده نمی شود.در این میان اسلام و اصول و احکام آن،در برابر سیر شبهات و ابهامات و حملات فراوانی قرار می گیرد،سکولارها و اسلام ستیزان احکام قرآن و اسلام را به نقض حقوق بشر و آزادی محکوم می کنند و از طرفی دیگر و در قبال آنها، بر میزان صلابت تعصب و افراط دینی افزوده می گردد و در این نزاع،دین به ایجاد نفرت و تنفر و خشونت میان مردمان جهان محکوم می شود.
مسئلۀ ارتداد و ابهامات حاصل آمده از حکم و حد تعریف شده برای آن توسط فقها و کشورهای اسلامی، آن دسته از مسائل و احکامی است که اعتراضات زیادی را علیه اسلام برانگیخته و شبهات و پرسش های بی پاسخ بسیاری را بر جای گذاشته است.
ارتداد،در فرهنگ دینی، به معنای بازگشت از دین و انکار دین است و مرتد به کسی اطلاق می شود که به انکار و تکذیب دینی که روزی به آن اقرار و اظهار کرده،بپردازد و دین دیگری را برگزیند و یا دین را انکار کند.
فقها ارتداد را به دو شکل تفکیک و تقسیم کرده اند:مرتد فطری،مرتد ملی
مرتد فطری برای کسی تعریف می شود که ابتدا در خانواده ای مسلمان پرورش و رشد یافته و اظهار به اسلام کرده است و سپس مرتد شود،و مرتد ملی برای کسی تعریف می شود که در خانواده ای غیر مسلمان رشد و پرورش یافته و مسلمان شود اما از اسلام بازگردد و مرتد شود.
اعدام مرتد،حکمی مشترک میان بخشی از فقها و روحانیون شیعه و سنی است؛در کشورهای اسلامی،حکم ارتداد،اعدام است و این حکم در صورت اثبات ارتداد فرد مسلمان،اجرا می شود؛باید افزود در اجرای مجازات،جنسیت فرد مرتد و نوع ارتداد،تاثیر گذار است.شخص مرتد در صورتی که مرد باشد و از نوع مرتد فطری باشد،اعدام خواهد شد و اگر از نوع ملی باشد،پس از سه روز فرصت توبه، اعدام می شود؛اما اگر مرتد زن بود-چه مرتد ملی و چه مرتد فطری-حکم اعدام برای او لحاظ نمی شود و تا زمانی که توبه نکند،حبس می شود.
وقتی یک مسیحی و یا یک یهودی و یک دگر اندیش به اسلام گرایش یابد و مسلمان شود،روحانیون اسلامی،این مسئله را مایۀ افتخار اسلام می دانند اما اگر یک مسلمان و یا یک مسیحی و یک یهودی که مسلمان شده،تغییر دین دهد و از اسلام برگردد،حکم اعدام برای او مطرح است؛این مسئله برای دینی که «لا اكراه فى الدين؛در دین اجباری نیست» یکی از پیام های آن است،این پرسش و این شبهه را به وجود می آورد که چرا وقتی در پذیرش دین اجباری نیست،حکم مرتد اعدام است؟
این پرسش بیشتر از سوی سکولارها و ناقدان اسلام مطرح می شود و بیشتر این مسئله تحت عنوان تناقض در قرآن معرفی شده است.فارغ از قصد و انگیزۀ آنان،منتقدین پرسش خوبی را مطرح کردند و راست می گویند؛وقتی در پذیرش دین اجباری نیست،چرا افراد پس از اسلام آوردن،اجازه ی انکار دین را ندارند؟و اعدام شخص مرتد با آیه 256 سوره بقره،سازگاری ندارد.
ارتداد را می توان،نه به گونۀ فقهی که فقها دسته بندی کردند،به جهت اعتبار فکری،تحقیقی و علمی تقسیم و تفکیک کرد؛یعنی ارتدادی که حاصل از تفکر و تحقیق علمی است و ارتدادی که حاصل یک تمایل طبیعی و یک نگاه غیر اصولی و جاهلانه است.همان گونه که می توان دینداری و دیندار بودن،مومن و مومن بودن،مذهبی و مذهبی بودن را،تفکیک و تقسیم کرد؛یعنی،ما یک دین حاصل از تفکر را داریم و یک دین حاصل از جهل و نادانی را داریم،یک ایمان حاصل از عشق را داریم و یک ایمان حاصل از ترس و طمع را داریم،یک مذهب حاصل از آزادگی را داریم و یک مذهب حاصل از غلامی را داریم؛به کفر و ارتداد و الحاد رسیدن هم،همینطور است.باید خط و مرزی که این دو را از یکدیگر جدا و تفکیک می کند،رسم کرد.
آدمی بر اساس قدرت اختیار و تفکر زاده و آفریده شده است و حق انتخاب را نمی توان از کسی زدود و آن را نقض کرد.انتخاب میان کفر و دین،حق مسلم هر فردی است و انتخاب هر فرد،محترم است.اما گاهی این انتخاب حاصل از تفکر نیست؛یعنی،فرد فارغ از هرگونه تفکر و آگاهی،در کمال آرامش و آسودگی خاطر،راهی را انتخاب می کند و آن را طی می کند تا انتخابی کرده باشد؛چون رهرو ای که در راهی قدم گذاشته و آن مسیر را فاقد یک چراغ و یک منبع نور در تاریکی و ظلمت مطلق،می پیماید و نمی داند به کجا می رود.اما آنچه از تفکر و تعقل و عقل آدمی برآمده است،با تحقیق و مطالعۀ انسان کسب شده است،در آگاهی برگزیده شده است، البته فرخنده، ارزشمند و گران بهاست و باید از قدر و ارزش بالایی بهره مند باشد؛ولو اینکه کفر هم باشد،بها و ارزش آن از ایمان فاقد تفکر، بالاتر و والاتر است و باید ارزش بیشتری بر آن نهاد؛چراکه در وهلۀ تحقیق و تفکر که از فرد طلب دلیل خواهند کرد،آن کس که بدون تفکر و آگاهی راهی را برگزیده،در پاسخگویی و دفاع از تفکرات خود عاجز است و آنکه با تفکر و آگاهی در مسیری و راهی قرار گرفته است،می تواند از تفکرات خود دفاع کند،آن را برای دیگری تشریح کند و حقانیت عقاید خود را به دیگری اثبات کند.ممکن است چند گروه،چند فرقه و یا چند نفر،یک سخن را بگویند و یک انتخاب را داشته باشند اما کسی را می توان در میان این گروه ها،فرقه ها و افراد برگزید که از سخن و انتخاب خود یک دفاع عقلانی داشته باشند و بدانند چه می گویند؛کسانی که قدت دفاع از سخنان و مواضع خود را ندارند،در این میدان،از صحنه رانده می شوند؛پس می توان یک باور و یک عقیدۀ عالمانه و حاصل از تفکر و اندیشه داشت و می توان یک باور و عقیده ای عامیانه و فاقد تفکر و اندیشه داشت و این تفکیک و تقسیم،چه در دینداری و چه در بی دینی و کفر و الحاد،باید صورت گیرد و البته دینداری یا کفری که حاصل از تفکر و اندیشه است،محترم و ارزشمند است.
اسلام البته به تفکر و اندیشه چهرۀ خوشی نشان داده است و با اندیشمندان و متفکران مهربان بوده است و اگر به آیات قرآن بنگریم،می بینیم که تفکر و متفکران،اندیشه و اندیشمندان،دانش و دانشمندان و خرد و خردمندان از منزلت و شأن بسیار بالایی برخوردار هستند و قرآن در عین حال که مسلمانان را به ایمان به خدا، معاد و تقوا فرا می خواند،آنان را به تفکر و اندیشه و خرد دعوت می کند و به تفکر و تعقل در آیات قرآن و حوادث پیرامون جهان،تاکید دارد؛قرآن سراسر دعوت به اندیشه و تفکر است و همیشه در آیات قرآن خرد و جهل،دانایی و نادانی،دانش و بی دانشی،تفکر و بی فکری از هم تفکیک و مجزا شده اند و قرآن همیشه جاهلان و بی فکران را سرزنش می کند و آنان را مورد ملامت قرار می دهد.در قرآن حتی کفار مورد خطاب قرار می گیرند و آنان هم به تفکر دعوت می شوند؛اگر به آیات قرآن بنگریم شاهد این آیات هستیم.
در آیه 9 سوره زمر،که آیه معروفی هم است،به تفکیک میان کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند،پرداخته است و این تفاوت را تذکری برای خردمندان می داند:
هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ
آیا آنان که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند؟منحصرا خردمندان متذکر اين مطلبند.
در آیات دیگر قرآن که دعوت به تفکر و معرفی خردمندان آمده است:
سوره آل عمران آیه 190 و191 - إنَّ فى خَلْقِ السَّماوَاتِ وَ الأَرضِ وَ اخْتِلافِ الَّیْلِ وَ النَّهار لآیات لاُِولی الالباب اَلَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللهَ قیاماً وَ قُعُوداً وَ على جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرونَ فى خَلْقِ السَّمَاوَات وَ الأَرْض
در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و شد شب و روز، نشانه هاى روشنى براى صاحبان خرد و اندیشمندان است. خردمندان آنها هستند که در حال قیام و قعود و آن گاه که به پهلو خوابیده اند، خدا را یاد مى کنند و در اسرار خلقت آسمان ها و زمین مى اندیشند.
سوره ص آیه 29-کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْکَ مُبارَکٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ
(این قرآن بزرگ) کتابی مبارک و عظیم‌الشّأن است که به تو نازل کردیم تا امت در آیاتش تفکر کنند و صاحبان مقام عقل متذکر (حقایق آن) شوند.
در آیات سوره نحل به بیان و تشریح نشانه هایی از وجود خدا در عالم طبیعت می پردازد و خردمندان،اندیشمندان،مردم هشیار و اهل تفکر را مورد خطاب قرار می دهد. در آیات 11 و 12 و 13 سوره نحل،در پایان هر آیه به ترتیب آمده است:
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(11) إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(12) إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ(13)
همانا در اين کار آيت و نشانه‌اي (از رحمت و قدرت الهي) براي اهل فکرت پديدار است.(11) همانا در اين کار آيتها و نشانه‌هايي (از قدرت خدا) براي اهل خرد پديدار است.(12) همانا در اين کار هم آيت و نشانه‌اي (از الهيت) بر مردم هشيار پديدار است.(13)
در آیاتی هم ضمن این پرسش که«آیا تفکر نمی کنید؟»مردم را به تفکر و تعقل در آیات قرآن فرا می خواند:
سوره هود آیه51 -يَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
اي قوم، من از شما مزد رسالت نمي‌خواهم، اجر من جز بر خدا که مرا آفريده، نيست، آيا فکر و عقل را کار نمي‌بنديد؟
سوره آل عمران آیه 65 - يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ
اي اهل کتاب، چرا در آيين ابراهيم با يکديگر مجادله مي‌کنيد (که هر يک او را به خود نسبت مي‌دهيد)؟! در صورتي که تورات و انجيل شما فرستاده نشد مگر بعد از ابراهيم؛ آيا تعقل نمي‌کنيد؟
همین مسئله در آیات دیگر قرآن نیز بسیار مشاهده شده است.و قرآن البته بی فکران و جاهلان را مورد نکوهش و سرزنش قرار می دهد:
سوره یونس آیه100 - وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ
و هیچ یک از نفوس بشر را تا خدا رخصت ندهد ایمان نیاورد و پلیدی (کفر و جهالت) را خدا برای مردم بی‏خرد که عقل را کار نبندند مقرر می‏دارد.
در نزد قرآن بدترین جانوران کسانی هستند که تعقل نمی کنند و تفکر نمی کنند و در جهل فرو رفته اند که در آیه 22 سورۀ انفال اشاره شده است:
شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ
بدترين جانوران نزد خدا کساني هستند که (از شنيدن و گفتن حرف حق) کر و لالند که اصلا تعقل نمي‌کنند.

البته این آیات تنها بخشی از اشاراتی بود که در قرآن مردم را به تفکر و تعقل طلب می کند و خرد و جهل را از یکدیگر تفکیک می کند و جاهلان و کسانی که تعقل نمی کنند را مورد سرزنش قرار می دهد.