هدایت

سهم عقل و شرع در هدایت

انجمن: 
با سلام خدمت دوستان و کارشناسان گرامی یکی از فرضها و مقدمات مهم در بحث اثبات ضرورت نبوت، این است که مجموعه عقل و علم برای هدایت انسان کافی نیستند و بنابراین ضروری است که خدا برای تکمیل هدایت حداقل یک مذهب وحیانی را در اختیار بشر قرار دهد. طبق این فرض: - مجموعه عقل و علم برای هدایت انسان ناکافی اند. - مجموعه عقل و علم و مذهب برای هدایت انسان کافی است.   اثبات عقلی فرض مذکور نیازمند شناخت ضروریات هدایت انسان است. شناخت این که چه چیزی برای هدایت انسان ضروری است و چه چیزی ضروری نیست. همچنین بایستی توجه داشت که طبق فرض بالا، وجود موارد مجهول یا مبهم در مسائل اعتقادی یا عملی لزوماً مانع کافی بودن هدایت نیستند چرا که با دسترسی به مذهب نیز هنوز مجهولاتی باقی می‌مانند.   یکی از لوازم اثبات این فرض آن است که نشان دهیم حداقل یکی از جنبه‌های فراعقلی دین برای کافی بودن هدایت ضروری است. یعنی مطمئن باشیم که حداقل یکی از آموزه‌های مذهب که از طریق عقل و علم قابل دستیابی نیست، برای کامل بودن هدایت لازم است.   چگونه می‌توان به شیوه عقلی و بدون رجوع به منابع درون دینی این فرض یا لازمه آن را اثبات نمود؟ با تشکر

قرص و دارو و متخصص اعصاب و روان به جای امام و نبی و پیغمبر

سلام.
چندین سال پیش من خیلی بابت رفتار و عمل مردم به خصوص دور و اطرافیان نزدیکم ناراحت میشدم.گلایه میکردم.سر خیلی ازمسائل کوچیک البته از نظر خیلی ها کوچیک، من ناراحت می شدم.بعد رفته رفته دیدم، ناراحتی چرا؟؟این رفتار و اعمالی که باعث ناراحتی میشه، از جهالته، از بی سوادیه، از عدم تربیت صحیحه، از مسائل ژنتیکی و جنس و طبع خون افراده.از کند ذهنیه.فراموش کاریه..و اینها قاصرن!!ایا شما از باد و باران که میآد خونه ی شما رو به هم می زنه، نارحتی و گلایه می کنی؟؟

این دگرگونی تا حدی تو زندگی خیلی ها کم و بیش بوده، مثلا یک زمان اعمالی که یک معتاد انجام می داد رو شاید خیلی ها بد می دیدن و اون معتاد رو به چشم یک جنایتکار می دیدن که باید در زندان بیافته.سعی می کردن باهاشون مبارزه کنن.دعوا کنن.گلایه کنن.

ولی بعد ها کم کم این دید پیدا شد که یک معتاد بیماره باید درمان بشه و نباید بی خود بحث کرد باهاشون.با حرف و حدیث و نصیحت کار درست نمیشه.منم تقریبا یک همچین تغییر فکر و دیدی پیدا کردم.
اینطور شد که دیگه اگر می دیدم کسی مثلا مراعات من رو نمی کنه و تلویزیون رو کم نمی کنه وقتی من در حال مطالعه هستم، نمیگفتم این عجب آدم بی وجدان و بی شرفیه و باید مجازات بشه!
می گفتم، بابا این طفلی، دیگه اینطوریه دیگه.بی سواده، یا فراموش کاره.متوجه منظورم هستید؟
یعنی به چشم جانی و جنایتکار نمی دیدمش.به چشم یک انسان بیمار و محدود و جاهل و بی تربیت و اینها می دیدم.
شاید طرف اصلا تو عمرش کتاب نخونده و چه می دونه، که این صدای تلویزیون می تونه برای یک شخص آزار دهنده باشه!!
یا شخص فراموشکاره طفلی.بهش گفتی مثلا صدای تلویزیون رو پایین بیار ها، ولی اصلا فراموشکاره و فراموش می کنه.

وقتی دیدم اینطور شد، خوب قطعا خیلی از ناراحتی ها و رنجش هام نسبت به دیگران کم شد.شاید قدیما از خیلی ها به خاطر یک کوچکترین اشتباه و رفتار بدشون، قطع رابطه میکردم ولی الان کنار می آم.و فکر می کنم، قبلا ها بی خود حرص و جوش این مردم رو می خوردم که چرا اونطور می کنن، چرا اینطور می کنن.بی خود حرص و جوش می خوردم که اینا اون دنیا باید چی جواب بدن!!
فکر می کنم در درجه اول و با صشدت صد ها برابر باید به فکر خودم باشم که اون دنیا چی باید جواب بدم!
بی خود ازشون گلایه می کردم، چون انسان بیمار و معاد به راحتی با یک گلایه و نصحیت رفتارش درست نمی شه.

حالا وقتی ما می آییم تاریخ رو نگاه می کنیم.به خصوص تاریخ پیامبران و به ویژه و به ویژه تاریخ امامان شیعه.می بینیم که زیاد از ناراحتی و رنجش هایی که دیدن سخن به میون اومده.اینکه نمی دونم، امام علی شب ها گریه می کردن مثلا.اینکه حضرت فاطمه حتا راضی نبودن که کسی در مراسم خاک سپاری حضور داشته باشن، اینکه امامان مردم رو گاها نفرین می کردن که شما حقتونه فلان و بهمان سرتون بیاد.

احساس می کنم نکنه این امامان مثل بنده حرص و جوش و ناراحتی بی خود میخوردن.حرص و جوش و ناراحتی مردم رو بی خود می خوردن.
خوب این ملت جاهل بودن.بیمار بودن.مریض بودن.ناراحتی نداره.غصه نداره.اصلا اسمشونم روشن بوده، مردم جاهل عرب!وقتی دنیاشون اون بود، دیگه از باب آخرتشون هم نگرانی نباید داشته باشیم.اون دنیا که افراد بیمار و جاهل رو آتش نمی اندازند.می اندازند؟؟چرا انقدر حرص و جوش و نگرانی بابت هدایت این مردم باید داشت؟؟

اینکه گفته میشه صدها نفر، در روز غدیر حاظر بودن و دیدن و شنیدن که پیامبر امام را جانشین تعیین کردن و بعدش اونطور فراموشش کردن.خوب این ملت مریض و بیمارن.احتمال زیاد بیماری آلزایمر داشتن.شاید محیط گرم عربستان، در این نوع اختلال مغزی موثر بوده!!! دیگه حرص و جوش خوردن نداره که پیامبر بفرست، امام بفرست.امام بره شهید بشه و یک عمر ما غصه و ناراحتی و عزاداری بگیریم برای امام؟؟برای چی؟؟برای بیماران آلزایمری؟؟ خوب یک آمپول می فرستادی خدا.مشکل حل می شد.الان هنوز که هنوزه ما نتونستیم یک دوایی برای بیماری آلزایمر پیدا کنیم.خوب یک آمپولی دوایی می فرستادی هم ما استفاده کنیم و هم مردم عرب هدایت بشن و ماجرای غدیر رو فراموش نکنن!

من احساس می کنم خدا باید به جای پیامبر، پزشکان متخصص مغز و اعصاب می فرستاد.و کیسه و کیسه قرص و داروی و آمپول های ضد افسردگی، ضد فراموشکاری.ضد حواس پرتی نازل می کردن.چرا پیامبر و امامان باید بیان ده بیست سال یا یک عمر، حرص و جوش این ملت رو بخورن بیمار رو بخورن؟؟نفرین کنن گاهی و وعده آتیش جهنم بدن؟؟؟

مثلا من برام سواله، این شمر مثلا امام حسن را به شهادت رسوند.آیا بی اطلاع بود که اسلام بر حقه؟؟آیا نمی دونست که این کسی که قصد کشتنش را دارد، امام و از جانب خداست؟؟آیا نمی دونست جهنمی هست؟؟اگر بلی، یک آدم مگر میشه آدم سالم و نرمال و طبیعی و مختاری باشه، اما بره، امامی رو بکشه که می دونه باید تاوانش رو اون دنیا پس بده؟؟ خوب پس با این توضیح این شمر مریضه.بیماره.خودتون بگید، کسی که بدونه اون دنیا باید تاوان بده، بعد بره، امامی رو بکشه، این آدم سالمیه، یا دیوانه هست و باید بره مثلا توی بخش اعصاب و روان بستری بشه؟؟؟خوب چرا خدا باید امام و پیامبر بفرسته که اینها با بیمارانی چون شمر دست به گریبان بشن، هم خودشون غصه بخورن و هم یک ملتی سالها عزادار اینها؟؟

نمی دونم منظورم رو درست رسوندم.فکر می کنم خدا به حای آنکه صد ها پیامبر و امام بفرسته و این امام ها حرص و جوش بخورن و شکنجه جسمی و بدنی بشن.کشته بشن.خدا باید، قرص و شربت و آمپول می فرستاد.یکی یدونه به آدما می داد.مشکل حل میشد.مثلا به شمر آمپول، ضد هاری، ضد فراموشکاری، ضد بی خیالی می زد اول، بعد که شمر روبه راه میشد و دیگه مثل یک آدم معتاد بیمار نبود، تازه اونوقت حالا میشد در مورد هدایت اختیار و ارادی صحبت داشت.اول آمپول برای درمان اختلال مغزی آلزایمر به مردم عرب زده می شد.مردم آلزایمر نداشن یا پیدا نمی کردن بعد اونوقت می شد در مورد هدایت اختیاری مردم فکر کرد و نظر داد و براشون امام فرستاد.

باید به مردم به چشم معتاد نگاه می شد.معتادانی که بی گناه از بچگی تحت محیط و شرایط رفته رفته از همون کودکی معتاد شده و اعتیاد پیدا کرده اند.
معتاد جنایتکار نیست.معتاد مریضه.و باید بستری بشه و تحت درمان قرار بگیره.و اینم نیاز به حرص و جوش نداره که چرا صدها نفر غدیر رو فراموش کردم.دیگه حرص و جوش نداره که ملت بیایید به راه راست.مدام حرص و جوش بخور که آی ملت بیان به راه راست!! دیگه گلایه نداره که اینها باید توی اون دنیا آتیش بگیرن!
یکی یک دونه از اون آمپول های بهشتی می زد خدا به باسن مردم، همه چی اوکی میشد!

با تشکر.ببخشید طولانی شد متنم، نظر شما چیست؟؟

هدایت افراد بی دین

سلام علیکم.
هرجای گفته ی من غلط بود خودتون اصلاحش کنید.
میگن برای افرادی که بی دین هستند جایز نیست دعا کرد یا اینکه فرد کافر رو باید کشت(مثلا برای داستان حضرت موسی(ع) و کشتن مرد قبطی البته به غیر عمد میگن که چون فرد کافری بوده خیلی اشکالی نداشته)کمی در این باره توضیح بدید لطفا چون همون فرد کافر در ادامه زندگیش امکان داره ایمان بیاره یا اینکه نمیدونم درسته نشست وبرخاست با افراد بی دین خوب نیست اما اینها قراره چطور به دین اسلام جذب شن؟

غرور، تواضع و فروتنی

سلام.

یکی از مشکلاتی که دارم این هست که مثلا 40روز چله زیارت عاشورا گرفتم و غرور برم میداره که من چقدر آدم خوبی هستم .گاهی عیب هایی که دارم رو یادم میره و سریعا بعدش پر از عیب میشم خب مثلا اگر من عیب هام رو برطرف کنم چطور میتونم این حقیقت رو در نظر نگیرم که چقدر آدم خوبی ام؟اصلا تواضع و فروتنی به چه معنی هست؟؟

تنها کاری که باید بکنیم

انجمن: 

در علوم مختلف معمول است که سعی می کنند نظریه ای بدهند که در عین ساده بودن ، دربرگیرنده چند نظریه قدیمی تر باشد. به عبارت دیگر ، در هر علم ، مطلوب است که "چند نظریه" یا "چند فرمول" را به "یک نظریه یا فرمول" فرو کاهند.

حالا کاری به این مطلب ندارم.

ما در زندگی با مسایل گوناگونی روبرو هستیم: تقوا ورزی ، لزوم اخلاص ، تربیت صحیح فرزند ، مدیریت خانواده ، ارتباط با همسر ، اقتصاد و ...

در هر کدام از این زمینه ها و زمینه های دیگر زندگی ، ما باید تلاشهای فراوانی بکنیم و مسیر درست را بشناسیم و آن را با استقامت بپیماییم.

هر یک از این حوزه های مختلف ، خیلی کار دارد. در هر کدام ، باید شیوه و راهبرد درست را شناخت و آن را انجام داد.

اینطوری ، با لیست طولانی از راهبردها و نکته های اخلاقی و تربیتی و روانشناسی و ... مواجهیم که علماء مربوطه ما را توصیه به رعایت آنها می کنند.

آیا می توان همه این ها را در یک جمله واحد ، جمع نمود؟

به نظر می رسد بتوانیم اینکار را انجام دهیم.

تنها کاری که ما باید بکنیم این است که کارهایی بکنیم که ما را در مسیر هدایت الهی قرار دهد. و از کارهایی که ما را از "هدایت الهی" دور میکند بپرهیزیم.

اگر ما در مسیر " هدایت الهی " قرار بگیریم ، خداوند ما را در هر یک از حوزه های زندگی ، به راه درست ، هدایت خواهد نمود. البته منظورم این نیست که الزاماً نیروی غیبی دست ما را میگیرد و به جای ما ، در هر حوزه کار صحیح را انجام می دهد! بلکه منظورم این است که مجموعه عوامل مادی و غیر مادی جهان ، چه ما بدانیم و متوجه باشیم و چه ندانیم و متوجه نباشیم ، جوری رقم می خورند که ما را در "مسیر درست" قرار دهند.

مثلا ممکن است با تاکسی جایی برویم و در طول راه در تاکسی رادیو روشن باشد و سخنرانی دانشمندی پخش شود و از قضا ، موضوعش همان چیزی باشد که ما به آن نیاز داریم! خوب ، این ، هدایت الهی است.

یا درباره درس خواندن فرزندمان حساسیم و میخواهیم به درس خواندن تشویقش کنیم ولی حرف ما را گوش نمی دهد ، ناگهان اتفاقی در جایی با کسی دوست می شود و آن دوست جدیدش علاقه به درس را در او ایجاد می کند. این هم یکجور هدایت الهی است. زیرا ممکن بود به جای یک دوست خوب ، با فرد بدی آشنا و دوست می شد و مشکل تربیتی ما حادتر می شد.

پس ما باید ببینیم چه عواملی ، ما را از هدایت الهی دور می سازد ، و چه عواملی ما را در مسیبر هدایت الهی قرار می دهد. آنها را رعایت کنیم. اگر مجموعه این عوامل را رعایت کنیم ، و مواظب باشیم که بر آنها استقامت داشته باشیم ، هدایت الهی ، مسیر زندگی ما در حوزه های مختلف را درست خواهد کرد.
این هدایت ، گاهی توسط عوامل پیدا ( محسوس) انجام می شود و گاهی توسط عوامل نامحسوس.

اگر ما این عوامل را رعایت کنیم ، فرشتگان در زندگی کمک ما خواهند کرد: نحن اولیاوءکم فی الحیوة الدنیا

اما اگر این عوامل را رعایت نکنیم ، شیاطین مونس ما خواهند شد.

البته این به معنی عدم مطالعه کتاب و عدم مشاوره با کارشناسان و عدم استفاده از علم علماء نیست. بلکه به این معنی است که یا ما دچار مشکلی نمی شویم که خیلی حاد باشد و راه حل آن سخت باشد ، یا اینکه مشکلاتمان کمتر می شوند و همان مشکلات کم ، با توجه و تلاش عادی و نه زیاد سخت ، حل خواهند شد. مثال:

گاهی برای یک موضوع تربیتی ، با صد کارشناس صحبت می کنید اما باز به نتیجه دلخواه نمیرسید و هنوز 80% مشکل باقی مانده است.
گاهی برای یک موضوع تربیتی ، با یک کارشناس صحبت می کنید و با اندک راهنمایی که ایشان میکنند ، مساله کاملا و بدون هیچ کراهتی ، حل می شود.
گاهی هم مسأله خود بخود حل می شود و ما متعجب می مانیم که چگونه شرایطی خارج از اختیار و تصمیم و انتخاب ما جور شد تا این مساله حل بشود بدون اینکه ما متحمل کوچکترین زحمتی بشویم.

به نظرم ، مطلبی که در بالا عرض کردم ، با آیات شریفه متعددی موافق است، از جمله:

- من أعرض عن ذکری فإن له معیشة ضنکا.

هر کس از "یاد من" رویگردانی کند ، زندگی اش تنگ ( = پر زحمت و پر مشکل) می شود.

نتیجه دیگر: هر کس به یاد من باشد ، تنگناهای زندگی اش رفع می شود.

این "یاد من" همان " عوامل هدایت " هستند. همان چیزهایی که عرض کردم باید انجام دهیم تا در مسیر هدایت الهی قرار بگیریم و چیزهایی که باید نکنیم تا از مسیر هدایت الهی دور نشویم.


- ألن یکفیکم أن یمدکم ربکم بثلاثة آلاف من الملئکة منزلین. بلی إن تصبروا و تتقوا و یأتوکم من فورهم هذا یمددکم ربکم بخمسة آلاف من المئلکة مسومین.

در این آیه ، لفظ دشمن ، میتواند بر عامل و فاکتور "ضد " سعادت انسان ، اطلاق شود ( در معنای وسیع آن). و صبر و تقوا نیز همان "عوامل هدایت" هستند. "ملئکة" نیز نوعی عوامل هدایت غیر محسوس الهی است.

- ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم.

هر مصیبتی (مشکل و سختی) که به ما میرسد ناشی از اعمال نادرست ماست (عدم رعایت عوامل هدایت).
اگر ما عوامل هدایت را رعایت کنیم ، کار سوئی از ما صدر نخواهد شد. نتیجتاً مصیبت و مشکل سختی هم برای ما پیش نمی آید.

- ان تنصروالله ینصرکم.

"تنصروا الله" یعنی ما عوامل هدایت را رعایت کنیم. "ینصرکم" یعنی هدایت الهی مشمول ما می شود.

----------------------------------
تکرار می کنم:
اینکه عرض شد "تنها کاری که ما باید بکنیم این است که کارهایی بکنیم که ما را در مسیر هدایت الهی قرار دهد. و از کارهایی که ما را از "هدایت الهی" دور میکند بپرهیزیم" به معنی عدم استفاده از کتاب و درس و علم و مشاوره و مشورت و تلاش و فکر و تصمیم و اقدام نیست. بلکه اگر هدایت الهی مشمول ما شود ، اینها ثمربخش می شوند و به نتیجه مطلوب ختم می شوند. اما اگر هدایت الهی مشمول ما نشود ، اینها هر اندازه هم از لحاظ کمی زیاد باشند باز نتیجه مفید لازم را نخواهند داد.

عدل و هدايت الهى

انجمن: 

سلام
مگه هدايت الهى نعمت خدا نيست؟
پس چرا يك عده بايد جايى به دنيا بياند كه امكانه هدايتشون خيلى كمه؟
اين رو فارغ از اينكه خدا قدر توانايى ها و امكانات بازخواست ميكنه ميپرسم،
بحثم بازخواست نيست.بحثم اينه كه به همه بايد فرصت هدايت شدن داده ميشده!

«ما غرك بربك الكريم»؟!





منظور از اینکه خداوند بسیاری را گمراه وبسیاری را هدایت میکند چیست؟

سلام
إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِينَ (بقره 26 )؛ خداوند از اينكه مثال (به موجودات ظاهرا كوچكى مانند) پشه و حتى بالاتر از آن بزند شرم نمى‏كند (در اين ميان) آنها كه ايمان آورده‏اند مى‏دانند حقيقتى است از طرف پروردگارشان، و اما آنها كه راه كفر را پيموده‏اند (اين موضوع را بهانه كرده) و مى‏گويند منظور خداوند از اين مثل چه بوده است؟! (آرى) خدا جمع زيادى را با آن گمراه و عده كثيرى را هدايت مى‏كند ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى‏سازد
وَ اعلَموا اَنَّ هذَالقُرآنَ هُوَ النّاصِحُ الَّذی لا یَغُشُّ، وَالهادِی الَّذی لایُضِلُّ ، وَالمُحَدِّثُ اَّلذی لایَکذِبُ .
بدانید که این قرآن پندآموز است که خیانت نمی کند؛ وهدایت گری است که گمراه نمی سازد ؛ وسخن گویی است که دروغ نمی گوید .
نهج البلاغه خطبه 176
سوالی که داشتم این بود قرآن گمراه میکنه یا ن؟ایه و خطبه در تضاد نیستند؟

خداوند برای هدايت بشر در اين زمان چه انجام داده است؟

انجمن: 

در اين دور وزمان خداوند عالم براي هدايت بشر چه نظام معرفي کرده
هدايت بشر در اين زمان چگونه ممکن است
وقتي که امام هم غآئب است

خدا هر که را بخواهد گمراه می کند؟!!؟!؟

سلام : یک سوال در مورد ایه شریفی که در قران امده مبنی بر این که خدا هر که را بخواهد گمراه می کند ،( البته ممکن است این معنی را که گفتم دقیق نباشد ) داشتم که چگونه این را تفسیر می کنید (خیلی فکرم را به خود مشغول کرده که چگونه با عدل خدا سازگار است)... با تشکر ...

هدایت برای که!؟

انجمن: 

سلام
تو بحث های زیادی که درباره ی قران داشتم، اغلب یه جواب مشترک گرفتم! منظور قران یه چیز دیگه ست!!
سوالی که مدتیه ذهن منو مشغول کرده، اینه که چطور ممکنه موجودی که خردمند باشه، خیرخواه باشه، و از همه چیز آگاه باشه، نتونه برای چیزی که فرق میکنه، یه واژه ی جدید درست کنه و از یه واژه ی دیگه که برای مخاطبانش معنای دیگه ای میده، استفاده کنه!!؟
بذارید مثالی بزنم! من یه دوست چینی دارم که میخواد برای من یه نامه بنویسه! خب اون قطعا میدونه که من چینی رو نمیفهمم!(به فرض وجود نداشتن مترجم چینی!) اون مثلا اون نامه رو به زبان انگلیسی مینویسه! چون متداوله و ترجمه ش راحتتره! اگه اون قصد داشته باشه که من نامه شو بفهمم، قطعا از واژه های چینی استفاده نمیکنه(حتی با حروف انگلیسی!)! چون من نمیتونم چینی بخونم!
در مورد قران مواردی هست که ادعا میشه منظور قران یه چیز دیگه ست، مثل قلب و شهاب سنگ!
برای این بحث لازمه برای اثبات اینکه منظور از این واژه ها یه چیز دیگه غیر از خود واژه شه، اثبات کنید که موجودی خردمند، آگاه و خیرخواه توانایی استفاده از این ویژگیهاشو نداشته و نتونسته یه واژه ی جدید ایجاد کنه که با واژه های مخاطبش مشابه نباشه!!(مخاطبش عربه! پس زبان عربی) یا اینکه اثبات کنید که انسان با قلبی که در سینه ش هست فکر میکنه و شهاب سنگا هم تیر فرشته ها هستن، نه اجرام سنگیی که به حریم سیارات وارد میشن!
قطعا اگه من بدونم که مخاطبم انگلیسی بلد نیست و باهاش انگلیسی حرف بزنم، بدور از خرده!!