غرور

عجب یا وسواس فکری؟

سلام خسته نباشید ببخشید بنده وسواس فکری دارم توهین به مقدسات و ... ولی یه چیزایی دیدم که انگار غرورم دارم مثلا نگاه تحقیر امیز به مردم چشمام و خمار میکنم ونگاه میکنم مردم هم واکنش نشان میدن...یا حریص شدن تو غذا خوردن نمیتونم خودمو کنترل کنم و یا احساس خوشحالی وبعد از اینکه یک توفیقی نصیبم شد و اینکه خوشحالی عمیق در قلبم که نمیتونم جولوشو بگیرم بعد از این حس خوشحالی به مردم نگاه تحقیر امیز میکنم...یا مثلا بد بینی نسبت به همه به همه بدبینی شدید پیدا کردم توی ظاهرمم پیدا میشه و اینکه ایمانم هم از دست رفته احساس میکنم صدام هم کلفت تر شده مثلا یک مورد دیگه این که دوست دارم کار هایی انجام بدم که توشون کاره ای میشم ارزوهای طولانی در من بوجود اومده قبلا اینجوری نبودم مثلا توی یک بازی یک کاره ای بشم یا تو یه یک کاری حرفه ای بشم وقتی زیاد به اینجور چیزا اهمیت دادم قبلا که افکار خوب به سرم میزد دیگه نیومد مثلا من توی عبادت برای اینکه دچار عجب نشم فکر میکردم که گناهکارم و توفیق خدا بوده و .... این افکار از بین رفت و کم شد با این کارم یا هر کار خیری میکنم حس خوشحالی و خودپسندی بهم دست میده من قرص برای ضد افسردگی و وسواس هم میخورم و پیش امده که من گفتم همه اینا وسواسه ولی بلافاصله وقتی خودپسندی بهم دست داد یه اتفاقی برام افتاد و دو سه جا حرف از عجب و خودپسندی زدند تو رایدیو و ... و فکر میکنم این نشانه است از طرف خدا شما لطف کنید بی زحمت بگید اینا همش وسواسه یا نه

غرور نسبت به افراد خاص

با سلام و خسته نباشید
ایا کسی که اهل عبادت و.. هست میتونه نسبت به کسی که بی نماز هست و دین را مسخره می کند(الکی مسلمان) و... غرور داشته باشد؟
سپاس

غرور، تواضع و فروتنی

سلام.

یکی از مشکلاتی که دارم این هست که مثلا 40روز چله زیارت عاشورا گرفتم و غرور برم میداره که من چقدر آدم خوبی هستم .گاهی عیب هایی که دارم رو یادم میره و سریعا بعدش پر از عیب میشم خب مثلا اگر من عیب هام رو برطرف کنم چطور میتونم این حقیقت رو در نظر نگیرم که چقدر آدم خوبی ام؟اصلا تواضع و فروتنی به چه معنی هست؟؟

دستور العمل ترک غرور

سلام علیکم.

چطوری میشه تکبر و غرور رو ترک کرد؟

آدم وقتی چند وقتی یه سری کارای خوبی انجام میده دچار خود بزرگ بینی و خود برتر بینی میشه.

با فروتنی ظاهری و شکست نفسی میشه تا حدیشو کنترل کرد ولی بعد از یه مدت خود این فروتنی ظاهری هم دلیلی برای غرور میشه چون یک صفت خوبه!

حالا چطور میشه این غرور رو ترک کرد؟ غرور واقعا مثل یک دیواری میمونه. یه کارای خوبی میکنی به دیواره میرسی اونورتر دیگه ممکن نیست بری! این دردناکه. اگه این دیوارو بشه از بین برد فکر میکنم آدم به چیزای خوبی برسه.

یه دستور العملی برای ترک غرور بدید لطفا.

ممنون

مرز بین عزت و ذلت نفس

از نظر اخلاق اسلامی چگونه باید تشخیص بدهیم که رفتارمان متکبرانه است یا از روی عزت نفسمان عمل میکنیم ؟
و همینطور مرز بین ذلت نفس و رفتار متواضعانه رو چگومه تشخیص بدهیم ؟

چه کار کنیم تا تعریف و نکوهش دیگران برای ما مهم نباشد؟

انجمن: 

سلام چیکار کنیم که برامون مهم نباشه دیگران دوسمون داشته باشن یا نداشته باشن
مثلا اگر حتی بهمون ابراز علاقه کردن هم بخودمون نگیریم جلو اون فرد منظورم نیست در درونمون منظورمه اینکه مثلا شخصی مارو بشدت دوس داشته باشه درونمون باید چه فکری کنیم خوشمون بیاد واقعا نمیدونم چجور باید باشیم ازطرفی آدم اذیت میشه هی درونش کلنجار بره که زیاد بخودت نگیر و اینچیزا اینطور احساسی به طرف مقابل نداره یاازبین میره واقعا نمیدونم چیکار باید کرد
وکلا اینکه برامون تعریف ونکوهش دیگران مهم نباشه البته من مسئله م بیشتر رو موضوع اولی هست مثلا اگر دوستی محبتش به ما کم شد رنجیده خاطر نشیم که محبتش کم شده و ما دنبال محبت بیشتر باشیم.
کلا در بالاترین سطح رفتار وکمال ما باید چجور باشیم دراینمورد و چطور ما بهمچین چیزی میتونیم برسیم .
تشکر.

غرور یا خجالت؟

راستش من همیشه با اطرافیانم سر یه مسئله مشکل داشتم . البته اگه بشه اسمش رو مشکل گذاشت . اینکه دوست ندارم کسی با من راجع به نماز و دین و خدا و دعا کردن و .... صحبت کنه . مثلاً وقتی مادرم بهم میگه سر نماز برای یه کسی دعا کن یا وقتی خواستی از خونه بری برون بسم الله بگو و .... یه حالت خجالت بهم دست میده و برای اینکه از این شرایط خارج بشم ، بی توجهی میکنم یا سرم رو میندازم پایین و میرم .
نه اینکه از این کارا (دعا و نماز و ... ) بدم بیاد ولی به نظرم احساساتی که لحظه ی دعا و نماز آدم رو فرا میگیره یه چیزی هست بین انسان و خداوند متعال و هیچکس حتی پدر و مادر و حجت خدا در روی زمین هم نباید وارد این خلوت انسان با خدا بشن . بالاخره اگه من خودم از روی عقل و منطق خودم به خدای یگانه ایمان آوردم و البته از رهنمودها و هدایت های معنوی پیامبر(ص) و امامان (علیهما سلام) بهره بردم ، این حق رو دارم که یه رابطه ی بی واسطه با خدا داشته باشم . یعنی فقط من باشم و خدا . شما اسم این طرز فکر رو چی میزارین ؟ من که دیگه نمیدونم چطور باید فکر کنم .

(( سؤالی در رابطه با غرور، کبر و عجب ))

با سلام و خسته نباشید خدمت کارشناس محترم

ریشه برخی رذائل مانند عجب و کبر و غرور، حب نفس و بزرگ شمردن اعمال خوب انسان است.

سئوال من این است که وقتی ما یک کار خوبی انجام می دهیم ( مثل نماز اول وقت_ نماز شب_ کمک به دیگران ) این سئوال به ذهن خطور می کند

که درست است که همه نعمت ها از طرف خداست ( تک تک اعضاء ما عنایت و نعمت خداوند است، سلامتی نعمت خداوند است و حتی این انتخاب و اختیار انسان

نعمت خداوند متعال است ) ولی بهر حال انسان می تواند کار خوب را انجام ندهد و کار بد را انجام بدهد و چرا انسان به خاطر همین انتخاب کار خوب نباید خود را بهتر از دیگران

در همین کار خوب بداند؟ یعنی در واقع بنده منشأ عجب و کبر به کارهای خوب را در این می بینیم که شخصی از حق انتخاب و اختیار (که عنایت حضرت حق است) در کارهای خوب استفاده می کند

و بعد و یا حین عمل خوب، از عمل خودش بسیار خوشش می آید و یا می شود گفت که عمل خوب خود را با عمل دیگری مقایسه می کند و این مقایسه کردن باعث غرور او می شود.

مردِ مغرور من

با نام و یاد دوست

عرض سلام و ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا به درخواست ایشان و با توجه به اهمیت موضوع ، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

مرد مغرور من با واژه های ببخشید و معذرت میخواهم بیگانه اس
مرد مغرور من وسایل اش را گم میکند و باعث و بانی گم شدنشان را من میداند ،نیش میزند و زندگی و خانوم بودنم رو با کلماتش زیر علامت سوال میکشاند
با حرف هاش غرورم را خرد میکند
در اخر وقتی درست و حسابی خودش را از حس های بد خالی کرد وسایل اش رو در جایی بین وسایل خودش پیدا میکند ، در جایی که کلیدش در دست خودش هست و من بهش دسترسی ندارم
انتظار دلجویی یا شنیدن کلمه ی معذرت میخوام رو در چشمانم می بیند اما بی تفاوت بدون اینکه به روی مبارک بیارود از کنارم عبور می کند
شب که به خونه بر میگردد می داند سکوتم از دلخوری و ناراحتی است ،می داند چشمان سرخم به خاطر گریه ای است که باعث و بانی اش خودش است و بس ، می داند چهره ی غمگینم دست پنجه ی کیست ،می بیند اما باز هم با واژه معذرت میخوام و ببخشید بیگانه است
در عوض از راه غیر مستقیم وارد عمل می شود
طبق روال هر روزه طلب چای نمی کند ، استین هایش را بالا می دهد و با دست های مردانه اش برای خودش چای و برای من شکلات میکس مورد علاقه ام را درست می کند
در سکوت سفره ی شام رو می چیند و در اخر شام در جمع کردن سفره کمکم می کند
کاری که در روز هایی عادی هرگز انجام نمی داد
صبح که از خواب بیدار می شوم با مقداری پول و نامه ای نه چندان محبت امیز مواجه می شم
سلام صبح به خیر ،گل هایی که دوست داری را برای باغچه بخر ،بعد از ظهر زودتر از سر کار برمی گردم و باغچه رو مرتب می کنم
کاری که 6 ماه بود که هر روز می گفت باشد برای بعد و مدام پشت گوش می انداخت
مرد مغرور من بدون مشورت من پس اندازی که برایش کلی خون دل خورده بودیم رو بدون مشورت با من به خانواده اش قرض میدهد
سکوت میکنم اما دلخوری در صورتم هویداس
معذرت نمی خواه،د بابت مشورت نکردنش ،بابت نادیده گرفتن ام ،حتی بابت کارش توضیحی نمی دهد
برای جبران مشورت نکردنش و نادیده گرفتن ام به برادرم کمک مالی می کند .
می خواهد با این کارش به عزیزان ام نزدیک شود تا دلخوری ام از بین برود
مرد مغرور من در جواب ادرس بپرس من فریاد می کشد و میگوید "بشین سر جات خودم بلدم چیکار کنم "
با قد بازی هایش باعث می شود خیلی دیر به مهمانی برسیم
باعث می شود لحظات خوشی که انتظارم رو می کشید و از دست بدم
نگاه دلخورم رو میبیند ، اما باز هم با واژه های معذرت میخوام و ببخشید بیگانه اس
در عوض در راه برگشت به خونه کنار بستنی فروشی معروف دایی یوسف توقف میکنه و با بستنی قیفی برمی گردد
ازمن می خواهد بقیه راه را رانندگی کنم تا فرصت جملات طنز را بهش بدم
تا لبخند رو به لبم برگردونه و دلخوری ها رو از بین ببره
مرد مغرور من ...برای کار نکرده فریاد می کشه و بدون گفتن حرفی از خونه بیرون میزنه
وقتی بر می گردد در چشمانم دلخوری و در چشمانش پشیمانی هوایداس
اما باز هم با واژه ی معذرت میخوام و ببخشید بیگانه اس
هر کاری می کند تا دلخوری ها از بین برود
اما از این کلمات استفاده نمیکنه
نمیدانم چرا؟
شاید فکر میکند غرور مردانه اش لکه دار می شود
شاید فکر میکند کلمات برای رفع دلخوری ها تاثیر چندانی ندارد
شاید فکر میکند با گفتن معذرت میخوام یا ببخشید باعث حق به جانب شدن من میشود
یا شاید ؟
نمیدانم
این روز ها عجیب فکر میکنم که مرد مغرور من اهل حرف زدن نیست و اهل عمل است
خنده ام میگیرد ،از قد بودنش از غرورش از معذرت خواهی های خیلی خیلی غیر مستقیم اش ، از تلاشش برای رفع دلخوری ها و ناراحتی ها
مرد مغرور من ،مغرور ترین مرد دنیاس ، با همه ی و جود دوستش دارم
اما دلم می خواهد بگویم همسرم ..مرد مغرور من
فایده ندارد مستقیم توهین کردی ،مستقیم و چشم در چشم گفتی و خانومی و زندگی ام را زیر سوال بردی
رو در رویم ایستادی و فریاد کشیدی و غرورم را لگد مال کردی
دیگر غیر مستقیم هایت به کار نمی اید
مستقیم و رو در رو و چشم در چشم بگو
معذرت میخوام

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: