مخالفت حق ، جهل، تزئين گناه، فراموشي

قرص و دارو و متخصص اعصاب و روان به جای امام و نبی و پیغمبر

سلام.
چندین سال پیش من خیلی بابت رفتار و عمل مردم به خصوص دور و اطرافیان نزدیکم ناراحت میشدم.گلایه میکردم.سر خیلی ازمسائل کوچیک البته از نظر خیلی ها کوچیک، من ناراحت می شدم.بعد رفته رفته دیدم، ناراحتی چرا؟؟این رفتار و اعمالی که باعث ناراحتی میشه، از جهالته، از بی سوادیه، از عدم تربیت صحیحه، از مسائل ژنتیکی و جنس و طبع خون افراده.از کند ذهنیه.فراموش کاریه..و اینها قاصرن!!ایا شما از باد و باران که میآد خونه ی شما رو به هم می زنه، نارحتی و گلایه می کنی؟؟

این دگرگونی تا حدی تو زندگی خیلی ها کم و بیش بوده، مثلا یک زمان اعمالی که یک معتاد انجام می داد رو شاید خیلی ها بد می دیدن و اون معتاد رو به چشم یک جنایتکار می دیدن که باید در زندان بیافته.سعی می کردن باهاشون مبارزه کنن.دعوا کنن.گلایه کنن.

ولی بعد ها کم کم این دید پیدا شد که یک معتاد بیماره باید درمان بشه و نباید بی خود بحث کرد باهاشون.با حرف و حدیث و نصیحت کار درست نمیشه.منم تقریبا یک همچین تغییر فکر و دیدی پیدا کردم.
اینطور شد که دیگه اگر می دیدم کسی مثلا مراعات من رو نمی کنه و تلویزیون رو کم نمی کنه وقتی من در حال مطالعه هستم، نمیگفتم این عجب آدم بی وجدان و بی شرفیه و باید مجازات بشه!
می گفتم، بابا این طفلی، دیگه اینطوریه دیگه.بی سواده، یا فراموش کاره.متوجه منظورم هستید؟
یعنی به چشم جانی و جنایتکار نمی دیدمش.به چشم یک انسان بیمار و محدود و جاهل و بی تربیت و اینها می دیدم.
شاید طرف اصلا تو عمرش کتاب نخونده و چه می دونه، که این صدای تلویزیون می تونه برای یک شخص آزار دهنده باشه!!
یا شخص فراموشکاره طفلی.بهش گفتی مثلا صدای تلویزیون رو پایین بیار ها، ولی اصلا فراموشکاره و فراموش می کنه.

وقتی دیدم اینطور شد، خوب قطعا خیلی از ناراحتی ها و رنجش هام نسبت به دیگران کم شد.شاید قدیما از خیلی ها به خاطر یک کوچکترین اشتباه و رفتار بدشون، قطع رابطه میکردم ولی الان کنار می آم.و فکر می کنم، قبلا ها بی خود حرص و جوش این مردم رو می خوردم که چرا اونطور می کنن، چرا اینطور می کنن.بی خود حرص و جوش می خوردم که اینا اون دنیا باید چی جواب بدن!!
فکر می کنم در درجه اول و با صشدت صد ها برابر باید به فکر خودم باشم که اون دنیا چی باید جواب بدم!
بی خود ازشون گلایه می کردم، چون انسان بیمار و معاد به راحتی با یک گلایه و نصحیت رفتارش درست نمی شه.

حالا وقتی ما می آییم تاریخ رو نگاه می کنیم.به خصوص تاریخ پیامبران و به ویژه و به ویژه تاریخ امامان شیعه.می بینیم که زیاد از ناراحتی و رنجش هایی که دیدن سخن به میون اومده.اینکه نمی دونم، امام علی شب ها گریه می کردن مثلا.اینکه حضرت فاطمه حتا راضی نبودن که کسی در مراسم خاک سپاری حضور داشته باشن، اینکه امامان مردم رو گاها نفرین می کردن که شما حقتونه فلان و بهمان سرتون بیاد.

احساس می کنم نکنه این امامان مثل بنده حرص و جوش و ناراحتی بی خود میخوردن.حرص و جوش و ناراحتی مردم رو بی خود می خوردن.
خوب این ملت جاهل بودن.بیمار بودن.مریض بودن.ناراحتی نداره.غصه نداره.اصلا اسمشونم روشن بوده، مردم جاهل عرب!وقتی دنیاشون اون بود، دیگه از باب آخرتشون هم نگرانی نباید داشته باشیم.اون دنیا که افراد بیمار و جاهل رو آتش نمی اندازند.می اندازند؟؟چرا انقدر حرص و جوش و نگرانی بابت هدایت این مردم باید داشت؟؟

اینکه گفته میشه صدها نفر، در روز غدیر حاظر بودن و دیدن و شنیدن که پیامبر امام را جانشین تعیین کردن و بعدش اونطور فراموشش کردن.خوب این ملت مریض و بیمارن.احتمال زیاد بیماری آلزایمر داشتن.شاید محیط گرم عربستان، در این نوع اختلال مغزی موثر بوده!!! دیگه حرص و جوش خوردن نداره که پیامبر بفرست، امام بفرست.امام بره شهید بشه و یک عمر ما غصه و ناراحتی و عزاداری بگیریم برای امام؟؟برای چی؟؟برای بیماران آلزایمری؟؟ خوب یک آمپول می فرستادی خدا.مشکل حل می شد.الان هنوز که هنوزه ما نتونستیم یک دوایی برای بیماری آلزایمر پیدا کنیم.خوب یک آمپولی دوایی می فرستادی هم ما استفاده کنیم و هم مردم عرب هدایت بشن و ماجرای غدیر رو فراموش نکنن!

من احساس می کنم خدا باید به جای پیامبر، پزشکان متخصص مغز و اعصاب می فرستاد.و کیسه و کیسه قرص و داروی و آمپول های ضد افسردگی، ضد فراموشکاری.ضد حواس پرتی نازل می کردن.چرا پیامبر و امامان باید بیان ده بیست سال یا یک عمر، حرص و جوش این ملت رو بخورن بیمار رو بخورن؟؟نفرین کنن گاهی و وعده آتیش جهنم بدن؟؟؟

مثلا من برام سواله، این شمر مثلا امام حسن را به شهادت رسوند.آیا بی اطلاع بود که اسلام بر حقه؟؟آیا نمی دونست که این کسی که قصد کشتنش را دارد، امام و از جانب خداست؟؟آیا نمی دونست جهنمی هست؟؟اگر بلی، یک آدم مگر میشه آدم سالم و نرمال و طبیعی و مختاری باشه، اما بره، امامی رو بکشه که می دونه باید تاوانش رو اون دنیا پس بده؟؟ خوب پس با این توضیح این شمر مریضه.بیماره.خودتون بگید، کسی که بدونه اون دنیا باید تاوان بده، بعد بره، امامی رو بکشه، این آدم سالمیه، یا دیوانه هست و باید بره مثلا توی بخش اعصاب و روان بستری بشه؟؟؟خوب چرا خدا باید امام و پیامبر بفرسته که اینها با بیمارانی چون شمر دست به گریبان بشن، هم خودشون غصه بخورن و هم یک ملتی سالها عزادار اینها؟؟

نمی دونم منظورم رو درست رسوندم.فکر می کنم خدا به حای آنکه صد ها پیامبر و امام بفرسته و این امام ها حرص و جوش بخورن و شکنجه جسمی و بدنی بشن.کشته بشن.خدا باید، قرص و شربت و آمپول می فرستاد.یکی یدونه به آدما می داد.مشکل حل میشد.مثلا به شمر آمپول، ضد هاری، ضد فراموشکاری، ضد بی خیالی می زد اول، بعد که شمر روبه راه میشد و دیگه مثل یک آدم معتاد بیمار نبود، تازه اونوقت حالا میشد در مورد هدایت اختیار و ارادی صحبت داشت.اول آمپول برای درمان اختلال مغزی آلزایمر به مردم عرب زده می شد.مردم آلزایمر نداشن یا پیدا نمی کردن بعد اونوقت می شد در مورد هدایت اختیاری مردم فکر کرد و نظر داد و براشون امام فرستاد.

باید به مردم به چشم معتاد نگاه می شد.معتادانی که بی گناه از بچگی تحت محیط و شرایط رفته رفته از همون کودکی معتاد شده و اعتیاد پیدا کرده اند.
معتاد جنایتکار نیست.معتاد مریضه.و باید بستری بشه و تحت درمان قرار بگیره.و اینم نیاز به حرص و جوش نداره که چرا صدها نفر غدیر رو فراموش کردم.دیگه حرص و جوش نداره که ملت بیایید به راه راست.مدام حرص و جوش بخور که آی ملت بیان به راه راست!! دیگه گلایه نداره که اینها باید توی اون دنیا آتیش بگیرن!
یکی یک دونه از اون آمپول های بهشتی می زد خدا به باسن مردم، همه چی اوکی میشد!

با تشکر.ببخشید طولانی شد متنم، نظر شما چیست؟؟