انجمن ازدواج و خانواده

آیا دهه شصت یا هفتادی بودن می تواند جزو ملاک های ازدواج باشد؟

درود بر شما.قبل از شروع بحث برای جلوگیری از سوءتفاهم بگم که صحبت من در مورد اکثریت هست نه 100%.و موارد استثنا هم پیدا میشه.این چند وقتی که تصمیم گرفتم به ازدواج.بیشتر راجب خصوصیات و ملاک های همسر ایندم فکر میکنم.یه چیزی که ذهنمو مشغول کرده.تفاوت متولدین دهه 60 و دهه 70 هستش.نمیدونم تفکرم راجبشون درسته یا نه.چون توی دانشگاهم با دیدن هه70 به همین نتیجه رسیدم.
تفکرم راجبه دهه هفتادیا : لوس.بی مزه.خیلی موذی.پررو.مغرور.خوخواه...
تفکرم راجبه ده شصتیا: باحال.پایه.شوخ.دل صاف.بی کینه....
و این تفکراتم باعث شده به این نتیجه برسم.یکی از اولویت هامو برای ازدواج دهه شصتی بودن بزارم.مگه اینکه موارد استثنایی پیدا بشه.
سوال من از شما دوستان:شماهم همینطور فکر میکنین؟؟؟تفکر من اشتباه هست؟؟؟

به خاطر دروغ گویی و بی اراده بودن همسرم می خواهم از او جدا شوم

سلام
من 25 سالمه ،از یه خانواده مذهبی و متعصب، 20سالگی ازدواج کردم .

عاشق همسرم بودم و او هم دوستم داره ، هنوزم دوستش دارم ، اما از همون اول خیلی زیاد دروغ میگفت و پنهونکاری میکرد . مدام شغل عوض میکرد فکر کردم درست میشه ولی نشد.
رفتیم مشاوره به مشاوره هم دروغ گفت ، من نه کودکانه رفتار کردم و نه مادرانه بلکه کاملا بالغانه رفتار کردم . هرگز هم نگذاشتم خانوادم از مشکلات مالی و خانوادگیم باخبر بشن تا احترام همسرم مستدام باشه.

او خیلی بی اراده است و من براش غریبه ام.
رابطه عاطفیمون خیلی خوبه و خونمون معمولا شاد بوده ولی همسرم نمیذاره این شادی توی قلبم و برای همیشه بمونه . خسته شدم از هرروز دروغ شنیدن ، با وجود اینکه نمیگذارم شرایط دروغ فراهم بیاد تا بهم اعتماد کنه راستشو بگه. برام سخته یکی فکر کنه من احمقم و دروغای تابلوشو نمیفهمم.

با وجود اینکه هر کسی منو میشناسه چقدر آبرودارم و رفیق همسرم هستم و واقعا منطقی برخورد میکنم اما همسرم گویا دروغ باهاش اجین شده . درآمدش رو نمیاره برای خرج خونه . منم بخاطر اعصاب و احترام خودم کلا خودمو از بحث مالی بیرون کشیدم ، سالها پیش اشتباه کردم اجازه دادم از خانوادم قرض گرفتیم ولی اصلا به روی خودش نمیاره تا میتونه سوءاستفاده میکنه.

حالا که به مسیر زندگیم فکر میکنم میبینم من چه منطقی باشم چه کم خرج باشم چه متعادل باشم چه بهش فرصت بدم چه بریم پیش مشاور ، زندگیه ما هرگز پیشرفتی نخواهد داشت . بدون اینکه ولخرجی کنیم با اینکه سالی حسرت یه مسافرت رو داریم با اینکه من خرج خودمو دارم درمیارم و شاغلم ، قرض ها سره جاشون خواهند موند ، پس انداز و آینده ای در کار نیست ، اگه روزی بخوام مادر بشم با چه اعتمادی اینکارو کنم !

5سال فرصت کمی نبوده برای جبران ولی شرایط ما هرروز داره بدتر میشه ، میخوام جدا بشم ولی میترسم ، خانواده خوبی دارم ولی زیادی عاطفی هستند و متاسفانه فامیلم دید بدی به مطلقه شدن دارن ، تردید زیادی داشتم استخاره کردم 2بار
نیت: میخوام طلاق بگیرم خدایا اینکارو کنم .... یکبار این ایه اومد : کهیعص ..... خیلی خوب است همراه با موفقیت است. یکبار هم این آیه اومد: المص .... خیلی خوب است.

خیلی برام سخته . بعد از اینهمه تلاش و با اینهمه علاقه نمیتونم همینطوری بپذیرمش و چشممو به آیندمو و حداقل نیازها و حقوقم ببندم. نمیتونم هم دل بکنم .

فلسفه وجودی دوران نامزدی

با سلام به همگی
موردی که برام جالبه و درباره ی خیلی ها (نمیگم همه اینطورن ولی من تقریبا اکثر افرادی رو که دیدم این طور بودن) دیدم این هستش که به نظرم اصلا نگاه درستی به دوران نامزدی و فلسفه وجودی اون ندارند.

تقریبا همه می دونند و تا جایی که من تو اینترنت سرچ کردم ، دوران نامزدی برای شناخت بیشتر هستش .
خوب با این فرض میتونه نتیجه اون نرسیدن به نتیجه باشه ! یعنی خوب دختر می بینه که پسر مطابق با معیاراش نیست حالا از هر لحاظ و یا بالعکس و خوب دیگه پیش نمیرند.
ولی من به کرات دیدم که دید افراد نسبت به مخصوصا دخترانی که یک بار نامزد کردن و بعد یک مدت به هم خورده یه جوریه . چه جوری بگم با دختری که اصلا نامزد نکرده متفاوته
اگه به افرادی که برای پسرشون دنبال دخترن میگردن بگی میگن نه فرق نداره ولی وقتی به مرحله عمل برسه جریان فرق میکنه
خوب این دیدگاه تو جامعه می تونه پیامد های خوبی نداشته باشه . میتونه باعث بشه از ترس عواقب این موضوع ، یه ترس نهفته تو فرد جمع بشه و خودش رو برای جواب مثبت دادن به فرد مقابل قانع و راضی کننده و بعد ها به مشکل بر بخوره
در تمامی حرف های بالا منظورم سر دختر یا پسر بودن طرف نیست و هر دو مورد نظرند.
ولی دختر ها مورد نظر ترند .
نظر شما چیه ؟ :Gig:

دروغ گفتن خانواده دختر قبل از عقد

سلام بر مشاورین عزیز. واقعا از مشاوره هاتون استفاده میکنم. من قبلا یک موضوع در رابطه با پشیمانی بعد از ازدواج فرستادم و واقعا از مشاوره هاتون استفاده کردم.اما اون تایپیک بسته شد. حالا در همین رابطه یک چیزایی هست که ذهنم رو درگیر کرده و در ارتباطاتم با خانواده خانمم تاثیر گذاشته.

حقیقت من در ازدواج علاوه بر شخصیت و اخلاق و ایمان دختر، شخصیت خانواده دختر نیز برام مهم بود. بالاخره هر کس از خانواده اش تاثیر میپذیره و اخلاقیات اونا در او اثر میکنن.
وقتی که من به خواستگاری خانمم رفتم با توجه با اینکه پدرخانمم فردی نسبتا مذهبی بود از من می پرسید کسی تو طایفه شما زندان رفته، کسی معتاد هست و ...
و این بنده خدا طوری برخورد کرد و سوالاتی پرسید که من گفتم عجب خانواده خوبی هستن و چه چیزایی براشون مهم است.
خداشاهده من اون موقع حتی یک دروغ کوچیک نمی گفتم و کلا سوالاتشو صادقانه جواب دادم. حتی مسائل ریز خانوادگیمان را بهشون گفتم چون با برخوردی که کردن گفتم شاید با خانواده من کفوییت نداشته باشند و بالاتر از ما باشد و من نمیخوام بعد از ازدواج مشکلی پیش بیاد.

همانطور که تو تایپیک قبلی گفته بودم پدرخانم من دوتا زن داره و تا خواستگاری ما بمدت ده سال با زن اولش قطع رابطه کرده و خانم من از زن اولش بود.
ما هم فردی مذهبی و ساده و صادق بودم و به خودم میگفتم که زن دوم گرفتن هرچند در شهر ما بده ولی خلاف شرع که نکرده.
پدرخانمم و مادرخانمم هم خیلی خودشونو خوب نشون میدادن. مثلا مادرخانمم گفت چون من با شوهرم زندگی عاشقانه ای داشتم و چون رفته زن دوم گرفته از دستش ناراحت شدم و محلش ندادم.
از اون ور پدرخانمم میگفت من بین زنام عدالت رعایت می کنم و ظلم نمیکنم زن اولم خودش محل نمیده. کلا پدرخانمم اهل کلاس و بلووف است که من بعد از ازدواج متوجه شدم. میگفت بچه های من در رفاه کاملن که من با زندگی خودمون مقایسه کردم و دیدم که با ما فاصله دارن و عجب پدر خوبی و خلاصه از این حرفا که حتی من به خاطر این ها تو روی خانواده خودم واسادم و گفتم خیلی خانواده خوبین. هرچه میگفتن خوب نیستن من میگفتم خوبم.
خوب من اون موقع تازه درسم تموم شده بود و هنوز سرباز نشده بودم. بهشون گفتم من دختر خانمتونو پسندیدم ولی هنوز سربازی نرفتم و کار ندارم و یه یک ریالی ندارم. خانواده ام هم به من کمک نمی کنن. مادرخانمم گفت تو بیا کارت نباشه. از اون ور پدرخانمم میگفت من برا پسرم خونه خریدم ماشین خریدم ماهی 700 بهش میدم دست اونو گرفتم دست تو رو هم میگیرم و از این حرفا.
و ما میگفتیم عجبا..
البته من از چند نفر هم تحقیق کردم و میگفتن خوبن.
البته پدرخانمم یه خورده رک بود و قبل از عقد یه چند بار متلک پروند و من هیچی نگفتم.
باور کنین من اون موقع یک آدمه ساده، صادق و کاملا مودب بودم درسم تازه تموم شده دنبال کارای پروژه نخبگی و سربازی و این حرفا بودم.واقعا خانواده فامیلمون از خداشون بود من برم خواسگاری دختراشون و...

اما بعد از عقد

بعد از عقد اولی بود پدرخانمم و مادرخانم اولیه یکم ارتباط برقرار کرده بودن و یه خورده با هم کنتاکت داشتن.
مادرخانمم ما همون هفته اول شروع کرد بدگویی از پدرخانمم گفت این چه آدمیه. کتک کاری میکرده. هوس باز بوده
گفت بعد از زن دوم هم حدود 2 سال اصلا اینورا پیداش نمیشده و خرجی نمیداده تا دیگه مادرخانمم با دوتابچش دیگه بعد از فروختن طلاها و بی پول شدن، پسرش میره پیشش و میگه به ما هم خرجی بده. که اون هم به اندازه بخور و نمیر میده. ما دیگه مغزمون هنگید

چون ما تو عقدیم و به اصرار شدید خانمم که با مادرش تنها هست من اومدم خونشون و شبا پیش اینها میخوابم چون پسرش هم در شهر دیگری مشغول تحصیل هستش
الان هم از حقوق 3 میلیونی فقط 500 میریزه به حساب اینا و دیگه کاری به هیچی نداره و من گفتم عجب آدم نامردیه. حتی خودشون باید برن بخرن و ... . اگر خونه هم خراب بشه کاری نداره.

برادرخانمم همون روز اول به من محل نداد و ما دیگه اصلا کاری بهش ندارم.

بالاخره ما فهمیدیم چی میخواستیم و چی شد.... به همین خاطر از ازدواج با این خانواده پششششششششششششششششییممممممممممماااااااااننم

فهیمدیم دروغ گو هستن. چون اگر میفهمیدم پدرخانمم اینجوریه اصلا نمی اومدم.
رفاه کامل که پدرخانمم میگفت این بود که دوتا بچه راهنمایی با زنش رو ول کرده رفته زن دیگه گرفته و بعد از دو سه سال اومده خرج بخورنمیری میده.
ظلمی که میگفت نمیکنم و من بین زنام عدالت برقرار میکنم فهمیدم که اینا اگر وسایلشون خراب بشه کسی نیست درست کنه و حتی اگر مریض بشن کسی نیست ببرشون دکتر واین حرفا

دیگه از این خانواده بدم اومده. با پدرخانمم ارتباطو قطع کردم. مادرخانمم هم کم. افسرده شدم. مشکال مالی و سربازی هم دارم. هنوز سرباز نشدم . ....
حالا چکار کنم با این حرفا؟
روم نمیشه به خانواده ام بگم اینا چه طوری بودن و الان هستن. کل کارای خونشون اگر وسیله ای خراب بشه باید خودم انجام بدم و...
یه یک ریالی کمک هم به من نکرد و ...

حال چه باید کرد؟


ازدواج با فردی که دارای مشکل یا بیماری خاصی است

با سلام و خسته نباشيد يكي از دوستانم 30سال سن دارد و قصد ازدواج با دختري را دارد كه 3 سال از خودش بزرگتر مي باشد ولي از لحاظ ظاهري اين خانم يكي از پلكهايش افتاده مي خواستم نظر بزرگواران را بدونم كه در اين ازدواج مشوق او باشم يا از مخالفين ؟ آيا به خاطر اين مشكل ظاهري به مرور زمان اين آقا از خانم زده نميشه ؟ كلا در مورد اين ازدواجها كه يك طرف مشكل خواستي جسمي داشته باشه چه جور مشاوره مي شوند كه زندگي پايدار تري داشته باشند
در مشكلات مادرزادي به فرزند آينده منتقل مي شود يا خير؟
ممنون از لطفتون

آیا گرفتن حق طلاق توسط زن کار درستی است؟

انجمن: 

با سلام خدمت كارشناس محترم
سؤالي داشتم
بنده هنگام عقد مهريه خيلي پايين انتخاب كردم ولي از همسرم حق طلاق رو گرفتم ، ايشون هم مخالفتي نكردن چون شناخت كامل از هم داشتيم
اما اطرافيان و به خصوص والدين همسرم خيلي من رو بابت اين مساله سرزنش ميكنن
بنده اين كار رو به عنوان پشتوانه زندگي زناشوييم إنجام دادم ولي حالا همين مساله باعث اختلاف شده البته بگم خود همسرم اصلا مشكلي ندارن و رضايت من رو مهم دونستن ولي اطرافيان !....
كار من مگه خلاف شرع بوده ؟ از لحاظ اخلاقي مگه بد بوده ؟ چرا اينهمه سرزنش حتي دوستهاي خودمم سرزنش كردن
حالا واقعا برام سؤال شده چه ايرادي داره حق طلاق با زن باشه چرا مردم ما با اين مساله كنار نميان ؟
وقتي مهريه پايين باشه زن هيچ پشتوانه اي نداره همسر من توان دادن مهر بالا رو نداشتن منم به خاطر رعايت حالشون و البته اعتقاد قلبي خودم مهر پايين زدم ، حق طلاق رو هم براي محكم كاري انتخاب كردم ولي الان همه حتي والدين خودمم مخالف هستن
اين هم بگم حق طلاق رو وقتي همسرم بهم دادن اولش به كسي نگفتيم و همه بي خبر بودن بعدش كه اعلام كرديم مخالفت ها جدي شد
كار من خيلي بد بوده ؟:Ghamgin:

کدام انتخاب بهتر است؟

با عرض سلام خدمت همه دوستان اسك دين و كارشناسان محترم:Gol:

براي انتخاب همسر بر سر دو راهي قرار گرفتم :vamonde:نمي دونم كدام انتخاب برايم بهتر هست:please:
با توجه به مالكهاي من براي ازدواج لطفا راهنماييم كنيد

ملاكهاي ازدواج من به ترتيب الويت: :Narahat az:
١. دينداري ٢.اخلاق ٣. زيباي متناسب با خودم( به دلم بشينه) ٤. خانواده ٥. فرهنگ ٦. تحصيلات ٧. اقتصادي

انتخاب اول :
از نظر عقيدتي خيلي نزديك به من هست( ٩٥٪ بدلم مي شينه):hamdel:
از نظر اخلاقي نزديك به من هست (٨٠٪ بدلم ميشينه):ok:
از نظر ظاهري (٦٠ ٪ بدلم ميشينه):Gig:
از نظر فرهنگي ٨٠٪
اختلف سني ٨ سال
همشهري هم هستيم ( ساكن شهرستان نزدك به تهران)
تحصيلات ترم اخر ليسانس
محل زندگي در اينده شهرستان خانه شخصي:Khab:

انتخاب دوم:
از نظر عقيدتي نزديك به من هست( ٨٠٪ بدلم مي شينه):hamdel:
از نظر اخلاقي نزديك به من هست (٨٥٪ بدلم ميشينه):ok:
از نظر ظاهري (٩٠ ٪ بدلم ميشينه):yes:
از نظر فرهنگي ٧٥٪
اختلف سني ١ سال
( ساكن تهران)
تحصيلات ليسانس
شاغل
محل زندگي دراينده تهران خانه اجارهاي ،ضمنا تو انتخاب دوم مشكل مسكن هم هست (اجاره خانه بالا در تهران نسبت به درامدم):khobam:

روش صحیح رد کردن خواستگاری پدر دختر

با سلام خدمت همه کارشناسان و کاربران محترم سایت

می خواستم بپرسم که اگر پدر دختری از پسری خواستگاری کنه ولی بهر دلیلی پسر، دختر رو نخواد یا پسر شرایط ازدواج رو نداشته باشه چطور باید به پدر دختر اطلاع بده

چکار کنم که نسبت به رفتارهای همسرم بدبین نباشم؟

سلام و عرض ادب
بنده چند ماهیه که ازدواج کردم. و شکر خدا همسرم مرد بسیار منطقی و عاقل و مهربانی هستن.رابطه ام با ایشون خیلی خوبه.من از ایشون و همسرم هم از بنده خیلی راضی هستیم.اما یه مشکل وجود داره که گاهی باعث ناراحتی بینمون میشه.و اون مشکل متاسفانه زودقضاوت کردن منه!!!:Ghamgin:
من چندین ساله که همیشه با درس و دانشگاه مشغول بودم اما شرط ازدواج ایشون این بود که من نه کار کنم و نه ادامه تحصیل بدم.که من هم از دانشگاه انصراف دادم
الان ایشون چون خودشون کارفرما هستن،تایم کاریشون طولانیه و من هم تقریبا بیکارم.بعد وقتی مثلا ایشون بهم اسمس نمیدن یا زنگ نمیزنن،به شدت دلخور میشم و ناراحت و همش فکر میکنم که براش مهم نیستم که سراغی ازم نمیگیره.
یا وقتی میفهمم که مثلا یه روز زودتر از سرکار اومده و بامادر و خواهرش بوده کلی ناراحت میشمو ناخودآگاه باهاشون سرد برخورد میکنم.
چیکار کنم که از این قضاوتا که گاهی میبینم اشتباه بوده راحت شم؟
البته اینو بگم که وقتی همسرم پیشم هستن کاملا متوجهم که خیلی بهم علاقمندن ولی وقتی نیستن این مشکلا پیش میاد
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

خواستگاری صوری!

سلام
به نظر شما خانوم ها، اگر فردی به خواستگاری شما بیاد، ولی مجبوری اومده باشه و قصد ازدواج نداشته باشه، آیا این رو به شما در همون اول برخودر و صحبت بگه بهتره؟ یا بعد که مراسم تمام شد مثلا به مادرش بگه که نپسندیدم و اونم زنگ بزنه و بگه جور نشد؟

چون اگر متطقی نگاه کنیم خواستگاری یعنی همین دیگه! قرار نیست که پسر هرجا رفت بمونه توی رودربایستی و بگه پسندیدم! ولی خب حالا توی قصه ی ما آقا پسر هیچکس رو نمیپسنده چون اصلا قصد ازدواج نداره و به دلیل برخی مسائل مجبورش کردن زن بگیره!!!

نظرتون چیه؟ (لطفا در مورد اینکه خانوادشو راضی کنه که بیخیال زن گرفتنش بشن بحث نکنید چون بسیار تلاش کرده و نشده! شبیه این سریالهای آب دوغ-خیاری تلوزیونی شده که مثلا ارث و میراث طرف گیر زن گرفتنشه و ..... البته خدارو شکر پدر مادر بنده سالم و سرحال در قید حیاتن ولی منم گیر یکسری مسائلم سر زن گرفتن... میگم چنتا خواستگاری بریم و نشه بلکه بیخیال بشن و قضایای دیگه ی ما هم حل بشه!!!!!!!)

اصلا شایدم بازم عین این فیلمها یهو ما رفتیم خواستگاری یکی و مبهوت شدیم و بله رو دادیم :ghonche: ....حالا کیه که به ما بله بده:ghash:
ولی خداییش بحثم جدیه اصلا به شوخی نگیرید.... جدا موندم چه کنم!