موانع

چرا حضورش را فراموش می کنیم؟

انجمن: 

با عرض سلام خدمت کارشناسان و دوستان عزیز
تجربه نشان داده تاثیر جمله " این مکان مجهز به دوربین مدار بسته می باشد"به مراتب بیشتر از جمله " عالم محضر خداست،در محضر خدا معصیت نکنید" می باشد.

تمامی ادیان الهی به وجود خداوند ایمان دارند و نیز اینکه او شاهد و ناظر همه اعمال آدمیست با این حال باز هم حضور او را فراموش میکنیم چرا؟
دزدی،اذیت و آزار اموری ناپسندند و خدا ما را از انجامشان نهی کرده اما کنترل انسانی که باشه و بدونیم داریم دیده میشیم کمتر پیش میاد کسی طرف خطا بره.همین دوربینهایی که برای طرح ترافیک گذاشتند اگه نبود چی می شد؟البته هستند کسانی که همیشه و هر جا حضور خدا رو در کنار و همراهشون حس میکنند که تحت تاثیر وسوسه هم کمتر قرار میگیرند منتها در اینجا بصورت کلی سوال را عنوان کردم.
لطفا نظرات و دیدگاه هاتون رو بگذارید، با تشکر.

کارشناس بحث : سمیع

چگونه برکت رو به مال و زندگی ام بیاورم؟

انجمن: 

سلام علیکم و رحمه الله

روایتی هست که دوازده درهم در دست پیامبر صل الله علیه و آله بود . قیمت یک پیرهن بقول ما لاکچری . ایشون با این پول یک برده آزاد کرد و دو دست لباس توانست بخرد

برکت در زندگی هم ، مساوی داشتن مال نیست ، مال و منال صرفا کاربرد ابزاری داره . نمیشه با مال زیاد همسر بهتری داشت یا فرزندانی در خانواده داشت که خیر اند . منشا اینها از جای دیگری است

کلا نسخه ای بفرمایید کلی یا جزیی برای یاد گرفتن ، اگر این مساله آوردن بروت به زندگی قابل آموختن هست راهش چیست اگر آموختنی نیست و افاضه فیض الهی است و به بعضی تعلق میگیرد هم بفرمایید .

آجرکم الله من فضله و کرمه

احساس میکنم اگه من ازدواج کنم دلش میشکنه

انجمن: 

سلام خدمت کارشناسان محترم و دوستای خوبم.پسر 24 ساله هستم.کارشناسیم رو تازه تموم کردم.تصمیم گرفتم ادامه تحصیل بدم ولی توی یه رشته دیگه.با اینکه خدا هوش و استعداد زیادی به من بخشیده ولی این روزا یه مشکل بزرگ دارم.

صبح تا شب تمام فکر و ذکرم شده ازدواج.البته هیچ فرد خاصی تو ذهنم نیست.الحمدلله از اونایی هم نیستم که اهل دوست دختر و اینا باشم.

اصلا دختری رو که اهل اینجور رابطه ها باشه لایق ازدواج نمیدونم.تنها مشکلی که دارم اینه که من یه خاله دارم حدودا 6سال از من بزرگتره و هنوز ازدواج نکرده.

احساس میکنم اگه من ازدواج کنم دلش میشکنه.....واقعا خیلی در این مورد قکر میکنم

واقعا به بن بست رسیدم....

** خودت را کنار نکش**

انجمن: 

[="Tahoma"][="DarkGreen"]متن زير از يكي از كاربران محترم است كه به دلائلي نخواستند خودشان برايش تاپيك بزنند

** خودت را کنار نکش**


بالاتر از سیاهی، رنگی هست؛
بالاتر از سیاهی، رنگی هست؛
سرخ...
نه! خیال نکن هوای مرور خاطرات شهدا را دارم و می خواهم از خون بگویم و سرخی خون. نه!...
می شود پا به پای نوشته هایم اشک بریزی؟
می شود اشک بریزی تا سیل شویم نه سیلی.
ما سیلی شده ایم...
سیلی شده ایم به صورت ها...
صورت هایی که از حیا سرخند و بالاتر از آن رنگی نیست.
سرخند و دیگر احتیاجی به سیلی ما ندارند.
پای خود را از این معرکه ی بی در و پیکر کنار نکش. هر کدام از ما به سهم و مقام خود، هیزمی شده ایم به آتشی که همه جا را به نابودی خواهد کشاند.
بارها و بارها از درد ازدواج سخت ناله ها شنیده ایم و مشکلات ریز و درشتی که در خود را در مقام کارشناس جامعه شناسی دیده و منشاءش را تشریفات و تجملات خوانده ایم؛ بی خبر از آن که تجمل، بلای آسمانی نیست! تجمل فرهنگی نشأت گرفته از منش های خالی از فکر آدم هایی است که نه از مریخ آمده اند و نه مشخصه ی خاصی دارند. اندکی انصاف، تک تک ما را در این جرگه نام آشنا خواهد دانست؛ هر یک به سهمی.
چند روز پیش، پای روضه ی سه ساله ی اباعبدالله، شور عجیبی افتاد...
نه از اشک و گریه؛
نه از سینه زنی؛
نه از ورد و ذکر؛
و نه از لبیک ها؛
تنها از معرفی و بهم نشان دادن دختر محجبه ای حدوداً سی ساله که پای درب ورودی نشسته بود.
-جل الخالق! این مدلی اش رو ندیده بودیم!
-بی حیا!
-خدایا! شکرت دختر ندارم!
-کو؟ میخوام ببینمش؟ کدوم یکی؟
-آدم چقدر می تونه دور از حیا باشه؟
- نه بابا! گناه داره! این طوری نگین. حتما ناقص الخلقه اس. مشکل ذهنی داره. دیوونه اس بنده خدا.
- آره! آدم سالم که این کارا رو نمی کنه.
-...
می شود بی قضاوت، بخوانی؟
می شود پا به پای نوشته هایم اشک بریزی؟
می شود سیلی نشوی؟
سینی چای را به دستم گرفتم و تعارف میهمان ها کردم تا به دختری رسیدم که پای درب ورودی نشسته بود و قلم و کاغذ به دست، داشت چیزی می نوشت. سرش را بالا گرفت و سلام و خوش آمد گویی ام را جواب داد. گونه هایش سرخ بود و چشم هایش...
نه! از تو خواستم بی قضاوت بخوانی. یادت نیست؟
چشم هایش گود افتاده بود. نمی دانم از سرخی صورتش از حیای دخترانه اش بود که به اجبار داشت زیر پایش می گذاشت یا نگاه های معنا دار چند ده نفر زن که انگار نه انگار عزادار اسیر سه ساله ی نینوایند و بی خبر از حال و روز جوانانی که اسیر دردند؛ دردی که از مبارزه با آن، گاه راه به جایی نمی برند.
از کسی از اهل خانه قلم و کاغذ خواسته بود تا آدرس و مشخصات خود و خانواده اش را بنویسد و به چند نفر از اهل روضه بدهد تا در صورتی که کسی سراغ دختری نزدیک به مشخصات او را گرفت، معرفی اش کنند.
همین.
همین.
همین و صد نگاه...
همین و صد قضاوت...
همین و صد نظر...
همین و انگ دیوانگی...
خودت را دور نکش. خودت را از این فاجعه بی نصیب ندان.
من و شما این آتش را به راه انداخته ایم. من و شما به رسم و رسوم غلط ازدواج، مرحبا گفته ایم و اگر نگفته ایم، اعتراضی هم نکرده ایم و امروز اعتراض می کنیم که تقلای جوانی که به تنگ آمده. من و شما هیزم شده ایم.
او به مجلس سیدالشهدا پناه آورده بود. از میان هزار راه خطا و خشم خدا، این راه را انتخاب کرده بود. به درست و غلط اجرای تصمیمش کاری ندارم. فکرش این بود که گناه نکند و برای حل مشکلش راهی پیش بگیرد که لااقل از خشم خدا دور باشد. یادت نرود قرار شد بی قضاوت بخوانی.
فداکاری اش بی نظیر بود؛ حیای دخترانه اش را قربانی مبارزه با نفسش کرده بود؛ اگرچه حیا در دوری از گناه معنا می شود و من او را در اوج حیا دیدم و خداوند اجر هیچ بنده ای را زایل نمی کند...
خودت را کنار نکش. کسی اعدام نمی شود در این محکمه. خودت را کنار نکش. درخواست می کنم، درخواست می کنم و باز هم درخواست می کنم قدری بیندیش به این که کاسه ی مسئولیت پذیری ات چقدر ظرفیت دارد؟ هر قدر کم هم که باشد، مهم نیست. از آب دلسوزیِ عملگرا پر کن و بر این آتش بپاش؛ ملتمسانه درخواست می کنم.
[/][/]

دیگه نمی تونم مجرد بمونم! دارم داغون میشم

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام
(اگه کسی فکر می کنه خوندن این حرفا باعث میشه به گناه بیوفته،لطفا نخونه،دارم اتمام حجت می کنم)

الانه که یه عده بیان بگن،دختر از این حرفا نباید بزنه،پس دختر بره بمیره؟
از اینایی که تسبیح به آب میکشنآ،حالم به هم میخوره،

من یک دختر مجرد 28 ساله هستم،دانشگاهمو رفتم،درسمم چندساله تموم کردم،دنبال کارم رفتم،ولی پیدا نکردم،واسه همین از صب تا شب مجبورم بشینم درودیوارای خونه رو نگا،کنم،وغر غرای مامانمو بشنوم،میخواستم برم باشگاه تا یکم رو حیم خوب بشه از این فکرا دربیام بیرون،ولی مامانم گفت چون درآمدمون کمه نمیتونه شهریه این کلاسارو بده،باید بشینم تو خونه،بعضی وقتا هزارتومنم تو جیبم پیدا نمیشه،که بخوام سوار اتوبوس بشم یه دوری تو شهر بزنم،خوردو خوراکمونم خوب نیست،مهمون بیاد یه میوه ای هم به ما میرسه،مهمون نیاد روی میوه نمیبینیم
قیافمم در نگاه اول زیاد جالب نیست،به خاطر همین تا حالا خواستگار چندانی نداشتم، یکی دوتا هم که اومدن،بعد از دیدن قیافه،داغون فلنگو بستن!خودم میدونم به خاطر قیافه نپسندیدن،از همه ی پسرایی که دنبال دختر خوشگلن حالم به هم میخوره،
همه ی دوستام که خوشگل بودن،باباشونم پولدار بود،خیلی زود ازدواج کردن،به همشون حسودیم میشه،
تورو خدا نیایین بگین یه نفرو میشناسم قیافش خوشگله،ولی ازدواج نکرده!گوشم از این حرفا پره،اینا حرفای دل خوش کنکیه،برید واقعیت جامعه رو ببینید
همین دوستام،خونه ی بابا، قیافشون که قشنگه،خودشونو تو آینه نگا می کنن کیف می کنن،خوشتیپن،هرکی میبیندشون عقل از سروهوشش میره،چند سال میفتن به پاشون تا جواب مثبت بگیرن ازشون ،اینام همش کلاس میزارن!،همه ی امکاناتم باباشون ریخته زیر پاشون،از این کلاس به اون کلاس،حساب بانکیاشون پره پر،ناز پدری دارن،زودم شوهر می کنن،محبت همسر هم بهشون اضافه میشه،
ولی امثال من،صبح با صدای فریاد ها و دعواهای پدرومادر،از خواب پامیشیم،مثل یه حیوون باهامون برخورد میشه،از صب تاشب فقط جلو چشممون اخم وتخمه!فقط دارم تحمل می کنم،روی محبتم که نمیبینیم،هیچ کسم که خریدارمون نیست،تو آینه قیافه ی خودمو نگا می کنم حالم از خودم به هم میخوره(بعضیا هم که علنی به روی آدم میارن،اسم رو آدم میزارن،من سبزه ام،بهم میگن سیاه:Ghamgin:که از هیچکدومشون نمیگذرم)
من از 13-14 سالگی احساس نیاز به ازدواج داشتم،الان نیاز به مادر شدنم بهش اضافه شده(شاید هرکسی نفهمه من چی میگم،بعضی وقتا نصف شب از خواب میپرم،با عاطفه شدید مادری،دلم میخواد بچه داشته باشم،وتا ساعت ها خوابم نمیبره،کسی میتونه بفهمه من چی میگم؟فک نکنم:Ghamgin:)

آهای اینایی که خیلی ادعاتون میشه مذهبی هستید،میتونید دردمو بفهمید؟
قدیما یه جوون می خواستش ازدواج کنه،میرفت به پیامبر میگفت،من زن می خوام من شوهر می خوام
مثل الان نبود که من اگه بگم می خوام ازدواج کنم چپ چپ نگام کنن!
آهای مذهبیا،از اسلام چی نگه داشتین؟من الان جرات دارم برم به یه نفر بگم من نیاز به ازدواج دارم؟
سرتاپاتون ادعاست ،فقط به فکر خودتونید،ازتون بدم میاد
رفتم تویکی از سایتا که اخبار گفته بود مثلا رسمیه،برای انتخاب همسر،ثبت نام کنم ،یه مراحلی داره که به غلط کردن میندازه آدمو،بعدشم آدمی مثل من با این شرایط داغونو به کی می خوان معرفی کنن؟بی پول بی قیافه،خانواده بی اصل و نصب،
یه معیارایی برای ازدواج گفته با هرکدوم شرایط خودمو میسنجم میبینم اینطوری هیچ پسری نباید با من ازدواج کنه دیگه!
این معیارا چیه از خودتون درآوردین؟میفهمید فشار تجرد چیه؟چرا اینقد سنگ انداختین زیر پای جوونا؟یه خورده آسون بگیرید،پدرمونو درآوردین با این کاراتون
الان هرکی که ولنگ وبازه راحت عروسی می کنه،ولی دخترای تو پستو مونده میمونن!

تازگیا یه جفت، یا کریم رو بوم خونمون لونه ساختن،بچشونم بزرگ شده،دیگه چیزی نمونده خودش تنهایی پرواز کنه، هر روز با حسرت نگاشون می کنم،من به اونام حتی حسودیم میشه،چقد راحتن به خدا،راحت جفت انتخاب می کنن،بچه دار میشن،ولی ما اینقد بدبختی باید بکشیم

طبق این حدیث،اون دختر که قیافه نداره واین مشخصات توش نیست تکلیفش چی میشه؟

زنی را به همسری بگیر که گندمگون ,چشم درشت, درشت کفل ومیان قد باشد , اگراورا نخواستی مهرش به گردن من.

امام علی«ع»وسایل الشیعه شیخ حر عاملی-جلد14-ص 35

من چی کار کنم که دلم می خواد مادر باشم،بچه میبینم ضعف می کنم،به دوستام که بچه دار شدن،شوهرشونم نازشونو میکشه،حسودیم میشه(حسادت بد منظورم نیستآ)فقط دلم می خواد منم خانواده خوب داشته باشم،من نیاز به ازدواج دارم،باید چیکار کنم؟چرا هیشکی نمیفهمه؟

من چون اصل و نصب خاصی ندارم،قیافه ی جالبی هم ندارم،باید برم با یه پسر داغونو به درد نخور معتاد الاف ازدواج کنم؟(چون فقط همینا میان سراغم:Ghamgin:)

این همه ادعای مسلمونیتون میشه،چرا با دخترایی مثل من ازدواج نمی کنید؟یا برای پسراتون دخترایی مثل منو نمیگیرید؟به من چه که بابام بی سواده،کارگره،مادرم لهجه داره!چون هیچی نداریم من باید زیر فشار مجردی بمونم؟اینو بدونید اگه به گناه افتادم،شماها هم مقصرید،
قشنگ چشم گذاشتم دیدم،مذهبیا چجور عروسی میگیرن! همه ی عروساشون ،خوشگل و پولدارن!همین کاراتون باعث شده ازتون بدم بیاد(قدیما از الانم مذهبی تر بودم،ولی وقتی این کارارو ازتون دیدم،دلم نمی خواد مثل شما ها خودخواه ومغرور باشم)

من دارم به گناه می افتم،دلم نمی خواد بد باشم،ماه محرمم داره نزدیک میشه،تا دوماه قطع امید صد درصد از هرچی خواستگاریه:geristan:


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

آیا گرفتن حق طلاق توسط زن کار درستی است؟

انجمن: 

با سلام خدمت كارشناس محترم
سؤالي داشتم
بنده هنگام عقد مهريه خيلي پايين انتخاب كردم ولي از همسرم حق طلاق رو گرفتم ، ايشون هم مخالفتي نكردن چون شناخت كامل از هم داشتيم
اما اطرافيان و به خصوص والدين همسرم خيلي من رو بابت اين مساله سرزنش ميكنن
بنده اين كار رو به عنوان پشتوانه زندگي زناشوييم إنجام دادم ولي حالا همين مساله باعث اختلاف شده البته بگم خود همسرم اصلا مشكلي ندارن و رضايت من رو مهم دونستن ولي اطرافيان !....
كار من مگه خلاف شرع بوده ؟ از لحاظ اخلاقي مگه بد بوده ؟ چرا اينهمه سرزنش حتي دوستهاي خودمم سرزنش كردن
حالا واقعا برام سؤال شده چه ايرادي داره حق طلاق با زن باشه چرا مردم ما با اين مساله كنار نميان ؟
وقتي مهريه پايين باشه زن هيچ پشتوانه اي نداره همسر من توان دادن مهر بالا رو نداشتن منم به خاطر رعايت حالشون و البته اعتقاد قلبي خودم مهر پايين زدم ، حق طلاق رو هم براي محكم كاري انتخاب كردم ولي الان همه حتي والدين خودمم مخالف هستن
اين هم بگم حق طلاق رو وقتي همسرم بهم دادن اولش به كسي نگفتيم و همه بي خبر بودن بعدش كه اعلام كرديم مخالفت ها جدي شد
كار من خيلي بد بوده ؟:Ghamgin:

آیا امید و امیدواری فقط ازجانب خداست یا امیدهای شیطانی هم ممکن است وجود داشته باشد؟

انجمن: 

بنام او..
باسلام..

آیا امید و امیدواری صرفا ازجانب خدا نسبت به بندگان خود میباشد که درقلب و دل هرانسان شکوفه میزند تا او را نسبت به اقدامی دلسرد نموده یا متقابلا نسبت بزندگی یا آینده ای بهتر و روشن تر امیدوارتر و دلگرمتر نماید یا این امید میتواند ازنزد شیطان و صرفا جهت فریب انسان هم باشد ..؟؟

ممنون میشوم توضیح کاملی داده و اگر سند دینی یا قرآنی هم موجودباشد ارائه نمایید که آیا همه امیدها ازطرف خالق و پروردگاراست یا بین آنها فرق هم خواهدبود و ممکن است دسته ای از این امیدها واهی واز طرف شیطان بوده که به قصدفریب انسانها در دل انسانها ایجاد میشود ..؟؟

{{مثلادیده میشود که گاهی نسبت به امری مانند وخامت اوضاع اقتصادی یا معیشتی یا زندگیهای مشترک یا مثلا عزیزی که روی تخت بیمارستان رو بموت است یا ..؟؟ یا هزاران نمونه خوب و بد دیگر که در زندگی انسانها اتفاق میفتد یا درشرف اتفاق اند یک امید کوچک یا بزرگ بوجود می آید که همان امید درواقع مانع بسیاری از اقدامات آن شخص یا اشخاص شده یا خواهدشد که انسانها با دلگرمی به همان امید کوچک دست به اقداماتی که نباید بزند نمیزند منجمله خودکشی یا قتل یا جنایت یا دزدی یا انتقام یا ..؟؟ یا اعمالی که ظاهرا ممکن است ضررهایش بیشتر از منافع اش باشند و یا برعکس و یا ..؟؟ و یا ازاین دست نمونه ها یا مثالها..اما درطرف مقابل آیا ممکن است گاهی این مانع بازدارنده یا دلگرم کننده به ضرر خود آن انسان یا انسانها تمام شود ..؟؟}}

{ممنون و سپاسگذار}:Gol::Gol:

چیـزهایی که مانـع چیـزهای دیـگر است !

انجمن: 

گاهی اوقات مهم ترین مانع دستیابی ما به خواسته هایمان دقیقا جلوی چشمانمان است اما به آن بی توجهیم. شاید هم چون همیشه جلوی چشممان است نمی بینیمش. اگر از زاویه جدید نگاه کنیم به قول معروف یک شبه می توانیم ره صد ساله برویم.

1. غرور مانع یادگیری
غرور مانع اصلی یادگیری است. شما حتما این ضرب المثل ایرانی را شنیده اید "پرسیدن عیب نیست ندانستن عیب است" اما خودتان قضاوت کنید چند بار به خاطر حفظ غرورمان از سوال کردن طفره رفته ایم. اغلب کسانی که در رشته های مختلف علمی به پیشرفت رسیده اند کسانی اند که از پرسیدن نمی ترسیدند.

2. تعصب مانع نوآوری
هیچ چیز در دنیا بیشتر از تعصب مانع نوآوری و پیشرفت نوع بشر نشده است. به خیلی چیزها چنگ می زنیم و تعصب داریم اما نمی دانیم چرا. اگر در مورد خیلی از باور ها و روش های زندگی مان فکر کنیم فلسفه خاصی برایش نداریم درحالیکه شاید هر روز اجرایش کنیم. هرکسی که توانسته زیان های جبران ناپذیر تعصب بیجا را در زندگی اش کشف کند درهای تازه ای به رویش باز شده و دنیا را از منظر جدیدی دیده است.

3. کم رویی مانع پیشرفت
مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید. اگر تمام جهان بگویند شما انسان بااستعدادی هستید تا زمانی که عقاید و افکارتان در ذهنتان باقی بماند نمی توانید پیشرفت کنید. دیگران با دیدن چهره موجه و رفتار شما به ارزش های شما پی نخواهند برد. تنها زمانی که لب به سخن بگشایید می توانید به پیشرفت دست یابید.

4. ترس مانع ایستادن
ترس مانع اصلی ثابت قدمی و پایبندی انسان بر اعتقاداتش است. ترس از قضاوت دیگران، ترس از طرد شدن، ترس از عدم موفقیت سبب می شود شما هرچقدر هم به درست بودن چیزی ایمان داشته باشید برای داشتن و عمل کردن به آن کاری نکنید.

5. تخیل مانع واقع بینی
انسان بی رویا غیر قابل تحمل است چه برای خودش و چه برای دیگران اما زندگی در تخیلات و توهم باعث می شود ما در دنیایی غیر حقیقی زندگی کنیم و زمانی از خواب غفلت بیدار شویم که خیلی دیر است.

6. بدبینی مانع شادی
انسان بد بین زندگی را به کام خود و نزدیکانش تلخ می کند. این جور افراد در بهترین قصر ها و زیبا ترین بنا ها به دنبال ترک های دیوار اند. باور کنید این زندگی برای هیچ کس به اندازه خودشان سخت نیست. شما می توانید از آنها پرهیز کنید اما خودشان به هیچ وجه نمی توانند از دست خودشان فرار کنند.

7. خود شیفتگی مانع معاشرت
حیات بشر به تعامل با دیگران بستگی دارد. بنابراین ما ناچار هستیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم. اما هیچ کس خواهان هم نشینی با انسان خود شیفته نبوده و نخواهد بود.

8. شکایت مانع تلاش گری
آنکه دائما در پی مقصر و شکایت و شماتت دیگران است عملا دست از تلاش برداشته چون مشغول یافتن مقصر است! به همین سادگی زندگی تان را هدر ندهید.

9. خود بزرگ بینی مانع محبوبیت
همه انسان ها دوست دارند در نظر دیگران به بهترین شکل دیده شوند اما وقتی دائما خودمان را در موضع قدرت و برتری قرار می دهیم سایرین را بیزار می کنیم و از خودمان فراری می دهیم.

10. عادت کردن مانع تغییر
عادت مانع تغییر است و باعث می شود سالهای سال در یک مکان، زمان، موقعیت و شرایط درجا بزنیم.

منبع: سايت سيمرغ

برچسب: 

با بی حوصلگی در خواندن درس ها چه کار کنیم؟

[="tahoma"][="teal"]سلام
اگر دچار حالت کمبود انرژی و بی حوصلگی برای خواندن درس ها شدیم ، با چه راهکارهایی باید این حالت را از بین ببریم تا در روند تحصیل مان مشکلی پیش نیاید؟
مخصوصا برای زمانی که به هر دلیل ، درس خواندن ضرورت دارد. (مثلا در ایام امتحانات)[/]
[/]