مشاوره خانواده

چگونه می توانم دوباره او را به مسجد علاقه مند کنم؟! (درمان تنفر از مسجد)

انجمن: 

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
در مورد نحوه ی راهنمایی یکی از شاگردانم که آقای 24 ساله هستند سوال دارم....

مدتی دیدم که او قبل از اذان ظهر در نمازخانه ی دانشگاه، مشغول مطالعه و استراحت و غیره است...
اما بعد از پخش اذان به جای شرکت در نمازجماعت از نمازخانه می گریزد!
چند روز مختلف، شاهد این قضیه بودم.....بعد از صحبت هایی که از او شنیدم فهمیدم که شخص بی اعتقادی هم نیست. اما همواره برای من سوال بود که چرا در نماز شرکت نمی کند!
در نهایت از او پرسیدم....
او هم اذعان نمود که تاکنون علتش را به کسی نگفته و من اولین کسی هستم که می شنوم.



نقل قول:
من تا چند سال پیش خیلی اهل مسجد و بسیج و نمازجماعت و برنامه های مختلف مذهبی بودم.
مسجد جامع شهرمون می رفتم. اونجا کسی منو نمی شناخت. یعنی آشنایی قبلی با کسی نداشتم. خیلی هم فعال بودم.
یه روز از صندوق مسجد، پولی دزدیده شد.
اعضای مسجد، چون منو نمی شناختن دزدی را گردن من انداختن! البته چیزی به من نگفتند. بلکه از صحبت هایی که با هم داشتند شنیدم و از تغییررفتارشون متوجه شدم.
بعد از مدتی فهمیدند که کار من نبوده. اما من دیگه نتونستم اونجا بمونم.
رفتم یه مسجد دیگه...اونجا هم مدتی فعالیت داشتم....اما بازهم اتفاق مشابهی در همان مسجد افتاد و بازهم به دلیل آنکه من شناخته شده نبودم مرا مجرم شمردند.
دیگه از اون به بعد، کلاً مسجدو گذاشتم کنار.
دیگه هیچوقت هم تو نماز جماعت شرکت نکردم....اصلا نمی تونم شرکت کنم....از جلو مسجد اینا هم رد میشم می خواد گریه ام بگیره!!!


چگونه می توانم راهنمایی اش کنم ؟
تنفر او از مسجد و نمازجماعت باعث شده که نمازهایش همیشه با تأخیر یا قضا باشد.
حتی اونطوری که فهمیدم دیگر نمازهای فرادایش را هم سبک می شمارد.

همسرم علاقه ای به نصب تصویر رهبری در پذیرایی خانه ندارد

انجمن: 

سلام
همیشه علاقمند به نصب تصویر رهبری در بهترین نقطه منزل بوده ام. به نظر من بعد از خرید یا انتقال به یک منزل جدید ، این باید اولین کار باشد. زیرا مهمترین مسأله برای ما و اصلا مهمترین مسأله اسلام ، ولایت و رهبری است.

اما همسرم علاقه ای به اینکار ندارد. دوست دارد تصویر گل و منظره نصب کنیم. من می گویم گل چیست؟ تو مساله رهبری و ولایت را که الان در وجود آقا متبلور شده با گل و منظره قیاس می کنی؟

او می گوید: اگر دوست داری ، من با نظر شخصی ات مخالفتی ندارم. آن را در اتاق خودت نصب کن.
می گویم: اولا مگر میخواهم کار بدی انجام بدهم که پنهان و مخفیانه در اتاق خودم انجام بدهم؟

ثانیاً "اگر دوست دارم" یعنی چه؟ ولایت که یک مسأله شخصی نیست! یک مسأله عقلی و دینی است.

من مخالفم که خانمم این مسأله را در حد یک "نظر شخصی" تنزل سطح بدهد. مسأله بسیار والا است.

نصب این تصویر در بهترین نقطه پذیرایی ، یعنی اعلام موضع ما. یعنی ما سرباز ولایتیم. یعنی پرچم ولایت در این خانه افراشته شده.
اما در اتاق شخصی اگر نصب شود ، این معانی را ندارد. صرفاً یک علاقه شخصی است. مثل کسانیکه عکس فوتبالیستها را دوست دارند و نصب می کنند!

منم جوریم که کل روانشناسی وجود من بر اساس دو امر بنیانگذاری شده: تصویر رهبری بزرگ در بهترین نقطه منزل ، نوحه سینه زنی.

ممکن است سالیان طولانی تحمل کنم برای درگیر نشدن در جنگ روانی با اطرافیانم ، نه تصویر رهبری نصب کنم و نه نوحه های سینه زنی ( که مشتمل بر بیان ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی در راه بزرگترین آرمانهای بشری و سعادت انسان و دفاع از دین الهی هستند) ، اما خودداری من از چیزهایی که برایم بسیار مهمند ، اخلاق مرا بد می کند: هم با اطرافیانم تند خو می شوم هم در سر وقت خواندن نمازها کاهلی می کنم و هم....
این موسیقی های بزمی چه ارزشی دارند؟ فقط آدم را خواب می کنند. او را از دشمن غافل می سازنند ، روحیه دفاع از حریم خاک و حریم دین را در او تضعیف میکنند.

بزرگترین صفا ، صفای بین دو نفری است که در راه یک هدف مشترک حاضرند جان خود را بدهند. پس نوحه ها که بیانگر این مفاهیمند ، بزرگترین صفا را بین سینه زنان (البته سینه زنانی که به مفهوم نوحه ها اهمیت میدهند) ایجاد می کنند. اما سرودهای بزمی ، نه مشتمل بر ارزشهای والا هستند ، و صفا. زیرا هر کسی با فرو رفتن در آنها ، دنبال "حال و نفع شخصی" خودش میرود و به این شکل بین افراد "تضاد" ایجاد می شود...

خانمم پس از سالها زندگی مشترک ، هنوز "من واقعی" من را ندیده است. من ایی که بر آن دو امر پایه گذاری شده و از آن دو امر "انرژی" می گیرد.

حالا بحثم روی نوحه نیست. که عادت دارم هر روز حتی غیر از ایام محرم و صفر با گوش دادن به آنها نیرو بگیرم. بحثم روی تصویر رهبری است. اگر با اقتدار شخصی ام نصبش کنم ، خانمم اخم می کند و ناراحت می شود و هم زندگیمان سخت می شود و هم من دوست ندارم تصویر رهبری را جایی نصب کنم که کسی موج منفی بفرستد و از روی "احساس ناخوشایندی" به آن تصویر عزیز نگاه کند.

البته خانم بنده مذهبی و هیئتی است ولی خب ، اهل طبیعت و زیبا سازی ظاهری منزل است.

چگونه شخصيت شناسی کنيم؟

سلام.من 19 ساله هستم.
نزديک 2سال هست که مرتب خواستگار دارم که اکثرا طلبه هستن
اطرافيان من با شرط معمم نشدن ، با طلاب ازدواج کرده اند و الحمدلله زندگي خوبي دارن.ولي من دوست دارم باروحاني ازدواج کنم يعني مشکل ندارم باهاشون.
واقعيت اينه که ذهنيت بدي نسبت به روحانيون هستش.مثل اينکه با خانم شون تفريح ، خريد و ... نمي رن.يا سختگيرن.و بعضا به شخصيت زن اهميت نميدن.
چطور بايد متوجه شد طرف همچين عقايدي داره؟
در ضمن من مذهبي ام خانواده ام همينطورن.کلا مشکلي با طلبه ها نداريم.

الان خواستگاری کنم یا در آینده؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

با سلام و وقت بخیر
پسری هستم 27 ساله
به دختری علاقمند شدم بهشون هم گفتم و ایشون هم نظرشون مثبت بود ولی گفتن اول نظر خانواده م بعد خودم ( یعنی اگه اونا بگم نه جواب منم نه )
وضع مالیم به دلیل تغییر شغل و ... بدجور خراب شده
بهشون گفتم چند ماه صبر کنید تا یه کم وضع مالیم بهتر بشه تا بتونم با خیال راحت بیام خواستگاری
چون میدونم اگه الان خواستگاری کنم به احتمال زیاد جواب خانواده ایشون نه هست
حالا ایشون میگن که نه همین الان باید خواستگاری کنید چون من عذاب وجدان دارم که واسه شما پیام میدم چون بدون الاع خانواده ست
تو بد وضعیم
بهشون میگم الان نمیتونم میگن منو دوس نداری و عاشق نیستی و ...
نمیدونم راه درست چیه
اگه الان خواستگاری کنم و نه بشنوم چی ؟
ممنون میشم راهنمایی کنید




با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

از بین رفتن اعتماد قبل از ازدواج

انجمن: 

سلام.
دختری 27 ساله هستم که مدت 9 ماهه با پسری که خارج از کشور زندگی میکنه ارتباط دارم.
آشنایی و ارتباط ما از طریق واسطه(دوست صمیمی و چندین ساله ایشون) و برای ازدواج بود.
چند ماه پیش پدر این آقا به محل کارم اومد و خواست مثلا بدون اطلاع قبلی, منو ببینه همون شخص واسطه بعد از رفتن ایشون به من جریانو گفت ولی چندین بار قسمم داد که به کسی نگم وگرنه خودش بی اعتبار میشه. به همین دلیل من به دوستم چیزی نگفتم و حتی وقتی جریان پدرش رو برام تعریف کرد طوری وانمود کردم که انگار اطلاع ندارم.
الان بعد از چند ماه به طریقی شک کرده بود(حدس میزنم خود اون رابط بهش گفته) که من اطلاع داشتم و وقتی دوباره پرسید نتونستم دروغ بگم و جریانوگفتم. ولی خیلی عصبانی شد و گفت به من کلک زدی من چطور میتونم بهت اعتماد کنم و از کجا معلوم راجع به چیزهای دیگه و پسرها به من دروغ نمیگی...

خواهش میکنم کمکم کنید چکار کنم که متوجه بشه فقط بخاطر قسمی که خورده بودم اینکارو کردم وگرنه دلیلی نداشت ازش پنهان کنم. 1بار بهش پیام دادم و عذر خواهی کردم زنگ زد و گفت باید فکر کنیم من نمیتونم دوباره اعتماد کنم شاید خیلی چیزای دیگه ازم پنهان کرده باشی اصلا شاید دیگه نتونم ادامه بدم.
لطفا راهنماییم کنید چکار کنم. چطور بهش بفهمونم اون واسطه از سادگیم سواستفاده کرد و نذاشت بهش جریان رو بگم ولی الان برای نابود کردن رابطمون بعد از چند ماه این جریانو رو کرده. اگه زنگ زد چی بهش بگم که دوباره باورم کنه.
من شرایط کمک گرفتن حضوری از مشاور رو ندارم خواهش میکنم در اسرع وقت راهنماییم کنید زندگیم برای هیچ و پوچ به هم ریخته

کدام انتخاب بهتر است؟

با عرض سلام خدمت همه دوستان اسك دين و كارشناسان محترم:Gol:

براي انتخاب همسر بر سر دو راهي قرار گرفتم :vamonde:نمي دونم كدام انتخاب برايم بهتر هست:please:
با توجه به مالكهاي من براي ازدواج لطفا راهنماييم كنيد

ملاكهاي ازدواج من به ترتيب الويت: :Narahat az:
١. دينداري ٢.اخلاق ٣. زيباي متناسب با خودم( به دلم بشينه) ٤. خانواده ٥. فرهنگ ٦. تحصيلات ٧. اقتصادي

انتخاب اول :
از نظر عقيدتي خيلي نزديك به من هست( ٩٥٪ بدلم مي شينه):hamdel:
از نظر اخلاقي نزديك به من هست (٨٠٪ بدلم ميشينه):ok:
از نظر ظاهري (٦٠ ٪ بدلم ميشينه):Gig:
از نظر فرهنگي ٨٠٪
اختلف سني ٨ سال
همشهري هم هستيم ( ساكن شهرستان نزدك به تهران)
تحصيلات ترم اخر ليسانس
محل زندگي در اينده شهرستان خانه شخصي:Khab:

انتخاب دوم:
از نظر عقيدتي نزديك به من هست( ٨٠٪ بدلم مي شينه):hamdel:
از نظر اخلاقي نزديك به من هست (٨٥٪ بدلم ميشينه):ok:
از نظر ظاهري (٩٠ ٪ بدلم ميشينه):yes:
از نظر فرهنگي ٧٥٪
اختلف سني ١ سال
( ساكن تهران)
تحصيلات ليسانس
شاغل
محل زندگي دراينده تهران خانه اجارهاي ،ضمنا تو انتخاب دوم مشكل مسكن هم هست (اجاره خانه بالا در تهران نسبت به درامدم):khobam:

روش صحیح رد کردن خواستگاری پدر دختر

با سلام خدمت همه کارشناسان و کاربران محترم سایت

می خواستم بپرسم که اگر پدر دختری از پسری خواستگاری کنه ولی بهر دلیلی پسر، دختر رو نخواد یا پسر شرایط ازدواج رو نداشته باشه چطور باید به پدر دختر اطلاع بده

آیا ازدواج دختر مانع تحصیل است؟ (معرفی کتاب)

انجمن: 

به نام خدا.
با عرض سلام و خسته نباشید.من 19 سالمه و از بهمن ماه ان شاء الله میرم دانشگاه.مواردی برای ازدواج پیش آمده اما زیاد جدی نبود.مشکل من این است که من احساس می کنم که در حال حاضر توانایی اداره زندگی مشترک را دارم.یعنی میدانم هدف از ازدواج چیست و مشکلات زندگي مشترک را میدانم.اما از طرف دیگر من از همان اول خوب درس خوانده ام و با هزار زحمت در دانشگاه قبول شده ام و میخواهم با یاری خدا به درجات بالای علمی نائل شوم.اگر ازدواج کنم نمیتوانم درست و حسابی درس بخوانم؟ ببینید میدانم تلاش بیشتر لازم است.منظورم این است که با تلاش بیشتر میتوانم از عهده ی وظایف زندگی مشترک و حتی مادر بودن برآیم؟ یا باید قید درس و آینده را بزنم؟ و این را هم میدانم که ازدواج مهم تر از تحصیل است.اما همه میگویند ازدواج مانع تحصیل دختر است.یعنی خانم فقط وظیفه دارد پخت و پز کند و به زندگی اش رسیدگی کند؟ نباید پیشرفت کند؟ نباید برای خود کسی شود؟
مسئله ی بعدی این که گاهی اشتیاق من برای ازدواج زیاد میشود و گاهی هم شرایط فعلی رابیشتر می پسندم.مثلا الان فکر میکنم زود است که از سایه ی خانواده ام بیرون بیایم و خداروشکر مشکل خاصی ندارم، اما ترس من این است که از کجا معلوم یک یا دو سال دیگه موردی با شرایط خوب برای ازدواج پیدا شود؟ من همین را به مادرم گفته ام که اگر شرایط خوب بود ما قضیه را جدی بگیریم.اگر خدا خواست وصلت سر می گیرد و اگر نخواست نه.منظور بنده این است که این که من کی ازدواج کنم دست خداست ولی باید منطقی بود و دانست که معلوم نیست 2 سال دیگر چه میشود.به نظر شما این طرز تفکر من صحیح است؟ چون یاد حرفهای دخترانی می افتم که میگویند به امید اینکه 2 سال دیگر فردی با شرایط مناسب تر پیدا میشود بسیاری از موارد مناسب رااز دست دادیم.ببخشید زیاد طولانی نوشتم، اما خواهش میکنم لطف کنید و تمام سوالات را جواب دهید و مرا راهنمایی کنید.ممنون میشم.

تردید در انتخاب

انجمن: 

باسلام خدمت شما کارشناس محترم
من چند ماهی هست ک خواستگاری دارم و سه جلسه باهم صحبت کردیم هردو در یک خانواده ی مذهبی بزرگ شدیم و کلیات اعتقادیمان شبیه ب هم است,من خیلی زیاد سعی میکنم واقع بینانه باشم و خداروشکر اونقدری علاقه مند نشدم ک از سر احساس کاذب تصمیم بگیرم !
با وجود اینک من از اخلاق و اعتقادات پسردر حد همین چند جلسه شناخت پیدا کردم و احساس میکنم هم کفو هم هستیم اما تنها موردی ک ذهنم را درگیر کرده این هستش ک من برای پیشرفت مذهبی دغدغه ی بیشتری دارم(سندش هم از بین سوال و جواب هایی ک داشتم بدست اوردم,مثلا اینک من کتاب های مذهبی میخوانم و سخنرانی های مختلفی گوش میدهم معتقد به جلسه توسل هفتگی هستم اما ایشون کمتر از من دنبال این برنامه ها هستند)اما ب دلیل کم سن بودنشان راحت بعضی عقایدشون رو عوض میکنن...لطفا ب این سوالم جواب بدین,واااااقعا دچار تردیدم و از طرفی خانواده کار رو تمام شده میدونن و جواب موقتی مثبی هم دادند

پشیمانی بعد از ازدواج

انجمن: 

سلام من حدود یکسال است که عقد کرده ام. زمان عقد بعد از اتمام تحصیل کارشناسی ارشد من بود و هنوز تا الان بیکارم. سرباز هم هستم.
بنده فری مذهبی و مقید هستم و بیشتر به خاطر تاکید دین و قرآن و با وجود بیکاری به سراغ ازدواج اومدم. برای ازدواج خیلی مطالعه داشتم و برای انتخاب همسرم هم خیلی تحقیق کردم اما نمیدانم چرا آنچه میخواستم نشد. برای خودم دنبال فردی مذهبی و با اخلاق و از خانواده ای خوب بودم.
من از طریق واسطه های فامیل به خانواده ای برخورد کردم که پدرخانمم، دو زن داشت. همسر من از زن اول ایشان بود.ارتباط زن اول با پدرخانمم، بعد ازدواج مجددش تا زمان عقد ما که حدود ده سال میشد قطع بود.اما به گفته خودشان هیچ مشکلی باهم نداشتند. بعد از عقد ما کمی رابطه شان بهتر شد اما هنوز خیلی خوب نیست. من قبل از عقد از خصوصیات اخلاقی پدرخانمم از زن اولش پرسیدم و همش از او تعریف میکرد. اما بعد از عقد ما شروع به بدگویی از شوهرش کرد که من کلا فکرم تعطیل شد.

من خیلی تاکید بر ایمان و اخلاق خانمم و همچنین سالم بودن خانواده و همچنین ایمان و اخلاق اعضای خانواده اش داشتم.

اما الان از خانواده اش اصلا راضی نیستم. پدرش فردی درغگو است و قبل از عقد به من دروغ گفته است. مثلا گفت من بین همسرام ظلم نمیکنم ولی اصلا کاری به زن اولش ندارد حتی فقط پول بخور و نمیر را میدهد در حالی که حدود سه میلیون حقوق دارد و ... . از لحاظ ایمان و اخلاق هم ضعیف است. حتی بین بچه هایش هم عدالت را رعایت نمی کند.زن دومش از لحاظ ایمانی و اخلاقی ضعیف است. برادرش با اینکه طلبه است اصلا کاری به من ندارد. من هم اصلا محلش نمیدهم. مادرخانمم مشکل روحی مختصری دارد و ...
خود خانمم کمی مشکل اعصاب دارد که به خاطر شرایط زندگیش است.

البته خانواده من نیز خیلی خوب نیستند و آنها هم مشکلاتی دارند.پدرم معتاد است و ... .ولی من برای ازدواج آرمان ها و آرزوهایی داشتم که الان احساس میکنم شاید حدود کمی به آنها رسیده ام.

نمیدانم چرا اینطوری شد. ولی من خودم را با فکر مذهبی آرام میکنم و میگم تقدیر تو این بوده. شاید خودم زود دست به کار ازدواج شدم شاید بقیه خانواده ها هم چنین مشکلاتی دارند.شاید در تحقیق کمکاری کرده ام و..
از طرف دیگر اطرافیان به من میگوین حیف تو که از این خانواده زن گرفتی. چون من خیلی بچه ی خوبی بودم بطوریکه اطرافیانم آرزو داشتن من دختر آنها را برم بگیرم. زن دوم گرفتن در شهر ما سیرجان چهره خوبی ندارد و به من می گوین که پدرخانمت دو زنه هست. اینها فکرم را آزار میدهد.

بالاخره به خودم میگم زندگی ام در حدی نیست که طلاق بگیرم اما احساس ناراضی بودن و پشیمانی دارم با توجه به اینکه سرباز و بیکار هم هستم
اما با تصمیم گرفته ام با پدرخانم و برادرخانمم کلا قطع رابطه کنم و با مادرش تا حدودی رابطه داشته باشم.
حالا به نظر شما چکار کنم که از این فکرها در بیام چگونه به زندگی ام ادامه دهم و

شاید اگر دروغ نگفته بودند و واضح خودشان را نشان داده بودند این ازدواج سر نمی گرفت