سلامتی

آيا اين جمله خلاف اخلاق و انسانيّت هست؟ (به بدبختی های دیگران نگاه کن)

سلام
يك جمله اي كه به احتمال زياد هم به خودمون گفتن و هم خودمون به ديگران گفتيم اين هست كه به بقيه و بدبختي هاي ديگران نگاه كن! بعد خدا رو شكر كن كه وضع تو بهتر از اوناست
جمله اي از يكي از بزرگان خوندم كه مي گفت؛
از كساني كه به بدبختي هاي ديگران نگاه مي كنند و بعد خدا را بخاطر وضعيت خود شكر مي كنند، متنفرم
كمي هم بخواهيم نگاه كنيم، مي بينيم اون جمله درسته، آخه اين چه معني داره بخاطر مشكلات ديگران، ما از زندگي خودمون راضي باشيم؟ يا به مريضي كه عمر كوتاهي داره نگاه كنيم و بعد خدا رو شكر كنيم كه جاي اون نيستيم!
اغلب هم مي گن هدف از اين مقايسه تنها براي شكر هست
خب اگه بحث مقايسه هست، چرا خودمون رو با افرادي كه وضع سلامتي شون بهتر از ماست مقايسه نكنيم؟

هشدار رهبرانقلاب به متحدان عربستان نیز بود

ولایتی:



مشاور مقام معظم رهبری در امور بین‌الملل گفت: عربستان سعودی باید به وظایف دینی و بین‌المللی خود عمل کند علاوه بر این هشدار ما نه تنها به عربستان سعودی بلکه به دولت‌های غربی و به ویژه آمریکا نیز هست که نکند بخواهند ناامنی‌ها را به سرزمین وحی نیز انتقال دهند.
کد خبر: ۵۳۵۶۶۲
تاریخ انتشار:
۰۸ مهر ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۸
-
30 September 2015

مشاور مقام معظم رهبری در امور بین‌الملل گفت: عربستان سعودی باید به وظایف دینی و بین‌المللی خود عمل کند علاوه بر این هشدار ما نه تنها به عربستان سعودی بلکه به دولت‌های غربی و به ویژه آمریکا نیز هست که نکند بخواهند ناامنی‌ها را به سرزمین وحی نیز انتقال دهند.

به گزارش ایسنا، سخنان علی‌اکبر ولایتی که در پی بیانات مقام معظم رهبری درخصوص فاجعه منا و مواضع دولت عربستان در قبال این وقایع انجام شده بود، در خبر 21 سیما پخش شد.

ولایتی خاطرنشان کرد: آن‌چه مقام معظم رهبری فرمودند چند جنبه دارد. نکته اول این که به دولت عربستان سعودی هشدار دادند که به وظایف خود عمل کند. آن‌ها باید هشیار می‌شدند و هشدار می‌گرفتند و با تجربیات گذشته خود مراقبت‌های خود را دوچندان می‌کردند.

او ادامه داد:‌ وقتی در یک روز مشخص و ساعات مشخص میلیون‌ها نفر به عزم انجام مناسک حرکت می‌کنند، آن‌ها باید نهایت مراقبت را بکنند ولی نه به وظایف بین‌المللی خود عمل کردند نه به وظایف دینی خود که مدعی آن‌ هستند.

مشاور مقام معظم رهبری در امور بین الملل با بیان این که بحث تاسف‌بار دیگر فاجعه منا این است که پس از این حادثه بسیار عظیم و دردناک هنوز معلوم نیست که تعداد دقیق کشته‌شدگان چقدر است گفت: آن‌ها در بیان دقیق آمار چنان دچار تناقض‌گویی شده‌اند که اعتماد عمومی و بین‌المللی، هم‌چنین اعتماد کشورهای دیگر را از خود سلب کرده‌اند. اگر در نگهداری زوار و حفاظت از امنیت و جان آن‌ها کوتاهی کردند چیزی است که در کمیته حقیقت‌یاب باید مشخص شود که این از ضرورت‌هاست.

ولایتی با اشاره به وظایفی که عربستان باید پس از فاجعه منا به عهده می‌گرفت تاکید کرد: این هشدار ما فقط به عربستان سعودی نیست بلکه به همه حامیان آن‌ها هم هست. انسان سوءظن دارد نکند این تخم هرج و مرجی که برخی از کشورهای غربی و مشخصا آمریکایی‌ها در منطقه ما کاشتند و یک روز در عراق،‌ سوریه و یک روز هم در یمن شاهد آن بودیم، نکند این هرج و مرج را بخواهند به سرزمین وحی نیز انتقال دهند و در آن‌جا کاری کنند که اکنون در یمن، سوریه، عراق و لیبی نیز انجام داده‌اند. نکند یک چنین ایده شیطانی پشت این قضیه باشد. بنابراین هشدار به همه آن‌ها نیز هست.

«خط ولایت» (هر ماه در محضر زعیم)

سلام کاربران محترم
ان شاء الله اگر توفیق یار شود، با آغاز هر ماه، گلچینی از فرمایشان مقام عظمای ولایت که در ماه قبل ایراد نموده اند را برایتان انتخاب و در معرض نگاهتان خواهم گذاشت.

3/3/91 بيانات در دانشگاه امام حسين عليه‌السلام
1) خداوند متعال نعمت بزرگ خدمت در جمهورى اسلامى را به ما ارزانى داشته است و ما وظيفه‌ى شكرگزارى آن را داريم. ... خداوند متعال در قرآن ميفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ»؛ آنهائى كه در راه اسلام با پيغمبر بيعت كردند، در واقع با خدا بيعت كردند. «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ»؛ آن دستى كه براى بيعت بر روى دست آنها قرار گرفت - كه دست پيغمبر بود - در واقع دست خداست. بيعت با اسلام، بيعت با دين، بيعت با مأموريت و مسئوليت الهى، چنين بيعتى است. انسان، با خدا بيعت ميكند. بعد ميفرمايد: «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ»؛ هر كسى كه اين بيعت را بشكند، به زيان خود اقدام كرده است. «وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً»؛ (فتح: 10) اما آن كسانى كه بر اين پيمان وفا ميورزند و پايدارى ميكنند، پاداش بزرگ خود را از خداى متعال دريافت خواهند كرد. اين پاداش، فقط پاداش در آخرت نيست - اگرچه پاداش آخرت آنقدر باعظمت و پرمغز و پرمعناست كه ذهن دنيائى و مادى ما قادر به فهم آن نيست - اين پاداش در دنيا هم هست. پاداش آن كسانى كه در راه خدا با بيعت الهى حركت ميكنند، پايدارى ميكنند، عزت است، سرافرازى است، آزادگى است، بزرگوارى است.
14/3/91 بیانات در مراسم سالگرد رحلت امام خمینی(ره)
2) در منطق قرآن، عزت واقعى و كامل متعلق به خداوند و متعلق به هر كسى است كه در جبهه‌ى خدائى قرار ميگيرد. در مصاف بين حق و باطل، بين جبهه‌ى خدا و جبهه‌ى شيطان، عزت متعلق به كسانى است كه در جبهه‌ى خدائى قرار ميگيرند. اين، منطق قرآن است. در سوره‌ى فاطر ميفرمايد: «مَنْ كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً». در سوره‌ى منافقون ميفرمايد: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَعْلَمُونَ»؛ عزت متعلق به خداست، عزت متعلق به پيامبر و به مؤمنين است؛ اگرچه منافقان و كافردلان اين را درك نميكنند؛ نميفهمند كه عزت كجاست، مركز عزت واقعى كجاست. در سوره‌ى نساء، درباره‌ى كسانى كه خود را متصل به مراكز قدرتهاى شيطانى ميكنند، براى اينكه حيثيتى به دست بياورند، قدرتى به دست بياورند، ميفرمايد: «أَ يَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً»؛ آيا دنبال عزتند اين كسانى كه به رقباى خدا، به دشمنان خدا، به قدرتهاى مادى پناه ميبرند؟ عزت در نزد خداست. در سوره‌ى مباركه‌ى شعراء، گزارشى از مجموعه‌ى چالشهاى پيامبران بزرگ را مطرح ميفرمايد - درباره‌ى حضرت نوح، حضرت ابراهيم، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت شعيب، حضرت موسى - مفصل درباره‌ى چالشهاى اين پيامبران بزرگ بحث ميكند و گزارش الهى و وحى را به گوش مردم ميرساند. در هر مقطعى كه ميخواهد غلبه‌ى جبهه‌ى نبوت را بر جبهه‌ى كفر بيان بفرمايد، ميفرمايد: «إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَةً وَ مَا كاَنَ أَكْثرَُهُم مُّؤْمِنِين. وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيم»؛ يعنى با اينكه طرف مقابل اكثريت داشتند، قدرت دست آنها بود، پول دست آنها بود، سلاح دست آنها بود، اما جبهه‌ى توحيد بر آنها پيروز شد؛ در اين يك آيتى است از آيات الهى، و خداى تو عزيز و رحيم است. بعد از آنكه قرآن اين گزارش را در طول سوره‌ى مباركه‌ى شعراء هى تكرار ميكند، تكرار ميكند، در آخر سوره خطاب به پيغمبر ميفرمايد: «وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزيزِ الرَّحيمِ»؛ به اين خداى عزيز و رحيم كه تضمين كننده‌ى غلبه‌ى حق بر باطل است، توكل و تكيه كن. «الَّذِى يَرَئكَ حِينَ تَقُومُ. وَ تَقَلُّبَكَ فىِ السَّاجِدِينَ»؛ او ناظر به حال توست؛ در حال قيام، در حال سجده، در حال عبادت، در حال حركت، در حال تلاش؛ او حاضر و ناظر است، تو را مى‌بيند؛ «إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيم». پس در منطق قرآن، عزت را بايد از خداوند طلب كرد.
3) وقتى كه عزت شامل حال يك انسان، يك فرد يا يك جامعه ميشود، مثل يك حصار عمل ميكند، مثل يك باروى مستحكم عمل ميكند؛ نفوذ در او، محاصره‌ى او، نابود كردن او براى دشمنان دشوار ميشود؛ انسان را از نفوذ و غلبه‌ى دشمن محفوظ نگه ميدارد. آن وقت هرچه اين عزت را در لايه‌هاى عميق‌تر وجود فرد و جامعه مشاهده كنيم، تأثيرات اين نفوذناپذيرى بيشتر ميشود؛ كار به جائى ميرسد كه همچنان كه انسان از نفوذ و غلبه‌ى دشمن سياسى و دشمن اقتصادى محفوظ ميماند، از غلبه و نفوذ دشمن بزرگ و اصلى، يعنى شيطان هم محفوظ باقى ميماند. آن كسانى كه عزت ظاهرى دارند، اين عزت در دل آنها، در درون آنها، در لايه‌هاى عميق وجود آنها نيست؛ لذا در مقابل شيطان بى‌دفاعند، نفوذپذيرند.
4) معروف است كه ميگويند اسكندر مقدونى در يك راهى ميگذشت، مردم به او كرنش ميكردند. يك مرد پارساى مؤمنى در يك گوشه‌اى نشسته بود، كرنش نكرد، احترام نكرد، بلند نشد. اسكندر تعجب كرد، گفت: او را بياوريد. او را آوردند. گفت: تو چرا در مقابل من كرنش نكردى؟ گفت: زيرا تو غلامِ غلامان منى؛ چرا در مقابل تو كرنش كنم؟ گفت: چطور؟ گفت: زيرا تو غلام شهوت و غضب خود هستى، و شهوت و غضب غلامان منند، در اختيار منند، من بر آنها غالبم.
5) در همين دوران بود (دویست ساله ذلتبار قبل از انقلاب بود) كه رئيس سه كشور - كه متحدين جنگ بودند - به تهران آمدند و بدون اينكه از دولت اجازه بگيرند، بدون اينكه به دولت مركزى كمترين اعتنائى بكنند، در اينجا جلسه تشكيل دادند. روزولت، چرچيل و استالين به ميل خودشان به تهران آمدند و جلسه تشكيل دادند؛ نه از كسى اجازه گرفتند، نه گذرنامه‌اى نشان دادند. محمدرضا كه آن روز پادشاه ايران بود، مورد اعتناى اينها قرار نگرفت؛ آنها به ديدن او نرفتند، او به ديدن آنها رفت؛ وارد اتاق شد، برايش بلند نشدند، اعتنا نكردند! ببينيد ذلت يك دولت مركزى كه سرريز ميشود بر روى مردم، تا كجاها منتهى ميشود؟
6) يكى از رؤساى رژيم جعلى صهيونيستى، كه دشمن شماره‌ى يك ملت ايران و انقلاب ايران است، اعتراف ميكند و ميگويد - اينها عين عبارت اوست - امروز يك نيروى قدرتمندى وجود دارد كه در خلاف جهت هدفهاى ما پيش ميرود و ايران رهبرى اين قدرت را به دست گرفته است. اين سياستمدارِ درمانده و حيرت‌زده اعتراف ميكند و ميگويد امروز پشت مرزهاى ما خمينى خيمه زده است! يك سياستمدارِ كهنه‌كارِ شناخته‌شده‌ى آمريكائى هم كه ما با وضع او كاملاً آشنا هستيم، در يك جلسه‌اى مقايسه ميكند آمريكاى 2001 ميلادى را با آمريكاى 2011، ميگويد - كه اين حرفها همه مال همين دو سه ماه اخير است - كدام ديوانه‌اى وضعيت آمريكاى ابرقدرتِ اول هزاره را به شرائط رقتبار آمريكا در سال 2011 - سال گذشته‌ى ميلادى - تبديل كرده است؟ بعد ميگويد: اين تحولاتى كه اتفاق افتاده و به اين وضع منتهى شده است، دامن‌زننده‌ى به اين تغيير، ايران است. معناى اين جملات اين است كه امروز ملت ايران توانسته است با حضور خود، با استقامت خود، با عزت خود، با صلابت خود، بر روى حوادث مهم جهان و حوادث مهم منطقه، اين تأثيرات ژرف را باقى بگذارد.
7) ما نُه دوره‌ى قانونگذارى در كشور داشتيم؛ كه همه‌ى اين نُه دوره در روز هفتم خرداد، بدون يك روز تأخير، افتتاح شده است؛ اين چيز كوچكى است؟ در طول سى و سه سال، نُه دوره انتخابات مجلس برگزار شده است، نُه تا مجلس شوراى اسلامى تشكيل شده است، بدون يك روز تأخير. هيچ حادثه‌ى سياسى، حادثه‌ى امنيتى، حادثه‌ى اقتصادى، تهديدهاى دشمن نتوانسته است انتخابات را يك روز عقب بيندازد. در همه‌ى دوره‌ها، هفتم خرداد، روز تشكيل مجلس جديد است.
8) بعضى‌ها نگاه ميكنند به يك مظاهرى، مى‌بينند يك چند تا جوان، يك چند تا زن يا مرد، يك عمل خلافى انجام دادند، فوراً رويش يك قضاوت كلى ميگذارند؛ اين غلط است. مردم به معنويات توجه دارند.
9) محافل سياسى و رسانه‌اى دنيا از خطر ايران هسته‌اى دم ميزنند؛ كه ايران هسته‌اى خطر دارد! من ميگويم اينها دروغ ميگويند، اينها فريبگرى ميكنند. آنچه آنها از آن ميترسند و بايد هم بترسند، ايرانِ هسته‌اى نيست؛ ايرانِ اسلامى است. ايران اسلامى است كه در اركان قدرت استكبارى زلزله انداخته است. ملت ايران اثبات كردند كه بدون تكيه‌ى به آمريكا، بدون تكيه‌ى به قدرتهاى مدعى، بلكه با دشمنى‌هاى آمريكا و قدرتهاى مدعى دنيا، يك ملت ميتواند به پيشرفت واقعى دست پيدا كند.
10) در راه پيشرفت، توقف ممنوع است؛ خودشگفتى ممنوع است؛ غفلت ممنوع است؛ اشرافيگرى ممنوع است؛ لذت‌جوئى ممنوع است؛ به فكر جمع كردن زخارف دنيا افتادن، براى مسئولين ممنوع است. با اين ممنوعيتهاست كه ميتوانيم به قله برسيم. ما داريم در دامنه حركت ميكنيم. ما هنوز به قله نرسيده‌ايم؛ با آن فاصله داريم. آن روزى كه ملت ايران به قله برسد، دشمنى‌ها تمام خواهد شد. آن روزى كه ملت ايران به قله برسد، معارضه‌هاى خباثت‌آلود به پايان خواهد رسيد. ما تا آن روز فاصله داريم.
11) اينكه ميگوئيم بيدارى اسلامى، اين حرف پايه‌دار است، ريشه‌دار است. ملتهاى مسلمان عدالت را ميخواهند، آزادى را ميخواهند، مردم‌سالارى را ميخواهند، اعتناى به هويت انسانها را ميخواهند؛ اينها را در اسلام مى‌بينند، نه در مكاتب ديگر؛ چون مكاتب ديگر امتحان‌داده و شكست‌خورده‌اند. بدون مبناى فكرى هم كه نميشود به اين اهداف بلند دست پيدا كرد. آن مبناى فكرى بر حسب ايمان و اعتقاد ملتهاى منطقه عبارت است از اسلام و بيدارى اسلامى. ماهيت جنبشها اين است.
12) ملتها (ی منطقه) كار بزرگى انجام دادند. فضاى سياسى و اجتماعى منطقه به طور اساسى تغيير كرده؛ اين مال همين حالاست، «باش تا صبح دولتش بدمد، كه اين هنوز از نتائج سحر است». در همين قدم اول، فضاى سياسى منطقه تغيير پيدا كرده؛ نمونه‌اش اين است كه مثلاً در مصر وقتى كه قيام مردم به نقطه‌ى جوش و به اوج رسيد، بسيارى از غربى‌ها و بسيارى از حكومتهاى مستبد منطقه سعى ميكردند از مبارك حمايت كنند، او را نجات دهند، مردم را سركوب كنند؛ اما حالا كه مردم غلبه پيدا كرده‌اند و پيروز شده‌اند، همان قدرتها، ديكتاتورترينشان، مستبدترينشان، ذليل‌ترينشان در مقابل غربى‌ها، دم از حقوق مردم ميزنند، دم از مردم‌سالارى ميزنند! اين معنايش اين است كه امروز مردم‌سالارى آنچنان به سكه‌ى رائجى در اين منطقه تبديل شده كه حتّى آن كسانى كه حاضر نبودند اسم مردم و حقوق مردم به گوش كسى برسد، امروز مجبورند و چاره‌اى ندارند كه براى جلب افكار عمومى، دم از مردم‌سالارى بزنند، دم از حقوق مردم بزنند!
13) قضيه‌ى اين انقلابها خيلى مهم است. من بر روى مصر تكيه كنم. مصر كشور بزرگى است، مصر ملت كهنى است، مصر يك منطقه‌ى اساسى در دنياى اسلام بوده؛ منتها حاكمان فاسد و مزدور و پست و ذليل، ملت مصر را تذليل كردند؛ مصر را تبديل كردند به گنج استراتژيك رژيم صهيونيستى؛ اين عبارتِ يكى از رؤساى صهيونيست است. كشور مصر را، ملت مصر را، يك ملت باعظمت را تبديل كرده بودند به گنجى براى رژيم جعلىِ غاصبِ صهيونيستى. از اين خفت بالاتر؟ حالا اين گنج ساقط شده. حالا اين گنج از دسترس غاصبان كشور فلسطين خارج شده. رژيم مبارك سى سال امنيت اسرائيل را تضمين كرد. حتّى حاضر شدند يك و نيم ميليون مردم غزه را در يك زندان بزرگ نگه دارند. يك ميليون و نيم انسان در غزه، زير بمباران صهيونيستهاى خبيث بودند؛ از آن طرف هم به وسيله‌ى رژيم حسنى مبارك، راه عبور و مرور هر گونه امكان حياتى به مصر بسته شده بود؛ اينها را تاريخ فراموش نميكند.
14) در آن ايامِ جنگ بيست و دو روزه، يك مبارز فلسطينى در يك مصاحبه‌اى گفت كه امروز - آن روزى كه او ميگفت - نوزده روز است كه از جنگ ميگذرد، ولى ما در اين مدت نتوانستيم نوزده كيلو گندم و آرد از مصر وارد كنيم! راه انتقال غذاى مردم، دارو و ديگر امكانات را در رفح بسته بودند، براى اينكه به نفع رژيم صهيونيستى، يك و نيم ميليون انسان را با گرسنگى و تحت فشار، در زندان نگه دارند! حالا اين رژيم سقوط كرده. رژيم صهيونيستى احساس لُختى ميكند؛ دستپاچه‌اند، حيرت‌زده‌اند. اين داد و بيدادهائى كه مى‌بينيد از قول سران صهيونيست نقل ميشود و دم از كار نظامى و حمله‌ى نظامى ميزنند، اينها حاكى از دست خالى و حاكى از وحشت و حيرانى آنهاست؛ ميدانند كه در اين شرائط، از هميشه آسيب‌پذيرترند؛ هرگونه قدم كجى بردارند، هرگونه حركت ناشايستى انجام بدهند، مثل صاعقه‌اى بر سر خودشان فرود خواهد آمد.
15) غربى‌ها و آمريكائى‌ها هم كه هميشه پشتيبانهاى بى‌قيد و شرط رژيم غاصب بوده‌اند، امروز از هميشه گرفتارترند. امروز غرب با سيلى صورت خودش را سرخ نگه داشته است. آنها مشكلات مالى، مشكلات پولى، مشكلات اقتصادى، مشكلات اجتماعى دارند و در مواجهه‌ى با مردمِ خودشان درمانده‌اند. چندين حكومت طرفدار آمريكا در اروپا ساقط شدند. مردم اگر ميدان پيدا كنند، هر گونه نشانه‌ى استكبار آمريكائى را كه در اروپا مشهود است، با حضور خودشان، با قدرت خودشان خواهند زدود. امروز وضعشان اين است. خود آمريكا هم بدتر از همه. ملتها از آمريكا متنفرند. آمريكا دچار بحران است. البته ميخواهند اين بحران را منتقل كنند به آسيا، منتقل كنند به آفريقا، منتقل كنند به خاورميانه؛ با حادثه‌آفرينى در كشورهاى ديگر و مناطق ديگر، ضعف خودشان را بپوشانند. از جمله‌ى كارهائى كه ميخواهند بكنند، اين است كه در همين منطقه، اين انقلابهاى عظيم مردمى را به ضد خودشان تبديل كنند؛ مردم را به اختلافات قومى، اختلافات مذهبى، اختلافات طائفى سرگرم كنند. ما بايد هوشيار باشيم.
16) امروز آمريكائى‌ها از تجربه‌ى انگليسى‌ها دارند استفاده ميكنند در ايجاد اختلاف مذهبى بين شيعه و سنى. انگليس‌ها متخصص دشمنى انداختن بين گروه‌هايند - از جمله بين شيعه و سنى در دنياى اسلام - از چند صد سال قبل آنها اينكاره بودند. آمريكائى‌ها دارند از تجربه‌ى آنها استفاده ميكنند. مسئله‌ى فلسطين پيش مى‌آيد، مسئله‌ى مصر پيش مى‌آيد؛ بمجردى كه در مقابل حركت مردم قرار ميگيرند، به يك جورى، با يك ترفندى، با يك خدعه‌اى، فوراً مسئله‌ى مذهبى را مطرح ميكنند. همه بايد بيدار باشند؛ سنى بيدار باشد، شيعه بيدار باشد، عالم مذهبى بيدار باشد، نخبه‌ى دانشگاهى بيدار باشد، آحاد مردم بيدار باشند؛ بفهمند چه كار ميكنند، بفهمند توطئه‌ى دشمن را و نقشه‌ى دشمن را؛ به نقشه‌ى دشمن كمك نكنند. اين كارى است كه امروز آنها دارند انجام ميدهند.
24/3/91 بيانات در ديدار نمايندگان مجلس نهم
17) بعضى هى اشكال میكنند - گوشه كنایه، صریح - كه آقا دنیا را با خودتان مقابل نكنید، به نظر من حرفى از سرِ نیندیشیدن است. شما وقتى كه داعیه‌ى حكومت معنوى و دینى دارید، وقتى میگوئید مردم‌سالارى دینى یا مردم‌سالارى اسلامى، این خودش اولِ دعواست. مشكل دنیا، مواجه شدن با دعوت دین است. دنیا كه عرض میكنیم، مراد، همین دستگاه‌هاى اداره‌كننده‌ى دنیاست؛ اینها كسانى هستند كه قوامشان، هویتشان بر اساس غارت انسانها، ضربه‌ى به انسانیت، ضربه‌ى به ارزشهاى انسانى، براى تمتعات مادى است.
18) من و شما - بنده بیشتر از شما - محتاجیم به این كه نیتمان را، دلمان را، هدفمان را بیش از پیش خدائى كنیم. اگر این شد، مشكلات حل خواهد شد؛ اگر این شد، ما پیش خواهیم رفت؛ اگر این شد، دشمن از غلبه‌ى بر ما ناامید خواهد شد... بسیارى از اشكالاتى كه امروز به ما میگیرند - كه خیلى‌اش هم بر ما وارد است - اگر چنانچه این نیت را، این جهتگیرى را درست كردیم، این اشكالات به خودى‌خود برطرف خواهد شد.
19) مجلس بایستى هم زنده باشد، هم سالم باشد ... زنده بودن مجلس به این است كه ... وظائف را درست انجام داد؛ (اول) قانون خوب. دوم: نظارت درست. دو وظیفه‌ى اصلى مجلس اینهاست.... نظارتهائى كه ناشى از نیتهاى نادرست باشد، ... نظارتهاى جانبدارانه و ضد جانبدارانه، ... نظارتهائى كه عمق‌یابى نمیكند، نادرست است.
20) حضور مفید در محیط كار ... این از جمله‌ى گرفتارى‌هاى مجلس است؛ شما سعى كنید در مجلس نهم واقعاً این گرفتارى را برطرف كنید.
21) این منطقه، قلب دنیاست؛ منطقه‌ى مهم اتصال سه قاره با هم، منطقه‌ى مهم نفت، منطقه‌ى مهم سیاست استعمارى غرب با وجود حكومت صهیونیستى. اینجا منطقه‌ى عجیبى است.
22) در كنار زنده بودن مجلس، مسئله‌ى سالم بودن هم مهم است؛ باید هم زنده باشد، هم سالم. سالم بودن هم از جهات مختلف است؛ سلامت سیاسى، سلامت اخلاقى، سلامت مالى ... دیروز ما با جناب آقاى لاریجانى در این زمینه مفصل صحبت كردیم. واقعاً باید یكى از كارهائى كه مجلس میكند، این باشد: الگو بشوید براى دستگاه‌هاى مختلف دیگر در كم كردن هزینه‌ها؛ هزینه‌هاى سفرهاى احیاناً بى‌مورد، هزینه‌هاى گوناگون شخصى نمایندگان؛ كه البته بخش مهمى از این كار، مربوط به هیئت رئیسه‌ى محترم مجلس است، كه باید مراقبت كنند؛ و همچنین یكایك نمایندگان. البته من میدانم - هم اطلاع كلى دارم، هم اطلاع خاص دارم - كه واقعاً در بین نمایندگان، كسانى كه احتیاط میكنند و مراقبت میكنند، كم نیستند. افرادى هستند كه واقعاً انسان در قلبش آنها را تحسین میكند و خوشحال میشود و خدا را شكر میكند كه یك چنین افرادى در مجلس حضور دارند.
23) مجلس جاى گفتگوى حكیمانه و خردمندانه است. ... اگر چنانچه وقتى شما دارید حرف میزنید، دیگرى مثلاً شروع كند به دست زدن یا هیاهو كردن، براى اینكه صداى شما به گوش آن مستمع نرسد، این كار، كار حكیمانه است؟ كار خردمندانه است؟ این عادت باید در مجلس ریشه‌كن شود كه وقتى یك نماینده‌اى دارد حرف میزند، یا یك وزیرى، یك مسئول دولتى‌اى دارد حرف میزند، از یك گوشه‌ى مجلس چهار نفر شروع كنند یك صدائى در آوردن! این خیلى چیز بدى است. متأسفانه در مجلس هشتم این بود؛ من نمیدانم حالا در مجلس هفتم هم بود یا نه. من اوّلى كه با این قضیه برخورد كردم، حیرت كردم: مگر چنین چیزى ممكن است؟ دیدیم بله، هم ممكن است، هم واقع است! در مجلس اتفاق افتاده. مجلس جاى این حرفها نیست. بله، در اجتماعات عمومى، مردم عامى ممكن است از این كارها بكنند؛ یكى مى‌آید حرف میزند، دیگرى صدائى در مى‌آورد. در تاریخ، همیشه هم از این كارها بوده. در قرآن هست كه: «وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ»؛ وقتى پیغمبر حرف میزد، یك عده‌اى نمیگذاشتند صدا به گوش دیگران برسد؛ هیاهو میكردند. اما این باب جمهورى اسلامى نیست.
24) بعضى تصور میكنند، بعضى هم این را هى توى رسانه‌ها مطرح میكنند؛ خیال میكنند مظهر استقلال از دولت، پریدن به دولت است. اینجورى نیست.
25) به نظر من امروز از جمله‌ى مسائل مهمى كه ما در كشور به آن نیاز داریم، اتحاد است. اتحاد به معناى همسان بودن فكرها نیست. ... اما دستمان توى دست هم است. مثلاً او میگوید این كار باید بشود، من میگویم باید نشود. بالاخره یك مرجعى وجود دارد؛ یا مرجع، قانون است؛ یا مرجع، دستگاه قضائى است؛ یا مرجع، شوراى نگهبان است - یا هرچه - آن مرجع هم تعیین تكلیف خواهد كرد؛ اما با هم دست‌به‌یقه نمیشویم. ... البته همه هم همین را میگویند. یك وقتى یك نفرى با عصبانیت داشت از یك چیزى دفاع میكرد، یك نفر به او گفت آقا حالا چرا عصبانى میشوى؟ با همان عصبانیت داد كشید: من عصبانى نیستم! حالا از اطراف - از دو طرف هم نمیشود گفت - بعضى دائم دم از اتحاد هم میزنند، اما در عین حال باز نشانه‌ها و نمونه‌هاى تفرق گاهى دیده میشود.
29/3/91بيانات در ديدار مسئولان نظام و سفراى كشورهاى اسلامى‌
26) امروز بعد از ده‌ها سال تجربه، رویكرد امت اسلام به دین محمدى (صلّى‌اللّه علیه و آله) است. بعد از آنكه روشنفكران و نخبگان و پیشروان ملتهاى مسلمان در طول سالهاى متمادى، مكتبها و داعیه‌ها و ایسم‌هاى شرقى و غربى را تجربه كردند و ناكامى و عقیم بودن آن تجربه‌ها را دریافتند، امروز توجه و اقبال امت اسلامى به مضمون بعثت و اهداف بعثت پیغمبر است.
27) امروز بشریت به دو جریان ناشى از بعثت نیاز تام دارد: یكى برانگیخته‌شدن فكر و اندیشه است، و یكى تهذیب اخلاق. ... در قرآن فرمود: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ». بعد از تزكیه است كه میفرماید: «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ».
28) امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در خطبه‌ى نهج‌البلاغه میفرماید: «لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ ... وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛ پیغمبران مبعوث شدند تا دفینه‌ها و گنجینه‌هاى خرد را در دل و باطن انسانها برآشوبند، آنها را استخراج كنند. ما آحاد بشر، براى اندیشیدن، استعداد عظیمى در خود نهفته داریم. وقتى فكر نمیكنیم، وقتى مطالعه نمیكنیم، وقتى در آیات الهى تدبر نمیكنیم، وقتى در تاریخ خود، در گذشته‌ى خود، در قضایاى گوناگونى كه براى بشریت پیش آمده است، در گرفتارى‌هاى گذشته، در عوامل پیروزى بزرگ براى ملتها، تدبر نمیكنیم، از آن گنجینه‌ى معنوى كه خدا در ما قرار داده است، محروم میمانیم.
29) پیروزى، بدون مجاهدت، بدون حركت، بدون خطرپذیرى، امكان ندارد. خداى متعال وعده‌ى پیروزىِ بدون حركت به هیچ كس نداده است. صِرف مؤمن بودن هم كافى نیست؛ مجاهدت لازم است، صبر لازم است؛ «وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا» این حرف پیغمبران است به مخالفانشان - ما ایستادگى میكنیم. پیغمبران ایستادگى كردند. امروز منطق پیغمبران با آن همه سركوبى كه علیه آنها انجام گرفته است، منطق همه‌گیر دنیاست. حرف پیغمبران پیش رفت، منطق فرعونیان پیش نرفت. این حركت و این جهتگیرى، روزبه‌روز هم بیشتر خواهد شد. صبر لازم است، ایستادگى لازم است. ملت ما این ایستادگى را از خود نشان داد.
30) امروز سیاست استكبار و سیاست سرویسهاى جاسوسى این است كه ماها را از هم بترسانند؛ شیعه را از سنى، سنى را از شیعه؛ اختلاف ایجاد كنند.

ممد خمپاره از تاکتیک آب می‌گوید

انجمن: 


[/HR]

«شهید دکتر مصطفی چمران» دانشمندی توانا، مدیری موفق، فرماندهی محبوب و انسانی والا و استثنایی بود که باید پای صحبت‌های هم‌رزمانش بنشینی و سخنان آن‌ها را بشنوی تا ببینی سخن گفتن از چمران، غلو نمی‌شناسد و باید سال‌ها زمان برای شناخت تمامی ابعاد زندگی او صرف کرد.


[/HR]
یکی از نقاط بارز زندگی شهید چمران، حضور در دفاع مقدس و مدیریت بخش‌هایی از جبهه‌ها در شرایط غافلگیری جنگ بود که در این مسیر با شناسایی استعدادهای مختلف، امور جبهه‌ها را مدیریت می‌کرد. محمد نخستین یا «ممد خمپاره» ستاد جنگ‌های نامنظم، یکی از نیروهای دکتر است که در سی و چهارمین سالگرد شهادت فرمانده‌اش در گفت‌وگو با ما از چمران می‌گوید.
برای اولین بار شهید چمران را کجا ملاقات کردید؟
اولین دیدارم با ایشان در فرودگاه سنندج بود. آن زمان هنوز جنگ تحمیلی آغاز نشده و اغتشاشات کردستان، خیلی از جوانان انقلابی را به این خطه کشانده بود. ما هم به همین ترتیب در فرودگاه سنندج مستقر بودیم که شنیدیم شهید چمران به آنجا آمده است. سریع دوروبر ایشان را گرفتیم و خواستیم که ترتیبی دهد تا ما را هم به مناطق درگیری ببرند. ایشان سخنرانی کوتاهی کردند و استدلال آوردند که سنندج دروازه کردستان است و اگر حضور شما در اینجا نباشد، امکان استیلای ضدانقلاب به این شهر و فرودگاهش می‌رود و آن‌وقت ما که در خط مقدم هستیم، عقبه‌مان بسته می‌شود. با همین استدلال ساده ما را مجاب کرد و بعدازآن روز دکتر راندیدم تا بعد از شروع جنگ که در جبهه‌های جنوب غرب دوباره ملاقاتشان کردم.
یکی از موفقیت‌های شهید چمران را مدیریت بخش‌هایی از جبهه‌ها آن‌هم در نابسامانی اوایل شروع جنگ می‌دانند، نظر شما در این خصوص چیست؟
برای پاسخ به این سوال شما باید ماجرای اولین روزهای حضورمان در جبهه‌ها را پس از شروع رسمی جنگ تحمیلی بیان کنم. وقتی‌که بعثی‌ها در 31 شهریور به فرودگاه‌ها حمله کردند، همان روز اعلام کردند که در مسجد امام بازار، ثبت‌نام به عمل می‌آید. حدوداً با 30 نفر از بچه‌های محله‌مان از خیابان ثارالله میدان امام حسین (ع) به آنجا رفتیم، جمعیت انبوهی موج می‌زد که از حد و شمار خارج بود. منتها کسی نبود تا آن‌ها را مدیریت کند. مرتب می‌گفتند کسانی که در کردستان جنگیده‌اند بمانند یا آن‌ها که سربازی نرفته‌اند بروند. همین‌طور از تعداد جمعیت کم شد تا نزدیکی‌های صبح که کلاً 400 نفر باقی‌مانده بودند. بین ما هم تعدادی سلاحم یک بدون فشنگ تقسیم کردند و سوار بر اتوبوس به سمت پادگان قزوین رفتیم. آنجا به ما فشنگ دادند، اما هنگام خروج از پادگان، فرمانده آنجا آمد و گفت مسئول تأمین مهمات شما که به ایلام می‌روید ما نیستیم! بنابراین همه فشنگ‌ها را از ما گرفتند و خیلی از بچه‌ها نیز همان‌جا برگشتند و کلاً 105 نفر باقی ماندیم که خودمان را به ایلام رساندیم. چون آنجا هم نتوانستند سلاح‌های لازم را تأمین کنند، تعدادمان به 70 نفر رسید و طی ماجراهایی همین نفرات هم نصف شدند؛ بنابراین می‌بینیم که مدیریت در آن شرایط غافلگیری اولیه کار دشواری بود، اما چمران با ایجاد ستاد جنگ‌های نامنظم در اهواز، یک تشکیلات واقعاً منظم و کارآمد به وجود آورده بود.
قبل از اینکه به نحوه مدیریت ایشان در ستاد جنگ‌های نامنظم بپردازیم، شاید این سوال پیش بیاید که به‌هرحال دکتر عضو شورای عالی دفاع بود و بخشی از موفقیت‌هایش را از جایگاهش داشت؟
خب مسلماً ایشان در یک جایگاه رسمی به منطقه آمده بود و فعالیت می‌کرد، اما وقتی‌که اوضاع به‌هم‌ریخته و کمبود امکانات مشهود بود، مدیر موفق کسی است که بتواند از تهدیدها فرصت بسازد و با ابتکاراتش بر کمبودها فائق آید. یک نمونه‌اش در تأمین پشتیبانی نیروها بود. دکتر چمران با جاذبه‌ای که داشت، توانسته بود خیلی از افراد را پای‌کار بیاورد و ارتباط‌هایی را با بازاریان تهران برقرار کند تا غذا و برخی از مایحتاج نیروها توسط آن‌ها تأمین شود. خود من که یک‌بار با گروه شهید معصومی برای عملیات به جنگل‌گمبوعه رفته بودم، با شخصی به نام حاج صادق عبدالله‌زاده آشنا شدم که بالباس شخصی همراهمان آمده بود. کنجکاو شدم و بعد از پرس‌وجو متوجه شدم ایشان عضو انجمن اسلامی بازار تهران است و برادرش نیز رئیس اصناف بازار بود. عبدالله‌زاده مرید شهید چمران و رابط ستاد جنگ‌های نامنظم با بازاریان بود و فقط روزانه 5 هزارتا نان برای رزمنده‌های ستاد از تهران تهیه می‌کردند. خب اگر امکانات رسمی از راه می‌رسید که نیازی به ارتباط با بازاریان نبود، اما دکتر با مدیریت و فرماندهی فوق‌العاده‌ای که داشت، چنین شبکه ارتباطی بین بازار و جبهه‌ها ایجاد کرده بود.

از ستاد جنگ‌های نامنظم بگویید. وقتی‌که به ستاد پیوستید آنجا را چطور یافتید؟
شهید چمران به همراه مقام معظم رهبری پنج یا شش روز پس از شروع جنگ به اهواز می‌رسند. همان اولین روزها شهید چمران شبیخونی به بعثی‌ها می‌زند که به منطقه نورد در 5 کیلومتری اهواز رسیده بودند. ازآنجاکه ایشان با دوراندیشی متوجه شده بودند جنگ طولانی خواهد شد، ستاد جنگ‌های نامنظم را در کاخ استانداری اهواز راه‌اندازی می‌کنند. طبق تقسیم‌بندی متداول در ارتش، دکتر چهار رکن برای ستاد در نظر می‌گیرند؛ رکن اداری، پشتیبانی، اطلاعاتی و عملیاتی. همان‌طور که در موضوع پشتیبانی نیز عرض کردم، ایشان با جاذبه و قدرت فرماندهی که داشت، افراد کارآمد و متخصص را جذب و هرکدام را در جایگاه شایسته‌شان به کار گرفته بود. تقریباً یک ماه از جنگ می‌گذشت که بنده و دوستانم از ایلام و خط پدافندی‌مان در کنجانچم مهران به ستاد در اهواز رفتیم. در آنجا متوجه شدیم که این ستاد برخلاف نامش واقعاً منظم است و طبق اصول کار می‌کند، بنابراین تصمیم به ماندن در آنجا گرفتیم.
گفتید که شهید چمران نیروهای متخصص را به کار می‌گرفت. موارد مصداقی هم از چنین افرادی سراغ دارید؟
یکی‌شان سروان رستمی بود که بعد از آشنایی با چمران در کردستان، آن‌چنان شیفته دکتر شده بود که به رسته خدمتی‌اش برنگشته و همراه ایشان به جنوب کشور آمده بود یا دکتر جدی رئیس دانشگاه ملی (شهید بهشتی) از دیگر نیروهای نخبه بود که چون در رشته معماری تحصیل‌کرده بود، در تأمین و ساخت سنگرها تبحر داشت و شهید چمران از تخصص ایشان در چنین زمینه‌های بهره می‌برد. دکتر جدی عامل جذب صدها دانشجو به جبهه‌های جنگ نیز بود. مهندس پور شریفی نیز از دیگر مریدان و نیروهایی بود که دکتر از تخصص ایشان در جهت زدن سد روی کرخه کور و به گل نشاندن تانک‌ها و ادوات دشمن بهره برد. مهندس پور شریفی پل معروف خیبر در عملیات خیبر را نیز طراحی کرده است. علاوه بر چنین افراد متخصصی، تحت لوای فرماندهی دکتر، نیروها بها یافته بودند و استعدادهایشان کشف و شکوفا می‌شد.
می‌توان دشمن را تنها با آب شکست داد و او را عقب راند. شهید همین کار را هم کرد و اولین بار با سدی که در کرخه کور زدند، ماشین جنگی دشمن را در منطقه کوهه زمین‌گیر کردند و به عقب راندند

شنیده‌ایم شهید چمران ابتکارات و اختراعاتی نیز در میدان جنگ بروز داده بود.
بله ایشان به همراه متخصصانی که در کنارش داشت، اولین زیردریایی ایران را که طولی سه، چهار متری و عرضی 80 سانتی داشت، ساختند و حتی آن را در آب انداختند و عملیاتی کردند. این زیردریایی بعدازاینکه ستاد در سپاه ادغام شد توسط مهندس چمران برادر دکتر به یک گاراژ در خیابان طالقانی تهران منتقل‌شده بود که مدت‌ها خاک می‌خورد والان نمی‌دانم در کجاست. اولین نفربر زرهی شنی‌دار نیز در همین ستاد جنگ‌های نامنظم ساخته شد. مهندس مجد، از نیروهای ستاد، اولین موشک 9 متری ایرانی را ساخته بود که به عمق خاک‌ریز دشمن نفوذ و آن را منهدم می‌کرد. همگی این ابتکارات با فرماندهی موفق دکتر چمران صورت می‌گرفت. ستاد در اهواز کارگاهی داشت که متخصصانش می‌توانستند هرگونه سلاحی را بازسازی و تعمیر کنند.

خود شما هم گویا در همین ستاد جنگ‌های نامنظم لقب «ممد خمپاره» یافتید و تخصص‌هایی را درزمینه ادوات کسب کردید؟
این نام، یادگار روزهایی است که در ستاد جنگ‌های نامنظم مسئول ادوات نظامی بودم. ماجرا از جایی آغاز شد که دریکی از عملیات، تعدادی از نیروهای ارتش با ما همراه شدند و در همان‌جا با یک گروه خمپاره‌انداز ارتش آشنا شدم که پذیرفتند در قبال برخی خدمات نظیر حمل‌ونقل مهماتشان، نحوه شلیک با خمپاره را به من آموزش بدهند. با همین معامله پایاپای رفته‌رفته در چگونگی استفاده از ادوات نظامی همانند خمپاره‌انداز و... مهارت‌هایی کسب کردم. به‌طورکلی در آن روزها اکثر نیروها برحسب یک اتفاق یا بر اساس نیاز زمان، مسئولیتی را بر عهده می‌گرفتند.
شکست با آب
الآن که محور گفت‌وگویمان ابتکارات شهید چمران است، دوست دارم به این حرف دکتر اشاره‌کنم که می‌گفت می‌توان دشمن را تنها با آب شکست داد و او را عقب راند. شهید همین کار را هم کرد و اولین بار با سدی که در کرخه کور زدند، ماشین جنگی دشمن را در منطقه کوهه زمین‌گیر کردند و به عقب راندند. در نوبت بعدی کانالی به عرض 100 متر و به طول 20 کیلومتر حفر کردند که از کرخه تا زیر پای دشمن در جنگل گمبوعه می‌رفت و باعث شد آن‌ها از این منطقه نیز عقب‌نشینی کنند. بعد از شکست طرح بنی‌صدر طی عملیات 28 صفر (عملیات نصر) که منجر به پیشروی دشمن در محور هویزه و سوسنگرد شد، باز طرح دکتر چمران بود که با حفر کانالی در نیستان (شعبه‌ای از کرخه در سوسنگرد) باعث شد دشمن عقب بنشیند. درمجموع این اقدامات، شهید چمران تنها با بهره‌گیری از تاکتیک آب انداختن زمین‌ها، دشمن را از اهواز تا سوسنگرد و در پهنه‌ای به طول 50 کیلومتر عقب راند.

سفره افطاری فرماندهان در محضر رهبر انقلاب + عکس



فرماندهان سپاه پس از برگزاری سمینار فرماندهان به دیدار رئیس جمهور وقت رفته اند.
به گزارش شیرازه، عکسی که می بینید در تیرماه ۱۳۶۲ و در حدفاصل عملیات والفجر۳ و عملیات والفجر۴ در مقر ریاست جمهوری گرفته شده است. فرماندهان سپاه، پس از برگزاری سمینار فرماندهان، به دیدار رییس جمهور وقت، حضرت "آیت الله خامنه ای" رفته اند و افطار را در خدمت ایشان هستند.

در عکس علاوه بر فرماندهان شهید، حسین خرازی و مهدی باکری، فرمانده فعلی نیروی قدس سپاه"حاج قاسم سلیمانی" و فرمانده وقت سپاه "حاج محسن رضایی" و جانشین فرماندهی سپاه "حاج رحیم صفوی" نیز دیده می شوند.


بغض رهبری در تلاوت قاری نوجوان +تصاویر

طبق رسم همه ساله قرآنیان کشور در آغاز ماه مبارک رمضان به دیدار رهبر انقلاب رفتند و در این دیدار ضمن تلاوت قرآن توسط قاریان، حافظان و گروه‌های جمع‌خوانی، معظم‌له چند نکته فنی در موضوع تلاوت به قاریان قرآن بیان کردند.

به گزارش پایگاه خبری آشخانه به نقل از صراط: جامعه قرآنی کشور طبق معمول همه ساله در طلیعه ماه مبارک رمضان به میهمانی رهبر معظم انقلاب رفتند تا هم ساعاتی در کنار معظم‌له از محضر قرآن کریم فیض ببرند و هم بیانات رهبر عزیزمان چراغ راه اهالی قرآن برای آینده فعالیت‌هایشان باشد.

امسال هم بار‌ دیگر خداوند متعال توفیق داد تا در نخستین روز ماه مبارک رمضان میهمان رهبر معظم انقلاب باشیم و در جمع اهالی قرآن کشور دقایقی را در کنار رهبرمان با قرآن کریم سپری کنیم.

ساعت حدود 16 بعد از ظهر روز پنجشنبه انتهای خیابان فلسطین تهران صفی تشکیل شده بود که در این صف بسیاری از قاریان، حافظان و اساتید قرآن کشور برای دیدار با رهبرشان آن را تشکیل داده بودند و دسته دسته وارد مجموعه بیت رهبری می‌شدند.

ما هم مانند سایر دوستان در این صف قرار گرفتیم و در کنار حاج حسن دانش نفر اول مسابقات بین‌المللی قرآن کریم قدم زنان به سمت حسینیه امام خمینی(ره) پیش می‌رفتیم. در دقایق کوتاه ورود به حسینیه صحبت‌های گوناگونی از دوستان قرآنی بیان شد، از خاطرات این دیدار در سال‌های گذشته گرفته تا تغییرات فضای بیرونی حسینیه امام خمینی(ره) و گلایه‌های برخی از اهالی قرآن نسبت به بی‌مهری‌های جامعه به قرآن و نخبگان کتاب آسمانی. اما در گرمای روز 28 خرداد‌ماه خنکی حسینیه انرژی خوبی به ما داد و با جلوس در گوشه‌ای از فضای حسینیه به انتظار رهبرمان نشستیم.

حدود ساعت 17 صدای فریاد شعار حاضران خبر از ورود آقا به حسینیه را داد و با برخواستن از جای مان به استقبال از ایشان رفتیم. مجید یراق بافان که اجرای برنامه را برعهده داشت با قرائت شعری در وصف ماه مبارک رمضان از فریدون جمشیدی برای قرائت دعای روز نخست ماه مبارک رمضان دعوت کرد.

تلاوت محسن حاجی حسنی کارگر نفر اول مسابقات بین‌المللی قرآن مالزی نخستین تلاوت این محفل قرآنی بود که با ارائه تلاوت قوی با سبک شحات محمد انور شایستگی خود را برای کسب مقام نخست مالزی یک بار دیگر به حاضران ثابت کرد و تا انتهای مجلس همه از این قرائت زیبا و استادانه تعریف می‌کردند.

سید‌عباس موسوی قاری خوزستانی، محمد‌مهدی بیگی قاری نوجوان تهرانی و گروه هم‌خوانی بینه که اعضای آن را قاریان نوجوان اصفهانی تشکیل داده‌اند از دیگر بخش‌های محفل بود و در ادامه مجری برنامه پیش از تلاوت وحید وکیلی با قرائت شعری در وصف شهدای غواص که اخیراً در تهران تشییع شدند به حاضران پیشنهاد داد که ثواب تلاوت‌های امروز را به ساحت مقدس این عزیزان تقدیم کنند. این پیشنهاد تقدیر رهبر معظم انقلاب را هنگام سخنرانی در پی داشت و معظم‌له از یراق بافان قدر‌دانی کردند.

تلاوت وحید وکیلی،گروه جمع‌خوانی کریمه اهل بیت(ع) و عباس هاشمی بخش های دیگر این محفل نورانی بود تا اینکه نوبت تلاوت به محمد‌جواد علمی قاری نوجوان مشهدی رسید. علمی با ارائه یک قرائت تقلیدی بسیار زیبا از مصطفی اسماعیل انرژی حاضران را بسیار بالا برد و در این میان این انرژی و شور را می‌شد در چهره رهبر انقلاب هم مشاهده کرد تا جایی که گویا بغضی گلوی رهبرمان را می‌فشرد.

ترتیل‌خوانی محمود نوروزی حافظ کل و قاری قرآن کریم از دیگر بخش‌های برنامه امشب بود. اجرای برنامه نوروزی من را به یاد گفت‌وگویی که حدود یک سال پیش با وی داشتم انداخت که وی می‌گفت: من دو هدف عمده برای شرکت در مسابقات قرآن دارم یکی دیدار با رهبر عزیزم و دیگری اعزام به حج. امشب یکی از اهداف نوروزی برای شرکت در مسابقات محقق شد.

در ادامه مسعود سیاح گرجی آیاتی از کلام الله مجید را برای حاضران قرائت کرد و پس از وی گروه ملی پیامبر اعظم متشکل از اساتید و قاریان بین‌المللی کشور به اجرای جمع‌خوانی قرآن و تواشیح پرداختند. تلاوت سعید طوسی، مناجات خوانی سیدقاسم موسوی قهار و قرائت دعای ختم قرآن کریم توسط محمد صادق صالحی از اساتید استان گیلان پایان بخش محفل انس با قرآن امشب بود و در ادامه مجری از مقام معظم رهبری درخواست کرد تا دقایقی را برای حاضران گفت‌وگو کنند.

سخنان رهبر معظم انقلاب و بیان چند نکته فنی تلاوت توسط ایشان محفل قرآنی نخستین روز ماه مبارک رمضان را کامل کرد که در ادامه به گوشه‌ای از این نکات اشاره می‌کنیم.

ارائه تلاوت معنی‌ و مفهوم محور، باور آیات الهی از سوی قاری برای تأثیر در مخاطب، تکرار برخی از آیات برای القای بهتر معانی، عدم ضرورت یک نفس خواندن برخی از آیات توسط قاریان قرآن و رعایت موازین لحنی برای القای بهتر معانی برخی از نکاتی بود که معظم‌له به آن اشاره داشتند. همچنین ایشان در ادامه بیان نکات، به انتقاد از افراط در تشویق‌ قاریان از سوی مستمعان اشاره کردند و حاضران را به رعایت اعتدال در این امر دعوت کردند.

در ادامه مراسم اهالی قرآن کشور نماز مغرب و عشاء را به امامت رهبر معظم انقلاب اقامه کردند و در کنار رهبر و ولی نعمتشان بر سر سفره افطار نشستند.


خاطرات رهبری در «به آُسمان نگاه کن»

انجمن: 

[h=1][/h]

[h=2]معرفی کتابهای «به آسمان نگاه کن»، «از خامنه تا خرمشهر» و «مگر چشم تو دریاست!».[/h]

«به آسمان نگاه کن»
کتاب «به آسمان نگاه کن» حاوی خاطرات رهبر معظم انقلاب اسلامی از شهیدان انقلاب و دفاع مقدس است که به اهتمام هادی شیرازی از سوی موسسه شهید کاظمی منتشر شد.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از سال‌های نوجوانی در اتفاقات و حوادث گوناگون انقلابی حضور داشتند که از دهه 30 و 40 این حضور جای خود را به نقش‌آفرینی مهم می‌دهد، اما شاید یکی از زیباترین لحظه‌های این تاریخ، همراهی شهیدان با ایشان است که خود اسطوره بوده و نقش ایفا کردند و این، لحظه‌های تاریخی را زیباتر می‌سازد.
این کتاب در کنار خاطرات مقام معظم رهبری از شهیدان، عملا نگاهی نیز به تاریخ حوادث مختلف انقلاب از سال‌های دهه 30 شمسی دارد. خاطراتی از جریانات فداییان اسلام و شهید نواب صفوی تا جریان‌های مختلف قبل و بعد از انقلاب و تشکیل نظام مقدس جمهوری اسلامی در این کتاب گردآوردی شده است.
در بخشی از کتاب آمده است: «یکی از فرماندهان یکی از گردان‌های لشکر امام حسین (ع) در عملیات فاو به رفیقش می‌گوید به آسمان نگاه کن،‌ آیات قرآنی که در آسمان نوشته است، خبر از پیروزی ما می‌دهد! کدام آیات قرآن؟!
ای چشم بصیر! ای فرشته در لباس انسان! تو با چشم خود چی می بینی؟! تو به کجا رسیده ای؟!
مثل یک عارف نود سال عبادت کرده و زهد ورزیده، حقایق این عالم را حکیمانه مشاهده می‌کنند و ورای پرده مادی و جسمانی را می‌بینند.»
این کتاب در 720 صفحه و در شمارگان 2 هزار 500 نسخه با قیمت 32 هزار تومان از سوی موسسه شهید کاظمی و با همکاری مرکز پژوهش‌های بنیاد فرهنگی شهید شیرازی به اهتمام هادی شیرازی منتشر شده است.

«از خامنه تا خرمشهر»
کتاب «از خامنه تا خرمشهر» خاطرات خودنوشت اسماعیل اسماعیلی مشنقی است که به تازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
مشنقی، درباره این کتاب گفت: کتاب از خامنه تا خرمشهربازگو کننده خاطرات گردان 4 از گردان‌های پادگان ولی عصر است که بعدها این گردان‌ها هسته اولیه تشکیل تیپ محمدرسول الله بودند.
وی افزود: علاوه بر روایت خاطرات دوران کودکی و خاطراتم از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، سعی کردم خاطرات چهره‌های سرشناس دوران دفاع مقدس از جمله شهید بروجردی،شهید همت و خاطراتی از حاج احمد متوسلیان را نیز بازگو کنم.
مشنقی ادامه داد:«از خامنه تا خرمشهر» خاطرات یک رزمنده معمولی است که سعی دارد در حد توان اطلاعاتی از دوران انقلاب و ظلم‌های رژیم سابق تاریخ و اتفاقاتی که در دوران مقدس شاهد آنها بوده را به خواننده امروزی ارائه کند.
این نویسنده همچنین گفت: به علت محرمانه بودن برخی از خاطراتم در این کتاب نیامده ولی سعی دارم بخشی از خاطرات ماموریت‌های خارجی‌ام که قابل انتشار باشد را در کتاب دیگری بیان کنم.
در بخشی از این کتاب آمده:«فرمانده گردان ما، یعنی گردان حبیب‌بن‌مظاهر، برادر علی موحد دانش بود. ایشان بچة حصار بوعلی شمیران بود. یک دستش در عملیات بازی‌دراز قطع شده بود؛ دست قطع شده‌اش ابهت خاصی به او می‌داد. ارتشی‌ها خیلی از او حساب می‌بردند، چهره‌ای دوست‌داشتنی داشت. گاهی شوخی‌های بامزه‌ای می‌کرد؛ در مرحلة سوم عملیات خرمشهر، ایشان به من گفت: «امشب می‌خواهید دخل عراقی‌ها را بیاورید؟» من هم گفتم: «می‌ترسم عراقی‌ها دخل ما را بیاورند.» گفت: «خیالت راحت باشد، عراقی‌ها را کیش بکنی، همه فرار می‌کنند.»
دستواره، مسئول پرسنلی تیپ»؛ حاج‌احمد وقتی ایشان را معرفی می‌کرد، حالت خجالت زیبایی چهرة دستواره را پوشانده و گوش‌هایش قرمز شده بودند. آن‌‌موقع ایشان را به چشم یک پشت میز نشین نگاه کردیم. بعدها ایشان جانشین لشگر شد و به درجة رفیع شهادت نائل آمد.
«از خامنه تا خرمشهر» خاطرات یک رزمنده معمولی است که سعی دارد در حد توان اطلاعاتی از دوران انقلاب و ظلم‌های رژیم سابق تاریخ و اتفاقاتی که در دوران مقدس شاهد آنها بوده را به خواننده امروزی ارائه کند.

فرماندهان گروهان، دسته و تیم هم مشخص شدند.
لطفی، موحد، جسور و من، در یک تیم سازمان‌دهی شدیم؛ تک‌تیرانداز بودیم. آن‌قدر در پادگان دوکوهه اذیت شده بودیم که می‌خواستیم هرچه سریع‌تر آنجا را ترک کنیم، حتی روزهای جمعه هم استراحت نداشتیم. همه‌اش راه‌پیمایی، رزم شبانه، صبحگاه، دویدن دور میدان، ورزش و نرمش، مطلقاً استراحت نداشتیم، از کلمة «برپا» حالمان به هم می‌خورد.
یک روز موحد دانش گفت: «فردا صبح را استراحت کنید.» ما خوشحال شدیم، پس از نماز صبح خوابیدیم. تازه خوابمان برده بود که یک آدم خشنی وارد آسایشگاه شد، عربده کشید و گفت: «برپا.»
گفتیم: «کجا؟» داد کشید و گفت: «گفتم برپا!»
ما با اعتراض گفتیم: «اصلاً شما چه‌کاره هستید که می‌گویید برپا؟» گفت: «من معاون گردان هستم.»
گفتم: «ما ماشاءالله چقدر رئیس داریم، باید اسپند برایشان دود کنیم.» او هم زیر چشمی، چپ‌چپ طوری نگاه کرد که فوری برپا شدیم و گوش به فرمان.
خلاصه آن روز را هم که فرمانده گردان به ما استراحت داده بود، معاونش اجازه نداد و دوباره رفتیم و برنامه‌های روزهای قبل را تکرار کردیم.»

«مگر چشم تو دریاست!»
کتاب «مگر چشم تو دریاست!» شامل خاطرات بتول جنیدی، مادر چهار شهید از سوی انتشارات روایت فتح منتشر شد.
کتاب «مگر چشم تو دریاست!» عنوان کتابی است که اگر چه سرشار از زلال احساس وعاطفه مادرانه در واگویه‌های مادری شهید داده است؛ اما در عین حال از باطنی بسیار ژرف وعمیق، از توأمان بودن علم وعمل، برخوردار است.
این کتاب، روایت یک مادر است. روایت مادر چهار جوان برومندِ یکی از یکی گیراتر، که روزگاری از زیر قرآن ردشان کرد، آب پشت‌شان ریخت و ازشان دل کَند و دل نکَند. مادری که وقتی تنهاست، راه می‌رود، با گوشه چادرش قاب عکس جوان‌هایش را پاک می‌کند، درددل‌هایش را به آنها می‌گوید و با گوشه‌ همان چادر، چشمش را خشک می‌کند. اما مادری که وقتی می‌نشینی کنارش، مثل روزهای اول جنگ، آتشین حرف می‌زند و وقتی از چهار فرزند شهیدش می‌گوید، سر بالا می‌گیرد، محکم حرف می‌زند و زینب‌وار روایت فتح می‌کند.
مادری که وقتی پرپر شدن گل‌هایش را یکی پس از دیگری می‌بیند، رمق از پایش می‌رود، زانو می‌زند،‌ اما دوباره می‌ایستد و به راهش ادامه می‌دهد. مادری که مادری‌هایش مال وقتی است که تنهاست.
این کتاب، روایت یک همسر است از یک مرد. مردی که وقتی پشت تریبون نماز جمعه می‌ایستاد و تفنگ به‌دست مردم را به جنگ و جهاد و حمایت از امام و انقلاب فرا می‌خواند، خودش پیشاپیش بچه‌هایش را فرستاده بود جنگ و شهید داده بود.
مردی که پس از شهادت سومین فرزندش، فکر نکرد که دیگر تکلیفش را در قبال اسلام و انقلاب انجام داده و این آخرین فرزندش را بگذارد برای روز پیری، عصایش باشد. کسی که فکر می‌کرد اگر جانمازش را جلوتر از مردم می‌اندازد و پیش‌نمازشان می‌شود، باید در همه‌ کارهای دیگر هم جلوتر از همان مردم بایستد و پیش‌قدم‌شان باشد.
در بخشی از این کتاب آمده است: «کوموله‌ها گفته بودند اگر پول بیاورید، بدن شهید را صحیح و سالم تحویل‌تان می‌دهیم. آن‌موقع 30 هزار تومان خیلی بود. حاج‌آقا خودش رفت کردستان؛ روستای قمچیان. از آنجا زنگ زد و جریان را برایم گفت.
- می‌گن سی هزار تومن بدید تا شهیدتون رو تحویل بدیم.
- بعد با پول ما برن تجهیزات بگیرن، بر ضد خود ما استفاده کنن؟!!
من یادم نیست، اما کسانی که اطرافم بودند، می‌گویند شما گفتی «بگو شهید منو آتیش بزنید، اما من به شما پول نمی‌دم.» من نتوانستم بپذیرم به‌خاطر پیکر شهیدم به ضدّانقلاب پول بدهم. حاج‌آقا هم همان اول، تصمیم من را گرفته بود، اما به من زنگ زد تا حرفی باقی نماند. اصلاً خود حاج‌آقا راضی نبود برای این مسئله به کردستان برود. اجبار و اصرار پاسدارها و برادرم، اسدالله، بود که رفت برای پیدا کردن رضا. ما پول ندادیم و آن‌ها هم رضا را تحویل نداند و حاج‌آقا برگشت.
این ماجرا گذشت تا اینکه سیزده ماه بعد، زنگ زدند و گفتند پیکر رضا توی پاک‌سازی روستا پیدا شده است.»
کتاب «مگر چشم تو دریاست!» را جواد کلاته عربی به نگارش درآورده و انتشارات روایت فتح آن را در 1100 نسخه و با قیمت 14هزار تومان منتشر کرده است.


[/HR] منابع:
فارس
ایکنا

قدس یک برای بدر کلید خورد

[h=1][/h]


[/HR]
25ماه رمضان بود که عملیاتی با نزدیکی به اهداف عملیات مهم بدر در ساعت 21 و 25 دقیقه توسط نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بانام عملیات «قدس 1» کلید خورد .


[/HR]
آن شب با پخش زمزمه «یا محمد رسول‌الله (ص)» در منطقه عملیاتی «هورالهویزه» در شرق رودخانه «دجله» عراق باهدف ‌ انهدام نیروها و بر هم زدن انسجام ماشین جنگی ارتش عراق، در منطقه‌ای به وسعت 180 کیلومترمربع به پیکار دشمن بعثی رفتند.
این عملیات چهار روزبه طول انجامید، نیروهای عمل‌کننده ایران در ظرف مدت کوتاهی به دو پاسگاه موردنظر یعنی «ابوذکر» و «ابولیله» دشمن دست‌یافته و مقاومت آن‌ها را درهم کوبیدند.
دشمن در صبح روز نخست با هواپیماهای پی‌سی 7 و چرخ‌بال اقدام به بمباران شیمیایی و انفجاری نمود، اما با استقرار سریع توپ‌های ضد هوایی، یک فروند از این نوع هواپیما با موشک
«سام 7» ساقط‌شده و پاتک هوایی دشمن عملاً ناکام ماند.
هدف نهایی در عملیات قدس 1 که در آغاز سلسله عملیات قدس پیش‌بینی‌شده بود، رسیدن به اهداف و نقاط تأمین نشده عملیات بدر، ازجمله نزدیک شدن به جاده مهم العماره- بصره بود

این پاتک‌ها در روزها و ساعات بعدی نیز از سوی دشمن تداوم یافت که برای نیروهای عراقی سودی در برنداشت. هدف نهایی در عملیات قدس 1 که در آغاز سلسله عملیات قدس پیش‌بینی‌شده بود، رسیدن به اهداف و نقاط تأمین نشده عملیات بدر، ازجمله نزدیک شدن به جاده مهم العماره- بصره بود. پاسگاه‌های مختار، ابوذکر، ابولیله و المیدان عراق آزاد و منطقه «الحسان» و «الزجیه» واقع در نزدیکی جاده مذکور به طی این عملیات تیپ 2 از لشکر 25 پیاده به‌طور 100 درصد متلاشی شد و یک فروند هواپیما، یک فروند چرخ‌بال،15 قایق و 12 پاسگاه سیار منهدم و تعداد 890 تن از نیروهای عراقی کشته و زخمی شده یا به اسارت نیروهای خودی درآمدند. تصرف نیروهای خودی درآمد.
غنائم به‌دست‌آمده نیز شامل 4 قبضه توپ ضد هوایی،9 قبضه خمپاره‌انداز،29 فروند قایق جنگی و بلم،10 دستگاه بی‌سیم،10 قطعه پل،25 قبضه سلاح سبک و مقدار فراوانی مهمات و فشنگ بود.

یک مادرِ دل‌تنگ

انجمن: 

[h=1][/h]


[/HR]
زمانی که فرزند 18 ساله‌اش را به سربازی می‌فرستاد نمی‌دانست که دست‌هایش تا مدت‌ها دیگر او را در آغوش نخواهند گرفت و تنها یادگار فرزندش، انتظار خواهد بود.


[/HR]
مادر شهید جاویدالاثر سلطان‌علی مولایی که از اهالی انگوران استان زنجان می‌گوید: سلطان‌علی اولین فرزندم، خیلی پسر مهربان و بامحبتی بود و همیشه می‌گفت مادر مطمئن باش وقتی پیر شدی عصای دستت می‌شوم و نخواهم گذاشت آب در دل تو و پدر تکان بخورد.
زمانی که پسرم به سن 18 سالگی رسید همانند سایر هم‌سالان خود باید به سربازی می‌رفت. آن ایام جنگ بود و سلطان‌علی پس از تقسیم نظامی و طی دوره سه‌ماهه آموزشی در زنجان، به منطقه غرب کشور و بانه اعزام شد.
سواد ندارم و نمی‌دانم فرزندم در چه تاریخی شهید شده است. خیلی سال است که فرزندم را در آغوش نگرفته‌ام و جای خالی‌اش را هرروز احساس می‌کنم.
مسئولان بنیاد شهید آن زمان مدتی پس از عملیات کربلای 10 به خانه ما آمدند و گفتند در این عملیات تعداد زیادی از رزمندگان شهید شده‌اند و سلطان‌علی پس از عملیات بازنگشته و حتی ممکن است به اسارت درآمده باشد. از آن روز به بعد هرروز برای سلامتی پسرم دعا می‌کردم. پس از اتمام جنگ و مبادله اسرای ایرانی که پسرم در بین اسرا نبود و به خانه برنگشت به‌عنوان شهید برایش مراسم ختم گرفتیم تا شاید این‌گونه اندکی دل من و سایر اعضای خانواده آرام شود.
سواد ندارم و نمی‌دانم فرزندم در چه تاریخی شهید شده است. خیلی سال است که فرزندم را در آغوش نگرفته‌ام و جای خالی‌اش را هرروز احساس می‌کنم

مادر دو پسر و پنج دختر هستم. پسر اولم برای دفاع از کشور رفت و رفتن او باعث آرامش امروز دیگر فرزندانم و جوانان جامعه شده است چون همین شهیدان باعث برقراری امنیت امروز در کشور شدند و به‌عنوان یک مادرِ دل‌تنگ، تنها چیزی که از مردم و مسئولان انتظار دارم، ایستادگی در مسیر شهدا و حفظ آن چیزهایی است که با خون جوانان کشور در جنگ به‌دست‌آمده است.

گردانی که فرماندهانش شهید هستند

انجمن: 

[h=1][/h]


[/HR]
سردار جانباز دکتر اسماعیل نادری رزمنده‌ای که ابتدا ارتشی بوده، بعد بسیجی شده و سپس در کسوت پاسداری به مقام جانبازی نائل‌آمده است. از حضورش در گردان علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) و چندوچون قدیمی‌ترین گردان بچه‌های اراک بمی‌گوید.


[/HR]
آقای نادری از خودتان بگویید. چگونه وارد جبهه و جنگ شدید؟
وقتی‌که جنگ شروع شد من ارتشی بودم. در نیروی هوایی و رسته پدافند مشغول فعالیت بودیم که شنیدیم عراق فرودگاه‌ها را بمباران کرده است. البته از قبل و باوجود ناآرامی‌های گنبد و کردستان و سایر نواحی، احساس تکلیف می‌کردیم که رسته خدمتی را رها کنیم و به مناطق جنگی برویم، اما به‌هرحال نظامی بودیم و از طرف دیگر نمی‌دانستیم از چه طریقی باید اقدام کنیم؛ بنابراین وقتی‌که جنگ شروع شد دیگر نتوانستیم تحمل‌کنیم و به‌اتفاق 15 نفر از همکاران و هم‌رزمانم امریه گرفتیم و راهی تهران شدیم. شنیده بودیم که در آنجا شهید چمران اقدام به ساماندهی و اعزام نیروها می‌کند. به نظرم روز دوم جنگ در تهران بودیم و دو روز بعد هم که راهی اهواز شدیم.
یعنی به‌عنوان یک بسیجی راهی مناطق جنگی شدید؟ مسئولانتان مشکلی با این کار نداشتند؟
می‌شود گفت یک نیروی داوطلب ارتشی. آن زمان نظم و نظام خاصی وجود نداشت و جابه‌جایی‌ها راحت صورت می‌گرفت. از طرف دیگر باوجود غافلگیری اولیه که به وجود آمد و دشمن پیشروی زیادی در روزهای اول انجام داده بود، شنیدن اخبار جنگ تاب تحمل را از آدم می‌گرفت و دیگر به رسته خدمتی و این چیزها توجه نمی‌کردی. البته این را هم بگویم که ما از ارتش استعفا ندادیم، بلکه حکم مأموریت گرفتیم و رسته اعزام کننده‌مان شد پدافند نیروی هوایی. در حکم مأموریت هم به شکل کلی قید شد اعزام به جنوب. دیگر باقی کارها با خودمان بود. عرض کردم که به تهران رفتیم چون شنیده بودیم شهید چمران در آنجا مرکزی برای اعزام به جبهه دارد. بلدمان هم سه دوست تهرانی بودند که یکی‌شان بعدها شهید شد و دو نفر دیگر جانباز هستند. به‌اتفاق به باغ شاه (سابق) رفتیم و در آنجا مهندس چمران (رئیس کنونی شورای شهر) از ما ثبت‌نام به عمل آورد، یک اسلحه ژ. 3، کوله، جیره غذایی، نارنجک و آدرس مدرسه شهید انارکی در اهواز را به ما داد و... یا علی! باید خودمان به منطقه می‌رفتیم و همه اعزام ما و مقدماتش همین‌ها بود که عرض کردم.
در منطقه چه اتفاقاتی برایتان افتاد؟ چطور شد که سپاهی شدید؟
ما جزو نیروهای ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران درآمدیم. در محورهای عملیاتی سوسنگرد و دهلاویه و... حضور داشتیم. می‌دانید که سوسنگرد سه بار در اوایل جنگ دست‌به‌دست شد، در هردو بار بنده حضور داشتم و وقتی‌که خط دهلاویه تثبیت شد، یک‌بخشی از این خط در دست ما بود. اوایل جنگ، رزمندگان در گروه‌های خاصی فعالیت می‌کردند، در خط دهلاویه یک‌بخشی دست گروه موتورسواران بود، یک‌بخشی دست گروه سیاه‌جامگان، یک‌بخشی دست نیروهای ستاد جنگ‌های نامنظم و...، سال 59 داشت تمام می‌شد که من اسفندماه به اراک برگشتم و برای بار دوم به جبهه‌های غرب و دشت ذهاب رفتم.
در تمام این مدت همچنان یک نیروی ارتشی داوطلب بودید؟
من‌بعد از اینکه به غرب رفتم و چهار، پنج ماهی در آنجا بودم، دوباره به جبهه جنوب برگشتم و در تمام این مدت نگران رسته خدمتی‌ام بودم؛ بنابراین تصمیم گرفتم از ارتش استعفا بدهم. این کار را انجام دادم و 15 ماهی به‌صورت بسیجی بودم تا اینکه در 27/10/61 به عضویت سپاه اراک درآمدم.
از چه زمانی وارد گردان علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) شدید؟
وقتی‌که تیپ 17 علی بن ابیطالب با ترکیب رزمندگان پنج استان قم، زنجان، قزوین، سمنان و مرکزی شکل گرفت، بچه‌های اراک به این واحد منتقل شدند و گردان علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) ‌ با محوریت رزمندگان اراکی تشکیل شد. از بدو تأسیس هم بنده در همین گردان بودم. تا سال 63 این پنج استان لشکر 17 را تأمین می‌کردند و از این سال به بعد کم‌کم استان‌های دیگر از لشکر 17 جدا شدند و تا سال 65 تنها بچه‌های استان مرکزی ماندند و قم. سال 67 و در اواخر جنگ برای مدت کوتاهی قم و اراک هم از هم جدا شدند و استان مرکزی تیپ 71 روح‌الله را تشکیل داد.
وقتی‌که تیپ 17 علی بن ابیطالب با ترکیب رزمندگان پنج استان قم، زنجان، قزوین، سمنان و مرکزی شکل گرفت، بچه‌های اراک به این واحد منتقل شدند و گردان علی بن ابیطالب(علیه‌السلام)‌ با محوریت رزمندگان اراکی تشکیل شد

پس علی بن ابیطالب قدیمی‌ترین گردان بچه‌های اراک و استان مرکزی بود؟ تاریخچه این گردان چگونه است؟ از فرماندهانش بگویید.
بله خوب یادم است در اوایل تشکیلش، 200 نفر از بچه‌های پاسدار اراک عضو این گردان شدند. در عملیات رمضان با همین گردان وارد عمل شدیم. اولین فرمانده‌اش هم سردار شهید کاوه نبیری بود که ایشان بعدها به طرح و عملیات لشکر رفتند و عملیات والفجر مقدماتی را به فرماندهی برادر جمشید مرادی انجام دادیم. بعد سردار شهید اصغر فتاحی فرمانده گردان شد که عملیات والفجر 3 و 4 و خیبر را در معیت ایشان بودیم. سردار فتاحی هم در خیبر آسمانی شد و سال 63 به دلیل کثرت نیروها، یک گروهان مستقل به نام امام حسین (علیه‌السلام) و یک گردان به نام امام حسن (علیه‌السلام) از دل گردان علی‌الحساب (علیه‌السلام) تشکیل شد. بنده فرمانده گروهان مستقل امام‌حسینی (علیه‌السلام) شدم و آقای بشیر روشنی هم فرمانده گردان امام حسن (علیه‌السلام) (علیه‌السلام) شدند. کمی بعد گروهان امام‌حسینی (علیه‌السلام) تبدیل به گردان شد و در بدر و والفجر 8 با همین گردان حضور یافتیم. در ابتدای سال 65 قرار شد دوباره گردان علی‌الحساب (علیه‌السلام) تشکیل شود. من و شهید کاوه نبیری که هر دو در والفجر 8 مجروح شده بودیم، در بیمارستان قدس اراک، کادر گردان تازه تأسیس‌شده علی‌الحساب (علیه‌السلام) را تعیین کردیم و این گردان مجدداً به فرماندهی شهید یعقوب صیبی تشکیل شد. ایشان در کربلای یک به شهادت رسیدند و نفر بعدی شهید نظام علی فتحی بودند که در ماجرای سقوط فاو به شهادت رسیدند. پس از شهادت نظام علی چون لشکر 71 روح‌الله تأسیس شد و ما از لشکر 17 علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) جدا شدیم، می‌توانم بگویم که شهید نظام علی فتحی آخرین فرمانده گردان علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) در دفاع مقدس است. پس‌ازآن هرکدام از گردان‌های لشکر تازه تأسیس 71 روح‌الله یک شماره در پیشوند خود داشتند. مثلاً 105 امام حسین (علیه‌السلام)، 102 علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) و...
پس تمامی فرماندهان گردان‌های علی بن ابیطالب به شهادت رسیده‌اند. کدام‌یک از این سرداران شهید در ذهن شما جاودانه شده است؟
به‌عنوان یکی از نیروهای کادر گردان، می‌توانم بگویم که همه فرماندهانش از دوستان و هم‌رزمان خوبم بودند و خاطرات زیبایی با همگی دارم. ولی شهید اصغر فتاحی که فرمانده یکی از گرو هان‌هایش بودم، جوان باصفایی بود که باوجود سن کم به‌خوبی نیروها را مدیریت می‌کرد. 19، ‌20 سال بیشتر نداشت که فرمانده گردان شد. در عملیات خیبر بارها و بارها مجروح شد اما هر بار که می‌خواستیم به عقب برگردد، راضی نشد تا اینکه عاقبت در همین عملیات به شهادت رسید.
با شنیدن نام گردان علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) چه چیزی در ذهنتان شکل می‌بندد؟
گردانی که مولود بچه‌های سپاهی و بسیجی اراک بود. یادآور گذشته همه رزمندگان این خطه و یادآور نام‌های بزرگی که بسیاری از آن‌ها اکنون آسمانی شده‌اند.





[/HR] منبع: روزنامه جوان(با تلخیص)