سلامتی

دیدار رهبر انقلاب با رئیس جمهور ترکیه

[TD="align: left"]
[/TD]

رجب طیب اردوغان رئیس جمهوری ترکیه امروز با آیت الله سیدعلی خامنه ای مقام معظم رهبری در تهران دیدار و گفتگو کرد.

مقام معظم رهبری عصر امروز (سه شنبه) در دیدار رجب طیب اردوغان رئیس جمهوری ترکیه، تحول عظیم «بیداری عمومی اسلامی» را علت اصلی نگرانی دشمنان اسلام خواندند و با اشاره به طراحی‌های متقابل دشمنان برای مواجهه با این حادثه بزرگ، تأکید کردند: امروز امریکا و صهیونیستها از اختلافات داخلی برخی کشورهای اسلامی خوشحال هستند و راه حل این مشکلات، همکاری کشورهای اسلامی و انجام اقدامات عملی مناسب و سازنده است.

به گزارش عصرایران به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، آیت الله سیدعلی خامنه‌ای در این دیدار با اشاره به منافع و مصالح مشترک ایران و ترکیه از تقویت روابط، خاطرنشان کردند: قدرت هر یک از کشورهای مسلمان در دنیای اسلام، در واقع قدرت امت اسلامی است و سیاست کلی جمهوری اسلامی ایران این است که کشورهای اسلامی یکدیگر را تقویت و از تضعیف هم خودداری کنند، و تقویت روابط ایران و ترکیه نیز به تحقق همین هدف کمک می‌کند.


رهبر انقلاب افزودند: تأکید همیشگی ما این است که کشورهای اسلامی از اعتماد به غرب و امریکا بهره‌ای نمی‌برند، و امروز نیز همه به روشنی، نتیجه اقدامات غرب در منطقه را که به ضرر اسلام و منطقه است، می‌بینند.

ایشان با اشاره به تحولات برخی کشورهای منطقه و فعالیتهای وحشیانه گروههای تروریستی در عراق و سوریه، گفتند: اگر کسی دست پنهان دشمن را در این قضایا نبیند، خود را فریب داده است.

آیت الله خامنه‌ای در تأیید این واقعیت، به خوشحالی امریکا و صهیونیستها از وضعیت منطقه اشاره کردند و افزودند: صهیونیستها و بسیاری از دولتهای غربی و بیش از همه امریکا، از این قضایا خشنودند و تصمیم ندارند، مسئله داعش را تمام کنند.

رهبر انقلاب در ادامه با یادآوری برخی نمونه‌ها از وحشی‌گری‌های کم‌نظیر داعش، و همچنین قصد اولیه این گروه تروریستی برای تسلط بر بغداد، این سوال اساسی را مطرح کردند که چه کسانی این جریانها را پشتیبانی مالی و تسلیحاتی می کنند؟

ایشان افزودند: بیگانه‌ها قطعاً نمی‌خواهند این مسائل حل شود، بنابراین، این کشورهای اسلامی هستند که باید برای حل این مشکلات تصمیم بگیرند، ولی متأسفانه تصمیم جمعی مناسب و سازنده‌ای گرفته نمی‌شود.

حضرت آیت الله خامنه‌ای، در ادامه، قضایای یمن را یک نمونه دیگر از مشکلات جدید دنیای اسلام خواندند و در خصوص راه حل بحران یمن، تأکید کردند: موضع جمهوری اسلامی در خصوص تمام کشورها از جمله یمن، مخالفت با دخالت خارجی است، بنابراین، از نظر ما راه حل بحران یمن نیز توقف حملات و دخالت خارجی علیه مردم این کشور است، و این، یمنی‌ها هستند که باید برای آینده کشورشان تصمیم‌گیری کنند.

رهبر انقلاب حادثه عظیم «بیداری عمومی اسلامی» و عطش ملتها برای اسلام را، علت اصلی حساسیت دشمنان خواندند و گفتند: در مقابل این بیداری، دشمنان اسلام، ضد حمله خود را مدتهاست آغاز کرده‌اند و واقعیت تأسف‌بار این است که برخی از حکومتهای اسلامی نیز خیانت می‌کنند و پول و امکانات خود را در خدمت دشمن قرار می‌دهند.

حضرت آیت الله خامنه‌ای سپس به وضعیت عراق اشاره کردند و با اشاره به کمک ایران به مردم عراق برای جلوگیری از تسلط تروریستها، افزودند: ایران در عراق حضور نظامی ندارد، اما روابط تاریخی، ریشه‌دار و بسیار نزدیکی بین دو ملت ایران و عراق برقرار است.

رهبر انقلاب با آرزوی شوکت و عزت روزافزون برای دنیای اسلام، بر آمادگی ایران برای تبادل نظر و همفکری برای حل مسائل منطقه تأکید کردند.

در این دیدار که روحانی رئیس‌جمهور نیز حضور داشت، رجب طیب اردوغان رییس‌جمهوری ترکیه با اشاره به مذاکرات خود در تهران، گفت: در این سفر مسائل دو جانبه را مورد بررسی قرار دادیم و در خصوص روابط سیاسی، اقتصادی و همچنین مسائل منطقه گفتگو کردیم.

وی به روابط تهران و آنکارا در حوزه انرژی اشاره و خاطرنشان کرد: شورای همکاری اقتصادی ایران و ترکیه تشکیل شده و به وزیران خود دستور داده ایم که کارها را دنبال کنند، تا با فعالیت بیشتر، انتظاراتی نظیر افزایش مبادلات اقتصادی به سطح 30 میلیارد دلار محقق شود.

رییس‌جمهور ترکیه با تاکید بر لزوم حل مسائل و مشکلات دنیای اسلام در درون آن و بدون دخالت غرب، گفت: مشکلات زیادی در منطقه وجود دارد که باید با کمک یکدیگر، آنها راحل کنیم و نباید برای حل این مسائل منتظر غرب ماند.

رییس‌جمهور ترکیه، همچنین با بیان اینکه جنایتهای گروه تروریستی داعش را محکوم می‌کند، تأکید کرد: من داعش را مسلمان نمی‌دانم و علیه آن نیز موضع‌گیری کرده‌ام.

برچسب: 

فرمانده‌ای که لباس نیروهایش را می‌شست

انجمن: 

یادی از سردار سرلشکر شهید محمدحسن طوسی
هیچ‌گاه خود را جدای از رزمندگان و بسیجیان نمی‌دید و رفتارش به گونه‌ای بود که بسیجی‌ها او را با عنوان «پدر» خطاب می‌کردند و حتی برخی مواقع لباس آنها را به خانه می‌آورد و می‌شست.

پدرم محمدعلی قاسمی‌طوسی، شاگرد آیت‌الله‌ کوهستانی (ره) و طلبه ایشان بود و علاقه‌مندی فراوانی بین او و استاد بزرگوارش وجود داشت و با توجه به اینکه پدربزرگم شیخ ابوالقاسم قاسمی‌طوسی نیز از روحانیان منطقه بود، پدرم به طلبگی علاقه وافری داشت تا اینکه پدربزرگم از چشم نابینا و از گوش ناشنوا شد و پدرم برای گذران زندگی ناخواسته طلبگی را رها کرد و به کشاورزی و دامپروری پرداخت تا در امرار معاش کمک‌کار باشد.

* حضور 7 برادر به همراه پدر در جبهه

محمدحسن نخستین فرزند پدر و مادرم بعد از چهار سال زندگی مشترک آنها بود که در سال 1337 به‌دنیا آمد؛ بعد از او خداوند شش فرزند پسر دیگر نیز به پدر و مادرم داد که ما هفت برادر در زمان جنگ قریب به اتفاق در جبهه بودیم و در این بین پدرم در منزل بود که گاهی محمدحسن خطاب به پدرم می‌گفت: «بهتر است به جبهه بیایی، غصه شرکت نکردن در جهاد به دلت می‌ماند و حسرت به‌دل می‌مانی.» و پدرم نیز با ما به جبهه آمد و در برخی از عملیات‌ها شرکت کرد.

گاهی که همه در جبهه بودیم مادرم می‌گفت: «خدایا! این چه حکمتی است که چهار سال بچه نداشتم و بعد از آن به من فرزند دادی و همه فرزندانم پسر شدند و بیشتر آنها هم در جبهه‌اند و اکنون دختری ندارم که غم‌خوارم باشد.»

محمدحسن بدن قوی و تنومندی داشت و چون فرزند بزرگ خانواده بود، در کار دامپروری و کشاورزی به پدرم کمک می‌کرد، در کنار کار درس هم می‌خواند، در حالی که خیلی از هم‌سن‌وسال‌هایش بدون توجه به اوضاع مالی خانواده‌شان زندگی می‌کردند، او روزها هم در کوره‌پزی کار می‌کرد و شب‌ها به درس خواندن مشغول بود.

تمام زندگی محمدحسن هدفمند بود و من او را هیچ‌وقت بیکار ندیدم و از هر فرصتی برای کمک به اوضاع مالی خانواده، استفاده می‌کرد تا کمک‌خرج خانواده باشد، یادم می‌آید بعد از عملیات والفجر هشت مجروح شده بود و با دستی باندپیچی‌شده که به گردن داشت، با دست دیگر بذرهای شالی را حمل می‌کرد.

* راه‌اندازی «گروه شهید»

محمدحسن در دوران قبل و بعد از انقلاب یک انقلابی به تمام معنا بود که در مبارزات علیه طاغوت، با همکاری روحانیان و نیروهای دینی و مذهبی اعلامیه‌های امام خمینی (ره) را پخش می‌کرد و همچنین در سال 58 از مؤسسان کمیته انقلاب اسلامی در نکا و همچنین با شروع کار سپاه، از مؤسسان سپاه در ساری بود.

با شروع فعالیت گروهک‌ها در منطقه، پیشنهاد راه‌اندازی «گروه شهید» برای مقابله با خانه‌های تیمی ضدانقلاب را داد که با توجه به توانمندی‌ها به‌عنوان فرمانده عملیات سپاه ساری منصوب شد و در مبارزه با منافقان در ترکمن‌صحرا و گنبد به‌عنوان فرمانده عملیات سپاه منطقه سه ـ گیلان و مازندران ـ وارد عمل شد.

پس از این گروهی به نام «گارد جنگل» را تشکیل داد که در حمله منافقان در شش بهمن آمل نقش‌آفرینی کردند و نقش مهمی برعهده داشتند.

* آغاز زندگی جنگی

محمدحسن با شروع جنگ در سال 59، وارد جبهه شد، به‌یاد دارم که همان سال من به اتفاق او، همسر و دخترش سمیه‌ که دو ساله بود، مشهد بودیم که اعلام کردند جنگ شده و ما سریع به مازندران آمدیم و محمدحسن هم به‌عنوان اولین گروه اعزامی از نکا در منطقه سرپل‌ذهاب در کنار سردار کمیل کهنسال در جبهه حاضر شد.

بعد از این مرحله که از سرپل‌ذهاب برگشت، به مقابله با منافقان در گنبد، ترکمن‌صحرا و آمل پرداخت و بعد از پایان این غائله و ایجاد ثبات و آرامش در شمال کشور، در سال 61 مجدداً به جبهه برگشت و به‌طور رسمی زندگی جنگی‌اش آغاز شد.

من متولد 1348 و محمدحسن متولد 1337 بود، در برخی از عملیات‌ها همراهش بودم، او به همراه خانواده در شهرک شهید بهشتی اهواز که خانواده فرماندهان در آنجا سکونت داشتند، ساکن شد، به‌خاطر دارم که مادرم، زن‎داداش‌هایم و حتی خاله‌ام برای دیدن آنها به اهواز می‌آمدند.

به‌یاد دارم که هرگاه برای استراحت و یا گذراندن دوران نقاهت از مجروحیت به منزل می‌آمد، سعی می‌کرد از خانواده‌های شهدا در شهرهای مختلف گیلان و مازندران دلجویی، سرکشی و به آنها رسیدگی کند؛ روزی به همراهش به منزل شهید معصومی در روستای قاجارخیل رفتیم، پدر شهید از او تقاضای رادیو کرد و او همان لحظه رادیویی که در اختیار داشت را به پدر شهید اهدا کرد تا اخبار جبهه و جنگ را دنبال کند.

* مجروحیتش را از ما مخفی می‌کرد

در سایه همین شاخصه‌های مهم رزمی، اعتقادی، مردمی و انسانی بود که سال 63 به‌عنوان فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ویژه 25 کربلا منصوب شد و در این مسئولیت خطیر با برنامه‌ریزی دقیق، سازماندهی و جذب نیروهای توانمند، توانست اعتماد همگان را جلب کند؛ با وجود صلابت و جسارتی که داشت، بسیار رئوف و در قلب رزمندگان رسوخ کرده بود.

در عملیات کربلای پنج، با سردار شهید علیرضا بلباسی در خاکریز دوم بودیم که شهید بلباسی گفت: «برادرت دارد می‌آید.» از دور محمدحسن را دیدم که با قامتی رعنا، کلاه‌آهنی بر سر و گام‌های بلند و استوار در حال آمدن است، در همین لحظه شهید بلباسی به من گفت: «موسی! کلاهت را به من بده که اگر طوسی مرا بدون کلاه ببیند، ناراحت می‌شود.» کلاهم را گرفت و من هم دنبال کلاه برای خود گشتم و بعد به منزل محمدحسن به اهواز رفتیم تا استحمام کنیم؛ شهید بلباسی و سید حبیب حسینی هم آمدند.

وقتی وارد حمام شدم تا دستی بر پشت محمدحسن بکشم، ناگاه دیدم که ترکش خورده و چرک کرده اما تا آن زمان با صبری که داشت، از ما پنهان کرده بود.

* لباس نیروها را می‌شست

پیروی از ولایت‌فقیه، از باورهای محمدحسن بود و همواره سفارش می‌کرد تا مادامی که این مردم قدردان ولی‌فقیه باشند، آسیبی به مملکت نمی‌رسد، در این راستا باید با ایمان، وحدت و همدلی گام بردارید، هیچ‌گاه ولایت را تنها نگذارید.

بار آخری که با محمدحسن به خانه آمدیم، قبل از عید سال 66 بود که بعد از دیدوبازدیدهای نوروزی و سرکشی از خانواده‌های شهدا، هفت فروردین سال 66 با همراهی او خواستیم به جبهه برگردیم، مادرم بسیار نگران بود و به‌نوعی بی‌طاقتی می‌کرد، که محمدحسن گفت: «مادر و خانواده بی‌طاقتی می‌کنند، تو بمان و با من نیا.»

حلیمه عرب‌زاده‌طوسی همسر سردار شهید محمدحسن قاسمی‌طوسی نیز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس با اشاره به اینکه همسرش علاقه وافری به بسیجیان داشت و خود را یک بسیجی می‌دانست، اظهار کرد: هیچ‌گاه خود را جدای از رزمندگان و بسیجیان نمی‌دید و رفتارش به گونه‌ای بود که بسیجی‌ها او را با عنوان «پدر» خطاب می‌کردند و حتی برخی مواقع لباس آنها را به خانه می‌آورد و می‌شست.

وی افزود: شهید غرق در نیکی و مهربانی و خلوص بود، عشق به پروردگار و خدمت به بنده‌های حضرتش، اوج ارادت او به خالق پاک بود که موجب شد به لقای پروردگارش برسد.

عرب‌زاده‌طوسی با بیان اینکه شهید طوسی علاقه شدیدی به خانواده‌های شهدا داشت و سرکشی از خانواده شهدا از برنامه‌های مهمش بود، افزود: هرگاه که از منطقه به مازندران سفر می‌کرد، همواره جویای احوال خانواده‌های شهدا بود و در آخرین سفرش که نخستین عیدی بود که با هم بودیم، با او از رامسر تا علی‌آبادکتول از برخی خانواده‌های شهدا دیدن کردیم.

* وقتی سمیه با تو باشد، من آرامش دارم

وی بیان کرد: روز آخری که می‌خواست به جبهه برود، به من گفت‌ «من باید بروم، تو در هر شرایط مراقب دخترم سمیه باش، هر کجا هستی با او باش، وقتی سمیه با تو باشد، من آرامش دارم و هرگاه به مشکل برخوردی با پدر، مادر و برادرانم مشورت کن، من برای تو از خداوند استقامت و شهامت آرزو می‌کنم.» و این‌چنین شد که رفت و به درجه رفیع شهادت رسید و آسمانی شد.

به گزارش فارس، سرانجام سردار سرلشکر شهید محمدحسن قاسمی‌طوسی فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ویژه 25 کربلا در دشت خونین شلمچه در روز 18 فروردین‌ ماه 66، به همراه یاران شهیدش «سردار شهید سید منصور نبوی فرمانده طرح و عملیات لشکر ویژه 25 کربلا و سردار شهید حمیدرضا نوبخت فرمانده تیپ سوم لشکر ویژه 25 کربلا» برای همیشه به خیل آسمانیان پیوست و بعد از هشت سال گمنامی در سال 74، تنها چند تکه استخوان از آن قامت رشیدش بازگشت و در گلزار شهدای طوس‌کلا تدفین شد؛ محمدحسین و محمدابراهیم، دو برادر دیگر این سرلشکر دلیر سپاه اسلام هستند که آنها نیز به شهادت رسیدند.
منبع: فارس

برچسب: 

رهبر معظم انقلاب آرزوی بابا رجب را اجابت کردند


[/HR]
در جریان تشرف رهبر انقلاب اسلامی به حرم مطهر رضوی، جانباز سرافراز حاج رجب محمد زاده و خانواده‌شان با حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای دیدار کرده و مورد تفقد معظم له قرار گرفتند


[/HR]
یازدهم فروردین در جریان تشرف رهبر انقلاب اسلامی به حرم مطهر رضوی، جانباز سرافراز حاج رجب محمد زاده و خانواده‌شان با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دیدار کرده و مورد تفقد رهبر معظم انقلاب قرار گرفتند.
رجب محمد زاده جانباز 70 درصد، نانوای بسیجی بود که در دوران دفاع مقدس و در سال 1366 در منطقه هور عراق، براثر اصابت خمپاره از ناحیه سروصورت به درجه جانبازی نائل شد. وی سال گذشته در مصاحبه با خبرگزاری‌ها گفته بود که آرزویش دیدار با رهبر انقلاب است. چهره پدرم مانع دیدار با رهبری شد
سال پیش بود که در دیدار رسانه با خانواده بابا رجب، پسرش با خنده‌ای حرفم را قطع کرد و گفت: دو سال گذشته قرار بود پدرم در حرم امام رضا دیداری با رهبری داشته باشند، ولی وقتی در صحن حرم برخی مسئولان با چهره پدرم روبه‌رو شدند طور دیگری برخورد کردند. من نمی‌توانستم پدرم را با این وضعیت تنها در میان آن جمعیت رها کنم، با او از حرم برگشتم درحالی‌که آرزوی دیدار با مقام معظم رهبری همچنان بر دلش مانده است.
فرزند این جانباز 70 درصدی می‌گوید: حاج‌آقا خیلی مظلوم است، به دنبال جایگاه نیست، ولی داشتن یک دیدار با رهبری فکر نمی‌کنم برای چنین جانبازی خواسته بزرگی باشد.
دلم می‌خواست بنشینم کنار حاج رجب تا جواب همه سوالاتم را از دهان نداشته خودش بشنوم، زبان او برای حرف زدن خیلی سخت می‌چرخید، اما دیگر طاقت نیاوردم، کنارش نشستم، پرسیدم حاج‌آقا حرم امام رضا که می‌روی از او چه می‌خواهی؟ آرزویت چیست؟ دور گوش‌هایش باندپیچی بود و صدایم را به‌سختی می‌شنید، سوالم را بلندتر تکرار کردم و گوش‌هایم را تیزتر، خودکارم را آماده در دستانم گرفتم تا از آرزوهای حاج رجب کلمه‌ای را جا نیندازم، دیدم دودستش را به‌سوی آسمان دراز کرد و گفت «می‌خواهم خدا از من راضی باشد» منتظر بودم تا حرفش را ادامه دهد، اما با دستمالی که در دستش بود گوشه همان چشم کوچکی که در صورتش کمی سالم مانده بود را پاک کرد و دیگر چیزی نگفت.

حالا حاج رجب با سیرت است و بی‌صورت، در میان مردمی راه می‌رود که همه آن‌ها بی‌آنکه بدانند این صورت را چه کسی و برای چه چیزی از او گرفته، نگاهشان را از حاج رجب می‌دزدند، شاید حق‌دارند، نمی‌دانند که او صورت داده برای نترسیدن ما، برای آرامشی که هنگام غذا خوردن در یک رستوران به آن نیاز داریم، رستورانی که روزی گذر حاج رجب و فرزندش به آنجا افتاد و صاحبش به خاطر آرامش مشتری‌هایش او را به آنجا راه نداد.

دو سال گذشته قرار بود پدرم در حرم امام رضا دیداری با رهبری داشته باشند، ولی وقتی در صحن حرم برخی مسئولان با چهره پدرم روبه‌رو شدند طور دیگری برخورد کردند. من نمی‌توانستم پدرم را با این وضعیت تنها در میان آن جمعیت رها کنم، با او از حرم برگشتم درحالی‌که آرزوی دیدار با مقام معظم رهبری همچنان بر دلش مانده است

خودش زبانی برای گلایه کردن ندارد، اما دل همسرش سخت شکسته، دلگیر است از وقتی‌که با شوهرش بیرون رفته بود، مادری که فرزندش گریه می‌کرد آن‌ها را می‌بیند، انگشت اشاره‌اش را سمت حاج رجب دراز می‌کند و می‌گوید «پسرم اگر گریه کنی میگم این آقا تو رو بخوره».
برای همسرش سخت است تا به مادر آن کودک بفهماند شوهرش صورتش را فدا کرده تا دیگر هیچ‌کسی جرئت نکند در خاک وطنش به فرزندان این کشور نگاه چپ بیندازد.
نمی‌دانم چگونه، اما آسان نیست جبران زخم‌زبان‌ها و نگاه‌هایی که باعث شده تا آخرین خاطره بیرون رفتن دونفره این زن و مرد به دو سال قبل بازگردد و آن‌ها دو سال از اینکه نمی‌توانند باهم به پابوسی امام رضا (ع) بروند حسرت بخورند.
همسرش می‌گوید: طاقت شنیدن حرف‌های مردم را ندارم، وقتی بیرون می‌رویم و به حاج رجب توهینی می‌کنند، نمی‌توانم ساکت باشم، جوابشان را می‌دهم و درنهایت دعوایی بلند می‌شود، حالا ترس از همین دعواها دو سال است ما را خانه‌نشین کرده است.


به حاج رجب می‌گویم دلت که می‌گیرد چه‌کار می‌کنی، در این سال‌ها خسته نشدی، با همان صدایی که حالا شنیدنش برایمان عادی شده بود، پاسخ داد: خستگی ازحدگذشته، در هر حالتی خسته‌ام، چه وقت‌هایی که در میان جمعیت و شلوغی هستم، یا وقت‌هایی که استراحت می‌کنم، روزی هزار بار عذاب وجدان دارم که چقدر مردم با دیدن من اذیت و ناراحت می‌شوند. این صورت برای من عادی شده ولی برای مردم نه.
حاج رجب نوه‌هایی هم دارد که بودنشان او راکمی از تنهایی درآورده، در طول مصاحبه شنیدن غصه‌های پدربزرگ برایشان آسان نبود، دور او می‌گشتند و هوایش را داشتند، نادیا، نوه بزرگش کلاس پنجم دبستان است، او می‌گوید: جشن تولدهایمان را اینجا در خانه پدربزرگ می‌گیریم، عیدها پیش او می‌مانیم و پدربزرگ به ما عیدی می‌دهد، دوست داریم با او بیرون برویم اما طاقت حرف‌های دیگران را نداریم.
اما عشق که باشد، خلاصه شدن زندگی برایت در یک چهاردیواری آن‌قدرها هم تلخ نمی‌شود، کنار همسرش نشستم، آرام به او گفتم در این 26 سال فکر جدایی به سرتان نزد، خندید و گفت: چند سال پیش همسر یکی از جانبازان که دوست من هم بود، زنگ زد، گفت «اگر شوهر من وضعیت حاج رجب را داشت حتماً از او جدا می‌شدم»، بعدازاین تماس تلفنی تا چهار سال نتوانستم با این دوستم ارتباط برقرار کنم، حرفش به دلم سنگین آمد و به‌شدت مرا ناراحت کرد.
از حاج‌خانم می‌پرسم شما که اکثراً در خانه‌اید، با آقا رجب دعوایتان هم می‌شود، صورتش غرق تبسم می‌شود و می‌گوید «بله چرا دعوا نکنیم» گفتم آخرین بار کی دعوایتان شد، با لبخندی که حال و هوای ما را هم عوض کرد، گفت «قبل از آمدن شما»، پرسیدم سر چه چیزی، پاسخ داد: داشتم برای آمدن شما خانه را آماده می‌کردم که حاج‌آقا با فلاکس چایی‌اش آمده بود بالای سرم و اصرار داشت تا همان لحظه برایش چایی درست کنم.

حاج رجب خودش است، بی‌هیچ نقابی، حتی می‌توانی لبخند خدا را بر روی لب‌های نداشته او ببینی، صورت حاج رجب جایی جامانده که هرگاه خواستی روی ماه خدا را ببینی

لبخند خدا بر روی لب بابا رجب
به‌صورت نگران حاج رجب نگاه می‌کنم که گویا این روزها در هیاهو و کش مکش‌های سیاسی گم‌شده، او روزگاری برای این نگرانی جانش را کف دستانش گذاشت، بی‌سروصدا رفت، بی‌سروصدا و بی‌صورت هم بازگشت تا امروز منافع ملی و صورت نداشته‌اش در میان دلواپسی‌های نا به‌جای عده‌ای به فراموشی سپرده شود.
حاج رجب نقاب نمی‌زند، برخلاف خیلی از آدم‌هایی که چهره واقعی‌شان را پشت شعارها و نگرانی‌های ساختگی‌شان پنهان می‌کنند، او با همین حالش هم از فضای سیاسی کشور بی‌خبر نیست، از میان برنامه‌های تلویزیونی فقط اخبار را نگاه می‌کند و از هیچ راهپیمایی یا انتخاباتی جا نمی‌ماند.

حاج رجب خودش است، بی‌هیچ نقابی، حتی می‌توانی لبخند خدا را بر روی لب‌های نداشته او ببینی، صورت حاج رجب جایی جامانده که هرگاه خواستی روی ماه خدا را ببینی، می‌توانی به اینجا بیایی، اینجا می‌توانی امضا و دست خط خدا را ببینی که بدون هیچ پرده‌ای بر صورت او به یادگار مانده است.


[/HR]
منابع: خبرگزاری ایسنا، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
برچسب: 

آفرین رهبری به شهردار

[h=1][/h]

تلاش شهرداری تهران برای احداث بوستان یاس موردتحسین شخصیت ها و مقام معظم رهبری قرار گرفته است و رهبری با بازدید سرزده از بوستان جمله خاصی را برای اقدامات جاری به کار برده اند.


شاید ما تهرانی ها زیاد قدر هوای پاک، فضای سبز و اراضی ملی را نمی دانیم زیرا بیشترین سهم را درآلودگی هوا، وهمچنین از بین بردن فضای سبز و اراضی ملی داریم. اراضی ملی به صورت ویژه در اطراف تهران و شمال کشور در حال تخریب است که سود جویی های برخی از ما دلیل ایجاد این کار است. این در حالی است که این سود جویی و خودخواهی ها در زندگی شهری چه آسیب های فراوانی به سلامتی مان، محیط زیست و سرنوشت آیندگان وارد کرده و می کند. جالب است که علاوه بر سود جویی ها ما حتی هنگام تفریح و لذت بردن از طبیعت آن را تخریب می کنیم! در حالی که می دانیم به دلیل آلودگی هایی که ایجاد کرده ایم این روزها بیشتر از گذشته به هوای پاک و طبیعت سرسبز نیاز داریم.
ثروت ملی ما در طبیعت و اراضی ملی سالهاست که با غفلت و تخلف برخی از نهادها و مسئولین مورد آسیب قرار گرفته و هیچگاه عزم جدی برای مقابله با این تخلفات وجود نداشته است. بلکه این پول و سرمایه بوده که بر همه چیز اولویت داشته است. این مهم بارها توسط مقام معظم رهبری در مناسبت های گوناگون تذکر داده شده اما موضوعات مربوط به محیط زیست و اراضی ملی هیچگاه با تلاش جدی مسئولین روبرو نشد تا اینکه اخیرا ایشان در دیدار با مسئولان و دست‌اندرکاران منابع طبیعی و حفاظت محیط‌ زیست بیانات مهمی را بیان داشته و تاکید داشتند "حفظ محیط‌زیست یک وظیفه حاکمیتی است که باید با تهیه سند ملی محیط زیست و پیوست زیست‌محیطی برای همه طرح‌های عمرانی و صنعتی و جرم انگاری تخریب محیط زیست، به این وظیفه بسیار مهم، عمل شود."
قالیباف بیش از این به صورت خاص برای احداث بوستان ولایت و پل طبیعت نشان داد که می تواند جهادی برای فضای سبز عمل کند و اینبار در جهت گسترش فضای سبز و حفظ اراضی ملی گامی دیگر برداشته است

ایشان پدیده زمین خواری و اخیرا کوه‌خواری و ساخت و ساز در ارتفاعات را از دیگر مسائل رنج آور و اسف بار دانستند و تأکید کردند: باید در قانون، این‌گونه اقدامات جرم تلقی شوند و افراد سوءاستفاده‌کننده بی هیچ اغماضی مورد تعقیب قضایی قرار گیرند و اگر در دستگاه‌ها نیز کوتاهی انجام گیرد، باید با عوامل این کوتاهی هم بشدت برخورد شود.
رهبری همچنین بیانات قابل توجه دیگر به صورت خاص به منطقه ای که بر سر آن میان ارتش و وزارت اطلاعات اختلاف است اشاره کردند و فرمودند" که بوستان بزرگِ شاید چند صد هکتاری - نمیدانم چقدر است - که اصلش هم ظاهراً متعلّق به ارتش بوده لکن الان مورد استفاده‌ی ارتش نیست و مورد اختلاف بین ارتش و وزارت اطّلاعات و اینها است. به نظر من اینجا مال مردم است؛ اینجا باید به‌صورت یک گردشگاه عمومی مردمی دربیاید. مکرّر هم من این را پیغام دادم به مسئولین گوناگون، شهرداری باید برود اینجا را تصرّف کند، دراختیار مردم بگذارد."
همین پیغام کافی بود تا به گفته مختاری" شهردار تهران نیز بعد از فرمایشات رهبرمعظم انقلاب در روز 18 اسفند اعلام کرد قول می‌دهم این زمین را از نهادهای مربوطه تحویل بگیرم و روز 13 فروردین به مردم تحویل دهم. قالیباف کمتر از یک ساعت جلسه مربوط به این اقدام را برگزار کرد و برنامه ریزی‌های لازم صورت گرفت"
در واقع قالیباف دیگر ثابت کرده است مرد انجام اقدامات جهادی است به ویژه وی در عرصه محیط زیست و فضای سبز در زمینه مدیریت جهادی گام های بسیاری را برداشته است نمونه این مورد در آمار سرانه فضای سبز که اکنون فضای برای هر شهروند در درون شهری 16 متر و برون شهری 24 متر رسیده است قابل مشاهده می باشد.
قالیباف بیش از این به صورت خاص برای احداث بوستان ولایت و پل طبیعت نشان داد که می تواند جهادی برای فضای سبز عمل کند و اینبار در جهت گسترش فضای سبز و حفظ اراضی ملی گامی دیگر برداشته است.
او بعد از دستور رهبری در 17 اسفند روز 18 اسفند اقدام به ایجاد یک بوستان 1400 هکتاری کرده است بوستانی که نام ان را این روزها حتما شنیده اید "یاس" ؛ این بوستان از محور شمالی شهید بابایی و دامنه‌های جنوبی البرز قرار دارد .
این بوستان به صورت دو بخش شمالی و جنوبی در نظر گرفته شد که مجریان طرح در بخش شمالی سازمان پارک‌ها و شهرداری منطقه یک و مجریان جنوبی شهرداری منطقه 4 و سازمان‌پارک‌ها بودند.بخش شمالی بوستان جنگلی قوچک به مساحت 1200 هکتار و قسمت جنوبی آن 181 هکتار بوده که خوشبختانه با یک کار جهادی و تلاش شبانه روزی این بوستان آماده و در اختیار شهروندان قرار گرفت.
در این زمینه خوشبختانه دستگاه‌ها و سازمان‌هایی از جمله وزارت اطلاعات، ارتش جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران همکاری‌های لازمی را برای واگذاری این مجموعه به شهرداری داشت و تلاش ها در بوستان تا تبدیل شدن به پارک جنگلی ادامه دارد.
قالیباف دیروز در صحبت هایی در اینباره در جمع شورای شهری ها گفت: انصافاً در روز نخست فروردین کار کردن حتی از بابت کسب درآمد نیز توجیه ندارد ولی انصافاً دست اندرکاران این امر با رغبت پای کار ایستادند و در روزهای بارانی به فعالیت خود ادامه دادند. او ادامه داد: ما می‌دانیم گذشتن از یک زمین با این ابعاد در بهترین نقطه تهران که دارای سند نیز بود آن هم کم‌تر از 72 ساعت نشانگر چیزی جز همراهی و گوش به فرمان بودن آن‌ها به فرمان رهبری نبوده است

قالیباف دیروز در صحبت هایی در اینباره گفت: انصافاً در روز نخست فروردین کار کردن حتی از بابت کسب درآمد نیز توجیه ندارد ولی انصافاً دست اندرکاران این امر با رغبت پای کار ایستادند و در روزهای بارانی به فعالیت خود ادامه دادند. او ادامه داد: ما می‌دانیم گذشتن از یک زمین با این ابعاد در بهترین نقطه تهران که دارای سند نیز بود آن هم کم‌تر از 72 ساعت نشانگر چیزی جز همراهی و گوش به فرمان بودن آن‌ها به فرمان رهبری نبوده است.
شهردار تهران ادامه داد: بر این اساس از وزارت دفاع و نیروهای مسلح که خارج از همه عرف‌های اداری فرمان مقام معظم رهبری را به اجرا درآوردند تشکر می‌کنم. همچنین از مردم که در روز طبیعت در بیش از دو هزار پارک حضور پیدا کردند و انصافاً در نگهداری و نظافت آن‌ها کوشا بودند تقدیر می‌کنم. بنده شاهد بودم که در بسیاری از نقاط که گل‌های مختلف کاشته شده بود هیچ یک توسط شهروندان کنده نشد و آسیب ندید.
این عملکرد شهردار تهران مورد تقدیر شورای شهر، ائمه جمعه و شخصیت های دیگر قرار گرفته است از جمله 205 تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی با امضای بیانیه ای از مدیریت جهادی دکتر قالیباف در احداث بوستان جنگلی یاس بلافاصله پس از بیانات مقام معظم رهبری قدردانی کردند. رهبر انقلاب نیز چند روز بعد از شروع به کار احداث بوستان یاس در حضور سرزده در ساعت 5:30 صبح روز 29 اسفند ماه 93 در محل بوستان یاس، از فعالیت كارگران و نیروهای حاضر بازدید كرده و فرمودند: «آفرین، كار جهادی یعنی‌این.»
رهبری در دیدار خود با فعالان محیط زیست و در ادامه تذکرات شان فرمودند: " مطالبی که باید بیان شوند، امروز گفته شد و از این پس مردم باید قضاوت کنند که کدام دستگاه‌ها به وظیفه خود برای حفظ محیط‌زیست عمل می‌کنند و کدام دستگاه‌ها برای حفظ محیط‌زیست، تلاش و اقدام لازم را انجام نمی‌دهند."
حال باید دید که شهرداری در ادامه فعالیت خود و سایر نهادها در اقدامات مربوطه چه خواهند کرد و چه نمره ای از مردم خواهد گرفت؟
امیدواریم اینگونه کارهای جهادی با حفظ مشخصات کمی و کیفی خود در همه عرصه های زیر بنایی و رو بنایی کشور به ویژه در خدمات عمومی، پزشکی، عمرانی، محیط زیست ، اقتصادی و فرهنگی گسترش یابد و الگویی برای سایر نهادها و موسسات باشد. البته شهرداری باید سعی کند این مدیریت خود را در دیگر زمینه فعالیت خود از جمله فعالیت های شهری نیز به کار گیرد همچون گله هایی که برخی از شهروندان از عملکرد ١٣٧ و نحوه خدمات رسانی اش و یا برخی از بروکراسی های اداری شهرداری دارند.

برچسب: 

شاعر «از آخر مجلس شهدا را چیدند» كیست؟+تصاویر

انجمن: 

اخیراً رهبر معظم انقلاب با جمعی از خانواده‎های شهدا دیدار داشتند. در دیدار با یكی از این خانواده‎ها، رهبری از حاضران عكس شهید را طلب می‎كنند. زیر تصویر شهید، یك رباعی نوشته شده بود كه ایشان با خواندنش به شدت منقلب می‌شوند.

بنا به رسم قدیمی دیدار رهبر انقلاب حضرت آیت‎الله العظمی خامنه‎ای با خانواده‎های شهدا، اخیراً نیز ایشان با جمعی از خانواده‎های شهدا دیدار داشتند. در دیدار با یکی از این خانواده‎ها، رهبری از حاضران عکس شهید را طلب می‎کنند. با آوردن عکس نزد ایشان، چشمانشان به رباعی زیر عکس می‎افتد و در همان خوانش نخست شعر را برای جمع قرائت می‎کنند. رهبر معظم انقلاب با خواندن سطر آخر رباعی ناگهان منقلب می‎شوند و از ته دل به گریه می‎افتند:

ما سینه زدیم، بی‌صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند​
ما مدعیانِ صفِ اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند

به گزارش نما به نقل از تسنیم، پس از این واقعه، آیت‎الله العظمی خامنه‎ای نام شاعر را از حاضران می‎پرسند اما کسی از این نام اطلاعی نداشته است. سرانجام رهبری از خانوادۀ شهید می‎خواهند تا این قاب به‎یادگار نزدشان بماند.

به تازگی نیز کلیپی از این دیدار در سایت حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب «خامنه‎ای.آی.آر»‎ با عنوان «در آرزوی شهادت» منتشر شد. با بازنشرهای پیاپیِ این ویدئوی زیبا و تأثیرگذار و نیز پخش مکررش از بعضی شبکه‎های تلویزیونی همچون شبکۀ «افق» پرسش از نام شاعر بار دیگر مخصوصا برای دوست‎داران ادبیات به‎طور جدی مطرح شد. در هیچ‎کدام از این رسانه‎ها پاسخی برای این پرسش وجود نداشت و سایت دفتر حفظ و نشر آثار رهبری نیز شعر را بی نام شاعر منتشر کرده بود.

اما سایت موسسه شهرستان ادب که یکی از موسسات پرطرفدار میان شعردوستان است پس از پیگیری شاعر این شعر را پیدا کرده و از قضا، شاعر این شعر، مدیر دفتر شعر این موسسۀ یعنی میلاد عرفان‎پور، شاعر جوان است.



این رباعی از سری رباعی‎های عرفان‎پور برای شهدای ماجرای هیئت رهپویان وصال و بمب‎گذاری در شیراز است که در سال 1388 سروده شده‎است. به گفته سایت خبری این موسسه این شعرها نیز مانند بسیاری از شعرهای انقلابی میلاد عرفان‎پور به‎جز پخش پیامکی و نشر شان در چند سایت-در همان زمان- در هیچ کتابی به طور مستقل منتشر نشده‎اند.




برچسب: 

آغاز موج تمسخر سعودی‌ها در فضای مجازی بعد از سخنان سید حسن نصرالله/ «طوفان قاطع» یا «طوفان تنبل‌ها»؟

انجمن: 

ساعتی پس از این سخنان، کاربران توئیتر هشتگ «#عاصفة التنابل» (توفان تنبل‌ها)، «#عدوان التنابل» (تجاوز تنبل‌ها) و «#مملکة_التنابل_والتوابل» را به راه انداختند و عربستان سعودی را به دلیل حمله مردم یمن تقبیح کردند و اراده و قاطعیت پوشالی آل سعود را به تمسخر گرفتند.

عربستان سعودی، نام تجاوز خود به مردم یمن را «توفان قاطع» گذاشته است. دبیر کل حزب‌الله از آل سعود به آل تنبل‌ها یاد کرد. همین کافی بود تا «اقتدار پوشالین این تجاوز» در شبکه‌های اجتماعی به سخره گرفته شود.

عربستان سعودی، بامداد پنجنشبه ۶ فروردین، حملات هوایی شدیدی را به مواضع ارتش و انصارالله یمن آغاز کرد و اساس این تجاوز را «کمک به بازگشت رئیس‌جمهور قانونی» یمن به قدرت و درخواست کمک «عبدربه منصور هادی» اعلام کرد.

ارتش عربستان، نام این عملیات را «عاصفة الحزم» یا «توفان قاطع» گذاشت تا در نظر مردم منطقه و همه هواداران خود اقتداری را به نمایش بگذارد که تمام ناکامی‌های ۴ سال اخیر عربستان سعودی از بحرین گرفته تا سوریه را یکجا جبران کند.

پایگاه روسی اسپوتنیک در تحلیلی از این عملیات این اقتدار ظاهری عربستان را پوشالین نامید و نوشت: ملیاردها دلار تسلیحاتی که غربی‌ها به عرب‌های حوزه خلیج فارس فروخته‌اند یک غرور پوشالی به وجود آورده که جایی باید تخلیه گردد. بر کسی پوشیده نیست آنچه در رسانه‌های عربی و غربی از وضعیت عموم مردم در کشورهای عربی منعکس می گردد با واقعیت ۱۸۰ درجه تفاوت دارد.

شب گذشته نیز سید حسن نصرالله دبیر کل حزب‌الله لبنان این اقتدار پوشالین را به تمسخر گرفت و خطاب به آل سعود در عربستان گفت که اگر چنین شجاعتی دارید، چرا این شجاعت را خرج مبارزه با اسرائیل نمی‌کنید؟ چرا شما که می‌گویید به دادم مردم یمن می‌رسیم، چرا به داد و هوار چندین ساله ملت فلسطین نمی‌رسید که اسرائیل هنوز به آنان حمله می‌کند؟ چرا به داد مردم لبنان نرسیدید؟


بخشی از تصاویر هشتگ توفان تنبل‌ها و کنایه به آنان که در خدمت اسرائیل و آمریکا هستند

دبیر کل حزب الله لبنان از آل سعود و هم‌پیمانان آنها که تجاوز خود به مردم یمن را «توفان قاطع» نامیدند انتقاد کرد و گفت، شما تنبلی و کاهلی و شکست و ناکامی خود در منطقه را با سرزنش کردن ایران جبران می‌کنید و مکرر می‌گویید که ایران یمن را تسخیر کرد، عراق را گرفت و بر سوریه مسلط شد و الان می‌خواهد بر یمن سیطره پیدا کند. شما تنبل هستید و منطقه را رها کردید و طبیعی است که مردم به سوی ایرانی‌ می‌روند که کمکشان می‌کند و تنهایشان نمی‌گذارد.

ساعتی پس از این سخنان، کاربران توئیتری هشتگ «#عاصفة التنابل» (توفان تنبل‌ها)، «#عدوان التنابل» (تجاوز تنبل‌ها) و «#مملکة_التنابل_والتوابل» را به راه انداختند و عربستان سعودی را به دلیل حمله مردم یمن تقبیح کردند و اراده و قاطعیت پوشالی آل سعود را به تمسخر گرفتند.


بخشی از توئیت‌های هشتگ عاصفة_التنابل#

در حالی که برخی کاربران اینترنتی در مقابل «عاصفة الحزم» سعودی‌ها «عاصفة العزم» به معنای توفان عزم و اراده را برای مقاومت و مردم یمن به کار بردند، برخی سایت‌ها و رسانه‌های وابسته به جریان عرب مرتجع، مانند شبکه العربیه این مفهوم را بلافاصله سرقت کردند و مدعی شدند که «عاصفة الحزم» از «عاصمة العزم» (پایتخت اراده) یعنی ریاض، برخاسته است. سامی النصف، نویسنده تحلیلی در شبکه العربی تحت عنوان «عاصفة الحزم من عاصمة العزم» مدعی شد که ریاض پایتخت اراده است و هدف ائتلاف عربستان در یمن را با هدف ائتلاف آمریکا در عراق یکی دانست و آن را «بازگرداندن امنیت و صلح» دانست.

رژیم عربستان هر چقدر هم در یمن کودک‌کشی کند، سرانجام میخواهد بشود یکی مثل رژیم کودک‌کش صهیونیستی؛ رژیمی که برای مقاومت و مردم مقاومت در منطقه دیگر ابهت پوشالین را ندارد و از سال ۲۰۰۶ افسانه ارتش شکست‌ناپذیری‌اش مقابل چند صد رزمنده حزب‌الله بر باد رفت.

دبیر کل حزب‌الله لبنان خطاب به آل سعود متذکر شد که ارتش شما هر چقدر هم قوی باشد، از ارتش اسرائیل و آمریکا قوی‌تر نخواهد بود و به آنان یادآوری کرد که سرانجام ارتش آمریکا در عراق و افغانستان یا ارتش اسرائیل در غزه چه شد.

کشتار با سلاح‌های آمریکایی و جنگنده‌های «اف۱۵» اقتدارآفرین نیست، حال هر چقدر هم که نام «توفان» و «سیلاب» و «اراده» و «قاطعیت» بر این عملیات‌های تجاوزکارانه گذاشته بشود، تغییری در اصل «تنبلی آل سعود» ایجاد نخواهد کرد.

برچسب: 

اخبار مقاومت منطقه

رفتار شناسی حرکات بدن سید حسن نصرالله و پیام های آن +تصاویر

align: center

دبیرکل حزب‌الله لبنان با حضور علنی پیاپی در جمع مردم و حرکت دست‌ها و صورت و اطمینان و آرامش خود پیام‌های متعددی را به طرف‌های مقابل ارسال کرد.


ـ سید حسن نصرالله در مراسم عاشورای حسینی دو روز متوالی با حضور علنی خود در جمع کثیری از عزاداران حسینی در مجتمع سید الشهدا و ورزشگاه الرایه واقع در ضاحیه جنوبی بیروت به سخنرانی پرداخت، وی در این سخنرانی‌ها بویژه در شب عاشورا و شهادت امام حسین با اظهارات آتشین خود احساسات هواداران خود را با کلماتی هدف دار و بدون نوشته برانگیخت تا شجاعت را در بیان حق از آن امام بزرگوار فرا گیرد و در این راه با اصرار و پشتکار قدم بردارد.

وی در روز عاشورا نیز بار دیگر در جمع مردم عزادار حاضر شد، این برای اولین بار است که بعد از جنگ 33 روزه وی دو بار پشت سر هم و بدون حفاظت‌های خیلی گسترده در جمع عظیم مردم پشت تریبون قرار گرفت و برای آنها سخنرانی کرد، وی با این اقدام در کانون توجهات رسانه‌ای و سیاسی قرار گرفته و خبر از آغاز مرحله‌ای جدید داد.
پیام های حضور علنی سید حسن نصرالله
دو حضور علنی و متوالی سید حسن نصرالله به این روش و در شرایط حساس کنونی در منطقه پیام‌های سیاسی و راهبردی داخلی و منطقه‌ای دارد، این اقدام نشان از اعتماد به نفس بالای سید حسن نصرالله در میدان مبارزه سوریه دارد که نیروهای حزب الله در آن مشغول مبارزه با گروه های تروریستی هستند.
حضور علنی نصرالله پیام‌های مهمی داشت و نشان داد که جبهه پیشرو در منطقه جبهه مقاومت است و این جبهه است که ابتکار عمل را در دست دارد و تصمیم‌گیری می‌کند.
ماهیت چالشی که سید حسن نصرالله برای تقابل با دشمنان خود انتخاب کرده بود، ‌واضح است. وی هنگامی در میان مردم ظاهر شد که تهدیداتی برای عملیات تروریستی در روز عاشورا انجام شده بود، این تهدیدات در رسانه‌های مختلف مطرح می‌شد تا روحیه مردم را برای مشارکت در مراسم عاشورای حسینی تضعیف کند. این تهدیدات همچنین اصرار داشت سقف هجوم خود علیه حزب‌الله لبنان و شخص سید حسن نصرالله را افزایش دهد.

نصرالله به این ترتیب موقعیت پیروزی را در این معادلات در دست گرفت و ضربات متعددی را به دشمنان خود وارد کرد دو روز پشت سر هم به صورت علنی در مراسم‌ها و در میان مردم لبنان حاضر شد و خطابه‌های آتشین بر مبنای واقعیت های موجود انجام داده و از دستاوردهای میدانی سخن گفت که در مبارزه با تروریست‌ها به دست آمده است.
وی به این ترتیب ضربات سختی به دشمنانش وارد کرد و به آنها پیام داد که حزب الله لبنان الان به قدرتی منطقه‌ای تبدیل شده که سرنوشت رژیم های منطقه ای و پروژه های آنها را تعیین می‌کند و کلیدهای درگیری‌ها و راه حل منازعات منطقه‌ای را در دست دارد. وی گفت که کسانی که به دنبال ورود در جنگ با این حزب هستند، باید قبل از ورود به این ماجراجویی زیاد فکر کنند، این پیام ها به تمام جهت‌ها ارسال شد و دشمن صهیونیستی نیز که علنا اقدام به تهدید در مورد تعدی به حقوق آبی لبنانی‌ها می کرد، این پیام را دریافت کرد. وی پیام هایی را نیز برای تروریست‌ها ارسال کرد که در روزهای اخیر عمدا مرم را به علت دستاوردهایی که در سوریه داشتند، تهدید می‌کردند.
سید حسن نصرالله بدون حمایت بالا در انظار عمومی ظاهرا شد؛ وی به عنوان خطیب در میان هواداران خود آمد و بدون هیچ مانعی از شیشه ضد گلوله برای آنها سخنرانی کرد، ‌وی زیر آسمان و نور خورشید تقریبا به مدت 30 دقیقه سخنرانی کرد و پیام‌های مربوط را با لحنی پیروزمندانه به طرف‌های مختلف رساند. متخصصان معتقدند که این رفتار و نحوه حرکت اعضای بدن سید حسن نصرالله از جمله دست وی نشان از اطمینان بالای وی دارد و بالا بردن انگشتان دست به صورت ثابت در زمانهای حماسی شدن سخنرانی نشان می‌دهد که وی در بیان مواضع خود جدی است و این جدیت مبتنی بر اعتماد بالای وی به تحقق اظهاراتش است.
متخصصان و رفتار شناسان اعتقاد دارند که حرکت‌های ثابت سید حسن نصرالله که با لحن اظهارات وی نیز همخوانی دارد؛ نشانگر صداقت و جدیت وی و عوامل درونی‌اش است، تحرکات بدن وی نشان می‌دهد که وی هیچ ترس یا تردیدی از حضور در میان مردم ندارد و بالا بردن دست و حرکات صورت وی نیز که همگام با سخنرانی تغییر می‌کند، ‌نشان از شجاعت و اعتقاد بالای وی به سخنانی است که مطرح می‌کند. چشمان ثابت وی نیز نشان از اصرار وی بر انجام وعده‌هایش دارد و می‌فهماند که وی در رفتار خود مطمئن است و مانند ترسوها به این طرف و آن طرف نگاه نمی‌کند.
تحلیگران اعتقاد دارند که سید حسن نصرالله بارها دستان خود را بالا برد و انگشت سبابه اش را نیز بالا برد، حرکات عضلات و صورت وی که به همراه دستهایش حرکت داده می شد و همچنین لحن سخنرانی وی و اظهارات و رنگ طبیعی صورتش تماما نشان می‌داد که کاملا در موضع قدرت و پیروز است و ابتکار عمل را در دست دارد، تمامی این نشانه‌ها با اظهارات وی برابری می‌کرد و اندامش نیز با عبارات تهدیدآمیز و پیامهای مطرح شده همخوانی داشت و اعتماد به نفس و صداقت وی را نشان می‌داد.
بنابراین حضور علنی سید حسن نصرالله در دو روز پیاپی پیام های زیادی داشت و به دشمنان ثابت کرد که وی از جایگاه قدرت و پیروزی حرف می‌زند، آنها درک کردند که حضور علنی این فرد چالشی برای آنهاست و باعث ناامیدی آنها می‌شود، به همین علت بود که بعد از سخنرانی‌های وی هجمه سختی را علیه او آغاز کردند و این هجمه تا امروز نیز بویژه در رسانه‌های دیداری ادامه پیدا کرده است. آنها با این هجمه و تخریب وجهه نصرالله سعی دارند چهره پیروز او را مخدوش سازند و روحیه بخشی وی از حضور علنی در جمع مردم را برعکس جلوه دهند و روحیه مردم را از بین ببرند. این در حالی است که آنها نمی دانند که روحیه مردم بالاتر از آن است که بتوانند آن را مخدوش سازند و عشق آنها به سید حسن نصرالله نیز بیش از آن چیزی است که بتوان با این رسانه‌ها از بین برد.
پروژه تخریب وجهه سید حسن نصرالله نیز شکست خورده و روزی نصرالله در جمع مردم ظاهر خواهد شد تا سخنرانی پیروزی دوم خود را که در آینده محقق خواهد شد، ایراد کند.

یا اباعبدالله در دربندی‎خان

[h=1][/h]


[/HR]
عملیات «والفجر 10» علاوه بر آزادسازی «حلبچه» و تصرف چند ارتفاع مهم در منطقه، سبب نزدیکی رزمندگان ایرانی به تأسیسات سد «دربندی‌خان» شد


[/HR]

همین امر باعث شد که طراحان جنگ به عملیاتی دیگر در این منطقه و همچنین تصرف ارتفاعات مشرف‌به سد بیندیشند.
به همین منظور عملیات «بیت‌المقدس 4» در 6 فروردین‌ماه 1367 با رمز «یا اباعبدالله (ع)» در منطقه دربندی‎خان عمومی آغاز شد.
موقعیت منطقه
منطقه عملیات، منطقه‌ای کوهستانی است که از شمال به دریاچه دربندیخان و شاخ تمورژیان، از جنوب به دشت مرتکه و ارتفاعات شاخ خشیک و بمو، از شرق به رودخانه زیمکان و کوه بیزل، از غرب به سد دربندیخان و ارتفاعات قاشتی منتهی می‌شود.
این عملیات با طراحی سپاه و هدایت قرارگاه «کربلا» که فرماندهی پدافند منطقه فاو را نیز بر عهده داشت، در تکمیل عملیات حلبچه اجرا شد.
نیروهای عمل‌کننده در همان ساعات نخستین حمله موفق به فتح ارتفاعات مهم منطقه، همچون «شاخ شمیران» و «شاخ سومر» که مشرف بر سد دربندیخان است، شدند.
شمن ضمن اجرای آتش شدید توپخانه، به بمباران شیمیایی منطقه پرداخت و پس از کاستن از توان یگان‌های ایرانی، پاتک سنگین خود را آغاز کرد.
به‌این‌ترتیب ادامه عملیات میسر نشد و تنها ارتفاعات آزادشده حفظ و تثبیت شدند.
در این عملیات به‌جز آنچه یاد شد ارتفاعات «پشت قلعه» و «کبیره» به همراه 9 قله دیگر و روستاهای تولی، شمیران، کانی کوه، سرشت سرو، سرشت خوار و چند دهکده دیگر آزاد شد.
والفجر 10 مقدمه بیت‌المقدس 4
عملیات در ساعت 2 بامداد 24/12/1366 با رمز مبارک یا محمد ابن عبدالله صلی‌الله آغاز شد. سرعت عمل یگان‌ها به‌گونه‌ای بود که اغلب آن‌ها توانستند تمامی اهداف خود در مرحله اول را به تصرف درآوردند. به‌غیراز واکنش دشمن در شاخ سورمر و شاخ شمیران تحرک دیگری از نیروهای عراقی مشاهده نشده و تعداد زیادی از آن‌ها که در خواب بودند، کشته و اسیر شدند.
رزمندگان اسلام پس از عبور از موانع سخت و ایذایی دشمن موفق شدند حدود 20 روستا واقع در شمال و جنوب و غرب شهر خرمال را آزاد کند.
در این عملیات به‌جز آنچه یاد شد ارتفاعات «پشت قلعه» و «کبیره» به همراه 9 قله دیگر و روستاهای تولی، شمیران، کانی کوه، سرشت سرو، سرشت خوار و چند دهکده دیگر آزاد شد

رزمندگان روز بعد نیز توانستند مقاومت نیروهای دشمن را درهم‌شکسته و پیروزمندانه وارد شهر خرمال عراق شده و شهر را کاملاً پاک‌سازی نمایند. در دروازه شهر گروهی از مردم به استقبال رزمندگان اسلام آمدند.
در محور قرارگاه قدس، پس از تصرف مله خور و ارتفاعات چناره، خرنوازان، هانی فتح، اگرچه بالامبو و تنگه به تصرف درآمد، لیکن به دلیل توقف قرارگاه قدس و نیز واکنش دشمن در جناح چپ عملیات، نیروها روی شاخ سورمر و شاخ شمیران متوقف شدند. در محور قرارگاه ثامن‌الائمه علیه‌السلام، نیروهای عمل‌کننده ارتفاعات مگر از سلسله ارتفاعات بالامبو و نیمی از شیندروی را تصرف کردند و به‌رغم روشن شدن آسمان، برای الحاق روی یال ارتباطی شامل دشت سازان و سپس نیمی دیگر از ارتفاعات شیندروی، به پیشروی خود ادامه دادند. قرارگاه رمضان نیز در این مرحله تنها توانست پمپ‌بنزین شهر حلبچه را به آتش بکشد.
سرهنگ پیاده کوکب محمدامین از تیپ کماندویی لشکر 34 عراق می‌گوید: «باوجود موانع سخت و طبیعی و ایذایی، به ذهن ما خطور نمی‌کرد که رزمندگان اسلام بتوانند به ما نزدیک شوند، ازاین‌رو ما زمانی از آغاز عملیات باخبر شدیم که در محاصره کامل قرار داشتیم.»
باگذشت ساعت‌ها از آغاز عملیات و تصرف شهر خرمال وده ها روستا در استان سلیمانیه، طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق طی مصاحبه‌ای در لندن اعلام کرد: «اخبار مربوط به عملیات ایران در جبهه‌ها تنها یک شایعه است.»
درحالی‌که نیروهای خودی از روحیه خوبی برخوردار بودند و تلفات آنان نیز بسیار اندک بود، ازهم‌گسیختگی قوای دشمن و عدم حضور جدی آن‌ها در منطقه موجب شد تا بر تسریع آغاز مرحله دوم عملیات تأکید شود. دشمن بنابر تصوری که در مورد عملیات داشت، ستون‌های متعدد و طویلی را با عبور از پل‌های ملاویسی و زلم به‌طرف دوجیله و سپس حلبچه کرد.


[/HR]
منابع: سایت: دانشنامه رشد/ عاشورا
برچسب: 

پشت چشم های شیشه ای!

انجمن: 

[h=1][/h]


[/HR]
دریچه زندگی از نگاه جانبازی که هر دو چشم اش نابیناست دیدنی است. حمید اعتماد جانبازی است که دوبار مجروح شد و هر بار یک چشم اش را از دست داد. وی می گوید: وقتی بار اول مجروح شدم یک مدت یک‌چشم بودم . همرزمانم به شوخی می‌گفتند حاج حمید اعتماد عدالت دارد و همه را با یک‌چشم می‌بیند.


[/HR]
ولی ازآنجایی ‌که جبهه یک مدینه فاضله‌ بود، دل آدم را می برد. آدم احساس می‌کرد که اگر نرود از قافله عقب می ماند به همین خاطر دوباره با یک چشم رفتم جبهه. قسمت بود دوباره مجروح بشوم و دوباره از ناحیه چشم. آن هم چشمی که سالم بود! همه می گفتند"تو که جانباز شده بودی چرا دوباره رفتی جبهه؟!"

مسری تکان می دهد و می گوید:« ما هم با داعشی ها جنگیدیم با داعشی های زمانه خودمان. داعشی های ان زمان کمله ها بودند. کمله هایی که سر از تن بهترین دوست، همرزم و مشوق من را بریدند. بعد از شهادت او بود که من به جبهه رفتم. آن روزها تازه دیپلم را گرفته بودم. نمی خواهم بگویم جوان های امروزی نمی توانند. برعکس من مطمئنم اگر روزی برسد و لازم باشد همه این جوان ها به صف می ایستند برای دفاع از مملکت شان.» آقای اعتماد از فراز و نشیب های زندگی اش می گوید:« در کربلای یک، در مهران ‌چشم چپم با اصابت ترکش مجروح شد. تخلیه اش کردند . در سال 65 هم در کربلای 5 چشم دیگرم مجروح شد آن هم تخلیه شد و من نابینا شدم.»
جانبازتر از جانبازان!
آقای اعتماد باقی زندگی را باید با چشمان مصنوعی یا همان پروتز سپری می کرد. او هیچگاه نا امید بعد از این مجروحیت زدواج کرد حدودا 8 ماه بعد از مجروحیت.« بعد از جانبازی متأهل شدم. هنوز نرفته بودم دانشگاه که بااو آشنا شدم . از قبل نمی‌شناختم اش. او مرا تشویق کرد تا به دانشگاه بروم .»
سوژه گزارش ما در ادامه در مورد همسران فداکار جانبازان می گوید:«همسران جانبازان، جانبازتراز خود جانبازند.وقتی زنی با یک جانباز ویلچری قطع نخاع یا مثل من نابینا، زندگی می کند و با این شرایط سخت کنار می آید. پس همسران مان فداکارتر از خود ماهستند و جانباز تر. »

ازآنجایی ‌که جبهه یک مدینه فاضله‌ بود، دل آدم را می برد. آدم احساس می‌کرد که اگر نرود از قافله عقب می ماند به همین خاطر دوباره با یک چشم رفتم جبهه

جوانان امروز و سبک زندگی الگو
آقای اعتماد درمورد جوانان امروز و سبک زندگی امروزی می گوید:« جوان های الان شکل و ظاهرشان مقداری عوض شده که طبیعی هست. زمانه ها فرق می کند. اگر ما درک خوبی از دوره و زمانه و مسائلی که در اطارفمان درد می گذرد داشته باشیم به راحتی می توانیم با جوان ها ارتباط برقرار کنیم. این جوان ها با نسل جنگ هیچ فرقی ندارند. یادم هست چند وقت پیش به یکی از دبیرستان‌ها رفتم. رفتم تا برای شان یک عملیات سخت را بازگو کنم. برای آنها داستان شهید پیچک را تعریف کردم. مادرشهید پیچک در مصاحبه ای می گفت :" پسرم 15سالش بود . گفت می‌خواهد برود جبهه. برایش بستنی چوبی خریدم. تشکر کرد و به سمت خانه راه افتادیم. وقتی به خانه رسیدیم دیدم بستنی را کرده در آستینش! بستنی آب‌شده بود . تعجب کردم و به او گفتم:" مادر چرا بستنی را در آستینت پنهان کردی؟! گفت: در راه امکان داشت یک بچه یتیم بستنی را در دستانم ببیند و نتواند بخرد. این بستنی در آستینم آب شود خیلی بهتر از آن است که دل بچه ای آب شود! سبک زندگی و سیره را باید از شهدا بیاموزیم. آن پسر بچه رفت جهه و شهید شد. اما ببنید چقدر در مورد مسائل اطرافش حواسش جمع بود و عمیق می اندیشید.
این ها را اگر به نسل فعلی بگوییم به جوان های مان بگوییم درک می‌کند. ما باید تفحص کنیم در زندگی و سبک زندگی شهدا. چه سبک زندگی‌ای بهتر از دوران دفاع مقدس که ادامه دارد و تاریخ‌مصرف ندارد.

برچسب: 

آل خلیفه چگونه به قدرت رسید؟

انجمن: 

[h=1][/h]


[/HR] گرچه بحرین کشوری کوچک می‌نماید، اما از 14 فوریه 2011 میلادی شاهد انقلابی بزرگ بود که همچنان در این کشور علیه رژیم حاکم بر آن در جریان است
[/HR]
نگاهی به تاریخ و نحوه حاکمیت قبیله آل خلیفه در بحرین نشان می‌دهد، آل خلیفه خاندان بی‌نام و نشانی در بحرین بود که تنها با کمک پادشاهی عمان و آل سعود و سپس انگلیسی‌ها موفق شد، در بحرین نام و نشانی برای خود بیابد.
اصل و نسب خاندان آل خلیفه خاندانی به نام "العتوب" باز می‌گردد که از منطقه "الافلاج" در جنوب نجد در عربستان سعودی به سواحل جنوبی خلیج فارس مهاجرت کردند و در ابتدا در قطر سکنی گزیدند و سپس راه به سوی منطقه "کوت" در کویت بردند. هنگامی که در سال ۱۷۹۵ میلادی ستاره قبیله "بنی خالد" به خاطر سرکوبگری حکومت سعودی افول کرد، این ستاره العتوب بود که درخشیدن گرفت.
خاندان آل خلیفه بحرین و خاندان آل صباح در کویت از این خاندان نشات یافتند، آنها قدرت را به اینگونه بین خود تقسیم کرده بودند که خاندان آل صباح بر حکومت و خاندان آل خلیفه بر تجارت سلطه داشته باشند
اما وقتی در سال ۱۷۶۵ ـ ۱۷۷۶میلادی میان خاندان العتوب اختلاف نظر پیش آمد، آل خلیفه به ریاست "محمد بن خلیفه" از کویت خارج شد و روی به "الزباره" در سواحل غربی قطر نهاد تا با سکونت آنها در این منطقه، مردان قبیله "الجلاهمه" که در منطقه "الرویس" در قطر ساکن بودند، به حمایت از آل خلیفه پرداخت و کمک‌هایی به آنها ارائه داد تا سلطه آنها بر بحرین را گسترش دهند و این مقارن با اواخر قرن هیجده میلادی بود.
منطقه الزباره در آن زمان بندر تجاری و بازرگانی بود که به تجارت مروارید معروف بود و تحت حاکمیت خاندان آل مسلم بودند که آنها نیز از قبیله بنی خالد تبعیت می‌کرد.
هنگامی‌که محمد خلیفه پای به الزباره گذاشت،‌ خود را تابع و پیرو حاکمیت آل مسلم اعلام و تاکید کرد که آنها نه برای کسب قدرت در این منطقه بلکه برای تجارت روی به الزباره آورده‌اند، اما اندک اندک چون تجارت آنها گسترش و نفوذ آنها در الزباره افزایش یافت، محمد خلیفه به عنوان امیر منطقه انتخاب شد تا اداره امور الزباره را برعهده گیرد تا اینکه در سال ۱۷۸۳ میلادی فوت کرد.
نگاهی به تاریخ و نحوه حاکمیت قبیله آل خلیفه در بحرین نشان می‌دهد، آل خلیفه خاندان بی‌نام و نشانی در بحرین بود که تنها با کمک پادشاهی عمان و آل سعود و سپس انگلیسی‌ها موفق شد، در بحرین نام و نشانی برای خود بیابد.

پس از محمد بن خلیفه پسرش "خلیفه بن محمد بن خلیفه" بر الزباره به مدت ۷ سال حاکم شد وپس از فوت احمد بن محمد بن خلیفة، پسرش "سلمان بن احمد بن محمد بن خلیفة" در سال ۱۸۲۱ میلادی ریاست خاندان آل خلیفه را برعهده گرفت. سلمان بن احمد بن محمد بن خلیفة با "عبد العزیز بن محمد بن سعود" هم دوره و هم عصر بود و در این زمان عبد العزیز بن محمد آل سعود احساء را تصرف کرده و نیروهای آل سعود به رهبری "ابراهیم بن عفیصان" موفق شده بود با محاصره الزباره شیخ آنها سلمان را وادار به فرار به بحرین کند، اما در آنجا نیز از بیم نیروهای آل سعود فرار کرده و با اعلام وفاداری به پادشاه عمان روی به سوی این کشور پادشاهی در جنوب خلیج فارس نهادند و با پادشاه آن در برابر سعودی‌ها متحد شدند.
حکومت بحرین چگونه و چه زمانی در اختیار آل‌خلیفه قرار گرفت؟
آل‌خلیفه از منطقه "نجد" در عربستان سعودی هستند اما در کویت همراه با آل‌صباح، پسر عموهای خود زندگی می‌کردند پس از آن به منطقه "زباره" در قطر کوچ کردند. آنان گاهی نیز به بحرین سفر می‌کردند که در یکی از این سفرها همراهان و نوکران آل‌خلیفه مردم بحرین را در بازار ستره مورد آزار و اذیت خود قرار دادند. مردم نیز علیه آنان بسیج شده و طی درگیری با آنان یکی از غلامان آل‌خلیفه را کشتند، در مقابل آل‌خلیفه با هدف گرفتن انتقام ارتشی را برای اشغال بحرین تداریک دیدند، در آن زمان حاکم بحرین "نصر آل‌مذکور" بود که از سوی فرماندار بوشهر تعیین شده بود.
اصل و نسب خاندان آل خلیفه خاندانی به نام "العتوب" باز می‌گردد که از منطقه "الافلاج" در جنوب نجد در عربستان سعودی به سواحل جنوبی خلیج فارس مهاجرت کردند و در ابتدا در قطر سکنی گزیدند و سپس راه به سوی منطقه "کوت" در کویت بردند.

آل‌خلیفه در سال 1783 میلادی یک ناوگان دریایی را برای اشغال بحرین تجهیز کردند، نصر آل‌مذکور نیز پس از اطلاع یافتن از این امر با یک ارتش بزرگ به دریا رفت تا در مقابل آل‌خلیفه بایستد اما آل‌خلیفه آنان را دور زده و وارد بحرین شدند، نصر آل‌مذکور متوجه این مسئله شد و به سمت بوشهر رفته و دیگر به بحرین باز نگشت . اینگونه بود که بحرین به اشغال آل خلیفه در آمد.
از آن زمان به بعد جنبش‌های متعددی علیه آل‌خلیفه به راه افتادند اما قبیله آل خلیفه با چند قبیله دیگر همچون الدواسر و الجلاهمه هم پیمان شد که این هم پیمانی تا به امروز ادامه دارد. برخی از آنان همچون الجلاهمه به قطر بازگشتند و برخی دیگر از آنان همچون الدواسر در بحرین و عربستان ساکن شدند. به این صورت سیطره آل‌خلیفه بر بحرین مستحکم شد.

یکی از چهره‌های اصلی قبیله آل‌خلیفه که به بحرین یورش برده و آن را اشغال کرد "احمد بن محمد آل‌خلیفه" نام داشت که همراهان او به او لقت فاتح دادند، گویی که این شخص کشور غیر مسلمانی را فتح کرده بود.
هسته‌های اولیه مقاومت در برابر آل‌خلیفه چگونه شکل گرفتند و چه عواملی موجب نارضایتی مردم از آل‌خلیفه شدند؟
پس از به قدرت رسیدن آل‌خلیفه حوادث زیادی روی داد و آنان گروهی به نام "فداویه" داشتند که وارد منازل می‌شدند و به مردم یورش می‌بردند، این گروه در کوچه‌های شهر گشت زنی کرده و هرگاه زن زیبا رویی را می‌دیدند می‌گفتند که این زن از آن ما است. به دلیل ظلم و ستم آل‌خلیفه، در آن زمان بسیاری از مردم بحرین به خرمشهر، قطیف و بصره مهاجرت کردند. تاریخ این حوادث به ثبت رسیده و مکتوب شده است.
گفته می‌شود که در بحرین به طور میانگین هر 10 سال یکبار یک انقلاب مردمی گسترده علیه آل‌خلیفه به راه افتاده است، اولین انقلاب مردمی این کشور چگونه شکل گرفت؟
در سال 1919 انتفاضه غواص‌ها به راه افتاد زیرا حقوق این قشر پایمال شده بود، پس از آن در سال 1952جنبش هیئت عالی اجرائی آغاز شد که در آن سنی‌ها و شیعیان با یگدیگر ائتلاف کردند، این جنبش مقارن بود با انقلاب 1952در مصر (انقلاب جمال عبدالناصر)، این جنبش از سوی آل‌خلیفه سرکوب شده و رهبران آن از جمله "عبدالرحمن باکر" به جزیره "سنت هیلان" تبعید شدند.
در سال 1964 نیز ملی گراها و نیروهای راست گرا دست به انقلاب زدند، همچنین در سال 1971 کمونیست‌ها و لائیک‌ها نیز دست به انقلاب زدند، سال 1981 و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و شهادت شهید صدر در عراق مردم بحرین بار دیگر دست به یک انقلاب گسترده زدند.
در سال 1994 بر اثر بازداشت شیخ علی سلمان انتفاضه دهه 90 آغاز شد، در پایان نیز در تاریخ 14 فوریه 2011 انقلاب کنونی بحرین که به انقلاب لولوه نیز شهرت دارد آغاز شد.
ظلم در بحرین هیچگاه پایانی ندارد و به همین دلیل کشور ما به طور متوسط هر 10 سال یکبار شاهد به راه افتادن یک انقلاب مردمی بزرگ است.

برچسب: