جهنم

رستگاری گناهکاران

در یکی از پست ها خوندم که امکان پیشرفت و رسیدن به بهشت برای افرادی که در خلود جهنم نیستند وجود داره. جای دیگری خوندم گناه کوچک و بزرگ نداریم،گاهی وقت ها یک دروغ کوجک میتونه تباهی زیادی به بار بیاره. تمام کسانی که به جهنم می رن به دلیل بار گناهی بوده که علی رغم عذاب های خدا در این دنیا پاک نشده.این فرد چطور به بهشت میره در حالی که گناهان خودشو انجام داده و لذتی که میخواسته از دنیا برده؟ اصلا چچرا باید این فرد رستگار بشه؟

خدایی که کسانی که به او ایمان ندارند را تا ابد در آتش قهر خود می سوزاند

انجمن: 

ابتدا این قسمت از کتاب حکمت شادمان نیچه را بخوانیم :

«بیش از حد شرقی»

عجب ! خدايي که انسانها را به شرطي دوست دارد که به او اعتقاد داشته باشند
و آدمهايي را که به اين عشق و دوستي اعتقاد ندارند با نگاههايِ غضبناک و تهديد آميز مي نگرد!
عجيب است! زيرا احساس قادر مطلق ؛ يک عشق قراردادي و مشروط است!
عشقي که حتي نتوانسته است بر احساس عزت و سربلندي و روحيه کينه توزي غلبه کند. چقدر اين چيزها شرقي هستند!براي انتقاد از کل مسيحيت اين جمله کافي است که :
((بر فرض که من تو را دوست داشته باشم؛ اين به تو چه ربطي دارد))

(فریدریش نیچه / از کتاب حکمت شادان قطعه 141)

+ آخر این چه خدایی است که کسانی که به او باور ندارند را تا ابد در آتش قهر خود می سوزاند ؟
از آنجا که من خودم را جزو این افراد دسته بندی می کنم، اصلا حق خود را چنین نمی دانم که به خاطر نشناختن خدا یا حتی شناختن ولی انکار کردن تا ابد و همیشه در آتش بسوزم . مگر این کار ( انکار وجود خدا ) چقدر کار وحشتناکی است که مجازاتش چنین باشد ؟
عقل و منطق و وجدان من که نمی پذیرد .

آیا نعمت های بهشتی مجزا از هم هستند؟

عرض سلام و احترام

در دنیا خداوند لذتها و نعمت های زیادی به انسانها داده که ظاهرا مجزا از هم هستند مثلا لذت خوردن طعام خوشمزه جدا از لذت بوییدن رایحه گل و اینها جدا از لذت عبادت و... می باشد.
آیا لذات بهشت هم این گونه هست؟ مثلا جایی خوانده بودم لذت خوردن سیب در بهشت چیز جدایی از لذت تسبیح خدا نمی باشد. خب منظور این ادعا چیست؟
آیا بزرگترین نعمت بهشت که رضوان خدا می باشد جدا از نعمتهای دیگر بهشت مثلا خوردن میوه های بهشتی و ازدواج با حوران می باشد؟
آیا رسیدن به رضوان خدا و نظر خدا به انسان در بهشت میتواند لذت خوردن طعام ها و میوه های بهشتی و ازدواج با حوران بهشتی را هم در برگیرد؟
با تشکر

هدف از آفرینش افراد جهنمی

سلام
اگر به خلد عذاب بعضی از افراد جهنمی باور داشته باشیم این سوال مطرح است که خدایی که با علم ازلی و نامحدود خود
میدانست که بعضی از انسانها همیشه در جهنم معذب هستند پس چرا آنها رو آفرید؟ با انکه خدا قادر بود که آنها را نیافریند
و اصولا چیزی وجود ندارد که خدا را وادار یا تشویق به آفرینش کند.
آیا بهتر نبود خدا وقتی که میدانست یه سری از انسانها هستند که وقتی بدنیا میان طوری گناه میکنن که تا ابد در جهنم هستند
پس انها رو نمیافرید تا اونها در جهنم عذاب نکشن؟

چرا جهنم شلوغ و بهشت خلوت است؟

انجمن: 

سلام
خدا در قرآن فرموده جهنم را از جن و انس پر می کنم.
پس بهشتی که به پهنای آسمان ها و زمین هست باید خیلی خلوت باشه.
در ضمن با توصیف قرآن از بهشتیان رفتن به بهشت شرایطی داره که خیلی از انسان هایی که ما می بینیم ظاهرا این شرایط را ندارن
اکثر مردم چه در گذشته و چه حال گمراه هستند و کمتر بیاد خدا و اخرت هستن
پس شک نیست که بهشت لابد خولت تر از جهنمه
در این صورت خدا هم واقعا خیلی سخت گیره.عبارات شدیدالعقاب و ذوانتقام قهار و .. هم در قران این را ثابت میکنه
میخوام بدونم چرا خدا اینقدر سخت گیر و خشنه ؟ همه انسانهایی که قران خوندن واقعا از خدا میترسن.

استدلالی برای اثبات وجود معاد (یا بهشت و جهنم)

انجمن: 

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به شما و همگی

من این مطلب رو در یک تاپیک دیگه نوشته بودم اما خب مورد توجه به اون صورت که میخواستم قرار نگرفت تا نقد بشه، برا همین یک تاپیک جدید زدم که اگه صلاح می بینین، روش بحث کنیم.
این تاپیک قبلی بودش: http://www.askdin.com/showthread.php?t=57254

و حالا این موضوع:

"میخواهم از راهی غیر دینی، به اثبات وجود بهشت و جهنم برسم."

پیش از هر چیز، دو فرض را بیان میدارم.

1- پس از مرگ، پوچی می باشد.
2- پس از مرگ، هوشیاری، ادراک، یا به زبان انگلیسی " Consciousness "، بر وجود داشتنش ادامه میدهد.

استدلالم را برپایه ی فرض دوم ادامه میدهم.
حتی برای آنکه معلوم گردد، این فرض فقط مربوط به مسائل دینی نیست بلکه علمی هم هست، پیشنهاد میکنم مستند کوتاه و بسیار مفید the story of god with morgan freemanرا ببینید، که در قسمتی در بررسی همین مسئله – زنده ماندن هوشیاری شخص پس از مرگ او حداقل تا زمانی که مغز دیگر کاری نمیتواند بکند- ، پزشکی، بر اساس شواهد معترف می شود که حقیقت دارد. لازم به ذکر است که در علم، برای آنکه بتوانند در موضوعی به نام روح تحقیق کنند، نام آن را هوشیاری گذاشته اند و این مسئله در همین مستند توسط همین پزشک آمریکایی ذکر می شود.

پس سعیم را میکنم که وارد مسائل دینی نشوم و صرفا خود ساختار را بررسی کنم:

برای آنکه هوشیاری و ادراک انسان معنا پیدا کند، می بایست آن را در نسبت به چیزی به کار گرفت. زیرا تا چیزی نباشد که درکش کنید، ادراک، معنا پیدا نمیکند.
در ادامه وقتی درکی از چیزی رخ میدهد، باید پیشزمینه ای وجود داشته باشد که به عنوان معیار، به چگونگی درک، جهت دهد. زیرا در صورت نبود معیار، درک رخ داده، به مثابه ی آن است که مطلبی از زبانی بیگانه ببینید و با آنکه می فهمید آن یک سری شکل است به مانند هر شکل دیگر،اما نمیتوانید بفهمید که منظور آن چیست.

مثالی دیگر میگویم. به یک انسان برای اولین بار آتشی نشان می دهند، تا زمانیکه او با لمس آن یا در کنارش قرار گرفتن صاحب تجربه و یا با خواندن مطلبی دارای آگاهی نسبت به آن نشود، پیشزمینه ای برای وی وجود نخواهد داشت که بتواند تشخیص دهد، آنچه که دیده است، در واقع چیست.

آنچه که باید توجه شود این است که شخص مختار است که چه معیاری را برای ادراک انتخاب کند. بنابراین، هوشیاری یا ادراک افراد مختلف بوده و شاید بتوان گفت، منحصر به فرد است.
اینجا جائیست که هوشیاری نسبت به شیوه ای که اداراکات خویش را شکل داده است، مسئول می گردد.

که توضیحم درباره ی چگونه مسئول شدن وی، این است:

" هوشیاری برای درک موضوعات و مسائل مختلف، بنابر اختیار خویش، معیار ها و منابع مشخصی را انتخاب می کند و اینگونه صاحب آن ها نام می گیرد.
هوشیاری برای داشتن ثبات، باید به خود اثبات کند که آنچه باور کرده است درست است یا غلط. و مدام در حال زیر سوال بردن و به شک انداختن خویش برای دست یابی به ثبات است. زیرا هوشیاری اگر ثبات نداشته باشد، تمرکزش از بین رفته و نمی تواند درک درستی از مسائل دریافت کند و این چنین، در جهل فرو رفته و هراسان می گردد، زیرا اساسا انسان نسبت به آنچه جهل دارد، هراس به سراغش می آید. زمانیکه هوشیاری گرفتار این مورد شود، متزلزل و آشفته می گردد تا جایی که به سوی نابودی پیش می رود.

پس خودِ ذهن، ادراک یا هوشیاری یا به طور کلی، "من"، بازخواست کننده ی خویش است و این چنین نسبت به آنچه که از طریق فهم و درک صاحب شده است، مسئول می گردد. زیرا باید به خودش جواب پس بدهد که آیا آنچه که صاحب شده است، درست است یا غلط؟ "

پس هوشیاری، قاضی خویش است. قاضی بر آنچه که انتخاب کرده است که داشته باشد و آنچه که دارد.

آیا هوشیاری میتواند قضاوت نهایی از خویش ارائه کند و حکمی را به عنوان "داشتن ثبات و درستی کامل یا عدم ثبات و اختلال در درستی یا ..." صادر کند وقتی هنوز وقت دارد تا بر داشته هایش اضافه کند؟
خیر، زیرا مادامی که فرصت بر افزودن، اصلاح یا تغییر دارایی وجود دارد، انجام قضاوت نهایی و صادر کردن حکم نهایی امری ظالمانه و خلاف عقل می باشد.

حال میخواهم بگویم که چرا اصلا باید حکمی نهایی از سوی هوشیاری ابلاغ گردد؟

"همانطور که ذکر شده بود، هوشیاری یا همان ساختار ادراک، به دنبال آن است که به داشته هایش اعتماد کند تا ثباتی برای خویش رقم بزند تا متزلزل نشود و این چنین به سوی نابودی نرود. زمانی که امری، خلاف داشته هایش درک می شود، ثبات به خطر افتاده و این چنین شک بر اعتمادش به دارایی هایش حاکم می شود.

آیا تا زمانیکه فرصت بر رخدادن این امور وجود دارد، هوشیاری، رای قطعی و نهایی به ثبات خویش میدهد؟ خیر، زیرا هوشیاری حقیقت گراست، تا ثبات برای خویش بوجود آورد و این چنین از فریب خویش دوری می جوید. زیرا عمل فریب دادن با آگاهی رخ میدهد، پس آگاهی داشتن به این موضوع که آنچه که به آن اعتماد کرده است، فریب و کژی و انحرافی بیش نیست، تزلزل را نهادینه و ساختار ادراک را متشنج و نا آرام می کند. زیرا حقیقت در تضاد با فریب و دروغ است. "

و اما چه موقعیست که هوشیاری می تواند حکم نهایی صادر کند؟

* زمانی که دیگر فرصت بر تغییر، اصلاح یا افزودن بر داشته هایش نداشته باشد. حال باید بگویم که چه زمانی فرصت داشتن و چه موقعی فرصت نداشتن رخ می دهد تا بتوانم نتیجه گیری کنم.
زمانی که "رابط (در اینجا رابط به معنای جسم انسان است)" در حالتی باشد که بتواند تجربه کند، هوشیاری فرصت دارد تا بر داشته هایش بیافزاید، تغییرشان دهد یا اصلاحشان کند.

* زمانی که رابط در حالتی باشد که نتواند تجربه ای بکند، هوشیاری فرصت افزایش، تغییر یا اصلاح آنچه که دارد را ندارد.

زیرا، هوشیاری برای تغییر اموالش، نیازمند "تجربه" رابط است. که چرایی این قضیه را در اوائل استدلال بیان کردم، اگر بخواهم دوباره مختصر بگویم این می شود که، هوشیاری بر اساس پیشزمینه ها(معیار ها) به درک خود شکل می دهد. و معیار ها، اموری خارج از محدوده ی هوشیاری هستند. مرتبط با موقعیت پیرامون آن هستند. بنابراین برای برقراریِ ارتباط میان هوشیاری و معیار ها، یک رابط نیازمند است.
پس با توجه به آنچه که گفتم، تنها حالتی که رابط نمی تواند تجربه ای داشته باشد، مرگ است. پس هوشیاری در صورت رخ دادن مرگ برای رابط، به آن زمان میرسد که باید قضاوت نهایی و حکم نهایی به آنچه که کسب کرده است را بدهد. تا اینگونه، به خود اثبات کند که آیا ثبات دارد، یا دچار اختلال است.

در قالب مذهبی، این قضاوت نهاییِ هوشیاری، همان معاد و داوری اخروی خداوند است.

"توجه" و پس از مرگ رابط:

* اگر به هوشیاری اثبات گردد که ثبات دارد و آنچه صاحب گردیده است، درست است. یک بار برای همیشه، اعلام می کند که "من محکم و استوارم و داشته هایم قابل اعتماد و در حالتی از ثبات قرار دارم" (در مذهب یعنی، ورود به بهشت = آرامش)

* و اما اگر به هوشیاری اثبات گردد که متزلزل است و به آنچه که صاحبش شده است نمی توان اعتماد کرد، یک بار برای همیشه، اعلام می کند که " من متزلزل و دچار اختلال ام و داشته هایم قابل اعتماد نیست و در حالتی از آشفتگی قرار دارم" (در مذهب یعنی، ورود به جهنم = پریشانی و آشفتگی)

باز لازم به توضیح است که چرا "یک بار برای همیشه" اعلام میکند؟ واضح است، چون دیگر فرصتی بر اصلاح و تغییر ندارد و برای یافتن آرامش یا همان ثبات، خود را به قضاوت گذاشته است تا برای همیشه به خود اثبات کند که اموالش صحیح و درست است.

امیدوارم استدلال و نتیجه گیری ام مفید و خوب بوده باشد. اگر اشکالی به آن وارد است، بگویید تا بتوانم آن را اصلاح کنم.
ممنون.

عذاب گنهکاران در جهنم و غصه نزدیکان آنها در بهشت

با سلام و عرض احترام

از آنجایی که هیچ غصه ای در بهشت نیست آیا بهشتیان از فکر عذاب کشیدن نزدیکانشان مثل فرزند یا پدر و مادر و ... در جهنم ناراحت و غصه دار نمی شوند؟ یا اصلا چنین احساساتی در آن دنیا معنا ندارد؟

پیشاپیش از پاسخگویی کارشناس محترم تشکر میکنم.

علت عدم اعتقاد به بهشت و جهنم

چرا ی عده ای به بهشت و جهنم اعتقاد ندارن و هر کار دوس دارن میکنن؟

جهنم بودن باطن دنیا

انجمن: 

با سلام خدمت شما کارشناس گرامی
از برخی علما و حکمای الهی شنیده ام که باطن دنیا جهنم است!!
لطفا این مطلب را شرح بفرمایید.

آیا بسیاری از مردان متاهل، جهنمی خواهند شد ؟

[=&amp]با سلام

می دانیم که برخی مردان، مهر بالایی را متعهد می شوند که حتی تا آخر عمر قادر به پرداخت آن نیستند.[/]


[=&amp]و البته برخی می توانند پرداخت کنند اما به هر دلیل به فکر پرداخت مهر خودشان نیستند.[/]
[=&amp]مثلا چون همسرشان به دنبال مهر نیست به فکر پرداختش نیستند یا بر اثر تصادف فوت می شوند و فرصت پرداخت مهر را پیدا نمی کنند.

[/]

[=&amp]سوال اول :[/]
[=&amp]از آنجایی که مهر یک دین به گردن مرد است و در صورت عدم پرداخت و عدم بخشش از سوی زن، این حق به گردن مرد باقی می ماند[/]
[=&amp]و با توجه به اینکه اکثر مردان ایرانی که مهر بالایی را تعهد داده اند قادر به پرداخت این مهر نشده اند و با این دین دار فانی را وداع خواهند گفت[/]
[=&amp]آیا جز این است که در آخرت، حق الناس به گردن خواهند داشت و اگر همسرشان راضی نشود[/]
[=&amp] یا از ثوابشان کم می شود و به زنشان داده میشود و یا از عقاب و عذاب زنشان کم شده و به عذاب مردان افزوده میشود تا جبران حق الناس بشود ؟[/]
[=&amp]آیا جز این است ؟[/]

[=&amp]سوال دوم :[/]
[=&amp]آیا در این مسئله ( اینکه دینی به گردن مرد می آید و در صورت عدم پرداخت در این دنیا ، در آخرت مدیون خواهد بود) [/]
[=&amp]تفاوتی می کند که گفته شود، مهر خانوم عند المطالبه است یا عند الاستطاعه ؟

[/]

[=&amp]سوال سوم :[/]
[=&amp]ایا مرد می تواند شرط کند که مهر خانوم در صورت فوت مرد یا خانوم یا تحقق هر شرط دیگری، بخشیده شود ؟[/]
[=&amp]یا مثلا اینگونه شرط کند که اگر زن مهرش را مطالبه نکرد، با فوت مرد، مهر بخشیده شود ؟[/]
[=&amp]یا مثلا بگوید اگر زن مهرش را مطالبه کرد و مرد در پرداختش کوتاهی نکرد اما مهر کامل پرداخت نشد و مرد فوت کرد، مهر بخشیده شود ؟[/]
[=&amp]لطفا بفرمایید چگونه باید شرط ذکر شود تا مسئله صورت شرعی و درستی پیدا کند ؟[/]