با سلام و عرض ادب خدمت کارشناسان فرهیخته سایت
علامه حسن زاده آملی حفظه الله در الهی نامه خود چنین آورده اند: الهى فرد تنها تويى كه ما سوايت همه زوج تركيبى اند/الهی نامه صفحه 40
معنای این جمله چیست؟یعنی در عالم مثال و عالم عقل هم زوجیت وجود دارد؟
یعنی ملائکه هم زوج اند؟
تشکر بابت پاسخ شما
«تردیدى نیست که حوزههاى علمیه و علماى متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بودهاند. علماى بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نمودهاند تا مسائل حلال و حرام الهى را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند ..
اگر فقهاى عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومى به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت- علیهم السلام- به خورد تودهها داده بودند. جمع آورى و نگهدارى علوم قرآن و اسلام و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار و سنت و سیره معصومین- علیهم السلام- و ثبت و تبویب و تنقیح آنان در شرایطى که امکانات بسیار کم بوده است و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت همه امکانات خود را به کار مىگرفتند، کار آسانى نبوده است که بحمداللَّه امروز نتیجه آن زحمات را در آثار و کتب با برکتى همچون «کتب اربعه» و کتابهاى دیگر متقدمین و متأخرین از فقه و فلسفه، ریاضیات و نجوم و اصول وکلام و حدیث و رجال، تفسیر و ادب و عرفان و لغت و تمامى رشتههاى متنوع علوم مشاهده مىکنیم. اگر ما نام اینهمه زحمت و مرارت را جهاد فى سبیل اللَّه نگذاریم، چه باید بگذاریم؟
در بُعد خدمات علمى حوزههاى علمیه سخن بسیار است که ذکر آن در این مختصر نمىگنجد. بحمداللَّه حوزهها از نظر منابع و شیوههاى بحث و اجتهاد، غنى و داراى ابتکار است. تصور نمىکنم براى بررسى عمیق همه جانبه علوم اسلامى طریقهاى مناسبتر از شیوه علماى سلف یافت شود. تاریخ بیش از هزار ساله تحقیق و تتبع علماى راستین اسلام گواه بر ادعاى ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است.»
«یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک بشمار مىرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مىگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مىیافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مىشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود ..
علماى دین باور در همین حوزهها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامىمان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزهها به هر دو تفکر آمیختهاند.»
خداى بزرگ را سپاس كه دلهاى بيدار و قدرشناس شما مردان علم را به تجليل از شخصيت حكيمى بلند مرتبه برانگيخت كه دنياى پا در گل و گرفتار امروز، به شناخت انسانهايى چون او آزاده و سر در بلنداى ملكوت بسى نيازمند است. مدح چنان خورشيد سيرتانى، جز از صاحبان چشمهاى روشن و بصيرتهاى نافذ نمىشايد، كه توانسته باشند حجاب پر زرق و برق علم بىعمل، و فلسفهى بىروح، و مادهى بىمعنا را ديده و تركيب بديع انديشهى بلند، و روان روشن، و دل خاشع، و ذوق لبريز، و تن خاكسار را در كسانى چون حكيم فرزانهى قرن سيزدهم، يعنى حاجى ملا هادى سبزوارى تماشا كنند. اين جمع فرهيخته بر آن است كه حكيم سبزوارى را بازشناسى كند. هر كه برگى چند از سرگذشت آن بزرگ را خوانده باشد نيك مىداند كه در زمرهى كسانى چون او عرشسير و خاكنشين كمتر كسانى چون او در دوران زندگى، شناخته شدهاند. او را در زندگىاش خلق بىشمارى شناخته و بدو دل سپرده و پرواز شكوهمندش را از منفذ تنگ چشم مادى ديدهاند. چندين كتاب او پيش از درگذشتش به چاپ رسيده و در حوزههاى حكمت و دين، دستگير استادان و دانشجويان شده و نام درخشان او را به دور دستها برده است. و از زمان او تا امروز هزاران صفحه دربارهى او و فلسفهاش و كتابهايش، قلم زده شده است. بازشناسى نامآورى چون اين بلند آوازه مرد، چگونه و به چه معنى است؟ در اين باب سه ديدگاه با هم و در كنار هم، سزاوار ژرف نگرى است: نخست، نگاهى تازه به حكمت اوست كه آميزهيى از تفكر قديم عقلانى با رشحهى الهام عرفانى است. در محشر انديشههاى فلسفى روز كه غالباً از نور معنى و پرتو توحيد، بيگانه و بيخبر است، جاى اين فلسفهى قرآنى و پايههاى استقرار و خلل ناپذيرش، خالى است. زبانى آشنا با فرهنگ و معارف كنونى جهان، و دستى چيره در ترسيم زيبايىهاى «حكمت متعاليه» و در پشت آن، ذهنى ژرف بين و نوانديش و جامعنگر به كار است تا فلسفهى اين حكيم بزرگ را در نمايشگاه فاخرترين فرآوردههاى بشرى، در جاى سزاوار خود بنشاند. دوم نظرى از سر عبرت به تأثير اين معرفت فلسفى، در بناى شخصيت خود فيلسوف است. اگر فلسفه، شناختى درست از هستى، براى بناى انسان راستين است، كدام تجربه از اين بهتر و گوياتر؟ و سوم زدودن اين گمان غلط كه فلسفهى اسلامى از قرنهاى ميانهى هجرى به خاموشى و افول تكرار گراييده است. اين غفلت خسارتبار، كه قرنها گريبانگير مطالعه كنندگان غربى و حتى عربى بوده است، مىتواند با جلب نظرها به حكيم سبزوارى كه خود يكى از شارحان و مفسّران حكمت مقايسهى صدرايى و شاگرد فلاسفهى بزرگ اصفهان است، دريده شود و شعاع هدايتگر هشت قرن فلسفهى اسلامى از خواجهى طوسى تا حاجى سبزوارى و معاصران و شاگردان او بر فضاى انديشهى فلسفى در جهان معاصر بتابد. بازشناسى حكيم سبزوار در اين زمينهها، متضمن اداى حق اين بزرگمرد فيلسوف و عارف و زاهد و شاعرى است كه بزرگداشت او، شما صاحبدلان را به كنار تربت پاك او كشانيده است.
با عرض سلام و خسته نباشد خدمت کارشناسان محترم
یه سوالی که فکر کنم در ذهن بیشتر علاقمندان به مباحث دینی هست، اینست که:
حقایق دین رو دقیقا چه علمی بیان میکنه ؟به بیان دقیقتر چه علمی واقعا آنچه که مورد انتظار دین است را بیان می کند،درست است که در نگاه اولیه هر کدام از فقه و کلام و فلسفه و عرفان به بخش و جنبه ای از دین نگاه می کنند ولی بالأخره کدامشان حقایق و بواطن دین را بیان می کنند؟آیا فقه که فقط با ظواهر کار دارد ما را به حقیقت می رساند یا فهم ما از فقه اشتباه است؟ استدلالهای کلامی راهی به (و سقاهم ربهم شرابا طهورا)سوره انسان آیه 21 - دارد یا خیر؟
چون ما وقت و عمر کافی نداریم که سراغ همه این علوم برویم؟پس باید وقت خود را متمرکز کدام علم کنیم؟؟؟؟؟؟
ممنون از توجهتان.
با عرض سلام، ببخشید رابطه اخلاق و عرفان را تبیین کنید،یعنی فرق این دو علم چیست؟ آیا موضوعاتشان با هم فرق دارد؟هدف این دو علم چیست؟ لطفا روان توضیح دهید-ممنون
علامه حسن زاده آملیحفظه الله:روزى مرحوم علامه طباطبايى را در خيابان زيارت كردم و در معيت ايشان ، تا درب منزلشان رفتم . به درب منزل كه رسيديم ايشان تعارف كردند. عرض كردم : مرخص مى شوم . ايشان ، در پله بالا ايستاده بودند و پايين بودم ، رو به من كردند و گفتند: حكماى الهى اين همه فحش ها را شنيدند سنگ حوادث را خوردند، قلم ها به دشنام و بدگويى آنها پرداختند، اين همه فقر و فلاكت و بيچارگى را از تبليغات سوء كشيدند.
گاهى به كهك به سر مى بردند و گاهى ... با اين همه حقايق را در كتاب هايشان نوشتند و گفتند: آقايانى كه به ما بد گفتيد و فحش داديد و زندگى را در كام ما تلخ كرديد و مردم را عليه ما شورانيديد، حرف اين است و حق اين است كه نوشته ايم و براى شما گذاشته ايم ، حال هر چه مى خواهيد بگوييد.
آنها حرف حقشان را نوشتند و براى نفوس مستعد به يادگار گذاشتند، تمام تلاش اين است كه منطق وحى را بفهميم . خداوند ملاصدرا را رحمت كند! مفسر است ، محدث است ، فقيه است ، مرد سير و سلوكى است كه هفت مرتبه پياده به زيارت بيت الله الحرام ، مشرف مى شود و بار هفتم در بصره نداى حق را لبيك گفته است .
ايشان در در شرح اصول كافى حديث امام سجاد عليه السلام را نقل مى كند كه :
چون خداوند سبحان ، مى دانست در آخر الزمان مردمى عميقى پيدا مى شوند در توحيد و در اصول عقائد اوايل سوره حديد و سوره اخلاص را فرستاد.
مرحوم آخوند مى گويد: به اين حديث كه رسيدم گريه ام گرفت . اين گريه شوق است و گريه عشق ، چون خودش مى بيند كه اين حديث ، براى امثال اوست منبع:گفت و گو، ص 115.