عرفان

زنبور و طریق سالکان و عارفان

انجمن: 

با سلام و خسته نباشید خدمت کاربران و کارشناسان محترم

داشتم سوره نحل رو میخوندم تا به معلمم ارائه بدم به یه ایه رسیدم خیلی برام جالب بود هر چند اونهایی که اهل قران هستنن همه میدونن اما من که شاگردم فقط تازه دارم نگاه میکنم،

سوره نحل که خطاب به زنبورمیفرماید:
ثم کلی من کل الثمرات فاسلکی سبل ربک ذللا یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس ان فی ذلک لایه لقوم یتفکرون(69)

سپس از همه میوه ها بخور و راه های پروردگارت را مطیعانه طی کن. از شکم انها شربتی رنگارنگ بیرون می اید که در ان شفای مردم است . به راستی در این برای مردمی که تفکر می کنند نشانه هست.(69)

تو این ایه خطاب به زنبور بود اما خیلی با ظرافت راه سالک و عارفان رو نشون میداد هر چند خیلی تو این مسائل نیستم اما برام جالب بود که وقتی فردی به این روش پیش بره خداوند توی اون فرد برای ادمها شفا قرار میده مثل امام زاده ها که ایت الله بهجت فرموده اند امام زاده ها مثل ویتامین میوه ها هر کدوم خاصیتی دارند.

من توی این ایه یاد زنان مومنه هم افتادم که اگه همین راه رو طی کنند خداوند به اونها فرزندهای صالح میده و در شکم هاشون فرزندهای مختلف قرار میده که هر کدومشون به یه درد برا مردم میخورن ، و از همه اونها بالاتر حضرت فاطمه سلام الله علیها.

دوست دارم نظرات شما رو هم بدونم لطفا هر انچه میدونید از این ایه بزرگ بگیید.

با تشکر از همه دوستان:Gol:

جایگاه انسان از دیدگاه عارفان

باسمه تعالی
باسلام
مقام و جایگاهی که عارفان برای انسان در عالم هستی قائل اند منبعث از آیات قرآن و احادیث است در بیان قرآن انسان مخلوق خداست و خداوند از روح خود در او دمید(1)
اسماء را به او آموخت و از فرشتگان خواست او را سجده کنند(2)
خدا انسان را خلیفه خود در زمین قرار داد و بار امانت را که آسمانها و زمین از برداشتن آن سر باز زده بودند بر عهده او نهاد(3)
از نظر عارفان مسلمان خداوند انسان را به صورت خود آفرید (خلق الله آدم علی صورته)و بر این اساس انسان اشرف موجودات و اکمل آنها است حلاج گوید:
ملک و ملکوت در صورت ادم و ذریت او پیداست و خداوند جل و جلاله ظاهر کرد به صنایع و اسما خود ،نزد نزول سبحات او ،از پیدا شدن ملک نزد قرآن کبریا که او را راست قدر وحسنات(4)
غزالی در فهرست کتاب کیمیای سعادت عنوان اول مسلمانی را این می داند که حقیقت خود بشناسد(5)از نظر وی انسان تا خود را نشناسد چیز دیگری را نخواهد شناخت
بدان که کلید معرفت خدای تعالی معرفت نفس خویش است و برای این گفته اند :من عرف نفسه فقد عرف ربه و برای این گفت باری سبحانه و تعالی سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتیین انه الحق ،گفت نشانه های خود در عالم و در نفوس با ایشان نماییم تا حقیقت حق ایشان را پیدا شود و در جمله هیچ چیز به تو نزدیکتر از تو نیست چون خود را نشناسی دیگری را چون شناسی؟(6)
ادامه دارد.....
پی نوشت:
1-سوره ص:72-71 ،سوره حجر 29
2- سوره بقره 31-34
3- سوره احزاب 72
4- حلاج ،روایت 10 از کتاب روایت ،در مجموعه آثار حلاج
5- غزالی کیمیای سعادت ج1 ص7
6- همان ص 13

مسائل علم عرفان نظری

باسمه تعالی
باسلام:
با توجه به اینکه موضوع علم عرفان نظری حق تعالی است به طبع مسائل این علم براین محور شکل خواهد گرفت
مهمترین مسائل این علم ،درباره چگونگی نشات گرفتن کثرت از وحدت(حق تعالی) ونیز چگونگی باز گشت آن کثرت به وحدت(حق تعالی)است
جناب قیصری شارح فصوص الحکم می فرماید: (ومسائله کیفیة صدور الکثرة عنها ورجوعها الیها وبیان مظاهر الاسماء الا لهیة والنعوت الربانیة)مسائل این علم عبارت است از چگونگی
صدور کثرت از حق تعالی وچگونگی رجوع این کثرت به او وبیان مظاهر اسما وصفات حق تغالی(1)
پی نوشت:
1-رسالة التوحید والنبوة والولایة در رسائل قیصری ص6

آیا جا برای عارفان بالله کم است ؟؟؟

انجمن: 

سلام خدمت کارشناسان محترم این سایت ...

1- آیا جا برای عارفان بالله کم است ؟
2- چرا عارفان بالله اسرار خود را هویدا نمیکنن ؟
3- چرا هیچگونه اعمالی مانند { طی طریق و ... } به صورت اثبات شده در دسترس انسانها نیست ؟
4- مثلا چرا یک شخص عارف نمیاد بگه ... من میتونم طی طریق بکنم ... راهش اینه که 40 سال آدم خوبی باشین .... نمازاتون سر وقت باشه .... ذکر بگین و .... مشگلی پیش میاد ... جا کم هست یا ؟؟؟

برای من همیشه سوال بوده چرا کسانی مانند آیت الله قاضی . آیت الله بهجت . آیت الله کشمیری و .... هیچگاه اسرار خودشون رو بیان نمیکنند . مشگل چی هست . آیا جا کم هست . مثلا همکنون ما علومی مانند فیزیک و شیمی داریم که این ها هم از امور و اسرار و قوانین الهی بودن . که دانشمندان آنها را کشف کرده اند و در اختیار همگان قرار داده اند . خوب چه ایرادی داره اینگونه امور نیز ثابت بشه و در اختیار عموم قرار بگیره !!! خوب بد هستش من واقعا واقعا واقعا .... دلم قرص بشه که راه سالکان درست هست و مسیرم رو اصلاح کنم .... اصلا چه ایرادی داره همه بدونن این راه درست هست .... و همه عارف بالله بشن .... و همه بتونن طی طریق بکنن و ....

خوب با علومی مانند فیزیک و شیمی و ... تونستیم هلکوپتر و هواپیما و ... بسازیم .... و من حاضر شدم درس بخونم برم دانشگاه تا این امور رو یاد بگیرم .... خوب اگر من و دیگران بدونیم این راه درست هستش چه مشگلی پیش میاد .... اگر همه آدما خوب بشن .... اگر همه آدما خوش اخلاق بشن .... همه آدم ها سالک بشن ....چه مشگلی بوجود میاد ؟؟؟؟

خستگی سالک

انجمن: 

به نام خدا
سلام

لطفا بفرمایید حال سالک چگونه است ؟ خستگی دارد ؟ این گریه سالک برای چیست و چرا همیشگی نیست ؟ چرا سالک سیراب نمی شود ؟ اگر سیراب شدنی در کار نیست پس چرا راه می پیماید ؟ چرا وقتی گریه می کند , آرام می شود اما بعد از چند لحظه باز تشنه تشنه می شود ؟ این بی قراری سالک برای رسیدن به حق کی به قرار می رسد ؟ سالک خسته و خجالت کشیده در برابر خدا , چه کند که آرام گیرد ؟

با تشکر
یا حق

مرز بين فلسفه و عرفان با فقه


بسم الله الرحمن الرحيم

سلام عليكم

يك سوال دارم از اساتيد بزرگوار و آنرا با مثالي شروع ميكنم

در كتاب خدا شيطان بعنوان دشمن قسم خورده انسان معرفي گرديده
در عرفان و فلسفه اين شيطان بواسطه قرار گرفتن در حدود مشيت الهي معناي ديگري به خودش ميگيرد

حال اگر نگاه دوم كه يك نگاه كل نگر است توسط افرادي كه مدعي كلي نگري و در حقيقت مدعي نگاهي هستند كه به حكمت و مشيت الهي نزديك شده

تبديل به رساله اعتقادي و عملي گردد و از شيطان ( نوعي ) بواسطه قرار گرفتن در مشيت الهي
رفع اتهام و برائت صورت گيرد

حال سوال :
فلاسفه و عرفاء براي جلوگيري از اين آفت آيا تدبير و اصل مشهوري دارند كه همگي آنها بدان پايبند باشند و منحرفين از آن را بدان دليل عرفاني و فلسفي منحرف ميدانند؟

(در اينجا بدليل كلي نگري اي كه ذكر شد پاي شريعت وسط نيست كه با استناد به آن ممانعت صورت گيرد و عارف مدعي مشيت نگري است)

يا به اين شكل مرز ميان كلي نگري اي كه استدلالا صحيح است ولي با ورود به حيطه فقه غلط اندر غلط است - كجاست ؟

موفق باشيد

کارشناس بحث: سمیع

آیا بدون سیر عرفان عملی می توان به سعادت رسید؟

انجمن: 

سلام
سوالم اینه که آیا میشه بدون سیر عرفان عملی به سعادت رسید؟
یعنی در اسلام چند راه برای سعادت وجود داره که یکیش عرفان عملیه یا نه؟

کارشناس بحث : سمیع

شرایط عمل از نظر عرفا

انجمن: 

باسمه تعالی
باسلام:
عرفا در اعمال انسان دو شرط اساسی را در نظر می گیرند :
1-اخلاص و عشق در عمل
2-نادیده گرفتن عمل
کمی این دو شرط را توضیح می دهیم:
الف:شرط عشق واخلاص
خبرت هر سحر از باد صبا می خواهم
هر شبی خیل خیالت به دعا می خواهم
سینه را بهر وفای تو صفا می جویم
دیده را بهر جمال تو ضیا می خواهم
بر در تو،کم وبیش و بد ونیک ودل وجان
همه بر خاک زدم ،از تو تو را می خواهم(1)
ابن سینا در تحلیل از مسایل عرفانی ،عارف را در برابر عابد و زاهد قرار داده واین سه گروه را بر اساس اهداف مختلف آنان از هم جدا می کند .
خلاصه بیانم او آن است که عابد هم دنیا می خواهد وهم آخرت .اما زاهد دست از دنیا کشیده ،فقط جویای آخرت است .در حالی که عارف نه دنیا
می خواهد ونه آخرت،بلکه طالب یار وعاشق دیدار است(2
ادامه دارد...
پی نوشت:
1-ابیات از ترجمه عوارف المعارف ص 148
2- ابن سینا،الاشارات والتنبیهات نمط نهم

حقيقت عرفان و تصوّف يكی است

انجمن: 


بسم الله الرحمن الرحیم


در مکتب عرفان فقط توجّه به حضرت حقّ منظور است


در مكتب عرفان كه شناخت حقيقي ذات حقّ است از ساير كرامات و امور خارق عادت و جاذب خبري نيست، و فقط بر انكشاف اسرار حقيقت وجود با متابعت از شريعت اسلام و پيروي از سنّت‌ و ممشاي اهل بيت پيامبر متمركز است؛ درحاليكه مكتبهاي ديگر به امور غير عادي، اعمّ از إخبار از غيب و اطّلاع بر نفوس و كشف اسرار عالم مادّه و خواصّ مادّي اشياء و به دست آوردن مال و حطام دنيوي و تحصيل كيميا و امثال آن، و شناخت ظاهري امام عصر عجّل الله فرجه و تعيين زمان ظهور او و به حركت درآوردن افراد به اين سمت و به دست آوردن طيّ الارض و انجام افعال خارق عادت مي‌پردازند.

بزرگان عرفان و اهل توحيد توجّه سالك را جز به خداي متعال موجب خسران او و به هدر دادن سرمايۀ عمر و تعويض جوهر ناياب وصل، به سنگهاي بي

ارزش و پست ميشمرند.

آنچه كه در اين باب حائز اهميّت است اينكه انتساب عدّه

اي از اهل دنيا به مكتب عرفان، موجب سوء ظنّ بسياري از افراد به اهل توحيد و معرفت گشته است؛ اينان با تغيير شمايل ظاهري خود و فراگيري چند اصطلاح از اهل عرفان و تظاهر به زهد و انعزال از خلق چه بسا حتّي با زير پا گذاشتن آداب شرعي و رعايت تكاليف و احكام ظاهري موجب بدبيني سايرين به مكتب و مرام عرفاء و اولياي الهی گشتهاند.

امروزه اصطلاح صوفي با عارف در فرهنگ مشرق زمين بخصوص فارسي زبانان متفاوت گشته است.

حقيقت عرفان و تصوّف يكي است، و آن ادراك شهودي ذات اقدس حقّ و كشف خفيّات عالم وجود با بصيرت قلبي و علم حضوري است؛ و اين مسأله از زمان رسول خدا و در طيّ استمرار ولايت اهل بيت عليهم السّلام در ميان برخي از اصحاب خاصّ آنان چون سلمان فارسي و اويس قرني و مقداد بن اسود و ميثم تمّار و رشيد هَجريّ و حبيب بن مظاهر اسدي و جابر بن يزيد جعفي و محمد بن مسلم و بشر حافي و بايزيد بسطامي و معروف كرخي و سريّ سقطي، و پس از زمان حضور در عصر غيبت امثال خواجه شمس الدّين حافظ شيرازي و شمس مغربي و شاه نعمت الله ولي و أبوسعيد أبوالخير و شيخ محمود شبستري و مولانا جلال الدّين محمّد بلخي و شيخ عطّار نيشابوري و محيي الدّين عربي و ابن فارض مصري و آقا سيّد مهدي بحرالعلوم و سيّد علي شوشتري و جولا و آخوند ملا حسينقلي همداني و شيخ محمّد بهاري و آقا سيّد احمد كربلائي و آقا سيّد جمال الدّين گلپايگاني و آقا سيّد علي قاضي و علاّمۀ طباطبائي و آقا سيّد حسن مسقطي و آقا سيّد هاشم حدّاد و علاّمه سيّد محمّد حسين حسيني طهراني تا بحال دائر و ساير بوده است.

البتّه بسياري ديگر از نخبگان معرفت و توحيد بوده

اند، چون مرحوم آخوند ملا محمّد جعفر كبوتر آهنگی و سلطان محمد جنابذي و مرحوم انصاري همداني و ديگران كه ذكر همۀ آنان از حوصله اين مقاله خارج ميباشد.

کلام علاّمه طهرانی راجع به آقای سیّد علی قاضی رضوان الله علیهما


مرحوم علاّمۀ طهراني راجع به استاد وحيد اخلاق آقا سيّد علي قاضي چنين مي
فرمودند:

مرحوم قاضي داراي دو جنبه

علم و عرفان بود؛ يعني در علوم ظاهريّه فقيهي عظيم و عالمي جليل، و در علوم باطنيّه عارفي واصل و انساني كامل بود كه أسفار اربعه را طيّ نموده، و جمع ميان ظاهر و باطن و شريعت و طريقت او را بتمام معني الكلمه به وادي حقيقت علي التّحقيق رهبري نموده است.

با علمائي كه پيوسته به نوشتن كتب ظاهري و بحثهاي بلاطائل و مفصّل اُصول فقه مي

پرداختند و بالنّتيجه دستشان از معرفت تهي ميماند خرده ميگرفت، و در نزد شاگردان خود اين طريقه را تقبيح مينمود.

و همچنين با دراويش و متصوّفه

اي كه بظاهر شرع اهميّت نميدهند سخت در معارضه و نبرد بود و ميفرمود: «سلوك راه خدا با عدم اعتناي به شريعت كه نفس راه و طريق است جمع ميان متضادّين و يا متناقضين است.»

خودش بقدري در اتيان مستحبّات و ترك مكروهات ساعي و كوشا بود كه در نجف اشرف در اين امر ضرب المثل بود؛ بطوري كه بعضي از معاندين و كورچشماني كه قدرت تابش اين نور و حقيقت را نداشتند، و هميشه در حوزه

ها و بالأخصّ در نجف هم كم و بيش يافت ميشوند و لانه مينمايند، و تا بتوانند بواسطه اتّهامات ميخواهند چهره حقيقي عارفي جليل و انساني وارسته را مسخ كنند ميگفتند: اين درجه زهد و عبادت و التزام به مستحبّات و ترك مكروهات قاضي براي گول زدن عامّه وشبهه در طريق است، و گرنه وي يك صوفي است كه بهيچ چيز معتقد نيست و ملتزم نيست!!


آقای قاضی: نِعْمَ الرَّجُلُ أن يَكُونَ فَقِيهًا صُوفيًّا



روزي در مجلسي عظيم كه بسياري از مراجع و علماي فقه و حديث از جمله مرحوم آية الله آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني و آقا ضياء الدّين عراقي و غيرهما بودند و كلام در ميانشان ردّ و بدل بود، مرحوم قاضي با صداي بلند بطوري كه همه بشنوند فرمودند:
«نِعمَ الرّجُلُ أن يَكونَ فَقيهًا صُوفيًّا»


و اين، مانند ضرب
المثلها از كلمات مرحوم قاضي بجاي ماند.

فقيه، يعني عالم به شريعت و احكام؛ و صوفي، يعني عالم به راه

هاي نفس أمّاره و طريق جلوگيري از دامهاي شيطان، و مبارزه و مجاهده با مشتهيات نفساني براي رضاي خاطر ربِّ محمود و پروردگار منّان ذوالطَّول و الإحسان.[13] انتهي كلام علاّمۀ طهراني.

مكتب و طريقت تمامي اين عرفاي بالله و اولياي الهي فقط منحصر در معرفت ذات حقّ بنحو شهود و ادراك قلبي است، كه با عبور از مراتب نفس و پشت پا به اعتبارات عالم دنيا و رفض جميع انانيّت

ها و شوائب نفس امّاره و طيّ مدارج جمال و جلال و عبور از عوالم ظلمت و حجب نوريّه، به معرفت ذات پروردگار نايل آمده و در حريم قدس او مأوي گزيدند، و ديگران را به اين معرفت و شناخت دعوت كردهاند.

من كه ملول گشتمی از نفس فرشتگان

قال و مقال عالمي مي
كشم از براي تو [14]


جائي كه رسول گرامي اسلام فرمود:

لِي مَعَ اللهِ وَقتٌ لا يَسَعُني مَلَكٌ مُقَرَّبٌ و لا نَبيٌّ مُرسَلٌ؛[15]


و یا همچنان كه مرحوم آقا سيّد هاشم حدّاد مي
فرمود:

ما جائي هستيم كه جبرئيل را قدرت نزديك شدن به آن نيست، و از ادراك مرتبۀ وجودي ما عاجز است.


اگر ذرّهاي زين نمط بر پرم

فروغ تجلّي بسوزد پرم[16]




البتّه اين بنده در جلد دوّم كتاب «أسرار ملكوت» راجع به مرتبۀ عرفاي الهي و خصوصيّات آن و آثار آنان تا حدودي توضيح داده
ام.

پیدا شدن عدّهای محتال و مکّار و دنیاپرست در عرصۀ عرفان و تصوّف


امّا برخي از اهل ريا و خدعه و مكر در زمان ائمّه عليهم السّلام چون سفيان ثوري پديد آمدند و در مقابل مكتب وحي و طهارت مردم را به دور خود جمع نمودند، و با تظاهر به گوشه
گيري و زهد و إعراض از دنيا عرصه انحراف و اعوجاج را براي مردم عوام فراهم آوردند، و با لقب صوفي موجب بدنامي اين اسم و صاحبان اصلي و واقعي آنها گشتند؛ و اين مسأله در طول تاريخ همچنان استمرار يافت، و هر دو دسته از اهل توحيد و شهود و افراد محتال و مكّار و دنياپرست در اين عرصه بظهور رسيدند.

خواجه حافظ شيرازي از سالك وارسته و ساير سیر حرم إله به صوفي ياد مي

نمايد:

صوفي ار باده به اندازه خورد نوشش باشد

ورنه انديشه اين كار فراموشش باد[17]


و يا در جاي ديگر ميفرمايد:
سحرگه رهروي در سرزميني

همی گفت این معمّا با قرینی

که اي صوفي شراب آنگه شود صاف

كه در شيشه بـرآرد اربعيني[18]


لیكن در مقابل اين افراد از اهل سير و سلوك و صلاح، به دستۀ ديگر از اهل نفاق و مكر و خدعه سخت ميتازد؛

نقد صوفي نه همه صافي بي
غش باشد

اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد

خوش بود گر محك تجربه آيد بميان

تا سيه روي شود هر كه در او غشّ باشد[19]


و نيز ميفرمايد:
صوفي نهاد دام و سر حقّه باز كرد

بنياد مكر با فلك حقّه باز كرد

بازيّ چرخ بشكندش بيضه در كلاه

زيرا كه عرض شعبده با اهل راز كرد

فردا كه پيشگاه حقيقت شود پديد

شرمنده رهروي كه عمل بر مجاز كرد

حافظ مكن ملامت رندان كه در ازل

ما را خدا ز زهد ريا بي

نياز كرد[20]


و لذا بسياري از ارباب فن را عقيده بر آنست كه مصداق اين دو عنوان يكي است؛ بدين معني که اگر مقصود از عرفان، ادراك شهودي ذات اقدس حقّ و فناء بالله و بقاء بالله باشد، اطلاق عارف و صوفي و درويش به فرد واجد آن اطلاقي حقيقي و واقعي است، و اگر منظور صرفاً احتفاظ بر برخي از اصطلاحات و انجام پارهاي از اوراد و تظاهر به زهد و گوشهگيري و ايراد بر علماء و بزرگان از صلحاء شريعت باشد، باز بر فرد منحرف و متظاهر به اين امور هر سه عنوان اطلاق ميشود.

اطلاق صوفی به مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی و مرحوم انصاری همدانی


نقل مي
كنند: عدّهاي از معمّمين اهل ظاهر نسبت به مرحوم آية الله عارف كامل و مربّي اخلاق، استاد الكلّ، آخوند ملا حسينقلي همداني نسبتهاي ناروا و زشتي روا داشتند و در صدد ايذاء ايشان برآمدند، و در نامهاي به مرحوم شربيانی مرجع تقليد وقت، او را به عنوان صوفي خطاب نمودند.
مرحوم شربياني در پاسخ آنان فرمود: «اگر صوفي آنست كه شخصيّتي مثل آخوند مصداق آنست، اي كاش خداي متعال مرا نيز از جمله صوفيّه قرار مي
داد».

و نيز پس از فوت مرحوم آية الله عارف واصل شيخ محمّد جواد انصاري همداني، عدّه

اي ايشان را به عنوان صوفي در مجالس و محافل معرّفي مینموده، و با تهمتها و نسبتهاي وقيح درصدد كوبيدن و تدمير شخصيّت علمي و روحاني اين وليّ الهي برآمدند؛ در اين وقت مرحوم آية الله آخوند ملاّ علي همداني، كه جنبۀ مرجعيّت را نيز حائز بودند در اعلاميّهاي براي اقامۀ مجلس ترحيم نوشتند:

إذا ماتَ العالِمُ ثُلِمَ في الإسلامِ ثُلمَةٌ لا يَسُدُّهَا شَي‏ءٌ

.[21]

«اگر عالمي از پويندگان طريق هدايت و مكتب راستين اهل بيت
عصمت (آنان كه در وصفشان امام أبی جعفر الصادق عليه السّلام فرمود: أنتُم و اللهِ نُورٌ في ظُلُماتِ الأرضِ.[22] «شما قسم به خدا نور الهي و چراغ هدايتید در تاريكيهاي عالم مادّه و ظلمات كثرات دنيا») بميرد، شكافي در اسلام پديد آيد كه هيچگاه ترميم و اصلاح نخواهد شد.»

منبع : کتاب حریم قدس علامه طهرانی

[=&quot][/]

[=&quot] [=&quot][13][/][/][=&quot] [/] [=&quot]ـ مکتوبات خطّی علاّمۀ طهرانی (ره) شماره 18، ص 262.[/]

[=&quot] [=&quot][14][/][/][=&quot] ـ دیوان حافظ شیرازی، ص 318.[/]

[=&quot] [=&quot][15][/][/][=&quot] [/] [=&quot]ـ [/] [=&quot]بحار الأنوار[/][=&quot]، ج 79، ص 243؛ [/] [=&quot]تفسیر صافی[/][=&quot]، ج 1، ص 118؛ کشف الخفاء، [/] [=&quot]للعجلونی، ج 2، ص 173؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، للمناوی، ج 4 ، ص[/][=&quot] 8.[/]

[=&quot] [=&quot][16][/][/][=&quot] ـ بوستان سعدی، دیباچه بوستان، ص 16:[/]

[=&quot] اگـر یـک سـر مـوی بـرتر پـرم فــروغ تـجـلّـی بــسـوزد پـرم[/]

[=&quot] [=&quot][17][/][/][=&quot] ـ دیوان حافظ شیرازی، ص 82.[/]

[=&quot] [=&quot][18][/][/][=&quot] ـ همان مصدر، ص 376.[/]

[=&quot] [=&quot][19][/][/][=&quot] ـ همان مصدر، ص 123.[/]

[=&quot] [=&quot][20][/][/][=&quot] ـ همان مصدر، ص 103 و 104.[/]

[=&quot] [=&quot][21][/][/][=&quot] [/] [=&quot]ـ [/] [=&quot]بحار الأنوار[/][=&quot]، ج 2، ص 43، ح 9، باب 10، حق العالم.[/]

[=&quot] [=&quot][22][/][/][=&quot] ـ کافی، ج 8 ، ص 275.[/]

بررسی نقد صوفیه در سخنان ائمه علیهم السلام

انجمن: 


بسم الله الرحمن الرحیم




يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ

فَتَبَيَّنُوا

أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ


اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، اگر فاسقى براى شما خبرى آورد
بررسى و تحقيق كنيد تا مبادا گروهى را به نادانى آسيب رسانيد،
آن گاه از كرده خود پشيمان گرديد!


مخالفان صوفیه مدعی‌اند که پیشوایان دینی، این گروه را تخطئه كرده‌اند و در تأیید اين مدعا روایاتی را برمي‌شمرند. در نوشتار حاضر روایات منسوب به ائمه (ع) در نقد تصوف و صوفیه به لحاظ اعتبار سندی و محتوایی بررسی می‌شود. در نوشتار حاضر تأكيد بر منابع شيعي و روايات موجود در اين منابع است و رواياتي مدنظر قرار خواهند گرفت كه به نحوي به كليت تصوف و صوفيه ناظرند و به‌طور كلي به تخطئه و رد آن مي‌پردازند و رواياتي كه به افراد خاصي از اين گروه نظر دارند بررسي نخواهند شد.

این نوشتار درصدد است نشان دهد خاستگاه، منزلت و جايگاه تصوف به لحاظ روایی، آن چیزی نیست که نگاه ابتدایی و غیرمحققانه به ما می‌دهد. روشن است که بررسی روایات ناظر به نقد این گروه، به معنای نادیده‌گرفتن نقد‌های ناظر به انحرافات، متاع‌فروشی‌ها و عوام‌فریبی‌هاي برخی فرقه‌‌های صوفیه (که شاید بتوان مشابه آن را در دیگر گروه‌های اسلامی نیز سراغ گرفت) و دیگر مدعیان دروغین نیست؛ همان‌گونه که تعميم کژی‌ها و خطاهای این گروه اندک به همة صوفيه نيز به دور از صواب است.

کلیدواژه‌ها: روایات ائمه، صوفیه، نقد صوفیه، مخالفان تصوف، حدیقة الشیعة

نقد مؤثر وقتی میسر است که ادلة نقد به اندازه کافی قانع‌كننده باشند. روایات از این جهت (به لحاظ درون دینی) ابزار خوبی برای نقد خطاها و دیدگاه‌ها شمرده می‌شوند؛ اما در مواردی این ابزار مورد استفاده نابجا قرار می‌گیرد؛ از اين‌رو، گاهی لازم است آنچه از آن به نام روایت یاد می‌شود مورد بررسی دقیق‌تری قرار بگيرد. روایات ناظر به نقد صوفیه نیز از اين گفته مستثنا نیستند. در این نوشتار به بررسی روایاتی خواهيم پرداخت که ادعا می‌شود علیه تصوف و صوفیه وارد شده‌اند. ناگفته نماند که صوفیه نیز از روایاتی به نفع خود استفاده كرده‌اند که آن هم نیازمند بررسی جداگانه‌اي است.

نکته قابل ذکر این است که این پژوهه نمی‌خواهد، بهانه‌ای برای سودجویی افراد فرصت‌طلبی قرار گیرد که هر روز در گوشه و کنار با معرفت‌فروشي و ادعاهای گزاف عرفانی، افراد جویای حقیقت و در عین حال خوش‌باور را به دام فریب خود می‌کشند و با رفتارهاي ناشايست خود، عرفان، معرفت و حتي دین را به واژه‌هايي بي‌محتوا و نفرت‌انگيز مبدل مي‌سازند؛ بلکه می‌خواهد در بین بی‌انصافی مخالفان و ادعای دروغین مدعیان و گاهی پرادعاییِ خالی از معرفت طرفداران، راهی به سوی عرفان و تصوف حقیقی گشوده باشد؛ تصوفی که از درون آن عارفانی مانند سید حیدر آملی، شیخ بهايی، فیض کاشانی و در عصر ما افراد صاحب‌نامی که گاهی رساله‌ها و نوشته‌هایی به همان زبان مشایخ صوفیه از خود به یادگار گذاشته‌اند، سربرآورده‌اند.
صاحب این قلم با شواهدی که در دست دارد، تصوف حقیقی و عرفان را یکی قلمداد می‌کند و معتقد است اگر برای بررسی روایات حاضر، فایده‌ای جز اين متصور نباشد که جلوي سوء‌استفادة ابزاری از روایات و نسبت‌های ناروا به معصومان(ع) را در مخاصمات عقیدتی (هرچند در حوزه‌اي محدود) بگيرد و دامان آن پاکان را از این ناپاکی‌ها بسترد، برای ضرورت این نوشته کافی خواهد بود. البته این ضرورت در حوزة مقابل (یعنی استفادة صوفیان از روایات به نفع خود) نیز وجود دارد که باید در جای خود بدان پرداخت.

در نوشتار حاضر روایاتی بررسی می‌شوند که به نحوی به کلیت تصوف و صوفیه ناظرند و به‌طور کلی به تخطئه و رد آن می‌پردازند، و روایاتی که به افراد خاصی از این گروه نظر دارند و به تخطئه آنان مربوط می‌شوند، بررسي نخواهند شد؛ زیرا محدودیت حجمی این نوشتار و گستردگی موضوع اجازة این مهم را نمی‌دهد. شیوه و مراحل کار در تحقیق حاضر بدین صورت است که ابتدا روایات مورد نظر در منابع نقد صوفیه تفحص شده، پس از آن هر یک از روایات مورد نظر در منابع روایی بازیابی مي‌شوند و در صورت موجود بودن در این منابع به بررسی سندی و سپس بررسی محتوایی آنها پرداخته می‌شود.

بدیهی است روایتی که به هر دلیل، در منابع روایی یافت نشود و به لحاظ سند مجعول تشخیص داده شود، بررسی محتوایی نخواهد‌ شد. البته بررسی محتوايي روایات به‌رغم ضعف سندی آنها بدين معنا نیست که مخدوش بودن سند روایات نادیده گرفته شده باشد؛ بلکه بدان سبب است که ضعف سند هرچند استناد به روایت را ناممکن می‌کند اما احتمال (هرچند اندک) صدور روایت از ناحیة معصوم (ع) را نفی نمی‌کند؛ به همین لحاظ بررسی محتوایی (جز در روايات فاقد منبع معتبر) نیز ضرورت خود را خواهد داشت. با استقصایي که در منابع انجام شد، شش روایت در نقد صوفیه به دست آمد که در ذیل به‌تفصیل به آنها مي‌پردازيم.

1. روایت بزنطی
بزنطی از امام رضا(ع) روایت می‌کند که امام ‌فرمود: یکی از اصحاب از جعفر بن‌محمد(ع) پرسید: در این زمان گروهی به نام صوفیه سربرآورده‌اند، شما دربارة آنان چه نظر می‌دهید؟ امام فرمود: آنان دشمنان ما هستند. هر آن کس که به آنان گرایش نشان دهد از آنان خواهد بود و با آنان محشور خواهد شد. به‌زودی گروه‌هایی سر برآورند که ادعای محبت ما را دارند اما به دشمنان ما گرایش دارند و به آنان تشبه می‌کنند و سخنان آنان را تأویل می‌کنند. به‌هوش باشید! اگر کسی به آنان گرایش داشته باشد، از ما نخواهد بود و ما اهل بیت از او بیزاریم. هر آن کس که آنان را رد کند مانند کسی است که در پیشگاه رسول خدا شمشیر می‌زند (اردبیلی، 1383: 747؛ همو، بی‌تا: 563؛ حر عاملی، 1381: 32؛ قمی، 1422: 5/197؛ نوری، 1408: 12/323؛ خویی هاشمي، 1424: 6/304؛ جزايري،1404: 3/393).

1-1. بررسی سندی
در سفینه و مستدرک که منابع روایی متأخر هستند، این روایت به حدیقة الشیعة ارجاع داده شده است. اثنی عشریة مرحوم حر عاملی که زودتر از سفینه نگاشته شده (تاریخ تألیف اثنی‌عشریه، 1076ﻫ است) و یک کتاب غیر روایی است، نیز به همان کتاب ارجاع داده است. ديگران، از جمله هاشمي‌خويي و جزايري، منبعی برای اين روایت ذکر نکرده‌اند. در این صورت می‌توان گفت که منبع نخستين روایت کتاب حدیقة الشیعة است؛ اما در آن کتاب نيز سندی برای روایت مزبور ذکر نشده است. حدیقة الشیعة روایت را با این استناد ذکر می‌کند: «وَ فِي الصَّحِيحِ عَنْ أَحْمَدَ بن‌مُحَمَّدِ بن‌أَبِي‌نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ عَنِ الرِّضَا(ع)».

روشن است که با این استناد نمی‌توان دربارة سند آن قضاوت کرد جز آنکه بگوییم با این استناد، سند روایت موقوف و ضعیف است و طبق موازين حديثي نقل از اصحاب اجماع (احمد بن‌ابی‌نصر بزنطی) نیز مصحح سند روایت نمی‌شود. مهم‌تر اينكه، این روایت در هیچ یک از منابع معتبر روایی نیامده است. از این رو صحت و انتساب آن به امام(ع) به‌شدت دچار تردید است و از طرفی حدیقة الشیعة نیز آدرسی برای آن ذکر نکرده است تا سر نخی برای تفحص و ردیابی آن باشد. به همین لحاظ بررسی محتوایی این روایت جایی نخواهد داشت. نکته قابل‌توجه اینکه حدیقة الشیعة بر خلاف آنچه گفته شده، از محقق اردبیلی نیست و ما در جای خود نادرست بودن این انتساب را روشن کرده‌ایم.[1]

2. روایت دیگر از بزنطی
امام رضا (ع) فرمود: کسی که نزدش از صوفیه سخن به میان آید و او با زبان و دلش به انکار آنان برنخیزد از ما نیست. کسی که به انکار آنان برخیزد گویی در رکاب پیامبر (ص) با کافران جنگیده است (اردبیلی، 1383: 747؛ همو، بي‌تا: 563؛ حر عاملی، 1381: 32؛ قمی، 1422: 5/197؛ نوری، 1408: 12/323؛ جزايري، 1404: 3/393؛ خوانساری، 1390: 3/136).

2-1. بررسی سندی
در این روایت نسبت به روایت قبل، یک طریق دیگر افزوده شده است و آن طریق محمد بن‌اسماعیل بن‌بزیع است. البته اضافه‌شدن ابن‌بزیع به سند روایت کمکی نمی‌کند؛ زیرا در این طریق نیز روایت موقوف و ضعیف محسوب می‌شود. اولین منبعی که آن را نقل کرده حدیقة الشیعة است و منابع بعدی به نحوی از آن نقل کرده‌اند. در حدیقة الشیعة، برای روایت مزبور، سندی ذکر نشده است. در این میان روضات الانوار (خوانساری) بدون ذکر سلسله سند و منبع، روایت را به مفید اسناد داده است؛ اما اين روايت در کتاب‌های موجود از شیخ مفید نیامده است.
منبع دیگری که برای این روایت می‌توان حدس زد کتاب الرد علی اصحاب الحلاج مفيد است که وجود آن کتاب در زمان پس از شیخ طوسي و نجاشی (اولین کسانی که از آن نام برده‌اند) دچار تردید است، ضمن آنکه خود روضات نیز به آن اشاره نکرده است. بررسی محتوایی این روایت مشمول همان حکم روایت پیشین است.

3. روایت تقیه
امام رضا(ع) فرمود: اعتقاد به تصوف جز از سر نیرنگ، گمراهی یا حماقت نیست؛ اما اگر کسی از باب تقیه خود را صوفی بنامد، خطایی مرتکب نشده است (اردبیلی، 1383: 747؛ همو، بی‌تا: 605؛ حر عاملی، 1381: 30؛ قمی، 1422: 5/200؛ نوری، 1408: 12/323؛ جزايري، 1404: 2/295).

و در متن دیگری این افزودگی نیز نقل شده است:
نشان وی آن است که به همان نامیدن بسنده کند و به هیچ یک از عقاید باطل آنان معتقد نباشد (اردبیلی، همان).

3-1. بررسی سندی
برای این روایت دو طریق نقل شده که یکی را حدیقة الشیعة و دیگری را اثنی عشریة نقل کرده‌اند. دربارة طریق اول باید گفت سندی برای آن ذکر نشده و نویسنده حدیقة الشیعة ادعا کرده که روایت مزبور با سند صحیح از ابن‌حمزه و برخی از ثقات علمای شیعه به نقل از شیخ مفید به او رسیده است.
این پرسش مطرح است که ابن‌حمزه خود، روایت مزبور را از چه منبعی نقل کرده است؟ وی در قرن هفتم (متوفی610ﻫ) (رک: سبحانى، 1418: 7/137) زندگی می‌کرده و فاصله وی تا قرن پنجم که شیخ مفید (م 413ﻫ) زندگی می‌کرده دو قرن است. دست‌کم سه واسطه نیاز است تا این سند از مفید به ابن‌حمزه برسد. اینکه این واسطه‌ها چه کسانی هستند روشن نیست. این‌قدر می‌دانیم كه یکی از افرادی که ابن‌حمزه از او نقل می‌کند، ابوالفتوح رازی (استاد ابن‌حمزه) است و با توجه به تفسیر عرفانی وی که گرایش و دلبستگی‌اش را به تصوف نشان می‌دهد، نقل روایت مزبور در نقد صوفیه از وی چندان موجه نمی‌نماید. ضمن آنکه این روایت در تفسیر وی نیز نیامده است. دو نفر دیگر از اساتید روایی ابن‌حمزه چندان شناخته شده نیستند. اولی، فضل‌الله حسيني راوندي کتابی دارد به نام طراز المذهب في إبراز المذهب که به لحاظ اسمی به کتاب ابن‌حمزه إيجاز المطالب في إبراز المذاهب شباهت دارد (امين، بي‌تا: 8/301).

دومی، يعني محمد بن‌حسين بن‌جعفر شوهاني، از راوندي نيز گمنام‌تر است. از وی تنها به استاد ابن‌حمزه (زنده در سال560ﻫ.)[2] و به‌عنوان استاد ابن‌حمزه دوم[3] نام برده شده، و چیزی بيش از اين دربارة وی گفته نشده است.

از سويي، اين فرض نيز كه ابن‌حمزه از کتاب شیخ مفید (الرد علی اصحاب الحلاج) نقل کرده باشد، چندان منطقی به نظر نمی‌رسد؛ زیرا از يك طرف، متنی که اثنی عشریة از کتاب شیخ مفيد نقل می‌کند با متنی که نویسنده حدیقة الشیعة نقل می‌کند متفاوت است و از طرف ديگر، اثنی عشریة هر دو متن را نقل کرده است، یکی را با استناد به حدیقة الشیعة و دیگری را با استناد به کتاب الرد علی اصحاب الحلاج و این بدان معنا است که متن منقول در حدیقة الشیعة در منبع دوم (الرد علی اصحاب الحلاج) موجود نبوده است؛ بنابراین می‌توان گفت که ابن‌حمزه از کتاب مزبور نقل نکرده است.

سؤال تکرار می‌شود که در این صورت ابن‌حمزه از کدام منبع نقل کرده که سند آن را به شیخ مفید رسانده است؟ در بین آثار شیخ که هم‌اکنون در دسترس ما است، چیزی از این روایت دیده نمی‌شود. کتاب‌هایي که از شیخ مفید در دست است، هم فقهی و هم کلامی هستند و جای نقل روایت مزبور در آنها به‌خصوص کتاب‌های کلامی وی وجود داشته است اما چیزی از این روایت نمی‌یابیم.
بنابراین از آنجا که کتاب‌های ابن‌حمزه نه قبل از حدیقة الشیعة و نه بعد از حدیقة الشیعة در منبعي غیر از حدیقة الشیعة گزارش نشده‌اند و نقل از این منبع ــ که خود دچار اشکالات اساسی است[4] ــ اعتماد به روایت را ضعیف‌تر نیز می‌کند، و با توجه به اینکه روایت ابن‌حمزه از شیخ مفید تنها توسط حدیقة الشیعة گزارش شده و در کتاب‌های شیخ مفید (حتی در الرد علی اصحاب الحلاج، با تحلیل پیش‌گفته) موجود نیست، وجود این روايت قابل‌تردید است. از طرفی نقل یک روایت مادامی که سند آن نقل نشده باشد به لحاظ علمی پذيرفتني نیست مگر شخص به قدری مورد اعتماد و اجماع باشد که نقلِ بدون‌سند وی معتبر شمرده شود مانند (مراسیل) ابن‌ابی‌عمیر و صدوق (مراسيل این دو نفر نیز با شرایط خاصی که در کتاب‌های روایی بحث شده است، پذیرفته شده‌اند).

روشن نیست نویسنده حدیقة الشیعة اولاً (دست‌کم در بخش صوفیه آن) چه کسی است (هرچند روشن است که مرحوم اردبیلی نیست[5]) و ثانیاً به فرض بپذیریم كه نویسندة آن مرحوم اردبیلی است، آنگاه روند بررسی حدیث دربارة گفته او نیز جاری می‌شود. یعنی در صورتی حدیث منقول وی پذیرفته می‌شود که سند آن ذکر شده باشد در غیر این صورت روایت مورد قبول قرار نمی‌گیرد.

نکته دیگر اینكه در حدیقة الشیعة گفته شده است اين روايت را «ابن‌حمزه و غیر ایشان از ثقات علمای شیعه از شیخ مفید نقل کرده‌اند».
طبق اين گفته دیگر علمای شیعه، غير ابن‌حمزه، نيز این روایت را نقل کرده‌اند؛ بنابراين بايد اين روايت دست‌کم در یک اثر غیر از حدیقة الشیعة نيز موجود باشد؛ اما تا جایی که آثار گذشتگان (اعم از آنانی که قبل از مرحوم اردبیلی بوده‌اند و معاصران وی) در دسترس است، این روایت در هیچ کتابی دیده نشده و کسی چه در آن زمان و چه قبل و بعد از آن زمان ادعا نکرده که این روایت را در جای دیگری دیده است.
اين امر ما را نسبت به اصل وجود این روایت دچار شبهه و تردید می‌کند و به سمت این گمان سوق می‌دهد که اين گفتة نویسنده را نوعی تقویت ادعا و قوت دادن به نقل، برای پذیرش روایت مذكور بدانیم.

اما در طریق دوم که اثنی عشریة آن را نقل می‌کند، سلسله سند ذکر شده است و اگر سند را بپذیریم باید بگوییم این سند صحیح است و از اين لحاظ مشکلی وجود ندارد؛ اما سخن اینجاست که مرحوم حر عاملی (م 1104ﻫ.) این کتاب را خود ندیده است. وی در اثنی‌عشریة مطلبی را نقل می‌کند که نشان می‌دهد وی کتاب شیخ (الرد علی اصحاب الحلاج) را در اختیار نداشته و آن را ندیده است.

وی می‌گوید: «و قد نقل عنه [ای عن الرد علی اصحاب الحلاج] بعض علمائنا انه قال فیه...؛ برخی از علمای ما از این کتاب نقل کرده‌اند که وی [شیخ مفید] در آن گفته است...» (حر عاملی، 1381: 46). جالب توجه اینکه علامه مجلسی که برای گرد‌آوری منابع روایی شیعی تلاش زیادی کرده و در این راه رنج فراوانی برده و حتی از خارج از ایران برای جمع‌آوری کتاب‌ها کوشش می‌کرده است، به این کتاب دست نيافته و به همين دليل اين كتاب جزو منابع بحار نیامده و مرحوم مجلسي حتي روایات اثنی‌عشریه را نیز در این کتاب نقل نکرده است، با آنکه مرحوم حرعاملی شیخِ اجازة او محسوب می‌شود (رک: مجلسى، 1404: 107/103).

احتمالاً علت اين امر آن است كه روایت مزبور و نیز دیگر روایات نقل شده در اثنی عشریة نزد علامه مجلسی معتبر نبوده‌اند و به همین جهت نیز چیزی از این کتاب ــ با آنکه نویسنده‌اش، اجازة روایت آن را به مرحوم مجلسی داده است

[6] (رک: مجلسى، 1404: 107/12) ــ در بحار نقل نکرده است. شاید کسی بگوید که مجلسي از وسائل (كتاب ديگر مرحوم حر عاملي) نیز روایتی نقل نکرده است با آنکه وسائل از کتاب‌های معتبر روایی شیعه است و این خود شاهد آن است که نقل‌نکردن روایت از کتاب اثني‌عشريه در بحار، دلیل دیگری داشته است.
در پاسخ به این سخن باید یادآوری نمود که آخرین ویرایش وسائل از سوی مؤلف، بعد از سال 1082ﻫ، و تقریباً در اواخر عمر نویسندة آن انجام شده است،[7] و تألیف بحار بعد از سال1070 آغاز شده و در سال 1106ﻫ. به پایان رسیده است (سلطان محمدی، 1382: 25) و از آنجا که وسائل مرتب در حال بازنویسی از سوی نویسنده آن بوده و اين بازنويسي همراه با تألیف بحار ادامه داشته است، بحار نمی‌توانسته از آن نقل کند؛ در حالی که اثنی‌عشریة در سال 1076ﻫ. نوشته شده است و بحار می­توانسته از آن نقل کند؛ در نتيجه نقل نكردن روايات اثني‌عشريه دلیلی جز بی‌اعتمادی به روایات آن نمی­تواند داشته باشد.

شاهد این مدعا این است که علامه مجلسی از اثبات الهداة كتاب ديگر حر عاملی مطلب نقل کرده است (مجلسى، 1404: 53/273). از طرفی همین روایت منقول از اثبات الهداة قبل از آن در حدیقة الشیعة نیز ذکر شده بود و مجلسی به‌راحتی می­توانست از آن کتاب نقل کند ولی نقل نکرده است.

[8] این خود گواه بر آن است که این روایات نزد وی معتبر نبوده است. از طرف سوم، ملا محمد طاهر قمی (م1098ﻫ.) ــ که از علمایي است كه به‌شدت مخالف صوفیه بوده و چندین کتاب در رد آنها نوشته است (آقا بزرگ تهرانی، 1408: 3/417 و 7/58 و 16/ 335) ــ می‌توانسته از این روایات کمک بگیرد اما چنین نکرده است.[9] این بدان معنا است که روایت منقول در اثنی‌عشریه نزد وی نيز معتبر محسوب نمی‌شده است.

3-2. بررسی محتوایی
این روایت (با چشم‌پوشي از نبود منبع بررسي آن) گویاترین روایت در نقد صوفیه است. بنابراین اگر بپذیریم که این روایت از امام(ع) صادر شده است همین یک روایت کفایت می‌کند که به نقد صوفیه بپردازیم؛ اما اين روايت، غیر از مشکل سندی به لحاظ محتوایی نیز دچار مشکل است.
در این روایت گفته شده که خود را از روی تقیه صوفی نامیدن اشکالی ندارد، نسبت دادن این کلام به امام(ع) دشوار است؛ زیرا در سیر تاریخی به جایی برنمی‌خوریم که شیعیان از روی تقیه خود را به این فرقه منسوب کرده باشند.

البته در زمانی که این روایت در کتاب حدیقة الشیعة نقل شده،[10] کسانی بودند که به طرفداری از صوفیه شهره بودند اما آنان نه به خاطر تقیه بلکه از سر اعتقاد به دفاع از این گروه برخاسته بودند. از جمله این افراد می‌توان به شیخ بهایی، میرداماد، ملاصدرا و شاگردان وی فیض کاشانی و فیاض لاهیجی و نیز مجلسی اول اشاره کرد، و به همين سبب نزاعی بین آنان و مخالفان صوفیه از جمله ملاطاهر قمی در جریان بوده است (آقا بزرگ تهرانی، بي‌تا: 4/8).

اگر قرار بر تقيه بود، اين افراد بايد به‌عكس رفتار مي‌كردند؛ یعنی به نحوی گرایش خود به تصوف را می‌پوشاندند، تا از تیر اتهام مخالفان تصوف در امان بمانند. موضع‌گیری‌های ملاصدرا و شاگردش فیض در برابر مخالفان تصوف و نيز در برابر مدعيان دروغين و جهال صوفيه، می‌تواند گواه خوبی بر این مدعا باشد. بنابراین، این حدس قوی می‌نماید که روايت مزبور را در همان زمانِ نگارش حديقه (قرن یازدهم)، آن دسته از مخالفان صوفیه ساخته باشند که به علت هواداری بزرگانی مانند شیخ بهایی، میرداماد و مانند آنان از صوفیه، راه مخالفتشان با صوفیه ناهموار شده بوده است. آنان با پردازش این روایت کذایی سعی کرده‌اند تا ضمن آنکه برای کوبیدن صوفیه راهی پیدا مي‌كنند برای جانبداری این بزرگان از صوفیه نیز وجهی درست کرده باشند و جانبداری آنان از صوفيه را به حساب تقیه گذاشته باشند.

روشن است که توجيه حمايت این بزرگان از صوفيه به جهت تقيه قابل دفاع نيست؛ زیرا در روزگار آنان در ایران حکومتی (صفويه) بر سر کار بود که در سایه آن، تقیة مزبور معنا نداشت و پيش از حكومت صفويان نيز نمي‌توان موردی را یافت که شیعیان از سر تقیه، خود را به متصوفه منتسب کرده باشند. از طرفی صوفیه خود در طول تاریخ به قدری مورد تهمت و اتهام بوده که افراد برای سالم ماندن از فشار حکومت‌ها و همین‌طور تکفیر و تفسیق علمای مخالف صوفیه از انتساب به تصوف حذر کنند.
بر دار شدن حلاج، کشته شدن ابن‌عطا، شمع‌آجین شدن عین‌القضات و... از مواردی هستند که عدم مصونیت صوفيه را در برابر جریانات مخالف نشان می‌دهند. غرض اينكه صوفیه خود در معرض خصومت حکومتیان و عالمان متعصب بوده‌اند آنگاه چگونه مي‌توان با انتساب به آنان از مخالفت اين حاکمان و عالمان امان پیدا کرد؟

در بخش دیگر این روایت، اعتقاد به تصوف، نیرنگ و خدعه شمرده شده است، در این باره باید گفت اگر کسی برای خدعه به تصوف قائل شده باشد، باید انگيزه‌اي برای این کار داشته باشد. سؤال این است که این انگيزه چه چیزی می‌تواند باشد؟ اگر برای رسیدن به جاه و مقام و مناصب خاصی باشد که سیره سران صوفیه، آن را نفی می‌کند؛ مثلا سفیان ثوری تا آخر عمر از پیشنهاد منصور برای منصب قضاوت، فراری بود تا جایی که منصور کمر به قتل وی بست؛ سفيان حتي از شهرت نزد مردم نيز اظهار نفرت می‌کرد (ابونعیم اصفهانی، 1418: 6/428 و 713 و 25). اگر انگيزة آنان گردآوری ثروت باشد باز این داعی توجیهی ندارد؛ زیرا اساس تصوف بر پرهیز از مال‌اندوزی و دنیا‌طلبی استوار گشته است و نگاهي گذرا به تاریخ صوفیه این را نشان می‌دهد (البته نزد صوفیة اردبیل که سرانجام به حکومت رسیدند، گرد آمدن اموال زیادی گزارش شده است که آنان این‌مال را در راه رسیدن به‌حکومت صرف کردند؛‌این و نيز جريان صوفيان منحرف را در تاریخ صوفیه باید یک استثنا شمرد).
بنابراین باید‌ گفت که لحن روایت (با غمض ‌از مشکل سندی‌آن)، به‌ گونه‌ای است‌ که انتساب آن را به امام معصوم دشوار می‌کند.