عرف

تقلید در مصادیق از منظر عقلی ( کلامی )

با سلام و احترام

تقلید در مصادیق احکام از منظر عقلی چه حکمی دارد؟

پیش از طرح سوال مقدمه ای لازم است گفته شود.
همانطور که میدانید تقلید در احکام جایز است.
و میگویند تقلید در احکام، از منظر عقلی ایرادی ندارد.
بلکه عقل حکم میکند در احکام شرعی و غیر شرعی به متخصص رجوع کنیم.
اما عده ای با این مطلب مخالف هستند و میگویند تقلید در احکام به صورت مطلق جایز نیست و شرط و شروطی دارد. اگر با عقل ما جور در نیامد نباید از متخصص تقلید کنیم.عقا گریزی یا عقل ستیزی اهمیت ندارد مهم این است که ما اشکالی در ذهنمان آمده است.
مثلا اگر دکتر کاری خواست انجام بدهد که با عقل ما جور در نیامد ما نباید از امر دکتر پیروی کنیم و باید دکتر بتواند ما را قانع کند. یعنی اهمیتی ندارد که دکتر بگوید من از تو داناترم و باید گوش کنی. البته در مواردی که عقل، مخالفتی ندارد یا اشکالی در فرمان دکتر نمی بیند، از فرمان دکتر تبعیت میکند.

سوال اصلی بنده در واقع درباره تقلید در احکام نیست بلکه درباره تقلید در مصادیق احکام است. اما از آنجا که این دو مسئله در ارتباط هستند میخواهم درباره هر دو صحبت کنیم. البته بنده تمرکزم را روی تقلید مصداقی میگذارم و هر جا که لازم بود درباره تقلید در احکام صحبت خواهیم کرد.

طرح سوال : تقلید در مصادیق

گفته میشود تشخیص مصادیق بر عهده مکلف است.
مجتهد ها و مراجع ، احکام شرعی را بیان میکنند و تشخیص مصداق بر عهده مکلف قرار دارد.
مثلا مرجع تقلید میگوید موسیقی لهوی حرام است.
اما تشخیص لهوی بودن بر عهده مکلف است.
اکنون سوال در این است که تقلید کردن در تشخیص مصداق، از منظر عقلی چگونه است؟
البته من نمی دانم حکم شرعی این مسئله چیست. که اگر کارشناس لازم دانستند به این سوال نیز پاسخ بدهند.

حالا من دو فرض کلی برای تقلید در مصادیق بیان میکنم تا سوال، گویا تر باشد.

فرض اول ( تقلید در می دانم ها یا بگوییم تقلید عالم از اعلم )

( که البته دانسته های ما اقسامی دارد برخی موارد مربوط به درون ما است مثل حس حسادت،گرسنگی و شهوت و برخی نمود خارجی دارد و برخی به عوامل خارجی بستگی دارد و برخی ترکیبی از اینها است. )

مثلا من با علم خودم میدانم فلان کار حرام است یا برای من حرام است . بعد آقای عمرو میگوید آن کار حرام نیست یا برای تو حرام نیست.
مثلا من میدانم فلان کار، ظلم است بعد آقای عمرو میگوید آن کار ظلم نیست.
و من از آقای عمرو تقلید میکنم. اگر گفت ظلم است، انجام نمیدهم. اگر گفت ظلم نیست انجام میدهم.
در این فرض از منظر عقلی ، تقلید کردن در مصادیق ایرادی دارد؟

فرض دوم ( تقلید در نمی دانم ها یا بگوییم تقلید جاهل از عالم )

مثلا من نمیدانم فلان کار حرام است یا حلال است؟ بعد از آقای عمرو تقلید میکنم. اگر او گفت حلال است انجام میدهم. اگر گفت حرام است انجام نمیدهم.
مثلا من نمیدانم فلان کار ظلم است یا ظلم نیست.
از آقای عمرو تقلید میکنم. هر مصداقی که او تشخیص داد ظلم است، ترک میکنم. و هر مصداقی که تشخیص داد ظلم نیست انجام میدهم.

عقل چه می گوید ؟

لطفا به کارشناس کلام ارجاع دهید.

وظیفه اخلاقی در تعارض دین با عرف

سلام :Gol:

گاهی اوقات بین آنچه عرف قبول دارد و آنچه که دین بدان حکم داده یا توصیه نموده است تعارضی پیش می آید . این تعارض گاهی بین امر و نهی الزامی دین است با عرف و گاهی بین امر و نهی غیر الزامی با عرف .
در مورد اول یعنی تعارض امر و نهی الزامی دین با عرف که تکلیف تا حد زیادی بلکه قطعا روشن است اما تکلیف ما از لحاظ اخلاقی در مورد دوم چیست ؟
مورد دوم را بدین جهت بعنوان مساله اخلاقی مطرح کردیم که این امور از لحاظ شرعی غیر الزامی اند لذا به وادی اخلاقیات سوق داده می شوند .
شاید طرح یک مورد، مساله را روشنتر کند
در فرهنگ نبوی از بلند شدن پیش دیگران بعنوان احترام منع شده است بطوری که خود نبی اکرم ص این را صریحا مطرح و مورد منع قرار می داد اما در عرف کنونی جامعه ما بلند شدن بعنوان احترام به دیگران کاملا پذیرفته شده و بلکه جزء امور اخلاقی مورد اهتمام است .
حال سوال این است مثلا در این مورد جانب عرف را بگیریم تا دیگران از ما ناراحت نشوند یا جانب تعالیم شرع را که فرهنگ مد نظر آن مورد بی اعتنایی قرار نگرفته باشد ؟
تکلیف اخلاقی ما در این قبیل موارد چیست ؟

والله الموفق

عرف از دیدگاه اخلاقی و شرعی (طرح موضوع بحث)

تعريف عرف و دين

يكى از مفاهيم مهم در فقه شيعه، مسأله عرف است كه در قانونگذارى اسلامى از نقش و جايگاه مهمى برخوردار است.

تعريف عرف:
عرف عبارت است از قول، فعل يا ترك فعلى كه در همه زمان‏ها و مكان‏ها يا در زمان و مكانى خاص در ميان مردم رواج يافته و به آن عمل مى‏شود. علامه طباطبايى در تعريف عرف مى‏نويسد:
العرف هو ما يعرفه عقلاء المجتمع من السنن والسيرة الجميله الجاريه بينهم بخلاف ما ينكره العقل الاجتماعى من الاعمال النادره الشّاذه كلمه عرف به معناى آن سنن و سيره‏هاى جميل جارى در جامعه است كه عقلاى جامعه آنها را مى‏شناسند، به خلاف آن اعمال نادر و غيرمرسومى كه عقل اجتماعى انكارش مى‏كند (كه اين گونه اعمال «عرف» نبوده بلكه منكر است).

اقسام عرف:
عرف را بر چند قسم تقسيم كرده‏اند:
الف) عرف عام؛ روشن است كه بيشتر مردم آن را پذيرفته‏اند. به بيان ديگر عرف متداول ميان گروهى از مردم كه جهت جامع صنفى و يا گروهى ندارند مانند عرف افراد يك مملكت يا يك مذهب.

ب ) عرف خاص: تلاش است كه افراد يك گروه خاص از يك طبقه و يا صنف و يا يك محل معين به آن اعتقاد دارند مانند عرف قاضيان، تجار و صاحبان صنعت.

ج ) عرف لفظى: عرفى است كه مدلول يك لغت يا عبارت است و گاه غير از معناى لغوى آن است. به طور مثال كلمه دابّه (در عربى) به معناى جنبده است ولى در ميان طوايف خاصى به معناى چهارپايان است.

د ) عرف عملى: روشن است كه اكثر مردم از آن پيروى مى‏كنند. به بيان ديگر، قاعده‏اى است كه در مدت طولانى و به طور مستمر در عمل رعايت مى‏شود. مثل سكوت يك دختر در عقد نكاح كه دلالت بر قبول عقد نكاح است.

ه ) عرف صحيح: روشى است كه مردم آن را پذيرفته‏اند ولى با نصوص شرعى مغايرتى ندارد.

و ) عرف فاسد: روشى است كه ميان مردم رواج دارد اما شارع آن را نمى‏پذيرد مانند معاملات ربوى.

ز ) عرف متشرعه: امورى است كه در ميان پيروان يكى از اديان الهى (مثلاً پيروان اسلام) رايج است و افراد در به كارگيرى آن از دين خاص تبعيت مى‏كنند مانند الفاظ صلوة، صوم و زكاة.

نقش عرف در استنباط احكام:

جايگاه عرف در استنباط احكام شرعى در سه جهت است:

الف) عرف لفظى در فهم ظهورات نقش اساسى دارد: فهم متون دينى مربوط به فهم ظهورات آن متون است. در واقع فهم مراد شارع، از راه ظهورات كلام او به دست مى‏آيد. متون فقهى شامل معانى و مفاهيم عرفى بسيارى است كه فهم آنها مبتنى بر تفاهمات عرفى است. ظهورى كه اهل عرف و محاوره از كلام و سخن مى‏پذيرند اصالت دارد. آنچه در مقام محاوره مهم است ارتكازات اهل محاوره است.
ب ) تنقيح موضوع يا تشخيص مصداق برخى از مفاهيم، بر عهده عرف است. به استثناى عبادات (كه تعيين حد و مرز آن بر عهده شرع و شارع مقدس است) بسيارى از ابواب فقه را موضوعاتى تشكيل مى‏دهد كه ماهيت عرفى دارند. مانند بيع، اجاره، نكاح، هبه، صلح و... تشخيص برخى موضوع‏هاى شرعى بر عهده عرف است. در اين موارد اگر عرف تغيير كند حكم نيز به تبع آن تغيير پيدا مى‏كند. به بيان ديگر اگر صورت‏ها و شكل‏هاى عمل بر اثر عرف تغيير پيدا كند حكم هم تغيير پيدا خواهد كرد. براى مثال بازى با شطرنج قبلاً حرام بوده ولى امروز بنا به فتواى امام خمينى بى‏اشكال است چرا كه قبلاً به عنوان آلت قمار مورد استفاده قرار مى‏گرفته است اما امروزه كه از آن به عنوان يك ورزش فكرى - نه قمار بازى - استفاده مى‏شود حلال است.
همچنين، غنا و موسيقى از جمله مسايلى است كه در حرمت آن ترديد نيست، اما اين كه چه چيزى غنا است بر عهده عرف مى‏باشد. چنان كه شهيد ثانى مى‏گويد:الاولى الرجوع فيه الى العرف، فما يسمّى فيه غناء يحرم لعدم ورود الشرع ما يضبطه فيكون مرجع الى العرف بهتر است كه در تشخيص موضوع غنا به عرف رجوع شود پس هر آنچه كه در عرف غنا ناميده مى‏شود حرام است براى اين كه در دين چيزى براى تشخيص غنا وارد نشده است (چرا كه فقط حكم آن را بيان كرده كه حرام است). بنابراين تشخيص غنا و موسيقى به عرف واگذار شده است.
ج ) كشف حكم شرعى در مواردى كه نصى وارد نشده بر عهده عرف است: به اين معنا كه اگر در زمان معصوم(ع) چيزى رواج داشته و تقرير معصوم مؤيد آن بوده است مورد پذيرش مى‏باشد، مانند عقد فضولى. با توجه به مباحث ياد شده پيرامون عرف، به اين نتيجه مى‏رسيم كه در واقع «عرف» نشانه پويايى و رمز بالندگى فقه است و موجب مى‏شود تا اسلام با مقتضيات معقول زمان سازگار باشد. اين كه اسلام به عرفيات و سيره عقلا توجه كرده، زمينه حضور خود را در همه عرصه‏ها و در همه زمان‏ها و مكان‏ها فراهم آورده است.

(لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100104720)

***** کلاس عرفان اسلامی *****

در آموزه‌های عرفان اسلامی انسان به عنوان مظهر اسماء الهی مطرح است و هدف از شناخت انسان، شناخت اسماء و صفات الهی است که شناخت ذات حق است. هدف عارف و در واقع موضوع عرفان «شناخت حق تعالى» است و شناخت انسان و جهان، تنها مقدمه‌ای برای شناخت خداست، چون انسان مظهر کامل اسما و صفات الهی است.
این مظهریت همان است که قرآن کریم از آن به خلافت الهی در روی زمین یاد کرده: «إنّی جاعل فی الأرض خلیفة؛ من در زمین جانشینی خواهم گماشت».(1)
خلافت الهی در واقع تعبیر دیگری از مظهریت انسان از اسماء و صفات حق تعالى است که از آن به آیت و آینة وجود بودن و مانند آن یاد می‌شود و گرنه خدا (که در همه جا حاضر و ناظر است) به خلیفه به معنای جانشین نیازی ندارد.(2)
یکی از راه‌های انسان‌شناسی عرفان، رویکرد تفسیر عرفانی آیة مبارکه یاد شده (آیه خلافت) است. در تبیین این مسئله باید گفت: خلافت الهی انسان درجات و مراتب متفاوتی دارد، زیرا هر انسانی به تناسب کمالات وجودی و میزان تجلی صفات الهی در وجودش می‌تواند خلیفه اسم و مظهر صفاتی خاص از صفات خداوند باشد.
به عبارت دیگر: مراتب خلافت خدا بستگی به نوع پیوند صفات الهی با روح متصف به آن دارد و نحوة ارتباط آدمیان با صفات متعالی حق در درجات متفاوت با کیفیت‌های مختلفی ممکن است حاصل گردد، مثلاً برای برخی تنها در پاره‌ای از اوقات، حالات معنوی پدید می‌آید و بعضی صفات الهی در وجودشان متجلی می‌گردد و پس از اندک زمانی، دیگر خبری از آن حالت و ظهورِ آن صفت در او دیده نمی‌شود.
برای چنین افرادی، خلافت و مظهریت الهی در حد «حال» است و دوره خلافت‌شان زودگذر و مقطعی خواهد بود.
ظهور اوصاف حق در بعضی افراد ممکن است در حد ملکه باشد (یعنی زوال‌پذیر باشد، ولی به آسانی زایل نشود).
خلافت الهی چنین است. هم در همان حد است، اما آراستگی به صفات الهی و مظهریت اسمای خداوند برای انسان کامل، مقوّم و شکل دهنده و جودی او است، از این رو خلافت الهی نه تنها جزو ذات وی است، بلکه عین هویت او را تشکیل می‌دهد.(3)
رویکرد دیگر انسان‌شناسی عرفانی این است که عرفا معتقدند جهان و انسان مثل بدن و روح است، یعنی انسان روح جهان و جهان بدن اوست، از این رو تا انسان در عالم هست، جهان موجود با روح تلقی شده و از آن به انسان کبیر یاد می‌شود و نهایت و هدف آفرینش انسان است و فیض الهی از طریق وجود آدمی نصیب عالم می‌شود، و انسان مثل نگین انگشتر است، همان طور که پادشاهان گنجینه‌های خود را با نگین انگشتر خود مهر و موم می‌کنند، تا از گزند محفوظ بماند، خداوند عالم را در پرتو وجود انسان حفظ می‌کند.
انسان از دید عرفا عصاره و خلاصة نظام آفرینش است.(4)
از کسانی که درباره انسان با رویکرد عرفانی به تفصیل سخن گفته‌اند، عارف و حکیم بزرگ معاصر امام خمینی است .
در بخشی از سخنان ایشان دربارة انسان آمده است:
بشر خاصیت‌هایی دارد که در هیچ موجودی نیست، ‌از جمله این است که در فطرت بشر، طلب قدرت مطلق است، نه قدرت محدود. طلب کمال مطلق نه کمال محدود. علم طلق را می‌خواهد، قدرت مطلقه را می‌خواهد، و چون قدرت مطلق در غیر حق تعالى تحقق ندارد، بشر به فطرت، حق را می‌خواهد وخودش نمی‌فهمد.
یکی از ادلة محکم اثبات کمال مطلق همین عشق بشر به کمال مطلق است. عشق فعلی دارد به کمال مطلق. عاشق فعلی بدون معشوق فعلی محال است. بدان که انسان به حسب فطرت حبّ به کمال مطلق دارد و حبّ به وصول به کمال مطلق در فطرت آدمی نهفته است. انسان می‌خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ‌قدرتی که ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان در باطن خود لا حد است در همه چیز.(5)
از مجموع آنچه بیان شد، تا اندازه‌ای روشن گردید که رویکرد عرفانی انسان‌شناسی چگونه است و در آموزه‌های عرفان از چه دید متعالی به انسان نگاه گردیده است. تمام این گفته‌ها در واقع بازتاب عرفانی آموزه‌های متعالی قرآن درباره انسان است، بخصوص اینکه فرمود:
«ولقد کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ والبحر ورزقناهم من الطیّبات وفضّلناهم على کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً؛(5) و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، و آنان را در خشکی و دریا بر نشاندیم،‌و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده‌های خود برتری آشکار دادیم».
پی‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آیه 30.
2. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر مؤسسه امام، 1386ش.
3. همان، ص 192.
4. عبدالرحمان جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 3، فص آدمی، نشر مؤسسة مطالعاتی و تحقیقاتی فرهنگی، تهران ـ 1370ش.
5. ر،ک : امام خمینی، انسان‌شناسی در اندیشة امام خمینی، ص 325، نشر مؤسسه امام ـ 1385ش.

حیوانات موذی

انجمن: 

[="Tahoma"]سلام
آیا جانورانی مثل سوسک، پشه، مگس، مورچه، ملخ، مارمولک و از این دست حیوانات در عرف موذی محسوب می‌شوند؟[/]

احکام نگاه به بدن غیر مسلمانان

با عرض قبولی طاعات و عبادات

1- به خودی خود و فی نفسه دیدن تا کجای بدن زن غیر مسلمان توسط مرد مسلمان حلال است؟

2- آیا به خودی خود و فی نفسه نگاه کردن مرد مسلمان به شرمگاه مرد غیر مسلمان حرام است؟

آیت الله العظمی مکارم شیرازی

علاقه‌های خارج از عرف!!

انجمن: 

با سلام
من فردی هستم که مذهب رو خیلی دوست دارم. آقا خامنه ای رو دوست دارم. نظام جمهوری اسلامی رو قبول دارم.
متاهل هستم. همسرم رو دوست دارم. به پدر مادرم هم نهایت احترام رو میگذارم در صورتی که اونها به من احترام نمی‌ذارن.
من خدا رو خیلی دوست دارم و بهم اثبات شده که خدا هم من رو خیلی دوست داره. هر وقت چیزی ازش بخوام سه سوت بهم میده.
من هم چون بنده خوبی براش نبودم و اون هم خیلی هوام رو داره چیز زیادی ازش نمی خوام جز سلامتی عزیزانم.
الآن هم چند وقتی هست که زدم توی کار حفظ قرآن و نزدیک شدن به امام زمان تا اگه بشه ان شاء الله از یاران حضرا باشم.
فقط این وسط مواردی هست که سخت برام سوال میشه... گاهی اوقات متوجه میشم که یک سری از همکاران خانم بهم ن علاقه دارن.
دروغ چرا من هم توی دلم دارم اما اصلاً بروز نمیدیم. نه من. نه اونها... یعنی اصلاً نمی‌شه و اگر هم شدنی باشه در حد یه حرف زدن ساده من
نمی‌ذارم که شیطان در من نفوذ کنه...
فقط سوالی برای من مطرح شده... من از ته قلبم دوست دارم که با اون خانم(ها) رابطه برقرار کنم و به دلایل اخلاقی، عرفی و رضایت خدا سمتش نمی‌رم
و نگاهم رو می‌پوشونم. می‌دونم که اون خانم(ها) هم دوست دارن. حالا ممکنه این ارتباط از کلام و هم صحبتی بودم شروع بشه و به جاهای دیگه:hamdel: هم کشیده بشه...:Moteajeb!:
می‌خوام بدونم خدا با این برنامه چطور برخورد میکنه. آیا بعد از مرگم این‌ها پاسخ مثبت یا منفی‌ای داره؟
اگر هر کدام از این‌ها هست چطور؟!!
آیا اون خانم(ها) به من می‌رسند؟
یا این علاقه ها در همین دنیا خاک میشه.
یا زلیخایی میشه و در همین دنیا پاسخ داده میشه...!!؟؟
ممنون میشم به من پاسخ بدید

معیار اهانت دقیقاً چیست؟ ممکن است سخنی در عین صادق بودن اهانت باشد؟

با عرض سلام و احترام و آرزوی سالی پر برکت،
بنده سؤالاتی پیرامون توهین و اهانت دارم:
۱) اول اینکه ملاک و معیار توهین و اهانت دقیقاً چیست؟ چه نوع رفتار یا گفتاری توهینی محسوب می‌شود که در دین و اخلاق از آن نهی شده است؟
۲) اگر گفتن حرفی که حقیقت است (یا فرد حقیقت می‌پندارد) موجب توهین به دیگری شود آیا به خاطر اینکه حقیقت است گفتنش جائز است؟
۳) رفتار یا گفتار اهانت‌آمیز تنها در صحبت با مسلمانان یا مسلمانان مؤمن و متشرع مذموم است و با دیگران جائز؟
توضیح اینکه ما گاهی می‌بینیم افراد سخنانی به دیگری می‌گویند که عرفاً زشت و ناپسند است اما فرد گوینده می‌گوید «ملاکی شرعی برای توهین بودن این سخن نیست یا اگر توهین است می‌شود گفت چون شرعاً نهی نشده» یا «چون حقیقت است شرعاً گفتنش لازم هم هست؛ چرا که در روایاتی هست که مثلاً قولوا الحق ولو علی أنفسکم». گاهی نیز گفته می‌شود چون در قرآن (یا شاید روایات) برخی افراد با رفتارشان به حیوانات مثل حمار یا کلب تشبیه شده ما مجازیم که این تعابیر را دربارهٔ دیگران به کار ببریم.

چون در این موارد بحث کلی معمولاً کافی نیست و بیشتر در مصادیق است که اختلاف رخ می‌دهد ناگزیر مصداقی ذکر می‌کنم. مثلاً آیا صحیح است که ما به فردی که ظاهراً از دین دیگر است بر سر اختلاف عقیده بگوییم:

نقل قول:
مثل اینکه کشیشهای همجنس باز لندن روی شما هم تاثیر گذاشته که حق را نا حق جلوه میدهید !!


و بعد این‌گونه توجیه کنیم که:
نقل قول:
عبارت شما مانند کشیشهای هم جنس باز انگلیسی حق را نا حق جلوه میدهید توهین نیست بلکه حقیقتی است . سالهاست در کلیسای انگلستان و کشورهای مشابه ازدواج هم جنس بازان را درکلیسا انجام می دهند و بدیهی است که حقی را نادیده انگاشته بناحق پرداخته اند. لذا ذکر حقیقت مستند توهین نیست .

سپاس فراوان

شفاف سازي عبارت " زينت شمرده شدن " !

سلام
مرجع بنده آیت الله سیستانی هستن
من کلا متعوجه نمیشم که عبارت "اگر زینت شمرده شود" یعنی چه و چگونه می توان فهمید چیزی زینت هست یا خیر؟
ممنون میشوم اگر دقیق و بدون ابهام راهنمایی بفرمایید