جمع بندی کلام و عقاید

دین بزرگان علم ایران چه بود؟

انجمن: 

سلام

جایی خواندم که که پورسینا زکریا رازی خیام و ... هر گونه بهشت و جهنم و نبوت را منکر بودند و این امور را غیر منطقی می دانستند و اگر به خدا معتقدند منظورشان خدای دئیست
یعنی خدای نخستین افریدگار و بدون دخالت بوده.

میخواستم با استفاده از منابع قابل قبول و معتبر تاریخی بدانم دین این افراد چه بوده؟ آیا اصلا مسلمان بودند؟

قرآن به جای نماز

سلام به همه دوستان!

یک سوال داشتم!

آیا سوره ای هست که آدم بخونه بجای نماز؟

چونکه وقت نماز خوندن را ندارم, کارمون طوری هست که باید تو میدون فردوسی دستفروشی کنیم!

سپاسگزارم

وعده حفاظت خدا از انسان ها

سلام.
قبلا در این باره سوالی پرسیده بودم اما قانع نشدم.
خداوند در جاهایی اشاره کرده که روش های حفاظت دارد.
آیا این حفاظت ها برای همه انسان هاست یا فقط برای برخی که خودش بخواهد ؟

[SPOILER]
لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ
برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [= حوادث غیر حتمی‌] حفظ می‌کنند؛

[/SPOILER]

[SPOILER]
«ذلکم الله ربکم لا الـه الا هو خــلق کل شیء فاعبدوه وهو علی کل شیء وکیل؛ [۷] (آری، این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست؛ آفریدگار همه چیز است؛ او را بپرستید و او نگهبان و مدّبر همه موجودات است». («وکیل» به معنای حافظ است. [۸] )

[/SPOILER]

[SPOILER]
«قال هل ءامنکم علیه الا کما امنتکم علی اخیه من قبل فالله خیر حـفظـا وهو ارحم الرحمین؛ [۲۱] گفت: آیا نسبت به او به شما اطمینان کنم همان‌گونه که نسبت به برادرش (یوسف) اطمینان کردم (و دیدید چه شد)؟! و (در هر حال،) خداوند بهترین حافظ، و مهربانترین مهربانان است».

[/SPOILER]

[SPOILER]

«ومن الشیـطین من یغوصون له ویعملون عملا دون ذلک وکنا لهم حـفظین؛ [۲۳] و گروهی از شیاطین (را نیز مسخّر او قرار دادیم، که در دریا) برایش غوّاصی می‌کردند؛ و کارهایی غیر از این (نیز) برای او انجام می‌دادند؛ و ما آنها را (از سرکشی) حفظ می‌کردیم!».

[/SPOILER]

[="#FF0000"]چرا برخی محافظت می شن اما برخی نه ؟ آیا این مورد جز توفیق و نعمت الهی است ؟
منظور من از حفاظت لقمه ی آماده نیست که انسان مفت بدست بیاورد منظور من حفاظت از
اعمال و افعالی است که انسان در اثر جهالت در شر می افتد و جلوگیری از به خاک سیاه نشستن فرد است[/].
شاید بگویید خداوند نمی تواند برای هر کسی کاری انجام دهد ( چند دفعه دیدم کارشناسا اینو گفتن ) اما توحید در ربوبیت مگر اقتضا نمی کند همه در پناه ذات خیرخواه الهی باشند؟
مثلا در آیه زیر ببینید :
[SPOILER]

ان الله یمسک السمـوت والارض ان تزولا ولـئن زالتا ان امسکهما من احد من بعده انه کان حلیمـا غفورا؛ [۱۷] خداوند آسمانها و زمین را نگاه می‌دارد تا از نظام خود منحرف نشوند؛ و هرگاه منحرف گردند، کسی جز او نمی‌تواند آنها را نگاه دارد، او بردبار و غفور است!

[/SPOILER]

چرا برای انسان نباید اینجور باشد؟

حکمت آفرینش موجودات ماقبل تاریخ، دایناسورها و ...

سلام

ببخشید مدتیه این سؤال ذهنم رو مشغول کرده؛ اینکه میگن خدا حکیم و همه کارهاش از روی حساب و کتاب هست! نمی تونم اینو بفهمم که خدا چرا موجودات ماقبل تاریخ مثل دایناسورها و حیوانات عظیم الجثه را آفریده؟ مگه هدف اصلی آفرینش جهان، برای کمال و سعادت انسان نبوده، این موجودات، چه فایده ای برای این هدف داشته اند؟ چرا خدا آفرینشش رو با خلقت انسان فعلی شروع نکرده است؟ ممنون میشم اگه ساده و روان، در حد یک دانش آموز 11 ؛ 12 ساله جواب بدین.

با تشکر@};-

چرا روز به روز وضعيت مان بدتر و غم انگيز تر مي شود؟

امروز كتاب هدايت خداوند در ميان ماست و ظاهراً داريم از آن پيروي مي كنيم ، پس چرا روز به روز وضعيتمان بدتر و غم انگيز تر مي شود؟

وحدت شخصی و وحدت حکمی وجود

سلام،
لطفاً به اختصار، وحدت شخصی وجود عرفا و وحدت حکمی مرحوم آیت‌الله بهجت را مقایسه نمایید
نیازی به توضیح وحدت شخصی وجود و انواع وحدت وجود در مکاتب فکری مشاء و اشراق و صدرا (چه نگاه میانه‌ی او که تشکیک وجود است و چه نگاه نهایی او که وحدت شخصی وجود است) مختلف نیست، فقط نقد مرحوم آیت‌الله بهجت به وحدت شخصی وجود را می‌خواهم بفهمم. ایشان فرموده‌اند معتقد به کثرت حقیقی هستند. ولی نمی‌فهمم که در زبان معمول فلسفه و عرفان این کثرت حقیقی مدّ نظر ایشان در ماهیّات است یا در مراتب وجود؟

نقل قولی که در این باره از حضرت ایشان شده است این است:

نقل قول:
در پاسخ این جانب که پرسیدم : « آیا وحدت وجودی را که اهل عرفان می گویند ، قبول دارید یا نه ؟ » ، فرمودند : آنان از این جهت مصیب هستند و از یک جهت ، در اشتباه . جهت اصابه ، آن است که آنچه می بینند ، دروغ نیست ، و جهت اشتباه ، آن که آنچه میبینند ، با کثرت حقیقیه منافات ندارد . آنچه می بینند واحد است ، تجلی حضرت حق است . موضوع تجلی ،در قرآن و روایات اسلامی ، مطرح است ، الی ماشا الله .
آنان وحدت حُکمیه را با وحدت حقیقیه اشتباه کرده اند .من معتقد به وحدت حُکمیه و کثرت حقیقیه هستم و ندیدم کسی (این مطلب را)گفته باشد . آنها هم که قائل به وحدت حقیقیه هستند ، عملا همین اعتقاد را دارند .مثل سید محمد کربلایی ، که یک شب تا صبح گریه میکند . اگر وحدت حقیقیه باشد ،گریه برای چه ؟
قرآن و احادیث اسلامی وحدت حقیقیه را رد میکند (کانا یاکلان الطعام). سپس اضافه کردند : (جمع میان ) کثرت حقیقیه و وحدت حقیقیه ، محال است ،مگر اینکه کسی بگوید تناقض محال نیست . آنچه در روایات آمده که (یبصر به) و (یسمع به) ، اشاره به همان وحدت حُکمیه است . همچنین (لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک و حدیث قرب نوافل ) [۱]

آیت الله بهجت در ادامه ی توضیحاتشان در باره ی وحدت حقیقیه فرمودند : وقتی خورشید آمد ستارگان ، دیده نمی شوند اما واقعا هستند …[۲]

ایشان شخصا درباره ی حکم کفر یا عدم کفر این افراد اظهار نظر نکردند ولی فرمودند :
به آخوند ملا محمد کاظم گفته بودند :قائلین به وحدت وجود را تکفیر کنید. آخوند فرموده بود :آنها اشتباهشان در مقتضیات برهان است .نمی شود آنها را تکفیر کرد ، مثل کسی که تصور می کند آتش گردان ، آتش است . [۳] نکته ی مهم و قابل توجه این است که در تجلی حضرت حق بر قلب بعضی تصور می کنند که آنچه دیده اند ، خداست . این از بی دقتی است . دیدن قلب هم مانند دیدن چشم ممکن است خطا کند . کسانی که قائل به وحدت حقیقیه ی جهان هستند ، دچار این خطا شده اند . (فلما تجلی ربه للجبل …) ، جلوه ی خداوند و تجلی او غیر خود اوست . تجلی ، فعل خداست ، نه خود او . [۴] »


البته به نظرم می‌رسد اینکه می‌فرمایند که «وقتی خورشید آمد ستارگان ، دیده نمی شوند اما واقعا هستند»، در وحدت شخصی وجود هم به مشکل نمی‌خورد، چرا که وجود ربطی خلق به حق‌تعالیٰ همچنان هست و حتی در مقام فنا هم معدوم محض نمی‌شود.
با این وجود اینکه در وحدت شخصی به نوعی یک حدّ واسط بین وجود و عدم قائلند که آن را وجود مرآتی می‌دانند کمی مشکل‌زا به نظر می‌رسد که در وحدت حکمی می‌تواند چنین مشکلی پیش نیاید.
لطفاً در پاسخ فقط به مقایسه‌ی همین دو نگاه التفات بنمایید و مباحث مقدماتی و حاشیه‌ای را مطرح نفرمایید که دنبال کردن بحث دشوار گردد گل
شخصاً فگر می‌کنم بر خلاف نظر حضرت ایشان که فرموده‌اند جمع این دو نگاه منجر به تناقض می‌شود درست نباشد، ولی شاید هم نظر ایشان را درست متوجه نشده‌باشم :Gig:
با تشکر

تصور ما از مفاهیم غیر قابل تصور!

انجمن: 

با تشکر از استاد قول سدید یک سوال دیگر به ذهنم رسید که مطرح میکنم :
ما هر کلمه که داریم از آن یک تصوری داریم خواستم ببینم وقتی ما میگوییم یا مینویسم خدا چه تصوری از آن داریم و یا چه تصوری باید از آن داشته باشیم ؟، این یک مورد ؛ مورد دیگر درباره "من"است وقتی ما میگوییم من چه تصوری در ذهن بوجود میاید؟ ، مفاهیم دیگری هم مثل روح ، ملک ، ابلیس و غیره هست که تصورشان بنظر غیر ممکن است.

توهم تناقض

انجمن: 

با سلام

به نظر میرسد امر متضاد و متناقضی درین عالم ندارد مثلا وجود مقابلش عدم نیست و هر چه هست وجود است هم چنین سایر مفاهیم من جمله شادی و غم و راحتی و سختی و عذاب و رحمت و ... .
بنابراین باید گفت که مثلا شادی خلاف غم نیست بلکه خود یک مفهوم مستقل است که خود درجاتی دارد و ما به اشتباه مراتب نازل شادی را غم مینامیم . خود غم چیزیست مستقل که مراتب خاص خود را دارد و اصلا ربطی به شادی ندارد . به بیان دیگر هیچ تناقضی در جهان نیست مثلا شجر و لا شجر متناقض نیستند چون لا شجر غیر قابل تصور {لا غیر قابل تصور است} است .
مایلم نظر کارشناس محترم و دوستان عزیز را جویا شوم

با تشکر

استفاده از قیاس برای دفع شبهه شرور

انجمن: 

متن شبهه:
کسانی که از سنت الهی قیاس در رد برهان شر دفاع می کنند معتقدند وجود شر برای شناخت خیر لازم است. اگر شر وجود نداشته باشد خیر بی معنی خواهد بود، بنابر این وجود مقداری شر برای شناخت خیر لازم و در نتیجه اخلاقی است.

این سنت تا حدودی شبیه سنت رشد است. در پاسخ به این اعتراض میتوان گفت:
نخست اینکه خدا به دلیل قدیر بودنش باید قادر باشد کاری کند که خیر بدون وجود شر وجود داشته باشد. اگر این کار از او بر نمی آید پس قدیر نیست، و این خود برهانی میشود علیه وجود خدا، یعنی خداباور با این اعتراض خود در واقع عدم وجود خدا را اثبات کرده است.
دوم اینکه همانگونه که در پاسخ به سنت رشد گفته شد قیاس لازم نیست با شر واقعی صورت بگیرد، روشهای دیگری نیز برای نشان دادن شر وجود دارد که در آنها واقعیت یافتن شر لزومی ندارد.
سوم اینکه شاید بتوان پذیرفت مقداری از شرهای موجود در جهان برای شناخته شدن خیر باشد اما مقدار شرّی که در جهان وجود دارد بسیار بیش از آن مقداری است که برای شناخت شر میتواند وجود داشته باشد.

نتیجه آنکه سنت قیاس نمی تواند نشان دهد که تمامی شرهای موجود در جهان اخلاقی هستند، بنابراین این سنت هم نمیتواند برهان شر را رد کند.

نهی از ریاست طلبی

انجمن: 

با سلام

منظور از این حدیث چیست وآیا شواهدی از شیعه دارد ؟

[=&amp]إنا والله لا نولي هذا الأمر أحدا ساله ولا أحدا حرص عليه" . "طب عن أبي موسى". مر برقم [14786].[/]

[=&amp]و في الصحيحين أن أبا موسى جاء ومعه اثنان من الأشعريين وهو بينهما، واحد عن يمينه وواحد عن شماله حتى وصلوا إلى النبي صلى الله عليه وسلم، فطلب كل واحد منهما الإمارة، فأبو موسى أراد أن يدافع عن نفسه وخشي أن يظن أن مراده مرادهم، فقال: إنني ما علمت بالشيء الذي أراداه، يعني ما علم بالشيء الذي كان في أنفسهما، وهو ما طلباه من النبي صلى الله عليه وسلم، فالنبي صلى الله عليه وسلم قال: (إنا لا [/][=&amp]نولي هذا الأمر[/][=&amp] أحداً طلبه)، وولى أبا موسى الأشعري ولم يولهما. فالحديث ثابت في مجيء أبي موسى ومعه اثنان، وأنهما طلبا الولاية، وأن الرسول صلى الله عليه وسلم لم يولهما وولاه، وأما قوله: (إن أخونكم عندنا من طلبه) فهذا جاء في هذه الرواية من هذا الطريق، وفيه مخالفة لرواية الثقات الذين رووه بدون ذلك، فهي من قبيل رواية الضعيف المخالف للثقات، فيكون هذا اللفظ من قبيل المنكر؛ لأن مخالفة الضعيف للثقة يسمى منكراً، ومخالفة الثقة لمن هو أوثق منه يسمى شاذاً، وهذا من قبيل مخالفة الضعيف للثقة؛ لأن إسماعيل بن أبي خالد يروي عن أخيه، وأخوه مبهم غير معلوم، وله عدة إخوة يروي عنهم. [/][=&amp]شرح ابی داود[/]

[=&amp]شرح حديث ( من ولي القضاء فقد ذبح بغير سكين )[/]

[=&amp]قال المصنف رحمه الله تعالى:
[ أول كتاب الأقضية. باب في طلب القضاء. حدثنا نصر بن علي أخبرنا فضيل بن سليمان حدثنا عمرو بن أبي عمرو عن سعيد المقبري عن أبي هريرة أن رسول الله صلى الله عليه وعلى آله وسلم قال: (من ولي القضاء فقد ذبح بغير سكين) ]. قوله: [ أول كتاب الأقضية ] والأقضية جمع قضاء، والمراد به الإخبار بالحق على وجه الإلزام به. أي: أن فيه إخباراً وإلزاماً، وذكر الإلزام فيه تمييز بينه وبين الفتوى؛ لأن الفتوى إخبار بالحق من غير إلزام به، والقضاء إخبار بالحق مع الإلزام به. إذاً: كل من الفتوى والقضاء فيه بيان للحق وإخبار بالحق، ثم يتميز القضاء عن الفتوى بأن مع بيان الحق إلزاماً به، والفتوى ليس مع بيان الحق إلزام به. قوله: [ باب في طلب القضاء ] يعني: كون الإنسان يسعى ليحصل القضاء ويطلب القضاء فهذا غير محمود؛ لأن الإنسان قد لا يعان عليه إذا حرص عليه ورغب فيه، ولكن إذا كلف به وطلب منه فهو مظنة لأن يعان عليه وأن يوفق ويسدد، وهذا مثل الولايات كما جاء في حديث أبي موسى الأشعري رضي الله عنه، في الذين جاءوا إلى النبي صلى الله عليه وسلم وهم ثلاثة من الأشعريين وبينهم أبو موسى الأشعري ، وكان لا يعرف مهمة هؤلاء وما أرادوه من الكلام عند النبي صلى الله عليه وسلم، ثم إنهم طلبوا أن يولوا العمالة على الصدقة، فالنبي صلى الله عليه وسلم قال: (إنا لا [/]
[=&amp]نولي هذا الأمر[/][=&amp] أحداً طلبه). أورد أبو داود حديث أبي هريرة أن النبي عليه الصلاة والسلام قال: (من ولي القضاء فقد ذبح بغير سكين) وهذا فيه بيان خطورة القضاء وشدته، وأنه ليس بالأمر الهين، وأن الإنسان قد يفتتن فيه، وقد يحصل له فيه ما لا تحمد عاقبته، لاسيما إذا كان برغبة منه وبطلب منه، ففي ذلك تحذير من ولاية القضاء، ومعلوم أن هذا حيث لا يتعين على الإنسان، وأما إذا تعين عليه فإنه لابد للناس من قضاة يقضون بينهم ويحكمون بينهم، ولو تركوا بدون قضاة لحصل من الشر ما لا يعلمه إلا الله عز وجل، أما من يكلف بالقضاء فإن ذلك حَري أن يعان، ولكن إذا وجد غيره ممن يقوم مقامه وحصل على السلامة منه فلا شك أن ذلك خير كثير؛ لأنه جاء فيه هذا الذي يدل على شدته وعلى خطورته، حيث قال عليه الصلاة والسلام: (من ولي القضاء فقد ذبح بغير سكين) والمقصود منه: أن فيه خطراً على دين الإنسان، والذبح المقصود به الهلاك، فهو ليس كالذبح بالسكين الذي به تلف الجسم وذهابه، ولكن فيه خطورة على دين الإنسان؛ لأنه قد يحصل منه الجور ويحصل منه الحيف ويحصل منه الميل عن الحق، ويترتب على ذلك ضرر كبير للإنسان، وهذا هو المقصود من قوله: (قد ذبح بغير سكين) .[/]
[=&amp]تراجم رجال إسناد حديث ( من ولي القضاء فقد ذبح بغير سكين )[/]

[=&amp]فالرسول صلى الله عليه وسلم عند ذلك ولاه ولم يولهما، فقال: (إنا لا [/][=&amp]نولي هذا الأمر[/][=&amp] أحداً طلبه) وذلك أن الإنسان إذا حرص على ولاية قد لا يوفق في القيام بها، ولكنه إذا لم يكن حريصاً ثم ابتلي بها فإنه تكون مظنة بأن يحصل له التوفيق في ذلك، ولهذا قال النبي عليه الصلاة والسلام: (إنا لا [/][=&amp]نولى هذا الأمر[/][=&amp] أحداً طلبه) فولى أبا موسى ولم يولهما،...[/][=&amp]شرح ابی داود
[/]

[=&amp]حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَلاَءِ، حَدَّثَنَا أَبُو أُسَامَةَ، عَنْ بُرَيْدٍ، عَنْ أَبِى بُرْدَةَ، عَنْ أَبِى مُوسَى - رضى الله عنه - قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- أَنَا وَرَجُلاَنِ مِنْ قَوْمِى فَقَالَ: أَحَدُ الرَّجُلَيْنِ أَمِّرْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَقَالَ الآخَرُ: مِثْلَهُ، فَقَالَ: «إِنَّا لاَ نُوَلِّى هَذَا مَنْ سَأَلَهُ وَلاَ مَنْ حَرَصَ عَلَيْهِ».[/]
[=&amp]وبه قال: (حدّثنا محمد بن العلاء) بن كريب الهمداني الحافظ أبو كريب مشهور بكنيته قال: (حدّثنا أبو أسامة) حماد بن أسامة (عن بريد) بضم الموحدة عامر أو الحارث (من) جده (أبي بردة عن) أبيه (أبي موسى) عبد الله بن قيس الأشعري (-رضي الله عنه-) أنه (قال: دخلت على النبي -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- أنا ورجلان من قومي) لم يسميا نعم في معجم الطبراني الأوسط أن أحدهما ابن عمه (فقال أحد الرجلين: أمرنا) بفتح الهمزة وكسر الميم المشددة أي ولنا (يا رسول الله) موضعًا (وقال الآخر مثله فقال) -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ-: (إنّا لا [/][=&amp]نولي هذا) الأمر[/][=&amp] (من سأله ولا حرص عليه) بفتح المهملة والراء والحرص على الولاية هو السبب في اقتتال الناس عليها حتى سفكت الدماء واستبيحت الأموال والفروج وعظم الفساد في الأرض قاله المهلب.[/][=&amp] الكتاب: [/][=&amp]إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري[/]

[=&amp]المؤلف:[/][=&amp] أحمد بن محمد بن أبى بكر بن عبد الملك القسطلاني القتيبي المصري، أبو العباس، شهاب الدين (المتوفى: 923هـ)[/]