عدم

توهم تناقض

انجمن: 

با سلام

به نظر میرسد امر متضاد و متناقضی درین عالم ندارد مثلا وجود مقابلش عدم نیست و هر چه هست وجود است هم چنین سایر مفاهیم من جمله شادی و غم و راحتی و سختی و عذاب و رحمت و ... .
بنابراین باید گفت که مثلا شادی خلاف غم نیست بلکه خود یک مفهوم مستقل است که خود درجاتی دارد و ما به اشتباه مراتب نازل شادی را غم مینامیم . خود غم چیزیست مستقل که مراتب خاص خود را دارد و اصلا ربطی به شادی ندارد . به بیان دیگر هیچ تناقضی در جهان نیست مثلا شجر و لا شجر متناقض نیستند چون لا شجر غیر قابل تصور {لا غیر قابل تصور است} است .
مایلم نظر کارشناس محترم و دوستان عزیز را جویا شوم

با تشکر

چرا عدم بودن نیاز به علت ندارد؟

به نام خدا
اصل عدم بیان میکند که (( موجود شدن نیاز به علت دارد )). حال سوال من اینست که چرا نگوییم (( عدم بودن نیاز به علت دارد )) ؟

پ.ن : کاملا واضح است که با توجه به تجربه حسی روزمره این گزاره نمیتواند درست باشد . ولی آیا میتوان به روشی استدلالی نیز نشان داد این گزاره درست نیست ؟

از کجا بفهمیم یک شیء ، وجودی است یا عدمی؟

بسم الله الرحمن الرحیم .

سوال من اینه که از کجا میشه فهمید چیزی وجودی است یا عدمی؟

مثلا از کجا معلوم رحم وجود دارد و بی رحمی همان نبودن رحم است ؟

از کجا معلوم مثلا بی رحمی وجود دارد و رحم همان نبودن بی رحمی است ؟

برهان شر در محضر استاد صدیق

انجمن: 

سلام.می تونم بگم توی این چند ماه قضیه ای که بیشتر از همه، در حوزه دین و خدا ذهنمو درگیر خودش کرده، برهان شر و حواشی اونه....در این مورد سخنان کارشناسان و کاربران رو زیاد شنیده و تحلیل کردم ولی به نتیجه قطعی ای نرسیدم.این بار قصد داشتم به رسم چند تاپیک گذشته که استاد صدیق به عنوان کارشناس پاسخگو حضور داشتند سخنان استاد صدیق را شنیده و بر روی سخنان ایشان در این باره تامل داشته باشم.
برهان شر به شکل های مختلفی و البته نزدیک به هم مطرح می شه.
در دنیا شر هست.
1- خدا می تونه این شر رو از بین ببره ولی نمی خواد...پس خدا ظالمه
2- خدا نمی تونه این شر رو از بین ببره ولی می خواد که از بین ببره....پس خدا ناتوانه
3- خدا نمی تونه این شر رو از بین ببره و نمی خواد که از بین ببره...پس خدا هم ظالمه و هم ناتوانه

[SPOILER]حالا اینکه شر اینجا مصداقش چیه...من یک مورد رو مثال می زنم.و خواهش دارم روی همین مثال تمرکز بشه.کودکی پاک و معصوم از بدو تولد با یک بیماری بسیار سخت و طاقت فرسا بدنیا می آد.هر دم زجر می بینه و مادرش زودتر از کودک دق مرگ می شه و کودک هم پس از چند سال در اثر بیماری توانشو از دست می ده و از دنیا می ره و پدر هم پس از چند سال از غم مرگ همسر و فرزندش دق مرگ می شه و از دنیا می ره، البته مرد پیش از مرگ مورد اتهام و تهمت قرار می گیره که فسادی انجام داده و این بلاها نتیجه فسادش بوده.
خدا وکیلی از این یک داستان یک فیلم هندی بسازیدخوب فروش می ره ها:khaneh:[/SPOILER]

فکر می کنم برهان شر داستان بسیار مهمی هست و از اصلی ترین ادله های رد وجود خداست.باید بیشتر روش کار بشه.با تشکر.

اعتقاد علمای شیعه به عدم وجوب پرداخت خمس (پاسخ شبهه)

انجمن: 

با سلام
با سپاس از اساتید لطفا جواب این شبهه وهابیون را بدهید

خمس که مربوط به غنائم جنگی بوده متاسفانه در مذهب تشیع برای مردم عامی شیعی نیز واجب شده است و گویی مردم نزد آخوندها غنیمت جنگی محسوب می شوند. به هر حال هر کس عقل خویش را بکار نبندد باید منتظر ضررهای بیشتر از این نیز باشد و می بینیم که برخی مردم ساده لوح می گویند: ای وای! اگر خمس خود را ندهم مالم حرام است!!!
و البته محققان شیعی که به مطالب مندرج در کتب اهل سنت بسیار علاقه مند هستند، ظاهرا فراموش کرده اند که در کتب خودشان مطالب بسیاری بر ضد مذهب خود دارند ولی از آن طرف سرشان را از صبح تا شام کرده اند در کتب اهل سنت!!! در نوشته های زیر می بینید که علمای شیعه پرداخت خمس را واجب ندانسته و ظاهرا اجماعی بر سر این موضوع وجود نداشته و این نیز جزء کلاهان بزرگ دیگری است که مراجع گمراه رافضی بر سر مردم گذاشته اند تا در گمراهی تکمیل باشند.

اول – ابن جنید که از بزرگان علمای شیعه بوده در زمان دیالمه به نقل علامه در کتاب مختلف ج ۲ ص ۳۱٫


دوم – مرحوم ابن عقیل به نقل محقق سبزواری در کتاب ذخیره المعاد.


سوم – شیخ مفید به نقل محدث بحرانی در کتاب حدائق ج ۱۲ ص ۳۸٫


چهارم – شیخ صدوق محمدبن بابویه القمی در کتاب من لایحضر که سخنی از ارباح مکاسب و خمس تجارت نیاورده، ولی احادیث تحلیل خمس را برای شیعیان آورده. و از کلام حاج شیخ عباس قمی در منتهی‌الامال در ذکر جلالت شأن زکریا ابن آدم که نوشته: «و اهل قم اول کسانی هستند که خمس فرستادند بسوی ائمه علیهم السلام» معلوم می‌شود تا آن زمان خمس معمول نبوده است.


پنجم – شیخ طوسی درکتاب تهذیب ج ۴ ص ۱۴۳ فرموده : ائمه خمس متاجر را برای ما مباح کرده‌اند که تصّرف شیعه در آن جائز است، و نیز در کتاب المبسوط ج ۱ ص ۲۶۳ و در کتاب النهایه ص ۲۰۰ چنین فرموده است.


ششم – شیخ فقیه سلاّر حمزه بن عبدالعزیز به نقل علامه در مختلف ج ۲ ص ۳۰ و ۳۷ که راجع به خمس فرموده : «قد أحلونا ما نتصرف من ذلک کرما و فضلاً».

هفتم – محقق ثانی الکرکی در کتاب خراجیه ص ۲۶ فرموده خمس مناکح و متاجر و مساکن برای عموم شیعه حلال است که ندهند.


هشتم – مقدس اردبیلی در کتاب زبده البیان ص ۲۱۰ و در شرح ارشاد ص ۲۷۷ بکلی خمس را ساقط نموده.


نهم – الشیخ الجلیل ابراهیم القطیفی در خراجیه خود ص ۱۰۱ تا ص ۱۱۶ شرح داده که خمس برای شیعه مباح است تا روز قیام قائم و خمس و انفال را ائمه حلال و مباح نموده‌اند.
دهم – السید السند سید محمد صاحب مدارک درذیل جمله شرائع: «الخامس ما یفضل عن مؤنه السنه» فرموده : این خمس بطور مطلق عفو شده است.
یازدهم – مرحوم محقق سبزواری میرزا محمد باقر خراسانی در کتاب ذخیره المعاد.


دوازدهم – ملامحسن الفیض در کتاب وافی ج ۲ جزوه ۶ ص ۴۸ فرموده : سهم امام چون دسترسی به امام نیست پس بکلی ساقط است و چنین فرموده در المفاتیح. و شیخ یوسف بحرانی در کتاب حدائق ج ۱۲ ص ۴۴۲ سقوط حق امام را نسبت به کاشانی داده است.


سیزدهم – الشیخ الحر العاملی در وسائل الشیعه کتاب الخمس، سهم امام را در صورت تعذّر ایصال به امام برای شیعه مباح دانسته است. و در حدائق ج ۱۲ ص۴۴۲ فرموده او قائل به سقوط سهم امام است.


چهاردهم – صاحب الحدائق شیخ یوسف بحرانی در حدائق ج ۲ ص ۴۴۸ قائل به سقوط سهم امام است.

پانزدهم – صاحب جواهر در باب خمس فرموده : ظاهر اخبار این است که جمیع خمس مخصوص امام باشد و ایشان هم به شیعیان بخشیده‌اند، ولی نایبان ادعائی نفله کرده‌اند (شاه بخشیده شیخ علی خان نمی‌بخشد) چاپ تبریز ص ۱۶۴٫


شانزدهم – شیخ بزرگوار عبدالله بن الصالح البحرانی که فرموده : «یکون الخمس بأجمعه مباحا للشیعه و ساقطا عنهم».


هفدهم – به نقل علامه مجلسی در مرآت العقول ج ۱ ص ۴۴۶ که فرموده : جمعی از متأخرین خمس ارباح را واجب نمی‌دانند. [۱]


هجدهم: حکیم موذن بنی عبس: از امام صادق در تفسیر آیه خمس: به خدا قسم آن غنیمت بهره ها و ربحهای روز به روز است که به دست می آید جز آنکه پدرم بر شیعیان ما حلال فرمود تا نسل آنان پاک شود. ( استبصار ج ۲ ص ۵۴ )


نوزدهم: وافی ج ۶ ص ۲۷۶: امام باقر: ما خمس را برای شیعیان پاک ساختیم تا موالید آنان پاک و فرزندانشان حلال و پاکیزه گردند.


بیستم: جامع احادیث شیعه ج ۸ ص ۵۲۹: ابوبصیر گوید: امام باقر فرمود: هر چیزی که بر اساس شهادت به وحدانیت خدا و رسالت حضرت محمد در کارزار با کفار غنیمت گرفته شود خمس آن حق ماست و بر کسی حلال نیست که چیزی از خمس بخرد تا آنکه حق ما را به ما برساند. ( پس منافع مال چه؟ )
بیست و یکم: جامع احادیث شیعه ج ۸ ص ۵۳۳: محمد ابن مسلم گفت: از امام باقر درباره طلا و نقره و مس و آهن و سرب پرسیدم فرمود: در همه آنها خمس است.(آیا دولت خمس این معادن را به مراجع می دهد؟!!!)


بیست و دوم: جامع احادیث الشیعه ج ۸ ص ۵۹۳ داوود بن کثیر رقی: امام صادق: همه مردم در حقوق پایمال شده (خمس) ما زندگی می کنند جز آنکه ما برای شیعیان آنرا حلال کردیم.


بیست و سوم: جامع احادیث شیعه ج ۸ ص ۵۹۷ – فضیل از امام صادق: حضرت علی به فاطمه گفت: بهره ای را که از بیت المال داری به پدران شیعیان ما حلال کن تا پاکیزه شوند.


بیست و سوم: جامع احادیث شیعه ج ۸ ص ۵۹۵ – از امام صادق پرسیدند: یابن رسول الله به هنگامی که قائم شما از نظرها غائب است حالت شیعیان شما درباره ویژگی هایی که خدا به شما داده (خمس) چه خواهد بود؟ فرمود: اگر از آنان بگیریم با آنا انصاف نورزیده ایم و اگر به خاطر پرداخت نکردن آنانرا مواخذه کنیم دیگر ایشان را دوست نداشته ایم بلکه مسکنها و منزلها را مباحشان ساختیم تا عبادتهای ایشان درست باشد و نکاح ها و ازدواجها را بر آنها مباح کردیم تا ولادتشان پاک گردد و کسب و تجارت را مباح کریم تا اموال و دارای خود را پاک سازند.( به جز خمس!)


بیست و چهارم: قال‌الصادق(ع): لیس‌ الخمس إلا فی‌الغنائم خاصه (من لا یحضره‌الفقیه یکی از چهار کتاب اصلی و پایه شیعه) امام صادق(ع) فرمودند: خمس نیست مگر در غنایم. و لازم به تذکر است که دادن خمس غنائم به حاکم قبل از اسلام نیز رایج بوده است و در کتب تواریخ و سیَر از جمله کتاب تاریخ قم که از کتب معتبر شیعه است (ص ۲۹۱) می نویسد: ابومالک اشعری آنکسی است که خمس را قسمت کرد قبل از نزول قرآن بذکر خمس. و در (ص ۲۷۸) می‌نویسد: مالک بن عامر که از جمله مهاجران است ابتدا کرد پیش از نزول آیه خمس، خمس را قسمت کرد و این معنی در وقتی بود که مالک بن عامر غنیمتی را یافت در بعضی از غزوات، رسول (ص) فرمود او را که یک سهم از آن بهر خدا بنه، مالک بن عامر گفت خمس آن از بهر خداست، پس حق سبحانه و تعالی به قسمت مالک بن عامر رضا داده و آن قسمت را امضاء فرموده این آیه را فرستاد: ( وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ للهِ خُمُسَهُ….) و در پاره‌ای از کتب تاریخ است که اولین خمس را عبدالله بن جحش قبل از جنگ بدر در سریه خود بخدمت رسول خدا آورد (تاریخ ابوالفدا واقدی و ابن خلدون)



[/HR][۱] جالب است که اگر ما کسانی چون عبدالرزاق صنعانی را از قدمای شیعه بدانیم و مطلبی بر خلاف اعتقادات شیعیان فعلی از او نقل کنیم، فوری می بینیم که منتقدین گرامی مطالبی از کتب او بر خلاف عقاید مدعیان تشیع می آورند و او را بطور کل از مذهب تشیع خارج می کنند تا به این طریق ما نتوانیم به سخنان او استدلال کنیم، ولی این منتقدین فراموش کرده اند که پس این علمای شما نیز در اینجا خمس را واجب نداسته اند و علمایی دیگر نیز مواردی دیگر را، پس لطف کنید و همه آنها را (به جز جناب قزوینی) از دایره تشیع بیرون کنید!!!

به وجود آمدن از عدم

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما
بنده مطالعات کمی در مورد فلسفه داشته ام . و سوال اصلی من این است که چرا میگوییم از عدم بدون علت امکان به وجود آمدن نیست؟
کتاب اصول فلسفه ی شهید مطهری را ( آن قسمت های مربوط به علیت) مطالعه کرده ام ولی جواب سوالم را پیدا نکردم
ایشان در کتاب خود تقسیم بندی خوبی از علیت داشت که به نظر درست و مطابق واقع است. تاآنجا که به یاد دارم::
اگر علیت را قبول داشته باشیم هرچه موجود است یا همواره موجود بوده یا به وجود آمده و آن به وجود آورنده همان علت برای آن است. ویا علیت را قبول نکنیم و در اصطلاح (( صدفه )) را قبول کنیم.
ولی برای رد صدفه تا آنجا که من دیدم دلیل نیاوردند . و من قبول دارم خیلی از وقایع علت دارند ولی نمیفهمم چرا میتوانیم بگوییم همواره همه چیز ( غیر از خدا) علت دارد؟ و نسبت به این حرف اطمینان داریم
اگر بخواهم سوالم را دقیقتر بپرسم : منظور من این نیست که عدم علت و به وجود آورنده ی آن موجود باشد ( یعنی عدم به او وجود داده. یعنی چیزی که خودش نداشته) یا منظور من این نیست که خداوند خلق از عدم کرده بلکه سوال من این است که چرا اگر ببینیم چیزی از عدم و بدون هیچ دلیل چه از جانب خودش و چه از جانب دیگری , به وجود بیاید خلاف عقل است((صدفه))؟
ممنون از لطف شما

آیا ممکن به عدم میل پیدا می کند؟

سلام من یک سوالی برام پیش اومده که بر میگرده به بحث ممکن و وجود در فلسفه اسلامی میگن ک ممکن هیچ وقت به عدم میل پیدا نمیکنه.و همین جور عدم هیچ وقت به ممکن میل پیدا نمیکنه در نتیجه موجوداتقدیم هستن چرا که جهان مثل یک تجلی از ذات خداست و فرض تجلی بدون متجلی یا بر عکس محاله همنجور ک فرض خورشید بدون نورش محاله و برعکس.در نتیجه معدومات هیچ گاه به ممکنات تبدیل نمیشن و بر عکس.
یک مطلبی خوندم که خلاف این ادعا رو ثابت میکرد
فرض کنید دو ممکنی رو که در عین ایکنه ممکن هستن متضاد هم هستن
اگر یکی از انها وجودی بلفعل داشته باشد به این معنی هست که دیگری غیر ممکن میشود
و این یعنی غیر ممکن از دل ممکن بیرون می اید

مثلا
سیب سرخ وجود دارد
سیب سرخ وجود ندارد
هر دو این گزاره ها ممکن هستن.اما زمانی که گزاره اولی وجودی بلفعل پیدا میکند گزاره دوم که قبلا ممکن بود الان غیر ممکن میشه .یعنی ممکن به غیر ممکن یا همان عدم تبدیل میشه..
در کل واجب .ممکن .عدم.ان چیز ک غیر از ممکن باشد به شرطی که واجب نباشد معدوم است.
در گزاره بالا ثابت شد ممکن ب غیر ممکن یا همان معدوم میل پیدا کرد.
راهنمایی کنید

آیامطلق وجود از عدم بهتر است؟

[="Navy"]سلام
آیا مطلق وجود خیر است و مطلق عدم شر؟ آیا وجود از عدم بهتر است؟؟ چرا؟؟
[/]

وجود برتر است یا عدم؟

سوال در حیطه فلسفه هست ولی چون سرموضوعی با عنوان فلسفه یافت نشد، اینجا می پرسم.
به عقیده اسلام به طور کلی، وجود نسبت به عدم دارای رجحان هست.
چرا؟
لطفا لینک بی ربط معرفی نشود.

چرا صفات خوب وجودی هستند و صفات بد عدمی

با عرض سلام و خسته نباشید.
بنده قبول دارم که خداوند عین وجود و بی‌عیب و نقص است و هیچ عدم و کاستی‌ای در وجودش راه ندارد.
سؤالم این است که چه دلیلی داریم که صفات خوب (مانند علم، قدرت، رحمت، عدل، رزّاقیت و ...) وجودی هستند و صفات بد (مانند حسد، دروغ، ظلم و ...) عدمی هستند؟