جمع بندی کلام و عقاید

هویت ؛ چرا من؟

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام
مدت هاست که موضوعی ذهنم رو مشغول کرده و با چند نفر درمیون گذاشتم اما به نظر میرسه جوابی نداره. خواستم اینجا هم مطرح کنم ببینم نظر شما چیه.

چیزی باعث میشه که من کامران باشم و نه شخص دیگه، چند مسئله ست. جسمی که بهم رسیده از طریق پدر و مادر و شرایط جغرافیایی و ...، فرهنگی که توش بزرگ شدم و تصمیماتی که خودم بر اساس دانش و میل و شرایط پیرامون گرفتم و جبری که از طرف دیگران و شرایط بر من حاکم بوده. همه ی این موارد، علایق و سلایق و استعداد و اخلاق و رفتار و شخصیت من رو تشکیل میده.
و به نظرم این برای باقی انسان ها هم صدق میکنه.
فرض کنیم من شخص الف باشم و یک نفر دیگه هم باشه به نام شخص ب.

سه سوال دارم اما در ترتیب پرسش در شک ام.

اگر تمام این موارد رو از الف و ب بگیرن،
این دو چه فرقی با هم خواهند داشت؟
و چه چیزی باقی می مونه؟
و در این صورت، چرا من دارم از طریق این جسم(الف)، نه جسم شخص ب، این جهان رو تجربه میکنم؟

پیشاپیش ممنون

اشکال بر برهان خواجه نصیر الدین طوسی در رد تسلسل

با سلام و احترام
یکی از برهان هایی که در رد تسلسل علل اومده برهان ضرورت و وجوب هست. این برهان گویا منسوب به خواجه نصیر الدین طوسیه. بنده تقریری که از این برهان دارم رو میارم خدمتتون بعد اشکالی که در ذهنم هست رو عرض میکنم
مقدمه یک: هر چیزی که موجود میشود قبل تحقق باید وجوب پیدا کند و تمام روزنه های عدم از آن مسدود گردد. اگر آن چیز واجب بالذات باشه این انسداد از جانب ذات شی هست و اگر ممکن باشد از ناحیه غیر.
مقدمه دوم: دستیابی به وجوب بالغیر بدون استناد به وجوب بالذات غیر ممکن است.
تحقق سلسله نا متناهی از ممکنات ناممکن است زیرا هر واجب بالغیر در قوه شرطیه است. و وجوب آن شی به غیر مشروط است و آن غیر به منزله وضع مقدم های جمله شرطیه است. اگر تمام اعضا سلسله را موجود بالغیر یا واجب بالغیر فرض کنیم که به واجب بالذات ختم نمی شود این امر به منزله این است که شرطیه هایی داشته باشیم بدون وضع مقدم که مستلزم عدم تحقق تمام حلقه های این سلسله است.
اما اشکال بنده به مقدمه دوم هست. در این مقدمه یک اشکال وجود داره اونم اینه که حالت سلسسله بی نهایت به طور پیش فرض نیازمند به علت واجب باذات فرض شده.
ببینید چرا تسلسل مشکلی نداره( به عقیده من) :
سلسله ای نا متناهی از علل و معلول رو در نظر بگیرید. در این مجموعه علل تمام اعضا مشخصه یعنی عامل تحقق تمام اعضا موجود است پس تمام اعضا موجود هستند. اما مقدمه دوم میگه هر واجب بالغیری نیازمند واجب باذاته برای تحققش به نظر بنده در حالت تسلسل نا متناهی این شرط لازم نیست بنا به دلیلی که گفتم یعنی میدونیم هر عضو سلسله علتی دارد پس کل سلسله محقق است.
سپاس @};-@};-@};-

اطاعت از پاپ بدون ارباب شدن

انجمن: 

با سلام و احترام

گفته میشود پاپ معصوم است و خداوند او را از اشتباه در شریعت و قانون گذاری حفظ می کند.و اطاعت از او واجب است و حق قانون گذاری و تشریع دارد ( احتمالا قانون گذاری اش محدود باشد چون معتقدند مسیحیت، شریعت را نسخ کرده است! ). و مفسر حقیقی انجیل است.همچنین گفته میشود اطاعت از اسقف لازم است.

در قرآن می فرماید

آل عمران
وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ

و می فرماید :

التوبة
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ

در این دو آیه می فرماید که نباید پیامبران را ارباب گرفت.
از طرفی می فرماید گروهی از مسیحیان احبار و رهبان و مسیح را ارباب من دون الله گرفتند.

از سویی شاید بیش از 50 آیه قرآن به اطاعت و تبعیت از پیامبران و پیامبر اسلام فرمان می دهد.

تفاوت این دو اطاعت از منظر عقل و نقل در چیست؟

چرا خدا مرا به زور آفرید؟

با عرض سلام و احترام خدمت شما ..
چند وقتی بود سوالی برای من پیش آمده بود که چرا اصلا خداوند مارو به زور اورده تو این دنیا و چرا ازمون نپرسیده میخوای زندگی کنی یا ریسک جهنم و بهشت رو به جون میخری یا نه تا این که برای بدست اوردن جواب یکم تحقیق کردم و چند نفر این جوابو دادن در حالی ک قانع نشدم میخواستم ببینم شما جوابی غیر از این دارید برای سوال من؟ جواب این بود که چون فطرت انسان کمال گراست و همیشه میل به بالاترین درجه رو داره دیگه لازم نبود خداوند بیاد و از ما بپرسه که آیا میخوایم ب این دنیا بیایم یا ن چون همیشه جوابمون بخاطر طمعی که داشتیم مثبت بود حال سوال من اینه که چرا اصلا خداوند ذات مارو اینجوری آفرید خب این خودش یه نوع ظلمه دیگه و ما بدون اختیار دقیقا اومدیم و این همه زجر میکشیم
ممنون از وقتی که برای سوال من میزارید.

اشکالات اتحاد نفس پیامبر (ص) با عقل فعال

انجمن: 

در منظر ملاصدرا نفس قوی مانند نفس پیامبر ص که انسان کامل است براساس حرکت جوهری تکامل یافته و تمام مراحل را یکی پس از دیگری در می نوردد تا مندک و مستغرق در عقل فعال شده و حتی از این مرحله بالاتر می رود. حال براساس این دیدگاه دو اشکال اساسی پیش می آید:

1-باید دید معنای دقیق اتحاد در این بحث چیست؟ اگر مقصود عین الربط بودن نفس نسبت به علت مجرد خود است، مطلبی است قابل قبول، لیکن این معنا از اتحاد به صورت تکوینی و برای همه نفوس، حتی نفوس اشقیاء و کفار، حاصل است، حال آن که ظاهر سخنان طرفداران اتحاد آن است که تنها پاره ای نفوس در پر تو کمالات خاصی که در دنیا می یابند، پس از مرگ به مقام اتحاد نایل می شوند. بنابراین بعید است چنین معنایی از اتحاد در نظر باشد.
اما اگر مقصود از اتحاد آن است که واقعاً برخی از نفوس با عقل فعال یکی می شوند به نحوی که هویت و شخصیت و هذیت خود را از دست بدهند و تمایز آنان از دیگر نفوس منتفی گردد، این معنا فاقد برهان و دلیل معقول است و با اصول اعتقادی ما نیز سازگار ندارد. البته، در سخنان عرفا مطالبی نزدیک به این یافت می شود تا آن جا که حتی گروهی از آنان قائل شده اند که پاره ای نفوس، پس از مفارقت از بدن، سرانجام با ذات اقدس حق تعالی متحد می شوند یا در آن فانی می گردند.

2-ابهام ديگر در نظريه ملّاصدرا به مسئله اتحاد نفس با عقل فعال بازمى گردد. با توجه به اينكه عقل فعال، علت ايجاد نفس است، آيا وصول معلول به مرتبه علت خود بر اثر استكمال، امرى ممكن است؟ به نظر مى رسد كه چنين امرى شدنى نيست. همه كمالات معلول پرتوى از وجود و كمالات علت اوست؛ چگونه ممكن است كه معلول بر اثر استكمال به مرتبه اى از كمال برسد كه در رتبه علت قرار گيرد. معناى اين سخن اين است كه علت، تمام كمالات خود را به معلول افاضه كند، و اين امرى نامعقول است. علت همواره شأنى از شئون خود را به معلول افاضه مى كند.
p>

بهشت و جهنم و بدن ما در آخرت

سلام.

من نظری درباره بدن ما در آخرت(فکر کنم بهش بدن مثالی میگن!) و لذت های بهشت و عذاب جهنم دارم نمیدونم درسته یا غلط برای همین این تاپیکو زدم تا راهنمایی کنید.

من فکر میکنم بدن الانمون یک هم به عنوان یک بدن مثالی هست که برای این دنیا ساخته بشه که یک سری محدودیت ها داره. از یک سطحی به بعد نمیتونه لذت بکشه (براش عادی میشه یا غیر قابل تحمل) و از یک حدی به بعد نمیتونه عذاب بکشه (بدن نابود میشه) اما بدن ما در آخرت طبق شرایط اون دنیا خواهد بود و فرق خواهد داشت. مثلا لذت خوردن غذا های بهشتی و لذت میوه های بهشتی، لذت معاشرت با بقیه، لذت نزدیکی با حوریان و همسران بهشتی و ... در بهشت لذت های خیلی سطح بالایی هستند که بدن اون موقع ما براش قابل درک و تحمله. و همینطور عذاب های جهنم هم همینطور.

آیا همینطوره یا نه؟ خیلی ممنون

اختیار و باور های دینی ما

با سلام.

به نظر می آد، اثبات و پایه و زیر بنای بسیار از عقاید مذهبی ما، معطوف به اینه که ما پیشتر مختار بودن خود را اثبات یا مفروض گرفته باشیم.یعنی اختیار و آزاد بودن ما، باوریست مقدم بر باور های دینی ما.حضرت محمد پیامبر خدا بود، اسلام دین حقه و قرآن کلام خدا و هدایتگر هست، خدا باید پیامبرانی بفرسته....اینا، پیشفرضشون مختار بودن ماست...
اما من گاها وارونه می شنوم.مثلا، کارشناس در پاسخ به این که، آیا ما اختیار داریم یا نه، پاسخ می دهند، یک دلیل بر مختار بودن ما، همین ارسال نبی و پیامبر از جانب خدا و حقانیت قرآن و اسلام و فرمایش قرآن که ما مختاریم هست...دیگه خودتون می دونید...
مثلا در این تاپیک

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61904

خوب این چطور می شه؟؟؟این موضوع رو چطور توضیح می دید؟باور به مختار بودن ما مقدم بر باور های دینیه یا برعکس،یا لزوما به هم ارتباطی ندارن؟

دوم اینکه، حد و حدود و شکل و شمایل اختیار ما چطوره و چطور بهش می رسیم.قطعا همه قبول داریم که ما اختیار تام نداریم.اختیار ما محدوده.
حد و حدود و شکل و شمایل اختیار به چه نحوه؟ چطور فهم می شه.آیا اینجا که من انتخابی داشتمف مختارانه بود یا نبود؟این سوال رو هم از گذاره های درون دینی پاسخ بدید هم برون دینی و عقلی، اگر امکان داره...خیلی با جزئیات حدالامکان.حالا واسه اینکه من جزئیترش کنم و دقت بیشتری در پاسخ داشته باشیم من خواهش دارم از کارشناس، پدیده ای رو که من مثل می زنم، رو یک شرح بدن، این پدیده رو چطور با اختیار جمع می زنن.آیا این پدیده رو می پذیرن؟ممکن می دونن؟؟
بزارید با مثال بگم...
فرض کنید من می آم پیش یک کارشناس.فرضا، کارشناس ریاضیات.مثلا لیسانس ریاضی داره یا بالاتر.می پرسم دو دو تا چند تا میشه؟ انتظار می ره که پاسخ صحیح بشنوم.اما پاسخ می شنویم که مثلا دوازده!!!خوب این چطور ممکنه؟چطور با اختیار جمع زده میشه؟آیا اون کارشناس در اختیار خودش نیست.الان مثلا در یک دقایقی حالت بی از خودی پیدا می کنه؟؟ جالب ازش سوال های سخت تر می پرسم.انتگرال و معادلات دیفرانسیل، مثل بل بل پاسخ می دن.اما در برابر سوال ساده ی بنده، پاسخ متضاد و خلاف می ده و اینکه ادعا هم می کنه "من الان وجدانا می فهمم که مختارم.و با اختیار خودم پاسخ شما رو می دم."
بمن ده بار اون سوال ساده رو تکرار می کنم. توضیح می دم.شرح می دم.تذکر می دم.می گم دو تا سیب با دو تا سیب می شه چهار تا سیب. اما پاسخ میشنوم ده تا!!عجیبه!
حالا، آیا اینجا، اون کارشناس ریاضی، اختیارش رو از دست داده بوده؟ آیا به توهم فکر می کرده که اختیار داره، چون خودش می گفت من خوبم، و وجدانا هم می فهمم که اختیار دارم!!!این یعنی چی؟

این پدیده رو که مثل زدم رو چطور توضیح می دید...ببینید، شاید این سوالم عجیب باشه..باید امیدوار باشم که خود کارشناس همچین پدیده هایی رو مشاهده کرده باشن و نگن که این چه پدیده ای هست..کجا همچین اتفاقی می افته و ما شاهدش هستیم؟؟!!!
ولی من در طول زندگی، پدیده های از این دست رو کم ندیدم.حالا، شدت و ضعف داره.خود کارشناس و کاربران هم اگر یک مروری بکنن،ذقیق بشن، فکر کنم، به مواردی نزدیک به اون مثال و پدیده برخورد می کنن...اما یکی از اون شدید ترین هاش.اون، که مشابهت زیادی داره به اون مثال کارشناس ریاضی که زدم...موردیه که در اون کارشناسان اهل فن، اهل مطالعه و کلام و منطق و تفکر، اهل سوال و جواب، منکر تضاد بین اصل علیت با اختیار میشن!!!!!!من به تجربه دیدم و بررسی کردم.در نظر خیلی کسان، تضاد اختیار با اصل علیت، بسیار ساده و قابل هضم و بدیهی می آد.یعنی در غالب یک جمع و ضرب ساده که بازگو بشه، فهم میشه و پذیرفته میشه.ولی!!!!وقتی کارشناسان دینی حالا نه همشون، ولی کم نیستن حداقل بینشون که، که این مساله ساده رو منکر میشن!در برابرش ایستادگی می کنن!!و جالب در عین حال، ادعا می کنن که وجدانا حس می کنن و می فهمم که اختیار دارن و مختارن!!

مثلا در این تاپیک:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=63016

یا این:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=61654

در اعتقادات دینی هم، شاید کافران مصداقی از برای این پدیده باشن.چون فکر کنم، کافران کسانی هستن که حقیقت رو میبینن و انکارش می کنن و جهنم رو می خرن و انتخاب می کنن!!!چطور ممکنه پناه بر خدا!!!

پی نوشت: در مورد تضاد اختیار با اصل علیت.که آیا تضادی هست یا نه.لازم هست یا میشود در همین تاپیک مفصل بررسی شود، دوباره!! یا اگر نه، آن را در یک تاپیک دیگر مطرح می کنم.اگر در توانستم!

با تشکر!

تفاوت دختر و پسر در روایات

سلام

قبلا شنیده بودم که شیر پسر خاصیتش بیشتر از شیریه که مادر به دخترش میده ولی سعی کردم زیاد جدی نگیرمش.. حرفی گفته بودن این بود برای پسر خاصیتش بیشتر برای دختر مقدارش... خب اگر اونجوریه که دستتون درد نکنه به دختر آب بدین دیگه..

اما الان این حدیث رو جدیدا شنیدم و واقعا نمیتونم درکش کنم..... واقعا علت اینکه ادرار پسر با یک بار تمیز میشه ودختر سه مرتبه چیه...
میگن عدالت خدا... این دیگه چجور عدالت خنده داریه .. حدیثی که الان مثلا امام علی دارن میگن یعنی عملا دختر از یک شیر که نجسه بزرگ میشه و پسر نه

جدا از همه اینا چون شیر پسر پاکه اون وقت ادرارش درجه نجس بودنش کمتر میشه؟؟؟؟؟؟؟ خیلی حرف بی ربط و مسخره ایه چون در واقع غذایی که ما ادم های بزگسال هم میخوریم پاکه... اصل داخل بدن انسانه
این تفاوتی که بین دختر و پسر گذاشتن یا تحریفه .. یا هم واقعا مسخرست و عدالت خدا هم همچین عدالت نیست خنده داره بگیم اینجا هم عدالته..

پیوست:حدثنا محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد رضى الله عنه قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن ابراهيم بن هاشم، عن الحسين بن يزيد النوفلي، عن اسماعيل بن مسلم السكوني، عن جعفر بن محمد عن ابيه عليهما السلام ان عليا " ع " قال: لبن الجارية وبولها يغسل منه الثوب قبل ان تطعم لان لبنها يخرج من مثانة أمها ولبن الغلام لا يغسل منه الثوب ولابوله قبل ان يطعم، لان لبن الغلام يخرج من المنكبين والعضدين.
(علل الشرایع ج1 ص 294 __ تهذیب الاحکام ج1 ص250 __وسایل الشیعه ج3 ص398 __ استبصار ج1 ص173 __ بحار الانوار ج70 ص 103 و116__ مستدرک الوسایل ج2 ص554 __ فقه الرضا ص95__ من لا یحضره الفقیه ج1 ص 68)

ترجمه حدیث: امام علی علیه اسلام فرمود: (( شیر دختر بچه و ادرار او قبل از اینکه غذا خور شود نجس است و لباس اگر بدان برخورد کرد باید شسته شود زیرا شیر او از مثانه ی مادر خارج می شود . اما شیر و ادرار پسر بچه چنین نیست و شستن لازم ندارد زیرا شیر پسربچه از بازو و شانه های مادر خارج می شود.))

حکم تقلید در فروع دین در صورت مغایرت با اصول دین!

سلام و عرض ادب
گفته می‌شود در اصول دین باید تحقیق کرد و در فروع دین تقلید
این سخن از این رو صحیح است که بطور معمول افراد جامعه که به اجتهاد نرسیده‌اند، توانایی استنباط احکام را ندارند
اما در همین خصوص سوالی برای من پیش آمده

تصور کنید شخصی در اصول دینش تحقیق کرد و به حقانیت اسلام رسید و مرجعی برای خود انتخاب کرد
اما این مرجع تقلید فتوا دهد که اگر کسی مثلاً 7 نفر مسیحی را بکشد به بهشت می‌رود
یا فتوا دهد که هر کسی ولایت فقیه را بپذیرد کافر است. یا کافر نیست، اما فعلش حرام است

حالا شما از این مقلد چه انتظاری دارید و وظیفه‌اش چیست؟
آیا باید بدون هیچگونه تفکری، مطابق با فتوای مرجعش عمل کند؟
یا آنکه چون این فتواها را مغایر با دین اسلام می‌بیند باید با آنها مخالفت کند؟

از کجا بدانم در مسیر حق هستم؟

انجمن: 

سلام و عرض ادب
قرآن و اهل بیت(ع) دو راهنمای بزررگ هستند که خداوند برای ما قرار داده
عقل ما نیز مکملی است تا بتوانیم از این دو راهنما به خوبی بهره ببریم

اما چه در آیات قرآن و چه در قول و عمل معصومین(ع) گاهاً مواردی را می‌بینیم که برخوردها کاملاً متفاوت است
مثلاً گاهی می‌بینیم در یک جایی با جرمی برخورد شدید انجام شده و در جای دیگری بخشش انجام شده است
گاهی از یک کاری نهی شده‌ایم و گاهی به آن بسیار دعوت شده‌ایم

مثلاً من با دوستم یا همسرم درموردی اختلاف پیدا می‌کنم. حالا می‌خواهم بدانم نظر اسلام چیست و رفتار صحیح کدام است
اما وقتی بررسی می‌کنم می‌بینم در یکجا معصوم(ع) با بدترین رفتار دوستش مدارا کرده، ولی در جای دیگری با یک اشتباه کوچکتر برخورد شدیدی کرده
یا یکجا گفته شده با همسرت بسیار مهربان باش اما جای دیگری به همسری با این خصوصیت لعنت فرستاده

البته می‌دانم که هم قرآن و هم معصومین(ع) هر عملی را دقیقاً متناسب با شرایط و به درستی انجام می‌دهند
اما من از کجا باید بفهمم الان مصداق کدام موقعیت است که رفتاری مطابق با همان را داشته باشم؟

شاید بهترین مثالش رفتار امام حسن(ع) و امام حسین(ع) باشد که دو رفتار متفاوت داشتند که صد البته هر دو رفتار درست و به جا بوده
اما اگر من نوعی در موقعیتی قرار گرفتم بر اساس کدام معیار باید تشخیص بدهم الان موقع مدارا است یا برخورد؟
الان موقع تنبیه است یا بخشش؟ در کل از کجا بدانم برخورد من با مسائل بر اساس خواست خداست یا نه؟