جمع بندی مشاوره و تربیت

سردرگمی در موضوع ازدواج خواهرم

سلام و عرض ادب

خواهرم حدود 42 سال دارد و هنوز ازدواج نکرده ظاهر خوبی دارد دانشگاه تحصیل کرده و اهل نماز و روزه است . ما خانواده مذهبی هستیم.

البته گرچه 42 سال دارد ولی خیلی جوانتر از سنش هست یعنی تقریبا 25 ساله یا کمتر به نظر می رسد.

الان خواستگاری دارد که 47 ساله است ولی قبلا معتاد بوده و شاید بیش از یکسال است که ترک کرده و در جایی مشغول است.

خواستگار خواهرم الان شاید بیش از یکماه است که جهت عقد کاری نکرده و خیلی علاقه و تمایل به عقد ندارد.

این آقا ظاهر خوبی ندارد و خیلی بد چهره و لاغر است، اهل نماز نیست . خانواده اش مذهبی نیستند. خانواده ای ساده و معمولی هستند.

بعد از ازمایش خون قرار بود بعد از یکهفته به کلاس مشاوره بیاید که آنروز نیامد و گفتند بشدت مریض شده .

بعد از بیش از یکماه خودش گفت که پلاکتهای خونم پایین و تقریبا 70 هست و دندانهایم نیز مصنوعی است.

البته بعد از تحقیق فهمیدیم که پدرش و برادر متاهلش معتاد هستند. و یکی از برادران دیگرش نیز بر اثر اعتیاد (تزریقی) فوت کرده.

همچنین متوجه شدیم که خودش هم قبلا معتاد بوده و ترک کرده و به کاری چسبیده. البته ما این اطلاعات راجع به اعتیاد را اصلا به آنها نگفتیم و آنها در جریان نیستند که ما خبر داریم.

با وجود این مسائل این آقا هنوز هم شک دارد و می خواهد بعد از یکماه رفت و آمد تصمیم بگیرد.

الان خواهرم به این فرد علاقه دارد و میگوید فردی باشخصیت و مودب است گرچه خانواده ام تمایلی به این وصلت ندارند.

من هر چه می گویم این شخص از نظر فرهنگی ، مذهبی ، ظاهری با ما جور نیست ولی خواهرم می گوید من 42 سال دارم و اگر ازدواج نکنم باید زن پیرمرد بشوم چون دیگر خواستگاری برایم نخواهد آمد. و مجرد ماندن بهتر از اینست که زن پیرمرد شوم.

لطفا ما را در این باره راهنمایی کنید.

ممنون از شما .

برآورده نشدن دعاهایم برای ازدواج و بازشدن بخت

انجمن: 

سلام
چند سال هست برای ازدواج و بازشدن بخت دعا می کنم . خواستگار دارم ولی هیچ کدوم مناسب نبودن و یا به طریقی بهم خورد. با بالا رفتن سنم و اینکه همه جور دعا و نذر و هرکاری که می تونستم انجام بدم ، انجام دادم ولی نتیجه نگرفتم دارم نا امید می شم. از خدا دل گیرم که با این همه دعا و التماس هیچ جوابی به دعا هام نمی ده ! اما جز خدا هم کسی نمی تونه مشکلم رو برطرف کنه . کسی راه حل یا دعای خاصی یا چیزی می تونه بهم بگه؟ نمی خوام از رحمت خدا ناامید بشم ولی می ترسم

حضور فرد مناسب برای ازدواج در عین فراهم نبودن شرایط ازدواج

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:


نقل قول:

سلام؛ امیدوارم حالتون خوب باشه؛
من یه دختر در پایه یازدهم تجربی هستم اهل شمال کشور و تو مدرسه فرزانگان(تیزهوشان) درس میخونم
حدود دو سال و خورده ای پیش دچار سندرم شدید فائدگی شدم و بعد نه ماه ، به تجویز روانپزشک قرص سرترالین صد مصرف میکردم و یک هفته ای میشه الان که قرص رو کنار گذاشتم؛ و زیر نظر روانشناسم هستم ( ده جلسه طی سه ماه (فعلا)).
قبلا ارتباطات حضوری که نه ولی چت های زیادی با پسرا داشتم بخاطر موقعیت روحی و نیاز جنسی ام ؛ که دست کمی از حضوری نداشت؛
عقیده داشتم که اگه صحبت با نامحرم به من آسیبی نزنه ایرادی نداره؛
دختری هستم که به لااقل هشتاد درصد احساسات و نسبت به خودم، خودشناسی دارم؛ به گفته مشاورم طرحواره ندارم(جز یه مقدار خیلی کم انزوا گزینی)؛ اصراری هم به این ندارم که همه چیو میدونم یا کاملم یا از این دست حرفای تقریبا بی اساس
سه ماه پیش تصادفا با یه آقایی از شهر خودم با اختلاف سنی 12 سال آشنا شدم که اصرار و ادعا داره که عاشقم شده و حاضره هر کاری که بخوام برام انجام بده؛ فعلا تقریبا نصف روز به مغازه ها سرویس دهی میکنه و باقی روز هم تو آژانس کار میکنه؛ یه برادر بزرگتر( همسرش هم 11 سال کوچیکتره) و یه برادر کوچیکتر( 25 ساله که با یه دختر 15 ساله ارتباط داره) و یه خواهر که تو سن 18 سالگی ازدواج کرده و الانم دو تا بچه داره و فکر میکنم 25 سالشه؛ داره؛قراره با برادر کوچکترش ، از عید دامداریشون رو با وام گسترش بدن و روش سرمایه گذاری کنه؛
به هر نحوی و با هر دلیلی خواستم قانعش کنم اما قبول نمیکنه که بزاره بره
4 بار حضورا منو دیده و دو بار باهم صحبت کردیم(حضوری حرف خاصی نزدیم و همیشه غیر حضوری حرف زدیم)
من متوجه اشتباهم شدم که نباید با پسری تو این سن چت میکردم چون هیچ وقت تصور نمیکردم کسی با شرایط افتضاح روحیم و کارایی که کردم و دلایل قانع کننده ای که همیشه ازشون استفاده میکردم و طرف مقابل خودش کنار میکشید، عاشقم بشه و منو به نحوی درگیر کنه ؛
قرار شده مانعی برای درسم نباشه، رعایت احوالم رو بکنه و طبق نظر من رفتار کنه ... به هیچ وجه رفتاری از خودش نشون نداده که نشون دهنده قصد و افکار پلیدش توش باشه؛ و از هر نظر که میبینم بنظر در حرفاش صادقه
میخوام بدونم من باید با این ارتباط چیکار کنم؟! میخوام نظرتون رو بدونم
ممنون



با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

خودارضائی و حق الناس

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که طرح آن با آیدی خودشون ممکن نبود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام
من تو گذشته درگیر گناه استمناء بودم ، چند وقتیه به لطف خدا توبه کردم اما یه موضوع عذابم میده اگه استمناء با عکس آدم هایی که اطرافمون هستن مثل اقوام حق الناس است یا نه .
با تشکر




با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

@};-

افسردگی خانم و اجازه خروج از منزل

انجمن: 

سلام .
اگر ممانعت شوهر از خروج زن از منزل و فعالیت های کاری واجتماعی باعث افسردگی زن شود آیا باز هم اطاعت واجب است ؟

وسواس در غسل جنابت

انجمن: 

سلام
پرسش خاصی ندارم. فقط شرح حالم رو می نویسم.
من یک جوون 28 ساله هستم که از همون ابتدا در غسل جنابت و نجس و پاکی وسواس داشتم. سال ها با این وسواسم مبارزه کردم و تونستم یکم در مساله نجس و پاکی اصلاح کنم خودم رو ولی وسواس در غسل جنابت من هیچوقت حل نشد و همینطور وسواس در اینکه جنب شدم یا نه. این وسواس روزها و هفته ها وقت منو میگرفت. گاهی یکبار که محتلم میشدم به مدت یک هفته هر روز به حموم میرفتم و وقتی که برمیگشتتم باز هم شک میکردم که فلان قسمت آب رسید یا نه. دیگه به مرز جنون رسیدم. و در تمام مدتی که احساس ناپاکی میکردم زندگیم کاملا فلج بود. به خاطر اینکه میگفتم یک فرد جنب که نباید با این وضعیت به کار نزدیک شه چرا که ناپاکی رو به اون کار هم منتقل میکنه چرا که طبق احادیث فلان و فلان تتا زمانی که جنبه فرشتگان لعنتش میکنن. کلا دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت، تقریبا همیشه احساس بسیار بدی داشتم.
الان تصمیم گرفتم که دینم رو تغییر بدم. احتمالا مسیحی میشم یا هر دینی که بر پایه یکتاپرستی هست ولی شریعت سختگیرانه اسلام رو نداره. من از یکنفر هیچوقت نمیگذرم و روز قیامت حتما میخوام که بازخواست بشه و اون امام صادق هست که معلوم نیست این حدیث رو از کجا درآورده که اگر به اندازه سر سوزنی از بدن خشک بماند غسل باطل است. این حدیث عامل بدبختی و پایه تمام وسواس های من و خیلی دیگه از آدم هاست. چطور پیامبر با 3 لیتر آب غسل میکردن و سر سوزنی از بدنشون خشک نمیمونده آخه مگر ممکنه.
این درد دلم بود که بخاطر شریعت سختگیرانه اسلام دیگه ازش روبرگردان شدم و ازش فراری شدم کاش اسلام دین آسونتری بود.

به نظرتون برای حل مشکلات زندگی ام چیکار کنم؟

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب و خسته نباشید .

بنده یه پسر 22 ساله هستم که دچار مشکلات خاصی هستم که بهم گفتن جنبه ی ماورایی داره ، یک نفر هم نگفتن بلکه چندین نفر متخصص علوم غریبه بهم گفتن .

اما جریان چیه ؟ به گفته ی یکی از اعضای گروه های علوم غریبه ای حدود 25 سال پیش برای مادر بنده یک طلسم زدن که باعث دیوانگی مادرم شده ، مشکلات مادرمم درست از همین زمان شروع شده .

مادرم به حدی مریض و افسرده است که حتی به صورت غیر عمد اقدام به کشتن من کرده بود یکبارم زمانی که منو حامله بود وقتی که به خاطر افکار منفی میخواست بره توی کمد پنهان بشه کمد افتاده بود و نزدیک بود بیوفته روش که در کمد به صورتی مانع شده بود که کمد کامل بیوفته روش و ... ( البته به گفته ی پدرم )

یک بار میخواست منو بندازه توی چاه ( اون موقع حدود 5 یا 6 سال داشتم فکر کنم ) که من فرار کردم و وقتی دید نمیتونه منو بندازه توی چاه خودش رفت بپره که اون دفعه هم توی راه چاه گیر کرده بود و نتونسته بود خودشو بکشه و منم سریع رفتم و کمک آوردم و مانع شدیم .

خلاصه از وقتی چشممو باز کردم زندگیم به خاطر بیماری روانی مادرم جهنم شده بود ، البته مادرم تقصیری نداشت و طلسم شده بود و یا حداقل مریض بود و من ازش هیچ کینه ای به دل ندارم و حتی خیلی هم دوستش دارم .

ولی این مشکلات ( بیماری مادرم، فقر، دعواهای خانوادگی و ... ) اینقدر بهم فشار آورده بود که کاملا زمینه ی دیوانه شدن من فراهم شده بود تا اینکه حدود 12 سال پیش یه طلسم دیگه هم برای من زدن و از اون زمان قشنگ یادمه که انگار یکی اومد توی ذهنم گفت میخوام یه چیزایی یادت بدم که قوی بشی ولی نباید به هیشکی بگی و ...

البته صدا نمیشنیدم ها ، فکر بود ولی انگار یکی باهام حرف میزد .

خلاصه از اون زمان بیماری منم شروع شد و به زمین و زمان بد بین شدم تا جایی که فکر میکردم بعضی از اعضای خانواده ام واسه شیطان کار میکنن و ...

دیگه خدا میدونه بیماریمو چند تا دکتر رفتیم که درمان کنن ولی هیچ کدوم نتونستن تا اینکه اقدام به یه کاری شبیه خودکشی کردم و افتادم بیمارستان روانی ...

اولش که اینقدر بهم قرص داده بودن حتی نمیتونستم غذامو بجووم ، ولی کم کم که دیدن خطری ندارم و با انتقالم به بخش کودکان داروهامو کمتر کردن و به زندگی تقریبا عادی برگشتم .

الان مشکلاتی مثل افکار و عقاید عجیب غریب دارم ولی دیگه بهشون عمل نمیکنم ، ولی هنوز افکار و عقایدش از من برطرف نشدن ، مثلا فکر میکنم بدن آدما انرژی خاصی داره و دائما نگران انرژی بدنم هستم .

تقریبا عقایدمم داشتم به خاطر اسلام عوض میکردم که وارد گروه های علوم غریبه شدم به صورت اتفاقی و متوجه شدم که واقعا توی بدن انسان انرژی های خاصی به اسم چاکرا وجود داره و ... که تقریبا تاییدی بر عقاید من بود و باعث شد که به عقایدم برگردم .

اونجا بهم گفتن یه زن عاشق تو شده و تو رو طلسم کرده که نمیزاره ازدواج کنی و کاراتو بسته و نمیزاره محتلم بشی و بهت فشار میاد .

ازشون پرسیدم آیا این زنی که عاشق من شده همون زنی هست که مادرمو 25 سال پیش طلسم کرده یا خودمو 12 سال پیش و اونا گفتن نه ! و خیلی خوشحال شدم چون کسی که منو دوست داره نمیخوام دستش آلوده به کارهای بد باشه که عاقبتش بد بشه و نمیخوام بهش آسیبی برسه ، درسته اون از راه دیگه ای وارد شده و رفته منو طلسم کرده و من مجبور میشم گناه کنم تا بدنم منفجر نشه ولی به حرمت همین علاقه ای که به من داره نمیخوام براش مشکلی به وجود بیاد .

خلاصه اینکه من الان با دو تا مشکل اساسی روبرو هستم .

  1. طلسمی که باعث دیوانگی من و مادرم شده و طبیعتا از زندگی عقب افتادم
  2. آوارگی و سرگردانی در امور زندگی

از ترس اینکه مبادا کسی که بهش مراجعه کنم موقع باطل کردن طلسمم به کسی که به من علاقه داره آسیبی وارد کنه یا مشکلی براش به وجود بیاد ( آخه اونم طلسمم کرده ) پیش کسی هم نمیرم که طلسممو باطل کنه ، البته قبلا که اینو نمیدونستم بابام پیش چند نفر رفته بود ولی اونا با تایید اینکه من طلسم دارم نتونسته بودن باطلش کنن .

حالا با توجه به این موضوع که من نیاز به ازدواج دارم و با توجه به بیماریم دو تا راه جلوم دارم .

  1. با استفاده از روش های حرام خودمو آروم کنم که طبیعتا راحت ترین گزینه است .
  2. شما به من راه حل بدید .

البته یه موضوعی که منو بسیار اذیت میکنه اینه که کسایی که به سحر و جادو اعتقاد چندانی ندارن میگن برو پزشک اورولوژی و من میخوام ازشون بپرسم که چرا با اینکه 10 ساله به پزشک اعصاب و روان مراجعه میکنم هنوز بهبودی پیدا نکردم ؟

برای من به خاطر بیماری روانیم و حساسیتم اینکه برم پیش پزشک خیلی ببخشید عورتمو معاینه و آزمایش کنن و عکس برداری سونوگرافی و ... بکنن از مرگ سختره !

خلاصه کلام :

نیاز فوری به ازدواج دارم ولی یه نفر میگن دوستت داره و اونم پیش قدم نمیشه ( نمیدونم نمیخواد یا نمیتونه )

شرایط ازدواجم در حد صفره و شاید منفی هم هست به خاطر بیماری روانی و ...

صبر و طاقتم به سر اومده و به خاطر طلسم مجبورم گناه کنم چون شب ها توی خواب محتلم نمیشم ( یکبار اینقدر مقاومت کردم که بعد از دردهای بسیار شدید مجبور به اون کار شدم )

به خاطر اینکه کسی که دوستم داره هم طلسمم کرده و به خاطر اینکه مشکلی براش پیش نیاد نمیتونم به دعانویس مراجعه کنم تا مشکلی برای او پیش نیاد و بیشتر از این نابود نشم .

امروز هم یه سخنرانی گوش کردم که گفته تشکیل خانواده بدید حتی اگر شرایط کامل ندارید و ... و احساس گناهم بیشتر شد .

با تشکر از شما ببخشید طولانی شد گل

ناامید از ازدواج

انجمن: 

با سلام من دختر32ساله مجرد هستم که به شدت ناامیدم از ازدواج کردن بااینکه زمانی خواستگارانی داشتم ولی به دلایلی قسمت نشد شاید 2.3مورد بیشتر ازسمت من رد شدند ومابقی ازسمت طرف مقابل ولی الان همش افسوس میخورم که شاید باید یکی رو قبول میکردم بااینکه سخت گیر نبودم ولی یا خوشم نیومده یا شرایط اخلاقی دینی طرف رو دوست نداشتم الان نمیدونم چه دعایی کنم که حاجت بگیرم ازطرفی مادرم میگوید قسمت نبوده اگربود تاالان ازدواج کرده بودی ولی باهمه این تفاسیر میترسم که ازدواج نکنم واین باعث افسردگیم شده مخصوصا که همه دوستانم ازدواج کردند .راهنماییم کنید آیا واقعا قسمتم نبوده ؟چه دعایی کنم حاجتم روا شود؟

درخواست راهنمایی در خصوص مهاجرت و حجاب و تحصیل

انجمن: 

هوالعلی الکبیر

سلام و عرض ادب

میخواستم ازتون مشورت بگیرم که کدام کشورها برای مهاجرت و تحصیل خوبن از لحاظ :

1-ایجاد نکردن مزاحمت برا محجبه ها

2-سطح بالای علمی دانشگاه ها

3-رایگان بودن دانشگاه ها (میخوام ادامه تحصیل بدم در سطح فوق لیسانس برای روانشناسی)

4-پیدا کردن کار

5- اب و هوای خوب بخصوص ابری

6- مردم خوب

7-هزینه کم برای زندگی

لطفا اگه اطلاعاتی ندارید بگذارید تاپیک باز بمونه شاید از اعضای اسکدین کسی اطلاع داشته باشه

متشکرم

تسلط عجیب زنان بر مردان

[="Times New Roman"][="Black"]سلام و عرض احترام خدمت کارشناس محترم.

مدتیه یه مسئله ای ذهنمو مشغول کرده ، اونم اینه که من فکر میکنم خداوند قدرت عجیبی به زن ها داده که به این راحتی به مردها مسلط میشن.

شاید از همه ی خانواده هایی که توی کل زندگیم شناختم ده نفر نباشن که مرد واقعا زندگی رو کنترل میکنه. باقی موارد همه کاره ی زندگی زن هست و در واقع مرد زن ذلیلی رو می پذیره.

چیزی که شدیدا باعث خنده ی من میشه اینه که مردی که اختیار و کنترل زندگیش دست زنش هست خودش احساس میکنه همه کاره خودشه ولی واقعیت چیز دیگه ایه.

مثال 1 :

زوجی رو میشناسم که حدود پانزده سال پیش ازدواج کردند ، آقا برای خرید لباس عروس حتی حاضر نمیشد مچ عروس به اندازه ی دو بند انگشت معلوم باشه. یعنی خیلی غیرتی و مذهبی و ..( ارواح عمت )
حالا زن خونه چادر و این چیزا رو گذاشت کنار ، به شدت هم به شوهرش مسلط شده و هرچی میگه شوهرش مجبور به اجرای دستورات هست. حالا روی چه حسابی نمی دونم.

مثال 2:
زوجی رو میشناسم که بیش از پانزده سال پیش ازدواج کردند ، روزهای اول روابطشون اینجوری بود که

زن: عزیزم میشه این شکلات رو واسم باز کنی؟
مرد: باشه عزیزم
زن: مرسی عزیزم

اما امروز
زن: بووووق بووووق بووووووووووووق
مرد: sad

مثال 3:
زوجی رو میشناسم که بیش از پانزده سال پیش ازدواج کردند ، روزهای اول روابطشون مثل مثال 2 بود.
اما امروز:
مرد( با شوخی ): ما باید فکر زن دوم باشیم.
زن: این منم که تورو طلاق میدم نه تو منو.

خیلی خیلی مثال می تونم بزنم ولی طولانی میشه.

در کنار اینها خانواده های زیادی هستن که زن به این شکل مسلط نیست که توی روی شوهرش حرف بزنه
ولی با زبونش یه کاری میکنه که مرد در حالی که احساس اقتدار میکنه و حس میکنه افسار زندگی دست خودشه و زنش کاملا مطیع هست ، تمام دستورات خانم رو اجرا میکنه.

مثلا مورد داشتیم مرد اوایل ازدواج خیلی زنش رو کتک میزد ، ولی به مرور زمان زن باز هم از زبونش استفاده کرد و همه ی کارهایی که می خواست رو مرد انجام داد و انجام میده.
و هنوزم اگر موردی پیش بیاد باز هم زنش رو کتک میزنه یا از خونه میندازه بیرون ، ولی مسئله اینه که بیش از بیست ساله مرد دیگه احساس نمی کنه که زنش ازش سرپیچی میکنه
و حس میکنه همه کاره ی زندگی خودشه ، ولی درواقع همه کاره زنش هست ولی جور دیگه ای کارش رو پیش می بره.

حقیقتش من فکر میکنم خدا قدرت ویژه ای به زنها داده که اینجوری می تونن مردهای به شدت بد قلق رو رام کنند.

1- آیا واقعا زن ها قدرت خاصی دارند؟

2- آیا مردها از ترس آبرو و برای حفظ زندگی سکوت میکنند؟

3- چنین زندگی هایی چقدر به جدی نگرفتن تحقیق در ازدواج ارتباط داره؟

4- چجوری میشه از این شرایط خارج شد؟[/][/]