ازدواج + راهکار بهتر + فرد مناسب

آیا با این شرایط می تونم ازدواج کنم؟

سلام
من 25 سالمه و 5 سال با آقایی ارتباط داشتم البته به قصد ازدواج و دو دفعه هم اومدن خواستگاری
خانواده ی من به خاطر شرایط بدی که داشتن راضی نبودن ولی چون من اصرار داشتم به خاطر من حاضر شدن قبول کنن ولی خانواده ی ایشون که خییییلی هم سطحشون از ما پایین تره با ایرادات الکی مثلا اینکه من عینک میزنم بهونه آوردن و قبول نکردن
خانواده هامون از ارتباط ما خبر نداشتن و ما هر دو تلاش کردیم تا خانواده ی آقا هم راضی بشن که متاسفانه نشد
و من حس کردم ایشون خیلی کم داره تلاش میکنه و تو این 5 سالم یک دفعه خیانت کرده بود
منم بهش گفتن تا آخر 13 امسال فرصت داره خانوادشو راضی کنه و بیاد خواستگاری و اگر نیومد من دیگه باهاش ازدواج نمیکنم
راستش مشکلی که دارم اینه که ما رابطه ی خیلی نزدیک با هم داشتیم و متاسفانه دیگه دختر نیستم
خانواده ی ما مذهبی هستن و اصلا این چیزا تو خانوادمون نیست و من چون قول ازدواج داده بود این کارو کردم و واقعا میدونم چقققققدر اشتباه کردم و حق خودمو ضایع کردم اونم برای پسری که اصلا در حدم نبود و واقعا همه چیزش از من کمتره
تموم دوستام که این موضوعو میدونن میگن جراحی کن و به کسی نگو و با آدمی که ارزشتو داشته باشه ازدواج کن ولی من نمیتونم به کسی دروغ بگم نمیتونم تا آخر عمرم عذاب وجدان داشته باشم تازه این اشتباه من بوده و حس میکنم نباید زندگی کسی دیگه رو به خاطر اشتباه خودم خراب کنم
نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی من دختر خوشگلی هستم و هنرمندم و خیلی هم خوش اخلاقم اینا رو همه میگن و دوستام چون منو میشناسن میگن حیفی و حق خودتو ضایع نکن میگن با خوشبخت کردن فرد جدید زندگیت اشتباهتو جبران کن
من ترس اذیت کردن اون آقا رو هم دارم چون اون به شدت منو دوست داره و میگه این کارو باهام کرده که من نتونم با کسی دیگه ازدواج کنم
نمیدونم باید چیکار کنم واقعا تنهام و نمیخوام با گفتن این چیزا به خانوادم اذیتشون کنم پدر من مریض هستن و حالشون بد میشه اگر بغهمن و منم نمیخوام آبروی خودمو ببرم
فک کردم به هر خواستگاری که خیلی ازم خوشش اومد این موضوعو بگم و اگر تونست مردونگی کنه و اشتباهمو نادیده بگیره باهاش ازدواج کنم
خواهش میکنم کمکم کنید

نحوه‌ی پرسیدن سوالات مهم در خواستگاری

سلام. خواستگاری دارم که بسیار مذهبی است و تقریبا از نظر بیشتر شرایط باهم همخوانی داریم.فقط در جلسه حضوری که صحبت کردم متوجه شدم به پاکیزگی اهمیت نمی دهد وجسارتا دهانش بو می دهد وفکر می کنم اهل عطر و ادکلن نیست .چگونه در مورد این مسایل با او صحبت کنم

سردرگمی در موضوع ازدواج خواهرم

سلام و عرض ادب

خواهرم حدود 42 سال دارد و هنوز ازدواج نکرده ظاهر خوبی دارد دانشگاه تحصیل کرده و اهل نماز و روزه است . ما خانواده مذهبی هستیم.

البته گرچه 42 سال دارد ولی خیلی جوانتر از سنش هست یعنی تقریبا 25 ساله یا کمتر به نظر می رسد.

الان خواستگاری دارد که 47 ساله است ولی قبلا معتاد بوده و شاید بیش از یکسال است که ترک کرده و در جایی مشغول است.

خواستگار خواهرم الان شاید بیش از یکماه است که جهت عقد کاری نکرده و خیلی علاقه و تمایل به عقد ندارد.

این آقا ظاهر خوبی ندارد و خیلی بد چهره و لاغر است، اهل نماز نیست . خانواده اش مذهبی نیستند. خانواده ای ساده و معمولی هستند.

بعد از ازمایش خون قرار بود بعد از یکهفته به کلاس مشاوره بیاید که آنروز نیامد و گفتند بشدت مریض شده .

بعد از بیش از یکماه خودش گفت که پلاکتهای خونم پایین و تقریبا 70 هست و دندانهایم نیز مصنوعی است.

البته بعد از تحقیق فهمیدیم که پدرش و برادر متاهلش معتاد هستند. و یکی از برادران دیگرش نیز بر اثر اعتیاد (تزریقی) فوت کرده.

همچنین متوجه شدیم که خودش هم قبلا معتاد بوده و ترک کرده و به کاری چسبیده. البته ما این اطلاعات راجع به اعتیاد را اصلا به آنها نگفتیم و آنها در جریان نیستند که ما خبر داریم.

با وجود این مسائل این آقا هنوز هم شک دارد و می خواهد بعد از یکماه رفت و آمد تصمیم بگیرد.

الان خواهرم به این فرد علاقه دارد و میگوید فردی باشخصیت و مودب است گرچه خانواده ام تمایلی به این وصلت ندارند.

من هر چه می گویم این شخص از نظر فرهنگی ، مذهبی ، ظاهری با ما جور نیست ولی خواهرم می گوید من 42 سال دارم و اگر ازدواج نکنم باید زن پیرمرد بشوم چون دیگر خواستگاری برایم نخواهد آمد. و مجرد ماندن بهتر از اینست که زن پیرمرد شوم.

لطفا ما را در این باره راهنمایی کنید.

ممنون از شما .

از خواسته تا عمل (مصاحبه ،ازدواج آسان) **مصاحبه با کاربر گرامی سرکار یارب**



نقل قول:

هر پسر و دختری که پا به دوران جوانی می گذارد، بزرگترین آرزویش ازدواج و ایجاد کانون گرم و پر مهر خانواده است، تا یار و مونس و محرم راز پیدا کند و از نعمت زندگی مشترک زناشویی، استقلال و آزادی بیشتری بهره مند گردد. پسران و دختران جوان سعادت خود را در سایه زندگی مشترک جستجو می کنند.
چنین میلی بطور طبیعی و فطری در انسانها وجود دارد و نمی توان از آن صرف نظر کرد. آری بزرگترین پناهگاه مطمئن برای جوانان، کانون گرم خانوادگی است که می توانند اضطرابهای درونی خود را در آن به اطمینان، استقامت و آرامش تبدیل کنند و غمها و نگرانیهای خود را از یاد ببرند. امر ازدواج و تحقق آن در جامعه باید برای همه کس آسان باشد. چرا که این امر یک ضرورت حیاتی است، مانند آب و نان که در هر جامعه ای از همه کالاها ضروری تر و مهم تر است.
ولی متاسفانه در جامعه امروزی ما روز بروز بر تشریفات، سنگینی مهریه ها، اسرافها و تجمل گرایی ها افزوده می شود! که تحمل پی آمدهای آن برای عموم افراد جامعه دشوار و چه بسا برای بعضی غیر ممکن می باشد، و پدر و مادران هم هیچ توجهی به این امر مهم نمی کنند.
بلکه بعضی از پدران و مادران با رقابتهای غلط، فرزندان خود به ویژه دختران جوان خود را به سوی بدبختی سوق می دهند. دختری که هنوز در سنین نوجوانی بسر می برد و در اول راه است، مادران با توقعات زیاد، آن هم نا معقول و غیر ممکن، باعث تباه شدن دو انسانی که به هم پناه می آورند، می شوند. مادران بجای اینکه دختران خود را به سازگاری، ساده زیستی و ارزشهای انسانی راهنمایی کنند، تشریفات و زرق و برق ظاهری را در چشم فرزند جوان خود بزرگ جلوه می دهند.
جای بسی تاسف است که پرده های ضخیم غفلت و نادانی چشم و گوش و دل برخی افراد ظاهر بین را چنان بسته است که همه ارزشها و سعادت و عاقبت و عافیت و راحتی فرزندان خود را در سایه پول، تجمل و ژست و خوش تیپ بودن و حسن قیافه می جویند! شگفتا که اینان راه شقاوت می پویند!.





باسلام به منظور ترویج ازدواج اسان در نظر داریم با جوانانی که ازدواج آسان داشته اند مصاحبه ای ترتیب دهیم.

اولین مهمان عزیر ما سرکار یارب می باشند در ادامه مصاحبه ما با ایشان را میخوانید.

سوالات خود را تا فردا شب برای بنده ارسال کنید تا یکجا در اختیار مهمان محترم تایپک قرار دهیم.

تایپک تا ارسال پاسخ مهمان محترم بسته خواهد بود.


ازدواج با فردی که پدرش معتاد است

سلام
خواستگاری دارم با توجه به تحقیق هایی که انجام دادیم از نظر مذهبی و فرهنگی و اخلاقی تایید شدند
اما به جز یک مورد که پدر این خانواده تریاک مصرف می کنن در این مورد که پرس و جو کردیم گفتند به علت اینکه قبلا جراحی قلب باز انجام دادند و بیماری قندخون دارند گفته شده که این کار را انجام بدهند
من الان دچار تردید شدم که ایا با این اقا پسر صحبت کنم یا نه؟می ترسم در آینده این کار روی پسر و اگر ازدواج کردیم روی فرزندان تاثیر بذاره
لطفا راهنمایی کنید.

ازدواج با کسی که با همه ی فعالیتهای اجتماعی خانم مخالف است

سلام
من دختری بیست و چهر ساله ام و دنشجوی ارشد. تصمیم داشتم بعد از پایان مقطع ارشد حوزه برم و کار فرهنگی بکنم. با توجه به سوابقی که دارم فکر میکنم موفق هم باشم
و در خانه ای بزرگ شدم که مادرم علاوه بر کار- معلمی - درسش رو هم با تشویقهای پدرم خواند و مدرک دنشگاهیش حتی از پدرم بیشتر شد اما باز ایشون مادرم رو به تحصیل بیشتر تشویق میکردن. خانم های دیگر اطرافم هم همینطور بودن و من هم چنین ذهنیتی در ذهنم بود
البته کارهای خانه برام در اولویت هست و میدانم وظیفه ی اصلیم در خانه ست اما همیشه فکر میکردم میتوانم به هر دو برسم و میدانم خانواده انقدر برام مهم هست که در صورت بروز مشکل فعلیت های اجتماعیم رو تعطیل بکنم. اما الان و به خصوص تا قبل از بچه دار شدن فکر میکنم نیازی نیست
به علاوه در خانه ی پدرم هم محدود نبودیم و بدون ایشون مسافرت زیاد میرفتیم. مثلا اردو جهادی یا راهیان نور که با بسیج میرم و یا گاهی چند روزی با یکی از خانمهای فامیل که مجردند مشهد میرفتیم (البته اونجا فامیل داریم) و یا دنشجویی کربلا رفتم ووو
حالا خواستگاری برام اومده که همه ی ملاکهای دیگش خوبه اما با همه ی این فعایتها مخالفه. حتی تحصیل در حوزه. یک کدبانوی کامل میخواد و خانم خانه...البته من به کارهی خانه میرسم دست پختم هم بد نیست اما خیاطی وووو...نه....علاقه هم ندارم
خانم های اطراف ایشون همه همینطور خانه دار بودن و خانمهای اطاف من عکس(البته سنشون هم 8سال از من بیشتره که منو به شک انداخته)با
همه ی اینها چه کار کنم؟اطرافیان میگن قبول کن. میگن در مورد تحصیل در حوزه چون مذهبی ست راضی میشه و کارهای فرهنگی رو هم میشه در خانه انجام داد ... اما میترسم اختلافات به اینجا ختم نشه

چگونه چند همسر را مدیریت کنیم؟ (مديريت سازگاري هووها)

انجمن: 

سلام

قبلا در چند تاپیک مجزا در مورد وجود بیش از هفت میلیون زن حول و حوش 30 سال و مطلقه/بیوه/ مایوس از ازدواج، مدارکی ارائه شد

همچنین گفته شد که حداقل در یک پژوهش نشان داده شد که تقریبا نیمی از دختران، خواهان آن هستند که حتی به عنوان زن دوم، ازدواج کنند (منبع)

وجود زنان مجرد با سن پایین در کشور باعث معضلات زیاد اخلاقی شده است

چیزی که باعث شد تا به فکر ایجاد این تاپیک بیفتم، صحبت هایم با یکی از دانشجویان دکتری سر میز ناهار بوده است

ابتدا عرض کنم که ایشان به چیزی معتقد نیستند!. ایشان در سن 20 سالگی ازدواج کرده اند و تقریبا 10 سال از ازدواجشان می گذرد. در شهر خودشان هم کارمند هستند

سه روز هفته را به عنوان تحصیل به تهران می آیند که یک روز آن را در کلاس های دانشگاه سپری می کنند و دو روز دیگر در خدمت شریک جنسیشان هستند!

چه بخواهیم و چه نخواهیم بخش زیادی از آن چند میلیون زن، نیاز جنسی دارند. مخصوصا این که قبلا هم تجربه آن را داشته اند. اگر از راه مشروع تامین نشود، از راه دیگری تامین می کنند. همانگونه که این شخص امروز صحبتش را می کرد

سوال من به طور واضح این است:
مردی از طریق شرعی و قانونی 2 یا چند همسر اختیار نمود. راهکار عملی شما برای مدیریت صحیح این نوع زندگی چیست؟

------
پی نوشت؛ لطفا دوستانی که مخالف چند همسری هستند تاپیک های دیگری را برای ارائه نظراتشان انتخاب بفرمایند. اینجا جایش نیست!

با تشکر

از بین رفتن اعتماد قبل از ازدواج

انجمن: 

سلام.
دختری 27 ساله هستم که مدت 9 ماهه با پسری که خارج از کشور زندگی میکنه ارتباط دارم.
آشنایی و ارتباط ما از طریق واسطه(دوست صمیمی و چندین ساله ایشون) و برای ازدواج بود.
چند ماه پیش پدر این آقا به محل کارم اومد و خواست مثلا بدون اطلاع قبلی, منو ببینه همون شخص واسطه بعد از رفتن ایشون به من جریانو گفت ولی چندین بار قسمم داد که به کسی نگم وگرنه خودش بی اعتبار میشه. به همین دلیل من به دوستم چیزی نگفتم و حتی وقتی جریان پدرش رو برام تعریف کرد طوری وانمود کردم که انگار اطلاع ندارم.
الان بعد از چند ماه به طریقی شک کرده بود(حدس میزنم خود اون رابط بهش گفته) که من اطلاع داشتم و وقتی دوباره پرسید نتونستم دروغ بگم و جریانوگفتم. ولی خیلی عصبانی شد و گفت به من کلک زدی من چطور میتونم بهت اعتماد کنم و از کجا معلوم راجع به چیزهای دیگه و پسرها به من دروغ نمیگی...

خواهش میکنم کمکم کنید چکار کنم که متوجه بشه فقط بخاطر قسمی که خورده بودم اینکارو کردم وگرنه دلیلی نداشت ازش پنهان کنم. 1بار بهش پیام دادم و عذر خواهی کردم زنگ زد و گفت باید فکر کنیم من نمیتونم دوباره اعتماد کنم شاید خیلی چیزای دیگه ازم پنهان کرده باشی اصلا شاید دیگه نتونم ادامه بدم.
لطفا راهنماییم کنید چکار کنم. چطور بهش بفهمونم اون واسطه از سادگیم سواستفاده کرد و نذاشت بهش جریان رو بگم ولی الان برای نابود کردن رابطمون بعد از چند ماه این جریانو رو کرده. اگه زنگ زد چی بهش بگم که دوباره باورم کنه.
من شرایط کمک گرفتن حضوری از مشاور رو ندارم خواهش میکنم در اسرع وقت راهنماییم کنید زندگیم برای هیچ و پوچ به هم ریخته