جمع بندی مشاوره و تربیت

تهمت خواستگارم به من!

سلام.خسته نباشین.من دختری ۲۴ساله هستم ک در هنرستان فنی حرفه ایی رشه الکترونیک خوندم بلافاصله بعداز اتمام درسم دانشگاه روزانه ساری برای کاردانی قبول شدم بعداز کاردانی یکسال پشت کنکور موندم و بالاخره تهران روزانه قبول شدم.من ی خواهر بزرگتر از خودم دارم ومادرم مجاب بودن ک اول ایشون ازدواج کنن بعدمن ولی بخاطر حرف مردم بالاخره یکیو برای خواستگاری من ب خونمون راه دادن.این اقا دوسال از خودم بزرگتر بودن و موقعیت تقریبا خوبی داشتن اما وقتی ک باهاشون صحبت کردم و درمورد دانشگام صحبت کردم بهم تهمت لاشی بودن زدن.من ی دختر کاملا خجالتیم و اصلا رو ندارم ک با ی پسر مثل بعضی از دخترا ک پسرارو یک جا قورت میدن صحبت کنم.در طی صحبت های ایشون من ی مقداری سکوت میکردم و ایشون از رو سکوت من بهم این تهمتو زدن خودشون از موقعیت مالی خوبی برخوردار نبودن در صورتی ک موقعیت اقتصادی ما از اونا خیلی بهتر بود و بهم توهین گدا گشنه بودن زد حالا الان نگرانم ک نکنه بقیه هم همین حس داشته باشن درصورتی ک من اصلا ی همچین دختری نیستم وای کاشکی کمکم کنین

با مدرک مهندسی چطوری می تونم وارد حوزه شوم؟

[="Microsoft Sans Serif"][="DarkGreen"]با سلام و احترام
بنده 27 سال سن دارم و مهندس کامپیوتر-نرم افزار هستم ...
بنده قصد دارم در یکی از حوزه های علمیه خواهران تهران تحصیل کنم ...
تا حدودی سرچ کردم و سایت مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران مطالب و راهنماها رو مطالعه کردم...

خواستم ببینم بنده سنم میخوره برای سطح 2 ؟
برای سطح 2 باید آزمون ورودی بدهم ؟
شهریه داره تحصیل در حوزه های علمیه خواهران تهران ؟اگر بله چقدر ترمی ؟
و چطوری میشه انتخاب کرد مدرسه علمیه ای نزدیک محل زندگیمون رو ؟
سوالاتی که برای قبول در آزمون کتبی به چه صورت هست ؟ یا در مصاحبه شفاهی به چه صورت هست ؟[/][/]

ازدواج فامیلی و نداشتن حس علاقه

سلام
پسر عمه ی من خواستگارم هست، طبق گفته خودش چند سالی هست که به من علاقه داره، شرایط خوبی داره و طبق رفتارهایی که در جمع های فامیلی ازش دیدم پسر خوبی هستف ولی با دوبار صحبت کردن مستقیم و صحبت کردن با هم در تلگرام حسی به او ندارم و این برای من شک و دو دلی ایجاد کرده ، او خیلی مطمن به خودش و جواب مثبت من هست و چند باری این رو ذکر کرده و این هم حس بدی رو در من ایجاد میکنه
این نداشتن علاقه مشکلی ایجاد میکنه؟؟ممکنه بعدا ایجاد شه؟؟ آیا این دلیل ، دلیل مناسبی برای رد کردن او هست؟ یا باید هنوز فرصت بیشتری داد؟
آدمی با استرس بالا م و بسیار از ازدواج کردن هم میترسم و حس میکنم آمادگی ازدواج ندارم و مشکل از منه و نمیتونم بپذیرم و مسئولیت رو قبول کنم و اعتماد بنفس پایینی نیز دارم.
واقعا نمیدونم باید چیکار کنم.
ممنون میشم بهم کمک کنید.

حقارت و خواستگاری

با سلام

این سوال ذهن منو مشغول کرده که پسری میخواهد از دخترخانمی خواستگاری کند که احتمال شنیدن جواب رد دارد آیا با خواستگاری کردن خود را خوار نکرده است؟

وابستگی به دوست هم جنس و عذاب وجدان همزمان

سلام..مشابه این موضوع قبلا توسایت مطرح شده ولی بسته شده بود بحث ومن نمیتونستم ادامش بدم..این شد که موضوع جدید زدم حالا اگه اشتباهم شد بذارید به حساب تازه وارد بودنم..
خب من ۱۶ سالمه...توخونواده ای بزرگ شدم که درس و دانشگاه اینده من خیلی واسشون ملاکه..از اول ابتدایی شاگرد اول بودم همیشه همه معلما ازم راضی بودن و پیش مامان بابام تعریف میکردن ازم و میگفتن این هم توکلاس خیلی ساکته هم خوب درس میخونه..اما وقتی من دوم دبیرستان انتخاب رشته کردم و رفتم انسانی از دوستام جداشدم و رفتم یه مدرسه جدید با دوستای جدید..رفتم توی یه اکیپ چهارنفره ک انقد میخندیدن و باحال بودن جذبشون شدم و عضوثابت اون گروه شدم..
کم کم میفهمیدم ک اینا زیاد اهل درس نیستن و ترجیح میدن ک سر درس دادن معلم،معلمو مسخره کنن و بخندن و درس گوش نکنن..یه وقتایی منم واقعا خندم میگرفت و میخندیدم باهاشون و درس گوش نمیدادم ولی یه وقتایی ک عصبانی میشدم یا حتی خوب بهشون میگفتم بچها نخندین درس گوش کنیم بازم کار خودشونو میکردن و منم میخواستم ناراحتشون نکنم ازشدن جدا نشدم به امیداینکه روم تاثیرنمیزارن...ازبین اون سه تا یکیشون خیلی جذبم کرد و جذبم شد..خیلی به هم وابسته شدیم کم کم بیشتر و بیشتر شد..
الان به جایی رسیدیم ک هردومون میگیم ایکاش انقد وابسته نبودیم..ولی کاری نمیتونیم بکنیم..درس من خیلی افت کرده ینی ما کل روز داریم باهم چت میکنیم توی تلگرام..حتی اگه بیرونم باشیم نت نداشته باشیم اس ام اس میدیم..یه وقتایی پیش میاد که من میگم مثلا یه ساعت اینا بریم برون گوشی باشیم پیش خونواده.ولی یجوری ناراحت میشه که منو وااقعا پشیمون میکنه ازحرفم...خیییلی حساسه و این موضوع اذیتم میکنه..اون خیلی وابسته تره نسبت به من..من بازم سعی میکنم یکم توطول روز برم درس بخونم ولی اون درس که نمیخونه هیجی درس نخوندنشو میزاره پای من میگه من بخاطر اینک دوست دارم و میخوام تو کل روز باتو حرف بزنم درس نمیخونی ولی تو میخوای بری درس بخونی چقد بدی اذیتم میکنی فلان بصار..

نمیدونم چیکارکنم واقعا..
از وضعیت درسیم هممه ناراضین.معلما..خونوادم..معد� �� �م به شدت افت کرده..سال دیگه کنکور دارم و دوست دارم بشینم سر درس ولی نمیزاره..مشاوره هم به هییچ وجه راضی نمیشه بره..فقط توروخدا از بیرون نگاه نکنین و راهکارای غیرعملی ندین ک مثلا اهمیت نده و خودت مهمی و فلان..اگ ناراحتش کنمو راه خودمو برم حواسمم سردرس نمیمونه و ازاونور بوم میفتم..عذاب وجدان میگیرم ناراحت شه.تا ناراحت میشه هم لاغرمیشه کلی،هین باعث تشدید عذاب وجدانمه..اصن نمیدونم دیگه چیکارکنم..هرحرف جدیدیم ک بزنم،میگ عوض شدی توقبلااینجوری نبودی دیگه منو دوست نداری هوایی شدی فلان بصار و کلی کش میده و گریه میکنه..مثلا اگ تو این تابستون شبا تاپنج صب بیدار میموندیم الان بیام بگم تا دوبیداربمونیم که صبح بتونیم درس بخونیم میگ چقد عوض شدی ثبات داشته باش منودیگ دوسنداری و این حرفا .اینم بگم ک بخاطر این دوستم من دیگه هیچ دوستی ندارم..همرو بمن گف باهاشون حرف نزن بیرون نرو فقط من فقط من...منم هی نمیخواسم ناراحت شه رابطمو با همه بریدم..خودشم همینکارو کرد

البته...اینم بگم ک ماحتی اگ کنارهم نباشیم همه چیمون هماهنگه..ینی خودش میخواد فیلم ببینه شب من میخوام درس بخونم میگ بیا فیلم ببین،میگم ن من میخوام درس بخونم ناراحت میشه میگ من دوسدارم همش باهم باشیم تو یدونه فیلم حاضرنیستی ببینی بامن..ببخشید که طولانی شد فقط خواستم همه جزئیاتو بدونید...
لطفا کمکم کنید که چیکارکنم هم درسموخیییلی خوب بخونم هم بااین دوست باشم ولی متعادل..یاحتی حاضرم دیگ باهاش دوست نباشم ولی یجوری ک ناراحت نشه دیگ زیاد..
آها یچیز دیگه..خیلیم نگران سلامتیه.یه سرفه کنم ازترس اینکه سرماخورده باشم تا نیم ساعت حالش گرفته میشه..سرما بخورم ک هیچی نابود مبشه کلا..بدون اغراق میگم..همش میگ اینو نخور اونو نخور ک یه بار چیزیت نشه..این کاراشم اذیتم میکنه نگرانی بیش از حدش..یه ذره قبل ازینکه بامن دوست بشع هم با دوست پسرش که خیلی دوسش داش بهم زده بود و قبلا کلی گریه کرده بود ولی بامن دوست شد دیگه خوب شده بود سرحال بود..
فککنم منو جایگزین اون کرددیگه..هووف کمک:-(
ممنون

به دنبال رهایی از وسواس فکری شدید

انجمن: 

با سلام و خسته نباشید خدمت شما خوشحالم خدا خواستو با این سایت اشنا شدم چون توان مالی حضوری مشاوره رفتنو ندارم از شما ممنون
شاید سوالم تکراری باشه ولی خواهش میکنم بخونید و کمکم کنید

منم دچار افکار وسواسی هستم مدت 10ساله اوایل بصورت مثلا این بود توهین نه اسم امان زمان میومد هی بلند میشدم سرپا یا فکرم میگف دعا بخون بخون صلوات بگو اسم یه امامو میوردم میگف امام دیگه ناراحت میشه همه رو کتابام مینوشتم برای کمکک یا دعا باز خوب بود ا ن حالت ولی بعدها شد توهین مثلا دانشگاه بودم خوابگاه چندبار کاری رو تکرار میکردم میخواستم وارد اتاق شم ت هین میکرد امام بدترین توهین از اول وارد میشوم و دوستان متهجب میشدن خیلی هم محبوب بودم بین دوستام و فرد در سخن و موفق و قبلا قاری قران و قشنگ قران میخونم هنوزم

و خلاصه کم کم افکار ب کوچیکترین کارهای من مثلا یه کتاب رو باز کنم برم صفحه بعد چندبار انجام میدادم گذاشتن لقمه غذا در دهان الان نفس کشیدن و قورت دادن اب دهانمم تکرار میکنم من هر حیوانی ببینم نعوذباالله فکر ربطش میده امامی خدا منو بلخسه بدترین شکل حالتش شاید شما هم ازم متنفر شید مثلا از سگ و میمون و خر بدم میاد جرات ندارم نگاه کنم به هیچ وجه میگه استعفرالله فلان امامه دیگه تا مدتها تصویرش هست و مدام تکرار...

الانم به زور مینویسم برای شما چون فکرم میگه اون حیوان دیشب فلان امانه و منم فک میکنم مشاوره ام نتیجه نمیده خلاصه شوهرم خسته شده از تکرارام یا میخنده نمیدونه دردم چیه و از همه برتر دلم واس دخترم میسوزه اونم تکرار میکنه نگاه من میکنه هزار بار لباسی واسش میپوشم
خسته شدم من عاشق ورزش و کتاب و نقاشیم و رمان نوشتن ، ولی جرات ندارم انجام بدم چون اولین کلمه با هزار فکر بده و منم میگم اگه بنویسم و ت خونه من باسه هزار اتفاق بد میفته شوهرم از دست میدم بچم از دست میدم
شوهرم ازمن کوچکتره و زیبا چند بار خیانت کرد در حد پیام و دیدار بعد پشیمون شد و الان خوبه ولی مشکلات مالی شدید داریم بدهی داریم مغازمون ورشکست شد هرچه میکنیم وام جور نمیشه خلاصه خواهرم بیشتر وقتا خونمونه ، مادرم فوت شده و نامادری بدی دارم و شوهرم طرز پوشش خواهرم دوس نداره واقعا خودمم دوس ندارم

خواهر دیگم شوهرش فوت شد و اذیته پیش خانواده شوهر و خلاثه استرس ها و من خیلی دلسوزم برای همه مردم مهربان شاگرد زرنگ بودم و افسوس میخورم سرکار نرفتم خلاثه الان کارهای نمدی درست میکنم با هزار تکرار و نمیتونم یه عکس بگیرم چندین بار گوشبمو می زنم شارژ
فکرای من جوریه خجالت میکشم بگم برم دستشویی استغفرالله عکس امام مباد جلوم و ببخشید هزار نسبت بد میده خجالت از گفتن دارم هر چیز بدی فکر کنید بارها خواستم اهمیت ندم ولی فکرها از هر راهی مجبورم میکنن یه لیوان اب خوردنمم با مکافاته

شرایط مالی مشاوره و دکتر ندارم
ببخشید حتی موقع ارتباط با شوهرمم با فکر و قصد بچه دار شدن دارم ولی ...
من خسته شدم من عاشق خدام
نمازام دیگه کامل نیس بعصط جاهای بدن شرمنده میخام کامل بگم و طولانی شد بعضی جوارح بدن همش فکرا اماما و تصا یر خیالی از اونا قرار میده و ببخشید گفتنش سخته برام زجر میده چند بار تکرار میکنم جایی بشینم از همه علایقم گذشتم
افسرده ام پیر شدم صورتم پر چروک شده
دلم میسوزه برای خودم و دخترم اون طفل معصوم
همش خشم ، عصبانیت و جنگ

کمکم کنید خواهش میکنم

مخالفت خانواده با ازدواج

با سلام دختری 21 ساله هستم ک با پسری 29 ساله که برای استان دیگریست پنج ساله که دوستم که امسال مادرم متوجه موضوع شد و به شدت مخالفت کرد چون به عقیده مادرم برای ی استان دیگس و قومیتش فرق داره و هم کفو نیستیم و بخاطر اینکه من رابطمو با این اقا تموم کنم با پدرم با الفاظ خیلی بد در میون گذاشت و پدرمم تهدید کرد یا تموم میکنی یا ازینجا برو .وقتی موضوع رو با این اقا در میوت گذاشتم با مادرم تماس گرفت و مادرم قانع شد ولی دوروز نشده دوباره مخالفت کرد و هر چی تونست بهش فحش داد بعد ی مدت من مادرم و این اقا رو باهم رو در رو کردم و مادرم جلوش گف ک من هیچ مشکلی ندارم ولی امکان داره باباش مخالفت کنه اومدیم خونه گف لاغره قیافه نداره من ابروم تو خانواده میره بعد میگن دخترش مشکل داشت که نتونس با همشهریش ازدواج کنه و پسره زشت و .... و شروع کرد ب دروغ به بابام حرف زدن که پسره لباش سیاهه معتاده مشکل داره خیلی زشته لاغره عقیمه ک بابامم گف یا ما یا اون .اونو میخوای باهاش برو در حالی ک این اقا هم کار خوب داره هم خونه داره هیچ مشکلی نداره من هر چقد میخوام باهاشون اروم حرف بزنم قانع کنمشون مادرم نمیزاره و میگه اونا تو رو برا کلفتی میخوان و .... نمیدونم چی کار کنم خودم تو فکر اینم برم دادگاه و حکم بگیرم

تناقض در شیوه یادگیری مطالب جدید

انجمن: 

سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید ...

چندی پیش داشتم بر رویه روشهای یادگری علوم تحقیق میکردم ؛ به دو تا روش برخورد کردم که دقیقا 100 درصد با هم تناقض داشتند ؛ در صورت امکان میخواستم نظره کارشناس سایت در این باره رو بدونم .

1. یکی از روشهایی که برای یادگیری علوم جدید مثال میزنند ؛ تحریک هوش هیجانی هست ...

* آنچنانچه گویند ... مایکل جردن بزرگترین ستاره بسکتبال جهان در دبیرستان از تیم بسکتبال بیرون میندازنش.
* آنچنانچه گویند ... ادیسون رو به خاطره کودن بودن از مدرسه اخراج میکنند .

و همین رفتارها؛ انفجاری مهیب و هیجانی و پر انرژی رو در درون این اشخاص موجب میشه که میتونند به هدفهای دست نیافتنی دست پیدا کنند و همگان رو شوکه میکنند ( آن هم در مدت زمان بسیار کم )

2. یکی دیگر از روشهایی که برای یادگیری علوم مثال میزنند ؛ روشی هست که تیراندازها ؛ کمانگیرها به کار میبندند ...

گفته میشود که مربی یک تیر انداز کمان ؛ درابتدا سعی میکند که شاگرده خودش رو کالیبه کنه ... یعنی سعی میکنه در ابتدا ...

آرامش ...
نلرزیدن ...
ایستایی و تمرکز ...
درست ایستادن
درست نگاه کردن
درست کمان کشیدن
و ...

رو به شاگردش یاد بده و مثلا مجبورشون میکنه ساعتها فقط درست بایستند ... در نهایت اون چیزی که به شاگردش یاد میده این هستش که بهترین روش برای تیر اندازی این هست که مستقل از نتیجه به تیر اندازی فکر کنند ؛

انجام دهند ...
بررسی کنند ...
اصلاح کنند ...

و اگر شما هم چنین مسابقاتی رو دیده باشید ... یک کمانگیر همیشه بدنش کالیبره شده هست و اگر به سیبل بزنه ؛ نزنه ؛ به هیچ وجه هیجانی نمیشه ... به بیان دیگر عنوان میشه که برای یادگیری تنها باید

انجام داد
بررسی کرد
اصلاح کرد

و به هیچ عنوان اجازه اینکه هجانی بشی , خوشحال بشی ( بابته یک پرتاب خوب ) ؛ ناراحت بشی ( بابته یک پرتاب بد ) رو نداری ... تنها باید انجام بدی ؛ بررسی کنی ؛ اصلاح کنی و بدنت هم کالیبره باشه ... ( یعنی اوج بی هیجانی ) چون این عمل باعث میشه از حالت کالیبره بودن خارج بشن ... و تمرینهاشون بی اثر بشه ...

این دو مدل یادگیری دقیقا در برابر یکدیگر هستند ؛ در صورت امکان میخواستم تحلیلی در مورد چگونگی چنین مساله ای داشته باشیم . و اینکه به نظره شما کدوم یک از این دو مسیر بهتر و حرفه تر کار میکنه و اصولا آیا میشه این دو روش رو با هم ترکیب کرد یا نه ....

اگر دوستان هم تجربه ای در این ارتباط دارند خوشحال میشم که اون رو در میون بگذارند ....

متشکرم .

چگونه همسرم را برای كار نکردن در بيرون از منزل قانع کنم؟

با سلام خدمت شما
ميخاستم درباره اين موضوع كه چگونه ميتوان خانمم را براي اينكه بيرون از منزل كار نكند قانع كنم. در زمان خواستگاري اين موضوع مطرح شد و بنده در جواب گفتم اگر محيط كار مثل مدرسه دختران بود مشكلي نداره ، اما الآن با گذشت3سال از زندگي دائم بهانه كار را ميگيرد و ميگويد كه زندگي براش يكنواخت و ماشيني شده است. لطفا تجارب و راهنمائيهاي خود را در اختيار بنده قرار دهيد با تشكر

نمی خواهم ازدواج کنم چون کسی که هم کفو من باشه نیست!

سلام من کسی رو واقعا دوست داشتم برای ادواج اما این دوست داشتن برای زیبایی و چیزای دیگە نبود تنها به این دلیل بود که فکر میکردم خیلی مناسبه همیم و خیلی عقایدمون جوره ,تو این چندسال بارها از خدا خواستم اگه اشتباه میکنم و برای هم مناسب نیستیم رفت و آمدهای خانوادگی برای همیشه منتفی بشه ولی خوب یادمه قبل از آخرین باری که دیدمش دعا کرده بودم که اگه برای هم مناسبیم و باهم خوشبخت میشیم بیان و اومدن اما حالا فهمیدم چندروزی میشه که یکی از بستگانشون که واسطه ی رفت و آمدهای بین خانواده هامون بودند برای زندگی به استان دیگه ای رفتند,خیلی برام سخت بود پذیرفتن اینکه بعد از چندسال امیدواری این روابط خانوادگی تقریبا به بن بست کشیده بشه و فهمم برای هم مناسب نیست,ضربه ی سنگینی خوردم چون باورش کردم که کسی اندازه ی اون نمیتونه با من اشتراکات زیادی داشته باشه,الانم فقط خدا حالم رو میدونه,دیگه نمیخوام هیچوقت ازدواج کنم,میخوام خوراک و داروهای گیاهی مصرف کنم که هیچوقت ازدواج نکنم,این از لحاظ شرعی ایراد نداره?(به هرحال راضیم به رضای خدا)
2-من به شدت از صقوط و نزول و طلاق واهمه دارم,یه جوری که انگاری فوبیا دارم برای اینکه از این چیزایی که اسم بردم ایمن بشم چه ذکرها و دعاهایی باید انجام بدم نیازشون دارم, لطفا جواب هردو سوال رو بدید