نداشتن خواستگار

دعاهایم برای ازدواج به اجابت نمی رسند!

انجمن: 

سلام
دختری که سنش رفته بالا،هر دعایی که میکنه (برای ازدواج) به اجابت نمیرسه ظاهرا،آیا باید دیگه دعا نکند؟
چاره چیست؟
ختم ونذر و زیارت انجام داده ولی....

نداشتن خواستگار

سلام
دختری حدودا 20 ساله هستم ولی هیچ خواستگاری ندارم
حدود سه سال پیش پسر همسایه مان که خیلی هم با ایمان بود سه بار به خواستگاری من آمد ولی من چون از قیافه اش خوشم نیامد هربار به او جواب نه دادم با این که او الان ازدواج کرده ولی می ترسم آه او مرا گرفته باشد که اکنون هیچ خواستگاری ندارم
تاقبل از کنکور چند تایی بودند ولی من چون می خواستم درس بخوانم همه را رد کردم ولی اکنون هیچی ندارم باید چه کار کنم؟
من صورتم را اصلاح نکرده ام میشود دلیلش این باشد؟
وقتی دوستانم درباره خواستگار هایشان حرف میزنند من خیلی ناراحت می شوم واز خدا می خواهم که آنها در این مورد چیزی از من نپرسند

فراهم نشدن شرایط ازدواج

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام
دختری 25 ساله هستم که دوست دارم ازدواج کنم . خواستگارانی هم داشتم که به میلم نبودن
دعاهای زیادی کردم واسه ایجاد شرایط ازدواج، مثل ختم 14 روزه سوره یاسین
ختم حدیث مبارکه کسا ، خواندن دعاهای نادعلی و معراج
ولی هنوز شرایط ازدواج فراهم نشده!
بعضی اوقات دیگه خیلی خسته میشم، ولی میدونم همه چیز دست خداست
ولی چه کنم به حاجتم برسم؟؟؟

حتی دادم دعا هم واسم نوشتن، ولی هیچی به هیچی
حقیقتا من به پسری علاقه دارم ولی اصلا نمیدونم نظر ایشون راجع به من چیه
میترسم مستقیم یا غیر مستقیم مطرح بشه و ایشون علاقمند به من نباشن و حسابی نابود بشم
ولی در کل دیگه خیلی وقته به خدا میگم یه پسر مومن و خوب سر راهم قرار بده تا ازدواج کنم مهم اینه که به آرامش برسم
ولی نمیدونم چرا تقریبا یه سالی میشه اصلا خواستگار ندارم که بخواد خوب باشه یا بد
البته اینم بگم خواستگارای قبلی که رد کردم اکثرا موجه نبودن یا نظر خودم یا خانواده
درکل خیلی خستم و تنها نمیدونم چه کنم
میشه منو راهنمایی کنید
میدونم همه چیز به دست خداست ولی نمیدونم چرا خدا شرایط ازدواج منو فراهم نمیکنه
ممنونم

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید @};-

دوستم ازدواج کرده و من با 31 سال سن هنوز مجردم

انجمن: 



با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که طرح آن با آیدی خودشون ممکن نبود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
من دختری هستم که تو یه خونواده بزرگ شدم که نه خیلی مذهبی ولی طوری بودن که قبلا زیاد نمیذاشتن دختر تنها یا با دوستاش بره بیرون
میگفتن خطرناکه و کلا روابطم با پسرا خیلی کم بود وبا کسی دوست نشدم
الان که سنم بالا رفته و در روابط با پسرا کلا خجالتی شدم و روم نمیشه باهاشون صحبت کنم
واسه همین هم کسی نمیاد به خواستگاریم
اعتماد به نفسم از بین رفته مخصوصا وقتی میبینم دوست 20 ساله ام ازدواج کرده و من با 31 سال هنوز مجردم
چه کنم ؟


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

ناامید از ازدواج

انجمن: 

با سلام من دختر32ساله مجرد هستم که به شدت ناامیدم از ازدواج کردن بااینکه زمانی خواستگارانی داشتم ولی به دلایلی قسمت نشد شاید 2.3مورد بیشتر ازسمت من رد شدند ومابقی ازسمت طرف مقابل ولی الان همش افسوس میخورم که شاید باید یکی رو قبول میکردم بااینکه سخت گیر نبودم ولی یا خوشم نیومده یا شرایط اخلاقی دینی طرف رو دوست نداشتم الان نمیدونم چه دعایی کنم که حاجت بگیرم ازطرفی مادرم میگوید قسمت نبوده اگربود تاالان ازدواج کرده بودی ولی باهمه این تفاسیر میترسم که ازدواج نکنم واین باعث افسردگیم شده مخصوصا که همه دوستانم ازدواج کردند .راهنماییم کنید آیا واقعا قسمتم نبوده ؟چه دعایی کنم حاجتم روا شود؟

از روبرو شدن با خواستگار جدید واهمه دارم

سلام به همه بچه های خوب اسک دین من تازه یک ماهه توی این سایت عضو شدم خوشحالم که با این سایت و شما اسک دینیهای عزیز آشنا شدم

من دختری هستم مجرد و حدودا 30 ساله، که خیلی خواستگار نداشتم توی این ده سال شاید میانگین سالی ۱ یا ۲ تا که تعداد زیادی نیست و مورد مناسبی پیدا نکردم نه اینکه سخت گیر باشم اما کسی که با هم جور در بیایم نبوده ( البته پاسخ منفی هم همیشه از جانب من نبوده) توی این سالها اعتماد به نفسم بسیار اومده پایین و دیگر هیچ تمایلی به آشنا شدن با شخص جدید ندارم دیگر حتی حوصله خواستگاری و این رفت و آمدها را ندارم . از روبرو شدن با آدمهای جدید میترسم. احساس طرد شدن و احساس مورد پسند واقع نشدن من را عذاب میدهد. قیافه ای معمولی دارم تمایلی به آرایش هم ندارم چون آرایش را فریب دادن خودم و دیگران می دانم. البته ظاهر مرتبی دارم اما ظاهر جذابی نیست( شایدم خودم اینطوری فکر میکنم). شاید مواردی پیش بیاد اما واقعا عذاب میکشم از روبرو شدن با آدم جدید این چند مورد اخیر هم به زور مامانم اجازه دادم بیان. نمیدونم احساسم رو چه طور بگم که براتون قابل درک باشه . من دیگه خسته شدم از اینکه با کسی روبرو بشم که تا حالا من رو ندیده و من هم اون رو ندیدم انگار انرژیم ته کشیده شور و شوقی دیگه برام نمونده آیا تنها بمونم بهتر نیست؟

از تنهایی خسته شده ام

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که امکان طرح با آیدی خودشون ممکن نبود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام روزتون بخیر
من یه چیزی میخوام بگم قبلا هم تواین صفحه اومدم وحرف زدم
میخوام بگم من یه دختر سی ساله ام که تا حالا نتونستم ازدواج کنم پیشنهاد دوستی تا دلتون بخواد داشتم اما همیشه فکر میکردم که نباید قبول کنم تا در آینده اگر روزی ازدواج کردم شرمنده همسرم ، وجدانم وزندگیم نباشم
اما الان دیگه خسته شدم وقتی ازدواج واسم پیش نیومده وکسی منو نمیخواد ومنم واقعا دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم وگول بزنم که من مقاومم وخیلی از میلهامو میتونم نگه دارم چرا لااقل بایکی یه مدت دوست نباشم تا حداقل یه ذره از بعضی لذتها استفاده کنم.نمی دونم چرا خداوقتی میتونه جلوی این حادثه رو بگیره دست رو دست گذاشته مگه من وامثال من از زندگی چی خواستیم.من به شخصه تنها چیزی که از مرد زندگیم میخوام صداقت ، شرافت ، مهربان واهل خانواده بودن هست حتی من یکبار هم فکر نکردم که باکسی ازدواج کنم که خیلی پول داشته باشه یه کاری معمولی با یک حقوقی که فقط دستمون جلوی کسی دراز نشه وبتونیم زندگی کنیم همیشه مد نظرم بوده.
ولی تا حالا هیچ خواستگاری نداشتم و واقعا دیگه نمیتونم خسته شدم از دیدن اینکه دخترهایی همه کارمیکنن وزندگیهای موفق داشتن.چرا واقعا کسی که بخواد آدم زندگی کنه باید تنها بمونه..

چندوقت پیش بعداز یک عمر یه خواستگارداشتم که تنها خواستگارم توزندگیم بود که اونم به خاطر اینکه من خیلی از خواسته هاش که به اصطلاح خودش میزان محبت من رو به اون نشان میداد وبه نظرمن گناه بود رو با انجام ندادن ازخودم فراری دادمش خواسته اش این بود من میرم باهاش حرف بزنم اول دیدن بهش دست بدم آخه مگه گناه نیست این کار؟من چجوری اینکاررو بکنم.
چرا خدا نمیخواد وقتی برای اون به اندازه یه اشاره کردنه.
من واقعا صبرم تموم شده دیگه تحمل مشکلات رو ندارم چه مشکلات خواهر برادرهام چه پدرو مادرم وچه خودم.
دلم یک همراه میخواد.دلم خیلی چیزها میخواد
میشه منو راهنمایی کنید؟




با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

@};-

راهکار موقت برای خانم هایی که خواستگار ندارند

آخه دختری که تا حالا خواستگار نداشته باید چیکار کنه که افسرده و نا امید نشه و زندگی عادی داشته باشه؟
اصلا چرا من خواستگار ندارم؟:Ghamgin:
لطفا پیوست را دانلود کنید و نظرتونو بفرمایید