نبوت

رد عصمت تمام و کمال انبیاء

می توان گفت امامان و پیامبران دارای عصمت در هدایت اند و عصمت تمام و کمال ندارند و اینکه مثلا پیامبر اسلام
در 40سالگی به پیامبری رسید یعنی قبل از آن اشتباه نداشته است و از همان بدو تولد بدون اشتباه بوده پس فلسفه پیامبری و انتخاب شدن از جانب خدا چه می شود
اینگونه خدا مقدر داشته که فرضا فردی پیامبر شود و به خاطر لطف خدا بی هیج عیبی است و می توان گفت اعمال او از آن خدای اوست و بس و او نباید مانند بشر باشد بلکه باید مثل فرشتگان باشد و کارهای انسانی مثل ازدواج و این ها را هم نداشته باشد
اگر او مثل ما انسان است پس دچار لغزش می شود
مثال فطع نسل پیامبری از حضرت یوسف
و اینکه امام علی و امامان چگونه علم به مرگ وشیوه آن را داشته اند و جلوی آن را نگرفته اند می توانستند با عصمت و علم بی بدیلشان جلوی مرگ و نیستی دنیایی خود را بگیرند و مردم را بیشتر هدایت کنند و اینکه بگویند خدا مقدر کرده دلیل نمی شود خدا بد بندگانش را نمی خواهد آن ها می توانستند بیشتر نزد مردم باشند و بیشتر آن ها را هدایت نمایند
و اینکه آیا پدر و مادر پیامبر نیز ادم های کاملا خوبی بوده اند یا ممکن است دارای خطا باشند

آیا پیامبر واقعی وجود ندارد و همه مدعیان نبوت دروغگو هستند؟!

انجمن: 

با سلام.

در ادامه با مختصری مقدمه قصد دارم نشان دهم که اگر فرضیاتم درست باشند، هیچ پیامبر حقیقی تاکنون وجود نداشته است و همه مدعیان پیامبری دروغ میگفتند!

---------------------
برای شناخت پیامبر واقعی از مدعی دروغین سه راه پیشنهاد شده است.

برای مثال، ایت الله جعفر سبحانی این سه راه را به این صورت بیان کردند:

1-خبر دادن پیامبران پیشین

2-جمع شواهد و قرائن بر راستگویی

3-انجام معجزه

منبع: http://www.taghribnews.com/vdcgnt9n.ak9yt4prra.html

اگر این سه روش را بررسی کنیم میبینیم که هیچ یک از این سه روش، توانایی جداسازی مدعی دروغین و مدعی حقیقی را ندارند...

بررسی اجمالی این سه روش:

1- خبر دادن پیامبران پیشین: با توجه به ضعیف بودن تاریخ مکتوب و قابل تحریف بودن آن در زمانهای دور این روش قابل اطمینان نیست، از این گذشته چه کسی پیامبر بودن اولین مدعی تاریخ را ثابت میکند؟

2-جمع شواهد و قرائن:
آیت الله سبحانی: " راه دوم قرائن و شواهدی است که دلیل بر راستگویی آن نبی کند. البته این راه غالباً در کتابی نیامده و بنده آن را در یک کتاب عالم شیعی اهل ترکیه مطالعه کرده­ام.
جعفر سبحانی با اشاره به قرائن و شواهد بسیاری که بر راستگویی حضرت پیامبر وجود دارد، تصریح کرد: بزرگترین قرینه برای راستگویی رسول­الله(ص)، وجود مبارک امیرالمؤمنین علی(ع) بود و همچنین می­توان از وجود سلمان، ابوذر، مقداد و ..... بر راستگویی پیامبر اکرم(ص) شهادت داد. "

ضعف این روش به اندازه ای هویداست که نیازی به بحث ندارد.

3- معجزه:
هیچ دلیلی نداریم که اگر خداوند به شخصی قدرتی فراتر از بشر داده باشد پس او را برای الهام وحی هم انتخاب کرده. در این تاپیک توضیحات بیشتری اورده ام.
http://www.askdin.com/thread26860.html

=========================
سه روش فوق تمام روشهایی بود که در تشخیص مدعی حقیقی خوانده بودم. و به نظر هیچ کدام موثر نیستند. حال:

اگر هیچ روش دیگری در راه شناخت پیامبر راستین نداشته باشیم، چه نتیجه ای میگیریم؟

اگر خداوند راهی برای شناخت مدعی راستین پیغمبری قرار نداده، آنگاه فرستادن پیامبر کاری عبث و بیهوده خواهد بود، زیرا به هیچ طریقی نمیتوان مدعی حقیقی را از دروغین جدا کرد.

از انجایی که خداوند کار عبث نمیکند، اگر آنچه گفتم درست باشد، نتیجه میگیریم خداوند هرگز کسی را به نبوت برنگزیده است.

-------------
اگر روش دیگری میشناسید و یا فکر میکنید یکی از این سه روش کارگر است، ویا نقدی دارید، لطفا دلایلتان را با من به اشتراک بگذارید.

شاد باشید

نبوت خاصه (مطالعه کنید)

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
:Gol:
دلائل نبوت پیامبر اسلام(ص)
بخش اول
مقصود از نبوت خاصه، نبوت پیامبر گرامی اسلام (ص) است. پیامبر اسلام آخرین پیامبر الهی و شریعت او آخرین شریعت آسمانی است.
دلیل بر نبوت پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ :
جامع‎ترین طریق اثبات نبوت فرد این است كه مدعی پیامبری بر اثبات ادعای خود معجزه بیاورد و با منكران و مخالفان تحدی نماید. در این صورت، اگر آنان از مبارزه با او عاجز شوند، نبوت او ثابت خواهد شد.
در این كه رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دعوی نبوت كرده است، تردیدی نیست، چنان كه ظهور معجزه‎های بسیار توسط او نیز از مسلمات تاریخ است. معجزات پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ دو گونه است:
یكی، قرآن كریم كه معجزه علمی و جاودان است؛ و دیگری، معجزات عملی آن حضرت كه برخی از آن‎ها در قرآن كریم و موارد دیگر در كتاب‎های حدیث و تاریخ نقل شده است، اینك به اختصار این دو قسم از معجزه‎های پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را بررسی می‎كنیم، تا برهان نبوت او آشكار گردد.
الف. قرآن معجزه جاویدان
قرآن كریم در ابعاد مختلف معجزه است:
1. اعجاز ادبی قرآن
مهم‎ترین جهت اعجاز قرآن برای معاصران عصر رسالت، جنبه ادبی قرآن بود؛ زیرا آنان در فن فصاحت و بلاغت از مهارت بالایی برخوردار بودند و اعجاز ادبی قرآن را به خوبی می‎شناختند. در این جا به اعتراف عده‎ای از برجستگان فن فصاحت و بلاغت به معجزه بودن قرآن در این زمینه، اشاره می‎كنیم:
ولید بن مغیره، یكی از سه نفری است كه در هنر بلاغت همتا نداشت. وقتی ابوجهل (برادرزاده ولید) نزد ولید رفت و گفت: ای عمو، تو دین محمد را قبول كرده‎ای؟
ولید گفت: چنین نیست، من بر دین پدران خود باقی هستم، لیكن من كلامی شنیدم كه بدنم از آن به لرزه درآمد!
ابوجهل: آیا كلام او شعر است؟
ولید گفت: شعر نیست.
ابوجهل گفت: آیا گفتار محمد خطابه است؟
ولید گفت: خطابه هم نیست، زیرا خطابه كلامی است كه به هم متصل است؛ ولی كلام محمد از هم پراكنده می‎باشد و به هم شباهتی ندارند و با این حال بسیار شیرین و زیباست... كلام او سحر است و دل مردم را مسحور می‎كند.[1]
هم او در جای دیگر گفته است: به خدا سوگند! احدی در میان شما نیست كه از من به شعر و خصوصیات آن داناتر باشد. به خدا سوگند! كلام محمد هیچ شباهتی به هیچ یك از اقسام شعر ندارد، لیكن كلام او ـ كه به عنوان كلام خدایش می‎خواند ـ حلاوت و طراوت مخصوص به خود دارد. كلام او بسان درخت استوار است كه در زمین ریشه دوانیده و بر فرازش میوه دانش و حكمت قرار گرفته است. كلام او از هر سخنی بالاتر است، هیچ كلامی برتر از سخن او وجود ندارد، كلام او مادون خود را خُرد و بی‎مقدار می‎كند.[2]
طفیل بن عمرو، ‌از قبیله دوس، بعد از شنیدن سخنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به دنبال حضرت رفت و گفت: «... به خواست خدا آن را شنیدم و بسیار دلنشین و نیك یافتم، كار خود را به من بازگو.»
آن گاه می‎گوید: رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آیاتی را از قرآن تلاوت نمود كه من هرگز سخنی بدان شیرینی و شیوایی نشنیده بودم، از این رو اسلام آوردم...»[3]
عتبه بن ربیعه، از بزرگان قریش، می‎گوید: «... من سخنی شنیدم كه به خدا سوگند تاكنون نظیر آن را نشنیده بودم. به خدا، نه شعر است و نه سحر، نه كهانت است و نه جادوگری... این سخنی كه من شنیدم سخن بزرگی بود و آینده مهمی دارد.»[4]
2. اعجاز قرآن در قلمرو معارف و احكام
درك این جنبه از اعجاز قرآن در گرو این است كه بدانیم بخش عظیمی از آیات قرآن مربوط به معارف دینی و اصول كلی نظام زندگی بشر است كه در برگیرنده عالی‎ترین معارف و جامع‎ترین قوانین است، و این در حالی است كه محیط جزیره العرب ـ كه پیامبر در آن رشد كرده بود ـ كمترین اطلاعی از این قبیل معارف و احكام نداشت، بلكه فرهنگ حاكم بر جامعه آن روز عربستان، فرهنگ شرك و جاهلیت بود و از نظر عقل پذیرفته نیست كه فردی كه در چنان جامعه‎ای رشد نموده است، بتواند چنان معارف و قوانین فوق‎العاده‎ای را عرضه نماید. بنابراین باید پذیرفت كه قرآن از جانب خداوند نازل گردیده است.
3. قرآن و خبرهای غیبی
در قرآن كریم آیاتی وجود دارد كه برخی مربوط به گذشته‎ای بسیار دور می‎باشد مانند آیاتی كه تاریخ پیامبران و امت‎های آنان را بازگو نموده‎اند. هم چنین خبرهایی غیبی كه مربوط به حوادث آینده بوده و بعد به وقوع پیوسته است. در این جا چند نمونه را یادآور می‎شویم:
الف. پیشگویی درباره جنگ ایران و روم:
«غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ».[5]
رومیان مغلوب شدند (و این شكست) در سرزمین نزدیكی رخ داد اما آنان پس از (این) مغلوبیت، به زودی غلبه خواهند كرد.
آن چه آیه مباركه خبر داد در مدت كمتر از ده سال واقع گردید، و پادشاه روم بر پادشاه ایران غالب و سپاه روم وارد سرزمین ایران شد.
ب. پیشگویی درباره شكست دشمن نیرومند:
«أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ».[6]
یا می‎گویند: «ما جماعتی متحد و نیرومند و پیروزیم»؟! (ولی بدانند) بزودی جمعشان شكست می‎خورد و پا به فرار می‎گذارند.
این جریان در جنگ بدر واقع شد، آن گاه كه ابوجهل اسب خویش را جلو راند و در پیشاپیش لشكر گفت: «ما امروز از محمد و یارانش انتقام خواهیم گرفت»، ولی خداوند او را هلاك و جمعیتش را متفرق ساخت.
ج. پیشگویی در مورد سرنوشت دشمنان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ :
«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِینَ إِنَّا كَفَیْناكَ الْمُسْتَهْزِئِینَ الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ».[7]
آن چه را مأموریت داری، آشكارا بیان كن و از مشركان اعراض كن، ما (خطر) استهزا كنندگان را حتماً از تو برطرف خواهیم كرد، همان كسانی كه به خدا شرك می‎ورزند پس به زودی می‎فهمند.
این آیه در مكه، نازل گردید، آن هنگام كه كسی تصور نمی‎كرد روزی خواهد آمد كه قریش شوكت و عزت خویش را از دست خواهد داد، و سلطنت و نیروی آنان با پیروزی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ در هم خواهد شكست.
4. هماهنگی و عدم اختلاف در قرآن
«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً كَثِیراً».[8]
چرا در قرآن دقت و تدبیر نمی‎كنند، كه اگر از ناحیه غیر خدا بود تناقضات فراوانی در آن می‎یافتند.
می‎دانیم كه قرآن كریم در طول 23 سال در دورانی پر فراز و نشیب فراهم آمده است، ولی با این حال مطالب آن از چنان انسجام و هماهنگی و یكنواختی برخوردار است كه به وضوح نشان می‎دهد كه ساخته ذهن بشر نیست و الا با تفاوت شرایط زمانی و مكانی و روحی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و زیاد شدن تجربیات آن حضرت، باید عادتاً مطالب سالهای اول و آخر عمر آن حضرت تفاوت كند. این مطلب آن‎گاه آشكارتر می‎گردد كه بدانیم قرآن مجید در شرایط و احوال مختلف نازل گردیده، و عادتاً محال است انسان در این شرایط متضاد و مختلف، مطالبی هماهنگ و در حد اعلای از فصاحت و بلاغت بگوید.
5. پیشگویی‎های علمی قرآن
قرآن كریم در دوره‎ای از تاریخ و در سرزمینی كه بشر هیچ گونه آگاهی از رازهای عالم طبیعت نداشت، پرده از بسیاری رازها برگرفته است كه پس از گذشت قرن‎ها درستی آن‎ها اثبات گردید، و بشر توانست با بهره‎گیری از ابزارهای دقیق آن رازها را بشناسد. در این جا تنها به سه نمونه اشاره می‎كنیم.
الف. قانون توازن در قرآن:
«وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ كُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ».[9]
و در روی زمین هر چیز را با اندازه مخصوص رویانده‎ایم.
اخیراً در علم گیاه شناسی ثابت شده است كه هر یك از انواع نباتات از اجزای خاص و با میزان معین، تركیب یافته به طوری كه اگر بعضی اجزای آن كم و زیاد می‎شد، از صورت آن نبات خاص خارج گردیده و نبات دیگری می‎گردید.
ب. قانون تلقیح در قرآن:
«وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ.»[10]
ما بادها را تلقیح كننده فرستادیم.
اشجار و نباتات نیز مانند حیوان‎ها به تلقیح دو جنس مخالفت نیازمندند، و بدون آن نتیجه و ثمره‎ای نمی‎دهند و تكثیر نوع تحقق پیدا نمی‎كند. این تلقیح در برخی از اشجار و نباتات به وسیله بادها انجام می‎پذیرد. مانند زردآلو، صنوبر، انار، پرتقال، پنبه و حبوبات كه تلقیح آن‎ها به وسیله باد صورت می‎گیرد. وقتی دانه‎های داخل شكوفه‎های آن‎ها می‎رسد، كیسه‎هایی كه در میان شكوفه قرار گرفته است، سر باز می‎كند و گردی كه در میان كیسه قرار گرفته به وسیله بادها بر چهره ماده گلها افشانده می‎شود، و به این ترتیب تلقیح صورت می‎گیرد و ماده گلها آبستن شده و برای به وجود آوردن نتایج، آمادگی پیدا می‎كنند.
ج. حركت زمین:
«الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً».[11]
آفریدگاری كه زمین را برای شما گهواره قرار داد.
كره زمین برای بشر حكم گهواره‎ای را دارد كه در اثر حركت وضعی و انتقالی، برای ساكنان خود حالت آرامش بخش ایجاد می‎كند، زیرا همان‎طور كه نتیجه حركت گهواره، پرورش و استراحت اطفال است، نتیجه حركت روزانه و سالانه زمین نیز پرورش انسان‎ها و سایر موجودات این جهان می‎باشد.
ادامه دارد...
_____________
[1] . سیره ابن هشام، ج 1، ص 289، اعلام الوری طبرسی، صص 52ـ51.
[2] . سیره ابن هشام، ج 1، ص 289، اعلام الوری طبرسی، صص 52ـ51.
[3] . سیره ابن هشام، ج 1، ص 313.
[4] . سیره ابن هشام، ج 2، ص 23.
[5] . روم/ 3ـ2.
[6] . قمر/45ـ44.
[7] . حجر/ 96ـ94.
[8] . نساء/ 82.
[9] . حجر/ 19.
[10] . حجر، 22.
[11] . طه/53.

برچسب: 

حقانیت محمّد(ص)

انجمن: 

شبی برنشست از فلک برگذشت/به تمکین و جاه از ملک درگذشت
چنان گرم در تیه قربت براند/که بر سدره جبریل از او باز ماند

[INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT]
(بوستان سعدی)

[/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT]

در این شرایط کنونی، که دشمنان اسلام با تمام نیرو قصد در تخریب چهره نبی مکرّم اسلام(صلّی الله علیه و آله) دارند، لازم دانستیم که مطلبی با عنوان "حقّانیت محمّد(ص)" طی دو پست بگذاریم تا حقیقت برایمان روشن شود...

لزوم نبوّت

خداوند موجودات را حکیمانه آفرید، یعنی آن ها را از روی هدفی آفرید. نه به این معنی که خود احتیاج برای رسیدن به هدفی داشت و به وسیله آفرینش موجودات، خواست که این نیاز خود را رفع کند که این از نقص برمی خیزد (نیاز از نقص نشأت می گیرد و ایجاد وسیله برای رفع نقص است) که می دانیم او در اوج کمال است و از صفات سلبیه مبرّاست. از جهتی دیگر هم نشان دهنده نقص است و آن اینکه او حتماً به وسیله ای احتیاج دارد تا به هدف خود برسد و مستقیم نمی تواند.
پس این هدف، برای خدا مطرح نیست. رسیدن به هدف برای کسی است که وجودی ناقص و محدود دارد و چنین چیزی شایسته مخلوقات است. پس خلقت حکیمانه خداوند یعنی اینکه خداوند چون واجب من جمیع الجهات است به هر موجودی برای رسیدن به کمال فیض می رساند و این است اصل هدایت عام.
و بدیهی است که خداوند تمام موجودات را به یک شکل هدایت نمی کند و این به خاطر ساختمان و وجودی است که هر جاندار دارد. زنبور به یک شکل مشمول هدایت می شود و انسان به شکل دیگر. زنبور با الهام و غرایز و انسان با ابزار های اندیشه و قوّه اختیار:
وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا۱
خداى تعالى جمله:" فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا" را با فاء تفريع متفرع بر امر به خوردن نموده، و اين تفريع مؤيد اين است كه مراد از خوردن، برداشتن و به منزل بردن است، تا عسلى را كه از ثمرات گرفته به خانه‏ها برده ذخيره نمايند، و اضافه" سبل" به كلمه" رب" در جمله" ربك" براى اين است كه دلالت كند بر اينكه تمامى كارها و رفت و آمدهاى زنبور عسل با الهام انجام مى‏گيرد.۲ مؤیّد این مطلب این است که زنبور در اجرای این افعال، نوآوری به خرج نمی دهد؛ چرا که اگر از قوّه عقل و به تبع آن اختیار برخوردار بود، نوآوری می کرد و راه آسانتری بر می گزید.
وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا ۳
در آیه فوق، حواس بیرونی و قوای درونی ابزار یافتن راه حقیقت معرّفی شده و مسئولیت در برابر استفاده از این ابزار ها، حاکی از قوّه اختیار است چرا که بنابر حکم عقل، مسئولیت وقتی مطرح است که اعمال مختارانه باشد نه از روی جبر.
حال از اینجا پیداست که انسان به خاطر داشتن ویژگی های فوق، از نوعی هدایت برخوردار است که با غریزه صرف(که در زنبور عسل است) فرق دارد. از طرفی هم اینگونه نیست که خالی از وحی و الهامات باشد چرا که انسان بالأخره دچار نقصان علم و محدودیت ابزار های تفکّر و قوّه اختیار است. فلذا خداوند انبیا را فرستاده تا نقصان علم بشر از راه حقیقت را به وسیله وحی جبران کنند و از طرفی انسان ها در پیام انبیا تفکّر کرده و راه حقیقت را برگزینند. این است هدایت تشریعی:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ۴
از دو عبارت "فی الأُمّیّین" و "وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین" فهمیده می شود که انسان بدون هدایت تشریعی در گمراهی است و صرف برخورداری از عقل، باعث هدایت نمی شود. چراکه تفکّر و اختیار را هر انسان سالم دارد.
جمعبندی مطالب فوق در یک روایت از امام صادق(ع) از کتاب شریف کافی:
/**/قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عُمَرَ الْفُقَيْمِيِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِيقِ۵ الَّذِي سَأَلَهُ مِنْ أَيْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِيَاءَ وَ الرُّسُلَ قَالَ إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِياً عَنَّا وَ عَنْ جَمِيعِ مَا خَلَقَ وَ كَانَ ذَلِكَ الصَّانِعُ حَكِيماً مُتَعَالِياً لَمْ يَجُزْ أَنْ يُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا يُلَامِسُوهُ فَيُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوهُ وَ يُحَاجَّهُمْ وَ يُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِي خَلْقِهِ يُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ يَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِي تَرْكِهِ فَنَاؤُهُمْ- فَثَبَتَ الْآمِرُونَ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْحَكِيمِ الْعَلِيمِ فِي خَلْقِهِ وَ الْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ الْأَنْبِيَاءُ ع وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُكَمَاءَ مُؤَدَّبِينَ بِالْحِكْمَةِ مَبْعُوثِينَ بِهَا غَيْرَ مُشَارِكِينَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَكَتِهِمْ لَهُمْ فِي الْخَلْقِ وَ التَّرْكِيبِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَيَّدِينَ‏ مِنْ عِنْدِ الْحَكِيمِ الْعَلِيمِ بِالْحِكْمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِكَ فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ مِنَ الدَّلَائِلِ وَ الْبَرَاهِينِ لِكَيْلَا تَخْلُوَ أَرْضُ اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ يَكُونُ مَعَهُ عِلْمٌ يَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ.۶ /**/
ترجمه: امام صادق (ع) بزنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راه ثابت ميكنى؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوق برتر و با حكمت و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را به بينند و لمس كنند و بى‏واسطه با يك ديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوق و بندگانش بيان كنند و ايشان را بمصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند، پس وجود امر و نهى‏كنندگان و تقرير نمايندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده‏هاى خلق او باشند، حكيمانى هستند كه بحكمت تربيت شده و بحكمت مبعوث گشته‏اند، با آنكه در خلقت و اندام با مردم شريكند در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند. از جانب خداى حكيم دانا بحكمت مؤيد باشند، سپس آمدن پيغمبران در هر عصر و زمانى بسبب دلائل و براهينى كه آوردند ثابت شود، تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه‏اى داشته باشد، خالى نماند.

بخش دوم این مطلب را در بخش تاریخی خواهید دید....

نبوت انبایی و تشریعی

باسمه تعالی
باسلام

یکی از تقسیماتی که اهل معرفت درباره نبوت ارائه داده اند تقسیم نبوت به دو قسمت:
انبایی و تشریعی یا عام و خاص است
نبوت تشریعی یا خاص که شامل رسالت نیز می شود در مورد کسی مصداق می یابد که از سوی خداوند به عنوان نبی برانگیخته شود وشریعتی برای امت خود بیاورد
نبوت انبایی یا عام ویژه کسانی است که ادعای برانگیخته شدن از سوی خداوند متعال و حمل پیامی ویژه (شریعت خاص )از سوی او ندارند اما به برکت اتصال به گنجینه غیب و جنبه ولایی شان از حقایق و معارف باطنی خبر می دهند بدین معنا نبوت عام بر خلاف نبوت خاص امری ویژه انبیا به معنای متداول کلمه نیست و اولیای الهی و مقربان درگاهش نیز می توانند مصداق آن باشند هرچند نبوت تشریعی با ختم سلسله انبیا و شریعت های آنان پایان می پذیرد اما نبوت انبایی هرگز پایان نمی پذیرد و تا هنگامی که سلسله اولیای الهی در زمین ادامه دارد این نوع نبوت نیز ادامه خواهد داشت (1)
ادامه دارد....
پی نوشت
1- قیصری شرح فصوص الحکم تصحیح اشتیانی ص 145-146 و چاپ سنگی ص 45

چرا پیامبرانی در دیارهای دیگر نیست ؟

انجمن: 

قرآن می گوید در آیه 51 فرقان اگر می خواستم در هر شهر و دیاری انذار کننده ای می آوردیم . حال پرسش این است چرا نیاورده است ؟

شبهه 1: براهین اثبات خدا

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت همگی
:Sokhan:طبق قولی که به دوستان داده بودم که شبهاتی که خانم یا آقای sasan2012 گذاشته بودند و قرار شده بود که بعد از 40 روز که آنها را تفکیک کنند تا هم سنگین نباشند و هم باعث نشود درست به آنها پرداخته شود ولی این کار رو نکرد من این پست های جدا از هم رو می ذارم ان شاءالله که مفید واقع شود و خیر باشه
شبهات دینی من(sasan2012) : این شبهات سنگین بوده و خواهشا چنانچه احساس می کنید که در باعث ضعف عقائد شما می شود اکیدا از خواندن آنها اجتناب کنید . با تشکر

1- در حالی که امروزه تقریبا همه برهانهای خداشناسی به شدت زیر سوال رفته اند و بر بعضی از آنها به طور کامل خط بطلان کشیده شده است ، چگونه می توان هنوز به وجود خدا باور داشت ؟ قوی ترین برهانهای خداشناسی ، برهان نظم و علیت می باشد . این براهین در هزاره های پیشین توسط دانشمندان یونانی و بعد مسیحی ابداع شدند و از همان زمان نیز مورد مخالفت شدید قرار گرفتند . ابوعلی سینا هر دو این نظریات را رد کرده بود . دیوید هیوم 25 سال بر روی این نظریه (برهان نظم) مطالعه کرد و مطالعات خود را تحت کتابی به عنوان محاورات به تألیف در آورد و نهایتا به شکست خود در اثبات این نظریه اعتراف کرد . شهید مطهری نیز در این زمینه تحقیقاتی به عمل آورد که نهایتا به نتیجه قابل ذکری نرسید و در عصر حاضر آیت الله جوادی آملی با قاطعیت می گوید : "هرگز برهان نظم بدون استمداد از براهین دیگر، توان اثبات ذات واجب را ندارد". وقتی که بزرگترین براهین خداشناسی چنین مورد نقض قرار می گیرند ، تکلیف سایر براهین کم اهمیت تر چه می شود . کار اثبات خدا چنان به تنگنا کشیده است که شخصی مانند پاسکال ، نظریه دفع خطر احتمالی را عنوان می کند که بیشتر به سفسطه می ماند تا یک برهان علمی . طبق این نظریه اگر خدایی نباشد( البته تاکید پاسکال بر خدای مسیحی و تثلیث است ) که هیچ ، ولی اگر خدایی باشد و در آن دنیا ما را مؤاخذه کند چه ؟ پس عقل سلیم می گوید که بهتر است خدا را قبول داشته باشیم . یک مسلمان می تواند این نظریه را برای الله به کار ببرد و یک بت پرست برای بت ها و هر کس از هر دینی می تواند این نظریه را برای خدایان و الهگان خود به کار ببرد و حتی یک شیطان پرست نیز می تواند ادعا کند که اگر تابع شیطان نباشید بعد از مرگ احتمالا روح شما را مجازات خواهد کرد پس بهتر است تنها به شیطان پناه ببرید تا از مجازات احتمالی در امان بمانید ! حتی بعضی رو به برهانهای احساس و فطرت و امیال درونی و میل به پرستش و ... می آورند در حالی که هنوز موجودیت فطرت و احساس و... و همچنین ماهیت و خواستگاه آنها در هاله ای از ابهام قرار دارد و برای اثبات خدا از طریق این براهین ابتدا باید خود فطرت و احساس اثبات شوند و سپس از آنها برای اثبات خدا استفاده کرد . به عنوان مثال یک انسان درستکار ممکن است بگوید احساس می کند که باید به جامعه خدمت کند و آن را اصلاح کند و یا یک بزهکار بگوید احساس می کند که باید از همان جامعه انتقام تمام رنجهایش را بگیرد . هر دو از احساس حرف می زنند ولی نوع احساس آنها تفاوت دارد و مسلما هر دو احساس به طور همزمان و موازی نمی توانند درست باشند .

امامت-رهبری

در فرق میان امامت و نبوت که اولی رهبری است و دومی راهنمایی .همچنان که راهنمایی دینی راهنمایی است که از افق غیب باید رسیده باشد یعنی رانما باید غیبی باشد رهبری نیز چنین است واین که پیامبر اکرم (ص)وبرخی پیامبران هم راهنا بودند وهم رهبر ،وختم نبوت ختم راهنمایی است و نه ختم رهبری .
امامت و نبوت دو منصب و دو شانند واحیانا قابل تفکیک.
بسیاری از پیامبران نبی بودند ورساننده وحی ولی امام نبودند همچنان که ائمه ما امامند و نبی نیستند ولی حضرت ابراهیم و پیامبر اکرم (ص) هم امامند وهم نبی .
امامت راهنمایی است و نبوت رهبری ،وظیفه نبی تبلیغ است ولی وظیفه امام این است که ولایت ورهبری و سرپرستی کند کسانی را که رهبری او را پذیرفته اند.
شیعه همچنان که راهنمایی دین را من جانب الله می داند رهبری دینی را نیز من جانب الله می داند در این جهت میان راهنمایی ورهبری تفکیک نمی کند ختم نبوت ختم راهنمایی اللهی وارائه برنامه وراه است اما ختم رهبری اللهی نیست.
فرق راهنمایی ورهبری
رهبر به یک تعریف کسی است که سبب تسهیل گروه در نیل به هدف رهبری بشود به عبارتی وی آسانگر نیل به مقصود است راهنمای دستگیر است احیانا راه را تنها نمی نماید بلکه وسائل طی آن ورسیدن به فرجام آن را نیز فراهم می آورد
حقیقت این است که میان راهنمایی و رهبری به حسب مورد عموم وخصوص من وجه است نبوت از نوع راهنمایی وامامت از نوع رهبری است راهنما کسی است که راه وچاه رانشان می دهد ولی رهبری یعنی راهی راکه آشکار وهدفی مشخص دارد ولی نیاز به نیرویی است که قدرتها را متمرکز ومتشکل کند وسازمان بخشد ونیروهای خفته را بیدار وناشکفته را به سوی سازندگی وابتکار بسیج دهد.
مرتضی مطهری-امامت ورهبری

آزادی تفکر و نبوت در تفکر زکریای رازی

محمدبن زکریای رازی غیرمحافظه کارترین متفکر در میان فلاسفه بزرگ اسلام بود. او برای فیلسوف بودن، نشان داد که به فرقه یا مکتبی تعلق ندارد، و در اعمال و عقاید به استادی تأسی نمی جوید. هر کس از اسلاف خود می آموزد اما می تواند به سبقت جستن بر آنها امیدوار باشد. رازی می دانست که او هرگز یک سقراط نخواهد شد، و به هر فردی از رده پائین که توقع هماوردی با سقراط، افلاطون، ارسطو، تئوفراستوس، اودموس، کریسیپوس، تمیستیوس یا اسکندر افرودیسی داشت، هشدار می داد. اما این نظر را، که در عصر او در سطح وسیع مورد قبول بود و در روزگار ما نیز دوباره در حال پا گرفتن است، مبنی بر اینکه انسان ها در دام تعالیم بنیانگذاران بزرگ سنت ها قرار دارند مردود می داند: او به یکی از معاصرینش که با وی خصومت داشت و کلام او را با ناباوری گزارش می کند چنین می گوید:
" شما باید بدانید که هر فیلسوف بعدی که خود را مجتهدانه، سختکوشانه و به طور دائم به تحقیق فلسفی متعهد ساخته است، یعنی همان حوزه که مشکلات دقیق پیشینیان او را به بحث و اختلاف وادار کرده است، اگر ذهنی تند و تجربه ای فراوان از تفکر و تحقیق در سایر حوزه ها داشته باشد، آنچه را که آنان می فهمیده اند خواهد فهمید و حفظ خواهد کرد. با تسلط یافتن سریع بر آنچه متقدمینش می دانسته اند و با فهم درس هایی که داده اند، به سهولت بر آنان تفوق خواهد جست. زیرا تحقیق، تفکر و نیروی ابتکار به طرزی اجتناب ناپذیر رو به پیشرفت دارد. "