ازدواج

نوجوانی که قصد ازدواج دارم

سلام به همه من یه پسر نوجوان ۱۵ ساله هستم که به تازگی علاقه مند به یه دختر مذهبی شدم. و الانم در حال حاضر کلاس نهم هستم و البته که خودم پسر مذهبی هستم ولی نمیدونم چیجوری به اون دختر ابراز علاقه کنم یا اصلا خودم رو بشناسونم بهش. تنها رابط و واسطه ای هم که دارم یه دوستم هست که این دختری که من علاقه بهش دارم میشه دختر مسئول هیئت دوستم که همچین واسطه قوی ای نیست ولی به هر حال تنها راه من به ایشون دوستم هست. حالا میخواستم بدونم کسی میتونه در این رابطه به من کمک کنه؟؟؟

چگونه زندگی مشترک را ادامه دهم؟

سلام و عرض ادب در گذشته تاپیک‌هایی درمورد زندگی خود مطرح کردم که الان هیچ علاقه‌ای ندارم به آنها بپردازم تنها هدفم رسیدن به پاسخ برای شرایط کنونی است مطابق با توضیحاتی که در ادامه عرض می‌کنم   خانوادهء من آنچنان که شایسته بود مرا در زندگی پشتیبانی و راهنمایی نکردند. از طرفی تنها راه ارضای نیاز جنسی در اسلام فقط ازدواج است در واقع برای ازدواج هدف مشخصی نداشتم (بجز نیاز جنسی) و نه کسی بود که در این زمینه مرا راهنمایی کند به هیمن دلیل من اقدام به ازدواج کردم بدون آنکه درمورد اشتراکات همسران اطلاعات مناسبی داشته باشم بهتر است بگویم میزان شناختی که داشتم شاید برای یک زندگی معمولی مناسب بود، اما برای سطح توقعی که من از زندگی داشتم کافی نبود   همسرم زن خوبی است و ویژگی‌های خوبی دارد. چهره‌ای زیبا دارد، اصلاً اهل مادیات نیست، کارهای خانه را بدون چشم داشت انجام می‌دهد حتی در مخارج زندگی به من کمک می‌کند. همین الان دارد در خانه لباس می‌فروشد که با این کارش مرا شرمندهء خودش کرده مرا برای خرید هیچ چیزی تحت فشار قرار نمی‌دهد. حتی اگر من بخواهم چیزی برایش بخرم، اگر دستمان خالی باشد قبول نمی‌کند اصلاً اهل غیبت و بدگویی نیست و از حرفهای خاله‌زنکی به شدت دوری می‌کند از آن طرف بعیوبی هم دارد. مثلاً بسیار مغرور است و در طول 7 سال زندگی مشترکمان تقریباً بابت هیچ اشتباهی عذرخواهی نکرده است کارهای خوب اطرافیان بخصوص اگر از سمت من و خانواده‌ام باشد را نادیده می‌گیرد اما کارهای اشتباه را بخصوص از سوی من و خانواده‌ام تا سال‌ها در ذهنش نگه می‌دارد خیلی بدبین است و هر عمل یا حرفی را به بدترین حالت ممکن تفسیر می‌کند اگر به او بگویم می‌خواهم جایی بروم اولین فکرش این است که می‌خواهم با زن دیگری ملاقات کنم و هر چیزی که به عنوان خواسته مطرح می‌کنم می‌گوید ها چیه؟ خانوادت خواستن اینها رو بگی نه؟ علاوه بر توضیحات بالا، مشکل اساسی من در دو چیز دیگر است:   اولاً در یک سری اصول زندگی، بنده و ایشان اختلاف نظر زیادی با هم داریم یا به قول معروف دنیایمان متفاوت است لطفاً دقت بفرمائید بحثم بد بودن یا خوب بودن این دو نگاه به زندگی نیست، بلکه صحبتم روی تفاوت این دو نگاه است بیان این اختلافات در قالب جملات خیلی برایم دشوار است. ممنون می‌شوم اگر کارشناس بحث، مرا برای بیان بهتر این اختلافات کمک کنند بطور خلاصه، ایشان به خودِ زندگی به شکل کلی آن علاقمند هستند. یعنی اینکه مرد سر کار برود و زن کارهای خانه را انجام بدهد شب با هم پارک بروند و ساعاتی را کنار هم به شادی بگذرانند. با هم به مهمانی بروند، مهمان دعوت کنند و به سفر زیارتی بروند در حالیکه این کارها برای من در درجه دوم اهمیت قرار دارند و علائق اصلی من در زندگی چیزهای دیگری هستند من دوست دارم به یادگیری علوم گوناگون بپردازم و به سوالات بسیار زیادی که در ذهن دارم پاسخ بدهم زندگی روزمره و تکراری مرا پژمرده می‌کند و قدرت تفکر را از من می‌گیرد و حتی باعث ناامیدی من می‌شود   ثانیاً اصلاً ازدواج و زندگی مشترک جذابیت چندانی برای من ندارد همچنین همسرم را صرفاً عقلانی انتخاب کردم و در انتخاب ایشان احساس را دخالت ندادم و الان سخت پشیمان هستم در زمان انتخاب همسرم فاکتورهایی مانند مؤمن بودن، نجابت، سواد مناسب، خانواده، و اینطور مسائل را در نظر گرفتم اما به «دوست داشتن» توجه نکردم چون از کارشناسان شنیده بودم که اگر خصوصیات خوب در همسر باشد علاقه بعداً بوجود خواهد آمد و اصولاً علاقه بعد از ازدواج پایدارتر است اما حرف کارشناسان کاملاً اشتباه بود و ذره‌ای علاقه در دل من شکل نگرفت. نه تنها علاقه و محبت قلبی، که میل جنسی چندانی هم به همسرم ندارم یک زمانی ایشان بیمار شدند و من برای شفای ایشان شب و روز اشک ریختم و در همین سایت از کاربران التماس دعا داشتم همین الان هم اگر کوچکترین مشکلی برایشان پیدا بشود، جانم را فدایش خواهم کرد و برای خوشبتخیش از هیچ تلاشی کوتاهی نمی‌کنم ولی این را نباید پای علاقه گذاشت. دلیل این اعمال این است که ایشان همسر من و مادر فرزندم هستند   منتظر راهنمایی کارشناس محترم هستم

اذن پدر برای ازدواج با دختری که پدرش از خودش اسقاط ولایت کرده

سلام. پدری که کلیه تکالیف و ولایات را از خودش ساقط کرده آیا در امر ازدواج دخترش متأذن هست یا خیر؟ در صورتی که گفته شود بله باید اذن گرفت بنده عرض میکنم که «اساسا پدرش خود را در مقام تصمیم‌گیری برای امورات خانواده قرار نداده و سالها کلیه ارتباطات را با خانواده و دخترانش قطع کرده و امر ولایت خودش را ترک کرده؛ مثل آنکه کسی که اساساً نماز خواندن را ترک کرده به او بگوییم باید قرائت نماز را به عربی صحیح بخوانی این حرف بیهوده است زیرا اساسا به تکلیف نماز عمل نمیکند که احکام نماز بار بشود؛ پدر چنین دختری هم اساساً ولایت نسبت به دختر را ترک کرده». باتشکر مرجع تقلید: سیستانی و مکارم شیرازی

زندگی ائمه (ع) بعد از امام حسین (ع)

با سلام
آیا این مطلب حقیقت داره که ائمه بعد از امام حسین(ع) کم زن می گرفتن یا نه ؟
لطفا در این باره توضیح دهید
با تشکر ازشما

دوستی قبلی و مشکل در ازدواج

سلام من وقتی 12 سالم بود با یه اقایی دوست شده بودم دوسه سال بزرگتر و از روی کنجکاوی و اصرار دوستم...الان یکی دوسالی میشه با یه اقایی اشنا هستیم الان هردومون مذهبی و ایشون پاسدار..دوست نیستیم و خانواده هامون هم میدونن..الان میخوان بیان خواستگاری من واقعا چیکار کنم من شهرستان زندگی میکنم و اون اقایی که اول گفتم هنوز که هنوزه دست بردار نیستن ایشون منو به مدت 7ماه اونموقع با تهدید درباره ابروم نگه داشتن...من همه راه های ارتباطی رو بستم اما مثلا یکبار چند وقت پیش توی اینستاگرام متنی گذاشتم از روی شوخی که مثلا ازدواج کردم و دو سه تا از دوستام باور کردن من فرداش گفتم که شوخی کردم اما اون اقا دقیقا فردای همون روز به من پیام دادن از یه طریق دیگه انگار که متوجه شده بودن! این اقا خیلی وضعیت درستی نداره و خودش هم قبلا گفت چیزی برای از دست دادن ندارم و از دادگاهم نمیترسم چندین بار هم پدرم با خانوادشون صحبت کردن اما اثر نداشت ولی نمیتونم شکایت کنم باز چون توی شهرستانم و بقیه میفهمن..ببینید ما شهرستانیم نمیتونم یواشکی ازدواج کنم و از اینکه بعدا بیاد به همسر ایندم بگه خیلییی میترسم چون میدونم باعث بی اعتمادیش میشه ولی نمیتونم هم بگم چون از واکنشش خیلی میترسم و بهم گفتن نگم چون اگرم قبول کنه نست بهم بی اغتماد میشه ما همو دوس داریم تا الانم صبر کردیم و دوست نشدیم و این برای هردومون سخته...چیکار کنم توروخدا راهنماییم کنید من اینقدری که استرس دارم شبا خواب مدارم ما شناخت نسبتا کافی پیدا کردیم حالا میخوان بیان رسمی خواستگاری

آیا باید ازدواج کنم؟

سلام راستش من خودم با مساله ای که میخوام مطرح کنم مشکلی ندارم اما اینقدر اطرافیان گفتن برو روان شناس و مشاوره که خواستم امتحانش کنم من اصصصصصصلا دوست ندارم ازدواج کنم و با مجردی هیچ مشکلی ندارم. به نظرم خیلی هم خوبه اما اطرافیان که مواردی رو پیشنهاد میدن و جواب منفی من رو میشنوند راضی نمیشن. اخیرا هم یکی خیلی مصرانه بهم گفته برو مشاور نظرت رو عوض کنند واقعا من باید به اجبار ازدواج کنم وقتی هیچ تمایلی بهش ندارم؟

داریم کجا میریم؟؟!!!

سلام

یکی از دوستان لینک کانالی رو فرستادند که معرفی برای ازدواج بود کاری به این نوع انتخاب و همسر گزینی ندارم جدا از این بخش از موضوع که اصلا نمیخوام در موردش صحبت کنم سر زدم به این کانال برام نوشته ها و اطلاعات اعضا و اونایی که فرم پر کرده بودن جالب بود
البته میدونم میشه گفت این کانال برای ما معیار و آمار دقیق شاید نیست ولی خب اگه یه نمونه کوچیک ببینیم نشون میده که میزان زنان مجرد نسبت به آقایان به چه صورت هست البته دور بر خودمون هم میشه گفت یه جورایی این موضوع رو به عینه میبینیم یک موردی که برام جای سوال بود تفاوت و فاصله سنی این بزرگوارانی که فرم پر کردن بود
یعنی خانمها در گروه سنی 30 به بالا بیشتر بودن آقایانی که به این گروه سنی بخورن خیلی کم بود اونایی هم که بودن انقدر فاصله سنی برای انتخابشون در نظر گرفته بودن که شامل این گروه سنی نبود
مثلا 6 تا خانم
3 تا اقا
که این آقایون هم برای فاصله سنی حداقل 6 ، 8 سال تو معیارهای انتخابشون خواسته بودن خانم کوچیکتر از خودشون باشه
البته این تعداد و فاصله سنی در گروه سنی بین حدودا 30 سال به بالا بود یعنی هر چقدر به گروه سنی کوچیکتر دقت کردم معکوس میشد یعنی خانم ها کمتر بودن نسبت به آقایان یعنی برای یه آقا 25 ساله تعداد خانم که فاصله سنی با این آقا داشته باشه کمتر بود
3 تا آقا
2 تا خانم
واقعا برام سوال پیش اومد چرا واقعا فکری برای این موضوع نمیشه؟
یک مدت باب شد تا پسر هیچی نداشته باشه دختر نمیدیم
بعد گفتن دختر تحصیلات نداشته باشه هیچی حالیش نیست پس خانمها هم باید تحصیلات عالی داشته باشن
بعد گفتند زن مرد نداریم شما هم باید کار کنید خانمها وارد بازار کار شدن
بعد گفتن کارکردی مرد شدی ما زن میخواهیم که فلان باشد بهمان باشد
یعنی دقیقا وقتی به این موضوع رسیدن که دیگه این خانم نمی تونه برگرده به اون دورانی که از دست داده

الان الانش هم میبنیم خانواده هایی که خواستگار زنگ میزنه به دختر اطلاع نداده میگن داره درس میخونه با این طرز فکر دختران و پسرانشون رو طوری بار میارن که تا کمتر از 30 اصلا درک درستی از زندگی مشترک ندارند به شکلی یعنی دغدغه اصلی براشون درس و... بوده

نگید برن اینطور رفتار کنند اونطور رفتار کنند خیلی از این خانمها کاملا آگاه به این موضوعات هستند، فقط فقط چون این موضوع در عرف کاملا جا افتاده که خانم حتما باید چند سال کوچیکتر از اقا باشد و خانم نباید بزرگتر باشد و...
یه سری از آقایان هم به خاطرهمون تشویق و پیش بردن خانمها به سمتی که کلا موضوع انتظارات خانمها، بیکاری اقایان و تفاوت تحصیلی و... پیش اومده( که به نوعی با پستهای زیادی که خوندم ) یه جورایی آقایون نسبت به این خانمها هم عقده دارند که چرا به وقتش کلاس گذاشتید که حالا به این مشکل بر بخورید حقشونه
از طرفی اجازه انتخاب به خانمها داده نمیشه یادمه یکی از دوستان تعریف میکرد وقتی از طریق یک دوست معرفی شده بوده برای ازدواج ، آقا همش پیگیر این موضوع بودن که بدونند آیا معرف خواسته ایشون رو به این آقا پیشنهاد بده یا این خانم خودش خواسته که اگه خود خانم خواسته باشه جواب رد بده ، یعنی عرف به این حد پیش رفته که اگر خانم از طریق یک معرف هم بخواهد پیشنهاد ازدواج بده این موضوع رو بد میدونند . خب بفرمایید پس این خانمها باید چیکار کنند؟!

از طرفی با این همه تبلیغات و... آقایان که به این گروه سنی می خورند نمی خواند با این گروه سنی ازدواج کنند به دلایل مختلف یکی میگه دیگه این خانم نمی تونه بچه دار بشه یکی میگه دیگه از نظر شخصیتی انعطاف ندارن و... از طرفی جامعه قبول نمیکنه یعنی عرف حتی ازدواج این خانمها رو به عنوان زن دوم نمی پذیرد!!!

فقط میخوام بپرسم کجا داریم میریم ؟ این خانمها چه خواهند کرد؟

مادر شوهر ؛ فرشته یا دیو؟



با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
2 سال پیش یکی از دوستای مامانم منو برای پسرش خواستگاری کرد.
پسرش از همه جهت خوب بود ولی از لحاظ تحصیلات و مالی از من پایینتر بود.
قرار شد تا کارش درست بشه و استخدامش قطعی بشه صیغه بمونیم.
اوایل روزای خوبی داشتیم ولی اون از خانوادش مخصوصا مادرش خیلی ناراضی بود.همش سعی میکردم اشتیشون بدم و تنش ها رو کم کنم.
مادرش فکر میکردم ادم خوبیه عاشق امام حسین!ولی اینطور نبود هر جا گیر کنه به دروغ قسم امام حسین رو میخوره انگار نه انگار این ارباب از همه قلبا خبر داره.
نمیدونم جی شد همه چی برعکس شد.الان 6 ماه که کار شوهرم درست شده و هیچ خبری از عقد ما نیست.حتی یه انگشترم که شوهرم واسه من گرفته بود مادرش برداشت واسه خودش
همش نیش و کنایه و شوهرمم انگار نه انگار با آبرو من داره بازی میشه.نه محبتی نه هیچی انگار یه ادم دیگه شده.کربلا برنده شد بدون اینکه به من بگه داد به مادرش منم واکنش بدی نشون ندادم.
بخاطر اینکه حرصم بده میگه امروز کار دارم میرم دنبال گذرنامه مامانم.
مادرش چنتا کتاب جادو داره میگه قرانن!!!!!یبار یواشکی نگاشون کردم همش شکلای هندسی و یسری حروف بی معنی بود.
من به خدا و ائمه اعتقاد دارم نه به دعا جادو.ولی چرا هرچی قران میخونم زیارت عاشورا و دعا توسل میخونم خدا جوابمو نمیده.من که از عمق وجودم عاشق امام حسینم جونم فداش.سعی کردم رفتارم خوب باشه.
چرا تنهام؟
خستم
چکار کنم؟
کمکم کنید




با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

آیا با یک شناخت چند ساعته می توان یک انتخاب برای چند ده سال انجام داد؟

با سلام
به نظر شما با وجود محدودیت هایی که بین پسرها و دخترها، خصوصا در اقشار مذهبی هست، می شود با چند ساعت صحبت کردن، به شناخت کاملی از طرف مقابل رسید؟

آیا با همین چند ساعت شناخت محدود میشود همسر آینده خود ، که قراره چند ده سال با او زندگی کرد، رو انتخاب کرد؟