ازدواج

استفاده از دارو برای کاهش یا از بین رفتن میل جنسی

سلام
من تصمیم گرفتم اگه بشه تا آخر عمرم مجرد بمونم(از نظر تنهایی و اینها هم مشکلی ندارم و حل شده هستش این مسئله) و احادیث و روایات رو هم درباره ازدواج تقریبا میشه گفت کامل خوندم و میدونم که ازدواج مستحب موکد هست اما خب من نمیخوام ازدواج کنم ....

قرص های شیمیایی/گیاهی در بازار وجود دارن که میل جنسی رو به شدت پایین میارن ...
من چندتا سوال برام پیش اومده :

1 _ این دارو ها علاوه بر نیازجنسی نیاز عاطفی رو از هم بین میبرن ؟
آخه از یه نفر شنیده بودم نیاز عاطفی رو هم از بین میبرن و کلا شخص نسبت به جنس مخالف و ازدواج کاملا بی میل میشه تا مدت خیلی طولانی مثلا چندین سال و در صورت مصرف در مدت زمان طولانی حتی شاید تا آخر عمر ...

2 _ از نظر دینی از بین بردن شهوت و اینکه شخص نسبت به ازدواج میلی نداشته باشه(خود شخص از بین برده باشه) گناه محسوب میشه ؟

3 _ مهم ترین عوارض این داروها رو اگه ممکنه بگین

پیشاپیش ممنونم از پاسخ‌گویی@};-@};-@};-

علاقه به ارتباط با جنس مخالف

سلام و عرض ادب
خوبید
عید غدیر مبارک
من 21 سالمه دانشجو هستم
تا الان خداروشکر خیلی تو مسئله ارتباط با جنس مخالف حساس بودم و همیشه دوری میکردم زیاد هم کنترلش برام سخت نبود
ولی تازگی ها خیلی علاقه به ارتباط با جنس مخالف و ازدواج برام ایجاد شده
همیشه سعی می‌کردم چشمم رو از نامحرم حفظ کنم
ولی تازگی ها وقتی دختر خانم محجبه ای رو چه در تلویزیون چه در بیرون میبینم چشمم دیگه سریع برنمیگرده
توجیهم هم برای خودم اینکه میخوام ازدواج کنم دنبال گزینه مناسب میگردم
البته هرچی به پدر مادرم میگم میخوام ازدواج کنم فکر میکنن شوخی میکنم
این تابستون هم کار پیدا کردم و پول درمیارم
ولی خیلی از شرایط دیگه ازدواج رو ندارم
احساس میکنم اگه به موقع نتونم جلو این تمایل رو بگیرم به گناه میوفتم
تا حالا با دختر نامحرم و غریبه چت نکرده بودم چند روز پیش یا یکی سر مسائل سیاسی
بحث کردم
و داشتم خودمو قانع میکردم(توجیه میکردم) که این حرف زدن بخاطر روشنگری و... هست
ولی خب بعدش احساس گناه کردمممممم
چیکار کنم؟
درسته طبیعیه!ولی میترسم از کنترل خارج بشه

عاشق شدن قبل از ازدواج

باسلام
بنده درفضای مجازی بخاطربحث کوتاهی باآقایی آشناشدم...
ارتباطمون به مدت سه روزادامه پیداکردو چون حس کردم ایشون دارن به من حس یپیدامی کنند ازشون خواهش کردم این ارتباط رو قطع کنیم و ایشون هم چون شخص محترمی بودند قبول کردند...
ولی بعدازمدتی برگشتن و بهم گفتن که نسبت بهم علاقه دارن...البته به مرور
از خداکه پنهون نیست ازشما چه پنهون که منم از ایشون خوشم اومده بود...
چند روز گذشت و مثل اینکه تو این مدت ایشون تحقیقات انجام دادن و با خانواده شون به خواستگاری بنده اومدند
اماجواب پدر من منفی بود.
اما ما به خاطر علاقه ای که داشتیم این ارتباط رو قطع نکردیم و عقیده داشتیم مشکلات رو از سر راه برمی داریم و شرایط ازدواج مون فراهم میشه.

تو این مدت ارتباط، ما به معنای واقعی کلمه عاشق شدیم...:)
ما دو نفرجفت مون زندگی آینده مون رو درکنار هم می دونستیم و آینده بدون معشوق مون رو ناممکن
اما متاسفانه والدین بنده متوجه ارتباط ما شدند و این ارتباط رو قطع میکنند و علیرغم خواستگاری های متعدد راضی به ازدواج مون نمیشن
چون معتقدبودند اون پسربه درد من نمیخوره

من در طول رابطه ام با اون آقا گفته بودم که به هیچ وجه جلوی خانواده ام به خاطرکسی وای نمی ایستم و ایشون هم قبول کردن که رضایت پدرم رو جلب کنند.
اما بعد ازاون اتفاقات ایشون انتظار داشتند که من بخاطرشون جلوی پدرم بایستم و با پافشاری اصرار به ازدواج داشته باشم
در صورتی که پدرم کاملا منو قانع کرده بودن که این ازدواج به صلاح من نیست
همچنین من هیچوقت دوست نداشتم بدون رضایت والدینم با کسی ازدواج کنم و لو اینکه عاشق طرف مقابل باشم

حالا پنج ماه از اون اتفاق میگذره و من روزهای خیلی سختی رو گذروندم (اینقدر سخت که حتی به خودکشی هم فکرکردم متاسفانه)...

چیزهایی ذهن و روح و قلبم رو آزار میده... یکیشون اینه که حس میکنم این موضوع که من قبلا عاشق یک نفر بودم
و قصد ازدواج با هاشون رو داشتم امکان داره روی زندگی آینده ام و حتی بچه هام تاثیربذاره...
من واقف به گناهم هستم...
اما الان کاملا پشیمونم و اگر امکانش بود حاضر بودم خیلی چیزها بدم تا زمان به عقب برگرده و جبران کنم...اماحیف...

میخوام بدونم با اینکه من توبه کردم و پشیمونم آیا زندگی آینده ام تهدید میشه یاخیر؟
و اینکه با وجود نارضایتی خانواده ام و قانع شدن من راجع به مناسب نبودن اون ازدواج،
آیا من باید بخاطر احساسی که در خودم و طرف مقابل به وجود آمده بود پافشاری بر اون ازدواج میکردم یا خیر؟

و یه سوال دیگه هم داشتم: اینکه چیکارکنم که بهترشم و بیشتر ازاین نابود نشم؟
(خواهشا راه حلهای تکراری ورزش و کتاب و سرگرمی رو ارائه ندین چون روی همش دارم کار میکنم؛)
پیشاپیش عذر میخوام که طولانی شد

باتشکر

قد کوتاه همسر

سلام.
با دختری آشنا شدم که قدش نسبت به قد متوسط دخترهای ایرانی 6 سانتی متر کوتاه تره. قدش 152 سانتی متر هست. قد خودم هم 172 هست. شخصا با این قضیه مشکل زیادی ندارم اما خانوادم اصرار میکنن قدش کوتاهه و برای اونها مهمه. بنظرتون اگر مساله فقط قد باشه باید بیخیال ازدواج بشم؟ یا اینکه این مسئله رو باید جدی بگیرم ؟
ممنون

هیچ دختری که مرا درک کند وجود ندارد! (خواستگاری های نافرجام)

با عرض سلام و خسته نباشید
بنده چند وقتی در سایت شما نبودم و دلیلش هم خدمت سربازی بود. بنده 19 ماه در جایی سرباز بودم و عملا به اینترنت دسترسی نداشتم . حتی به گوشی موبایل هم دسترسی نداشتم. البته خاطرات جذابی هم از دوران خدمت دارم که شاید به آن ها اشاره کردم. از ابتدای دوران خدمت هر سه چهارماهی یکبار که می آمدم مرخصی ، مادرم سه چهار تا دختر بهم معرفی می کرد ولی من خوشم نمی اومد. حتی چندجا هم رفتم خواستگاری ولی از اون ها هم خوشم نیومد. الان که خدمتم تموم شده مادرم موارد کمتری به من معرفی می کند. احساس می کنم که موارد ته کشیده اند. قبلا هردفعه که می اومدم حداقل 8 تا بهم معرفی می کرد اما الان کلی این ور و اون ور گشته یه موردی پیدا کرده که اون هم حالا با هزار تا کلک باید بریم خونشون رو پیدا کنیم و بعد بریم آشنا بشیم. بنده هم معمولا زمانی که می رم از خونه بیرون دختری نمی بینم که حالا ازش خوشم بیاد تازه مگه توی خیابان چقدر می شود نسبت به یک دختر شناخت پیدا کرد یا اصلا در خیابان زن پیدا کردن کار درستی است یا نه؟ اولا می خواستم بپرسم به نظر شما چجوری بگردم پیدا کنم یه نفر رو ؟ تازه من از خیلی از ایده آل هایم کوتاه آمده ام. گاهی اوقات فکر می کنم خوش بحال این پسرایی که عاشق می شوند. حداقل می فهمند چه می خواهند. نمی فهمم چه کنم؟ مسئله ی مهمتری که باید مطرح کنم این است که به این نتیجه رسیده ام که همه ی زن ها احمق هستند. (البته خدای نکرده قصد توهین ندارم به خانم ها ولی این حالت به طور ناخودآگاه در ذهن من ایجاد شده است.) به نظرم (البته در ناخودآگاهم) می رسد که هیچ دختری پیدا نمی شود که حرف های بنده را بفهمد. شاید این حرف عجیب برسد ولی چند موردی که رفتم خواستگاری (حتی یک موردش از من حدود یکسال بزرگتر بود) احساس می کردم که دارم با کودک صحبت می کنم. من الان 25 سالمه. خواهر و مادر خودم هم که از همه بدتر. یعنی شده روی بدیهی ترین مسائل دو سه ساعت توضیح می دی بازم نمی فهمند. این یک مورد را چکار کنم؟ به شدت می ترسم ؟ زیرا امروزه اگر انسان به شدت باهوش نباشه به شدت در بدبختی می افته. مثلا نمی تونه بچه هاش رو تربیت کنه. امروزه رسانه ها به شدت در حال کنترل ذهن ما و بردن آن به سمت ناکجاآباد هستند. حال آدم هایی رو که ساده ترین مسائل را نمی فهمند بدبخت می شوند ولی فکر می کنند خوشبخت هستند. حالا تصورکنید که یک چیزی در درون من بهم می گه هیچ دختری هیچی نمی فهمه. حالا من به این نتیجه دارم می رسم که اصلا دختری پیدا نمی شود که باهاش حرف زد. یعنی باهاش حرف بزنی و اون بفهمه. می دانم که این حرفم کلیت نداره ولی این مطلب به صورت ناخودآگاه در ذهن من ایجاد شده است. چ کنم؟

ازدواج با دختر حوزوی ؛ آسیب ها و فوائد

سلام.
لطفا بفرمائید از نظر علمی و مشاوره ای و مذهبی مشکلات ، معایب و فوائد ازدواج با دختر حوزوی خوب چیست؟
لطفا جزئی و کاربردی بفرمائید و از کلی گویی پرهیز نمایید.
ممنون.

مطرح کردن ازدواج قبلی در ازدواج مجدد

با سلام و احترام
من در دوران عقد از همسرم جدا شدم. قصد ازدواج مجدد دارم. لازم است به همسر جدیدم قبل از ازدواج بگم قبلاً نامزد داشتم؟

توکل در امر ازدواج ، مقوله پیچیده‌ای برای من!

انجمن: 

سلام.
من جوانی ۲۲ ساله‌ام که احتمالن مثل همه جوان‌ها نیاز به ازدواج دارم و طوری که ترس به گناه افتادن به خاطرش تقریبن ۱۰۰ درصده.
محیط خانواده‌ام هم خیلی سرد و بسته‌ست و خودم چندین بار برای همین ازدواج کردن گوشه دادم ولی از این بیشتر رو میترسم چون احتمال اینکه بم تهمتی بزنن و یا توی فامیل بپیچه و بی‌آبرو بشم هست نتیجه اینکه به خدا توکل کردم که برام یه همسر مناسب پیدا کنه و امام علی رو از اعماق جان واسطه کردم که یکی از گناهام رو ترک کنم و ایشون در جواب این کارم فرد مناسب از هر جهت رو در مسیرم قرار بده.
تا اینکه بعد چند ماه پسری رو توی یک کنگره دیدم و ایشون ازم خوشش اومد، فردی ماخوذ به حیا بودن طوری که وختی از من شماره خواستن دستاشون میلرزید و میدونستم که اینکاره و هرجایی نیستن. بهشون ایمیلم رو دادم و کم کم در ارتباط بودیم‌...
ایشون دانشجوی پزشکی بودن ۷ ماه از من کوچیکتر و همون روز اول به من گفتن که قصد نهاییشون برای ازدواج هست و مذهبی و مودب هم بودن ولی یه مشکلی وجود داره که یکی از مهمترین چیزهایی بود که از حضرت علی میخواستم و اون عمق درک و نگاه فرد مقابلم به زندگی و دنیا بود، پسر سطحی‌نگری هستن و دغدغه‌های من رو ندارن در حالیکه من کسی رو میخواستم که یک soulmate و یا تکمیل کننده درونم باشه که بتونم شیعه واقعی حضرت علی بشم.
و در ضمن آدمی نیستن که بتونن به حرفشون عمل کنن و فکر اینکه واقعن بیان خواستگاری من (با سن کمشون) برام قابل باور نیست، در حالیکه من یه راه حل فوری از حضرت میخواستم.
در ضمن کانورسیشن‌های ما داره رنگ و بوی گناه میگیره و من در ذهنم نمیگنجه که حضرت علی کسی رو بم معرفی کنن که منو به گناه بکشونه.
آیا واقعن این فرد همونیه که حضرت علی برام خواسته؟ چطور باید متوجه شم؟ چیکار کنم دقیقن؟ بم بگین لطفن

چگونه خانواده ام را برای ازدواج با دختر مورد علاقه ام راضی کنم؟

سلام خدمت تمام دوستان عزیز و کارشناسان محترم
من سهیل 24 ساله هستم . من تقریبا دو سالی هست که یک دختر را برای ازدواج مد نظر قرار دادم و باهاش دوست شدم. تقریبا نه ماه مشاوره ازدواج رفتیم و از نظر مشاوران مشکلی وجود نداشت و خیلی خوب بود.
استخاره کردم خیلی خوب امد و تعجیل در انجام .
با همه این ها تمام این دوسال را با خانواده خودم تو دعوا به سر میبرم چون میگن این دختر به دردت نمیخوره . دلیلشون هم این بود که راهشون دوره . (تقریبا پنج ساعت) بعد از یک سال و نیم بحث و ... بالاخره راضی شدن و دیروز رفتیم خونه دختر که ببیبننش . بعد از این که دختره را دیدین و در مورد خانوادشون تحقیق کردن حالا چون هیچ دلیلی ندارن واسه منصرف کردن من میگن دختره به دردت نمیخوره و ازت بزرگتره.
دختر دقیقا یک سال از من بزرگتره ولی مشاورا گفتن هیج ایرادی نداره .حالا خانوادم پاشون را کردن تو یه کفش که هیچ وقت پاشون را نمیزارن خونه اون دختر واسه خواستگاری. یا خانوادم یا دختر .
من هم می خوام هردو طرف را داشته باشم و بعد از این همه مدت نمی تونم بی خیال علاقم بشم و از طرفی به شدت به دختر علاقه مندم .

به نظرتون چیکار کنم با خانوادم ؟
چطور راضیشون کنم ؟
نمی خوام هیچ کدوم از طرفین هم ناراحت بشن ولی زورم داره بابام چون دلیل نداره میگه به دردت نمیخوره سنش زیاده !انگار اون قراره باهاش ازدواج کنه .
این را هم بگم خانوادم با این که شیعه هستن و مذهبی ولی وقتی براشون حدیث و ایه میارم قبول نمیکنن و حرف خودشون را میزنن. قبلا میگفتن سربازی نداری درستش کردم. کار پیدا کردم . خونه هم ردیف کردم . ولی الان رو اعصاب هستن . من هم هیچی به دختره نگفتم که میگن بزرگتری چون می ترسم دلش بشکنه و خیلی ناراحت شه . به خاطر همین گفتن از خانوادت راضین که هم دروغ نگفته باشم و هم یه حرفی زده باشم .

ممنون میشم کمکم کنید

عدم علاقه قبل ازدواج

با سلام
دختری ۲۵ ساله هستم دانشجوی پزشکی و کمتر از یک سال دیگه درسم تموم میشه اقایی ۲۸ ساله به خواستگاری من اومدن فوق لیسانس مدیریت مالی ،پدرشون ۱۷ سال قبل فوت کردن و ایشون با حمایت های مالی برادر بزرگترشون و مدیریت مادرشون تونستن درس بخونن و پس اندازی رو فراهم کنن.از نظر مذهبی به نظر خیلی عالی هستند.مهربون هستن و خانواده ی محترمی دارند.فقط چند تا مسئله هست یک اینکه یک مقداری زودرنج هستند و به اصطلاح زود بهشون برمیخوره،بعد خب با توجه به شرایطشون از نظر مالی خیلی قوی نیستن یعنی نه خونه نه ماشین دارن وفقط حقوق متوسط رو به کم شرکتی که توش کار میکنن رو دارند.
منتها مسئله ی اصلی اینه که جذابیت و یا به اصطلاح اینکه علاقه ای بهشون ندارم ولی اینجوری نیست که بگم ازشون بدم میاد.میخوام بدونم میشه بدون این علاقه اولیه ازدواج کرد ؟بعدا مشکلی پیش نمیاد ؟