آشنایی

ازدواج با دختر حوزوی ؛ آسیب ها و فوائد

سلام.
لطفا بفرمائید از نظر علمی و مشاوره ای و مذهبی مشکلات ، معایب و فوائد ازدواج با دختر حوزوی خوب چیست؟
لطفا جزئی و کاربردی بفرمائید و از کلی گویی پرهیز نمایید.
ممنون.

چگونگی انتقال مفاهیم دینی به کودکان! (واقعا نیاز هست بدونیم)

برنامه دین تضمین کننده سعادت بشری است، از این رو اگر تربیت طبق مبنای دین باشد، در این صورت می توان به آینده خوب فرزندان امیدوار شد.

اگر آموزش برای فرزندان جذاب و روشمند نباشد، شاید اقبالی از سوی فرزندان نباشد، و یا در این راستا موفق نشویم.
در کنار آموزش توجه به عامل زمان هم در این تربیت امر مهم و جدی است، که بعدا توضیح خواهیم داد.
امام علی علیه السلام می فرماید:
«آداب و رسوم زمان خود را بر فرزندان تحمیل نکنید، زیرا آنها برای زمانی غیر از شما آفریده شده اند»
( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج20،ص267)


پس اگر دغدغه دین دارید، دوست دارید فرزند صالحی داشته باشید، اگر دوست دارید نوعی تربیت کنید که مورد رضایت امام زمان علیه السلام باشد، لازم است که اطلاعات جامعی در این راستا داشته باشیم.

آشنایی با وهابیت،اثبات کفر وهابیت،جنایات وهابیت،تاریخچه ی وهابیت


بسم الله الرحمن الرحیم

آغاز می کنم این بحث را با حمد و ثنای خداوند یکتا و بلند مرتبه،که وصفی نتوانش کرد و از هر وصفی عظیم تر است،آفریدگاری که جهلی ندارد و عالم غیب و شهود است،پروردگاری یکتا و هدایت گر،پذیرش گر توبه هر گنه کاری و بخشنده بی همتا،خداوندی که محتاج کسی نیست و همه چیز و همه کس به او محتاج است.اوست صمد و اوست احد،اوست رحمن و اوست رحیم،اوست سمیع و اوست بصیر،اوست علیم و اوست حکیم،خدایی که قابل وصف نیست،به ذهن درنیاید و توان ما از درک ذاتش عاجز باشد،و از او یاری می خواهم در هر حالی،و آغاز می کنم با نام و یاد او. . .

بحث این تاپیک آشنایی با فرقه ضاله وهابیت است.

تاریخچه وهابیت:

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند عبدالوهاب است و این نسبت از نام پدر او "عبدالوهاب" گرفته شده است.به گفته برخی دانشمندان،علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده اند یعنی "محمدیه" نگفته اند،این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی مشابهت با نام پیامبر اکرم (ص) پیدا کنند.شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر "عُیَیْنَه" از شهر های "نجد"①تولد یافت.

مسلک وهابیت دارای دو پایه است:
1.پایه فکری
2.پایه حکومتی

⇠پیدایش پایه فکری وهابیت

محمد بن عبدالوهاب از کودکی به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید سخت علاقه داشته و فقه حنبلی را نزد پدر خود که از علماءِ حنبلی بود،آموخت.او با مطالعه کتاب های ابن تیمیه②،سخت تحت تاثیر عقاید او قرار گرفت.به همین خاطر،از آغاز جوانی،بسیاری از اعمال مذهبی مردم "نجد" را زشت می شمرد.او در سفری که به زیارت خانه خدا رفته بود،بعد از انجام مناسک حج به مدینه رفت و در آن جا توسل مردم به پیامبر را که در نزد قبر حضرت انجام می دادند،انکار کرد.سپس به "نجد" مراجعت نمود و از آن جا به بصره رفت و مدتی در آن شهر ماند و با بسیاری از اعمال مردم آن شهر نیز مخالفت نمود،مردم بصره وی را از شهر خود بیرون کردند.③

در این هنگام که سال 1139 هجری بود،پدرش عبدالوهاب از "عُیَینَه" به "حُرَیْمَلَه" دیگر شهر نجد انتقال یافت.وی با پدرش ملازم شد و کتاب هایی را نزد پدر فرا گرفت و به انکار مردم "نجد" پرداخت.به همین خاطر،میان او و پدرش نزاع و جدال درگرفت تا این که پدرش "عبدالوهاب" در سال 1153 از دنیا رفت.وی پس از مرگ پدر،علنا به اظهار عقاید خود پرداخت و قسمتی از اعمال مذهبی مردم را به انتقاد گرفت که بازهم با مخالفت شدید مردم مواجه شد.او که از تغییر اعتقادات مردم نا امید شده بود،به شهر عیینه(زادگاهش) بازگشت.این بار برای اینکه بتواند جلوی مردم بایستد،با حاکم شهر عیینه که فردی به نام "عثمان ابن مَعْمَر"④ بود پیمان بست و بنا شد شیخ محمد با فتواهایش حاکم را مورد حمایت قرار دهد و حاکم نیز در مقابل،شیخ محمد را در برابر مردم حمایت کند و جان او را حفظ کند.
محمد ابن عبدالوهاب در اولین فتوایش دستور داد تا تمام زیارت گاه های عیینه و اطراف آن که همگی جزو صحابه و اولیا الهی بودند را خراب کنند و حتی به دستور او مزار زید بن خطاب(برادر خلیفه دوم) را نیز خراب کردند،حاکم که اوضاع را برای حکومش مناسب نمی دید،حمایت خود را از محمد ابن عبدالوهاب برداشت و او مجبور شد که از "عیینه" خارج شده و به "دِرْعِیَه" یکی دیگر از شهر های نجد برود.

⇠پیداش پایه حکومتی وهابیت

در آن وقت،حاکم درعیه،شخصی به نام محمد بن مسعود(جد آل سعود ⑤) بود.وی به دیدن شیخ محمد رفت و به وی عزت و نیکی را بشارت داد.شیخ محمد نیز غلبه و قدرت محمد بن سعود را بر همه بلاد نجد بشارت داد!بدین ترتیب ارتباط میان آن دو شکل گرفت و پایه حکومتی وهابیت در کنار پایه فکری آن قرار گرفت.

محمد بن عبدالوهاب تبلیغ خود را در پرتو قدرت حاکم آغاز کرد و حاکم نیز افکار شیخ محمد را شعار حکومت خود قرار داد.در ابتدای این پیوند شوم،حاکمیت محمد ابن مسعند تنها به قبایل "عتوب" و "عنزه" منحصر بود اما دیری نپایید که با هجوم به قبایل و شهرهای اطراف،دایره حاکمیت او بیشتر شد تا جایی که با جنگی طولانی،شهر ریاض را که در حاکمیت فردی به نام "دهام بن دواس" بود،به حاکمیت خود اضافه کرد.

سیل غنایم از اطراف و اکناف به شهر درعیه که شهر فقیر و بدبختی بود،سرازیر گشت.این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه "نجد" و اطراف آن نبود که با متهم شدن به شرک و بت پرستی،اموال و ثروتشان به سپاه وهابیت حلال شده بود تا آن جا که "آلوسی" که خود تمایلات وهابی گری دارد،از مورخی به نام "ان بشر نجدی" چنین نقل می کند:«من در آغاز کار،شاهد فقر و تنگدستی مردم درعیه بودم ولی بعدها این شهر در زمان سعود(نوه محمد بن سعود) به صورت شهری ثروتمند تبدیل شد،تا آنجا که سلاح های مردم آن،با زر و سیم زینت یافته بود.بر اسبان اصیل و نجیب سوار می شدند و جامه های فاخر در بر می کردند و از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند،به حدی که زبان از شرح آن قاصر است⑥».سرانجام شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 12٠6 در گذشت و پس از او،پیروانش به همین روش ادامه دادند که ما در ادامه بحث،به بعضی از جنایات حکومت وهابی از زمان مرگ شیخ محمد تا زمان حاضر اشاره خواهیم کرد.خاندان سعود که تشکیل دهنده پایه حکومتی وهابیت بودند،از ابتدا تا کنون دو دوره مختلف پادشاهی را گذراندند،دوره اول که دوران حکومت چهار پادشاه بود عبارتند از:

محمد بن سعود← 1179 ه.ق
عبدالعزیز بن محمد← 1218 ه.ق
سعود بن عبدالعزیز← 1229 ه.ق
عبدالله بن سعود← 1233 ه.ق

در سال 1233 هجری قمری،ابراهیم پاشای عثمانی،عبدالله بن سعود را در شور استامبول به قتل رساند و با حمله به نجد،آل سعود را از قدرت ساقط کرد.بعد از آن،نزدیک به هشتاد سال،آل سعود در عزلت گذراند و در این مدت،آل سعود به صورت قبیله ای اداره می شد و قدرتی در سرزمین نجد و عربستان نداشت.در سال 1319 هجری قمری عبدالعزیز بن عبدالرحمن که از خاندان سعود بود و در کشور کویت زندگی می کرد،از کویت به حجاز برگشت و با کمک بازماندگانی از پیروان مسلک وهابیت و با تکیه بر کمک های بی دریغ انگلیسی ها و فرانسوی ها و طی سه دهه جنگ و جنایت،بر کل حجاز مسلط شد و در تاریخ 23 جمادی الاولی سال 1351 هجری قمری با اعلان تبدیل نام حجاز به عربستان سعودی،سلطنت آل سعود را رسما از سر گرفت.از آن زمان تا کنون او و فرزندانش بر این کشور حکومت می کنند.⑦

تاریخ ها مربوط به فوت می باشند.
عبدالعزیز بن عبدالرحمن←1377 ه.ق
سعود بن عبدالعزیز←1388 ه.ج
فیصل بن عبدالعزیز←1395 ه.ق
خالد بن عبدالعزیز←14٠2 ه.ج
عبدالله بن عبدالعزیز⇐هنوز زنده است

وهابیت در طول تاریخ خود،هم به جهت پایه فکری خاصی که داشت انحرافات عقیدتی بسیاری به وجود آورد و هم به جهت پایه حکومتی دیکتاتوری که داشت جنایات بسیاری را رقم زده است.ما در اینجا به نمونه هایی از انحرافات فکری وهابیت و جنایات وهابیون اشاره می کنیم:

⇠بررسی انحرافات فکری و عقیدتی وهابیت

1-انحراف در باب توحید⑧:در حالی که در آیات قرآن،داشتن جسم برای خداوند به صراحت رد شده است،وهابیت به جسمانیت خداوند عقیده دارد.

ابن تیمیه می گوید:«نه در قرآن و نه در سنت و نه در اقوال بزرگان گذشته،یک جمله که گفته باشند خداوند جسم نیست،نداریم!⑨».

باز در جای دیگری می گوید:«خدای عالم همانند بشر می خندد،خداوند هرشب از عرش به آسمان دنیا می آید و ندای-هل من مُستغفر- و -هل من داعٍ- و -هل من تائِب- سر می دهد تا وقتی فجر طلوع کرد،بر می گردد و به جایگاه اصلی می رود!» عجیب تر اینکه می گوید:«هرکس نزول خداوند به آسمان دنیا را انکار کند یا توجیه و تاویل کند،بدعت گذار و گمراه است! °¹» یعنی اگر کسی خواست جسمانیت خداوند را از این گفته بزداید و (مثلا) بگوید منظور این است که ملائکه خداوند به زمین می آیند،اینچنین فردی از نگاه ابن تیمیه گمراه است!در جایی دیگر نیز می گوید:«ذات اقدس ربوبی،قابل رویت با این چشم است!¹¹»

هیئت افتاء عربستان¹² در مقابل سوالی پیرامون جسمانیت خداوند جواب می دهند:«در نصوص شرع،هیچ عبارتی که جسمانیت خداوند را نفی یا اثبات کند،نرسیده!¹³»

و در مقابل سوالی پیرامون وجود خداوند در همه مکان ها جواب می دهد:«هرکس معتقد باشد که خداوند در همه جا هست،حلولی است.این چنین فردی را باید اول نصیحت کنیم تا دست از عقیده باطلش بردارد و الا کافر و مرتد است!¹⁴»

⇦نقد و بررسی:عقاید ذکر شده در باب توحید،هم با آیات قرآن و هم با روایاتی که اهل سنت نقل کرده اند و هم با فتاوای علمای اهل سنت در تضاد است.

↙توحید در قرآن:در آیات قرآن پیرامون خداوند آمده است:«لیس کمثله شی» یعنی همانند او چیزی نیست⑮ و یا می فرماید:«لا تدرکه الابصار» یعنی چشمها او را درک نمی کنند⑯

همچنانکه مشاهده می فرمایید،بر اساس آیات الهی،خداوند مثل چیزی نیست یعنی شما نمی توانید خدا را تصور کنید و هرچه که در ذهنتان تصور کنید،ساخته ذهن شماست نه پروردگار عالمیان،اما ابن تیمیه با تصور جسم بودن خداوند،عملا با قرآن مخالفت کرده است؟آیا فتوایای ابن تیمیه درباره توحید،نشان از آن ندارد که او از مبنای قرآن دور شده است؟از طرفی،ابن تیمیه ذات اقدس ربوبی را قابل رؤیت با چشم سر می داند،این فتوای او چطور با «لا تدرکه الابصار» قابل جمع است؟

آیا هیئت افتاء آیه 4 سوره حدید را نخوانده اند که می فرماید:«و هو معکم این ما کنتم . . .» یعنی او باشماست،هرجا که باشید و یا آیه 115 سوره مبارکه بقره را نخوانده اند که می فرماید:«فاینما تولوا فئم وجه الله . . .»یعنی به هرسو رو کنید خدا آنجا است.⑰»

↙توحید در روایات:حاکم نیشابوری با سند صحیح از ابی بن کعب نقل می کند:پیامبر اکرم بعد از خواندن سوره توحید. فرمودند:«لم یکن له شبیه و لا عدل و لیس کمثله شی» یعنی برای خداوند شبیه و نظیری نیست و مانند او چیزی نیست.⑱

رهبر حنبلی ها که وهابیون خود را تابع او می دانند،جسمیت خداوند را باطل دانسته و این حدیث را نقل می کند:«هرکس معتقد باشد که خداوند جسم است،مسلمان نیست و از شریعت خارج است و شریعت را باطل کرده است⑲»

حقیقتا نکته جالبی است که براساس این روایت که رهبر حنبلی های عالم (یعنی احمد ابن حنبل) نقل کرده،وهابیون کافر و خارج شده از دین محسوب می شوند.احتمالا وهابیون از این عقیده احمد ابن حنبل و این روایتی که او نقل کرده،غفلت کرده اند!اگر وهابیون از نقل این روایت با خبر شوند،یا به رسمی که چندیست در پیش گرفتند این را از کتاب حذف کرده و در چابهای بعد محو می کنند و یا طبق رسم همیشگی خود فتوا می دهند و می گویند:احمد ابن حنبل که جسمانیت خداوند را باطل شمرده و مخالف با عقیده ما سخن گفته کافر است!!

انشاالله ادامه دارد و بزودی اسناد و شواهد دیگری از گمراهی وهابیت و همچنین جنایات حکومت وهابی قرار خواهد گرفت. . .
اللهم صل علی محمد و آل محمد . . .
اللهم عجل لولیک فرج. . .

یعنی خواسته من باعث شده؟ چیکار کنم؟

با سلام و عرض ادب

یکی از کاربران محترم سایت از بنده خواستند تا مشکلشون رو مطرح کنم .

مشکل ایشان :

موضوع از این قراره که من سال 87 از خدا چیزی خواستم حالا موندم باید چکار کنم.
من تو دور اطراف ازدواجهای نا موفق زیاد دیدم از همسایه گرفته تا فامیل نزدیک، همیشه نگران انتخابم بودم که نکنه انتخابی کنم که بعدش پشیمون بشم. به خاطر همین سال 87 مراسم عزاداری عاشورا بودنذر کردم از خدا خواستم تو مسیر زندگیم برای ازدواج کسی رو قرار بده که با ایمان و در کل آدم خوب و پاکی باشه شرایط مادی برام زیاد مهم نبود، برادرم اون روز برای عکاسی از مراسم عزاداری به جاهای مختلف رفته بود خواستم که عکس اون شخصی که خدا میدونه خوبه تو این عکسا باشه و قبل از خواستگاری من بدونم که عکسش بین جمعیت عزادار هست، این خواسته من بود از خدا تو اون روز که همون لحظه که من داشتم تو دلم دعا میکردم مامانم و مداح مجلس برای ازدواج جوونا دعا کردن بلاخره بعد یه مدت من همش به این فکر میکردم من چطوری تو این خواستگارا میخوام بفهم که عکس کی اونجا هست یا نه مدتی گذشت من این موضوع فراموشم شده بود یکی از آشنا ها برای خواستگاری می خواست بیاد خونمون که تو راه یکی لطف کرده بود و به خاطر این که پسر این آشنا از من سه ماه کوچیکتر بود ازنصفه راه منصرفش کرده بود قبل این موضوع من خواستگاری داشتم که یک سال کوچیکتر از من بود من خودم به خاطر این فاصله جواب رد دادم ولی وقتی دیدم به خاطر 3 ماه فاصله برگردونده بودش من ناراحت شدم حالا بماند. گذشت سال 88 شب قدر وقتی برای ازدواج جوونا دعا کردن من دلم خیلی گرفت به خصوص به خاطر همین ماجرا گفتم خدا من که نمیدونم شاید تو قسمت من بوده که با یکی ازدواج کنم که از من کوچیکتر باشه بعد از خدا خواستم اگه میشه قبل از اینکه کسی بیاد خواستگاری من جایی با هاش آشنا بشم که دیگه به خاطر فاصله سنی غیره جواب رد ندم، تا اینجا من موضوع عکس فراموشم شده بود و یادم نیست که از خدا همچین چیزی خواستم، یک ماه بعد از ماه رمضان برادرم جایی کار میکردن که یکی از فامیلای دورمون هم اونجا کار میکردن (خانوم بودن) گفته بودن که تو بخش اونا نیاز به نیرو خانوم دارن به من اطلاع داده بودبه برادرم و من هم رفتم چند روز اول برام خیلی سخت بود ولی با کمک مسئول اون بخش تونستم که عادت کنم به کارا درواقعا خیلی بهم کمک کردن بعد از 18 روز دیگه کارای اون بخش کمتر شد دیگه نیروهای جدید رو باهاشون تصفیه حساب کردن. بعدیه مدتی که گذشته بود تو خونه نشسته بودیم برادرم گفت میدونی چیه من همش میگفتم آقای ... (همونی که مسول بخشی که من اونجا کار میکردم) کجا دیدم الان فهمیدم تو عکسهای اون مراسم بود تو سال 87 ؟ اونجا دیدمش همین لحظه یه حالی شدم بعد چند روز عکسا رو دیدم بله نه یک عکس بلکه چندتا عکس مثل اینکه یکی رو بگن از این آقا از همه طرف عکس بگیره. بعد اون روز همش داداشم هر جا این آقا رو میدید با اینکه آدمی نیست که در مورد دوستاش با ما زیاد صحبت بکنه ولی در مورد این آقا توضیح میداد تو چند مراسم دیگه ازش عکس گرفته بود بهم نشون داد من هم اتفاقی چند بار تو مراسم عزاداری که پخش میشد دیدمش با این که سعی میکردم فراموشش کنم ولی هر بار با یه موضوع صحبت این آقا تو خونه بود . ایشون خیلی برخورد خوبی با من تو اون مدتی که اونجا کار کردم داشتن یکی از علتهایی که من تونستم اونجا کارا برام راحتر بشه ایشون بودن چند مدتی گذشت تو این مدت هر کدوم از خانومهایی که با من تو اون بخش کار کرده بودن رو میدیدم میگفتن آقای .... خیلی حوای تو رو داشت بعد این که تو رفتی یه بحثی اونجا بود که چرا تو اون بخش نیرو رو کم کردید از این حرفا من موندم که باید با این موضوع چیکار کنم.
واقعیتش من هم به خاطر این که روز آخرجلوی نگهبانی بودم که به من گفتن باید برم برای تصفیه حساب، این آقا همین که ساعت ورودش رو میزد شنید با عجله از سکوی جلوی نگهبانی رفت پایین که بره من یه حالی شدم مثل اینکه احساس کنی یک لحظه داری میفتی پایین به خاطر همین نرفتم برای خدا حافظی با سرویس برگشتم خونه تلفنی با دوستان خداحافظ کردم ..... چند روز مونده بودم چرا همچین شدم.
بعد یه مدت خواستم که به خاطر لطفهایی که ایشون به من داشتن از شون تشکر کنم که بهشون یه پیامک فرستادم معرفی کردم خودمو بعد تشکر، جواب پیامک این بود که شمارو به جا نمیارم بعد پیامک پشت پیامک زنگ پشت زنگ آخرین پیامک این بود که امتحان داره و به خاطرپیامک من نمی تونه بخونه لطفا زنگ که میزنم جواب بدید.زنگ زدم دوباره توضیح دادم برادرم رو معرفی کردم گفتن من به جا نمییارم اگه میشه شما بیاین، من شما رو ببینم منم ناراحت شدم ، خب اگه منو هم نمیشناخت دیگه برادرم رو که میشناخت منم گفتم برام دیگه مهم نیست خداحافظی کردم خواستم که دیگه زنگ نزنه. شبش پیام داد که یه سوالی ازتون دارم من گوشیم رو چند روز خاموش کردم بعد هیچ خبری نبود تا عید 91 که پیام تبریک عید فرستاد من موندم جواب بدم یا نه استخاره کردم خوب اومد جواب دادم تبریک عید.
دیدم اینجوری نمیشه با استاد اخلاقمون تو دانشگاه مشورت کردم و همه چیز رو براشون توضیح دادم. گفتن: اگه همچین چیزی هم باشه بهتره از طرف پسر مطرح بشه پس تو جوابی نده و منتظر باش.
هیچ خبری نبود تا آبان 91 عید غدیر
پیام :امیرالمومنین، پرهیزکار رو سه نشانه است کوتاهی آرزو اخلاص عمل و استفاده از فرصتها جشن ولایت مبارک
باز موندم خدا چیکار کنم من نه اهل این کارام نه دوست دارم همیشه مواظب بودم که تو رابطه بین محرم و نامحرم تا اونجا که می تونم رعایت کنم بعد همینجوری پیامک پشت پیامک تو مناسبتها برام فرستاد تا چند ماه بعد روز عاشورا بود من براش یه پیام فرستادم در مورد محرم و صفر بعد اون پیام زنگ پشت زنگ پیام .........
جواب ندادم موند تا عیدبا توجه به اینکه دو دل بودم که بفرستم یا نه یه پیام تبریک فرستادم خیلی از دستم ناراحت بود از اینکه جواب نمیدم فرستاده بود خیلی بی معرفتی یه پیام میدی ذهنم که درگیر شده راهترو میکشی میری از این حرفا تا این که خواهرم پیامکش رو دیده بود شش دونگ حواسش به من بود که ببینه این کیه که پیامک زده که من موضوع رو به مادرم گفتم نه انطوری که بود گفتم یکی هستش که من میشناسمش تا حدودی چند بار زنگ زده و پیام فرستاده من دوست ندارم جوابش رو بدم به همین خاطر ناراحت شده این پیام رو فرستاده مادرم با شناختی که از من داره گفت چرا خب ببین برای چی زنگ میزنه شاید خب کاری داره .....
من نمی تونم این موضوع رو با مادرم در میون بزارم چون نمیدونم در مورد این موضوع چی فکر میکنه شاید بودن این فرد تو عکسا برای من مهم باشه و برای افراده دیگه یه چیزه بی معنی باشه نمیدونم.
من به پیامکش که ازم ناراحت بود فرستادم که من به خاطر اینکه هکار بودیم و دوست برادرم هستن تو مناسبت پیام دادم و اگه چند بار زنگ زدید کاری داشتید که باز گفت چند نفر به اسم برادرم میشناسه و نمیدونه که منظور من کیه و گفتش من هم تو مناسبتها میخوام پیام بدم ... فرداش پیام داد و همینکه بعد هم چند پیام فرستاد چون عید رو تبریک نگفته بود فکر کنم چون از دستم ناراحت بوده برام بعد یه ماه تبریک عید فرستاد،مناسبت روز زن و ........ دو باره رفتم سراغ استاد اخلاقمون پیامکاش رو نشون دادم گفت که ببینمش با هاش صحبت کنم شاید واقعا ایشون هم قصد ازدواج دارن ولی من نمی تونم خودم رو راضی کنم چون همچنان میگه که منو ، داداشم رو نمیشناسه با اینکه همون پیامی که برای عید غدیر برای من فرستاده بود برای داداشم هم فرستاده بود چرا باید بگه نمیشناسه؟
همش میگم اگه خدا خواسته پس خودش جور میشه چرا من پا پیش بزارم اگه نه تلاش من بی فایدست احساس میکنم شیطونه که میخواد از این راه من رو به بی راهه ببره اگه خواست خداست چرا خودش کاری نمیکنه ؟الان یکی دو ماهه ازش خبری نیست میدونم که به خاطر این که شاید دیگه جوابش رو ندادم نمیدونم باید چکار کنم.
اصلا این موضوع که من با این خواسته که از خدا داشتم به اینجا رسیدم درسته ؟من باید چیکار کنم؟ :Gol::Ghamgin:

این آقا از من 2 یا 3 سال کوچیکتره و یه علت اینکه که دو دلم اینه .

◊╠⋱ Ngo معتـــــادین اسـک دیــــــــن!!! ⋰╣◊ به شرط ثبت مطلب ،باز کنید


سلام:Gol:

ایام به کامتون :Gol:

خب از عنوان تاپیک معلومه موضوع چیه

یه سره می ریم سر اصل مطلب

شما چگونه با اسك دين آشنا شديد؟؟؟


:1: راهنمایی یه معتاد دیگه!(اسک دینی ه دیگه!)

:2: وب و سايت گردي

:3: استاد

:4:
تبليغات

:5: نرم افزارها و تولیدات سایت

:!!::!!::!!:

دوستـــان هم در نظر سنجی شرکت کنید

:Ealam: هم کتبا به صورت مفصل اعتراف کنید!!! :Ealam:

علی یارتان:Gol: