وهابیت،اثبات کفر،جنایات،تاریخچه

آشنایی با وهابیت،اثبات کفر وهابیت،جنایات وهابیت،تاریخچه ی وهابیت


بسم الله الرحمن الرحیم

آغاز می کنم این بحث را با حمد و ثنای خداوند یکتا و بلند مرتبه،که وصفی نتوانش کرد و از هر وصفی عظیم تر است،آفریدگاری که جهلی ندارد و عالم غیب و شهود است،پروردگاری یکتا و هدایت گر،پذیرش گر توبه هر گنه کاری و بخشنده بی همتا،خداوندی که محتاج کسی نیست و همه چیز و همه کس به او محتاج است.اوست صمد و اوست احد،اوست رحمن و اوست رحیم،اوست سمیع و اوست بصیر،اوست علیم و اوست حکیم،خدایی که قابل وصف نیست،به ذهن درنیاید و توان ما از درک ذاتش عاجز باشد،و از او یاری می خواهم در هر حالی،و آغاز می کنم با نام و یاد او. . .

بحث این تاپیک آشنایی با فرقه ضاله وهابیت است.

تاریخچه وهابیت:

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند عبدالوهاب است و این نسبت از نام پدر او "عبدالوهاب" گرفته شده است.به گفته برخی دانشمندان،علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده اند یعنی "محمدیه" نگفته اند،این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی مشابهت با نام پیامبر اکرم (ص) پیدا کنند.شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر "عُیَیْنَه" از شهر های "نجد"①تولد یافت.

مسلک وهابیت دارای دو پایه است:
1.پایه فکری
2.پایه حکومتی

⇠پیدایش پایه فکری وهابیت

محمد بن عبدالوهاب از کودکی به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید سخت علاقه داشته و فقه حنبلی را نزد پدر خود که از علماءِ حنبلی بود،آموخت.او با مطالعه کتاب های ابن تیمیه②،سخت تحت تاثیر عقاید او قرار گرفت.به همین خاطر،از آغاز جوانی،بسیاری از اعمال مذهبی مردم "نجد" را زشت می شمرد.او در سفری که به زیارت خانه خدا رفته بود،بعد از انجام مناسک حج به مدینه رفت و در آن جا توسل مردم به پیامبر را که در نزد قبر حضرت انجام می دادند،انکار کرد.سپس به "نجد" مراجعت نمود و از آن جا به بصره رفت و مدتی در آن شهر ماند و با بسیاری از اعمال مردم آن شهر نیز مخالفت نمود،مردم بصره وی را از شهر خود بیرون کردند.③

در این هنگام که سال 1139 هجری بود،پدرش عبدالوهاب از "عُیَینَه" به "حُرَیْمَلَه" دیگر شهر نجد انتقال یافت.وی با پدرش ملازم شد و کتاب هایی را نزد پدر فرا گرفت و به انکار مردم "نجد" پرداخت.به همین خاطر،میان او و پدرش نزاع و جدال درگرفت تا این که پدرش "عبدالوهاب" در سال 1153 از دنیا رفت.وی پس از مرگ پدر،علنا به اظهار عقاید خود پرداخت و قسمتی از اعمال مذهبی مردم را به انتقاد گرفت که بازهم با مخالفت شدید مردم مواجه شد.او که از تغییر اعتقادات مردم نا امید شده بود،به شهر عیینه(زادگاهش) بازگشت.این بار برای اینکه بتواند جلوی مردم بایستد،با حاکم شهر عیینه که فردی به نام "عثمان ابن مَعْمَر"④ بود پیمان بست و بنا شد شیخ محمد با فتواهایش حاکم را مورد حمایت قرار دهد و حاکم نیز در مقابل،شیخ محمد را در برابر مردم حمایت کند و جان او را حفظ کند.
محمد ابن عبدالوهاب در اولین فتوایش دستور داد تا تمام زیارت گاه های عیینه و اطراف آن که همگی جزو صحابه و اولیا الهی بودند را خراب کنند و حتی به دستور او مزار زید بن خطاب(برادر خلیفه دوم) را نیز خراب کردند،حاکم که اوضاع را برای حکومش مناسب نمی دید،حمایت خود را از محمد ابن عبدالوهاب برداشت و او مجبور شد که از "عیینه" خارج شده و به "دِرْعِیَه" یکی دیگر از شهر های نجد برود.

⇠پیداش پایه حکومتی وهابیت

در آن وقت،حاکم درعیه،شخصی به نام محمد بن مسعود(جد آل سعود ⑤) بود.وی به دیدن شیخ محمد رفت و به وی عزت و نیکی را بشارت داد.شیخ محمد نیز غلبه و قدرت محمد بن سعود را بر همه بلاد نجد بشارت داد!بدین ترتیب ارتباط میان آن دو شکل گرفت و پایه حکومتی وهابیت در کنار پایه فکری آن قرار گرفت.

محمد بن عبدالوهاب تبلیغ خود را در پرتو قدرت حاکم آغاز کرد و حاکم نیز افکار شیخ محمد را شعار حکومت خود قرار داد.در ابتدای این پیوند شوم،حاکمیت محمد ابن مسعند تنها به قبایل "عتوب" و "عنزه" منحصر بود اما دیری نپایید که با هجوم به قبایل و شهرهای اطراف،دایره حاکمیت او بیشتر شد تا جایی که با جنگی طولانی،شهر ریاض را که در حاکمیت فردی به نام "دهام بن دواس" بود،به حاکمیت خود اضافه کرد.

سیل غنایم از اطراف و اکناف به شهر درعیه که شهر فقیر و بدبختی بود،سرازیر گشت.این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه "نجد" و اطراف آن نبود که با متهم شدن به شرک و بت پرستی،اموال و ثروتشان به سپاه وهابیت حلال شده بود تا آن جا که "آلوسی" که خود تمایلات وهابی گری دارد،از مورخی به نام "ان بشر نجدی" چنین نقل می کند:«من در آغاز کار،شاهد فقر و تنگدستی مردم درعیه بودم ولی بعدها این شهر در زمان سعود(نوه محمد بن سعود) به صورت شهری ثروتمند تبدیل شد،تا آنجا که سلاح های مردم آن،با زر و سیم زینت یافته بود.بر اسبان اصیل و نجیب سوار می شدند و جامه های فاخر در بر می کردند و از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند،به حدی که زبان از شرح آن قاصر است⑥».سرانجام شیخ محمد بن عبدالوهاب در سال 12٠6 در گذشت و پس از او،پیروانش به همین روش ادامه دادند که ما در ادامه بحث،به بعضی از جنایات حکومت وهابی از زمان مرگ شیخ محمد تا زمان حاضر اشاره خواهیم کرد.خاندان سعود که تشکیل دهنده پایه حکومتی وهابیت بودند،از ابتدا تا کنون دو دوره مختلف پادشاهی را گذراندند،دوره اول که دوران حکومت چهار پادشاه بود عبارتند از:

محمد بن سعود← 1179 ه.ق
عبدالعزیز بن محمد← 1218 ه.ق
سعود بن عبدالعزیز← 1229 ه.ق
عبدالله بن سعود← 1233 ه.ق

در سال 1233 هجری قمری،ابراهیم پاشای عثمانی،عبدالله بن سعود را در شور استامبول به قتل رساند و با حمله به نجد،آل سعود را از قدرت ساقط کرد.بعد از آن،نزدیک به هشتاد سال،آل سعود در عزلت گذراند و در این مدت،آل سعود به صورت قبیله ای اداره می شد و قدرتی در سرزمین نجد و عربستان نداشت.در سال 1319 هجری قمری عبدالعزیز بن عبدالرحمن که از خاندان سعود بود و در کشور کویت زندگی می کرد،از کویت به حجاز برگشت و با کمک بازماندگانی از پیروان مسلک وهابیت و با تکیه بر کمک های بی دریغ انگلیسی ها و فرانسوی ها و طی سه دهه جنگ و جنایت،بر کل حجاز مسلط شد و در تاریخ 23 جمادی الاولی سال 1351 هجری قمری با اعلان تبدیل نام حجاز به عربستان سعودی،سلطنت آل سعود را رسما از سر گرفت.از آن زمان تا کنون او و فرزندانش بر این کشور حکومت می کنند.⑦

تاریخ ها مربوط به فوت می باشند.
عبدالعزیز بن عبدالرحمن←1377 ه.ق
سعود بن عبدالعزیز←1388 ه.ج
فیصل بن عبدالعزیز←1395 ه.ق
خالد بن عبدالعزیز←14٠2 ه.ج
عبدالله بن عبدالعزیز⇐هنوز زنده است

وهابیت در طول تاریخ خود،هم به جهت پایه فکری خاصی که داشت انحرافات عقیدتی بسیاری به وجود آورد و هم به جهت پایه حکومتی دیکتاتوری که داشت جنایات بسیاری را رقم زده است.ما در اینجا به نمونه هایی از انحرافات فکری وهابیت و جنایات وهابیون اشاره می کنیم:

⇠بررسی انحرافات فکری و عقیدتی وهابیت

1-انحراف در باب توحید⑧:در حالی که در آیات قرآن،داشتن جسم برای خداوند به صراحت رد شده است،وهابیت به جسمانیت خداوند عقیده دارد.

ابن تیمیه می گوید:«نه در قرآن و نه در سنت و نه در اقوال بزرگان گذشته،یک جمله که گفته باشند خداوند جسم نیست،نداریم!⑨».

باز در جای دیگری می گوید:«خدای عالم همانند بشر می خندد،خداوند هرشب از عرش به آسمان دنیا می آید و ندای-هل من مُستغفر- و -هل من داعٍ- و -هل من تائِب- سر می دهد تا وقتی فجر طلوع کرد،بر می گردد و به جایگاه اصلی می رود!» عجیب تر اینکه می گوید:«هرکس نزول خداوند به آسمان دنیا را انکار کند یا توجیه و تاویل کند،بدعت گذار و گمراه است! °¹» یعنی اگر کسی خواست جسمانیت خداوند را از این گفته بزداید و (مثلا) بگوید منظور این است که ملائکه خداوند به زمین می آیند،اینچنین فردی از نگاه ابن تیمیه گمراه است!در جایی دیگر نیز می گوید:«ذات اقدس ربوبی،قابل رویت با این چشم است!¹¹»

هیئت افتاء عربستان¹² در مقابل سوالی پیرامون جسمانیت خداوند جواب می دهند:«در نصوص شرع،هیچ عبارتی که جسمانیت خداوند را نفی یا اثبات کند،نرسیده!¹³»

و در مقابل سوالی پیرامون وجود خداوند در همه مکان ها جواب می دهد:«هرکس معتقد باشد که خداوند در همه جا هست،حلولی است.این چنین فردی را باید اول نصیحت کنیم تا دست از عقیده باطلش بردارد و الا کافر و مرتد است!¹⁴»

⇦نقد و بررسی:عقاید ذکر شده در باب توحید،هم با آیات قرآن و هم با روایاتی که اهل سنت نقل کرده اند و هم با فتاوای علمای اهل سنت در تضاد است.

↙توحید در قرآن:در آیات قرآن پیرامون خداوند آمده است:«لیس کمثله شی» یعنی همانند او چیزی نیست⑮ و یا می فرماید:«لا تدرکه الابصار» یعنی چشمها او را درک نمی کنند⑯

همچنانکه مشاهده می فرمایید،بر اساس آیات الهی،خداوند مثل چیزی نیست یعنی شما نمی توانید خدا را تصور کنید و هرچه که در ذهنتان تصور کنید،ساخته ذهن شماست نه پروردگار عالمیان،اما ابن تیمیه با تصور جسم بودن خداوند،عملا با قرآن مخالفت کرده است؟آیا فتوایای ابن تیمیه درباره توحید،نشان از آن ندارد که او از مبنای قرآن دور شده است؟از طرفی،ابن تیمیه ذات اقدس ربوبی را قابل رؤیت با چشم سر می داند،این فتوای او چطور با «لا تدرکه الابصار» قابل جمع است؟

آیا هیئت افتاء آیه 4 سوره حدید را نخوانده اند که می فرماید:«و هو معکم این ما کنتم . . .» یعنی او باشماست،هرجا که باشید و یا آیه 115 سوره مبارکه بقره را نخوانده اند که می فرماید:«فاینما تولوا فئم وجه الله . . .»یعنی به هرسو رو کنید خدا آنجا است.⑰»

↙توحید در روایات:حاکم نیشابوری با سند صحیح از ابی بن کعب نقل می کند:پیامبر اکرم بعد از خواندن سوره توحید. فرمودند:«لم یکن له شبیه و لا عدل و لیس کمثله شی» یعنی برای خداوند شبیه و نظیری نیست و مانند او چیزی نیست.⑱

رهبر حنبلی ها که وهابیون خود را تابع او می دانند،جسمیت خداوند را باطل دانسته و این حدیث را نقل می کند:«هرکس معتقد باشد که خداوند جسم است،مسلمان نیست و از شریعت خارج است و شریعت را باطل کرده است⑲»

حقیقتا نکته جالبی است که براساس این روایت که رهبر حنبلی های عالم (یعنی احمد ابن حنبل) نقل کرده،وهابیون کافر و خارج شده از دین محسوب می شوند.احتمالا وهابیون از این عقیده احمد ابن حنبل و این روایتی که او نقل کرده،غفلت کرده اند!اگر وهابیون از نقل این روایت با خبر شوند،یا به رسمی که چندیست در پیش گرفتند این را از کتاب حذف کرده و در چابهای بعد محو می کنند و یا طبق رسم همیشگی خود فتوا می دهند و می گویند:احمد ابن حنبل که جسمانیت خداوند را باطل شمرده و مخالف با عقیده ما سخن گفته کافر است!!

انشاالله ادامه دارد و بزودی اسناد و شواهد دیگری از گمراهی وهابیت و همچنین جنایات حکومت وهابی قرار خواهد گرفت. . .
اللهم صل علی محمد و آل محمد . . .
اللهم عجل لولیک فرج. . .