روابط قبل از ازدواج
تنهایی داره من رو به سمت روابط اشتباه می کشونه!
ارسال شده توسط mardetanha313 در پنجشنبه, ۱۳۹۸/۱۰/۱۹ - ۱۹:۴۴
مخالفت خانواده با خواستگاری پس از ارتباط
ارسال شده توسط مدیر ارجاع سوالات در یکشنبه, ۱۳۹۸/۰۲/۲۹ - ۱۱:۰۹با نام و یاد دوست
سلام
یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود
لذا سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:
سلام
من پسر 23 ساله هستم و تقریبا 6 سال با یک دختری در رابطه هستم من 5 ماه بزرگتم
چند سال قبل من شرایط خواستگاری رو نداشتم تا جلو برم اما خواهر ایشون در جریان رابطه ما بودن (ما حد حدود رابطه رو رعایت میکردیم و قط قرمز هایی داشتیم).
بعد از گذشت چند سال شرایط من داره جور میشه، تصمیم گرفتیم به خانواده ها بگيم مادر من موافقت کردن و با اونا تماس گرفت تا خدمت برسیم اما مادر و پدر ایشون مخالفت کردن.
علتش این بود که اونا الان دچار یه شوک شدن که دخترشون با من در رابطه بوده و چند مورد تو فامیلشون دختر پسر باهم دوس بودن بعد ازدواج کردن طلاق گرفتن، از نظر اونا ازدواج این مدلی ناموفقه چون ذهنیت بدی دارن
الان پدرشون حاضر نیست حتی یک بار با من صحبت کنه آشنا بشه باهام و حرفام بزنم یا بیان تحقیق کنن از خودم از خانوادم.
با خواهرشون صحبت کردم که از پدرشون اجازه بگیرن من یک بار برم محل کارشون صحبت کنم ولی بازم نظرشون فرق نکرده و هرچی زمان میگذره احتمال اینکه با من صحبت کنن خیلی کمتر میشه.
خواهرشون گفتن باید همو فراموش کنید چون احتمال راضی شدن خیلی کمه
پدرشون گفتن نباید دیگه در ارتباط باشید و ما حدود 1 ماه هست ارتباطی نداریم باهم.
اول اینکه چیکار کنم پدرشون راضی بشن باهام صحبت کنن؟
دوم اینکه اگر بعد یک مدت قبول کردن من برم صحبت کنم چطوری قانع کنم؟
چطوری این ذهنیت منفی رو پاک کنم؟ و چطوری صحبت کنم که بهم اعتماد کنن؟
دختر خانم خواستگار زیاد داره و من میترسم بعد چند ماه مجبور کنن ازدواج کنه تا منو فراموش کنه
البته جا داره اینم بگم که خانواده مذهبی هستن و استخاره کردن من برم خواستگاری بد اومده. باز استخاره کردن کن که پدر شون با من صحبت کنن بازم اومده، پدرشون گفتن حالا اگر بعدا باز استخاره کردن که خوب اومد آون موقع شاید صحبت کنن.
من به خواهرشون گفتم من کسایی رو دیدم که خیلی خوب اومده وقتی استخاره کردن ولی بعد 2 سال طلاق گرفتن، اول باهام آشنا بشن اگر بد بودم استخاره کنن.
خواهش میکنم زودتر جواب بدید
با تشکر
با تشکر
در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید
رابطهی دختر با پسری که هنوز شرایط ازدواج را ندارد
ارسال شده توسط س.سعید در دوشنبه, ۱۳۹۸/۰۲/۰۹ - ۲۳:۴۶این مشکل یکی از آشنایانم هست
دحتری که شرایط ازدواج را دارد ولی پسر تازه رفته سربازی اینها در دانشگاه همکلاسی بودند و بعد از اتمام دوره کارشناسی پسر ابراز علاقه می کند دختر با مادرش حرف میزند قرارم میشود تحت نظارت خانواده با هم در ارتباط باشند حالا دختر سوالش این هست که الان قطعا جوابش بله نیست آیا عقد در این دوران الزامی هست در صورتی که دختر هنوز مطمئن نیست میخواهند با هم رابطه کلامی ادامه دهند در صورتی که عقد تصمیم نهایی هست ماندن چه کاری کنند که گناه نباشد.
ارتباط با دختری که قصد ازدواج ندارد!
ارسال شده توسط محسن .. در دوشنبه, ۱۳۹۷/۱۲/۲۷ - ۰۸:۰۳سلام
من علاقه مند به دختری هستم و قصد ازدواج با ایشون دارم ولی ایشون تاکید می کنند که رابطمون فقط دوستی باشه البته دلیل موجهی ندارند
تنها دلیلشون سن شون هست که حدود 11 ماه از بنده بزرگتر هستند .
البته از نظر سطح فرهنگ و تحصیلات و خانواده و اینا از بنده بالاتر هستند و منم این موضوع رو درک میکنم. فعلاً به عنوان دوست با هم مرتبط هستیم.
با خانواده موضوع رو مطرح کردم ولی جواب دقیقی نگرفتم
که البته فکر می کنم چون فرزند اول هستم و خانواده هم آرزوهایی برام در نظر گرفته اند این سختگیری اولیه به این خاطر هست.
در کل این مدت افکارم بهم ریخته هست و نمی تونم مطالبی که میخوام عنوان کنم و جمع و جور کنم - به قول معروف : از خواب و خوراک افتادم !
لطفاً راهنماییم کنید !!
شک و ترديد در انتخاب همسر و ازدواج
ارسال شده توسط sinaahwaz در جمعه, ۱۳۹۷/۱۱/۱۹ - ۱۱:۳۵با سلام.
بنده یک دختری رو دوست داشتم به مدت 4 سال. بعد 4 سال اون منو رها کرده و عاشق پسر فامیلشون شد. من به شدت ضربه خوردم. به هر نحوی خواستم مجبورش کنم به برگشتن. حتی با ابرو ریزی جلوی پسره. قبول دارم که کارم اشتباه بوده. الان یک خانمی که کارش مربوط به بنده هست از من خوشش اومده. زیبا و خانم و هم چنین شاغل است. از رفتارش معلومه که از من خوشش اومده. اولی که رفت 22 سال سن داره و این خانم 26 سال. من 28 سالمه. مهندس نفت هستم. حالا موندم کدوم رو انتخاب کنم. آیا با وجود خیانتی که اولی کرده بمونم به پاش ؟
ایا برم با دومی ؟
البته اولی فراموشم نمیشه. ترسم اینه که برم با دومی اولی برگرده. مخصوصا الان که اون پسره رهاش کرده. میترسم برگرده و من دو دل بشم. دومی هم از من متنفر بشه.
دلم با اولیه
ولی دومی منو به شدت دوست داره و موقعیت شغلیش بهتره. اولی ترم آخر محیط زیست. دومی مهندس کامپیوتر و شاغل شرکت نفته. خودمم مهندش شرکت نفتم.
اگه اولی برگرده بگه اشتباه کردم من دو دل میشم. تو رو خدا یکی منو از این مصیبت که توشم نجات بده. بگید چه کنم؟ اعصاب برام نمونده
بازم میگم دلم با اولیه. اگه اولی برگرده ترجیحش میدم چون 4 سال باش بودم و همه هم میدونن.
دومی هم خانم خوب و متینیه. از لحاظ زیبایی دوتا در یک سطحن. راهنماییم کنید. ممنونم
البته این رو هم بگم که من به خواستگاری اولی رفته و مشکل آنها فقط بیکاری بنده بوده است. همه راضی بودند. حتی دختر با کمال میل قبول کرده بود.
بیشتر وقت ها او به سمت من می آمد تا من به او .
بسیار مرا دوست داشت. ولی یک دفعه همه چی بهم خورد و او گفت من یکی دیگر را می خواهم
حال مانده ام در انتخابم. اگه برای دومی هم تصمیم نگیرم او هم از دستم خواهد رفت. ولی فکر اولی را چه کنم.
دیووانه شدم.
لطفا کمک کنید
توکل در امر ازدواج ، مقوله پیچیدهای برای من!
ارسال شده توسط fateme1996 در شنبه, ۱۳۹۷/۰۴/۳۰ - ۲۲:۱۳سلام.
من جوانی ۲۲ سالهام که احتمالن مثل همه جوانها نیاز به ازدواج دارم و طوری که ترس به گناه افتادن به خاطرش تقریبن ۱۰۰ درصده.
محیط خانوادهام هم خیلی سرد و بستهست و خودم چندین بار برای همین ازدواج کردن گوشه دادم ولی از این بیشتر رو میترسم چون احتمال اینکه بم تهمتی بزنن و یا توی فامیل بپیچه و بیآبرو بشم هست نتیجه اینکه به خدا توکل کردم که برام یه همسر مناسب پیدا کنه و امام علی رو از اعماق جان واسطه کردم که یکی از گناهام رو ترک کنم و ایشون در جواب این کارم فرد مناسب از هر جهت رو در مسیرم قرار بده.
تا اینکه بعد چند ماه پسری رو توی یک کنگره دیدم و ایشون ازم خوشش اومد، فردی ماخوذ به حیا بودن طوری که وختی از من شماره خواستن دستاشون میلرزید و میدونستم که اینکاره و هرجایی نیستن. بهشون ایمیلم رو دادم و کم کم در ارتباط بودیم...
ایشون دانشجوی پزشکی بودن ۷ ماه از من کوچیکتر و همون روز اول به من گفتن که قصد نهاییشون برای ازدواج هست و مذهبی و مودب هم بودن ولی یه مشکلی وجود داره که یکی از مهمترین چیزهایی بود که از حضرت علی میخواستم و اون عمق درک و نگاه فرد مقابلم به زندگی و دنیا بود، پسر سطحینگری هستن و دغدغههای من رو ندارن در حالیکه من کسی رو میخواستم که یک soulmate و یا تکمیل کننده درونم باشه که بتونم شیعه واقعی حضرت علی بشم.
و در ضمن آدمی نیستن که بتونن به حرفشون عمل کنن و فکر اینکه واقعن بیان خواستگاری من (با سن کمشون) برام قابل باور نیست، در حالیکه من یه راه حل فوری از حضرت میخواستم.
در ضمن کانورسیشنهای ما داره رنگ و بوی گناه میگیره و من در ذهنم نمیگنجه که حضرت علی کسی رو بم معرفی کنن که منو به گناه بکشونه.
آیا واقعن این فرد همونیه که حضرت علی برام خواسته؟ چطور باید متوجه شم؟ چیکار کنم دقیقن؟ بم بگین لطفن
مشکل در خاتمه دادن به یک رابطه
ارسال شده توسط mancharter در شنبه, ۱۳۹۶/۰۴/۱۰ - ۲۱:۰۲سلام دوستان
من یکسالی هست که با دختر خانمی آشنا شده ام و این رابطه همچنان ادامه دارد.
اما متاسفانه ایشون دارای یک مریضی هستش به نام خودخواهی و منو از دوستام و پدر و مادرم گرفته
میگه من فقط خودتو تنها میخام، حاضر نیست ببینه دوستم پیشمه یا مادرم و حسادت فراوونی داره
الان که حرف از جدایی میزنم میگه خودکشی میکنم
ب نظر شما چیکار کنم ؟
خودکشی کنه الان پای منم وسطه دیگه اره؟ اونم با اینهمه زنگ و چت ؟؟؟
بهم ریختن زندگی ام بعد از فهمیدن همسرم از دوستی های قبل ازدواجم
ارسال شده توسط رهایی در شنبه, ۱۳۹۶/۰۹/۲۵ - ۱۹:۲۵با سلام وخسته نباشید.
مدت ده ماهه ازدواجکردم،همسرم پسر عمه امهستن وسه سال از من کوچیکترن،شغلشون نظامیه،منم شاغلم،
از لحاظ اعتقادی شبیه همهستیممنتها ایشون یکم ازپوشش من خوششون نمیاد و سر همین قضیه دعوامون هممیشه چون بنظرم تیپم خوبه.
چندوقت پیش همسرم از داخل لپ تاپم چندتاعکس مربوط ب کسایی ک من قبلا باهاشون در رابطه بودم پیدا کرد،و بسیار خالشون بد شد.هرچی من گفتم فقط خاستگار بودن قبول نمیکردمیگفت حتما رابطه داشتی مگه میشهکسی چند ماه با کسی باشه و هیچکاری نکنه من خیلی مقاومت کردم اما فایده نداشت بدتر وبدتر میشد،تا اینکه یک شب گفت واضح راستشو بهم بگو منم مجبور شدم چو اصلا ارومنمیشد میگفتم رابطه نداشتممیگفت دروغگویی مگه معصومی تو!!منم گفتم اره بهم دست زده،گفت بوسه چی گفتمنه گفت راست بگوگفتم اره.. گفت با همح ا ل کردین!!گفتم وا چی میگی،گفت اها فهمیدم..
خلاصه اون تا قبلش میگفت اگه راستشو بگی همه چی تموممیشه ومنکاریت ندارم،اما از اون شب،همسرم داغون شده!!داغون،نه حرف میزنه نه هیچی منم جرات نمیکنم ب پروپاش بپیچم انگار یهمجسمه شده خونهنمیمونه قبلا سیگاری نبود الان سیارممیکشه میگهکاش بمیرم..
زندگی ام داره خرابمیشه تو رو خدا بهم بگید چیکار کنم؟