قطع رابطه

قطع رابطه یا قهر؟

سلام  اگه بنا به دلایلی با دوستان خود قطع ارتباط کنیم آیا حکم قهر را دارد؟ مثلا من میخواستم از دانشگاه انصراف بدم و دیگه نمیخواستم با همکلاسیهام ارتباط داشته باشم برای همین بدون هیچ توهینی شماره ام رو عوض کردم و دیگه باهاشون مرتبط نشدم. میخوام بدونم این هم مثل قهره و ممکنه نمازهام قبول نباشن؟

این رابطه رو تموم کنم یا ادامه بدم تا نا کجا؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:

نقل قول:

+ عجب دختر شایسته ای هستی، بیا پی وی.
- نه من رل نمیزنم
+ بیا دیگه نمیدونی بعد از دیدن عکست قلبم به چه تاپ تاپی افتاده
- ای شیطون باشه میام اما نه الان.
+ باشه ولی اینو یادت باشه منتظرتم.

شاید شروعش به این شکل بود، اما ادامه اش با من نبود.

گذشت و گذشت وقتی که فراموشش کردم اومد سراغم:

- سلام بالاخره اومدم پیشت بگو چقد دلت برام تنگ شده ؟
+ به جا نمیارم !
- منتظرم بودی خودت گفتی بیام پی ویت
+ آهان اومدی ؟ چرا اینقد دیر ؟
- آخه درس داشتم، کنکور دارم امسال واسه همون نیومدم.
+ خوش اومدی دخترک، بیا تا روزهامون رو با هم بسازیم.

میگذره و میگذره روز به روز بیشتر به هم پی ام میدیم. اون بیشتر وابسته من میشه و من هم بیشتر دلبری میکنم.
یه جاهایی به خودم میام چرا ؟ من که حوصله این کارا رو ندارم ! من که خودم رو مدیریت کردم ! من که به خیلی از دخترا نه گفتم !
چرا این یکی رو نمیتونم پس بزنم ؟

به هر طریق و شیوه ای که به ذهنم رسید تلاش کردم از من متنفر بشه ولی نشد.

بهش گفتم رابطه جنسی، گفت چشم
بهش گفتم باید خونه خودتون بیام، گفت چشم
بهش گفتم من خشنم، گفت من ابزار زیر دستتم؛ هر کاری که دلت میخواد با من بکن
بهش گفتم من فقط تو رو واسه رابطه جنسی میخوام، گفت باشه تو فقط باش.
بهش گفتم من رابطه 3 نفره میخوام، گفت چشم دوستم رو راضی میکنم بیاد تا لحظه های قشنگ تری رو برات رقم بزنیم.
بهش گفتم من بعد از رابطه جنسی ولت میکنم و فراموشت میکنم، گفت بازم ایرادی نداره.

زیاد بهش بی محلی کردم، زیاد بهش گفتم فراموشم کنه، زیاد بهش گفتم من تو رو دوست ندارم ولی نشد که بشه.
توی این مدت نه چندان طولانی نذاشتم رابطه ای برقرار بشه، ولی شاید دیگه نتونم.
آره منم آدمم. چقدر یک نفر رو تخریب کنم ؟
آره دوستم داره ولی من دوستش ندارم، من هیچ حسی بهش ندارم، فقط یک شوخی بود که اینجوری بزرگ شد.

دلمم نمیخواد عوضی قصه باشم، هر چند میدونم عوضی بودن بهتر از حیوون بودنه.

شنبه باهاش قرار دارم، 48 ساعت دیگه، گفت در اختیارتم.

ولی من نمیتونم. اعتقادات که نه، ارزشها که نه، اما جواب وجدانم رو چی بدم ؟
میدونم فقط یکی دو ساعت اولی که باهاش تنها بشم سخت باشه و بعدش برام عادی میشه. ولی دوست ندارم برام عادی بشه.
دوست دارم همچنان برام یک تابو بمونه.
دوست دارم واسه اونی باشم که دوستش دارم.

کنکور داره و زندگیش به این امتحان گره خورده، ولش کنم ضربه میخوره و شاید اتفاقای بدتری رقم بخوره. با شرایطم کنار اومده، حتی اگر ازش پول هم بخوام فک نمیکنم دریغ کنه.

ادامه بدم ؟ خودم که مایل نیستم.
تمومش کنم ؟ چطور ؟ بلاک کردن و بی توجهی بهش اصلا راه عاقلانه ای نیست ! راه دیگه ای پیشنهاد بدید.

من اومدم اینجا که به یک راه منطقی برسم نه راه هایی که خودم بلدم.

پس کمک کنید که در آینده شرمنده گذشته خودم نباشم.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

مشکل در خاتمه دادن به یک رابطه

سلام دوستان
من یکسالی هست که با دختر خانمی آشنا شده ام و این رابطه همچنان ادامه دارد.
اما متاسفانه ایشون دارای یک مریضی هستش به نام خودخواهی و منو از دوستام و پدر و مادرم گرفته
میگه من فقط خودتو تنها میخام، حاضر نیست ببینه دوستم پیشمه یا مادرم و حسادت فراوونی داره
الان که حرف از جدایی میزنم میگه خودکشی میکنم
ب نظر شما چیکار کنم ؟
خودکشی کنه الان پای منم وسطه دیگه اره؟ اونم با اینهمه زنگ و چت ؟؟؟

همه ی زندگی ام شده یه طلبه

سلام اول درباره زندگیم ی مقدار بهتون میگم تا بدونید مشکل من به خاطر ترس از بی شوهری و خواستگار نداشتن نیست .دختری ۲۴سالم و تک فرزند از خانواده نسبتا ثروتمند و غیر مذهبب .چهره خوبی دارم و خواستگار هم زیاد دارم اما به دلایل شخصی علاقه ای به ازدواج با هیچکدوم رو ندارم ی.
خانواده من میونه خوبی با مذهب و روحانیت ندارن و منم تو همچین خانواده ای بزرگ شدم و نظراتم مثه اونا بود تا اینکه خبلی اتفاقی با یک طلبه اینترنتی اشنا شدم و خیلی باهاش بحث کردم راجع به شغلش و اونم بهم کلی توضیح داد و اینکه این حرفایی که پشت سرشون میزنن همه دروغه و شایعه س خیلی دلم برای طلبه ها و روحانیا سوخت همین مساله باعث شد که من درباره روحانیت نظرم ۱۸۰درحه برگشت به همون خاطر بعد اون قضیه ارتباطم با روحانی محل زندگیم بیشتر کردم و برای حرف زدن راجع به دین میرفتم پیششون و روزی ی ساعت تا دو ساعت باهاشون صحبت میکردم این رفت و امدم پیش ایشون اونقد زیاد شد که بهشون وابسته شدم طوری که الان اصن مساله دین برام اهمیتی نداره و فقط برای دیدنشون میرم و سوال های دینی بهانه ای که بتونم برم دیدنشون الان اگه ی روز نرم دیدنشون دلم براشون تنگ میشه من میدونم رابطم با ایشون صحیح نیس چن بارم ارتباطم خواستم قطع کنم اما دلتنگی اجازه نداد و دوباره رفتم دیدنشون البته من فک میکنم ایشون کاملن از سر دلسوزی و اینکه دارن منو ارشاد میکنن دارن با من صحبت میکنن شاید هم حسی که من بهشون دارم نداشته باشن و این منم که وابسته شدم و دلیلشو هم نمیدونم چرا دلبسته ی روحانی شدم من کلن زندگی که تصورش میکنم تو ذهنم کلی با این زندگی فرق میکنه ما اصن مذهبی نیستیم من خودم تا چن وقت پیش روحانی میدیدم مسخره میکردمشون و بهشون میخندیدم حالا همه زندگیم شده ی طلبه نمیدونم باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید ولی بهم نگید که بیخیالش بشم