معجزه

ولایت تکوینی و معجزه

انجمن: 

مدتی است که کتاب ها و مقالاتی را درباره ولایت تکوینی مطالعه می کنم و در اکثر انها هر جا که ولایت تکوینی توضیح داده می شود معجزات را مثال ان می اورند. این سوال برای من مطرح شده است که ایا ولایت تکوینی همان توانایی انجام معجزه است که خداوند به اولیای خود عطا می کند؟ به نظر می رسد که ولایت تکوینی یک مساله کلی و جامع تر می باشد و تنها به انجام معجزات محدود نمی شود ولی از ان جا که بنده اطلاعات کافی در این زمینه ندارم خواهش می کنم دوستان عزیز مرا راهنمایی کنند و توضیح دهند دامنه ولایت تکوینی چیست و تجلی ان در چه مواردی است؟

آیا خداوند از کسایی خوشش میاد که منتظره معجزه باشن ؟؟؟

انجمن: 

با عرض سلام خدمته کارشناس محترم سایت ...

سوالی که برای من پیش اومده این هستش که چرا خدا ما رو اینجوری آزمایش میکنه ... و خدا از چه کسایی بیشتر خوشش میاد ...

1- حضرت ایووب که به چنان مریضی و نکبت افتاد و 7 سال خدا خدا میکرد و منتظر بود که خدا در حقش معجزه ای بکند تا از اون نکبت خارج بشود ....
2- حضرت یونس که در شکم ماهی افتاد و هزاران بار گفت " لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین " ... تا در نهایت معجزه ای شد و از درون شکم ماهی بیرون اومد ...
3- حضرت محمد که در درون شعب ابی طالب بود ... و آنقدر تحمل کردند که عهدنامه را موریانه خورد ...

حتی زمانیکه قرآن رو باز میکنیم و میخوایم بخونیم ... اولین جمله با معنای قرآن آن است که قرآن میفرماید { این کتاب به درد کسانی میخورد که به غیب ایمان دارند }

سوال من این هستش ...
که چرا پیامبرهامون همشون منتظره معجزه وای میستادن ... آیا خدا دنباله این هست که یه سری بشر بوجود بیاره ... که بشینن و تسبیح بفرستن به امیده اینکه گشایشی رخ بده ...

مثلا چرا ...
1- مثلا حضرت ایوب ... عقل خودش رو به کار نبست ... مشگلات رو تجزیه نکرد و سعی در حل تک تک مشگلاتش نکرد ... تا خداوند درس تعقل به انسانها بدهد ...
2- مثلا چرا حضرت یونس ... عقل خودش رو به کار نبست ... مثلا آتشی رو در درون شکم ماهی ایجاد نکرد ... تا اینکه ماهی دهانش را باز کند ... تا خداوند درس تعقل به انسانها بدهد ...
3- مثلا چرا حضرت محمد زمانی که در شعب ابی طالب بود ... روشی رو اتخاذ نکرد تا به سازش با کفار بیانجامد .... تا به مسلمانان درس تعقل بدهد ...
4- چرا وقتی کسی میره پیشه امام صادق و از دندون درد شکایت میکنه ... بهش یه "دعا" میده و میگه ده هزار بار بخون تا شفا پیدا کنی ... چرا مثلا در مورده دندان ... عصب ... مینای دندان ... استفاده از تریاک و ... حرف نزد ... تا عقلانیت مسلمانان را رشد بده ...

سوالم این هست ؟؟؟
1- خدا چه کسایی رو بیشتر دوست داره ... کسایی که اعتقاد به اعجاز دارن و منتظره معجزه هستن ... یا کسانی که با تعقلشون سعی میکنن مساله رو حل کنن ؟؟؟
2- دانشمندان . فلاسفه . ریاضی دانان . فیزک دانان ... فرم بخصوصی از اندیشیدن رو عرف کرده اند ... این که به هر گفتاری اعتماد نکنن ... راحت نتیجه گیری نکنن ... چگونه تجزیه و تحلیل کنن ... چرا حتی یکی از پیامبران ما چنین آموزش هایی ندارن ... همش میخواستن با معجزه و دعا کردن و امید داشتن به غیب ... مساله رو حل کنن ...

با تشکر ....

چرا پیامبران و امامان علیهم السلام، همواره از معجزه خود استفاده نمی کردند؟

انجمن: 

سلام. چرا پیامبران و امامان علیهم السلام، همواره از معجزه خود برای جذب مردم استفاده نمیکردند؟ مثلا در زمان سقیفه، معجزه ای، حضرت امیر المومنین، نشان مردم میداد که اثبات کامل حقانیت کند؟ تشکر. خواهشا با دقت جواب بدید، ان شا الله. یا علی مدد

قرآن سخن خدا هست یا پیامبر؟

انجمن: 

من دچار تناقض شده ام از این نظر که قرآن سخن خدا هست یا پیامبر؟ مثلا بسیاری از آیات بگونه ای هست که انگار پیامبر میخواهد مشکلات خودش را رفع کند یا مثلا با فلان مسئله موافق یا مخالف بوده و آیه ای را گفته که نازل شده تا مشکلش را رفع کند. مثال ها هم فراوانند فقط کافیست که ترجمه قرآن را بخوانید یک نمونه بارزش هم آیات 50 تا 52 سوره احزاب هست. شاید بپرسید که خودت بریدی و دوختی و اینطور که از صحبت هایت پیداست قرآن سخن پیامبر است اما حقیقت این است که این وسط مسائلی وجود دارد که حرف من را نقض میکند. اگر قرآن سخن خداست چرا در برخی آیات خدا به شخصی ترین مسائل زندگی پیامبر پرداخته انگار نه انگار که قرآن کتابیست برای تمامی مسلمین برای تمامی قرون و اعصار؟ اگر قرآن سخن پیامبر است و پیامبر رو این حساب که با فلان مسئله حال کرده گفته این سخن خداست پس چگونه ممکن است که فلان روابط ریاضی در قرآن وجود داشته باشد؟ اگر پیامبر 20 و چند سال از روی هوس سخن میگفته پس چطور نتیجه اش کتابی شده که فلان روابط ریاضی بر آن حاکم است و اگر از روی هوس سخن نمیگفته چرا حتی شخصی ترین مسائل زندگیش شده آیه قرآن؟ ظاهر امر این است که اتفاقات مختلف زمینه ساز نزول آیات مختلف شده اند اما نتیجه کتابی شده است که حتی یک آیه اش را هم نمیتوان جابجا کرد! میدانم در این سایت کم نیستند کسانی که مسلمان نیستند از آنها هم میخواهم که نظرشان را بیان کنند در کل خیلی ممنون میشم اگر من را در این زمینه توجیه کنید. با تشکر

چگونه انجام معجزه؛ دلیلی بر پیامبر بودن است؟

انجمن: 

با سلام

لطفن توضیح بدید که چطور انجام معجزه دلالت بر صدق ادعای نبوت مدعی پیامبری میکنه و چرا کسی که معجزه کرد توانایی دریافت وحی رو داره.

با این تعریف که؛ معجزه یعنی کار خارق العاده ای که مدعی نبوت برای اثبات نبوت خودش میاره و قابل تعلیم و اعلم نیست و مطابق ادعای مدعی هست و ....

تشکر.

------------------

حقانیت محمّد(ص)

انجمن: 

شبی برنشست از فلک برگذشت/به تمکین و جاه از ملک درگذشت
چنان گرم در تیه قربت براند/که بر سدره جبریل از او باز ماند

[INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT][INDENT]
(بوستان سعدی)

[/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT][/INDENT]

در این شرایط کنونی، که دشمنان اسلام با تمام نیرو قصد در تخریب چهره نبی مکرّم اسلام(صلّی الله علیه و آله) دارند، لازم دانستیم که مطلبی با عنوان "حقّانیت محمّد(ص)" طی دو پست بگذاریم تا حقیقت برایمان روشن شود...

لزوم نبوّت

خداوند موجودات را حکیمانه آفرید، یعنی آن ها را از روی هدفی آفرید. نه به این معنی که خود احتیاج برای رسیدن به هدفی داشت و به وسیله آفرینش موجودات، خواست که این نیاز خود را رفع کند که این از نقص برمی خیزد (نیاز از نقص نشأت می گیرد و ایجاد وسیله برای رفع نقص است) که می دانیم او در اوج کمال است و از صفات سلبیه مبرّاست. از جهتی دیگر هم نشان دهنده نقص است و آن اینکه او حتماً به وسیله ای احتیاج دارد تا به هدف خود برسد و مستقیم نمی تواند.
پس این هدف، برای خدا مطرح نیست. رسیدن به هدف برای کسی است که وجودی ناقص و محدود دارد و چنین چیزی شایسته مخلوقات است. پس خلقت حکیمانه خداوند یعنی اینکه خداوند چون واجب من جمیع الجهات است به هر موجودی برای رسیدن به کمال فیض می رساند و این است اصل هدایت عام.
و بدیهی است که خداوند تمام موجودات را به یک شکل هدایت نمی کند و این به خاطر ساختمان و وجودی است که هر جاندار دارد. زنبور به یک شکل مشمول هدایت می شود و انسان به شکل دیگر. زنبور با الهام و غرایز و انسان با ابزار های اندیشه و قوّه اختیار:
وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا۱
خداى تعالى جمله:" فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا" را با فاء تفريع متفرع بر امر به خوردن نموده، و اين تفريع مؤيد اين است كه مراد از خوردن، برداشتن و به منزل بردن است، تا عسلى را كه از ثمرات گرفته به خانه‏ها برده ذخيره نمايند، و اضافه" سبل" به كلمه" رب" در جمله" ربك" براى اين است كه دلالت كند بر اينكه تمامى كارها و رفت و آمدهاى زنبور عسل با الهام انجام مى‏گيرد.۲ مؤیّد این مطلب این است که زنبور در اجرای این افعال، نوآوری به خرج نمی دهد؛ چرا که اگر از قوّه عقل و به تبع آن اختیار برخوردار بود، نوآوری می کرد و راه آسانتری بر می گزید.
وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا ۳
در آیه فوق، حواس بیرونی و قوای درونی ابزار یافتن راه حقیقت معرّفی شده و مسئولیت در برابر استفاده از این ابزار ها، حاکی از قوّه اختیار است چرا که بنابر حکم عقل، مسئولیت وقتی مطرح است که اعمال مختارانه باشد نه از روی جبر.
حال از اینجا پیداست که انسان به خاطر داشتن ویژگی های فوق، از نوعی هدایت برخوردار است که با غریزه صرف(که در زنبور عسل است) فرق دارد. از طرفی هم اینگونه نیست که خالی از وحی و الهامات باشد چرا که انسان بالأخره دچار نقصان علم و محدودیت ابزار های تفکّر و قوّه اختیار است. فلذا خداوند انبیا را فرستاده تا نقصان علم بشر از راه حقیقت را به وسیله وحی جبران کنند و از طرفی انسان ها در پیام انبیا تفکّر کرده و راه حقیقت را برگزینند. این است هدایت تشریعی:
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ۴
از دو عبارت "فی الأُمّیّین" و "وإن کانوا من قبل لفی ضلال مبین" فهمیده می شود که انسان بدون هدایت تشریعی در گمراهی است و صرف برخورداری از عقل، باعث هدایت نمی شود. چراکه تفکّر و اختیار را هر انسان سالم دارد.
جمعبندی مطالب فوق در یک روایت از امام صادق(ع) از کتاب شریف کافی:
/**/قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عُمَرَ الْفُقَيْمِيِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِيقِ۵ الَّذِي سَأَلَهُ مِنْ أَيْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِيَاءَ وَ الرُّسُلَ قَالَ إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِياً عَنَّا وَ عَنْ جَمِيعِ مَا خَلَقَ وَ كَانَ ذَلِكَ الصَّانِعُ حَكِيماً مُتَعَالِياً لَمْ يَجُزْ أَنْ يُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا يُلَامِسُوهُ فَيُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوهُ وَ يُحَاجَّهُمْ وَ يُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِي خَلْقِهِ يُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ يَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِي تَرْكِهِ فَنَاؤُهُمْ- فَثَبَتَ الْآمِرُونَ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْحَكِيمِ الْعَلِيمِ فِي خَلْقِهِ وَ الْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ الْأَنْبِيَاءُ ع وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُكَمَاءَ مُؤَدَّبِينَ بِالْحِكْمَةِ مَبْعُوثِينَ بِهَا غَيْرَ مُشَارِكِينَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَكَتِهِمْ لَهُمْ فِي الْخَلْقِ وَ التَّرْكِيبِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَيَّدِينَ‏ مِنْ عِنْدِ الْحَكِيمِ الْعَلِيمِ بِالْحِكْمَةِ ثُمَّ ثَبَتَ ذَلِكَ فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ مِمَّا أَتَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ مِنَ الدَّلَائِلِ وَ الْبَرَاهِينِ لِكَيْلَا تَخْلُوَ أَرْضُ اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ يَكُونُ مَعَهُ عِلْمٌ يَدُلُّ عَلَى صِدْقِ مَقَالَتِهِ وَ جَوَازِ عَدَالَتِهِ.۶ /**/
ترجمه: امام صادق (ع) بزنديقى كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راه ثابت ميكنى؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعى داريم كه از ما و تمام مخلوق برتر و با حكمت و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را به بينند و لمس كنند و بى‏واسطه با يك ديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براى او سفيرانى در ميان خلقش باشند كه خواست او را براى مخلوق و بندگانش بيان كنند و ايشان را بمصالح و منافعشان و موجبات تباه و فنايشان رهبرى نمايند، پس وجود امر و نهى‏كنندگان و تقرير نمايندگان از طرف خداى حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده‏هاى خلق او باشند، حكيمانى هستند كه بحكمت تربيت شده و بحكمت مبعوث گشته‏اند، با آنكه در خلقت و اندام با مردم شريكند در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند. از جانب خداى حكيم دانا بحكمت مؤيد باشند، سپس آمدن پيغمبران در هر عصر و زمانى بسبب دلائل و براهينى كه آوردند ثابت شود، تا زمين خدا از حجتى كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه‏اى داشته باشد، خالى نماند.

بخش دوم این مطلب را در بخش تاریخی خواهید دید....

٭٭٭ حکایت یکی از کاروان های راهیان نور ٭٭٭ حاج آقا باید برقصه!!!!!


کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...



به گزارش جهان ؛ وبلاگ محجبه ها فرشته اند نوشت: این خاطره را همان سال ۸۷ در اتوبوسی که راهی نور بود، از یکی از راویان نورانی شنیدم که خواندنش بعد از سه سال هنوز مو به تنم سیخ می‌کند... بخوانیدش که قطعا خالی از لطف نیست:

"چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.

اخلاق‌شان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که...

از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...

دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بده‌کار خاطره و روایت نیست که نیست!

باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد...

سپردم به خودشان و شروع کردم.

گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!

خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟

گفتم: آره!!!

گفتند: حالا چه شرطی؟

گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.

گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟

گفتم: هرچه شما بگویید.

گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!!

اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم.

دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...

در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...

می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است...

از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!!

به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.

کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...

برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد.

آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...

تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد...

همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ...

به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند.

هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند...

پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.

سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند ... آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند ..."


آيا بايد اعجاز هاي قرآن با علم روز منطبق باشد؟

انجمن: 

یک سوالی که مطرح می شود در مورد اعجاز قرآن این است که آيا بايد اعجاز هاي قرآن با علم روز منطبق باشد؟
واما پاسخ این سوال:

اعجاز قرآن و ساير اعجازها از جهات مختلف قابل بحث و بررسي است. اعجاز قرآن تنها در زمينه علمي آن نيست، بلكه اعجاز قرآن از جهات متعدد و مختلف است: اعجاز لفظي، اعجاز معنوي و اعجاز طريقي وجوه مختلف اعجاز قرآن هستند.
علامه طباطبايي(ره) در مورد اعجاز قرآن (از جنبة طريقي كه از طريق پيامبر مي‌رسيده) در بخشي از سخنان خود آورده است: فرد درس نخوانده و استاد نديده اي كه قرآن بر او نازل شده، از اين جهت كه مدت ها ميان مردم مانند يكي از آنان زندگي مي كرد و برتري محسوسي از نظر اطلاعات نسبت به ديگران در او مشاهده نمي شد و حقايق علمي و يا شعر و نثر مهمي از وي شنيده نشد و اين موضوع تا چهل سال يعني دو ثلث عمر او ادامه داشت و همچون سايرين به نظر مي رسيد، ناگهان كلمات و حقايقي آورد كه بزرگان در برابر او زانو زدند و اديبان و سخن شناسان عرب در مقابلش عاجز ماندند. چيزي نگذشت كه آن ها را در دنيا منتشر ساخت و جهانيان را به معارضه و مقابله طلبيد، امّا هيچ دانشمند فرازنه و عالم ماهري ياراي عرض اندام در برابر آن را نداشت.
شهيد مطهري مي فرمايد: قرآن از جنبه هاي مختلف معجزه است،‌ يعني فوق بشري است.
اعجاز لفظي قران به مقولة زيبايي و اعجاز معنوي آن به مقولة علمي، پس اعجاز قرآن يكي از جنبة زيبايي و هنري است و ديگر از جنبة فكري و علمي. هر يك از اين دو جنبه - خصوصاً جنبة علمي به نوبة خود داراي عظمت و ستايش است.
در موارد متعددي از آيات قرآن مشاهده مي شود با اين كه قرآن در زماني نازل شده كه هيچ يك از نظريات علمي كنوني به اثبات نرسيده بود، مطالبي فرموده كه با كشفيات كنوني مطابقت دارد و هيچ گونه تناقضي ندارد، مثلاً آية "خلق السموات بغير عمد ترونها؛ آسمان ها را بدون ستوني كه قابل رؤيت باشد آفريد". در ذيل اين آيه از امام رضا(ع) نقل شده است: "ستون هايي بين زمين و آسمان هست، ولي ديده نمي شود".
يعني جاذبه و دافعه بين زمين و ساير كرات آسماني باعث نگهداري هر ستاره و سيّاره اي در مدار خود شده است. به هر حال اين آيه يكي از معجزات علمي قرآن مجيد است و ده ها آية ديگر از مصاديق بارز اعجاز علمي قرآن محسوب مي شود كه بايد در مورد هر يك جدا بحث شود.
بنابراين قرآن در بُعد علمي مطابق با علم و واقعيات علمي است، گرچه در زمان پيامبر كسي آن علوم را كشف نكرده، ولي آيات الهي در هر زمان مطابق با علم و پيشرفت بشر است و هيچگونه تضادي با واقعيات علمي و كشفيات جديد ندارد.



ஜ قضاوتهاي شگفت انگيز حضرت علي(ع) ஜپر بازديدترين کتاب نرم افزاری اسک دين ஜ


قضاوتهاي شگفت انگيز حضرت علي(ع) - کتاب مالتي مدياي توليد اسک دين


هنگامى كه هيثم از بعض غزوات به خانه خود بازگشت ، پس ‍ از شش ماه تمام زنش فرزندى به دنيا آورد. هيثم فرزند را از خود ندانسته وى را نزد عمر برد و قصه را برايش بيان داشت . عمر دستور داد زن را سنگسار كنند. اتفاقا پيش از آن كه او را سنگسار كنند، اميرالمومنين عليه السلام او را ديد و از قضيه باخبر گرديد، پس به عمر فرمود: بايد بگويى زن راست مى گويد؛ زيرا خداوند در قرآن مى فرمايد:و حمله و فصاله ثلاثون شهرا؛ مدت حمل و از شير گرفتن فرزند، سى ماه است
و در آيه ديگر مى فرمايد: والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين ؛ مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مى دهند.
و وقتى كه بيست و چهار ماه دوران شير دادن از سى ماه كم شود شش ماه مى ماند كه كمترين دوران حاملگى است .
عمر گفت :اگر على نبود عمر به هلاكت مى رسيد و زن را آزاد نمود.


همينک دانلـــــود کنيد
همينک دانلـــــود کنيد
همينک دانلـــــود کنيد
همينک دانلـــــود کنيد

نسخه اندروید این برنامه را از اینجا می توانید دانلود کنید
http://www.askdin.com/thread35271.html

التماس دعا



:Gol:

یکی میگه من کرامت دارم علم غیب دارم

انجمن: 

سلام

یک جایی دیدم نوشته بود آیا امکانش هست چنین چیزی؟