جمع بندی قرآن سخن خدا هست یا پیامبر؟
تبهای اولیه
من دچار تناقض شده ام از این نظر که قرآن سخن خدا هست یا پیامبر؟ مثلا بسیاری از آیات بگونه ای هست که انگار پیامبر میخواهد مشکلات خودش را رفع کند یا مثلا با فلان مسئله موافق یا مخالف بوده و آیه ای را گفته که نازل شده تا مشکلش را رفع کند. مثال ها هم فراوانند فقط کافیست که ترجمه قرآن را بخوانید یک نمونه بارزش هم آیات 50 تا 52 سوره احزاب هست. شاید بپرسید که خودت بریدی و دوختی و اینطور که از صحبت هایت پیداست قرآن سخن پیامبر است اما حقیقت این است که این وسط مسائلی وجود دارد که حرف من را نقض میکند. اگر قرآن سخن خداست چرا در برخی آیات خدا به شخصی ترین مسائل زندگی پیامبر پرداخته انگار نه انگار که قرآن کتابیست برای تمامی مسلمین برای تمامی قرون و اعصار؟ اگر قرآن سخن پیامبر است و پیامبر رو این حساب که با فلان مسئله حال کرده گفته این سخن خداست پس چگونه ممکن است که فلان روابط ریاضی در قرآن وجود داشته باشد؟ اگر پیامبر 20 و چند سال از روی هوس سخن میگفته پس چطور نتیجه اش کتابی شده که فلان روابط ریاضی بر آن حاکم است و اگر از روی هوس سخن نمیگفته چرا حتی شخصی ترین مسائل زندگیش شده آیه قرآن؟ ظاهر امر این است که اتفاقات مختلف زمینه ساز نزول آیات مختلف شده اند اما نتیجه کتابی شده است که حتی یک آیه اش را هم نمیتوان جابجا کرد! میدانم در این سایت کم نیستند کسانی که مسلمان نیستند از آنها هم میخواهم که نظرشان را بیان کنند در کل خیلی ممنون میشم اگر من را در این زمینه توجیه کنید. با تشکر
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
«يَأَيُّهَا النَّبىُِّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ الَّتىِ ءَاتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَ مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ بَنَاتِ عَمِّكَ وَ بَنَاتِ عَمَّتِكَ وَ بَنَاتِ خَالِكَ وَ بَنَاتِ خَلَتِكَ الَّتىِ هَاجَرْنَ مَعَكَ وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبىِِّ إِنْ أَرَادَ النَّبىُِّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فىِ أَزْوَاجِهِمْ وَ مَا مَلَكَتْ أَيْمَنُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَ كاَنَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا تُرْجِى مَن تَشَاءُ مِنهُْنَّ وَ تُْوِى إِلَيْكَ مَن تَشَاءُ وَ مَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَالِكَ أَدْنىَ أَن تَقَرَّ أَعْيُنهُُنَّ وَ لَا يحَْزَنَّ وَ يَرْضَينَْ بِمَا ءَاتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا فىِ قُلُوبِكُمْ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا لَّا يحَِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِن بَعْدُ وَ لَا أَن تَبَدَّلَ بهِِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنهُُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَ كاَنَ اللَّهُ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ رَّقِيبًا»
(اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداختهاى براى تو حلال كرديم، و همچنين كنيزانى كه از طريق غنايمى كه خدا به تو بخشيده است مالك شدهاى و دختران عموى تو، و دختران عمّه ها، و دختران دايى تو، و دختران خاله ها كه با تو مهاجرت كردند (ازدواج با آنها براى تو حلال است) و هر گاه رن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و مهرى براى خود نخواهد) چنانچه پيامبر بخواهد مى تواند او را به همسرى برگزيند امّا چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه ديگر مؤمنان ما مىدانيم براى آنان در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمى مقرّر داشتهايم (و مصلحت آنان چه حكمى را ايجاب مىكند) اين بخاطر آن است كه مشكلى (در اداى رسالت) بر تو نباشد (و از اين راه حاميان فزونترى فراهم سازى) و خداوند آمرزنده و مهربان است.
(موعد) هر يك از همسرانت را بخواهى مىتوانى به تأخير اندازى، و هر كدام را بخواهى نزد خود جاى دهى و هر گاه بعضى از آنان را كه بركنار ساختهاى بخواهى نزد خود جاى دهى، گناهى بر تو نيست اين حكم الهى براى روشنى چشم آنان، و اينكه غمگين نباشند و به آنچه به آنان مىدهى همگى راضى شوند نزديكتر است و خدا آنچه را در قلوب شماست مىداند، و خداوند دانا و بردبار است (از مصالح بندگان خود با خبر است، و در كيفر آنها عجله نمىكند)
بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست، و نمىتوانى همسرانت را به همسران ديگرى مبدّل كنى [بعضى را طلاق دهى و همسر ديگرى به جاى او برگزينى] هر چند جمال آنها مورد توجّه تو واقع شود، مگر آنچه كه بصورت كنيز در ملك تو درآيد! و خداوند ناظر و مراقب هر چيز است (و با اين حكم فشار قبايل عرب را در اختيار همسر از آنان، از تو برداشتيم)).
خداوند بسیاری از احکام را با خطاب به پیامبر(ص) بیان می کند، اما این احکام معمولا- جز موارد بسیار خاص و محدود- احکامی است که شامل همه مسلمانان می شود. مانند بحث ازدواج با دختر عمو، دختر عمه و... که آیه شریفه جواز ازدواج بااین زنان را نسبت به همه مسلمانان بیان می کند.
يكى از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهر اوقات خود را در ميان آنها به طور عادلانه تقسيم كند، اگر يك شب نزد يكى از آنها است، شب ديگر نزد ديگرى باشد تفاوتى در ميان زنان از اين نظر وجود ندارد، و اين موضوع را در كتب فقه اسلامى به عنوان" حق قسم" تعبير مىكنند.
يكى از خصايص پيامبر(ص) اين بود كه به خاطر شرائط خاص زندگى طوفانى و بحرانيش مخصوصا در زمانى كه در مدينه بود و در هر ماه تقريبا يك جنگ بر او تحميل مىشد و در همين زمان همسران متعدد داشت، رعايت حق قسم به حكم آيه فوق از او ساقط بود، و مىتوانست هر گونه اوقات خود را تقسيم كند هر چند او با اين حال حتى الامكان مساوات و عدالت را- چنان كه در تواريخ اسلامى صريحا آمده است- رعايت مىكرد.
ولى وجود همين حكم الهى آرامشى به همسران پيامبر ص و محيط زندگى داخلى او مىداد.[1]
البته آیات زیادی از قرآن صراحت دارد که قرآن از جانب خداوند بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده است« إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»[2]( ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم، شايد شما درك كنيد (و بينديشيد).
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرينَ»[3]( كه ما آن را در شبى پر بركت نازل كرديم ما همواره انذاركننده بوده ايم).
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ»[4] (ما آن [قرآن] را در شب قدر نازل كرديم).
[/HR][1] - تفسير نمونه، ج17، ص: 386.
[2] - سوره یوسف،آیه2.
[3] - سوره دخان،آیه3.
[4] سوره قدر،آیه1.
من دچار تناقض شده ام از این نظر که قرآن سخن خدا هست یا پیامبر؟ مثلا بسیاری از آیات بگونه ای هست که انگار پیامبر میخواهد مشکلات خودش را رفع کند یا مثلا با فلان مسئله موافق یا مخالف بوده و آیه ای را گفته که نازل شده تا مشکلش را رفع کند. مثال ها هم فراوانند فقط کافیست که ترجمه قرآن را بخوانید یک نمونه بارزش هم آیات 50 تا 52 سوره احزاب هست. شاید بپرسید که خودت بریدی و دوختی و اینطور که از صحبت هایت پیداست قرآن سخن پیامبر است اما حقیقت این است که این وسط مسائلی وجود دارد که حرف من را نقض میکند. اگر قرآن سخن خداست چرا در برخی آیات خدا به شخصی ترین مسائل زندگی پیامبر پرداخته انگار نه انگار که قرآن کتابیست برای تمامی مسلمین برای تمامی قرون و اعصار؟ اگر قرآن سخن پیامبر است و پیامبر رو این حساب که با فلان مسئله حال کرده گفته این سخن خداست پس چگونه ممکن است که فلان روابط ریاضی در قرآن وجود داشته باشد؟ اگر پیامبر 20 و چند سال از روی هوس سخن میگفته پس چطور نتیجه اش کتابی شده که فلان روابط ریاضی بر آن حاکم است و اگر از روی هوس سخن نمیگفته چرا حتی شخصی ترین مسائل زندگیش شده آیه قرآن؟ ظاهر امر این است که اتفاقات مختلف زمینه ساز نزول آیات مختلف شده اند اما نتیجه کتابی شده است که حتی یک آیه اش را هم نمیتوان جابجا کرد!میدانم در این سایت کم نیستند کسانی که مسلمان نیستند از آنها هم میخواهم که نظرشان را بیان کنند در کل خیلی ممنون میشم اگر من را در این زمینه توجیه کنید.
سلام
قران کلام الهی است که بر جان و زبان پاک پیامبر اکرم ص جاری شده است .
طرح مسائل شخصی پیامبر ص دلیلی بر الهی نبودن آن نیست چون مسائل شخصی سایرین نیز به انگیزه ها و حکمتهای خاص در آن طرح شده است .
همانطور که امت باید روابط خود را با سایرین بدانند و این در قالب تعالیم و احکام خاص مطرح شده است می بایست رابطه خود با فرستاده الهی هم بشناسند لذا تعالیم مربوطه ( شناخت منزلت و نوع ارتباط با ایشان ) در قالب مباحث شخصی پیامبر ص مطرح شده است
این شیوه ای است که در کل قرآن از آن استفاده شده است .
والله الموفق
طرح مسائل شخصی پیامبر ص دلیلی بر الهی نبودن آن نیست چون مسائل شخصی سایرین نیز به انگیزه ها و حکمتهای خاص در آن طرح شده است .
بسیاری از آیه های نبی تنها و تنها ویژه ی امور روز مره خود و خانواده ی خود پیامبر بوده اند نه برای گره گشای زندگی مومنان
خالصة لک من دون المومنین !!!
يا نِسَاءَ النَّبِي لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ !
بسیاری از آیه های نبی تنها و تنها ویژه ی خود و خانواده ی خود پیامبر بوده و نه برای باز کردن گره مومنان
میشه ازش درس گرفت
مثلا بفهمیم مومنین چه جایگاهی دارند و ما سعی کنیم خودمون رو به اونها برسونیم
میشه ازش درس گرفت
مثلا بفهمیم مومنین چه جایگاهی دارند و ما سعی کنیم خودمون رو به اونها برسونیم
نه نمی شه درس گرفت گویی به آیه ها نگاه نکردی !
دوباره نگاه کن
خالصة لک من دون المومنین !!!
يا نِسَاءَ النَّبِي لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ !
بسیاری از آیه های نبی تنها و تنها ویژه ی امور روز مره خود و خانواده ی خود پیامبر بوده اند نه برای گره گشای زندگی مومنان
خالصة لک من دون المومنین !!!
يا نِسَاءَ النَّبِي لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ !
پیامبر اکرم ص خود نیز مامور به اوامر الهی است لذا اگر حکم خاصی برای او وجود داشته باشد باید مطرح شود بخصوص احکامی که برای دیگران در ان شائبه منفعت طلبی شخصی هست
برای زنان پیامبر ص هم چنین است
ضمن اینکه در این تعالیم برای افرادی که قرب مقامی ومنزلتی به حضرت دارند اشارات و عبرتهایی است
خودم جواب مناسبی برای سخنان خودم پیدا کردم:
حالا که بهتر به مسئله نگاه میکنم قرآن بیشتر میخوره سخن پیامبر باشه تا سخن خدا.
بسم الله الرحمن الرحیم
ادعا کردین که با نگاه بهتر به این نتیجه رسیدید که قرآن کلام خداوند نیست بلکه سخن پیامبر(ص) است!
سوال: در این نگاه بهتر!، به چه چیزی نگاه کردید و تفاوتش با نگاه اولتان چه بود که شما را به این نتیجه رساند؟!
از کدام آیه قرآن به این نتیجه رسیدید؟! شاید اگر به این آیات نگاه می کردین و دنبال حق و حقیقت بودین به نتیجه دیگری می رسیدین؛
« يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّکَ»[1]( اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان).
«قُلْ أُوحِيَ إِلَیَّ»[2](بگو: به من وحى شده است).
«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى»[3]( و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد.
آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست آن كس كه قدرت عظيمى دارد [جبرئيل امين] او را تعليم داده است).
«وَ إِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلىَ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ»[4]( مسلّماً اين (قرآن) از سوى پروردگار جهانيان نازل شده است. روح الامين آن را نازل كرده است بر قلب (پاك) تو، تا از انذاركنندگان باشى)
از این آیات و سایر آیات مشابه به خوبی می توان پی برد که قرآن کلام خداوند و وحی نازل شده به قلب پیامبر اکرم(ص) است.
اگر فرضا قرآن سخن پیامبر(ص) بود چه لزومی داشت آن را به خداوند نسبت دهد تا دشمنان مساله نزول وحی و فرشته بر آن حضرت را انکار کنند، بلکه اگر می گفت سخن خودشان است، مردم در مقابل قدرت او بیشتر تواضع می کردند و تسلیم می شدند.
اگر شخصی مثل پیامبر(ص) توانسته باشد کتاب قرآن را در آن زمان با کمترین امکانات مادی تالیف کرده باشد، چرا امروزه با وجود پیشرفته ترین ابر یارانه ها، دشمنان قرآن و پیامبر(ص) نتوانستند حتی یک سوره مانند قرآن بیاورند تا با تحدی قرآن مبارزه کنند؟!
[/HR][1]- سوره مائده،آیه67.
[2] - سوره جن،آیه1.
[3] - سوره نجم،آیه3-5.
[4] - سوره شعراء،آیه192-194.
اگر فرضا قرآن سخن پیامبر(ص) بود چه لزومی داشت آن را به خداوند نسبت دهد
درود
تا در برابر انبوه پرسش هایی که نمی توانست پاسخ دهد بگوید عِلمُها عِند ربی لا یعلمُها الا هو
و این چنین دهان پرسشگر را ببندد !
از این آیات و سایر آیات مشابه به خوبی می توان پی برد که قرآن کلام خداوند و وحی نازل شده به قلب پیامبر اکرم(ص) است.
چرا برای پایور نمودن سخن خدا بودن نبی به گفته های خود آن استناد می کنید ؟ آیا این شیوه خرد پذیر است ؟
فرئون هم می گفت من پروردگار شما هستم معمر قذافی هم می گفت من امیر المومنین مسلمونا هستم
آیا با استناد به سخنان خود فرئون یا قذافی می توان پی برد که نامبرده پروردگار یا امیر المو منین است ؟
جرج بوش هم همینگونه ناتان یاهو هم هم
برای پایور نمودن درستی کسی نمی توان از گفته های او گواه آورد
مشک آن است که خود ببويد،نه آنکه عطار بگويد.
ادعا کردین که با نگاه بهتر به این نتیجه رسیدید که قرآن کلام خداوند نیست بلکه سخن پیامبر(ص) است!سوال: در این نگاه بهتر!، به چه چیزی نگاه کردید و تفاوتش با نگاه اولتان چه بود که شما را به این نتیجه رساند؟!
خب باید به لینکی که دادم مراجعه کنید تا متوجه شوید چه میگویم. بنده در قرآن ویژگی هایی دیدم که خیال میکردم فقط به قرآن تعلق دارد اما ظاهرا با کمی حوصله چنین روابطی را از هر متنی میتوان استخراج کرد. بنده از همان اول هم نظرم بر این بود که قرآن سخن پیامبر هست نه خدا اما این روابط باعث میشد که نظرم به جهتی دیگر برود اما حالا که فهمیدم چنین روابطی از هر متنی قابل استخراج هست نظرم عوض شده و دید بهتری پیدا کردم.
از این آیات و سایر آیات مشابه به خوبی می توان پی برد که قرآن کلام خداوند و وحی نازل شده به قلب پیامبر اکرم(ص) است.
خب برای فهمیدن اینکه قرآن سخن پیامبر هست یا خدا باید به یک حقیقت بیرونی اشاره کرد نه سخنان خود پیامبر.
اگر فرضا قرآن سخن پیامبر(ص) بود چه لزومی داشت آن را به خداوند نسبت دهد تا دشمنان مساله نزول وحی و فرشته بر آن حضرت را انکار کنند، بلکه اگر می گفت سخن خودشان است، مردم در مقابل قدرت او بیشتر تواضع می کردند و تسلیم می شدند.
خب اگر میگفت سخن من است نهایتا در حد یک نویسنده ماهر به او توجه میکردند اما وقتی که میگه سخن خداست آنوقت میتواند قدرت هم داشته باشد.
اگر شخصی مثل پیامبر(ص) توانسته باشد کتاب قرآن را در آن زمان با کمترین امکانات مادی تالیف کرده باشد، چرا امروزه با وجود پیشرفته ترین ابر یارانه ها، دشمنان قرآن و پیامبر(ص) نتوانستند حتی یک سوره مانند قرآن بیاورند تا با تحدی قرآن مبارزه کنند؟!
خب این دید شماست از دید من مسئله تحدی نوعی مغلطه است و مثلا میتوان تحدی را در مورد دیوان غزلیات حافظ و رباعیات خیام و مثنوی مولوی و بسیاری کتاب های دیگر هم مطرح کرد.
خب این دید شماست از دید من مسئله تحدی نوعی مغلطه است و مثلا میتوان تحدی را در مورد دیوان غزلیات حافظ و رباعیات خیام و مثنوی مولوی و بسیاری کتاب های دیگر هم مطرح کرد
یعنی یه بیت شعر بذارن جلو شما میتونین بگین به فلان دلیل این شعر شعر حافظ نیس؟
اساتید علم بلاغت دقیقا این کار رو انجام میدن.البته این فقط در باره ظاهر قرانه.در مورد معانیشم همینطور.
این همه ادم به سبک حافظ شعر گفتن!!چه تحدیی؟!
یعنی یه بیت شعر بذارن جلو شما میتونین بگین به فلان دلیل این شعر شعر حافظ نیس؟اساتید علم بلاغت دقیقا این کار رو انجام میدن.البته این فقط در باره ظاهر قرانه.در مورد معانیشم همینطور.
این همه ادم به سبک حافظ شعر گفتن!!چه تحدیی؟!
همین مسئله در مورد قرآن هم صادقه. چه شعر چه نثر چه هر چیز دیگه ای که به زیبایی بیان بشه اگر کسی بگه این چیزی که من گفتم رو دست نداره علتش هم اینه که کسی نمیتونه چیزی مثل چیزی که من گفتم بگه داره مغلطه میکنه یعنی دقیقا کاری که قرآن به اسم تحدی انجامش میده. شما اگه بتونی میتونی بهتر از حافظ غزل بگی اما مجبوری اصولی رو که حافظ و بقیه غزل سرایان رعایت میکنند رعایت کنی و اگر یکی این وسط به شما بگه که سبک کاری شما همان سبک کاری حافظه و شما دارید از حافظ تقلید میکنید به او چی میگید؟ اصلا مگه میشه شما سوره ای مثل سوره های قرآن بیاورید ولی از قرآن تقلید نکنید؟! پس تحدی یک جور بازیه مثل اعجاز عددی قرآن که میخواد سر من و شما رو کلاه بزاره. اگه حرف من رو درست درک کرده باشید هم تحدی براتون بی معنی میشه هم اعجاز عددی.
همین مسئله در مورد قرآن هم صادقه. چه شعر چه نثر چه هر چیز دیگه ای که به زیبایی بیان بشه اگر کسی بگه این چیزی که من گفتم رو دست نداره علتش هم اینه که کسی نمیتونه چیزی مثل چیزی که من گفتم بگه داره مغلطه میکنه یعنی دقیقا کاری که قرآن به اسم تحدی انجامش میده. شما اگه بتونی میتونی بهتر از حافظ غزل بگی اما مجبوری اصولی رو که حافظ و بقیه غزل سرایان رعایت میکنند رعایت کنی و اگر یکی این وسط به شما بگه که سبک کاری شما همان سبک کاری حافظه و شما دارید از حافظ تقلید میکنید به او چی میگید؟ اصلا مگه میشه شما سوره ای مثل سوره های قرآن بیاورید ولی از قرآن تقلید نکنید؟! پس تحدی یک جور بازیه مثل اعجاز عددی قرآن که میخواد سر من و شما رو کلاه بزاره. اگه حرف من رو درست درک کرده باشید هم تحدی براتون بی معنی میشه هم اعجاز عددی.
برای منم این حرف تبدیل به شبهه شد کارشناسان خواهشا پاسخ بدن تا کس دیگه ای مثل من نشده
برای منم این حرف تبدیل به شبهه شد کارشناسان خواهشا پاسخ بدن تا کس دیگه ای مثل من نشده
برای من که شبهه نشده از وقتی که به نبوغ محمد بن عبدالله پی بردم. البته هنوز هم دلایلی هستند که نشاندهنده این باشند که قرآن کار خداست:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86_%D9%88_%D8%B9%D9%84%D9%85
البته بنده شک رو بهترین حالت میدونم:
چرا پست من رو در صفحه قبل پاک کردید؟! بنده چه قانونی رو با اون پست زیر پا گذاشتم؟! جالبه علتش رو هم نوشتید! :
اینجا مگه قانون نداره؟! قوانین سلیقه ای اعمال میشن؟! لینکی که در اون پست بود جوابی بود به سوالی که خودم مطرحش کردم:
http://hupaa.com/forum/viewtopic.php?p=193271
حالا به من بگید این لینک کجاش غیر قانونیه؟!
همین مسئله در مورد قرآن هم صادقه. چه شعر چه نثر چه هر چیز دیگه ای که به زیبایی بیان بشه اگر کسی بگه این چیزی که من گفتم رو دست نداره علتش هم اینه که کسی نمیتونه چیزی مثل چیزی که من گفتم بگه داره مغلطه میکنه یعنی دقیقا کاری که قرآن به اسم تحدی انجامش میده. شما اگه بتونی میتونی بهتر از حافظ غزل بگی اما مجبوری اصولی رو که حافظ و بقیه غزل سرایان رعایت میکنند رعایت کنی و اگر یکی این وسط به شما بگه که سبک کاری شما همان سبک کاری حافظه و شما دارید از حافظ تقلید میکنید به او چی میگید؟ اصلا مگه میشه شما سوره ای مثل سوره های قرآن بیاورید ولی از قرآن تقلید نکنید؟! پس تحدی یک جور بازیه مثل اعجاز عددی قرآن که میخواد سر من و شما رو کلاه بزاره. اگه حرف من رو درست درک کرده باشید هم تحدی براتون بی معنی میشه هم اعجاز عددی.
اونایی که مثل قرانو اوردن همون جملاتو نوشتن بعد جای چندتا کلمش کلمات هم وزنشو گذاشتن.
ولی کسانی که به سبک حافظ شعر میگن چی؟اونا اینطورین؟اونا این کارو بکنن که نمیشه شعر جدید میشه صرقت ادبی!!....این دسته اشعار رو مطالعه بفرمایید متوجه میشین منظورم چیه.بله قران یه سبکی داره یه سری ویژگی ها دارد.یه اصولی درش رعایت شده.باید کسی که تحدی میکنه اینارو رعایت کنه ولی نه اینکه عین اون جمله ها رو بنویسه چندتا کلمه ی هم وزن جاش بذاره!!متوجه منظورم میشین؟
در ضمن تحدی ویژگی همه ی معجزات الهی است نه فقط قران.مثل معجزات حضرت موسی و عیسی و...اونهام تحدی داشتن.چون قرار است اثبات بشه این کار کار بشر نیست.و از توان بشر انجامش خارج است.
همین مسئله در مورد قرآن هم صادقه. چه شعر چه نثر چه هر چیز دیگه ای که به زیبایی بیان بشه اگر کسی بگه این چیزی که من گفتم رو دست نداره علتش هم اینه که کسی نمیتونه چیزی مثل چیزی که من گفتم بگه داره مغلطه میکنه یعنی دقیقا کاری که قرآن به اسم تحدی انجامش میده. شما اگه بتونی میتونی بهتر از حافظ غزل بگی اما مجبوری اصولی رو که حافظ و بقیه غزل سرایان رعایت میکنند رعایت کنی و اگر یکی این وسط به شما بگه که سبک کاری شما همان سبک کاری حافظه و شما دارید از حافظ تقلید میکنید به او چی میگید؟ اصلا مگه میشه شما سوره ای مثل سوره های قرآن بیاورید ولی از قرآن تقلید نکنید؟! پس تحدی یک جور بازیه مثل اعجاز عددی قرآن که میخواد سر من و شما رو کلاه بزاره. اگه حرف من رو درست درک کرده باشید هم تحدی براتون بی معنی میشه هم اعجاز عددی.
بسم الله الرحمن الرحیم
برای اینکه مغلطه بودن حرف شما روشن بشه مثالی بیان می کنم.
فرض کنید یک خطاطی ادعا کنه که خطش به تعبیر شما رو دست نداره! و به اصطلاح خودش رو بهترین خطاط معرفی کنه یعنی کسی نمی تونه بهتر از اون یا حتی مثلش خط بنویسه. اگر این شخص مثلا با خط نستعلیق خط نوشته باشه، و شخص دیگری بخواد با ایشون رقابت کنه و باطل بودن ادعا شو ثابت کنه، راهش چیه؟
قاعدتا راهش اینکه شخص دوم هم بیاید با خط نستعلیق مطلبی رو بنویسه و تعدادی افراد متخصص و کارشناس که بی طرف باشند در مورد این دو خط قضاوت کنند.
سوال: آیا شخص مدعی اول، می تونه اعتراض کنه و بگه شما خطی که نوشته چون نستعلیق هست، تقلید و پیروی کردن از خط من محسوب میشه و این کار درست نیست؟!
قطعا چنین ادعایی از شخص مدعی قابل قبول نخواهد بود.
در مورد تحدی قرآن نیز باید گفت، هیچ کدام از علماء و مفسرین نمی گویند که شخص تحدی کننده با قرآن باید از یک سبک و شیوه جدید و مخالف و متفاوت با قرآن استفاده کند. مساله این است که سخن مدعی رقابت را باید با سنجش دقیق علمی، توسط کارشناسان خبره و بی طرف مورد بررسی قرار داد و از جهات مختلف از جمله فصاحت و بلاغت، ایجاز و اختصار و سایر موارد آنها را مقایسه کرد.
دشمنان اسلام و قرآن از صدر اسلام در پی تحدی با قرآن بودند اما یا جرات عرض اندام نکردند یا رسوا شده دست از پا دراز تر برگشتند. مانند مسیلمه کذاب که گفت:« الفيل ما الفيل و ما ادراك ما الفيل، له ذنب و بيل، و خرطوم طويل.»[1]
در مورد اعجاز عددی قرآن؛ صحبت هایی که برخی از افراد از جمله رشاد خلیفه، مطرح کردند، از طرف علماء و مفسران مورد تایید قطعی قرار نگرفته است و اشتباه بودن احتمالی آن به معجزه بودن و تحدی قرآن آسیبی نمی رساند.
علاوه بر اینکه در مورد تحدی قرآن از صدر اسلام، اعجاز عددی قرآن مطرح نبوده است، بلکه یکی از جنبه هایی که در طول تاریخ مورد بحث بود، موضوع فصاحت و بلاغت قرآن بود.
[/HR][1] - اعجاز در قرآن كريم، حسن عرفان ،ص: 36.
class: outer_border | width: 500 | align: center |
---|---|---|
[TR] | ||
[TD] یاسین | ||
مساله این است که سخن مدعی رقابت را باید با سنجش دقیق علمی، توسط کارشناسان خبره و بی طرف مورد بررسی قرار داد و از جهات مختلف از جمله فصاحت و بلاغت، ایجاز و اختصار و سایر موارد آنها را مقایسه کرد. | ||
[/TD] | ||
[/TR] | ||
[TR] | ||
[/TR] | ||
[TR] | ||
[TD][/TD] | ||
[/TR] |
درود
از همه ی چیزهایی که گفتین بیطرف بودن بسیار مورد نیازه
گرامی خب بفرمایی اون کسان بیطرف کی هستند ؟
مسلمونا و پیروان قرآن که کارشناس شده اند که نمی توانند بیطرف باشند
:Gig:درود بر مهدی گرامی :Gol:
خیلی زیباست که ما ایرانیان روز به روز بیشتر در پی خردگرایی میرویم و از پذیرفتن بیچون و چرا دور میشویم. و این همان راه راست است.
از سویی هم این دانایی، هراس برانگیز است؛ چون میتوان گفت انگشتشماراند کسانی که بتوانند به درستی به این همه پرسشهای زیبا و ژرف پاسخ دهند.
اگر کسی در پی درستی و خدایی بودن قرآن است، برای اثبات خدایی بودن قرآن، از خودش آیه میآورند که در آن گفته شده است این سخن، سروش آسمانی است!
میتوان از همان قرآن چه بسیار سخنان استوارتری آورد همانگونه که آقای «نوری» فرمودند: «مُشک آنست که ببوید» اما در این مورد نباید از قرآن سخنی آورد چون همانند این است که برای اثبات درستکاری کسی، بگوییم او خود گفته است که درستکار است!
اما اگر بخواهیم دریابیم که کسی دانشمند است یا نه، از سخنان و دستآوردهای او استفاده میکنیم.
مولوی هم میگوید: برای درک قرآن، باید از قرآن استفاده کرد و یا عارفان و بزرگانی که بر اهریمن درون خود چیره شدهاند (چون عرفان دروغگو نیستند):
برای من که شبهه نشده از وقتی که به نبوغ محمد بن عبدالله پی بردم. البته هنوز هم دلایلی هستند که نشاندهنده این باشند که قرآن کار خداست:
شاعران عرب، شاعرانی شگرف بودند؛ شاعرانی که با سرودههایشان مردم را خیره میکردند؛ شاعرانی همچون «قیس».
در چنین زمانی قرآن آمد و کاری به آن شاعران کرد که به پیروان خود میگفتند: «محمد را که دیدید، در گوشهای خود را بگیرید»
اما میتوان گفت: دست بالای دست بسیار است و محمد شاعری بوده که سرآمد همهی شاعران آن زمان بوده و میتوانسته است هرگونه که میخواست، مردم را با شعرهایش بفریبد.
برای اینکه به درستی چیزی پی ببریم، نگاه میکنیم که ببینیم آیا آن چیز، ضمانتنامه دارد یا نه؟
همگامی که نوشتاری را میخواهیم بخریم، نگاه میکنیم که نگارندهاش کیست و همچنین از کسانی که دانشمند هستند، میپرسیم که دیدگاهشان در مورد آن نوشتار چیست؟
برای رسیدن به اینکه قرآن سخنی از سوی خداست نیز ما باید چنین کاری را بکنیم و باید دید اگر محمد دروغگو و فریبکار بوده، کسانی را فریب داده است؛ آیا آدمهای سادهای فریب او را خوردهاند یا آدمهای دانشمندی؟ آیا آن آدمهای دانشمند، در پایان عمر خود از دست محمد به خاطر اینکه آنها را فریب داده است، خشمگین شدهاند؟ :
مولوی:
مثنوی معنوی مولوی، تفسیر (2200) آیه از قرآن است. هنگامی که مثنوی خوانده میشود، همچون این است که قرآن خوانده میشود چون مثنوی «برگرفته از قرآن» است.
برای نمونه:
(نور / 26) در مثنوی:
آیا دفترهای مولوی، دفترهای خوب و خدایی هستند و کسانی که از این دفترها پیروی کردهاند، آدمهای سادهای بودهاند یا آدمهای نادانی بودهاند؟
بسیاری از شاعران همچون «بافقی، صائب تبریزی، جامی» و از همه بیشتر «شیخ بهایی»، از سخنان مولوی استفاده کردهاند و گفتههای او را ستودهاند.
شیخ بهایی، این دانشمند شگرف که چه بسیار کارهای شگرفی کرده است، در بارهی این مولوی و مثنویاش، میگوید:
هرکس که مثنوی را خوانده باشد، نمیتواند بگوید که این نوشتار برای تحدی قرآن آمده؛ زیرا خود مولوی بارها و بارها بزرگی قرآن را ستوده است:
مولوی میگوید کسی که میگوید قرآن از سوی خدا نیست، گمراه است!:
مولوی، که خود به عربی مسلط است، تحدی قرآن را میستاید و میسراید:
حافظ:
تنها یک بیت از حافظ، برای این گفت و گو، بس است:
خدا به همهی ما خرد داده است، چرا باید به سخنان این شاعران گوش کرد؟
پاسخ را شیخبهایی میدهد:
ما چندان عمر نمیکنیم که بخواهیم همهچیز را خودمان دریابیم؛ آدمی همواره باید از دستآوردهای «درست» دیگران استفاده کند و آنان را بخواند و اگر با خرد سازگار بود، آنها را بپذیرد.
عمر آدمی باید در راه درک قرآن هزینه شود که در این راه چه سودهای بسیار نهفته است.
ولی هزینه کردن عمر در راه اینکه قرآن خدایی است یا نه، کار درستی نمیتواند باشد؛ زیرا چه بسیار از بزرگان که راستگوییشان اثبات شده است، قرآن را خدایی میدانند.
بسم الله الرحمن الرحیم
برای اینکه مغلطه بودن حرف شما روشن بشه مثالی بیان می کنم.
آقای یاسین چرا شما نیشدار سخن میگویید؟
مگر شما دستمزد نمیگیرید که در اینجا پاسخگویی کنید؟
پس بهتر است ادب را پاس بدارید و پرسش پرسشکنند پرسشکنندگان را مغلطه و سفسطه و ... ندانید!
برای ایشان پرسشی پیش آمده است و همانگونه که دیده میشود ایشان خود گفته اند که در برخی از جاهای قرآن، خدایی بودن آن دیده میشود.
پس به چه حقی با مردم اینگونه سخن میکنید؟
چون بارها و بارها اینگونه سخن گفتن از شما دیده شده است، این را گفتم!
چرا شماها فضای دین را اینگونه گلآلود میکنید؟
[FONT=Microsoft Sans Serif]
آقای یاسین چرا شما نیشدار سخن میگویید؟
مگر شما دستمزد نمیگیرید که در اینجا پاسخگویی کنید؟
پس بهتر است ادب را پاس بدارید و پرسش پرسشکنند پرسشکنندگان را مغلطه و سفسطه و ... ندانید!
برای ایشان پرسشی پیش آمده است و همانگونه که دیده میشود ایشان خود گفته اند که در برخی از جاهای قرآن، خدایی بودن آن دیده میشود.
پس به چه حقی با مردم اینگونه سخن میکنید؟
چون بارها و بارها اینگونه سخن گفتن از شما دیده شده است، این را گفتم!چرا شماها فضای دین را اینگونه گلآلود میکنید؟
آقای ابرنگ؟؟؟!!!
استاد درست جواب میدن بهتره به استاد شما احترام بذارید . بعضی انگار فقط دوست دارن بحث کنند یا انگار میخان مچ بگیرن.
از شما خیلی بعید بود این طرز بیان.
آقای ابرنگ؟؟؟!!!
استاد درست جواب میدن بهتره به استاد شما احترام بذارید . بعضی انگار فقط دوست دارن بحث کنند یا انگار میخان مچ بگیرن.
از شما خیلی بعید بود این طرز بیان.
هرکس با هر منظوری که بیاید، ایشان وظیفه دارند که پاسخگو باشند چون هم وظیفهی دینیشان است و هم وظیفهی کاری. و هیچ اجازهای ندارند که سخنان دیگران را با نیش و کنایه پاسخ بدهند.
حتی اگر کسی توهین هم بکند، باید بگویند که اینکار نکنند؛ نه اینکه خود پیشگام در توهین کردن باشند و سخنان دیگران را بیپایه بدانند که برگرفته از خردی بیپایه باشد و یا نوشتارهای دیگران را پاک کنند!
اگر آقای مهدی هدف بدی داشتند، اینجا نمیآمدند و میرفتند در یک تارنمای اسلامستیز.
نه اینجا که پر از کارشناسان اسلامی است!
فرئون هم می گفت من پروردگار شما هستم معمر قذافی هم می گفت من امیر المومنین مسلمونا هستمآیا با استناد به سخنان خود فرئون یا قذافی می توان پی برد که نامبرده پروردگار یا امیر المو منین است ؟
جرج بوش هم همینگونه ناتان یاهو هم هم
برای پایور نمودن درستی کسی نمی توان از گفته های او گواه آورد
اول اینکه غلط های املایی رو بر طرف کنید.
دوما شما واقعا خودتون رو تو جایگاهی میبینید که قیاس به این بی ربطی رو انجام بدید!
سلام و عرض ادب
در مورد اینکه قرآن سخن خداست یا پیامبر
صفیر حق است یا بواسطه سفیر حق آمده حرف و حدیث بسیار است
یکی از مواردی که آنرا به اعجاز قرآن نسبت میدهند تحدی است
یعنی که قرآن منحصر به فرد است و نمیتوان مشابهی برای آن یافت یا دست و پا کرد
اگر از این مورد مهم بگذریم: که تحدی و منحصر به فرد بودن ،شرط لازم یا کافی ،برای اینکه پیام یا متنی را؛ منتسب به آفریدگار جهان کنیم ،نیست
یعنی اینکه: با چه شاهد و معیاری خارج از دین میتوان به این نتیجه رسید که پیام و متنی که به آفریدگار منتسب است، یکی از شرایطش، باید تحدی باشد؟
بعد راجع به خود تحدی : موارد ذیل اگر روشن شوند میتواند به رفع شبهات کمک کند
1- داور بی طرف
آیا مسلمین در تبعیت از نظر داور بیطرف آزاد هستند
یعنی اگر داوران حکم کنند که متن مقابل با قرآن برابری میکند یا که بهتر از آن است
مسلمانان میتوانند از باور خود دست بردارند! و دچار حکم ارتداد یا تبانی با دشمنان اسلام نشوند و یا انگ منافق نخورند؟
با اینهمه اختلاف بین مسلمین چگونه آنان میتوانند در انتخاب داوران بیطرف به اجماع برسند؟
و همینطور مخالفان مسلمان که تفرقه در بین آنان بیش از مسلمین است آنها هم در انتخاب داوران اجتماع و اشتراکی ندارند
این دعوت به تحدی منوط به زمان خاصی نیست چگونه جمعیت امروز انسانها تصمیم به تحدی بگیرند و رأی به برتری قرآن بدهند آیا این اجتماع رأی امروز یا در گذشته دلیل و حجتی برای آیندگان هست؟
آیا داوری مشرک و کافر و بیخدا برای مسلمین میتواند حجت باشد چرا که فبل از داوری او با انتخاب آیین خود رأی به عدم آسمانی بودن قرآن داده است حال چگونه او میتواند داور بیطرف باشد و همینطور برعکس داور مسلمان برای غیر مسلمان هم حرفش سند نیست ،چرا که داور مسلمان به مقدس بودن قرآن اعتقاد دارد
2- داوران در مورد چه خصیصه ای از قرآن باید داوری کنند
اآیا انتخاب این ویژگی ها تا کنون مدون شده است و موارد آین ویژگیها مقبول همه مسلمین است اگر در جایی مدون شده لطفاً عنوان بفرمایید
3- دعوت به تحدی
آیا دعوت رسمی از غیر مسلمین صورت گرفته
نگویید که در قرآن آمده که این یک بحث درون دینی است
یعتی آیا دانشگاه الازهر یا حوزه علمیه دعوت نامه رسمی برای واتیکان یا دیگر زعمای غیر مسلمین مثلاً هندو یا یهود یا بودایی و یا سایر بیخدایان فرستاده است که آنان این دعوات را به طور رسمی نپذیرفته باشند
آیا حوزه علمیه اهل تشیع نماینده مسلمین است یا الازهر اهل سنت و یا وهابیون و یا دیگر فرقه ها و یا مذاهب اسلامی؟
و یا کاتولیکها نماینده مسیحیان هستند یا پروتستانها یا ارتدوکسها؟
چه کسی زعیم مسلمین است؟ و چه کسی زعیم غیر مسلمین؟
همه چیز را همگان دانند
چگونه است وقتی اجتماع تمام بشر در یک زمان غیر ممکن است همگان را دعوت به دواوری و هماورد طلبی میکنند؟
این هم در مورد مدافعان تحدی و هم مخالفان قرآن مصداق دارد
سلام و عرض ادب
در مورد اینکه قرآن سخن خداست یا پیامبر
صفیر حق است یا بواسطه سفیر حق آمده حرف و حدیث بسیار استیکی از مواردی که آنرا به اعجاز قرآن نسبت میدهند تحدی است
یعنی که قرآن منحصر به فرد است و نمیتوان مشابهی برای آن یافت یا دست و پا کرداگر از این مورد مهم بگذریم: که تحدی و منحصر به فرد بودن ،شرط لازم یا کافی ،برای اینکه پیام یا متنی را؛ منتسب به آفریدگار جهان کنیم ،نیست
یعنی اینکه: با چه شاهد و معیاری خارج از دین میتوان به این نتیجه رسید که پیام و متنی که به آفریدگار منتسب است، یکی از شرایطش، باید تحدی باشد؟بعد راجع به خود تحدی : موارد ذیل اگر روشن شوند میتواند به رفع شبهات کمک کند
1- داور بی طرف
آیا مسلمین در تبعیت از نظر داور بیطرف آزاد هستند
یعنی اگر داوران حکم کنند که متن مقابل با قرآن برابری میکند یا که بهتر از آن است
مسلمانان میتوانند از باور خود دست بردارند! و دچار حکم ارتداد یا تبانی با دشمنان اسلام نشوند و یا انگ منافق نخورند؟
با اینهمه اختلاف بین مسلمین چگونه آنان میتوانند در انتخاب داوران بیطرف به اجماع برسند؟
و همینطور مخالفان مسلمان که تفرقه در بین آنان بیش از مسلمین است آنها هم در انتخاب داوران اجتماع و اشتراکی ندارند
این دعوت به تحدی منوط به زمان خاصی نیست چگونه جمعیت امروز انسانها تصمیم به تحدی بگیرند و رأی به برتری قرآن بدهند آیا این اجتماع رأی امروز یا در گذشته دلیل و حجتی برای آیندگان هست؟
آیا داوری مشرک و کافر و بیخدا برای مسلمین میتواند حجت باشد چرا که فبل از داوری او با انتخاب آیین خود رأی به عدم آسمانی بودن قرآن داده است حال چگونه او میتواند داور بیطرف باشد و همینطور برعکس داور مسلمان برای غیر مسلمان هم حرفش سند نیست ،چرا که داور مسلمان به مقدس بودن قرآن اعتقاد دارد2- داوران در مورد چه خصیصه ای از قرآن باید داوری کنند
اآیا انتخاب این ویژگی ها تا کنون مدون شده است و موارد آین ویژگیها مقبول همه مسلمین است اگر در جایی مدون شده لطفاً عنوان بفرمایید3- دعوت به تحدی
آیا دعوت رسمی از غیر مسلمین صورت گرفته
نگویید که در قرآن آمده که این یک بحث درون دینی است
یعتی آیا دانشگاه الازهر یا حوزه علمیه دعوت نامه رسمی برای واتیکان یا دیگر زعمای غیر مسلمین مثلاً هندو یا یهود یا بودایی و یا سایر بیخدایان فرستاده است که آنان این دعوات را به طور رسمی نپذیرفته باشند
آیا حوزه علمیه اهل تشیع نماینده مسلمین است یا الازهر اهل سنت و یا وهابیون و یا دیگر فرقه ها و یا مذاهب اسلامی؟
و یا کاتولیکها نماینده مسیحیان هستند یا پروتستانها یا ارتدوکسها؟
چه کسی زعیم مسلمین است؟ و چه کسی زعیم غیر مسلمین؟همه چیز را همگان دانند
چگونه است وقتی اجتماع تمام بشر در یک زمان غیر ممکن است همگان را دعوت به دواوری و هماورد طلبی میکنند؟
این هم در مورد مدافعان تحدی و هم مخالفان قرآن مصداق دارد
سلام خدمت جناب متحیر
دوست گرامی دقت فرمایید که این تحدی عمومی است
و هرکسی در هر زمانی می تواند کتابی بنویسد و به جامعه مسلمانان ارایه دهد یا حتی به دنیا
ایا تا به حال کسی اینکار را کرده ؟
تا احتیاج به داور باشد ؟
اول باید مصداقش پیدا شود بعد تایین داور شود
موفق باشید
«یا ایهاالمدثر» نادرست است، و بایست «یا ایهاالمتدثر» باشد،.دوم
در سوره «نساء» (زن) آیه 16 چنین آمده است:
لکن راسخون فی العالم و المؤمنون.. والمقیمین الصلاة و المؤتون الزکاة..«مقیمین الصلاة» بایستی همانند راسخون و والمؤمنون و المؤتون جمع بسته می شد، (ضمیر سوم شخص جمع و مذکر) اما بصورت جمع بسته مؤنث آورده شده است.سوم
در آیه 63 سوره «طة» آمده است
ان هذان لساحران... در صورتی که اسم بعد از کلمه «آن» باید بصورت نصب باشد و «هذین» نوشته و خوانده شود نه «هذان»
الحمدلله که از محضر اساتید دانشمند زبان عربی بهره می بریم.
نمونه تغییر شکل کلمه مدثر در جاهای دیگر هم در عربی دیده می شود (مثلا "منا" که "من نا" بوده) و طبق اصول زبان تغییر شکل داده.
در عربی جمع مونث با "ات" است و فرق "ون" و "ین" در رفع و نصب بودن است. همین طور هذان و هذین مثل همند و با "ان" باید نصب به کار رود که هذان است و نه "هذین" که رفع است.
خدایا عقل سالم عنایت بفرما.
سلام و عرض ادب
سلام خدمت جناب متحیردوست گرامی دقت فرمایید که این تحدی عمومی است
و هرکسی در هر زمانی می تواند کتابی بنویسد و به جامعه مسلمانان ارایه دهد یا حتی به دنیا
ایا تا به حال کسی اینکار را کرده ؟
تا احتیاج به داور باشد ؟
اول باید مصداقش پیدا شود بعد تایین داور شودموفق باشید
سلام و عرض ادب
امیدوارم متن اینجانب را هر چند گنگ باز با متانت بیشتری بخوانید
اینکه میفرمایید دعوت عمومی است
بهتر نیست برای اینکه این قائله ختم به خیر شود
اول موصوع و ویژگیهای تحدی ونحوه قضاوت و محدوده زبان آن شفاف و مستدل و مستند مشخص شود
شاید در انشاء مطلبم نقص داشتم اگر به متن نوشته دقت کنید
دعوت به تحدی از اساس مشکل دارد چون مشکل بنیادین دارد کسی نمیتواند بدان پاسخ دهد
موضوع تحدی نامشخص است
اینکه شما بفرمایید ا:ز این واضحتر نمیتوان گفت: مثل قرآن بیاورید!
ولی قرآن چه ویژگی یا خصایصی دارد که باید متن مقابل با آن هماوردی کند
این خصایص و ویژگیها تا بحال مدون شده ؟ مورد اتفاق همه مسلمین هست؟
شاید در گذشته فرد یا افرادی اقدام کرده باشند و از قضا بهترینها هم اثر و هم صاحب اثر توسط مسلمین از بین رفته باشد چنین اموری با توجه به سابقه تاریخی دور از ذهن نیست
شاید آن نسخی که امروزه از آن یاد میشود دست ساخت خود مسلمین باشد که ببینید خواستند و آوردند و نتوانستند
و باز تکرار میکنم همگان هنوز نیامده اند
دقت کنید در ترجمه قرآن به زبانهای دیگر متن دچار کاستی یا افزایش معنا میشود به ترجمه های گوناگون فارسی دقت کنید
با گذر زمان هم، زبان قرآن برای بعضی از اعراب واضح نیست نیاز به معنی و تأویل و تفسیر دارد
شاید متون دیگر چینی یا هندو یا زبانهای دیگر باشد که در حیطه زبان خود هماوردی نداشته باشند ؛ با ترجمه آنها به زبان دیگر از لطافت آنها کاسته شود در این مورد چه تحدی میتواند صورت گیرد؟
بعضی از مسیحیان عرب زبان اقدام به این کار کرده اند ،جستجو کنید؛ به بعضی از این متون دست می یابید
اقدام آنها با چه مرجعی باید داوری شود؟
آیا آنها نماینده همه غیر مسلمین هستند؟
پیروز و موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جناب نوری،اول یکخورده عربی کار کنید بعدش چنین ادعاهایی را مطرح کنید.ضمناً من که می دانم این ها را از چه کسی کپی کرده اید.در جواب شما،از امضای فعلی خودتان باید استفاده کرد.
برای نمونه؛ در زبان عربی، واژه «یا ایهاالمدثر» نادرست است، و بایست «یا ایهاالمتدثر» باشد،
در زبان عربی بابی هست به نام ادغام.وقتی دو حرف هم مخرج باشند،این دو ادغام می شوند.در اینجا هم ت و د هم مخرج هستند و به همین دلیل ادغام شده اند.همین مسئله نشان می دهد متاسفانه شبهه افکن (که البته شما از او نقل کردید) ذره ای با زبان عربی آشنا نیست.
لکن راسخون فی العالم و المؤمنون.. والمقیمین الصلاة و المؤتون الزکاة..«مقیمین الصلاة» بایستی همانند راسخون و والمؤمنون و المؤتون جمع بسته می شد، (ضمیر سوم شخص جمع و مذکر) اما بصورت جمع بسته مؤنث آورده شده است.
آیه 16 سوره النساء:
«وَاللَّذَانَ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِيمًا.»
کجایش این عبارتی که گفتید را دارد؟متاسفانه حتی نمی توانید درست آدرس بدهید.واضح است که مطلب را کپی کرده اید و بدون این که بروید بررسی کنید ببینید آیا واقعاً اینطور است یا نه،با خودتان گفته اید:دیگر تمام شد،قرآن غلط املایی دارد!
این هم از آزاد اندیشی (!!!!!!!!!!!!!) شماست که مطالب را بررسی نمی کنید و هر چیزی را که خوشتان بیاید درست می دانید.
صرف نظر از این ها،باز هم شما و نگارنده سواد عربیتان را ثابت کردید!مقیمین جمع مونث سالم است؟!وقتی انقدر آگاهی ندارید چرا اظهار نظر می کنید؟!حالا اگر می گفتید مقیمین باید مثل الموتون مرفوع باشد یک چیزی،ولی این که می گویید مقیمین جمع مونث است،این یعنی شما ابتدایی ترین قواعد عربی را هم بلد نیستید.شما حتی فرق بین جمع مونث (ات) و مذکر سالم را هم نمی دانید!این مطلب مربوط به عربی اول راهنمایی (ششم دبستان) است اگر اشتباه نکنم.در آنجا جمع مذکر و مونث سالم توضیح داده شده است.
و اما علت اینگونه بیان کردن آیه (که آیه 162 سوره النساء است نه آیه 16 !) برای مدح و اخص نشان دادن این مورد از سایر موارد ذکر شده در آیه است.چنین طرز بیانی در زبان عربی بسیار شایع است و شما کافی است با یک عرب زبان راجع به این مسئله صحبت کنید.نمونه های بسیاری از اخص نشان دادن به این شکل در متون عربی (غیر از قرآن) وجود دارد.
در آیه 63 سوره «طة» آمده است
ان هذان لساحران... در صورتی که اسم بعد از کلمه «آن» باید بصورت نصب باشد و «هذین» نوشته و خوانده شود نه «هذان».و
این هم باز آزاداندیشی دیگر شما!!ضمناً طة نیست و طه است.
اولاً که «آن» نبوده و «اِن» است.ثانیاً که نون ساکن است:
«قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَ»
پس جای شبهه ای اصلاً نیست.چون آن چیزی که حرف ناصبه است انَ می باشد که نون در آن مفتوح است.اما در این آیه نون ساکن است و لذا این دو فرق دارند.ترکیب «اِن» به سکون نون اصلاً جزو حروف ناصبه نیست که بخواهد نصب کند هذان را.این هم باز نشان دهنده آگاهی شما از زبان عربی است.
برادر من،شرط آزاد اندیشی تحقیق است.چرا هر سخنی را می پذیرید؟به این آزاد اندیشی گفته نمی شود.
لبیک یا مهدی
و من الله توفیق
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
اینجا رو بخونین
واقعاً جالب بود.حالا بررسی می کنیم مطلب شما را:
[FONT=microsoft sans serif]با درود بر راستپذیران ارجمند
فعلاً که معلوم است راستپذیر و آزاد اندیش و ... چه کسانی هستند.نمونه اش دروس عربی شما که در پست قبلی به آن پرداختیم!
آیه های بسیاری در قرآن وجود دارد که در آن فعلهای قال و قالوا بکار رفته است
ما علاوه بر این آیه هایی داریم که در آن «قل» به کار رفته است.نیازی نیست راه دور برویم.
مانند شیطان گفت و نوح گفت و ابراهیم ، موسی گفت ،فرعون گفت ؛فرشته ها گفتند ،کافران گفتندوفلانی گفت غیره
خوب بر همه آشکار است که این آیات همه اش نقل قول از غیر خداست !!
و اصلا کلام خدا نیست که معجزه هم باشد !!
به این ترتیب آشکارا و به سادگی سخن کسانی که می گویند قرآن کلام خداست زیر سوال می رود !!
و به این ترتیب نتیجه می گیریم که قسمت زیادی از قرآن فعلی کلام خدا نیست !
قول از غیر خداست.اما چه کسی این نقل قول را بیان می کند؟خود خدا.مانند مثال زیر است:
من می گویم که "دیروز با علی بودیم.علی گفت که "پس فردا بیا بریم پارک"".حال کل این جمله را چه کسی گفته؟من یا علی؟
واضح است که من دارم می گویم جمله را.در آنجا هم خداوند می گوید این ها را.قول از غیر خداست.ولی نقلش از خداست.پس این حرف شما باطل است.
و این قرآن غیر از قرآن آرمانی ما با تعریف مشخصی مبنی بر کلام خدا بودن است !!آیا کسی نظری دارد یا باز عاجزانه غیر از توهین پاسخی بلدنیستند
پاسخ این استدلال نادرست شما داده شد.
حیف شد آن تاپیکی که داشتیم در آن راجع به جسمانی بودن الله و ... بحث می کردیم بسته شد و بنده به دلیل آن که رفته بودم به سفر نتوانستم بحث را ادامه بدهم،و الا استدلال های شما در آن تاپیک با استدلال هایتان در این تاپیک از یک سیاق هستند و صغری و کبری آن ها غالباً مشکل دارند.
لبیک یا مهدی
و من الله توفیق
سلام علیکم
از دوستانی که در این تاپیک یا تاپیک های دیگر شرکت می کنند خواهش می کنم احترام یک دیگر را نگه دارید و به کارشناسان سایت بی احترامی نکنید.
وجود قرآن دلالت مي کند که از جانب خداست و غير خدا حتي پيامبر را توان بر انشاي چنين کتابي نيست. با صراحت تمام هم اعلام کرده که از جانب خداست و پيامبر و غير پيامبر را در ايجاد آن دخالتي نيست . خود را آيت خدايي شمرده و اعلام کرده اگر در خدايي بودن قرآن شک داريد و مرا ساخته بشر از جمله پيامبر مي دانيد و معتقديد و مدعي هستيد که بشر را توان انشاي چنين کتابي هست ، پس يک سوره مثل سوره هاي من بياوريد و به جامعه عرضه کنيد و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهيد.
با وجود آن که دشمنان از صدر اسلام در صدد بودند که آسماني بودن قرآن را انکار کنند و آن را ساخته ذهن پيامبر يا ديگران معرفي کنند ، ولي نتوانستند به مبارزه طلبي قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهند توانست . الان سرسخت ترين دشمن اسلام ، يهوديان صهيونيست هستند كه از تمام امكانات شان براي نابودي اسلام استفاده مي كنند، ليكن تاكنون نتوانستهاند حتي يك سوره مثل قرآن را بنويسند.
قرآن مجيد از جهات گوناگون معجزه است و خدايي بودن خود را فرياد مي زند. چند نمونه را ذكر ميكنيم :
- از جنبه هاي اعجاز قرآن فصاحت و بلاغت آن است. قرآن از فصاحت و بلاغتي برخوردار است كه از عهده بشر خارج است. از اين رو عرب جاهلي که در فصاحت و بلاغت و شعر و ادب تخصص بلكه نبوغ داشت، وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت كرد، به معجزه بودن آن پي برد و اظهار عجز و ناتواني نمود. به سبب اعجاز فصاحتي قرآن ، عدهاي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نمودند . بقيه نيز گر چه ايمان نياوردند، ولي هماوردي نکردند . عجز خود را از آوردن حتي سوره اي کوچک فرياد زدند و اين خود بزرگ ترين دليل بر آسماني بودن قرآن است. ثابت ميكند كه آوردن كتابي مثل قرآن از دايره قدرت بشر بيرون است . بنا بر اين قرآن بهترين گواه بر آسماني بودن خويش است.
- همه قبول دارند که رسول خدا (ص) امي يعني درس نخوانده بود ، ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي ، به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.
امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن که معلوم همگان بود ، بهترين دليل بر اين است که قرآن محصول فکر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است . پيامبر پيش هيچ کسي زانوي شاگردي به زمين نزده است . از هيچ کس تعليم نگرفته و قبل از بعثت هيچ سخن و کلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و اين معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد .
قرآن بر اين موضوع تکيه کرده و آن را يکي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:
و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بيمينک اذا لارتاب المبطلون؛(1)
پيش از نزول قرآن هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (که وسيله نوشتن است)نمي نوشتي . اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شک و تهمت به وجود مي آوردند.
و کذلک اوحينا اليک روحا من امرنا ما کنت تدري ما الکتاب و لا الايمان ؛(2)
قرآن را که روح و حيات است، از امر خود بر تو وحي کرديم . قبلا نمي دانستي نوشته و ايمان چيست.
اين آيات صراحت دارد که پيامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بيگانه بوده ، اين ها نه تراوش ذهن او، بلکه نازل شده از جانب خداوند حکيم است.
-دليل محکم ديگر بر وحي بودن و آسماني بودن قرآن و اين که حتي آيه اي از جانب پيامبر نمي باشد ، اين است که پيامبر مومن و خدا ترس و راستگو بود . در ايمان و خداترسي و راستگويي هيچ شکي نيست. چنين کسي هيچ گاه به خود اجازه نمي دهد تراوش فکر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد، زيرا يقين دارد که نسبت دادن مطلبي به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترين گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هيچ قدرتي نيست تا او را از قهر خدا برهاند.
اگر افرادي غير از پيامبر بودند، ممکن بود به خود اين جرات را بدهند که مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد، ولي از مومن بي نظيري چون پيامبر با آن مرحله خداترسي چنين کاري محال است .
قرآن افترا و نسبت دادن چيزي را به خدا بزرگ ترين گناهان مي شمارد :
و من اظلم ممن افتري علي الله کذبا ؛(3)
چه کي ستمکارتر از کسي است که به دروغ چيزي به خدا ببندد؟!
از زبان پيامبر اعلام مي کند که از خدا چنان ترسي دارد که هيچ گاه چيزي بر خدا نمي بندد، زيرا مي داند کسي نمي تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:
قل ان افتريته فلا تملکون لي من الله شيئا ؛(4)
بگو اگر آن را به خدا بسته باشم ، نمي توانيد در قبال خدا مالک و نگهدار من باشيد.
-اگر قرآن تراوش ذهن و روح پيامبر بود، براي نزول آيات انتظار نمي کشيد . موضع گيري هايي نمي کرد و بعد آياتي را از خود بگويد و آن موضع گيري ها را تخطئه کند. هيچ عاقلي خودش را تخطئه نمي کند ،در حالي که قرآن چند بار پيامبر را تخطئه کرده و بر اعمالي که از او يا از پيروانش صادر شده، توبيخ کرده است .
بارها بود که مسئله اي پيش مي آمد يا سوالي مطرح مي گرديد و پيامبر جواب و حکم آن را نمي دانست .منتظر نزول وحي مي نشست تا جواب و حکم آن را بگيرد. در مکه که پيامبر زير ذره بين قريش بود، تعدادي از يهود آمدند و سوال هايي از رسول خدا مطرح کردند . پيامبر به پشتگرمي وحي، وعده جواب در فردا را به آنان داد . خدا براي تاديب پيامبر و تعليم پيروان ايشان چندين روز نزول وحي را به تاخير انداخت ،به نحوي که مشرکان شايعه کردند که خداي محمد با او قهر کرده و او را واگذارده است(5).
طبيعي است که اگر قرآن جوشش روح و روان پيامبر بود، حضرت جواب آنان را به تاخير نمي انداخت تا دشمنان شادکام گردند و دوستان اندوهگين شوند و...
منافقان براي يافتن بهانه براي شرکت نکردن در جنگ و جهاد از پيامبر براي شرکت در ميدان جنگ اجازه مي طلبيدند -در حالي که براي انجام وظيفه احتياج به اجازه گرفتن نيست - يا به بهانه هاي مختلف از حضرت اجازه تخلف و شرکت نکردن مي خواستند . پيامبر نيز به دليل محذوريت هاي اخلاقي گاهي افرادي را اجازه تخلف مي داد . آيه نازل شد و پيامبر را تخطئه و توبيخ کرد که چرا اجازه تخلف داده است.(6)
در مکه سران مشرکان خدمت رسول خدا رسيده و در اين وقت مومن نابينايي هم براي استفاده به محضر رسول خدا مي شتابد . با توجه به نابينا بودنش متوجه نيست که رسول خدا ميهمان دارد و...
فردي از اطرافيان ناراحت مي شود و روي در هم مي کشد که چرا نابينا آمده و مزاحم اين جلسه مهم شده و.. آيات نازل مي شود و پيامبر را بر گناه ناکرده توبيخ مي کند که چرا روي ترش کردي و به سران شرک بها دادي و براي مومن نابينايي اهميت کافي قائل نشدي و...(7)
اگر قرآن جوشش روح و روان پيامبر بود، معنا نداشت که پيامبر خود را در مکه به جهت بها دادن به مشرکان که در نگاه عادي به سود مسلمانان است و...، اين گونه توبيخ کند.
با توجه به دلايلي که گذشت، نمي توان گمان کرد قرآن جوشش روح پيامبر يا تعليم ديگران به او بوده ، قطعا اين آيات و سوره ها از عالم غيب بر قلب ايشان نقش بسته ،ايشان مامور به ابلاغ آن ها بوده است.
______________________
1. عنکبوت(29)،آيه 48.
2. شوري(42)،آيه 52.
3. انعام(7)،آيه 21 و آيات فراوان ديگر.
4. احقاف(46)،آيه 8.
5. تفسير نمونه،ج12،ص385.
6. توبه(9)آيه 43.
7. عبس(80).
قای یاسین چرا شما نیشدار سخن میگویید؟
مگر شما دستمزد نمیگیرید که در اینجا پاسخگویی کنید؟
پس بهتر است ادب را پاس بدارید و پرسش پرسشکنند پرسشکنندگان را مغلطه و سفسطه و ... ندانید!
برای ایشان پرسشی پیش آمده است و همانگونه که دیده میشود ایشان خود گفته اند که در برخی از جاهای قرآن، خدایی بودن آن دیده میشود.
پس به چه حقی با مردم اینگونه سخن میکنید؟
چون بارها و بارها اینگونه سخن گفتن از شما دیده شده است، این را گفتم!چرا شماها فضای دین را اینگونه گلآلود میکنید؟
خداوکیلی حرف شما نیش ار تر بود یا ایشون؟
"مغالطه" یک توهین است از نظر شما؟!!...استفاده از این لغت تو بحثای منطقی کاملا معموله..توهینم نیست.
مُغالِطِه، سَفسَطه یا مَغلَطِه (به پارسی سره: دژفرنود) (به انگلیسی: fallacy) استدلالی است که از نظر علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد.
- نخست آنکه دستکم یکی از مقدمات گزاره نادرست باشد؛
- دوم آنکه مقدمات گزاره، متضمن نتیجهی گزاره نباشد.
مغالطه جزئی از برهان است که به طور قابل اثباتی در منطق آن ایراد وجود دارد و بنابراین کل برهان را نامعتبر میسازد.
مغالطه ممکن است برای وارونه کردن حقیقت(ها) به کار رود. مغالطهگر کسی است که از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست رسیدهاست و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجهگیریهای دیگری هم به کار گیرد.1
بعدم از کجا میدونی دستمزد میگیره واسه اومدن تو این سایتو جواب دادن؟!؟....
1:http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%84%D8%B7%D9%87
من دچار تناقض شده ام از این نظر که قرآن سخن خدا هست یا پیامبر؟ مثلا بسیاری از آیات بگونه ای هست که انگار پیامبر میخواهد مشکلات خودش را رفع کند یا مثلا با فلان مسئله موافق یا مخالف بوده و آیه ای را گفته که نازل شده تا مشکلش را رفع کند. مثال ها هم فراوانند فقط کافیست که ترجمه قرآن را بخوانید یک نمونه بارزش هم آیات 50 تا 52 سوره احزاب هست. شاید بپرسید که خودت بریدی و دوختی و اینطور که از صحبت هایت پیداست قرآن سخن پیامبر است اما حقیقت این است که این وسط مسائلی وجود دارد که حرف من را نقض میکند. اگر قرآن سخن خداست چرا در برخی آیات خدا به شخصی ترین مسائل زندگی پیامبر پرداخته انگار نه انگار که قرآن کتابیست برای تمامی مسلمین برای تمامی قرون و اعصار؟ اگر قرآن سخن پیامبر است و پیامبر رو این حساب که با فلان مسئله حال کرده گفته این سخن خداست پس چگونه ممکن است که فلان روابط ریاضی در قرآن وجود داشته باشد؟ اگر پیامبر 20 و چند سال از روی هوس سخن میگفته پس چطور نتیجه اش کتابی شده که فلان روابط ریاضی بر آن حاکم است و اگر از روی هوس سخن نمیگفته چرا حتی شخصی ترین مسائل زندگیش شده آیه قرآن؟ ظاهر امر این است که اتفاقات مختلف زمینه ساز نزول آیات مختلف شده اند اما نتیجه کتابی شده است که حتی یک آیه اش را هم نمیتوان جابجا کرد!
میدانم در این سایت کم نیستند کسانی که مسلمان نیستند از آنها هم میخواهم که نظرشان را بیان کنند در کل خیلی ممنون میشم اگر من را در این زمینه توجیه کنید.
با سلام.
جواب را مولانا به خوبی داده است :
دم که مرد نایی اندر نای کرد .................... در خور نای است نه در خورد مرد
امکان ندارد که شما فلوتی را در دهان بگذارید و صدای گیتار از آن در بیاورید.
دم خداوند در نای وجود پیامبر دمیده شد و از آن قرآن پدید آمد.
البته در این تاپیک حدود 30 صفحه به آن پرداخته شده است.
نقد و بررسی دیدگاه دکتر سروش در مورد مکانیزم نزول وحی
و من الله توفیق
خدایا عقل سالم عنایت بفرما.
... به کسانی که بجای دلیل آوردن ناسزا می گویند:ok:
نمونه تغییر شکل کلمه مدثر در جاهای دیگر هم در عربی دیده می شود (مثلا "منا" که "من نا" بوده)
راه را کژ مکنید
چه پیوندی میان منا و مدثر هست ؟
اگر بجز نُبی در سخن اربها مدثر بکار برده شده بیاورید اگر از راستگویانید
واضح است که مطلب را کپی کرده اید
آفرین بر هوشت پسر موسی
درسته رونوشت کردم چون از رایانه ی عهد بوق خونه ی بابام وارد جهان تار شدم پیش از نیمروز امروز(ابونا شیخ کبیر )
نمی دونستم که ایقد سخت افزارش ایراد داره والله
برای ایکه یک خت بنویسم شاید ده دیقه باید باهاش ور می رفتم مشتک ( ماوس) آن درب داغون بود
تخته کلید آن هم شده بود مانند وادغير ذی زرع و بی بر بود !
قول از غیر خداست.اما چه کسی این نقل قول را بیان می کند؟خود خدا
خب بفرمایید مگر نقل قول از دیگران مجزه ست ؟ از کی تا کنون نقل قول از فرون و اهریمن و فرشته هاشده مجزه ؟؟؟:Gig:
والله خوبه !!
[
پاسخ این استدلال نادرست شما داده شد.
خود گویی و خودبندی عجب مرد هنرمندی :Nishkhand:
سلام عرض ادب
دوستان عزیز، بنده عرض کردم احترام یک دیگر را نگه دارید، اگر به این شکل پیش برود هیچ یک از کاربران به پاسخ نهایی نخواهند رسید و فقط به بحث های بیهوده بسنده می کنند. لطفاً رعایت فرمائید که مدیران تک تک متذکر نشوند و از پست های شما گزارشی داده نشود.
موفق باشید
سلام و عرض ادب
این مطلب که مینویسم صرفاً جهت فراگیری است
جناب بن موسی در پاسخ جناب نوری نیرو گفتند که اشکال املایی بیان کردند:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
جناب نوری،اول یکخورده عربی کار کنید بعدش چنین ادعاهایی را مطرح کنید.ضمناً من که می دانم این ها را از چه کسی کپی کرده اید.در جواب شما،از امضای فعلی خودتان باید استفاده کرد.
نوشته اصلی توسط نوری نیرو
برای نمونه؛ در زبان عربی، واژه «یا ایهاالمدثر» نادرست است، و بایست «یا ایهاالمتدثر» باشد،
در زبان عربی بابی هست به نام ادغام.وقتی دو حرف هم مخرج باشند،این دو ادغام می شوند.در اینجا هم ت و د هم مخرج هستند و به همین دلیل ادغام شده اند.همین مسئله نشان می دهد متاسفانه شبهه افکن (که البته شما از او نقل کردید) ذره ای با زبان عربی آشنا نیست.
به نظرم میرسد ایراد جناب نوری به املاء کلمه هست نه نحوه تلفظ و تجوید پاسخی که شما نوشتیدو توضیح در مورد ادغام دادید در مورد «تجوید» قرائت کلمه مدثر است نه کتابت آن
صد البته این اشکال وپ اسخ باز مرا به این واکاوی برگرداند که قرآن در اصل کتاب نیست بلکه نوشته های گردآوری شده از بیانات پیامبر اسلام هست
یعنی اینکه وقتی حافظ یا قاری آیه ای را که شنیده بوده جهت کاتبین قرائت میکرده ایشان عین قرائت را کتابت میکردند نه اینکه از روی متنی رونویسی کنند
صد البته این برداشت شخصی است و در مورد زبان عربی بنده از بیخ عرب هستم اگر که صحبت خود را متقن میدانید اشاره کنید و یا توضیح بیشتر بیاورید تا استفاده کنم
پیروز و موفق باشید
خیلی زیباست که ما ایرانیان روز به روز بیشتر در پی خردگرایی میرویم و از پذیرفتن بیچون و چرا دور میشویم. و این همان راه راست است.از سویی هم این دانایی، هراس برانگیز است؛ چون میتوان گفت انگشتشماراند کسانی که بتوانند به درستی به این همه پرسشهای زیبا و ژرف پاسخ دهند.
اگر کسی در پی درستی و خدایی بودن قرآن است، برای اثبات خدایی بودن قرآن، از خودش آیه میآورند که در آن گفته شده است این سخن، سروش آسمانی است!
میتوان از همان قرآن چه بسیار سخنان استوارتری آورد همانگونه که آقای «نوری» فرمودند: «مُشک آنست که ببوید» اما در این مورد نباید از قرآن سخنی آورد چون همانند این است که برای اثبات درستکاری کسی، بگوییم او خود گفته است که درستکار است!
اما اگر بخواهیم دریابیم که کسی دانشمند است یا نه، از سخنان و دستآوردهای او استفاده میکنیم.مولوی هم میگوید: برای درک قرآن، باید از قرآن استفاده کرد و یا عارفان و بزرگانی که بر اهریمن درون خود چیره شدهاند (چون عرفان دروغگو نیستند):
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا از میان همه کابران، تنها افراد همفکر خود را خردگرا خواندن امری نیکوست؟!
بنده با این ضرب المثل« مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید» کاملا موافقم.
اما سخن در این است، آیا این مشک جهان شمول که دوست و دشمن به عظمت آن اعتراف کرده و سر تعظیم در مقابل آن فرود آوردند از خود بویی ندارد؟! تا لازم باشد دیگران بخواهند از بویش تعریف کنند؟!
اگر کسی این بو را استشمام نمی کند شاید در شامه اش مشکلی باشد!
می فرمایید: نباید برای اثبات خدایی بودن قرآن، از خود قرآن شاهد آورد!
چه شاهدی می تواند شما را قانع کند؟! مگر شما مدعی دیگری برای قرآن سراغ دارید؟! آیا جایی دیده اید یا خوانده اید که فردی ادعا کرده باشد قرآن از آن اوست؟
اگر جزء یک منبع مدعی یعنی خداوند عالم«إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَوْحَيْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ عيسى وَ أَيُّوبَ وَ يُونُسَ وَ هارُونَ وَ سُلَيْمانَ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً»[1]( ما به تو وحى فرستاديم همان گونه كه به نوح و پيامبران بعد از او وحى فرستاديم و (نيز) به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط [بنى اسرائيل] و عيسى و ايّوب و يونس و هارون و سليمان وحى نموديم و به داوود زبور داديم.)، شخص دیگری مدعی ابداع قرآن نیست، چه دلیل منطقی و خردگرایانه ای برای رد ادعای خداوند وجود دارد؟
[/HR][1] - سوره نساء،آیه163.
سلام و عرض ادب
وجود قرآن دلالت مي کند که از جانب خداست و غير خدا حتي پيامبر را توان بر انشاي چنين کتابي نيست. با صراحت تمام هم اعلام کرده که از جانب خداستجناب محمدی عزیز اینکه قرآن خود بگوید از جانب خداست که حجتی برای مخالفین نمی باشد
میباید بدنبال روش دیگری برای اثبت این ادعا باشید
سپس در مورد تحدی سخنی را نقل کردید
توجه شما را به تاپیکهای مشابه و پست 27 خودم جلب میکنم که تحدی جنبه ای درون دینی دارد و تابحال به طور رسمی دعوت خواهی نشده و همینطور قضاوت در مورد تحدی ناممکن است
سپس نقل کردید:
اگر قرآن تراوش ذهن و روح پيامبر بود، براي نزول آيات انتظار نمي کشيد . موضع گيري هايي نمي کرد و بعد آياتي را از خود بگويد و آن موضع گيري ها را تخطئه کند. هيچ عاقلي خودش را تخطئه نمي کند ،در حالي که قرآن چند بار پيامبر را تخطئه کرده و بر اعمالي که از او يا از پيروانش صادر شده، توبيخ کرده است .
بارها بود که مسئله اي پيش مي آمد يا سوالي مطرح مي گرديد و پيامبر جواب و حکم آن را نمي دانست .منتظر نزول وحي مي نشست تا جواب و حکم آن را بگيرد. در مکه که پيامبر زير ذره بين قريش بود، تعدادي از يهود آمدند و سوال هايي از رسول خدا مطرح کردند . پيامبر به پشتگرمي وحي، وعده جواب در فردا را به آنان داد . خدا براي تاديب پيامبر و تعليم پيروان ايشان چندين روز نزول وحي را به تاخير انداخت ،به نحوي که مشرکان شايعه کردند که خداي محمد با او قهر کرده و او را واگذارده است(5).
طبيعي است که اگر قرآن جوشش روح و روان پيامبر بود، حضرت جواب آنان را به تاخير نمي انداخت تا دشمنان شادکام گردند و دوستان اندوهگين شوند و...
منافقان براي يافتن بهانه براي شرکت نکردن در جنگ و جهاد از پيامبر براي شرکت در ميدان جنگ اجازه مي طلبيدند -در حالي که براي انجام وظيفه احتياج به اجازه گرفتن نيست - يا به بهانه هاي مختلف از حضرت اجازه تخلف و شرکت نکردن مي خواستند . پيامبر نيز به دليل محذوريت هاي اخلاقي گاهي افرادي را اجازه تخلف مي داد . آيه نازل شد و پيامبر را تخطئه و توبيخ کرد که چرا اجازه تخلف داده است.(6)
در مکه سران مشرکان خدمت رسول خدا رسيده و در اين وقت مومن نابينايي هم براي استفاده به محضر رسول خدا مي شتابد . با توجه به نابينا بودنش متوجه نيست که رسول خدا ميهمان دارد و...
فردي از اطرافيان ناراحت مي شود و روي در هم مي کشد که چرا نابينا آمده و مزاحم اين جلسه مهم شده و.. آيات نازل مي شود و پيامبر را بر گناه ناکرده توبيخ مي کند که چرا روي ترش کردي و به سران شرک بها دادي و براي مومن نابينايي اهميت کافي قائل نشدي و...(7)
اگر قرآن جوشش روح و روان پيامبر بود، معنا نداشت که پيامبر خود را در مکه به جهت بها دادن به مشرکان که در نگاه عادي به سود مسلمانان است و...، اين گونه توبيخ کند.
با توجه به دلايلي که گذشت، نمي توان گمان کرد قرآن جوشش روح پيامبر يا تعليم ديگران به او بوده ، قطعا اين آيات و سوره ها از عالم غيب بر قلب ايشان نقش بسته ،ايشان مامور به ابلاغ آن ها بوده است.
که اگر قرآن سخن پیامبر است چرا در آیاتی پیامبر مورد خطاب یا عتاب یا ملامت و یا نصیحت قرار گرفته
به همین اندازه بسنده میکنم:
آیا کسی در زندگی از گفته خود پشیمان نشده و یا بر موقعیتهای رفته خود انتقاد نمیکند ؟ و یا خود به سخن نمی آید که بهتر بود در گذشته چنین تلاش بیهوده نمیکردم و یا بهتر متوجه بودم و یا بهتر بود این عبارت را میگفتم
و بعد عنوان کردید که چرا منتظر وحی میبود اگر تمام قرآن گفته های خودش بود
پس حتماً از جانب خودش نبوده
آیا شما در تمام مراحل زندگی حاضز جواب هستید و بر تمام ابعاد مشکلات حضور ذهن دارید مسلم بسته به موضوع گاهاً فرصت میخواهید تا تکلیفتان با خودتان و موضوع روشن شود و تحقیقات خود را نجام ئهید و بهتر جوانب موضوع را در نظر آورید
در قبلتر هم نقل کردید که پیامبری که به مکتب نرفت و خط ننوشت چگونه این سخنان شعر گونه را به زبا ن آورده؟
همه قبول دارند که رسول خدا (ص) امي يعني درس نخوانده بود ، ولي با وجود اين، كتابي آورد كه پر است از معارف عقلي و دقايق علمي و فلسفي ، به طوري كه اين كتاب افكار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب كرده و متفكران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحير ساخته است.
امي و درس ناخوانده بودن پيامبر و بيگانه بودن ايشان و محيط زندگي شان از دانش روز و ناتواني او از مراحل ابتدايي خواندن و نوشتن که معلوم همگان بود ، بهترين دليل بر اين است که قرآن محصول فکر و فهم ايشان يا تعليم گرفته از ديگران نبوده است . پيامبر پيش هيچ کسي زانوي شاگردي به زمين نزده است . از هيچ کس تعليم نگرفته و قبل از بعثت هيچ سخن و کلامي شبيه قرآن از او شنيده نشده و اين معارف و آيات به ناگاه بر زبان او جاري شد .
قرآن بر اين موضوع تکيه کرده و آن را يکي از نشانه هاي آسماني بودن خود شمرده است:
و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بيمينک اذا لارتاب المبطلون؛(1)
پيش از نزول قرآن هيچ نوشته اي را نمي خواندي و با دست راست خود (که وسيله نوشتن است)نمي نوشتي . اگر قبلا مي خواندي و مي نوشتي، ياوه گويان شک و تهمت به وجود مي آوردند.
و کذلک اوحينا اليک روحا من امرنا ما کنت تدري ما الکتاب و لا الايمان ؛(2)
قرآن را که روح و حيات است، از امر خود بر تو وحي کرديم . قبلا نمي دانستي نوشته و ايمان چيست.
اين آيات صراحت دارد که پيامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بيگانه بوده ، اين ها نه تراوش ذهن او، بلکه نازل شده از جانب خداوند حکيم است.
آیا سایر شاعران عرب آن دوره سواد داشتند یا تحصیلات داشتند؟
در مورد محتوا و کلام قرآن هم بعد صحبت خواهیم کرد که چیزی فراتر از علم و حکمت آن زمان و فرهنگ رایج اعراب نیوده که بنابر اوضاع و احوال پیامبر پالایش میشده و فرم قرآن به خود میگرفته
پیروز و موفق باشید
درود بر آقای «یاسین» :Gol:
بسم الله الرحمن الرحیم
آیا از میان همه کابران، تنها افراد همفکر خود را خردگرا خواندن امری نیکوست؟!
نخست اینکه ما تنها هماندیشان خود را خردگرا ندانستهایم و گفتهایم که «ایرانیان» دارند خردگرا میشوند.
دوم اینکه، دیدگاه ما و آقای مهدی، درست برعکس ماست؛ پس، ما و ایشان، هماندیش نیستیم.
ایشان روز به روز دیدگاهشان استوارتر میشود، ما نیز چنان میشویم ولی هردو برعکس هم.
هرکسی دیدگاه خود را دارد و کسی نمیتواند دیگری مجبور کند که دیدگاهش را دگرگون کند؛ این تفاوتها هستند که جهان را زیبا کردهاند.
[QUOTE]بنده با این ضرب المثل« مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید» کاملا موافقم.
هیچکدام از ماها، این سخن را نگفتیم که هیچ سخنی از قرآن نباید بیاید؛ بلکه گفتیم: نباید بگوییم خود قرآن گفته است که من از سوی خدا هستم و خدا مرا عربی فرو فرستاده است. تنها این سخن را نباید آورد.
اما برای اثبات بزرگی قرآن، «باید» از خود قرآن استفاده کرد و دید که قرآن در کردار چگونه بوده؛ آیا سخنانی استوار زده است، یا نه.
[QUOTE] شخص دیگری مدعی ابداع قرآن نیست، چه دلیل منطقی و خردگرایانه ای برای رد ادعای خداوند وجود دارد؟
دوستان در این مورد، سخنان زیبا و استواری زدهاند. شایسته است که در مورد درستی آن سخنان گفت و گو شود.
آقای یاسین چرا شما نیشدار سخن میگویید؟
مگر شما دستمزد نمیگیرید که در اینجا پاسخگویی کنید؟
پس بهتر است ادب را پاس بدارید و پرسش پرسشکنند پرسشکنندگان را مغلطه و سفسطه و ... ندانید!
برای ایشان پرسشی پیش آمده است و همانگونه که دیده میشود ایشان خود گفته اند که در برخی از جاهای قرآن، خدایی بودن آن دیده میشود.
پس به چه حقی با مردم اینگونه سخن میکنید؟
چون بارها و بارها اینگونه سخن گفتن از شما دیده شده است، این را گفتم!
چرا شماها فضای دین را اینگونه گلآلود میکنید؟
بسم الله الرحمن الرحیم
از احساس مسولیتی که دارید سپاسگزارم.
در عین حال توجه به این نکات شاید مفید فایده باشد.
بنده موظف به پاسخگویی هستم و به لطف خداوند سعی میکنم در حد توان این مسولیت را انجام دهم. و من الله التوفیق.
اما گاهی احساس می کنم برخی افراد دنبال جواب سوال نیستند بلکه با شیوه و شگردهای مختلف در صدد ایجاد شبهه و به قول شما گل آلود کردن فضای دین هستند. چرا شما به چنین افرادی تذکر نمی دهید؟!
شما برای محق نشان دادن و جانب داری از ایشان فرمودید:ایشان خود گفته اند که در برخی از جاهای قرآن، خدایی بودن آن دیده میشود.
آیا می توان گفت برخی آیات قران از جانب خداوند است و برخی دیگر از جانب خداوند نیست؟!
قرآن می فرماید:« ْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»[1]( آيا به بعضى از دستورات كتاب آسمانى ايمان مىآوريد، و به بعضى كافر مىشويد؟! براى كسى از شما كه اين عمل (تبعيض در ميان احكام و قوانين الهى) را انجام دهد، جز رسوايى در اين جهان، چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز به شديدترين عذابها گرفتار مىشوند. و خداوند از آنچه انجام مىدهيد غافل نيست.)
خداوند برای اینکه کسی هیچ شکی در حقانیت تمام قرآن به خود راه ندهد می فرماید:« لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ»[2]( كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآيد چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است).
خداوند اتمام حجت می کند و هشدار می دهد:« إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»[3] (ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس!)
[/HR][1] - سوره بقره،آیه85.
[2] - سوره فصلت،آیه42.
[3] - سوره انسان،آیه3.
در زبان عربی بابی هست به نام ادغام.وقتی دو حرف هم مخرج باشند،این دو ادغام می شوند.در اینجا هم ت و د هم مخرج هستند و به همین دلیل ادغام شده اند.همین مسئله نشان می دهد متاسفانه شبهه افکن (که البته شما از او نقل کردید) ذره ای با زبان عربی آشنا نیست.
درود
همانگونه که دوست ارجمند جناب متحیر فر مودند سخن بر سر املاء است نه آوا !
!
آره داره اگر بخواهید تا براتون بیشتر بیارم
مصیطر را که با سین می نویسند نه صاد لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ(الغاشية/22)
نکته ی دیگر
ابن أبي داود از أبي خالد روايت كرده كه گفت : به ابان بن عثمان گفتم : چگونه «والمقيمين الصلاة» شد ، در حالي كه پس و پيش آن ، مرفوع است؟!
وي گفت : از سوي نويسنده . وي واژههاي قبل از آن را نوشت ، سپس از املا كننده( جناب پیامبر ) پرسيد : چه بنويسم؟ گفت : بنويس «المقيمين الصلاة» . او نيز همان را نوشت
مورد دیگر
«يبسط» را در آيه 26 رعد باسين و در آيه 245 بقره با صاد نگاشتهاند !
آیت الله معرفت در اینجا گفته است :
با اين حال ، غلطهاي املايي موجود در نگارش مصحف عثماني ، قابل انكار نيست .
در مورد قرآن 3 دیدگاه وجود دارد :
1. این که عین کلمات قرآن سخن خداست و پیامبر صرفا نقش پیامبر آورنده دارد.
2. پیامبر با مناجات ها و راز و نیاز هایی که در غار حرا انجام داد حالاتی به وی دست داد و کلماتی بر زبان وی جاری شد که او آن کلمات را از آن خدا می دانست. در حقیقت این گمان پیامبر بود که قرآن کلام خداست. ولی حقیقت چیز دیگری است.
3. پیامبر خود می دانست که کلماتی که بر زبان می آورد کلام خودش هست و با ترفندی زیرکانه و البته با نیت خیرخواهی و با دروغ های مصلحتی قرآن را کلام خدا معرفی کرد تا قومش را هدایت کند.
به اعتقاد شما کدام دیدگاه به حقیقت نردیکتر است؟
و من الله توفبق
در مورد قرآن 3 دیدگاه وجود دارد :
1. این که عین کلمات قرآن سخن خداست و پیامبر صرفا نقش پیامبر آورنده دارد.
2. پیامبر با مناجات ها و راز و نیاز هایی که در غار حرا انجام داد حالاتی به وی دست داد و کلماتی بر زبان وی جاری شد که او آن کلمات را از آن خدا می دانست. در حقیقت این گمان پیامبر بود که قرآن کلام خداست. ولی حقیقت چیز دیگری است.
3. پیامبر خود می دانست که کلماتی که بر زبان می آورد کلام خودش هست و با ترفندی زیرکانه و البته با نیت خیرخواهی و با دروغ های مصلحتی قرآن را کلام خدا معرفی کرد تا قومش را هدایت کند.
به اعتقاد شما کدام دیدگاه به حقیقت نردیکتر است؟
و من الله توفبق
به نظر من جواب این سوالو نمیشه با بررسی قران داد.یا حداقل با بررسی قران به تنهایی.این بر میگردد که هر کسی چه تصوری از مسئله ی نبوت دارد.اولی نبی رو معصوم میداند و امکان هر گونه اشتباهی رو در اون ناممکن میداند پس این نتیجه رو میگیرد.دومی نبی رو فقط یک عارف میداند که ممکنه خطا هم بکنه همان طور که خطا کرده در فهم اینکه اداراکاتش عین سخن خداست.سومی هم اصلا پیامبر اسلامو نبی نمیدونه.خیلی با هم فرق دارن اینا.
درود بر آقای شریعت :Gol:
در مورد قرآن 3 دیدگاه وجود دارد :
2. پیامبر با مناجات ها و راز و نیاز هایی که در غار حرا انجام داد حالاتی به وی دست داد و کلماتی بر زبان وی جاری شد که او آن کلمات را از آن خدا می دانست. در حقیقت این گمان پیامبر بود که قرآن کلام خداست. ولی حقیقت چیز دیگری است.
همانگونه که میدانید، همهی پیامبران، عارفانی والا مقام هستند و هر عارفی در خدا گم شده است و دیگر هستیی ندارد و هرچه بگوید و هرچه بکند، از سوی خداست.
همانگونه که مولوی، خود را «نی» میداند و تنها یک وسیله است که در دهان نوازنده (خدا) قرار گرفته است و نوازنده هرگونه بخواهد در نی میدمد و نواهایی را ایجاد میکند.
و یا در پایان دفتر نخست، مولوی سخنان خود را خاکآلود میبیند و به همینروی، از سخن گفتن باز میماند تا خدا، دوباره روان او را پاک کند:
در این شکی نیست که «عارفان» هرچه بگویند، از سوی خداست. ولی هیچگاه چنین چیزی روی نمیدهد که یک عارف، به ویژه، عارفی که پیامبر است، «گمان» اشتباه کند و نداند که یک سخن از کجا سرچشمه میگیرد. آنها از چنین تاریکیهایی رستهاند و هرچیزی را به آسانی در مییابند
پیامبر خود می دانست که کلماتی که بر زبان می آورد کلام خودش هست و با ترفندی زیرکانه و البته با نیت خیرخواهی و با دروغ های مصلحتی قرآن را کلام خدا معرفی کرد تا قومش را هدایت کند.
به اعتقاد شما کدام دیدگاه به حقیقت نردیکتر است؟
و من الله توفبق
چند چیز، جلوی پذیرش این سخن را میگیرد:
- دروغگویی یک عارف:
عارفان، از همگی پلیدیها رستهاند و نمیتوانند دروغی بگویند که اگر چنین کنند، دیگر عارف نیستند.
- همهی عارفان، سخن خود را، سخنی خدایی میدانند؛ اما هیچکدام از آنها نگفته است: «من پیامبر و فرستادهی خدا هستم» چون هیچکدام پیامبر نبودهاند.
اگر محمد، تنها عارف بوده و از سوی خدا، همانند دیگر عارفان، الهام میگرفته است، نباید خود را پیامبر میدانسته و اینکه چنین کاری کرده است، دروغگویی است و با این کار، او حتی عارف نیز نمیتواند باشد.
اما محمد خود را پیامبر میداند و در قرآن گفته شده است که این سخن، همینگونه بر او وارد شده است و محمد تنها بازگو کنندهی قرآن است.
اگر گمان کنیم که محمد پیامبر است، باید بدانیم که بر پیامبران، سروش آسمانی وارد میشود. پس نمیتوان گفت که این سخن، همینگونه از سوی خدا نیامده و محمد، الهامهایی داشته است که آنرا به «عربی» گفته است. زیرا در این صورت، محمد دروغگو میشود.
که البته چنین نیست؛ زیرا هیچ سخن دروغی، چنین استوار نیست و هیچ سخن دروغی، نمیتواند این همه سال پا برجا بماند.
متأسفانه، پاسخگویان، از پاسخ گویی کناره میگیرند و بهراستی نمیدانیم که چرا «مدیر سایت»، از این کارها چشمپوشی میکند!
آقای «متحیر» در یکی از نوشتارهایشان فرمدهاند: «یک مسیحی، سخنی در برابر قرآن گفته است.»
از ایشان خواهشمندیم که آن سخن را در اینجا بیان کنند تا در مورد آن گفت و گو شود.
من دچار تناقض شده ام از این نظر که قرآن سخن خدا هست یا پیامبر؟ مثلا بسیاری از آیات بگونه ای هست که انگار پیامبر میخواهد مشکلات خودش را رفع کند یا مثلا با فلان مسئله موافق یا مخالف بوده و آیه ای را گفته که نازل شده تا مشکلش را رفع کند. مثال ها هم فراوانند فقط کافیست که ترجمه قرآن را بخوانید یک نمونه بارزش هم آیات 50 تا 52 سوره احزاب هست. شاید بپرسید که خودت بریدی و دوختی و اینطور که از صحبت هایت پیداست قرآن سخن پیامبر است اما حقیقت این است که این وسط مسائلی وجود دارد که حرف من را نقض میکند. اگر قرآن سخن خداست چرا در برخی آیات خدا به شخصی ترین مسائل زندگی پیامبر پرداخته انگار نه انگار که قرآن کتابیست برای تمامی مسلمین برای تمامی قرون و اعصار؟ اگر قرآن سخن پیامبر است و پیامبر رو این حساب که با فلان مسئله حال کرده گفته این سخن خداست پس چگونه ممکن است که فلان روابط ریاضی در قرآن وجود داشته باشد؟ اگر پیامبر 20 و چند سال از روی هوس سخن میگفته پس چطور نتیجه اش کتابی شده که فلان روابط ریاضی بر آن حاکم است و اگر از روی هوس سخن نمیگفته چرا حتی شخصی ترین مسائل زندگیش شده آیه قرآن؟ ظاهر امر این است که اتفاقات مختلف زمینه ساز نزول آیات مختلف شده اند اما نتیجه کتابی شده است که حتی یک آیه اش را هم نمیتوان جابجا کرد!هوالعالممیدانم در این سایت کم نیستند کسانی که مسلمان نیستند از آنها هم میخواهم که نظرشان را بیان کنند در کل خیلی ممنون میشم اگر من را در این زمینه توجیه کنید.
با تشکر
شايد بهتره بگيم كه
پيامبر مثالي از خداست .
نگفتيم مثل خداست يا خود خداست
فقط آيه روشني از خداست و وسيله اي براي ابلاغ كلام الله ...
براي آنان كه مي انديشند !!
--------------------
وقتي سراپا محو يه صوت يا اهنگ دلنواز ميشي همخواني ميكني هم نوايي و همراهي ميكني ...
ببين زماني كه به اسم يك برگزيده محو خدا ميشي چه كار ميكني !
حضرت هم كه فرموده اند : محمد رسول الله
خودش يك نشانه اس و درس براي طالب و مايل به علم الهي و انديشمند ...
درود بر آقای شریعت
و درود بی کران بر شما دوست فرهیخته :Gol:
همانگونه که میدانید، همهی پیامبران، عارفانی والا مقام هستند و هر عارفی در خدا گم شده است و دیگر هستیی ندارد و هرچه بگوید و هرچه بکند، از سوی خداست.
همانگونه که مولوی، خود را «نی» میداند و تنها یک وسیله است که در دهان نوازنده (خدا) قرار گرفته است و نوازنده هرگونه بخواهد در نی میدمد و نواهایی را ایجاد میکند.
بشـــنو ایـن نی چــون حــکایت میکـــند /// از جــداییهـــا شــکایت مــیکـــند
مسلما وجود پیامبر همچون نی بود. ولی یک سوال : آیا هر نوایی را می توان از هر نی ای بیرون آورد؟ آیا می توان از نی صدای گیتار درآورد؟
آنچیز که به خدا منتسب است امری بی صورت است. همان دم بی صورت است. دم که به خودی خود صدا و آوایی ندارد. این صورت های موسیقیایی از نی است. در حقیقت دم از خدا و آواها از نی است.
صورت از بی صورتی آمد برون ....... باز شد کانا الیه راجعون
این مضمون که آواهای موسیقیایی از پیامبر است را مولانا به خوبی بیان کرده است :
دم که مرد نایی اندر نای کرد ........... در خور نای است نه در خورد مرد
این کلمات و آواها و صداها و جملات از نی ( پیامبر ) است. آن دم بی صورت فقط از مرد ( خدا) است.
البته نمی توان گفت اینها فقط ازپیامبر است. چون شخصیت پیامبر (نی) به خودی خود صدایی نمی تواند از خود بیرون بیاورد. اراده ی خدا ( مرد ) است که این صداها را از نی بیرون آورده است.
گر چه قرآن از لب پیغمبر است .......... هر که گفتا حق نگفت او کافر است
لذا قرآن هم دقیقا مانند ان صدا ها و آواهاست که از نی بیرون می آید. از یک طرف دم خدایی باعث تولید آن شده است و از طرف دیگر خصوصیت نی است که باعث شکل گیری چنین صداها و آواها و کلماتی شده است.
در حقیقت پیامبر با معراج و اتصال به عالم بالا وحی را از خداوند تحویل گرفت. منتها این چیزی که از خدا دریافت کرده بی صورت است. پیامبر نقش ترجمه گر را دارد. وقتی که آن معانی بی صورت را از عالم بالا به عالم پایین می آورد و می خواهد به مردم عرضه کند راهی جز ترجمه آن به زبان مادی و زمینی و انسانی و عربی ندارد. دقیقا مانند نی که دم بی صورت را از خدا مرد نایی می گیرد و به صورت هایی بر اساس ساختار خودش تبدیل می کند. پیامبر نمی تواند آنها را به زبان انگلیسی ترجمه کند. او عرب است. انگلیسی نمی داند. این ترجمه ها هم دقیقا بستگی به حالاتی که او دارد و اتفاقی که در همان لحظه برای او می افتد و خواسته هایی که دارد و مشغولیات ذهنی اش شکل می گیرد. همین است که در برخی جاهای قرآن از زندگی خصوصی وی سخن به میان آمده است.
و یا در پایان دفتر نخست، مولوی سخنان خود را خاکآلود میبیند و به همینروی، از سخن گفتن باز میماند تا خدا، دوباره روان او را پاک کند:
سخــت خــاکآلود مــیآید سخُن /// آب، تیره شـــد، ســرِ چَـــه، بندکن
تا خــدایش باز صــاف و خَوش کند /// او که تیــره کــرد، هم صـافش کند
دقیقا همین طور است. به خاطر همین هم هست که در برخی آیات قرآن معانی ای نهفته است که تا ابد می توان بالاترین معرفت ها را از آن استخراج کرد و البته در بعضی هم چندان هدایتی نهفته نیست. آیات : الله نور السموات والارض یا کل شی هالک الی وجه یا انا لله و انا الیه راجعون کجا و آیات احکام و آیات مثلا سور مسد کجا.
زمانی که نی وجود پیامبر خاک آلود است الفاظ شکل گرفته بیشتر زمینی است. و زمانی هم که روح بلند او عروج می کند الفاظ شکل گرفته بیشتر رنگ عالم بالا دارد تا عالم ماده.
در این شکی نیست که «عارفان» هرچه بگویند، از سوی خداست. ولی هیچگاه چنین چیزی روی نمیدهد که یک عارف، به ویژه، عارفی که پیامبر است، «گمان» اشتباه کند و نداند که یک سخن از کجا سرچشمه میگیرد. آنها از چنین تاریکیهایی رستهاند و هرچیزی را به آسانی در مییابند
مسلما همین گونه است. منظور این بود که عین لفظ را از آن خدا بدانیم و شخصیت خود را در شکل گیری آن نادیده بگیریم. هر چند که وجود پیامبر آنقدر در عالم ملکوت حل شده بود که او سخنان خود را سخن خدا می دانست.
با این توضیح هیچ فرقی نمی کند که بگوییم قرآن سخن پیامبر است یا سخن خداست. هر کدام را گفتیم دور از حقیقت نیست. مگر در عالم هستی وجودی غیر از خدا هست؟
لذا سخنان ما هم سخن خداست. منتها بسته به قربی که به ذات حق داریم انتساب کلمات به خدا کم و زیاد می شود.
دروغگویی یک عارف:
عارفان، از همگی پلیدیها رستهاند و نمیتوانند دروغی بگویند که اگر چنین کنند، دیگر عارف نیستند.
البته بنده هم این حالت را غیر محتمل می دانم. ولی باید گفت این دروغ ها پلیدی به حساب نمی آید. مگر وقتی شما برای نجات جان کسی دروغ می گویید می توان گفت که این پلیدی است. یا زمانی که برای هدایت و عدم گمراهی یک نفر دروغی مصلحتی را بر زبان می آورید می توان گفت که این پلیدی است؟ لذا دروغ با نیت خیر پلیدی به حساب نمی آید.
اگر محمد، تنها عارف بوده و از سوی خدا، همانند دیگر عارفان، الهام میگرفته است، نباید خود را پیامبر میدانسته و اینکه چنین کاری کرده است، دروغگویی است و با این کار، او حتی عارف نیز نمیتواند باشد.اما محمد خود را پیامبر میداند و در قرآن گفته شده است که این سخن، همینگونه بر او وارد شده است و محمد تنها بازگو کنندهی قرآن است.
البته اینکه چه شد که پیامبر خود را پیامبر دانست جای بحث و بررسی دارد. مثلا داستانی هست که می گوید وقتی اولین وحی بر پیامبر نازل گشت و حالاتی خاص بر او مترتب گشت به نزد خدیجه آمد و داستان را بازگو کرد خدیجه هم داستان را برای ورقه ابن نوفل ( عموی خود ) باز گفت و او هم گفت که این نشانه نبوت است.
اصولا باید به این سوال پاسخ گفت که اگر وحی پیامبر از جنس الهام عارفانه است پس چه شد که پیامبر خود را پیامبر دانست؟
عرض بنده این است که وقایعی که برای پیامبر اتفاق افتاد چنین نگرشی را برای وی بوجود آورد و از آن پس آیات بعدی هم با همین نگرش و ذهنیت بر او نازل گشت. همان طور که گفتیم ساختار وجود نی در تولید اواها موثر است. لذا می توان نگرش و ذهنیتی که در پیامبر بعد از اولین آیه نازل شده شکل گرفته را در ساختار نی مانند او موثر دانست.
اگر گمان کنیم که محمد پیامبر است، باید بدانیم که بر پیامبران، سروش آسمانی وارد میشود. پس نمیتوان گفت که این سخن، همینگونه از سوی خدا نیامده و محمد، الهامهایی داشته است که آنرا به «عربی» گفته است. زیرا در این صورت، محمد دروغگو میشود.
خیر دروغگو نمی شود. تبدیل سروش آسمانی به زبان عربی هم می توان به پیامبر منتسب باشد و هم به خدا. در حقیقت وحی بی صورت و در واقع دم از خداست و آواهای خروجی و کلمات و جملات از آن پیامبر است. لذا دروغگویی در کار نیست.
آقای «متحیر» در یکی از نوشتارهایشان فرمدهاند: «یک مسیحی، سخنی در برابر قرآن گفته است.»
از ایشان خواهشمندیم که آن سخن را در اینجا بیان کنند تا در مورد آن گفت و گو شود.
باید گفت که مولانا هم در جایی شنیدم کلام خود را هم تراز قرآن دانسته است. هر چند که ادعای نبوت نکرده.
حال سوالی که وجود دارد این است که آیا محتمل نیست شخصیتی مثل مولانا در عالم غیر اسلام پدید بیاید؟ اصولا مگر ما عرفان را فقط در حوزه اسلام داریم؟ شخصیت عارف فراتر از ادیان است. حال اینکه دیگر شخصی خود را پیامبر جلوه نمی دهد 2 دلیل دارد :
1. بلایی که مسلمانان سر او می آورند مانند پیامبر دین بهاییت.
2. دیگر خاک زمین پیامبر پرور نیست. توسعه عقلانیت چه در حیطه نظری و چه تجربی راه را بر ظهور پیامبر بسته است. ولی هم چنان عارفان بزرگی پا به عرصه می گذارند.
در کل به شما پیشنهاد برادرانه می کنم که پا در ورطه تحدی نگذارید که بی نتیجه است. همانطور که بنده در بالا عرض کردم آواها شدیدا تحت تاثیر ساختار وجود نی است. ساختار وجود پیامبر و سنت های مرسوم زمانه در کلمات قرآن تاثیرش را گذاشته است. هماوردطلبی هم از سنت های مرسوم زمانه بوده است. نیک می دانید که اعراب در جنگ های خود رجزخوانی می کردند. خوب تحدی را هم از همان جنس رجزخوانی بگیرید مشکل حل می شود.
در کل ایرادات تحدی هم جانبه در قرآن به شرح زیر است :
1. عدم وجود داور بی طرف برای قضاوت مبارزه کننده با خدا.
2. بی فایده بودن آن چرا که مسلمانان کلام هیچ کسی را هم تراز با کلام خدا نمی دانند. در حقیقت داوری قبل از مبارزه انجام شده است.
3. نبود ملاک های مشخص برای مبارزه و مقایسه متون.
4. اینکه متنی که قرار است برای مبارزه عرضه شود باید به چه زبانی باشد؟ آیا به مبارزه طلبیدن یک سری عرب هنر بزرگی است؟ اگر هم تمام انسانها به مبارزه طلبیده شدند به چه زبانی؟ به هر زبانی؟ چگونه می توان دو متن را به دو زبان مختلف با هم مقایسه کرد؟
و ایرادات بسیار دیگری از این قبیل که بر امر تحدی مترتب است.
برای همین هم هست که عرض شد تحدی از جنس سنت های مرسوم زمانه بوده است. مانند بسیاری از سنت های زمانه که در قران منعکس شده است.
و من الله توفیق
سلام و عرض ادب
آقای «متحیر» در یکی از نوشتارهایشان فرمدهاند: «یک مسیحی، سخنی در برابر قرآن گفته است.»
از ایشان خواهشمندیم که آن سخن را در اینجا بیان کنند تا در مورد آن گفت و گو شود.
البته این یک نمونه هست :
به عنوان «فرقان الحق »
که صد البته بنده چون هیچ دانشی نسبت به زبان عربی ندارم در مقام دفاع یا رد آن نیستم و اینکه گفتم محض نمونه هست
صد البته سایتهایی هم جهت رد این تحدی فعالیت دارند
جناب آبرنگ عزیز البته این نمونه ها تا زمانی که ابعاد موضوع بحث تحدی روشن و مدون نشود و طرفین دعوا به طور حقیقی و حقوقی اقامه ادعای خود نکنند بحث در این باره به جایی نخواهد رسید
موضوع تحدی ،داوران ،نحوه قضاوت، تأمین آرامش و امنیت خاطر از شرکت کنندگان در چنین موصوع مهم و مرافعه برانگیز
پیروز و موفق باشید