قادر

اثبات قادر بودن خداوند

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام ، بنده دارم روی اسماء حسنی و خدا شناسی تحقیق میکنم و تا حدودی تونستم اول بودن ، آخر بودن ، باقی بودن ، عالم بودن و ... از اسماء خداوند رو براش دلیل پیدا کنم .

ولی با اینکه خودم شخصا اعتقاد دارم خداوند قادر مطلق هستش ولی نتونستم براش دلیل عقلی منطقی و روشن پیدا کنم ، هر چند با دیدن برخی مسائل یکم تونستم قادر بودن خداوند رو درک کنم ولی هنوز کامل نتونستم این مساله رو متوجه بشم .

لطفا بگین ما از کجا باید بدونیم که خداوند قادر مطلق هستش و هیچ امری نیست که خداوند اراده کنه به انجامش ولی از انجامش عاجز باشه ؟

در واقع اون واجب الوجودی که اثبات میشه چرا باید قادر مطلق باشه ؟

** توصیف خدا از منظر قرآن **

با سلام

به امید و یاری حضرت حق، می خواهم در این پست از آیات قرآن بیشتر استفاده کنم و به آیات قرآنی به صورت موضوعی توجه نمایم.

اولین موضوعی که به نظرم خوب است مطرح شود، توصیف خدا از منظر قرآن است.

یعنی خدایی که قرآن معرفی می کنه چه خصوصیات و اوصافی داره ؟ خدا خودش را در قرآن چه طور معرفی می کنه ؟

من به عنوان نمونه چند مورد را مطرح می کنم.


توصیفات خدا از منظر قرآن

1_ خداوند پرورش دهنده کلّ عالَم و همه مخلوقات است. رَبِّ العَالَمِین = آیه 2، سوره حمد

( خداوند، تربیت کننده و اصلاح کننده موجودات به سوی کمالات آن هاست )

2_ خداوند بسیار بخشنده است. خداوند عطا کننده نعمت ها به همه موجودات است. اَلرَّحمَن = آیه 3، سوره حمد

( رحمان اشاره به رحمت عام خداوند دارد که برمؤمن و کافر افاضه می شود و همه مخلوقات عالَم از رحمت گسترده او بهره مند هستند )

3_ خداوند بسیار مهربان و صاحب بخشش است. الرَّحِیم = آیه 3، سوره حمد

( رحیم دلالت بر نعمت دائم و رحمت ثابت خداوند دارد که بر مؤمن افاضه می شود. رحیم اشاره به رحمت خاصّ خداوند است. )

4_ خداوند، صاحب اختیار و مالک و حاکم مطلق روز جزا (قیامت ) است. مَالِک یَومِ الدِّین = آیه 4، سوره حمد

ان شاء الله شما بزرگواران، این طرح را نقد کنید و پیشنهاد های خود را بیان نمایید.

منتظر نظرات شما هستم.

مشکلات زندگی، دعاهای نامستجاب و شک در صفات خدا

انجمن: 

سلام. ممنون میشم بهم کمک کنین. اوضاعم بدجور بهم ریخته...:Ghamgin:
من 24 سالمه و تو یک خونواده مذهبی بزرگ شدم . بیشتر از یک سال هستش که واسه ازدواجم دعا میکنم...دعا که چه عرض کنم...التماس . گریه و ... ولی فایده نداره. هم خودم خوبم هم خانوادم ولی خواستگار نمیاد!!! یا فقط میان و میرن و هیچ جوابی نمیدن ... بخدا هیچ ایرادی هم نداریم:Ghamgin:
تو این مدت اخیر خیلی اذیت شدم و به گناه افتادم . تا بدترین گناه هم پیش رفتم:Ghamgin: واقعا بهم فشار داره میاد.
من واقعا تو عدالت خدا شک کردم که منو داره اینطوری تشنه نگه میداره.یا مهربون نیس که جواب اینهمه التماس رو نمیده که من به گناه نیفتم. یا تواناییش رو نداره. یا دانا نیس که ببینه اگه این امتحانه من که بنده خوبی بودم دارم کم میارم...یعنی کم آوردم:Ghamgin:
بهم نگین امتحان الهی هستش و من باید خودم رو بالا بکشم چون داع=غون تر ازین حرفا شدم که بخوام مبارزه بکنم با چیزی.
ممنون میشم کمکم کنین

مثال های قدرت خدا و صفات برای بالارفتن یقین وایمان ...حتما بخوانید

سلام
به نام رزاق

تو این تاپیک قصد داریم برای درک بهتر قدرت و صفات خدا مثال بیاریم از دوستان میخوام شرکت کنن مثال بزنیم با هم>>>:Nishkhand:

هدف ما ایجاد یقین قلبی نه لفظی و عمومی در دلهای شما عزیزان است

یقین قلبی با یک مثال زیبا:Cheshmak:

اگر کسی نام کشوری را که تا به حال ندیده ای و به آنجا نرفته ای به تو بگوید مثلا بگوید روی زمین کشوری به نام مکزیک است درحالی که تو تا حالا بدان جا نرفته ای و درباره ای هیچ نشنیده ای اما گمان میکنی این مرد راست می گوید بنابراین نوعی یقین بوجود داشتن سرزمینی به نام مکزیک در تو ایجاد میشود ولی اگر شخصی دیگر بیاید و به تو بگوید:نه این مرد دورغ گفته است کشوری به نام مکزیک وجود ندارد اینجاست نوعی شک و تردید در تو بوجود می آیدولی اگر ده نفر به تو بگویند کشوری به نام مکزیک وجود دارد یقینت بیشتر می شود و احساس می کنی این سخنان درست تر است اما اگر ده نفر بیایند و به تو بگویند هیچ کشوری به نام مکزیک وجود ندارد یقینت به گونه ای به لرزه در می آید و اگر صد نفر بیایند و به تو بگویند که مکزیک وجود دارد یقینت نسبت به قبل افزون تر می گردد و اگر ویزایی جهت سفر به مکزیک بدست بیاوری یقینت بیشتر و بیشتر می شود و اگر شخصا به مکزیک رفتی و در شهرهایش به گردش پرداختی . یقین به این کشور در قلبت به مانند کوه ها استوار خواهد شد تو یقینی بدان دست یافتی و در قلبت رسوخ کرده است دفاع خواهی کرد و اگر یک میلیون نفر بیایند و همگی به تو بگویند کشوری به نام مکزیک وجود ندارد هرگز این سخنان را باور نخواهی کرد این همان یقینی است که مقصود ماست.

بسم الله نور علی نور و الحمدلله الذی خلق نور و کلم موسی علی جبل الطور

خداوند آن قادری که دنیا را از نیستی به هستی آورد!!!!:Moteajeb!:

الله قادر است

در میلیون ها قطره ی باران، قطره ای است که برایش مقدر شده توسط چه کسی نوشیده شود بنابراین آن قطره مسیرش را می داند بر فلان دشت فرود می آیداز وسط فلان دره عبور کند وارد فلان تحته سنگ شود،و به فلان رود می پیوندد به فلان شیر آب می رسد سپس خارج می شود به شیشه ای بسته بندی شده و به دست تو می رسد تا به همان اندازه که برایت مقدر شده بنوشی سپس به شخص دیگری می رسد تا به همان اندازه برایش مقدر شده بنوشد پس پاک ومنزه است آن ذاتی که فراموش کار نبوده و نیست! :Gol:

(پروردگارت فراموش کار نبوده و نیست مریم/64)

منزه است آن خدایی که یک قطره باران را از آسمان به دل زمین سوق می دهد تا درآن سر دنیا به وسیله ی آن یک دانه گندم از دل زمین برویدسپس در سرزمینی که فلان شخص برایش مقدر شده است تا غذایی به کف آرد می رسد سپس آرد شده و خمیر می شود و به او می رسد!پاک و منزه است خدایی که این امر را از آسمان تا زمین تدبیر می نماید:hamdel:

دوستان منتظر پست هاتون هستیم مثال بزنید حقیقتش هی میگن فطری ملکوتی جبری شرعی وفلان و فلان ساده بگید همه بفهمیم :Gig:

یا علی

بندهای انگشتان - انگشت نگاری

شاخه های درختان، بیشتر، یکنواخت می باشند و باز و بسته نمی شوند، ولی انگشتان ما، جمع می شوند و باز و بسته می گردند. چرا؟ چون هر انگشتی دارای چند بند می باشد. آیا اگر انگشتان ما، مانند شاخه های درختان بود، و باز و بسته نمی شد، چه می شد! چیزی نمی شد، آسایش زندگی انسان از میان می رفت. دانش از میان می رفت یعنی دانش پیدا نمی شد. چون کسی قادر بر نوشتن نبود. چرا شاخه های درختان، باز و بسته نمی شوند! چون درخت بدان احتیاجی ندارد. چرا انگشتهای انسان، باز و بسته می شوند؟ چون انسان، بدان احتیاج دارد. آیا ماده فاقد عقل، فاقد شعور، می تواند به نیاز انسان و به بی نیازی درختان پی برد تا بند انگشتان را به انسان بدهد و شاخه های درختان را بدون بند بسازد؛ هرگز. آیا تصادف می تواند چنین پدیده ای منظم و همیشگی، در همه افراد انسان ها بوجود بیاورد و سلسله درختان را، برای همیشه، از آن محروم کند؟ هرگز. انگشت انسان را چنین آفریدن، و شاخه های درختان را چنان، نشانه آفریدگاری دانا، توانا، حکیم، می باشد.

ساده‌ترین راه اثبات وجود خدا چیست؟

[="DarkGreen"]سايت شبهه: با توجه اهمیت بحث، لازم است به تمامی نکات ذیل با تأمل و تدبر دقت شود:

الف ـ در وجود خداوند متعال هیچ شکی نیست که اثبات بخواهد. اگر کسی با همین چشم سر و ظاهر بینی ساده هم به عالم هستی نگاه کند، هیچ جایی برای شک او باقی نمی‌نماند. چطور ممکن است کسی که می‌داند هیچ چیزی خود به خود به وجود نمی‌آید و هیچ نظمی، اگر چه به کوچکی نظم یک اتاق، یک کلاس، یک دستگاه و ... خود به خود و بدون ناظم به وجود نمی‌آید، اینک شک کند که آیا نظم عالمانه، حکیمانه و قادرانه‌ی جهان هستی، خود به خود به وجود آمده است و خالقی و ناظمی علیم، و نگاهدارنده‌ای قادر و هدایت کننده‌ای مدبر نداشته است. لذا فرمود:

«...أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ...» (ابراهیم – 10)

ترجمه: مگر در الله‌یی که ایجاد کننده و گستراننده‌ی آسمان‌ها و زمین می‌باشد شکی هست؟

‏ب ـ شخصی از امام صادق (ع) پرسید: چگونه خدا را بشناسیم؟ ایشان بدین مضمون فرمودند: شناخت خدا کار شما نیست! سؤال کننده متعجب شد و پرسید: پس چه؟ فرمود: بر خداوند است که خود را به شما بشناساند. پرسید: پس تکلیف ما چیست؟ فرمود: به آن شناسایی ایمان بیاورید.

توضیح: آن چه انسان نسبت به آن معرفت کامل پیدا کند (نفوذ علمی پیدا کند)، معلوم است که کوچک‌تر از عقل و درک او می‌باشد که شناسنده توانسته‌ است بر آن احاطه‌ی علمی پیدا کند. ما حتی یک موجود یا یک فرمول یا یک مفهوم بزرگ‌تر و عمیق‌تر از عقل و سطح علمی‌ خود را نمی‌توانیم بشناسیم و به علائم و نشانه‌های آن اکتفا می‌کنیم، چه رسد به خداوند متعال.

پس بر ما نیست که برویم و خداوند متعال را بشناسیم، بلکه بر اوست که خود را به ما بشناساند و او این نیز این کار را کرده است. انسان به هر ذره‌ای که نگاه کند، نشانه‌ها و علامت‌های خالقی علیم، حکیم و قادر را در آن می‌بیند. پس کافی است که چشم خود را نبندد و خود را به جهالت نزند و به آن شناسایی اقرار کرده و ایمان بیاورد.

ج ـ اما در عین حال آسان‌ترین راه دسترسی به آن شناختی که خداوند خود عطا فرموده است «فطرت» می‌باشد. چرا که رجوع به خود بسیار راحت‌تر، جامع‌تر و سریع‌تر از رجوع به غیر است و دست کم انسان خود را بهتر می‌شناسد و به آن چه در وجود خود دارد شک نمی‌کند. مضاف بر این که فطرت در همه وجود دارد و قابل تغییر دادن نیز نمی‌باشد. و بیان فطرت نیز در انسان‌های متفاوت، یکسان است. کافی است انسان حجاب را بردارد. لذا فرمود:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» (الروم - 30)

ترجمه: پس روى خود به سوى دين حنيف كن كه مطابق فطرت خدا است فطرتى كه خدا بشر را بر آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگونگى نيست، اين است دين مستقيم ولى بيشتر مردم نمى‏دانند.

بهترین راه خدا شناسی، همان خود شناسی است. کسانی که از خود غافل شده و در بیرون به دنبال خدایی می‌گردند، یا به نتیجه‌ای نمی‌رسند و یا بسیار دیر به نتایجی می‌رسند که آنها را به خود باز می‌گرداند. لذا پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) می‌فرمودند:

«من عرف نفسه فقد عرف ربه» (بحارالانوار, ج 2, ص 32). یعنی: هر کس خود را شناخت، خدا را شناخته است.

فطرت گنجینه‌ای از معلومات و معارفی است که خداوند در وجود انسان قرار داده است و هر کس می‌تواند با توجه به فطرت خود به معارف بسیار و متفاوتی دست‌یابد. کافی است به آن رجوع کند.

یکی از این معارف، معرفت «عشق» است که بدون نیاز به کسب از بیرون در وجود همگان قرار دارد و بدون نیاز به تعریف و ترجمه، برای همه شناخته شده است. هر انسانی «عشق» را در وجود خود می‌یابد و می‌داند که عاشق است.

حال کافی است که انسان صرف نظر از مصداق‌هایی که در بیرون برای تعلق و ابراز عشق می‌یابد، به درون خود مراجعه نموده و ببیند که عاشق چیست یا کیست؟

اولین معشوق هر انسانی، «هستی» است. انسان عاشق،‌ هستی، وجود و بودن است. پس عاشق «حی لا یموت» است.

عشق به هستی، یعنی «عشق به کمال». چون هستی همان کمال است و نیستی «نقص کمال» است. وقتی می‌گوییم: جهل، یعنی نبود علم – وقتی می‌گوییم: زشتی، یعنی نبود زیبایی – وقتی می‌گوییم: ضعف، یعنی نبودن قوت و قدرت.

کافی است از هر انسانی بپرسید که چه چیزی را دوست دارد؟ اگر دقت کنید هر چه را نام ببرد، کمال است. مثلاً می‌گوید: من! هستی، زیبایی، علم، حکمت، قدرت، رأفت، مهربانی، خشم، گذشت، انتقام، غنا و توانگری، سلامتی و ... را دوست دارم. اینها همه اسم‌های خداوند متعال است، چرا که او هستی و کمال مطلق است. خداوند حی، جمیل، علیم، حکیم، قادر، رئوف، رحمن، رحیم، قاهر، غفور، منتقم، غنی، سلیم و ... می‌باشد. و هیچ کمالی وجود ندارد، مگر آن که تجلی او (اسم او) باشد. پس انسان فقط عاشق اوست و هر چه را در بیرون نیز عاشق می‌شود، چون تجلی معشوق را در او می‌بیند. مثلاً زیبایی را در یک شخص یا گل و یا قدرت را در میز و پست یا غنا را در پول می‌بیند و گمان می‌کند که این همان معشوق است!

اگر از عاشق بپرسید که آخر علم، آخر زیبایی، آخر غنا ... و نهایت هستی کجاست؟ پاسخی ندارد جز آن که بگوید: آخری ندارد، چون آخر داشتن یعنی محدود شدن و محدود شدن یعنی ورود نقص و نیستی. اگر بپرسید: آخر عشق تو به این کمالات کجاست و حد آن چقدر است؟ باز پاسخ می‌دهد که چون معشوق بی‌حد است، عشق من نیز بی‌حد است. پس انسان در فطرت خود می‌یابد که به صورت مطلق و بی‌حد، عاشق کمال مطلق و بی‌حد است. و آن چه بیرون از مصادیق زیبایی، علم ... و سایر کمالات می‌یابد، همه تجلی و محدود هستند، پس باید آن معشوق بی‌حد، آن هستی مطلق، آن کمال مطلقی که این عاشق اوست، وجود داشته باشد. و آن همان خداست که به «الله» یا سایر اسامی در لسان قرآن و نام‌های دیگر در سایر زبان‌ها نامیده می‌شود.

در نتیجه بهترین راه اثبات خدا، فطرت، یعنی رجوع به خود و خود شناسی است. هر کسی در خود می‌یابد که: نه خودش خودش را آفریده است و نه دیگری که چون خودش مخلوق است او را آفریده است، پس او و جهان هستی آفریننده‌ای دارد که به غیر از عناصر جهان است.

هر کسی با نگاه به جهان هستی و عناصر محدود آن می‌یابد که خالق باید به غیر از این عناصر باشد، چون اگر از اینها باشد خود نیز مانند اینها محدود، ناقص و در نتیجه مخلوق است.

و هر کسی در درون خود عشق به هستی و کمال مطلق را می‌یابد و می‌فهمد که هر چه می‌کند برای رسیدن به کمال است. پس باید کمالی وجود داشته باشد. و چون حد و حصر نقص است، آن کمال باید بی حد و حصر و نقص باشد و چون چنین است به وصف نمی‌آید و چون وجودش همه جا دیده می‌شود و در عین حال قابل وصف نیست، انسان از دیدن او و در شناخت او به «وله – حیرت» می‌افتد و لذا او را «الله» یعنی معبودی که همه در او در حیرت‌اند می‌نامد.

سبحان الله عما یصفون – خدا منزه از آن چیزی است که وصفش می‌کنند.[/]
[="Red"]منبع : اینجا[/]