درختان

شهاب سنگي به يكباره به زمين برخورد ميكند...

چهره من با شما متفاوت است،درختان به صورت كج ومعوج رشد ميكنند،شهاب سنگي به يكباره به زمين برخورد ميكند،اينها نشانه بي نظمي در دنيا نيست؟
این که در عالم نظم های قطعی بسیار عجیب و سهمگینی وجود دارد، جای تردید برای هیچ کس ندارد. اساس دانس بشری بر اعتقاد به وجود نظم استوار است. دانشمندی که برای کشف یک فرمول علمی تجربی سالیان درازی را با امیدواری تلاش می کند و در بسیاری موارد هم به قانون های بسیار عمیم و گسترده ای می رسد، جز نشان از وجود و اعتقاد به وجود نظم ندارد.
پس انکار کلی نظم در عالم ممکن نیست؛ بلکه می توان گفت غالبا در زندگی خود نظم را می بینیم. همه انسانها چنینند و دانشمندان بیشتر به این نظم رسیده اند. تا اینجا وجود اجمالی نظم در غالب موارد اثبات شد.
بله، مواردی هست که ما در آن نظمی را احساس نمی کنیم؛ مثل همان مواردی که دوستتان به آن اشاره کرده است. البته دوست شما هم احتمالا می پذیرد که نمی توان اثبات بی نظمی در این موارد کرد؛ که چه بسا نظمی در آنها باشد، ولی دانش ما به آن نرسیده است. مگر ما همه فرمول های حاکم بر عالم را کشف کرده ایم که اگر در موردی چیزی نیافته باشیم بتوانیم بگوییم پس نظم نیست؟! همین که دانشمندان دارند در باره زلزله مطالعه علمی می کنند برای این است که نظمی را در آن انتظار دارند و تلاش می کنند آن نظم را کشف کنند.
پس ما به وجود نظم در بسیاری موارد علم داریم و آن را احساس می کنیم، و در بسیاری دیگر از موارد نمی توانیم ادعای نظم کنیم، چرا که آن را هنوز احساس نکرده ایم، ولی انتظار نظم در آنها را داریم و لذا برای کشف آن تلاش کی کنیم.
ما به عنوان یک موحد معتقدیم همان مقدار از نظم که می شناسیمش و درکش می کنیم کافی است تا نشان از وجود خالقی ناظم و مدبر داشته باشد. بر این اساس، می توانیم حکم کنیم که علی القاعده بقیه موارد هم از نظمی برخوردار هست و دیر یا زود به کمک تجربه، شهود و یا توجه به تعلیم انبیاء و اولیاء کشف می شود.
به عبارت دیگر، ایمان دینی مبتنی بر همین مقدار از نظمی که کشف شده، می تواند پایه صحیحی بر اعتقاد به نظم در همه موارد باشد؛ ولو برای ما هنوز کشف نشده باشد.

منبع:تبيان

بندهای انگشتان - انگشت نگاری

شاخه های درختان، بیشتر، یکنواخت می باشند و باز و بسته نمی شوند، ولی انگشتان ما، جمع می شوند و باز و بسته می گردند. چرا؟ چون هر انگشتی دارای چند بند می باشد. آیا اگر انگشتان ما، مانند شاخه های درختان بود، و باز و بسته نمی شد، چه می شد! چیزی نمی شد، آسایش زندگی انسان از میان می رفت. دانش از میان می رفت یعنی دانش پیدا نمی شد. چون کسی قادر بر نوشتن نبود. چرا شاخه های درختان، باز و بسته نمی شوند! چون درخت بدان احتیاجی ندارد. چرا انگشتهای انسان، باز و بسته می شوند؟ چون انسان، بدان احتیاج دارد. آیا ماده فاقد عقل، فاقد شعور، می تواند به نیاز انسان و به بی نیازی درختان پی برد تا بند انگشتان را به انسان بدهد و شاخه های درختان را بدون بند بسازد؛ هرگز. آیا تصادف می تواند چنین پدیده ای منظم و همیشگی، در همه افراد انسان ها بوجود بیاورد و سلسله درختان را، برای همیشه، از آن محروم کند؟ هرگز. انگشت انسان را چنین آفریدن، و شاخه های درختان را چنان، نشانه آفریدگاری دانا، توانا، حکیم، می باشد.