شناخت خدا

ممکن یا محال بودن شناخت مفهومی خدا

انجمن: 

درود آیا شناخت مفهومی خداوند ممکن است؟ این پرسش پیشینی است یعنی قبل از هر برهانی باید مطرح شود. در برهانها فرض شده که شناخت مفهومی خدا ممکن است. اما این سوال جدی است که شناخت مفهومی ممکن هست یا نه. دقت کنید شناخت به یک موجود ناشی از احاطه به او است وخداوند لایحیطون به علما. همچنین شناخت به یک موجود ناشی از محدود بودنش است درحالی که خداوند نامحدود است فاینما تولوا فثم وجه الله همچنین شناخت یک موجود یعنی تصوری ذهنی از اوداشتن که شبیه به آن موجود است در حالی که لیس کمثله شئ

شناخت خدا توسط افراد کور و کر

انجمن: 

یکی از مهم ترین راه های شناخت عظمت و قدرت خداوند ، استفاده از حواس پنجگانه مخصوصا چشم وگوش می باشد که از طریق آنها اطلاعات زیادی از جهان و مخلوقات بدست می آید.

آیا برای افراد کور و کر این نوع شناخت امکانپذیر می باشد؟ برای آنان از چه طریقی این مقصود حاصل می شود؟

یک سوال مهم تر دیگر:

چگونه دل انسان ها کور و کر می شود؟ این امر نیز باعث عدم شناخت خواهد شد؟ آیا مواردی وجود دارد که خود شخص در کوری و کری دل بی تقصیر باشد؟

ممنون

چه زمانی می توانیم بگوییم به خدا ایمان داریم؟

انجمن: 

با عرض سلام و خسته نباشید

سوالی دارم(که ممکنه خیلی ساده باشه)،
چه موقع ما می تونیم بگیم به خدا ایمان ، اعتقاد داریم؟ و یا می دونیم خدا هست؟

آیا فقط به خاطر دینی که بعضیهامون تنها به ارث بردیم می تونیم بگیم (میدانیم) خدا هست و یا بخاطر اینکه وقتی به مشکلی حل نشدنی بر میخوریم نام خدا رو صدا میزنیم، بگوییم خدا هست؟!

در واقع معنای دانستن واقعی و یا اعتقاد قلبی چیه؟

سوال در مورد دعای: «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک ... »

باسلام و عرض خسته نباشید

دعایی که از حضرت صادق(ع) وارد شده در زمان غیبت بسیار
نافع است. حضرت این دعا را به یکی از نزدیکترین یارانش
یعنی «زراره» آموختند و آن دعا چنین است:
«اللهم عرفنی نفسک، فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک.
اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک، لم اعرف حجتک.
اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی؛
خدایا! خودت را به من بشناسان، چون اگر خود را به من نشناسانی
، پیامبرت را نمی شناسم.
خدایا رسولت را به من بشناسان، چون اگر چنین نکنی،
حجت تورا نمی شناسم. خدایا حجتت را به من بشناسان
چون اگر حجتت را به من شناسایی از دینم منحرف و
گمراه خواهم شد

سوال بنده اینست که مگر ما بر این عقیده نیستیم
که از ولی باید برسیم به خدا ؟؟؟ پس چطور از خدا میخواهیم
خودش وپیامبر و حجتش را به ما بشناساند اگر ما خدا را بشناسیم
پس پیامبر حجت برای چی؟خب هدف پیامبران و حجج الهی هم
اینست که انسانهارا به سمت خدا هدایت کنند دیگر وقتی
در این دعا از خدا میخواهیم که به ما بشناساند دیگر کار پیامبران
وحجت های الهی چه میشود
لطفا در این مورد بصورت کامل توضیح بفرمایید باتشکر
یا علی

بی اهمیت بودن خداوند و بهشت و جهنم در صورت داشتن باور به آن

بسم رب الحیدر

سلام و عرض ادب و احترام
آدما 4 دسته اند بنظرم:
اونایی که به خدا باور و اعتقاد دارن و تلاش خوبی میکنن برای جلب رضایت آفریدگارشون و جزو بندگان مومن خدا محسوب میشن
اونایی که به خدا باور و اعتقاد دارن و دوست دارن بندگی خدا رو کنن و براش تلاش هم میکنن اما غفلت و گناه جلوی دستوبالشونو میگیره که اینام فکر کنم حسابشون زیاد بد نباشه پیش خدا
اونایی که به خدا به بهشت به جهنم باور و اعتقاد دارن اما هیچ تمایلی به اطاعت و بندگی خدا ندارن و انگار دارن راجبه یه بازی بچگانه صحبت میکنن
اصلا براشون مهم نیست قوانین خدا اصلا براشون مهم نیست زیبایی بهشت و دردناک بودن جهنم
برای مثال این جوکایی که درست کردن که میگه بهشت خوبه اما جهنم همه آشنان یا مثلا آدمای جهنم باحال ترن
اینا به ظاهر جوکه ولی فکر میکنم واسه بعضیا واقعیته
و در عین باور به خدا و بهشت و جهنم این چیزا براشون یه جوک یا یه شوخیه
و دسته آخر اونایی که کلا باور و اعتقاد به خدا ندارن که تکلیفشون مشخصه

یکم بیان واضح موضوع سخت بود امیدوارم خوب متوجه شده باشید
تشکر

یاعلی مدد

آیا خدا هم دروغ مصلحتی می گوید؟


با سلام.

اگر اشتباه نکنم آنچه قبح عقلی دارد کذب ضارّ یا دروغ زیانبخش است و نه کذب مطلق.

اگر این طور است آیا منعی دارد که خداوند متعال در قرآن یا جای دیگری به بندگان خود دروغ سودمندی گفته باشد؟

با تشکر فراوان. :Gol:

با خود اين آرزو را به گور ببر كه خدا را ببيني!

. اگر كسي‌ در راه‌ سير و سلوك‌ و بطور كلّي‌ غير از اين‌ راه‌، غير از خدا چيزي‌ را بخواهد، خداوند را نخواسته‌ است‌؛ و همان‌ خواست‌ او كه‌ نفساني‌ است‌ مانع‌ از وصول‌ وي‌ به‌ ذات‌ اقدس‌ حقّ خواهد شد.



اگر بهشت‌ بخواهي‌ و يا حوريّه‌ و غِلمان‌ بطلبي‌، خدا را طلب‌ ننموده‌اي‌! اگر مقامات‌ و درجات‌ بخواهي‌، ممكنست‌ خداوند به‌ تو مرحمت‌ كند، ولي‌ خداي‌ را نخواسته‌اي‌ و در همان‌ مقام‌ و درجه‌ ميخكوب‌ شده‌اي‌، و ارتقاء از آن‌ درجه‌ براي‌ تو محال‌ است‌. چون‌ خودت‌ نخواسته‌اي‌ و نطلبيده‌اي‌!


اگر جبرئيل‌ في‌المثل‌ نزد تو آيد و بگويد: هرچه‌ ميخواهي‌ بخواه‌! از درجات‌ و مقامات‌ و سيطرۀ بر جنّت‌ و جحيم‌ و خُلَّت‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و مقام‌ شفاعت‌ كبراي‌ محمّد صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ و محبّت‌ آن‌ پيامبر عظيم‌ را،


:Gol:تو بگو: من‌ بنده‌ام‌. بنده‌ خواست‌ ندارد. خداي‌ من‌ براي‌ من‌ هر چه‌ بخواهد آن‌ مطلوب‌ است‌.:Gol:



من‌ اگر بخواهم‌ به‌ همين‌ مقدار خواست‌ كه‌ مال‌ من‌ است‌ و متعلّق‌ به‌ من‌ است‌ از ساحت‌ عبوديّت‌ خود قدم‌ بيرون‌ نهاده‌ام‌، و گام‌ در ساحت‌ عِزّ ربوبي‌ نهاده‌ام‌؛ چرا كه‌ خواست‌ و اختيار اختصاص‌ به‌ او دارد.


وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ وَ يَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَـٰنَ اللَهِ وَ



تَعَـٰلَي‌' عَمَّا يُشْرِكُونَ.
«و پروردگار تو آنچه‌ را كه‌ بخواهد مي‌آفريند و اختيار ميكند. براي‌ اين‌ مردم‌ ممكن‌الوجود اختيار و انتخابي‌ نيست‌. منزّه‌ و عالي‌ مرتبه‌ است‌ خداوند، از شركي‌ كه‌ به‌ او مي‌آورند.»

حتّي‌ نگو: من‌ خدا را ميخواهم‌! تو چه‌ كسي‌ هستي‌ كه‌ خدا را بخواهي‌؟! تو نتوانسته‌اي‌ و نخواهي‌ توانست‌ او را بخواهي‌ و طلب‌ كني‌!

او لامحدود و تو محدودي‌! و طلب‌ تو كه‌ با نفس‌ تو و ناشي‌ از نفس‌ توست‌ محدود است‌؛ و هرگز با آن‌، خداوند را كه‌ لايتناهي‌ است‌ نمي‌تواني‌ بخواهي‌ و طلب‌ كني‌! چرا كه‌ آن‌ خداي‌ مطلوب‌ تو در چارچوب‌ طلب‌ توست‌، و محدود و مقيّد به‌ خواست‌ توست‌، و وارد در ظرف‌ نفس‌ توست‌ به‌ علّت‌ طلب‌ تو. بنابراين‌ آن‌ خدا، خدا نيست‌. آن‌، خداي‌ متصوَّر و متخيَّل‌ و متوهَّمِ به‌ صورت‌ و وَهم‌ و خيال‌ توست‌، و در حقيقت‌، نفس‌ توست‌ كه‌ آنرا خداي‌ پنداشته‌اي‌!

نقل قول:
دست‌ از طلب‌ خود بردار! و با خود اين‌ آرزو را به‌ گور ببر كه‌ بتواني‌ خداوند را ببيني‌ و يا به‌ لقاي‌ او برسي‌ و يا او را طلب‌ كني‌! تو خودت‌ را از طلب‌ بيرون‌ بياور، و از خواست‌ و طلبت‌ كه‌ تا به‌ حال‌ داشته‌اي‌ صرف‌نظر كن‌ و خودت‌ را به‌ خدا بسپار؛ بگذار او براي‌ تو بخواهد، و او براي‌ تو طلب‌ كند!


در اينصورت‌ ديگر تو به‌ خدا نرسيده‌اي‌ همانطور كه‌ نرسيده‌ بودي‌ و نخواهي‌ رسيد. امّا چون‌ از طلب‌ و خواست‌ بيرون‌ شدي‌ و زمامت‌ را به‌ دست‌ او سپردي‌، و او ترا در معارج‌ و مدارج‌ كمال‌ كه‌ حقيقتش‌ سير إلي‌ الله‌ با فناي‌ مراحل‌ و منازل‌ و آثار نفس‌ و بالاخره‌ اندكاك‌ و فناي‌ تمام‌ هستي‌ و وجودت‌ در هستي‌ و وجود ذات‌ اقدس‌ وي‌ مي‌باشد سير داد،

خدا خدا را شناخته‌ است‌، نه‌


تو خدا را!


منبع: روح مجرد-سيد هاشم حداد

با اینکه خدا هست چرا مردم سومالی وآفریقا از فقر می میرند؟

جواب این سوال در قالب داستانی ارائه می گردد:

مردی به آرایشگاه رفت تا آرایشگر موهایش را کوتاه کند. آرایشگر که مشغول کار شد طبق عادت همیشگی با مشتری شروع به صحبت کرد. درباره موضوعات گوناگونی صحبت کردند تا موضوع گفتگو به خدا رسید. آرایشگر گفت: من هرگز به خدا اعتقاد ندارم. مشتری پرسید: چرا این گونه فکر می‌کنی؟ آرایشگر گفت: کافی است پایت را از اینجا بیرون بگذاری و به خیابان بروی و دریابی که خدا وجود ندارد. چرا این همه آدم بیمار و فقیر در جهان هست؟ اگر خدا هست وجود این همه آواره به چه معنی است؟ دلیل این همه مشکل که مردم دارند چیست؟ اگر خدا هست پس نباید رنجی وجود داشته باشد. من نمی‌توانم تصور کنم خدایی که همه را دوست دارد، اجازه دهد این وضعیت ادامه داشته باشد. مشتری نخواست جوابش را بدهد که مبادا مشاجره‌ای در بگیرد. پس از پایان کار، وقتی مشتری آرایشگاه را ترک کرد مردی را با موهای بسیار بلند و ریشهای ژولیده و بسیار کثیف دید. مشتری به آریشگاه برگشت و به آرایشگر گفت: آیا می‌دانی در دنیا هرگز آرایشگر وجود ندارد؟ آرایشگر گفت: چگونه چنین ادعایی می‌کنی در حالی که من اینجا هستم و همین چند دقیقه پیش موهای تو را اصلاح کردم؟ مشتری ادامه داد: آرایشگر وجود ندارد چون اگر وجود داشت آدمی به آن شکل و شمایل با آن موهای بلند و ژولیده وجود نداشت و اشاره کرد به همان مرد کثیف و ژولیده که داشت از مقابل آرایشگاه رد می‌شد. آرایشگر گفت: نه، من وجود دارم. چرا آن مرد به پیش من نمی‌آید؟ مشتری گفت: و نکته همین جاست، خدا هم وجود دارد. دلیل وجود این همه مشکل هم آن است که مردم به سوی خدا روی نمی‌آورند و دنبالش نمی‌گردند.
منبع:تبیان

ساده‌ترین راه اثبات وجود خدا چیست؟

[="DarkGreen"]سايت شبهه: با توجه اهمیت بحث، لازم است به تمامی نکات ذیل با تأمل و تدبر دقت شود:

الف ـ در وجود خداوند متعال هیچ شکی نیست که اثبات بخواهد. اگر کسی با همین چشم سر و ظاهر بینی ساده هم به عالم هستی نگاه کند، هیچ جایی برای شک او باقی نمی‌نماند. چطور ممکن است کسی که می‌داند هیچ چیزی خود به خود به وجود نمی‌آید و هیچ نظمی، اگر چه به کوچکی نظم یک اتاق، یک کلاس، یک دستگاه و ... خود به خود و بدون ناظم به وجود نمی‌آید، اینک شک کند که آیا نظم عالمانه، حکیمانه و قادرانه‌ی جهان هستی، خود به خود به وجود آمده است و خالقی و ناظمی علیم، و نگاهدارنده‌ای قادر و هدایت کننده‌ای مدبر نداشته است. لذا فرمود:

«...أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض ...» (ابراهیم – 10)

ترجمه: مگر در الله‌یی که ایجاد کننده و گستراننده‌ی آسمان‌ها و زمین می‌باشد شکی هست؟

‏ب ـ شخصی از امام صادق (ع) پرسید: چگونه خدا را بشناسیم؟ ایشان بدین مضمون فرمودند: شناخت خدا کار شما نیست! سؤال کننده متعجب شد و پرسید: پس چه؟ فرمود: بر خداوند است که خود را به شما بشناساند. پرسید: پس تکلیف ما چیست؟ فرمود: به آن شناسایی ایمان بیاورید.

توضیح: آن چه انسان نسبت به آن معرفت کامل پیدا کند (نفوذ علمی پیدا کند)، معلوم است که کوچک‌تر از عقل و درک او می‌باشد که شناسنده توانسته‌ است بر آن احاطه‌ی علمی پیدا کند. ما حتی یک موجود یا یک فرمول یا یک مفهوم بزرگ‌تر و عمیق‌تر از عقل و سطح علمی‌ خود را نمی‌توانیم بشناسیم و به علائم و نشانه‌های آن اکتفا می‌کنیم، چه رسد به خداوند متعال.

پس بر ما نیست که برویم و خداوند متعال را بشناسیم، بلکه بر اوست که خود را به ما بشناساند و او این نیز این کار را کرده است. انسان به هر ذره‌ای که نگاه کند، نشانه‌ها و علامت‌های خالقی علیم، حکیم و قادر را در آن می‌بیند. پس کافی است که چشم خود را نبندد و خود را به جهالت نزند و به آن شناسایی اقرار کرده و ایمان بیاورد.

ج ـ اما در عین حال آسان‌ترین راه دسترسی به آن شناختی که خداوند خود عطا فرموده است «فطرت» می‌باشد. چرا که رجوع به خود بسیار راحت‌تر، جامع‌تر و سریع‌تر از رجوع به غیر است و دست کم انسان خود را بهتر می‌شناسد و به آن چه در وجود خود دارد شک نمی‌کند. مضاف بر این که فطرت در همه وجود دارد و قابل تغییر دادن نیز نمی‌باشد. و بیان فطرت نیز در انسان‌های متفاوت، یکسان است. کافی است انسان حجاب را بردارد. لذا فرمود:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» (الروم - 30)

ترجمه: پس روى خود به سوى دين حنيف كن كه مطابق فطرت خدا است فطرتى كه خدا بشر را بر آن فطرت آفريده و در آفرينش خدا دگرگونگى نيست، اين است دين مستقيم ولى بيشتر مردم نمى‏دانند.

بهترین راه خدا شناسی، همان خود شناسی است. کسانی که از خود غافل شده و در بیرون به دنبال خدایی می‌گردند، یا به نتیجه‌ای نمی‌رسند و یا بسیار دیر به نتایجی می‌رسند که آنها را به خود باز می‌گرداند. لذا پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) می‌فرمودند:

«من عرف نفسه فقد عرف ربه» (بحارالانوار, ج 2, ص 32). یعنی: هر کس خود را شناخت، خدا را شناخته است.

فطرت گنجینه‌ای از معلومات و معارفی است که خداوند در وجود انسان قرار داده است و هر کس می‌تواند با توجه به فطرت خود به معارف بسیار و متفاوتی دست‌یابد. کافی است به آن رجوع کند.

یکی از این معارف، معرفت «عشق» است که بدون نیاز به کسب از بیرون در وجود همگان قرار دارد و بدون نیاز به تعریف و ترجمه، برای همه شناخته شده است. هر انسانی «عشق» را در وجود خود می‌یابد و می‌داند که عاشق است.

حال کافی است که انسان صرف نظر از مصداق‌هایی که در بیرون برای تعلق و ابراز عشق می‌یابد، به درون خود مراجعه نموده و ببیند که عاشق چیست یا کیست؟

اولین معشوق هر انسانی، «هستی» است. انسان عاشق،‌ هستی، وجود و بودن است. پس عاشق «حی لا یموت» است.

عشق به هستی، یعنی «عشق به کمال». چون هستی همان کمال است و نیستی «نقص کمال» است. وقتی می‌گوییم: جهل، یعنی نبود علم – وقتی می‌گوییم: زشتی، یعنی نبود زیبایی – وقتی می‌گوییم: ضعف، یعنی نبودن قوت و قدرت.

کافی است از هر انسانی بپرسید که چه چیزی را دوست دارد؟ اگر دقت کنید هر چه را نام ببرد، کمال است. مثلاً می‌گوید: من! هستی، زیبایی، علم، حکمت، قدرت، رأفت، مهربانی، خشم، گذشت، انتقام، غنا و توانگری، سلامتی و ... را دوست دارم. اینها همه اسم‌های خداوند متعال است، چرا که او هستی و کمال مطلق است. خداوند حی، جمیل، علیم، حکیم، قادر، رئوف، رحمن، رحیم، قاهر، غفور، منتقم، غنی، سلیم و ... می‌باشد. و هیچ کمالی وجود ندارد، مگر آن که تجلی او (اسم او) باشد. پس انسان فقط عاشق اوست و هر چه را در بیرون نیز عاشق می‌شود، چون تجلی معشوق را در او می‌بیند. مثلاً زیبایی را در یک شخص یا گل و یا قدرت را در میز و پست یا غنا را در پول می‌بیند و گمان می‌کند که این همان معشوق است!

اگر از عاشق بپرسید که آخر علم، آخر زیبایی، آخر غنا ... و نهایت هستی کجاست؟ پاسخی ندارد جز آن که بگوید: آخری ندارد، چون آخر داشتن یعنی محدود شدن و محدود شدن یعنی ورود نقص و نیستی. اگر بپرسید: آخر عشق تو به این کمالات کجاست و حد آن چقدر است؟ باز پاسخ می‌دهد که چون معشوق بی‌حد است، عشق من نیز بی‌حد است. پس انسان در فطرت خود می‌یابد که به صورت مطلق و بی‌حد، عاشق کمال مطلق و بی‌حد است. و آن چه بیرون از مصادیق زیبایی، علم ... و سایر کمالات می‌یابد، همه تجلی و محدود هستند، پس باید آن معشوق بی‌حد، آن هستی مطلق، آن کمال مطلقی که این عاشق اوست، وجود داشته باشد. و آن همان خداست که به «الله» یا سایر اسامی در لسان قرآن و نام‌های دیگر در سایر زبان‌ها نامیده می‌شود.

در نتیجه بهترین راه اثبات خدا، فطرت، یعنی رجوع به خود و خود شناسی است. هر کسی در خود می‌یابد که: نه خودش خودش را آفریده است و نه دیگری که چون خودش مخلوق است او را آفریده است، پس او و جهان هستی آفریننده‌ای دارد که به غیر از عناصر جهان است.

هر کسی با نگاه به جهان هستی و عناصر محدود آن می‌یابد که خالق باید به غیر از این عناصر باشد، چون اگر از اینها باشد خود نیز مانند اینها محدود، ناقص و در نتیجه مخلوق است.

و هر کسی در درون خود عشق به هستی و کمال مطلق را می‌یابد و می‌فهمد که هر چه می‌کند برای رسیدن به کمال است. پس باید کمالی وجود داشته باشد. و چون حد و حصر نقص است، آن کمال باید بی حد و حصر و نقص باشد و چون چنین است به وصف نمی‌آید و چون وجودش همه جا دیده می‌شود و در عین حال قابل وصف نیست، انسان از دیدن او و در شناخت او به «وله – حیرت» می‌افتد و لذا او را «الله» یعنی معبودی که همه در او در حیرت‌اند می‌نامد.

سبحان الله عما یصفون – خدا منزه از آن چیزی است که وصفش می‌کنند.[/]
[="Red"]منبع : اینجا[/]

خدا چیست؟ ( پرسشهای کودکانه)

[=&quot]خدا چیست؟ ( پرسشهای کودکانه)[/]
[=&quot]
[/]

[=&quot]منبع: پرسشهای کودکانه؛ دکتر استاپرد، مترجم : دکتر سوری [/]
[=&quot]خدا چیه؟ [/]
[=&quot]خدا زنه یا مرده؟[/]
[=&quot]خدا کجا زندگی می کنه؟ [/]
[=&quot]آیا خدا دنیا و منو درست کرده؟ [/]
[=&quot]چه شما به عنوان والدین ، افراد معتقد باشید ؛ چه نباشید ، احتمالا کودکتان در مرحله ای از زندگی پرسشهای صریح و موشکافانه درباره ماهیت داوند از شما خواهد پرسید. [/]
[=&quot]خوب است که خودتان در این مورد فکر کنید و ببینید پاسخهایتان چگونه باشد. [/]
[=&quot]کودکان گاهی به طرز شگفت آوری در افکارشان عمیق اند ؛ زیرا با ذهنی باز به چنین موضوعاتی فکر می کنند. [/]
[=&quot]رهنمودهایی برای پاسخ های شما : نسبت دادن ویژگیهای انسانی به خدا؛ کار اشتباهی است. پنداشت از خدا دشوارتر از آن است که بتوان به آسانی به آن دست یافت. [/]
[=&quot]اگر شما فرد مومنی هستید ، طبیعتا دوست دارید کودکتان مانند شما فکر کند و بر عکس. ایمان داشتن برای سعادت و آرامش انسانها امری ضروری است، اما اگر کودکتان تردید دارد یا به اندازه کافی اشتیاق نشان نمی دهد ، سعی کنید نسبت به او زیاد سخت گیر نباشید. به تدریج که کودکان بزرگتر می شوند به آنها کمک کنید خودشان در این باره تصمیم بگیرند و انتخاب کنند. [/]
[=&quot]یک زندگی سالم معنوی چیزی است که همه کودکان از آن سود خواهند برد. به شرط اینکه از آن استفاده کور کورانه جهت توجیه اعمال سیاسی و یا حتی نظامی نشود. [/]
[=&quot]به کودکتان یاد بدهید که آدمهایی که به خدا ایمان دارند ؛ عموما او را منشا خوبیها و عشق می دانند. [/]
[=&quot]به خاطر داشته باشید که کودکان شما نهایتا خودشان تصمیم آخر را درباره زندگی معنوی خود می گیرند و شما باید آنها را در این مسیر یاری کنید. [/]
[=&quot]برای سنین 2 -4 سال [/]
[=&quot]خدا چیست؟[/]
[=&quot]خدا دوست داشتن است، وقتی می گویم دوستت دارم ، این محبت از خداست که ما انسانها و حیوانات را دوست داشته باشیم و به ما کمک می کند تا تمام چیزهایی را که در دنیا هست ، از ستاره های آسمان گرفته تا شکوفه های کوچک در چمنزار ببینیم. [/]
[=&quot]برای سنین 4-6 سال [/]
[=&quot]خدا چیست؟ [/]
[=&quot]هر بار که ما تصمیم می گیریم کار خوبی انجام دهیم ، یا هر بار که احساس دوست داشتن می کنیم، منشا آن خداست. [/]
[=&quot]تو نمی توانی خدا را ببینی ، اما می توانی احساس عشق را در بسیاری از آدمها در هر کجا ببینی و این عشق نشانه ای از خداست. [/]
[=&quot]چون عشق همه جا هست ، انسانها اعتقاد دارند که خداوند جهان را آفریده است و داستانهای مختلفی در باره اینکه خداوند چگونه گیاهان ، حیوانات و انسانها را درست کرده وجود دارد. [/]
[=&quot]سنین 6-8 سال [/]
[=&quot]خدا چیست؟[/]
[=&quot]خدا زن یا مرد نیست ، سفید یا سیاه نیست . زیرا خداوند شخص نیست . خدا مثل ما خانه ندارد ، زیرا خداوند همه جا و در همه چیز هست. خداوند موجودی نادیدنی و بسیار مهربان و قدرتمند است . انسانها درباره خداوند از هزاران سال پیش فکر می کردند ، بعضی از انسانها عقیده داشتند که خدایان زیادی وجود دارند ، اما پیروان ادیان الهی اعتقاد دارند که همه انسانها فقط یک خدا دارند. [/]