برهان

قبول برهان نظم

سلام
ممنونم از سایت شما
واقعا قبول دارید که با نظم میشه خدا رو اثبات کرد؟؟ من خودم خدا رو قبول دارم. اما فکر نکنم با نظم بشه خدا رو اثبات کرد. فقط یک ناظم و معلم اثبات می شه که خیلی هنرمنده. همین.

نظر آیة الله جوادی املی درباره معاد؛ جسمانی ، یا بدنی؟

[="Tahoma"]

سلام و احترام و ارادت خدمت کارشناس محترم و کاربران گرامی

در قیامت بدن موضوعیت دارد یا جسم؟
لطف کرده بفرمایید نظر علامه جوادی آملی حفظه الله تعالی درباره معاد جسمانی چیست؟
آیا ایشان همانند جناب ابن سینا آنرا تعبدی می پذیرند یا بر نظر جناب ملاصدرا هستند و یا خود جدا ، براهینی برای آن اقامه کرده اند؟

تشکر
[/]

اگر نتوانستیم با دلایل عقلی به وجود خداوند پی ببریم؟

سلام

من بعد از مدتها تحقیق دلیل عقلی برای وجود خداوند ندیدم x_x یعنی دیدم ها ولی قانع نشدم، چون وقتی نقد هر کدومشون رو خوندم دیدم اونا هم حرف منطقی میزنن !

یه بار دیگه اینجا مباحث رو مرور میکنم تا شما هم ببینین که الکی الکی به این نتیجه نرسیدم !

برهان نظم !

اساس این برهان اینه که هر نظمی ناظمی داره ولی من اینو باور ندارم چرا ؟ چون این تنها در صورتی مدرک خواهد بود که ما بتونیم ناظم کل طبیعت رو ببینیم و حس کنیم تا نتیجه بگیریم هر نظمی ناظمی داره !

مثلا این همه چیزهایی که انسان میسازه ناظم دارن ولی این همه چیزهایی که توی طبیعت هستن ناظمشون کجاست ؟ مثل دریا، مثل جهان هستی، مثل کهکشان ها ... چطوری با دیدن چند تا چیز که ناظم دارن و ناظمشون خود ما هستیم پی به وجود ناظم کل ببریم ؟

من با دیدن نظم جهان فقط پی به وجود نظم میبرم نه بیشتر x_x

به عبارت دیگه من دلیلی پیدا نکردم که نظم موجود در جهان هستی از خوده جهان هستی نباشه و مربوط به عالم ماورا میشه که حالا اون عالم ماورا هرگز درک نشه و اون ذات خدا باشه !

برهان علیت !

اساس این برهان هم اینه که سلسله ی علت و معلول باید به یه علتی ختم بشن و اون علت خداست اما مساله اینجاست که طبق تعریفی که از خدا داریم ( بسیط و نامحدود ) نمیتوان گفت چیزی که اول و آخر ندارد ، اول چیزی است !

به عبارت دیگه :

به عبارت دیگه چون برهان علیت خالق را به ما نمیشناساند و فقط میگوید باید چنین چیزی باشد ، آن باید هم جای تردید است نمیتوان به آن اتکا کرد !

چه دلیلی وجود دارد که زمان باید آغازی داشته باشد ؟ پس چرا بجای اینکه بگویند خداوند ازلی و ابدی است نگفته اند خداوند در محدوده زمان نیست ؟

برهان امکان و وجوب !

اساس این برهان این است که جهان هستی یک موجود ممکن است ! اما از کجا معلوم جهان هستی یک موجود ممکن است ؟ اصلا ملاک ممکن الوجود بودن و واجب الوجود بودن چیست ؟ زمانی که چنین ملاکی نداریم چگونه میتوانیم بگوییم فلان چیز ممکن است یا واجب ؟

برهان صدیقین !

این برهان هم اینقدر کلمات بازی کرده که نمیشه درکش کرد ولی اونطوری که من فهمیدم ریشه در همون برهان آنسلم داره ، یعنی اینکه گفته میشه خداوند کاملترین وجود جهان هستش و نمیتوان بزرگتر از او را تصور کرد در نتیجه وجود هم دارد !

خب من مشکلی با این برهان ندارم ولی مساله اینجاست که اگه خداوند کاملترین وجود جهان است باید شامل وجود من و شما هم بشود، و اگر شامل وجود من و شما هم بشود باید تصمیمات ما در تمام زمان هایی که وجود دارند بر اراده خداوند تاثیر داشته باشد ! زیرا اراده خداوند شامل اراده جمعی ما موجودات ممکن نیز خواهد بود چون گفته شده کاملترین وجود است .

خب حالا من از شما میپرسم ما کجا اراده کردیم که مثلا حضرت محمد را به پیامبری انتخاب کنیم ؟

اگر بگویید در ماورا چنین عهدی بسته ایم من میگویم شاید هم نبستیم چون چیزی یادمان نمی آید که بخواهیم از آن به عنوان مدرک استفاده کنیم !

تاره این تصمیم را باید در تمام زمان ها گرفته باشیم تا بتوان گفت اراده خداوند است و تا جایی که ما میدانیم چنین تصمیمی در تمام زمان ها نگرفته ایم چون حداقل زمان حال و گذشته را در میابیم و میدانیم که چنین تصمیمی نگرفته ایم .

برهان حرکت !

اساس این برهان هم این است که هر حرکتی نیاز به محرک دارد در حالی که میگویند امروزه علم ثابت کرده حرکت حالت عادی اجسام است و همانطور که گفته نمیشود چرا فلان جسم ساکن است ، نمیشود گفت چرا فلان چیز حرکت میکند !

علاوه بر آن دلیل حرکت قرار نیست همواره خارج از جسم باشد و میتواند داخل آن باشد که در آن صورت میتوان گفت دلیل حرکت خود جسم است .

---

حالا مساله اینجاست که در صورت امکان به اشکالات بالا پاسخ بدید البته پاسخی که در حد توان درک ما باشد تا قانع بشویم نه اینکه صرفا جوابی داده باشید .

بعدش هم اینه بگین اگه کسی نتونست بلاخره با دلایل عقلی به وجود خداوند پی ببره تکلیفش چیه ؟ از راه فطرت هم نتونستم چون من خدایی که بندگانش رو به قمار دعوت کنه ( ایمان بیارین بدون دلیل تا بهتون در آخر یا جایزه بدم یا بکنم توی جهنم ) به جای اینکه هر لحظه بالای سرشون باشه و اونارو هدایت کنه و برای هر کار کوچیک و بزرگشون بلافاصله جزا بده تا تربیت بشن به جای اینکه مجازات ابدی بشن نمیتونم تمایل داشته باشم .

اصطلاح دور از دید معترضان به برهان علّیت

سلام علیکم اصطلاح دوردر نظر برخی معترضان برهان علّی چه مفهومی دارد؟

یک برهان و درخواست نقد

سلام
من یه پسر 18 ساله هستم که مسائل زیادی ذهنمو درگیر کرده
در مورد وجود خدا من براهین رو خوندم اکثرا طوری هستند و با ادبیاتی به کار میرن که فقط طلبه ها بفهمن
هیچ جا به شکل عامیانه توضیح نداده واگه توضیح داده کامل نبوده
من زیر درک خودم از برهان وجودی می نویسم ازتون میخوام که نقدش کنید و کاملش کنید و به صورت ساده برام توضیح بدین توجه داشته باشین که من حوزه درس نخوندم که خیلی از اصطلاحات اونا رو بلد باشم پس خواهشا طوری پاسخ بدین که بفهمم

برهان:
دو تا مفهوم هستند یکی وجود و دیگری نیستی

1: وجود: وجود یعنی وجود داشتن بودن و حضور داشتن _تعریف داشتن_

2:نیستی: یا عدم که متضاد وجود است و بیشتر از این نمی توان در موردش گفت زیرا غیر از این نیست
نیستی یا عدم به اشتباه جایی تصور می شود که در آن چیزی نیست در صورتی که وقتی آن را تصور کردی یعنی چیزی هست و این تعریف عدم نیست_پس نیستی قابل تصور نیست و این ویژگی اش است چون نیستی وجود ندارد و ذهن ما فقط وجود را درک می کند
نیستی را با هیچ چیز غیر از اینکه بگیم متضاد وجود است تعریف نمی شود زیرا که به وسیله ی هر چیزی تعریفش کنیم خود آن چیز چیز است و عدم نیست!
پس به نظر من عدم صرفا یک کلمه است و هیچ چیز دیگری نیست زیرا هر چیز دیگری وجود دارد و وجود خلاف تعریف عدم است
___________________
اصولا هر چیزی با وجود شروع میشه هر حرفی با پذیرفتن وجود زده میشه همه ی ما این مفهوم رو قبول داریم و می دونیم که هست چون در اطرافمون می بینیم وجود رو با چشم میشه دید و حس کرد
همه چیز بعد از وجوده همه چیز با وجود تعریف میشه و وجود ویژگی است در هر چیزی
حتی اون چیزی که در ذهنه در ذهن وجود داره شاید ماهیت خارجی نداشته باشه ولی باز در ذهن مفهوم وجود داره

همه چیز با وجود تعریف میشه مثلا درخت وجود دارد _خورشید وجود دارد_محبت وجود دارد _فکر وجود دارد ________ولی خود وجود با خودش تعریف میشه و وابسته به چیزی نیست چرا که این ویژگی این مفهومه زیرا وجود را بخواهیم با هر چیزی تعریف کنیم به تناقض میرسیم زیرا خود اون چیز وجود داشته تا وجود با آن معنی پیدا کنه و می گوییم وجود وجود دارد و چیز دیگه ای نمی تونیم بگیم

پس وجود نقطه آغاز هر تفکر و هر بینش و هر حرفیست _ همه چیز بعد از مفهوم وجوده و قبل وجود هم باز وجوده
پس وجود در همه چیز است و غیر از وجود چیزی نیست
_________________
خب بعد از این دو جور می تونیم حرف بزنیم

1: چرا مفهوم وجود است؟
2:وجود همان خداست

در مورد اولی نمی دونم چی بگم و از شما نظر می خوام

در مورد دومی :
اگر تعریفی که از خدا داریم و مفهوم وجود رو با هم مقایسه کنیم به شباهت کامل این دو پی می بریم ( هو الظاهر و الباطن و الاول و الاخر___یقول کن فیکون__هو علی کل شیء شهید__یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتهِ بِذاتِهِ: ای کسی که خودش، دلیل و نشانه خودش است___الله نور السماوات و الارض__

ما آیات و نشانه‌های خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان روشن می‌کنیم تا برآن‌ها آشکار شود که او حق است،

آیا پروردگارت، خود دلیل و گواه کامل و کافی بر هر چیزی نیست؟(فصلت53)
«شهد الله انه لا اله الا هو»: «خداوند [که حقیقةالوجود است، خودش] به یکتایی خود گواهی می‌دهد.


پس در این صورت وجود خدا بدیهی است همونطور که خود وجود بدیهی است زیرا خدا خود وجود است وبرای همین غیر از خدا هیچ چیز نیست
از این نتیجه میشود که خدا نا محدود است زیرا هر چیزی که محدود است چیزی فرای آن بوده که محدودیت معنی بده در صورتی که چیزی فرای خدا نیست و خدا خود دلیل بر خود است

خواهش می کنم نظراتتون رو بگین تا بهتر متوجه بشم و اطلاعاتم کامل تر بشه

نقد نیمی از ادله کلامی(برای اثبات نبوت و معاد و ...)با یک برهان ساده!

انجمن: 

باسلام
ادله متکلمان جهت اثبات ضرورت نیاز به نبی و اینکه خدا پیامبر کاذب نمی فرستد و یا اینکه خدا از خلقت عالم هدف کمال ما انسانها را داشته و یا اینکه لزوما معاد محقق می شود یا اینکه خدا خلف وعده نمی کند و یا دروغ نمی گوید و یا ... بنابر این است که ما می توانیم افعال الهی را تشخیص داده و بگوییم خدا الف را نمی کند و یا ب را می کند و مثلا می گوییم خدای حکیم اغرای به جهل نمی کند و یا ...
ولی من با برهان زیر می خواهم اثبات کنیم هیچ کدام از افعال الهی قابل تشخیص نیست فلذا تمام این براهین و در حقیقت اکثریت براهین متکلمان باطل می باشد.
یعنی در جواب تمام این براهین می توانیم بگوییم: بنابر مصلحتی که ما نمی دانیم ممکن است خدا نقیض سخن شما را انجام دهد.
باتشکر از توجه شما

----------------------------------
برهان بر عدم توانایی تشخیص افعال الهی توسط انسان:
مقدمه1:کسی می تواند مصالح و مفاسد حقیقی (1)را تشخیص دهد که عالم مطلق باشد.
مقدمه2: انسان عالم مطلق نیست.
نتیجه:پس انسان نمی تواند مصالح و مفاسد حقیقی را درک کند.
مقدمه3:افعال خدا تابع مصالح و مفاسد حقیقی است.
نتیجه:انسان نمی تواند افعال خدا را درک (یا پیش بینی )کند.
دلیل مقدمه1:
چون کسی که عالم مطلق نیست ممکن است علم به خیر کثیری که در عوض شر قلیل به دست می آید را نداشته باشد فلذا در تشخیص اشتباه کند
برای مثال در موضع الف اگر فعل ب انجام گیرد 100 سود(1) و اگر فعل ج انجام گیرد 500 سود برای انجام دهنده به دست می آید (2)و اگر فعل دال را انجام دهد 1000 سود به دست می اورد(3)و...
اما اگر انجام دهنده علم به 1 و 2 داشته و به 3 علم نداشته باشد در تشخیص مصلحت واقعی به خطا می رود و چون تا فردی علم مطلق نداشته باشد همیشه ممکن است مصلحت و فایده کثیری در پشت انجام فعل دیگری باشد نمی تواند به مصلحت حقیقی به طور قطعی دست پیدا کند.
فلذا تنها فردی می تواند به مصلحت حقیقی دست یازد که عالم مطلق باشد.
دلیل مقدمه 2:
بدیهی است انسان عالم مطلق نیست اما چند مثال برای تشخیص اشتباههای انسانها:

برای مثال نمی داند در عوض آمپول زدن سلامتی را به دست می آورد(در مورد کودکان)یا نمی داند اگر دروغ بگوید در قیامت به جهنم می رود فلذا خیر قلیل را بر شر کثیر ترجیح می دهد یا در موارد جزئی نمی داند آینده چه می شود برای مثال اگر دانشگاه می رفت موفقتر از طلبگی بود یا ... فلذا این تشخیص اشتباه سبب ضررهای زیادی برای انسان می شود و انسانها از اینگونه اشتباه ها را در زندگی خود بسیار تجربه کرده اند.
دلیل مقدمه 3:
زیرا خدا کمال مطلق است.

----------------------------------
1. وقتى مى‌گوييم، احكام و قوانين اسلامى و اوامر و نواهى خداوند بر اساس مصالح و مفاسد است، بدين معناست كه موجب تحقق «خير اكثر» و «كمال اتمّ» مى‌گردد؛ مثلا براىنماز خواندن لازم است از خواب شيرين و لذيد صبحگاهى صرف نظر كنيم؛ اما در عوض، تحمّل اين رنج به تحقق كمال بالاترى منجر مى‌شود. كه از آن به «مصلحت» تعبير مى‌كنيم.(منبع:مصباح یزدی ،کتاب مبانی حقوقی اسلام،ص225)

برهانی سست برای نفی خداوند

با سلام و خسته نباشید .

لطفا اشکالات این برهان را مطرح نمایید :


یا خداوند وجود واقعی دارد که در آن صورت محدود است و خداوند نیست، یا اینکه خداوند واقعیت ندارد که در آن صورت نمیتوان به وجود آن اطمینان حاصل کرد بنابراین نمیتوان حکم به وجودش کرد
.

برهان وجوب و امکان

با سلام اگر ثابت شود ملاک احتیاج اشیا حدوث ان هاست نه امکان ایا برهان وجوب وامکان رد میشود

آیا باید به یاد بیاوریم؟

سلام
این جستار پیرامون سوالاتی حول محور کلمه ذکر و یادآوری در قرآن است.
ذکر و یاد آوری در آیات قرآن به چه معناست؟
ارتباط این یادآوری با فطرت و روز الست چیست؟

(171)وَ اِذ نَـتَقـنَا الـجَـبَـلَ فَوقَـهُم كَـاَنَّـه‌‚‌ ظُـلَّـةٌ وَ ظَـنّوا اَنَّـه‌‚‌ واقِـعٌ بِـهِم خُـذوا ما آتَيـناكُم بِـقُـوَّةٍ وَ اذكُـروا ما فيـهِ لَـعَـلَّـكُم تَـتَّـقونَ

محتوا را به یاد و خاطر بیاورید ؟
یا محتوایش را بخوانید به صورت مکرر ؟
یا ...

(172)وَ اِذ اَخَـذَ رَبُّـكَ مِن بَـنى آدَمَ مِن ظُـهورِهِم ذُرِّيَّـتَـهُم وَ اَشـهَـدَهُم عَـلىٰ اَنـفُـسِـهِم اَلَسـتُ بِـرَبِّـكُم قالوا بَـلىٰ شَـهِدنا اَن تَـقولوا يَومَ الـقِـيامَـةِ اِنّا كُـنّا عَن هٰـذا غافِـليـنَ

چرا نفرمود اشهدهم علی نفسه ؟
اشهدهم علی انفسهم به چه معناست؟
شهادت در این آیه به چه معناست؟
چرا نفرمود بلی عرفنا ؟
غافل بودن در این آیه به چه معناست؟ به معنای بی خبری و جهل است یا به معنای عدم توجه و عدم یادآوری یک چیز ؟
یعنی وجود روز الست، بهانه ی جهل را نفی میکند یا غفلت را ؟

(173)اَو تَـقولوا اِنَّـما اَشـرَكَ آباؤُنا مِن قَبـلُ وَ كُـنّا ذُرِّيَّـةً مِن بَعـدِهِم اَ فَـتُهـلِـكُـنا بِـما فَـعَـلَ الـمُبـطِـلونَ
سوره اعراف
یعنی انها از روز الست و حقیقتش آگاه بودند و انکار کردند؟
یا آگاهی بالفعل نداشتند و باید به یاد می اوردند و چون به یاد نیاوردند مقصر و مستحق عذاب هستند؟

(63)وَ اِذ اَخَذنا ميـثاقَـكُم وَ رَفَعـنا فَوقَـكُـمُ الطّورَ خُـذوا ما آتَيـناكُم بِـقُـوَّةٍ وَ اذكُـروا ما فيـهِ لَـعَـلَّـكُم تَـتَّـقونَ

بقره

محتوایش را بخوانید یا به یاد آورید؟
واذکروا به چه معناست؟

(41)وَ لَـقَد صَـرَّفـنا فى هٰـذَا الـقُرآنِ لِـيَـذَّكَّـروا وَ ما يَـزيـدُهُم اِلّا نُـفورًا
اسرا

(48)وَ هُـوَ الَّـذى اَرسَـلَ الرِّياحَ بُشـرًا بَيـنَ يَـدَى رَحـمَـتِـه‌ے وَ اَنـزَلـنا مِـنَ السَّـماءِ ماءً طَـهورًا
(49)لِـنُحـيِـىَ بِـه‌ے بَلـدَةً مَيـتًا وَ نُسـقِـيَـه‌‚‌ مِـمّا خَـلَقـنا اَنـعامًا وَ اَناسِـىَّ كَـثيـرًا
(50)وَ لَـقَد صَـرَّفـناهُ بَيـنَـهُم لِـيَـذَّكَّـروا فَـاَبىٰ اَكـثَـرُ النّاسِ اِلّا كُـفورًا
(51)وَ لَو شِئـنا لَـبَـعَثـنا فى كُـلِّ قَريَـةٍ نَـذيـرًا
فرقان

تصریف در قرآن برای یاد آوری است یا آگاهی انچه نمیدانیم؟
لیذکروا به چه معناست؟

(67)اَلـمُـنافِـقونَ وَ الـمُـنافِـقاتُ بَعـضُـهُم مِن بَعـضٍ يَأمُـرونَ بِالـمُنـكَـرِ وَ يَنـهَونَ عَـنِ الـمَعـروفِ وَ يَقـبِـضونَ اَيـدِيَـهُم نَـسُوا ا‌للهَ فَـنَـسِـيَـهُم اِنَّ الـمُـنافِـقيـنَ هُـمُ الـفاسِـقونَ
توبه
نسیان منافقان به چه معناست؟
چه چیزی فراموش شد؟

(205)وَ اذكُـر رَبَّـكَ فى نَفـسِـكَ تَـضَـرُّعًا وَ خيـفَـةً وَ دونَ الـجَهـرِ مِـنَ الـقَولِ بِالـغُـدُوِّ وَ الآصالِ وَ لا تَـكُن مِـنَ الـغافِـليـنَ
اعراف
به یاد بیاور و از غافلین مباش !؟
(115)وَ لَـقَد عَـهِدنا اِلىٰ آدَمَ مِن قَبـلُ فَـنَـسِـىَ وَ لَم نَـجِد لَـه‌‚‌ عَزمًا
(126)قالَ كَـذٰلِـكَ اَتَتـكَ آياتُـنا فَـنَـسيـتَـها وَ كَـذٰلِـكَ الـيَومَ تُنـسىٰ
طه
(14)فَـذوقوا بِـما نَـسيـتُم لِـقاءَ يَومِـكُم هٰـذا اِنّا نَـسيـناكُم وَ ذوقوا عَـذابَ الـخُلـدِ بِـما كُنـتُم تَعـمَـلونَ
سجده

انسان لقا و دیدار ان روز را نباید فراموش میکرد و به واسطه ی فراموشی به این عاقبت دچار گشت؟
انسان نباید ایات خدا را فراموش میکرد.
ادم نباید عهد خدا را فراموش میکرد.

(34)وَ قيـلَ الـيَومَ نَنـساكُم كَـما نَـسيـتُم لِـقاءَ يَومِـكُم هٰـذا وَ مَأواكُـمُ النّارُ وَ ما لَـكُم مِن ناصِـريـنَ
جاثیه

چرا فراموش میکنید لقا الله را ؟

(6)سَـنُقـرِئُـكَ فَـلا تَنـسىٰ
اعلی

تو آگاهی اما میخوانیم تا ان را فراموش نکنی.

(16)وَ اذكُـر فِى الـكِـتابِ مَريَـمَ اِذِ انـتَـبَـذَت مِن اَهـلِـها مَـكانًا شَرقِـيًّا

ایات دیگری هم هست
به یاد بیاور در کتاب مریم را
به یاد بیاور در کتاب ابراهیم و موسی و اسماعیل و ادریس

و یا ذکری از کتاب نیست و فقط میفرماید به یاد بیاور

(45)وَ اذكُـر عِـبادَنا اِبـراهيـمَ وَ اِسـحاقَ وَ يَعـقوبَ اُولِى الاَيـدى وَ الاَبـصارِ
یا به یاد آور
ایوب و داوود و اسماعیل و ذوالکفل و ...

این یادآوری به چه معناست؟
( من اینطور معنا کردم تا مقصود روشن تر گردد)

گویند در عالم ذر آتشی برافروخته شد و برخی از انسان ها از آن عالم خبر داده اند.

وقتی نظرات برخی دوستان در رابطه با معنای فطرت را خواندم و نیز وقتی این پست ها را پیک کردم
لینکش را بعدا پیک میکنم!

تصمیم به ایجاد این جستار گرفتم تا سوالاتی پیرامون یادآوری در قرآن مطرح کنم.

ارتباط میان وجود فطرت و اثبات خداوند

سلام....
به فرض انسان فطرتی دارد که ندا می دهد که خدایی وجود دارد، بی همتا، خدایی به نام الله که قرآن و رسول فرستاده... حالا این امر چه چیزی را ثابت می کند؟؟ثابت می کند که پس حتما الله وجود دارد؟؟چه رابطه ای بین فطرت آدمی و یا آن احساس درونی با وجود های خارجی هست؟؟مثلا اگر به فرض محال فطرت آدمی می گفت که در آسمان موجودی شاخدار نشسته، ما باید می گفتیم پس حتما موجودی شاخدار بالای ما نشسته؟؟چرا؟

برچسب: