((فما وصفناه بوصف إلاّ كنّا نحن ذلک الوصف، فوجدنا وجوده و نحن مفتقر اليه من حيث وجودنا و هومفتقر الينا من حيث ظهوره لنفسه))،
با این ترجمه که :
ما هرچه از او بگوييم در حقيقت از خودمان گفته ايم و هر وصفي از او کنيم، از خودمان کرده ايم زيرا هستي ما، هستي اوست. براي هست شدن، ما نيازمند اوييم و براي ظاهر شدن بر نفس خويش، او نيازمند ماست.
بنده در ترجمه متن تخصصی مشکل دارم ولی بنظرم این ترجمه آمد که با متن ترجمه شده این بزرگوار فاصله معنائی زیادی دارد
پس او را توصیف و وصف نمیکنیم الا آنکه ما در آن وصف در آئیم , پس بیابیم وجودش را آنچنانکه ما محتاج به اوئیم من حیث الوجود و و او محتاج به ماست از حیث ظهور نفسش بر خودش
سلام به همه دوستان عزیز
من خیلی دیدم وقتی یک خدا باور و یک خداناباور سر وجود خدا بحثشون میشه .. معمولا خداباور پای برهان نظم رو وسط میکشه و میگه:اگه خدا وجود نداره پس این همه نظم درهستی چه طوربه وجود اومده؟؟؟؟؟ آبا تو قبول میکنی یک کتاب دراثر انفجاردر یک چاپخانه به وجود بیاد؟؟؟
گرچه برهان نظم انصافا خیلی برهان منطقی ای هست .. اما به نظرم بهش نقد زیادی هم وارده ... مثلا درسته که جهان منظم به نظر میاد ولی بی نظمی هم در جهان وجود داره .. مثلا در کهکشان های دیگه دیگه هیج نظمی موجود نیست .. البته ما خدا باوران به این زیاد استناد میکنیم که زمین قطرش اگه کمتر یا بیشتر بود امکان به وجود اومدن حیات توش وجود نداشت ولی خوب چرا ما فقط زمین رو نگاه میکنیم؟؟ چرا به ملیونها سیاره ای که در جهان هستن و امکان حیات توشون نیست توجهی نمیکینم؟؟؟ یا به کودکان ناقص که به دنیا میان! اگه بخوایم جهان رو با یک موبایل مقایسه کنیم:
در موبایل هیچ قطعه اضافه ای وجود نداره / اما در جهان عضو اضافه وجود داره! در جهان ملیارد ها ستاره وجود داره که در هرثانیه به دنیا میان و در همون ثانیه ازدنیا میرن! و ملیارد ها کهکشان که نظم خاصی ندارن!
البته میتونیم بگیم که بی نظمی اصلا وجود نداره و در هر بی نظمی ای میشه نظمی یافت! و نظم و بی نظمی وابسته به زاویه دید ماست!! بله حرف شما درسته! ولی اگه بی نظمی وجود نداشته باشه پس صحبت از اینکه جهان منظمه هم بی معنی میشه!
سلام و وقت بخیر
ا در برهان وجوب سیر استدلال از فضای مفهوم شروع شده به عالم عینی و خارجی ختم می گردد.
ابتدا می گوییم اثبات هر چیزی برای چیز دیگر یا لازم است و یا لازم نیست (ممکن است) و یا محال.
سپس به جهان خارج می نگریم و می گوییم موجودات این جهان ممکن الوجود اند و وجود ذاتی ان ها نیست پس نیاز به واجب الوجود هست.
به نظر می آید حلقه وصل میان مفهوم و خارج در این برهان دچار اشکال است ، یعنی اثبات نشده که جهان ما مصداق ممکن الوجود است.
همان طور که می دانیم بر اساس نظر فلاسفه جهان حادث نیست بلکه قدیم است (چون فیض الهی قدیم است) و ملاک نیاز به علت نیز حدوث نیست بلکه امکان وجودی اشیاءست. پس فلاسفه می پذیرند که جهان ازلی ست ، یا لااقل ازلی بودن آن را ممکن دانسته اند.
بر اساس برخی نظریات فیزیکی نیز گرچه وضعیت کنونی جهان دال بر وجود نقطه شروع و انفجاری جهانی است(بیگ بنگ) اما جهان ازلی ست چرا که این انفجار ها بی نهایت و متوالی است , جهان همواره پس از انفجاری عظیم منبسط می شود تا آن زمان که نیرویی برای انبساط نماند ، سپس شروع به انقباض کرده و در نهایت منجر به انفجاری دیگر می شود و این چرخه ای پایان ناپذیر است.
پس چه از لحاظ فلسفی و چه از لحاظ علم فیزیک جهان می تواند ازلی باشد.
مورد اشکال: حال آنچه در برهان وجوب برای اثبات ممکن الوجود بودن اشیاء ارائه شده این است که موجودات زمانی نبوده اند و سپس بودن و هستی به آنان تعلق گرفته ، پس وجود ذاتی آنان نیست.
اگر مقصود از موجودات ، تک تک موجودات باشد ، می دانیم هیچ چیز در جهان از نیستی هست نمی شود ، بلکه این حالت های مختلف ماده ست که بر اثر انرژی تغییر می پذیرد ، پس این گونه نیست که سیب قبلا نبوده باشد بلکه جزئی از درخت بوده و درخت نیز جزئی از آب و مواد آلی و انرژِی خورشید بوده و همین طور... پس ذات و ماده اشیاء واجب الوجود است اما حالت و صور مختلف ماده که ممکن الوجود و مسبوق به عدم است نیز تنها به انرژی و نیرویی محتاج است که شکل آن را تغییر دهد مانند نیرویی که چوب را می سوزاند و همان چوب را به شکل ذغال در می آورد. پس پدید آمدن اشکال مختلف ماده(موجودات مختلف) نتیجه تعاملات ماده و انرژی ست و نیرویی فرا طبیعی در آن دخالت ندارد.
و اگر مقصود کل جهان باشد ، گفتیم که جهان ازلی ست و روزی نبوده که نباشد ، پس راهی برای اثبات ممکن الوجود بودن جهان نمی ماند و نتیجه این می شود که خود جهان ماده واجب الوجود است و نیازی به موجود دیگری برای تفسیر این جهان نداریم.
نقدی بر برهان نظم: در بیان برهان نظم عموماً به دنبال ثابت نمودن این دو مطلب هستیم که اولاً ایجاد جهان منظم و پیچیده نیازمند به یک ناظم هوشمند دارد و ثانیاً این ناظم هوشمند باید از خلق جهانی با این نظم هدفی را دنبال کند. اما می توان به این دو مضوع ایرادات زیر را وارد دانست: همواره ایجاد سیستم های منظم نیاز به ناظم هوشمند ندارند. برای مثال روش ساخت بلورهای منظم نبات را در نظر بگیرید. در ساخت نبات ابتدا خاک قندهایی که نامنظم هستند را به مقدار زیاد در آب در حال جوش حل می کنند و سپس اجازه داده می شود که تا به آرامی سرد شود. به این ترتیب بلور منظم نبات تشکیل می شود. این فرایند کاملاً خود به خودی است. اما چه عاملی باعث ایجاد چنین نظمی شده است؟ آیا یک ناظم هوشمند این کار را انجام داده است؟ علم ترمودینامیک و قانون دوم ترمودینامیک بیان می کند که نظم ایجاد شده در اثر حرارت دادن آب ایجاد شده است. در واقع سوختی که حرارت ایجاد کرده بخشی از اکسرژی (بر وزن انرژی) موجود در خود را از دست داده و باعث ایجاد نظم در بلورهای نبات شده است. در ترمودینامیک بیان می شود که سیستم هایی که اکسرژی بیشتری دارند می توانند در سیستم هایی که دارای نظم کمتری هستند با عث ایجاد نظم شوند. در مورد نظم موجود در سیستم های گیاهی و جانوری زمین نیز می توان گفت که بیشتر این نظم ها از حرارت و انرژی خورشید به وجود آمده اند که به هیچ وجه هوشمند نیست. بنابراین اگر هم خالقی وجود داشته باشد این خالق می تواند موجودی با اکسرژِی زیاد باشد نه یک موجود هوشمند. ممکن است سوال شود که اگر نظم موجود در جهان با یک اکسرژی زیاد ایجاد شده است آن نیز باید علتی داشته باشد و نیازمند دلیلی خواهد بود. در پاسخ باید گفت که اولاً این موضوع مربوط به برهان علیت می شود و از حوزه برهان نظم خارج می شود. ثانیاً ایجاد شدن اکسرژی در یک سیستم می تواند به صورت تصادفی هم اتفاق بیافتد برای مثال اگر در یک روز گرم تابستان دیده شد که یک لیوان آب خود به خود یخ زد تنها نقض قانون دوم ترمودینامیک شده که به طور احتمالی صادق است و نقض آن محال نیست. چناچه که در مقیاس کوانتمی مشخص شده است که در شرایطی این قانون بدون دلیل نقض می شود. باز در اینجا این سوال پیش می آید که احتمال ایجاد اکسرژی بی انتها به طور طبیعی بسیار ناچیز است. در پاسخ باید گفت که ما از وسعت عالم بی خبر هستیم و مشخص نیست که آیا این اکسرژی در برابر وسعت کل فضا و زمان ناچیز است یا خیر. برای مثال اگر در یک کلاس 30 نفری ببینیم که 15 نفر در یک روز متولد شده اند تعجب می کنیم و به دنبال دلیل آن می گردیم. اما چناچه در یک جمعیت هزار نفری دیدیم که 15 نفر در یک روز متولد شده اند می توان تصور کرد که این رویداد تصادفی و بدون دلیل باشد. ایراد بعدی مربوط به هدفمندی در نظام خلقت است. حتی اگر بپذیریم که نظام خلقت دارای هدفی است می توان این ایراد را گرفت که از کجا معلوم هدف خلقت ما انسان ها و یا موجودات هوشمند دیگری است؟ شاید هدف دیگری در کار باشد. برای مثال راننده ای را در نظر بگیرید که برای رسیدن به مقصد خود مسیری را طی می کند و در حین طی مسیر مقداری آلودگی ایجاد می کند. آیا می توانیم بگوییم که هدف راننده ایجاد آلودگی است؟ در واقع راننده برای رسیدن به هدف خود ناچار است که آلودگی ایجاد کند و هدف اصلی او چیز دیگری است.