همسرم یه مدتی هست تصمیم گرفته سالک بشه و خیلی تلاش میکنه ولی من احساس میکنم باعث دور شدن ما شده طوری که حتی سکوت و به حرف زدن با من ترجیح میدن و من احساس تنهایی میکنم !چند بار معترض شدم ولی بعدا فهمیدم که کارم اشتباهه و به جای غر زدن باید کمکش کنم تا به اون چیزی که میخواد برسه نه اینکه یکی از موانعش بشم !خواهش میکنم بگین چطوری میتونم کمکش کنم
گاهی اوقات فردی واسطه رسیدن دو نفر به یکدیگر می شود. در اکثر مواقع هنگامی که این دو نفر به یکدیگر می رسند غیبت (دیگران را) می کنند. آیا فرد واسط که بطور ناخواسته آن دو نفر را به یکدیگر می رساند معصیت کار است؟
پدر و مادر بنده به دلايلي سال هاست كه با من و همسرم قطع رابطه كرده اند. تلاش هاي من و همسرم و پادرمياني افراد فاميل براي آشتي كردن با آن ها و به دست آوردن دلشان هم بي فايده بوده. ارسال هديه و ... هم فايده اي نداشته. در طي اين مدت من سعي كرده ام هر ماه به آن ها حداقل تلفن بزنم و صله رحم را تلفني به جا بياورم. اما هميشه تا صداي من را مي شناسند تماس را قطع مي كنند.
جديداً به يكي از اعضاي فاميل پيغام داده اند كه به من بگويد تماس گرفتن باعث آزار و اذيت آن ها مي شود و تهديد كرده اند كه اگر من باز هم با آن ها تماس بگيرم آبروي من را در بين دوستان قديمي ام و ... خواهند برد.
سوال من اين است كه آيا چون تماس من باعث رنجش آن ها مي شود بايد تماس گرفتن را قطع كنم؟ در اين صورت چطور بايد صله ي رحم كرد؟ به هيچ وجه اجازه ي ارتباط حضوري و ... هم نمي دهند.
سلام
مدتی است که پیرامونم مسایل مختلفی پیش آمده و باعث شده که در فکر فرو بروم که واقعا من به عنوان کسی که دارم ادعا می کنم که در راه خدا می خوام قدم بردارم وظیفه ام در این جهان هستی چیست ؟؟
از طرفی می بینم در مکانی که دارم کار می کنم ذات شرکت و هدف شرکت خوب است و به درد جامعه می خورد ولی چندین سال است که با مشکل مواجه است و هنوز بین مردم جایی ندارد
از طرف دیگر وقتی می بینم که جایی در دنیا مظلومی داره کشته می شه می گم شاید باید من هم برم کمک یا شایدم نه اوضاع ان قدر بد نیست که نیازی به من باشد
یا مسایل گوناگون دیگر
روزی در ذهن خودم می گفتم دوست دارم ان قدر از نظر مالی قوی بشم که بتونم دست خیلی ها رو در کار بگیرم و چندین خونه داشته باشم و رایگان بدم به زوج های جوان و کسانی که مشکل دارند ولی وقتی این مسایل برام پیش اومد دیدم که من برای دل خودم دنبال این مسایل هستم نه برای خدا دیدم درسته که کار خدا پسندانه ای هست ولی من که برای خدا این هدف رو در ذهن ندارم بعدشم شاید هیچ وقت به آن نرسم و اگر روزی هم برسم دل خودم آسوده میشه
نمی دونم چه طور برای رضای خدا تصمیم بگیرم خودم خیلی دوست دارم برم سوریه ولی دیدم یکی این که جراتش رو فکر نکنم داشته باشم دوم این که من برای دلم دوست دارم نه برای تکلیف نه برای این که وظیفه هر مسلمانی است
خلاصه بگویم که راهم رو نمی تونم تشخیص بدم خیلی دنیای پیچیده ای شده
سلام خدمت کارشناسان و کاربران عزیز انجمن.
فرا رسیدن عید رو پیشاپیش تبریک عرض می کنم.:Gol:
من توی دین داری و ترک گناه همیشه دچار نوسان بودم و خیلی بالا و پایین تجربه کردم.(همون "اقبال نفس" و "ادبار نفس" که امیرالمومنین علیه السلام درموردش صحبت کردند)
فهمیدم تنها راه این که وقتی که حوصله ی عبادت و بندگی خدا رو ندارم دچار لغزش نشم اینه که نفسم رو به بند بکشم و بهش حالی کنم که وقتی از دست من در امان خواهد بود که گناه نکنه. یعنی بهش بفهمونم که اگر می خوای آسوده باشی و اذیتت نکنم راهش اینه که حداقل گناه نکنی.
ولی مشکل اینه که نفسم به من پوزخند میزنه و بهم میگه : جراتشو نداری!
می خواستم بدونم اینجا کسی راهی امتحان کرده که تونسته باشه نفسش رو اذیت کنه و آزارش بده؟کسی بلده چطور میشه نفس رو به غلط کردن وادار کرد؟
ممنونم.