جمع بندی وظیفه ام در این دنیا چیست؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وظیفه ام در این دنیا چیست؟

سلام
مدتی است که پیرامونم مسایل مختلفی پیش آمده و باعث شده که در فکر فرو بروم که واقعا من به عنوان کسی که دارم ادعا می کنم که در راه خدا می خوام قدم بردارم وظیفه ام در این جهان هستی چیست ؟؟

از طرفی می بینم در مکانی که دارم کار می کنم ذات شرکت و هدف شرکت خوب است و به درد جامعه می خورد ولی چندین سال است که با مشکل مواجه است و هنوز بین مردم جایی ندارد
از طرف دیگر وقتی می بینم که جایی در دنیا مظلومی داره کشته می شه می گم شاید باید من هم برم کمک یا شایدم نه اوضاع ان قدر بد نیست که نیازی به من باشد

یا مسایل گوناگون دیگر
روزی در ذهن خودم می گفتم دوست دارم ان قدر از نظر مالی قوی بشم که بتونم دست خیلی ها رو در کار بگیرم و چندین خونه داشته باشم و رایگان بدم به زوج های جوان و کسانی که مشکل دارند ولی وقتی این مسایل برام پیش اومد دیدم که من برای دل خودم دنبال این مسایل هستم نه برای خدا دیدم درسته که کار خدا پسندانه ای هست ولی من که برای خدا این هدف رو در ذهن ندارم بعدشم شاید هیچ وقت به آن نرسم و اگر روزی هم برسم دل خودم آسوده میشه

نمی دونم چه طور برای رضای خدا تصمیم بگیرم خودم خیلی دوست دارم برم سوریه ولی دیدم یکی این که جراتش رو فکر نکنم داشته باشم دوم این که من برای دلم دوست دارم نه برای تکلیف نه برای این که وظیفه هر مسلمانی است
خلاصه بگویم که راهم رو نمی تونم تشخیص بدم خیلی دنیای پیچیده ای شده

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نسیم رحمت

seyed saeed;793824 نوشت:

مدتی است که پیرامونم مسایل مختلفی پیش آمده و باعث شده که در فکر فرو بروم که واقعا من به عنوان کسی که دارم ادعا می کنم که در راه خدا می خوام قدم بردارم وظیفه ام در این جهان هستی چیست ؟؟


اين که انسان کارهايش را با توجه به رضايت خدا انجام دهد امر خوبي است اما يک کلي است و مي تواند مصاديق متعددي داشته باشد. اين نوع نگاه، گاه فرد را به کمال گرايي و توقعات نا به جا مي کشاند. در حالي که هر کسي يک ظرفيت و توانايي دارد.
به عنوان مثال همین جلب رضایت خدا شما رو در دو راهی ماندن و رفتن به یاری مظلوم در کشورهای دیگر قرا داده است و همین ماندن در دو راهی شما رو در برنامه ها و هدف گذاری آینده تان متحیر کرده است. در حالی که به حسب ظاهر همه اینها هم خوب و مورد مرضی پروردگار است. اما اگر کمی شرایط خود را بنگرید، با خروج برخی از گزینه ها، راه برای شما مشخص می شود.

توضیح مطلب این که :
از آن جایی که مردم مظلوم سوریه به جهت طغیان ظالمان و جائران، چند سالی است درگیر جنگ و جهاد هستند، رفتن به سوریه و دفاع از مظلوم در آن سرزمین، مساوی است با بر کف نهادن جان؛ و این بر کف نهادن جان باید به حکم حاکم شرع باشد، و تا این لحظه هیچ کدام از مراجع و بلکه رهبر معظم انقلاب اسلامی، حکم به تکلیف جهاد عمومی نداده اند. بنابراین رفتن به سوریه و هر جای دیگر از عالم، به قصد دفاع از مظلوم، زمانی بر شما واجب می شود که حکم حاکم شرع باشد و در فرض نبودن حکم حاکم شما وظیفه ای برای رفتن به سوریه و ... ندارید. بلکه می توانید با امور معنوی و مادی نظیر دعا و کمک های مالی که جمع آوری می شود به ایشان کمک کنید.
پس این گزینه از دور خارج شد. می ماند گزینه بعدی که کار و تلاش برای احیا و رونق فعالیت شرکتی است که هم هدفش خوب است و هم مفید برای جامعه.
شما می توانید با مشورت و استفاده از روش های بازاریابی و استفاده از نظرات اساتید فن که هم تخصص لازم را دارند و هم تجربه کافی، مشکلات شرکتتان را رفع کنید و جایگاه اجتماعی آن رابالا ببرید و اقبال مردم را به سمتش هدایت کنید.


اگر یادتان باشد در ابتدا کلام عرض کردم کمال گرايي در کسب رضایت الهی موجب سردرگمی و توقعات نا به جا از خود و دیگران می شود. نمونه اش همین مصداق هایی است که برای کمک به دیگران و حل مشکلات آنها مطرح کرده اید.

همدلی با گرفتاران به معنای همدردی با ایشان نیست.
در همدلی شما سعی می کنید بر اساس شرایط و استعداد و توان خود مشکلات دیگران را حل کنید اما اگر بنا به همدردی شد، بادرگیر کردن خودتان در مشکلات دیگران، عوض این که مشکلی رو حل کنید ، مشکلی رو ایجاد خواهید کرد. حال فرد دیگری باید بیاد و شما را نجات دهد.

بله این که انسان بتواند دارایی هایی را داشته باشد و مشکلات دیگران را حل کند خوب است اما نه به بهایی که برای خود مشکلاتی رو ایجاد کند.

بنابراین در چهارچوب شرایط و توانمندی های خود فکر کنید و عمل کنید.
یعنی فکر کنید من الان در جایگاهی که هستم چه می توانم بکنم. نه این که اگر اینها را می داشتم چه می توانستم انجام دهم. این نوع نگاه شما را از آرزوهای دراز مدت که اصلا معلوم نیست فرصت برای رسیدن به آنها داشته باشید حفظ می کند.


نکته ای که در این جا باید به آن اشاره کنم این است که :
ممکن است انسان از عمل خیر خود خوشحال شود اما اگر توجه کند و قدرت خود به عمل خیر را از آن خدا بداند و این که به یقین بداند : " همه عزت ها از آن خداست " این آرامش و شادمانی مضر نخواهد بود و هرگز برای جلب توجه مردم و كسب وجاهت و آبرو یا جلب اعتماد آن ها خود را آلوده به اعمال نفاق آلوده و ریایی نخواهد کرد.

البته برخی موارد که عملش فارق از رنگ و بوی خدایی است باید سعی کند در کنار حس انسان دوستی برای این که بهره بیشتری ببرد، اخلاص را به کارش اضافه کند تا عملش مقرب او به خدا هم باشد.
در این صورت علاوه بر این که عمل انسان دوستانه ای را انجام داده، با قصد اخلاص و تقربی هم که چاشنی کار کرده، عملش رنگ و بوی خدایی هم خواهد گرفت. برای شروع جای نگرانی نیست همین اندازه که بگوید چون خدا فرموده این عمل را انجام می دهم کم کمک به مرور زمان، این رنگ خدایی در اهداف او بیشتر خود را نشان می دهد.

با سلام

وظيفه شناسي از مسائل مهم يک مسلمان است. در باب وظيفه انسان در اين دنيا قرآن کريم مي فرمايد: و ما امروا الا ليعبدوا الله. مردم ماموريتي در اين دنيا جز بندگي خداوند ندارند، زيرا براي آن خلق شده اند. و ما خلقت الجن و الانس الا ليبدون. بنابراين وظيفه اصلي ما بندگي است، بقيه امور زندگي هم در همين راستا بايد باشد حتي ازدواج براي اين است که ايمان کامل شود و انسان بتواند بنده بهتري براي خدا باشد. شغل و درآمد هم همين طور و باقي امور. براي اين منظور بايد ابتدا روش بندگي را بياموزيم و بعد عمل کنيم. روش بندگي همان دين است که بايد به آن باور داشته باشيم و به احکام عملي و اخلاقي آن عمل کنيم. .عمل به وظيفه ضامن سعادت و خوشبختي انسان در هر دو سرا است. كسي كه به وظيفه خود عمل مي‌كند، ديگر هيچ غصه‌اي نخواهد داشت كه آيا كارش به سرانجام مي‌رسد يا خير؛ او كارش را انجام داده است و باقي امر را به خداي متعال مي‌سپارد.
شناخت و تشخيص وظيفه، تابعي از شناخت ما از خود و جهان پيرامون ما است. اگر من خود را مسافري در اين عالم ببينم كه با اعمال خود به سراي ديگر كوچ مي‌كند، پس بايد خود را براي اين سفر آماده كنم.اگر خود را شهروندي از جامعه‌ي الاهي بدانم، در قبال جامعه‌ي خود و حوادث آن احساس مسئوليت مي‌كنم. و ... و خلاصه هر بينشي به دنبال خود مسئوليتي به دنبال مي‌آورد كه وظيفه من است و اگر ترك شود گناهي به گردن من خواهد بود.وظيفه هر کس بر اساس مسئوليتي که دارد با ديگري متفاوت است ؛ کسي که مادر است , وظايف خاصي نسبت به فرزندان خود دارد که ديگري فاقد اين وظيفه است . شاگرد نسبت به معلم و معلم نسبت به شاگرد ؛ زن نسبت به همسر و متقابلأ مرد نسبت به همسرش , کارمند در مقابل ارباب رجوع و بالعکس و ... هر يک وظايفي دارند که بعضي از آنها مشترک و برخي متفاوت است .وظيفه هر فردي متناسب با موقعيت او مشخص مي شودٰکسي که محصل است وظيفه اصلي او تحصيل است وپرداختن به اموري که مانع تحصيل است ،کاري بر خلاف وظيفه مي باشد .وقتي معلم شد وظيفه ديگري دارد،وقتي همسر اختيار کرد وظيفه او اداره درست خانواده وتأمين ما يحتاج آنهاست،هنگامي که کشور در معرض تهديد قرار گرفت،وظيفه انسان تلاش در مسير رفع تهديد است.البته اينها مثالهائي بود براي تشخيص وظيفه ،زيرا انسان داراي وظائف گوناگوني است در برابر خود و خداو خانواده وجامعه،در هر صورت بسياري از وظائف ما به عنوان واجبات ومستحبات وترک محرمات بيان شده است.
كسي که مسلمان است در قبال ايمان و دين اش وظيفه اي دارد كه شناختن و انجام دادن آن برايش اولويت دارد. از نظر اسلام تمامي اعمال انسان خالي از احكام پنجگانه نيست. واجب، حرام، مستحب، مكروه، مباح. يعني هر كاري كه ما انجام ميدهيم يا واجب است يا حرام يا مستحب يا مكروه و يا اگر هيچكدام از اين احكام را نداشته باشد، مباح است، ، يعني
انجام و ترك آن در اختيار خود او است و دين نظر خاصي درباره اش نداردد.اگر كسي بخواهد در تمامي افكار و رفتار به وظيفه خود عمل كند، نياز ندارد كه حتما معصوم باشد. كافي است كه احكام شرعي را درباره هر يك از اين احكام پنجگانه بشناسد و در حد توان و امكانات، خود را موظف نمايد تا به آنها عمل نمايد.چيزي كه بيشتر وظيفه ما را سنگين مي كند آن است كه ما را شيعه مي نامند و با اين نام ميشناسند ؛ چرا که معتقد به ولايت علي بن ابي طالب هستيم . اما آيا اين اعتقاد , براي نامگذاري و ملقب کردن فرد , به شيعه بودن , کافي است ؟با توجه به رواياتي که از اهل بيت عصمت و طهارت ( عليهم السلام ) به ما رسيده است , کسي که ملقب به شيعه مي باشد , وظايف سنگيني نيز بر دوش دارد ؛ لذا اين احاديث , وظيفه ي ما را در طول زندگي نسبت به خدا و خود و خلق خدا , معلوم ميکند

پرسش :
مدتی است که پیرامونم مسایل مختلفی پیش آمده و باعث شده که در فکر فرو بروم که واقعا من به عنوان کسی که دارم ادعا می کنم که در راه خدا می خوام قدم بردارم وظیفه ام در این جهان هستی چیست ؟ نمی دانم چه طور برای رضای خدا تصمیم بگیرم. خودم خیلی دوست دارم بروم سوریه ولی دیدم یکی این که جراتش رو فکر نکنم داشته باشم دوم این که من برای دلم دوست دارم نه برای تکلیف نه برای این که وظیفه هر مسلمانی است. خلاصه بگویم که راهم رو نمی تونم تشخیص بدم خیلی دنیای پیچیده ای شده. کمکم کنید.


پاسخ :
اين که انسان کارهايش را با توجه به رضايت خدا انجام دهد امر خوبي است اما يک کلي است و مي تواند مصاديق متعددي داشته باشد. اين نوع نگاه، گاه فرد را به کمال گرايي و توقعات نا به جا مي کشاند. در حالي که هر کسي يک ظرفيت و توانايي دارد.
به عنوان مثال همین جلب رضایت خدا شما رو در دو راهی ماندن و رفتن به یاری مظلوم در کشورهای دیگر قرا داده است و همین ماندن در دو راهی شما رو در برنامه ها و هدف گذاری آینده تان متحیر کرده است. در حالی که به حسب ظاهر همه اینها هم خوب و مورد مرضی پروردگار است. اما اگر کمی شرایط خود را بنگرید، با خروج برخی از گزینه ها، راه برای شما مشخص می شود.

توضیح مطلب این که :
از آن جایی که مردم مظلوم سوریه به جهت طغیان ظالمان و جائران، چند سالی است درگیر جنگ و جهاد هستند، رفتن به سوریه و دفاع از مظلوم در آن سرزمین، مساوی است با بر کف نهادن جان؛ و این بر کف نهادن جان باید به حکم حاکم شرع باشد، و تا این لحظه هیچ کدام از مراجع و بلکه رهبر معظم انقلاب اسلامی، حکم به تکلیف جهاد عمومی نداده اند. بنابراین رفتن به سوریه و هر جای دیگر از عالم، به قصد دفاع از مظلوم، زمانی بر شما واجب می شود که حکم حاکم شرع باشد و در فرض نبودن حکم حاکم شما وظیفه ای برای رفتن به سوریه و ... ندارید. بلکه می توانید با امور معنوی و مادی نظیر دعا و کمک های مالی که جمع آوری می شود به ایشان کمک کنید.
پس این گزینه از دور خارج شد. می ماند گزینه بعدی که کار و تلاش برای احیا و رونق فعالیت شرکتی است که هم هدفش خوب است و هم مفید برای جامعه.
شما می توانید با مشورت و استفاده از روش های بازاریابی و استفاده از نظرات اساتید فن که هم تخصص لازم را دارند و هم تجربه کافی، مشکلات شرکتتان را رفع کنید و جایگاه اجتماعی آن رابالا ببرید و اقبال مردم را به سمتش هدایت کنید.
کمال گرايي در کسب رضایت الهی موجب سردرگمی و توقعات نا به جا از خود و دیگران می شود. نمونه اش همین مصداق هایی است که برای کمک به دیگران و حل مشکلات آنها مطرح کرده اید.
همدلی با گرفتاران به معنای همدردی با ایشان نیست.
در همدلی شما سعی می کنید بر اساس شرایط و استعداد و توان خود مشکلات دیگران را حل کنید اما اگر بنا به همدردی شد، بادرگیر کردن خودتان در مشکلات دیگران، عوض این که مشکلی رو حل کنید ، مشکلی رو ایجاد خواهید کرد. حال فرد دیگری باید بیاد و شما را نجات دهد.
بله این که انسان بتواند دارایی هایی را داشته باشد و مشکلات دیگران را حل کند خوب است اما نه به بهایی که برای خود مشکلاتی رو ایجاد کند.

بنابراین در چهارچوب شرایط و توانمندی های خود فکر کنید و عمل کنید.
یعنی فکر کنید من الان در جایگاهی که هستم چه می توانم بکنم. نه این که اگر اینها را می داشتم چه می توانستم انجام دهم. این نوع نگاه شما را از آرزوهای دراز مدت که اصلا معلوم نیست فرصت برای رسیدن به آنها داشته باشید حفظ می کند.

نکته ای که در این جا باید به آن اشاره کنم این است که :
ممکن است انسان از عمل خیر خود خوشحال شود اما اگر توجه کند و قدرت خود به عمل خیر را از آن خدا بداند و این که به یقین بداند : " همه عزت ها از آن خداست " این آرامش و شادمانی مضر نخواهد بود و هرگز برای جلب توجه مردم و كسب وجاهت و آبرو یا جلب اعتماد آن ها خود را آلوده به اعمال نفاق آلوده و ریایی نخواهد کرد.
البته برخی موارد که عملش فارق از رنگ و بوی خدایی است باید سعی کند در کنار حس انسان دوستی برای این که بهره بیشتری ببرد، اخلاص را به کارش اضافه کند تا عملش مقرب او به خدا هم باشد.
در این صورت علاوه بر این که عمل انسان دوستانه ای را انجام داده، با قصد اخلاص و تقربی هم که چاشنی کار کرده، عملش رنگ و بوی خدایی هم خواهد گرفت. برای شروع جای نگرانی نیست همین اندازه که بگوید چون خدا فرموده این عمل را انجام می دهم کم کمک به مرور زمان، این رنگ خدایی در اهداف او بیشتر خود را نشان می دهد.
موفق باشید.

موضوع قفل شده است