سلام و خسته نباشید
تقریبا دوسال پیش چادری شدم با مخالفت پدرم و وایسادن تو روی پدرم و ناراحت کردنش
تو تاپیک زیر حرفای استاد رو خوندم http://www.askdin.com/showthread.php?t=55218
الان استاد گفتند که چادر واجب نیست
قبول دارم چادر واجب نیست اما من یه مدت بدون چادر خواستم با حجاب باشم نشد
هنوز که هنوزه چند وقت پیش میگفت نمیخوای چادرتو برداری؟!
حتی گاهی اوقات وقتی صحبت میفته میگه باید چادرتو برداری تا فلان کارو برات انجام بدم
بابام خجالت میکشه از اینکه من دخترشم و چادریم و جلوی فامیلاش ناراحت میشه
حتی از اینکه کتابای اعتقادی هم میخونم ناراحت میشه و سخنرانی و...
با این حال با توجه به اینکه احسان و اطاعت از والدین اهم هست باید چادرمو ترک کنم و دیگه کتاب های اعتقادی نخونم؟
اینم بگم بابام عقاید الحادی داره گاهی حتی صریحا به اماما توهین هم میکنه
با این حال قوی کردن خودم از نظر اعتقادی برای تاثیر نگرفتن از پدرم واجب نیست؟
یاعلی
با سلام خدمت استاد بزرگوار
من چند تا سوال مرتبط دارم که در مورد حذف صفات رزیله هست
بنده قبلا ی سوال کردم که شروع ترک صفات رزیله از چه صفتی باید باشه و خوب کارشناس محترم جواب دادن حالا سه سوال دیگه دارم
1- گاهی ترک یک صفت برامون سخته ترک یکی دیگه راحت تره در این مواقع باید از کدوم شروع کرد از اسونه یا سخته؟ کلا میزان سختی در ترک عمل آیا ملاک مناسبی هست برای انتخاب ترتیب ترک صفات بد؟ مثلا الان برای من ترک دروغ بسیار مشکله از اون طرف مثلا میتونم صفت سحر خیزی رو در خودم ایجاد کنم. خوب این مورد برام راحت تره . اگر دومی رو شروع کنم و به نتیجه برسم اون دنیا حداقل میگم یکی از توصیه های دینی رو عمل کردم ولی اگر با دروغ شروع کنم ممکنه نتونم حلش کنم و بمیرم و همین سحر خیزی رو هم نداشته باشم( این مثال بود مثلا ریا و دروغ رو در نظر بگیرید دروغ خیلی برام سخت تره) در این شرایط تکلیف چیه؟
یک نکته هم تو پرانتز بگم تو این چند ماهی که ی فعالیت هایی تو این زمینه داشتم به نظر راحت تره آدم روی یک صفت متمرکز بشه و در کل روز توجهش به کنترل اون صفت باشه بنابراین نمیخوام همه رو با هم انجام بدم یعنی نمیتونم در توانم نیست حداقل الان.
2- ترک صفت ریشه ای باشه یا از شاخه ها شروع بشه برسه به ریشه؟ خوب هر گناهی یک ریشه ای داره ولی میشه بدون ترک ریشه گناه رو انجام نداد. مثلا اگر ریشه فحاشی غرور و خود بزرگ بینی باشه میشه فحاشی نکرد ولی مغرور بود حالا سوال اینه از کجا باید شروع کرد. یعنی یکی یکی شاخه ها و گناهانی که ریششون غروره رو حذف کنیم یا مستقیم بریم سراغ غرور؟ ترک فحاشی یا مبارزه با غرور خوب ترک ریشه قاعدتا خیلی سخت تره تا حذف یک صفت جزئی منفی به نظرم. باز اینجا باید چیکار کرد؟ تقدم با آسان ممکن یا سخت؟
3- ترک بر مبنای کوچکی و بزرگی گناه؟ خوب هرچه گناه بزرگتر باشه مکافاتش بیشتره ولی بحث اینه ی زمانی مثلا ترک زنا خیلی خیلی سخت تر از ترک ریاست(فرض بگیریم ریا گناهش کمتر زناست) خوب آسون تره و منطقی تره حداقل ی گناه که مبتلا هستیم رو حذف کنیم شاید فرصت عمر نرسید یا نتونستیم زنا رو حذف کنیم حداقل یکم مکافت کمتر میشه. از اون طرف عقل میگه خوب گناه بزرگتر مکافاتش بیشتره اول اون.
خلاصه عرایضم:
ملاک انتخاب صفات رزیله برای ترک و تصفیه نفس چیه؟ سختی یا آسونی برای فرد- ریشه ای بودن گناه یا صفت رزیله- بزرگی و کوچکی مکافات گناه- در هر کدوم از موارد تکلیف چیه؟
ممنون ببخشید سوال طولانی و سطحیه
سلام.
می گویند مال حرام به قدری تاثیر دارد که حلال زاده را حرام زاده و حرام زاده را حلال زاده می کند اولا آیا این درست است؟
دوما اگر این چنین است معاویه پسر یزید چگونه آدم خوبی شده و به حقانیت امام علی(ع) شهادت داد؟
سوم این که یک سوال دیگر راجع به خودم اینکه من احساس می کنم در اعمال عبادی چیزی من را به طرف انجام ندادنشان می کشد احساس می کنم از مال حرام باشد و نمی دانم روش دفع آن چیست؟می گویند باید روزه گرفت؟
ممنون./
با سلام غرض از مزاحمت سوالی داشتم که ذهنم رو خیلی مشغول کرده
من ودوستان چند وقتیه جلسه ای داریم به نام امام زمان علیه السلام و فردی هم میاد به عنوان استاد که به ما درس میده،تا الان دوسال میشه،حرفای خوبی میزنه وسطح اطلاعاتمون در رابطه با اهل بیت خیلی بیشتر از پیش شده
ولی شبهه ای به ما دوستان وارد شده اینکه ما تا الان نمازخوندن ایشون رو ندیدیم
هربار که وقت نماز شده ما بلند شدیم برا نماز ایشون گفته من نماز ندارم اخیرا تو یک ماه چند بار دیدیم ولی گفته نماز نداریم
از نظر عاطفی هم رابطه خوبی برقرار بود گفتیم اگ بهش بگیم ودلش بشکنه شاید خدا روخوش نیاد
اینکه از شما راهنمایی میخاهیم ان شاءلله که راه درستی پیش پایمان بگذارید
سلام خسته نباشید اقا میخواستیم بدونیم کلا کینزی ها (کنترل عناصر اصلی و کنترل چند چیز دیگه ) از نظر اسلام چیه و اصلا فایده ای داره یاد بگیریم ؟ چون من خیلی خوشم میاد و دوست دارم یاد بگیرم یا (از مکاتب گمراه کننده محسوب میشن؟) چون هر چی تلاش کردم از دین به چیزی برسم نشد چون اصلا نمیخوام به کسی نشون بدم و این حرفا فقط خودم خیلی خوشم میاد
باسلام و عرض ادب
لطفا معنای حقیقی و باطنی این دو شعر از مثنوی رو برام دقیق و کامل بنویسید
چون میگن این اشعار ها معناهایی بجز معنای ظاهری دارند
ولی اینکه به معنای ظاهری فکر کنیم این صحیح نیست
(اخه خیلی شبیه به اتفاقات زندگی بنده هست ولی دلم نمیخواد خودمو الکی گول بزنم)
@};-@};-@};-@};-@};-@};-
مقريي مي خواند از روي کتاب ماؤکم غورا ز چشمه بندم آب
آب را در غورها پنهان کنم چشمه ها را خشک و خشکستان کنم
آب را در چشمه کي آرد دگر جز من بي مثل و با فضل و خطر
فلسفي منطقي مستهان مي گذشت از سوي مکتب آن زمان
چونک بشنيد آيت او از ناپسند گفت آريم آب را ما با کلند
ما به زخم بيل و تيزي تبر آب را آريم از پستي زبر
شب بخفت و ديد او يک شيرمرد زد طبانچه هر دو چشمش کور کرد
گفت زين دو چشمه چشم اي شقي با تبر نوري بر آر ار صادقي
روز بر جست و دو چشم کور ديد نور فايض از دو چشمش ناپديد
گر بناليدي و مستغفر شدي نور رفته از کرم ظاهر شدي
ليک استغفار هم در دست نيست ذوق توبه نقل هر سرمست نيست
زشتي اعمال و شومي جحود راه توبه بر دل او بسته بود
از نياز و اعتقاد آن خليل گشت ممکن امر صعب و مستحيل
همچنين بر عکس آن انکار مرد مس کند زر را و صلحي را نبرد
دل بسختي همچو روي سنگ گشت چون شکافد توبه آن را بهر کشت
چون شعيبي کو که تا او از دعا بهر کشتن خاک سازد کوه را
يا بدريوزه مقوقس از رسول سنگ لاخي مزرعي شد با اصول
کهرباي مسخ آمد اين دغا خاک قابل را کند سنگ و حصا
هر دلي را سجده هم دستور نيست مزد رحمت قسم هر مزدور نيست
هين به پشت آن مکن جرم و گناه که کنم توبه در آيم در پناه
مي ببايد تاب و آبي توبه را شرط شد برق و سحابي توبه را
آتش و آبي ببايد ميوه را واجب آيد ابر و برق اين شيوه را
تا نباشد برق دل و ابر دو چشم کي نشيند آتش تهديد و خشم
کي برويد سبزه ذوق وصال کي بجوشد چشمه ها ز آب زلال
کي گلستان راز گويد با چمن کي بنفشه عهد بندد با سمن
کي چناري کف گشايد در دعا کي درختي سر فشاند در هوا
کي شکوفه آستين پر نثار بر فشاندن گيرد ايام بهار
کي فروزد لاله را رخ همچو خون کي گل از کيسه بر آرد زر برون
کي بيايد بلبل و گل بو کند کي چو طالب فاخته کوکو کند
کي بگويد لک لک آن لک لک بجان لک چه باشد ملک تست اي مستعان
کي نمايد خاک اسرار ضمير کي شود بي آسمان بستان منير
از کجا آورده اند آن حله ها من کريم من رحيم کلها
آن لطافتها نشان شاهديست آن نشان پاي مرد عابديست
آن شود شاد از نشان کو ديد شاه چون نديد او را نباشد انتباه
روح آنکس کو بهنگام الست ديد رب خويش و شد بي خويش مست
او شناسد بوي مي کو مي بخورد چون نخورد او مي چه داند بوي کرد
زانک حکمت همچو ناقه ضاله است همچو دلاله شهان را داله است
تو ببيني خواب در يک خوش لقا کو دهد وعده و نشاني مر ترا
که مراد تو شود و اينک نشان که به پيش آيد ترا فردا فلان
يک نشاني آن که او باشد سوار يک نشاني که ترا گيرد کنار
يک نشاني که بخندد پيش تو يک نشان که دست بندد پيش تو
يک نشاني آنک اين خواب از هوس چون شود فردا نگويي پيش کس
زان نشان هم زکريا را بگفت که نيايي تا سه روز اصلا بگفت
تا سه شب خامش کن از نيک و بدت اين نشان باشد که يحي آيدت
دم مزن سه روز اندر گفت و گو کين سکوتست آيت مقصود تو
هين مياور اين نشان را تو بگفت وين سخن را دار اندر دل نهفت
اين نشانها گويدش همچون شکر اين چه باشد صد نشاني دگر
اين نشان آن بود کان ملک و جاه که همي جويي بيابي از اله
گاهی اوقات در زندگی صحنه هایی پیش میاد که کسی به ما بدی میکنه و در حق ما اجحاف میکنه از ریز تا درشت...
از یک طرف ما در دینمون خیلی تاکید شده که نباید مظلوم قرار بگیریم و مظلوم بودن هم در حد ظالم بودن مذموم است
و از طرفی به ما تاکید شده که اگر کسی به شما بدی کرد از کنارش بگذرید و اون فرد رو به خدا واگذار کنید که خدا خودش بهترین منتقم است.
یک مثال ساده
فرضا کسی از روی زور گویی به ما سیلی میزنه
حال وظیفه دینی واخلاقی ما چیست؟ اینقدر حرص و جوش بخوریم تا بالاخره زمانی به شکلی بتونیم انتقام این سیلی رو بگیریم و با یک بدی دیگه جبران کنیم و یا اینکه سرمون رو بعد سیلی خوردن بندازیم پایین و رد بشیم و منتظر باشیم خدا برای ما جبران کنه؟
ایا انسان در تمامی حیطه ها برای تهذیت نفس و پالایش روح باید غلبه بر خشم داشته باشه ؟ در مقابل دشمن-تربیت فرزند و ... لطفا مفصل و پر محتوا جواب بدید و جسارتا بین نوشته ها کمی فاصله بگذارید که رغبتی برای خواندن باشه
احتمالا شما ذکر حال کربلائی کاظم رو شنیدید ... شخصی که حاضر نشد لقمه حرام بخورد ؛ بابته یافتن کار به شهر و دیاری دیگر کوچ میکنه ؛ در اونجا وضع مالیش کمی بهتر میشه ... به دیگران کمک میکنه ... نماز شب هاش ترک نمیشده و ایشون حافظ کل قرآن میشن ... بدون اینکه سواد خواندن و نوشتن داشته باشند ... نوع تسلط ایشون به قرآن کریم رو هم نمیتونیم فرم عادی بدونیم ... به قول یکی از علما که ایشون عنوان میکرد 40 سال هست که ذکر توحید بر لبانم دارم ... ولی نمیتونم سوره توحید را برعکس از انتها به ابتدا بخوانم و ایشان این توانایی را داشتند که از هر جایه قرآن تا هر جای قرآن را برعکس بخونند ... به هر حال من این مساله رو به هیچ وجه عادی نمیدونم ...
علت اینکه این موضوع رو ایجاد کردم این بود که میخواستم یک تحلیلی رویه این اتفاق صورت بگیره ...
سوالات ....
1. چرا خداوند چنین موهبتی رو به ایشان کرده است ...
2. چرا این موهبت رو من ازش خبر دارم ... قرار هست که به چی برسم .
3. چرا خدا چنین موهبتهایی رو بیشتر نصیب افرادی میکنه که نه تحقیقی کردن ... نه عقلشون رو به کار انداخته اند ... بلکه بیشتر به کسانی چنین موهبتهایی رو عطا میکنه که ساده تر و بی آلایش تر بوده اند . مثلا من باورم این هست که اگر ایشون در اسرائیل دنیا میومدند ( با توجه به اینکه ایشون سواد خوندن و نوشتن رو هم نداشتند ) یهودی میموندند و حتی مسلمون هم نمیشدند ...
4. چرا این همه انسان داریم که حوزه میرن ... درس میخونن ... مغز و عقلشون رو به کار میندازن ... ولی چنین چیزهایی رو از ایشان نمیشنویم ... ولی مثلا کسی مانند کربلائی کاظم باید به چنین جایی دسترسی پیدا میکرد ...
خلاصه کلامم این هست ...
1. چرا خدا از رفتارهای عاقلانه خوشش نمیاد و از رفتارهای غیر عاقلانه خوشش میاد ...
مثلا من رفتار عاقلانه رو این میدونم که یک تحقیقی مثلا 4 ساله بر رویه تمامی ادیان انجام بدم ... بعدش که همه اونها رو زیر رو رو کردم و حاضر شدم قسمتی از اون آئین رو اجرا کنم و تاثیر اون رو بر رویه خودم ببینم ... در نهایت دینی رو انتخاب کنم ... آرام آرام علم و دانشم رو زیاد کنم ... خودم رو مقید بدونم ... سعی کنم در آیات و نشانه ها تدبر کنم و ....
در حالیکه من چنین چیزهایی رو در درون کربلائی کاظم نمیبینم ... شخصی ساده و بی آلایس و فاقد تحصیلات ... که میتونم مطمئن باشم هیچ تحقیقی بر رویه سایر ادیان نکرده .... تنها از این و اون شنیده که نماز شب چیزه خوبی هست ... نماز شبش رو خونده ... لقهمه حرام هم نخورده ...
میخواستم در صورت امکان یک تحلیلی در مورد چنین اتفاقی صورت بگیره ... که هدف خدا از نشون دادن چنین مردی به انسانها چی میتونه باشه ... آیا خدا میخواسته بگه ... درس و کلام و عقل و فهم رو تعطیل کنین و ....