تجربه

نوشیدن شراب حتی یکبار

با سلام

من تا بحال در 24 سال عمرم لب به شراب و مسکرات نزده ام و همیشه تبری جوییده ام. اما بارها وسوسه شده ام که حتی یکبار و فقط یکبار امتحان کنم تا تجربه ای شخصی در این مورد کسب کنم! قبلا هم همین حس را مورد سیگار داشتم که فقط با یکبار کشیدن به شدت از آن متنفر شدم و هرگز لب به آن نزدم... آیا شما این را وسوه شیطانی میدانید یا تجربه و ماجراجویی جوانانه ؟

تجربیات شما از سلوک و حالات پیش آمده

سلام دوستان

این تاپیک رو زدم تا دوستانی که راه در سلوگ گذاشتن بیان بگن در این مدت چه مشاهداتی داشتند یا چه تغیراتی در خواب و حالات اونها پیدا شده نسبت به قبلش .

این موارد باعث انگیزه افرادی مثل من میشن که بعد از مدتها گمراهی دوباره قصد سلوک دارم .

دوستان دیگه هم ممنون میشم لطف کنند و حالات خودشون رو بیان کنن تا ما هم فیض ببریم .

داستان من :

من چند سال پیش حدود 1 سال دوران سلوک من طول کشید .

در این 1 سال من حتی ماهی 2 بار هم بیرون از خانه نمیرفتم و کلا در حال ذکر و نافله و واجبات بودم . حداقل غذا ، کم خوابی ، نماز شب و ... .

حالاتی که برام پیش اومده بودم و تو ذهنم هست :

1 : در حال خواندن قران بودم که برای یک لحظه نور شدیدی اتاق را سفید کرد و ناپدید شد .

2 : بعد از تزکیه و تمرین ، توفیقی نصیب شد تا نماز را با حضور قلب کامل یخونم طوری که بعد از بسم اله انگار تو این دنیا نبودم و روزها و شبها برای رسیدن وقت نماز بی تابی می کردم . لذتی که من دیگر هیچ وقت نصیبم نشد بعد از اون سال رویایی :Ghamgin:

3 : مدتی بود از خداوند درخواست طی الارض داشتم اما خدا نصیبم نمیکرد و من خیلی ناراحت بودم . یک روز در عالم رویا ، جسم خودم رو دیدم که داخل اتاق درازکشیده و ناگهان روحم از تن خارج شد . من در همان عالم رویا به خیال اینکه واقعا طی الارض کردم خوشحال شدم و برای اینکه اولین طی الارض رو انجام بدم سرم رو از دیوار بیرون اوردم و خواستم برم داخل خانه همسایه تا ببینم زن و شهر چیکار میکنن اما در همین هنگام از خواب پریدم و بهم فهموندن که هنوز ظرفیتش رو نداری .

4 : دچار لکنت زبان بودم و هر چه توسل کردم نتیجه نداشت . یه شب که خیلی از این موضوع ناراحت بودم در عالم خواب امام زمان رو دیدیم ( فقط صداش رور میشنیدم اما در خواب میدونستم امام هست ) بهم یک دعای چند کلمه ای رو داد و گفت اینو بخون تا شفا پیدا کنی . من از خواب پریدم بیرون اما شیطان گولم زد و با خودم گفتم دعای آسونی هست پس صبح میخونم الان خوابم میاد اما همین که سرم را روی بالش گذاشتم یهویی صدای بلندی اومد که حمد بخوان اما من باز هم توجه نکردم و گفتم صبح میخونم ولی وقتی صبح شد اصلا اون دعای چند کلمه ای رو بخاطر نیاوردم .

5 : بیشتر وقتها در عالم رویا بدن و روح خودم رو جدا از هم یا در حال جدا شدن میدیدم . یک شب در عالم رویای دیدم که بدن و روحم قصد جدایی دارند و میخوان از هم جدا بشن و بعد دیدم در خانه همه فامیلها جمع هستند و من هم در بینشون دارم صحبت میکنم اما ناگهان یکی مثل خودم رو دیدم که گوشه خانه در حال نماز هستم و یک حالتی بس عجیب در من هست که قابل وصف نیست . ( هم کنار بستگان بودم و هم در حال نماز )

6 : کنترل کامل روی خوابم داشتم . وقتی در عالم خواب بودم میدونستم که دارم خواب میبینم و حتی در خوابم دخل و تصرف میکردم و اگه خواب نامربوط یا ترسناکی میدیدم خوابم رو تغییر میدام از اون محل ها میرفتم و به اراده خودم بیدار میشدم .

7 : یک بار یک گناهی انجام داده بودم که در همان شب ، حسن زاده املی و آیت اله بهجت را در عالم رویا دیدم که در خانه یکی از بستگان بوند و بسیار ناراحت و آیت اله حسن زاده بهم گفت (اسمو صدا کرد ) مگه بهت نگفتیم این کارا را نکن ؟ آخه چرا تکرار میکنی ؟

فعلا همینها یادم مونده

در ضمن اینو هم بگم بعد از اون 1 سال من نماز و ... رو ترک کردم و گناهان زیادی انجام دادم که خدا من رو ببخشه اما قصد دارم دوباره از نو شروع کنم .

تجربه و مهارتهای کاربردی!

انجمن: 

گاهی استفاده از تجارب به قدری مفید و ارزشمند است،
که می تواند در زندگی انسان تحول و پیشرفت فوق العاده ای را ایجاد کند.
از اتلاف وقت گرفته تا هزینه های مادی، یا ضربه های روحی و جسمی و...
پس اگردلسوز همدیگر هستیم،
موفقیت و سلامتی همدیگر را خواهانیم،
بیایید، با بیان تجارب خوب و مفید همدیگر را یاری کنیم.

داستان های کوچک ما

به نام خدا

سلام

این بخش مخصوص دوستان و کاربران کانون گفتگوی دینی است.

داستانهای خودتان یا داستانهای جالب و شنیدنی و خاطراتی که زیبا وشنیدنی هستند در این بخش می گذاریم.

باسم الله!

:hamdel::Gol::hamdel::Gol::hamdel::Gol:

~≈٭ خاطرات و تجربیات امربه معروف و نهی از منکر ٭≈~ شما هم شرکت کنید...

[="Tahoma"][="#4169e1"]

بسم الله الرحمن الرحیم


در این تاپیک قصد داریم خاطرات و تجربیات از واجب فراموش شده (امر به معروف و نهی از منکر) رو قرار بدهیم.
خاطراتی که من قرار میدم از سایت "جنبش دانشجویی حیا" هست.
شما هم اگر خاطره ای دارید حتما اینجا بنویسید و میتونید برای این سایت هم ارسال کنید.

[/][/]

بزرگترین تجربه ی زندگیت

انجمن: 

سلام به همگی
اگه قرار بود بزرگترین تجربه ی زندگیت رو یادم بدی چی مینوشتی؟
ممنون

سه تجربه از يكي از روحانيون تهران

اوايل طلبگى‏ام در قم، درحالى‏كه حدود نوزده يا بيست سال داشتم، روحانى جوانى را ديدم. ايشان در آن زمان تقريبا سى و چهار سال داشت. به طور اتفاقى با ايشان آشنا شدم و با او شروع به صحبت كردم.
او در تهران سكونت داشت و براى انجام كارى به قم آمده بود. هنگام خداحافظى، نشانى خانه خود در تهران را به من داد تا به او سرى بزنم.
به محض اين‏كه چند روز تعطيلى پيش‏آمد، به تهران رفتم و به منزل اين دوست نيز مراجعه كردم. او اصالتا بچه خانى‏آباد تهران بود و در حد خود آخوند باسوادى بود. آن روز ايشان به من گفت: چون اوايل طلبگى شماست مى‏خواهم سه تجربه زندگى‏ام را در اختيارات بگذارم، شايد بتوانى از اين سه تجربه استفاده كنى. در حقيقت، همين باعث شد تو را به اين‏جا دعوت كنم. گفتم: خدواند فرموده براى رشد كردن لازم است از تجربه‏ها و هنرهاى ديگران استفاده كنيم.
او گفت: زمانى به خط علاقه وافرى پيدا كردم. در مدرسه خط خيلى بدى داشتم، اما تصميم گرفتم خط ياد بگيرم. بعد، بلند شد و مقدارى كاغذ با خود آورد و نشانم داد و گفت: اين سى و دو نوع خط است كه همه را خودم نوشته‏ام: نسخ، نستعليق، ثلث، شكسته، كوفى و ... سپس، تابلويى نشانم داد و گفت: اين آيات، روى پرده كعبه نوشته شده بود. من مركّب و قلم را با خود به مسجد الحرام بردم و روبه‏روى كعبه نشستم و شب هنگام، عين خط پرده كعبه را روى اين تابلو نوشتم.
او ادامه داد: وقتى در هنر خط تكامل لازم را در خود احساس كردم، تصميم گرفتم نقاشى ياد بگيرم. با خود گفتم: درست است عبا و عمامه دارم، اما بايد يك نقاش حرفه‏اى بشوم. ازاين‏رو، وسايل لازم براى نقاشى را فراهم كرده شروع به نقاشى كردم: درخت كشيدم، گل كشيدم، پرنده كشيدم، رودخانه كشيدم، و ...، اما نمى‏توانستم آن‏ها را به كسى نشان بدهم، ازبس كه نازيبا بود. با وجود اين، به تلاش خود ادامه دادم.
ايشان پدر خود را نيز به من معرفى كرد. او را مى‏شناختم. از عالمان ورزيده تهران به شمار مى‏آمد كه بر علوم غريبه تسلط داشت و عكسشان را در كتاب‏ها ديده بودم. روحانى جوان سپس تابلويى را به من نشان داد و گفت: اين چاپ است يا خط است؟ گفتم: نمى‏دانم! گفت: پس از مدتى، يك روز پدرم را به خانه آوردم و روى صندلى نشاندم. نگاهش كردم و عكسش را كشيدم. بعد عكس چاپى پدر خود در كتاب را آورد و گفت: آيا اين عكس با اين عكس فرق مى‏كند؟ گفتم: نه!
او افزود: زمانى ديدم دلم مى‏خواهد شعر بگويم، درحالى‏كه يك خط شعر هم بلد نبودم. شروع كردم به كلمات را كنار هم گذاشتن، ولى خودم از شعرهايم خنده‏ام مى‏گرفت، با اين حال نااميد نشدم. اين بود تا فرصتى پيش آمد با دوستان به بندر انزلى سفر كنم. در آن سفر، تا صبح در كنار امواج خروشان و نواى گوش‏نواز دريا، درحالى‏كه ستارگان آسمان به زيبايى چشمك مى‏زدند به سر بردم و سرانجام شاعر شدم.
يكى از شعرهاى دوران پختگى او در شاعرى كه درباره حضرت سيد الشهدا، عليه السلام، و در بارگاه آن حضرت سروده اين است:

آه شب‏گير كند فاش چو روزى رازم‏

همچو منصور سر دار فنا سر بازم‏

مرغكى خسته‏دلم در قفس عشق اسير

سوى كوى تو به ناچار بود پروازم‏

شده‏ام غنچه صفت تنگدل و غرقه خون‏

بس كه با خار غم هجر تو من مى‏سازم‏

من و شمع شب و پروانه، سه عاشق بوديم‏

سوختند آن دو شبى من به غمت مى‏سازم‏

مى‏دهم جان به هواى رخت اى طلعت عشق‏

به اميدى كه بيايى و ببينى بازم‏

از ازل عبد تو مصباحم و داراى جهان‏

تا ابد من به چنين سلطنتى مى‏نازم.

از آنچه گفته شد نتيجه مى‏گيريم كه نابغه كسى است كه قدرت تحمل را در خود پرورش داده است. بر اين اساس، هركسى مى‏تواند نابغه‏ باشد، زيرا كسى نابغه آفريده نشده است. افراد با افزايش قدرت تحمل خود از طريق تمرين و تكرار اعمال شايسته‏مانند مطالعه و تحصيل علم، نماز گزاردن، روزه گرفتن، و اعتكاف‏كم‏كم نابغه و منحصر به فرد مى‏شوند و به سعادت انسانى و ابدى‏شان در دنيا و آخرت دست مى‏يابند.
ERFAN.IR

برچسب: 

شبهه 1: براهین اثبات خدا

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت همگی
:Sokhan:طبق قولی که به دوستان داده بودم که شبهاتی که خانم یا آقای sasan2012 گذاشته بودند و قرار شده بود که بعد از 40 روز که آنها را تفکیک کنند تا هم سنگین نباشند و هم باعث نشود درست به آنها پرداخته شود ولی این کار رو نکرد من این پست های جدا از هم رو می ذارم ان شاءالله که مفید واقع شود و خیر باشه
شبهات دینی من(sasan2012) : این شبهات سنگین بوده و خواهشا چنانچه احساس می کنید که در باعث ضعف عقائد شما می شود اکیدا از خواندن آنها اجتناب کنید . با تشکر

1- در حالی که امروزه تقریبا همه برهانهای خداشناسی به شدت زیر سوال رفته اند و بر بعضی از آنها به طور کامل خط بطلان کشیده شده است ، چگونه می توان هنوز به وجود خدا باور داشت ؟ قوی ترین برهانهای خداشناسی ، برهان نظم و علیت می باشد . این براهین در هزاره های پیشین توسط دانشمندان یونانی و بعد مسیحی ابداع شدند و از همان زمان نیز مورد مخالفت شدید قرار گرفتند . ابوعلی سینا هر دو این نظریات را رد کرده بود . دیوید هیوم 25 سال بر روی این نظریه (برهان نظم) مطالعه کرد و مطالعات خود را تحت کتابی به عنوان محاورات به تألیف در آورد و نهایتا به شکست خود در اثبات این نظریه اعتراف کرد . شهید مطهری نیز در این زمینه تحقیقاتی به عمل آورد که نهایتا به نتیجه قابل ذکری نرسید و در عصر حاضر آیت الله جوادی آملی با قاطعیت می گوید : "هرگز برهان نظم بدون استمداد از براهین دیگر، توان اثبات ذات واجب را ندارد". وقتی که بزرگترین براهین خداشناسی چنین مورد نقض قرار می گیرند ، تکلیف سایر براهین کم اهمیت تر چه می شود . کار اثبات خدا چنان به تنگنا کشیده است که شخصی مانند پاسکال ، نظریه دفع خطر احتمالی را عنوان می کند که بیشتر به سفسطه می ماند تا یک برهان علمی . طبق این نظریه اگر خدایی نباشد( البته تاکید پاسکال بر خدای مسیحی و تثلیث است ) که هیچ ، ولی اگر خدایی باشد و در آن دنیا ما را مؤاخذه کند چه ؟ پس عقل سلیم می گوید که بهتر است خدا را قبول داشته باشیم . یک مسلمان می تواند این نظریه را برای الله به کار ببرد و یک بت پرست برای بت ها و هر کس از هر دینی می تواند این نظریه را برای خدایان و الهگان خود به کار ببرد و حتی یک شیطان پرست نیز می تواند ادعا کند که اگر تابع شیطان نباشید بعد از مرگ احتمالا روح شما را مجازات خواهد کرد پس بهتر است تنها به شیطان پناه ببرید تا از مجازات احتمالی در امان بمانید ! حتی بعضی رو به برهانهای احساس و فطرت و امیال درونی و میل به پرستش و ... می آورند در حالی که هنوز موجودیت فطرت و احساس و... و همچنین ماهیت و خواستگاه آنها در هاله ای از ابهام قرار دارد و برای اثبات خدا از طریق این براهین ابتدا باید خود فطرت و احساس اثبات شوند و سپس از آنها برای اثبات خدا استفاده کرد . به عنوان مثال یک انسان درستکار ممکن است بگوید احساس می کند که باید به جامعه خدمت کند و آن را اصلاح کند و یا یک بزهکار بگوید احساس می کند که باید از همان جامعه انتقام تمام رنجهایش را بگیرد . هر دو از احساس حرف می زنند ولی نوع احساس آنها تفاوت دارد و مسلما هر دو احساس به طور همزمان و موازی نمی توانند درست باشند .