اختیار و وجدان
ارسال شده توسط پارسا مهر در جمعه, ۱۳۹۷/۰۹/۰۲ - ۲۰:۰۸سلام.
استاد عامل جایی سوال کردن که................
یک سوال! امر وجدانی ربطی به دین داره؟ اینکه هر انسانی وقتی به خودش رجوع می کند، اختیار را وصفی جدانشدنی از خودش می یابد، دینی است؟
خوب مشخصه که استاد عامل و البته فکر می کنم همه کارشناسان سایت، اعتقاد دارن که ما وجدانا اختیار و آزادی رو حس و درک می کنیم.
اما واقعا اینطوره؟
می خواهیم که در مورد این قضیه کارشناس توضیح بدن.
به نظر من، چیزی که ما وجدانا می فهمیم.اینه که این ما هستیم که انتخاب می کنیم.مثلا این من هستم که انتخاب می کنم که بنویسم.من هستم که انتخاب می کنم که، برم مثلا بزنم تو گوش یک نفر.خیلی خوب، ولی صرف همین، ما مخار نامیده نمی شیم.خوب، ربات شطرنج باز هم اگر زبون داشت و ممکن بود، می گفت من دارم انتخاب می کنم که چه مهره ای رو جابه جا کنم.
واقعا هم همینطوره.اون ربات که مجموعه ای از سخت افزار ها و نرم افزار هاست.مشاهده می کنه و بعد، تجزیه و تحلیل می کنه و بر طبق یک منطقی یک انتخاب می کنه که مثلا، فلان مهره رو انتخاب کنه.انسان هم همینطور.انسان چه مختار باشه و چه مختار نباشه،می تونه ادعا کنه که این من هستم که انتخاب می کنم که این کنم یا آن کنم.وجدانا هم ما می فهمیم.اما این انتخاب ها ضابطه داره.منطقی داره حسابی داره.اینجاست که جبر خودشو نشون می ده.درسته که من هستم که انتخاب می کنم که این پست رو بنویسم.و وجدانا هم می فهمم.ولی، طبق ساز و کار . منطقی.طبق آن منطق، این من باید در فلان زمان، انتخاب به نوشتن می گرفتم.یعنی جبر.
اما اشخاصی مثل استاد عامل، اعتقادشون اینه، هرچند شاید خودشون بیان و انکار کنن، که انتخاب های ما از بین چند گزینه هیچ منطق و قانونی نداره.هیچ ضابطه ای نداره.آزادیم، خواستیم گزینه ی یک رو انتخاب می کنیم، خواستیم انتخاب نمی کنیم.اگر انتخاب کردیم که مثلا، این پست رو بنویسیم یا گزینه یک رو انتخاب کردیم، می تونستیم در عین حال، انتخاب کنیم که این پست رو ننویسیم.به معنای واقعی هردمبیلی، بی علتی...و جالب ادعا می کنن که ما این رو وجدانا می فهمیم...آیا، وجدانا و خدا وکیلی، این رو وجدانا می فهمیم؟؟
و یک سوال اینکه، بر فرض محال، بنده وجدانا فهمیدم ودرک کردم که اختیار دارم و آزادم در انتخاب ها... خوب وقتی عقل من، یا فرض محال شمای کارشناس بگیرید.وقتی عقل من و میلیون ها انسان دیگه که وقتی متوجه تضاد میشن، اعتراف می کنن که همونطور که دو به اضافه دو مساوی پنج محال و ناممکنه، اختیار هم محاله و ناممکن و بی معنی(عقلا).اونوقت چی؟؟ما به حکم عقل بگیم که اختیار نداریم.یا بگیم، نه چون وجدانا می فهمیم اختیار داریم.پس اختیار داریم.و رک و پوست کنده، گور بابای عقل؟؟؟؟؟