نیستی

عدم یا زندگی

با سلام و تبریک سال نو...می خوام بدونم عقل از بین دو گزینه ی زیر کدام یک رو انتخاب می کنه؟;;)
1-عدم یا نیستی...نیستی محض بی آنکه حتی برای لحظه ای طعم زندگی رو بچشی
2-زندگی در چند مرحله...مرحله اول کشت و زرع در مزرعه ی آخرت که ممکنه (50 درصد) با درد و رنج و زحمت و زجر بسیار و طاقت فرسایی همراه باشه....مرحله دوم، برداشت آنچه در مرحله ی اول کشت کردیم...که می تونه سعادت و رفاه براتون به همراه بیاره (50 درصد) یا می تونه یک عمر که چه عرض کنم، برای همیشه شما رو در جهنم آتشین و سوزان ابدی کنه(50 درصد)....
حالا بگید به من عقل کدوم گزینه رو ترجیح می ده....گزینه اول یا همون عدم و نیستی رو یا گزینه دوم یا همون هستی یا زندگی رو؟;;)

در پی سوال بالا یک عرضی رو هم مطرح کنم....گفته می شه درسته که خدا با اختیار مستقیم ما رو وارد این دنیا نکرده...ولی انسان ذاتا زندگی رو انتخاب می کنه...در واقع، خدا گزینه ی بهتر و مورد پسند تر برای ذات انسان رو انتخاب کرده که هستی و در این صورت می شه گفت در واقع انسان با اختیار خودش وارد این دنیا شده!!!!!ولی واقعا ذات و اختیار و پسند انسان و یا عقل انسان چیه؟؟;;) نیستی یا هستی؟؟;;)

با تشکر

با تشکر

نیستی تر از نیستی

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان
سلام
من میخوام یک توضیحی راجع به این مسئله بدم ،البته تازه این فکر برام باز شده و سعی در حل این قضیه دارم . برای همین مطرح کردم.
اول از همه من یک خط مرزی رو مشخص کنم
وجود : بعد معنوی و روحی
موجود : بعد مادی نسبت به ماهیتی که براش تعریف میشه(یعنی نه فقط همینی که ما هستیم ، هر نوع ماهیت مادی دیگری که وجود بخواد در قالبش قراربگیره و از خلوص و تک بودن خودش خارج بشه (یعنی در قالب یک موجود در بیاد) .)
اینا تعریف های قراردادی ای هست که من ازشوناستفاده میکنم .
اینکه خداوند جهان و هستی رو از عدم آفریده .اگر ما بخوایم فرض کنیم که خداوند بوده و آفرینشی از عدم انجام داده ، بنابرایناین خودش نقض کننده میشه . نقض کننده ی آفرینش از عدم . چون ما میگیم خدا بودههرچند من اینجا دارم به سمت این تفکر میرم که وقتی میگیم بوده ، پس یعنی یک هستیای داشته و این هستی در تضاد با نیستی قرار میگیره .
و این مسئله ممکنه پیش بیاد که وقتی یک چیزفراتر از نیستی بره ، بعد هستی به خودش میگیره و اگر خداوند رو در این قالب فرضکنیم ، بنابراین علم میتونه کشفش کنه و به تجزیه و مطالعه ی اون بپردازه .
هرچند که من دارم دربارهی آغاز خلقت حرف میزنم .این هست که خداوند بخشی از وجودش رو در هستی ای که آفریده قرار میده اما صحبتم مالآغازه ، یعنی لحظه ی آفرینش و قبلش .
پس اگر فرض کنیم خداوند هستی بوده و از یک نیستی(عدم) دست به آفرینش یک هستی میزنه ، یکم در تضاده .
و اینجاست که میام و این رابطه رو تعریف میکنم :منفی یک – صفر – یک
صفر = عدم
یک = موجود (هستی)
و میگم که خدا = منفی یک
و از این استفاده میکنم که هر چیزی برای آفریدهشدن نیازمند یک چیز فراتر از خودش هست . مثل رابطه ی آفرینش یک هوش مصنوعی توسطانسان .
منتهی یک فرق هست که انسان اینجا نمیگه از عدمهوش مصنوعی آفریدم ، بلکه انسان از یک هستی (واسطه ها) دست به آفرینش یک هوشمصنوعی زده .
اما خداوند میگه که از عدم آفریده . بنابراین ،خداوند باید فراتر از عدم باشه ، اگر فراتر رو به منظور بالاتر از عدم بدونیم پسبراش هستی قائل شدیم و این در تناقضه . پس ، من به این روی میارم که اتفاقا فراتراینجا به منظور زیرتر هست ، یک چیزی که زیر تر از عدمه .
پس اگر یک چیز زیر تر از عدم باشه (نیستیتر از نیستی باشه = منفی یک) ، خود اون "عدم"(صفر) براش یک نوع ماهیتحساب میشه و میتونه از اون "عدم" خلقت انجام بده.
در نتیجه میشه : منفی یک = خدا ، صفر= عدم ، یک = موجود(هستی) .
که خب شاید به این خاطر هست که خدا تقریبا غیرقابل درک میشه برای انسان و این عالم معنا که انسان نتونه ازش درک ماهیتی داشتهباشه ، ممکنه برای این باشه که نیستی تر از عدمه که خب تصور چنین چیزی فکر نکنمبرای انسان ممکن باشه .
که خب حالا میخوام بدونم آیا از نظر مذهبی ودینی میشه به این قضیه نگاه کرد و اینو قابل دونست که بخواد آدم روش فکر کنه وبیشتر به تحلیل بپردازه تا به نتیجه ای صحیح برسه ؟ یا اینکه کاملا رد میشه و درتناقض با دینه ؟

آغاز داشتن جهان


فرضیه اینکه اجرام سماوی آغازی نداشته باشند باطل است زیرا در علوم طبیعی ثابت است که ماده در حال تغییر می باشد، نمو می کند، توسعه می یابد و نابود می شود. علوم طبیعی با دقت کافی، ابتدای وجود هر جسمی را معلوم می سازد، حتی مقدار عمر جهان را روشن می کند. دانشمندان می گویند: در کهکشان ما یک میلیون خورشید، یعنی مرکز منظومه شمسی، وجود دارد. آنها تا کنون یکصد هزار کهکشان نظیر کهکشان ما کشف کرده اند. وزن زمین ما که یک جرم کوچکی است در برابر اجرام آسمانی، 600/6 بیلیون در بیلیون تن بالغ می شود. خورشید ما 000/330 بار از زمین ما بزرگتر است در حالی که هزاران خورشید بزرگتر از آن، در میان اجرام سماوی موجود می باشند. محال است که این موجودات بزرگ خودبخود، از نیستی به هستی آمده باشند چون هیچ نقیضی خود را، نمیزاید. نیستی چیزی نیست تا بتواند بزاید. علت تا موجود نباشد، معلول موجود نمی شود. پس این جهان، علتی دارد، دارای قدرت نامتناهی، علم نامتناهی و حکمت نامتناهی.

چرا خداوند نیاز به اثبات دارد؟

چرا خداوند نیاز به اثبات دارد؟

نظریه ضد دینی سارتر نویسنده فرانسوی

لطفا در مورد نظریه ضد دینی سارتر نویسنده فرانسوی توضیح دهید