علم کلام

بررسی تعریف‌های علم كلام

پس از آگاهی از موضوع، غایت و روشهای بحث در علم كلام و با توجه به اینكه تعریف علوم از طریق یكی از امور یاد شده (موضوع، عنایت و روش بحث) انجام می‌گیرد. و جامع‌ترین تعریف آن است كه مشتمل بر همه این جهات باشد، در این فصل به بررسی و نقد نمونه‌هایی از تعریف علم كلام پرداخته و جامع‌ترین تعریف را یادآور می‌شویم.
1. ابن خلدون در تعریف علم كلام گفته است: «هُوَ عِلمٌ یتضمن الحجاج عن العقائد الایمانیه بالادله العقلیه و الردِّ علی المبتدعه المنحرفین فی الاعتقادات عن مذاهب السّلف و اهل السّنّه»:[1]
علم كلام متكفل احتجاج و اقامه دلایل عقلی بر عقائد دینی و ردّ بدعت گذاران و منحرفان از روش‌های پیشینیان و اهل سنّت در اعتقادات می‌باشد.
در تعریف فوق چند نكته مورد توجه گرفته است:
الف. رسالت و غایت علم كلام (دفاع از عقاید).
ب. موضوع علم كلام (عقاید دینی).
ج. روش علم كلام (بهره‌گیری از دلائل عقلی).
از اینجا معلوم می‌شود كه ابن خلدون در تعریف علم كلام از موضوع، روش و غایت علم كلام بهره گرفته است، و از این جهت الگوی تعریف جامع را برگزیده است، ولی نكته‌ای كه وی در پایان تعریف خود اضافه نموده یعنی انحراف از روش‌های اهل سنت در اعتقادات، ربطی به تعریف علم كلام، به گونه‌ای كه همه مذاهب كلامی اسلامی را شامل شود، ندارد و تنها به مذهب كلامی خاصّی نظر دارد و نتیجه آن جامع نبودن تعریف است.
مؤلفان «تاریخ فلسفه در جهان اسلامی» نیز همین خطا را تكرار كرده و رسالت علم كلام را دفاع از حدیث دانسته و بر این اساس گروه عدلیّه را در زمره متكلمان به شمار نیاورده‌اند و كلام اسلامی را منحصر در مكتب كلامی اشاعره دانسته‌اند.[2]
روش بحث‌های كلامی نیز، چنان كه در فصل‌های قبل بیان شد، به دلائل عقلی اختصاص ندارد و از طرق دیگر نیز استفاده می‌نماید.
2. علم كلام علمی است كه پیرامون اصول عقاید یا اصول دین بحث می‌كند و به همین جهت آن را علم اصول دین و علم اصول عقاید نیز می‌نامند. این تعریف از طریق بیان موضوع علم كلام است و كمال‌الدین ابن‌میثم بحرانی (متوفای/679) آن را یادآور شده است.[3]
3. علم كلام درباره ذات و صفات و افعال خداوند بحث می‌كند و به همین جهت آن را علم توحید و صفات نیز نامیده‌اند. این تعریف از آنِ كسانی است كه موضوع علم كلام را ذات و صفات و افعال الهی دانسته‌اند.[4]
4. یكی از تعاریفی كه میرسید شریف در كتاب «تعریفات» برای كلام نقل نموده است این است كه علم كلام علمی است كه پیرامون اموری بحث می‌كند كه معاد ومسائل مربوط به آن مانند بهشت و دوزخ، صراط و میزان، ثواب و عقاب، دانسته می‌شود،[5] جامع نبوده این تعریف كاملاً آشكار است.
5. قاضی عضدالدین ایجی علم كلام را چنین تعریف كرده است: «هو علم یقتدر معه علی اثبات العقائد الدینیه بایراد الحجج و دفع الشُّبه»[6] علم كلام علمی است كه به واسطه آن انسان بر اثبات عقاید دینی بر پایه استدلال توانا می‌گردد. در این تعریف قیود یاد شده در زیر به كار رفته است:
الف. موضوع علم كلام كه عقاید دینی است.
ب. هدف علم كلام كه اثبات عقاید دینی و دفع شبهات از آنها است.
ج. شیوه بحث كلامی كه اقامه دلائل گوناگون است.
امتیاز تعریف صاحب مواقف بر تعریف ابن خلدون در قید اخیر است، زیرا دلیل و حجت را به دلیل عقلی اختصاص نداده است.
6. سعدالدین تفتازانی در تعریف علم كلام گفته است: «انَّه العلم بالقواعد الشرعیه الاعتقادیه المكتسب من ادلَّتها الیقینیه»،[7] علم كلام عبارت است از علم به قواعد شرعی اعتقادی كه از طریق دلایل یقینی به دست می‌آید.
در این تعریف نیز موضوع (قواعد شرعی اعتقادی) و شیوه بحث (دلایل یقینی) به كار رفته است؛ ولی مقیَّد نمودن دلائل علم كلام به دلایل یقینی، علاوه بر اینكه كار را بر متكلم دشوار می‌سازد، اصولاً با شیوه بحث‌های متكلمان در طول تاریخ علم كلام مطابقت ندارد؛ زیرا بسیاری از دلایل متكلمان الزامی یا اقناعی است نه برهانی و یقینی، و به عبارت دیگر، لازمه قید مزبور این است كه متكلم نتواند از ظواهر كتاب و سنّت (دلایل نقلی) استقراء، تمثیل، قیاس خطابی و جدلی بهره بگیرد و فقط باید از قیاس برهانی استفاده كند، و این راهی است كه پیمودنش برای متكلم میسور نبوده برای ایفاء رسالت كلامی او در همه زمینه‌ها كافی نمی‌باشد.
محقق لاهیجی ش درباره تفاوت تعریف مواقف و مقاصد می‌گوید: بنابر تعریف مواقف، مباحثی از قبیل آنچه پیرامون جواهر و اعراض در متون كلامی مطرح می‌گردد داخل در تعریف علم كلام خواهد بود؛ زیرا این گونه مباحث در قدرت و توانائی متكلم بر اثبات عقاید دینی مؤثرند ولی بنابر تعریف مقاصد از دائره علم كلام بیرون می‌باشند؛ زیرا از جمله قواعد و مسائل دینی به شمار نمی‌روند.[8]
7. نامبرده سپس می‌گوید بهتر است در تعریف كلام چنین بگوئیم: «صناعه نظریه یقتدر بها علی اثبات العقاید الدینیه»: كلام صناعتی نظری است كه به واسطه آن می‌توان عقاید دینی را اثبات نمود.
این تعریف از سه مطلب تشكیل یافته است.
1. علم كلام از صناعات نظری است نه صناعات علمی.
2. موضوع آن عقاید دینی است.
3. هدف آن اثبات عقاید دینی است.
وجه اولویّت تعریف لاهیجی بر تعریف مواقف و مقاصد این است كه تعریف مزبور در عین اینكه مزایای تعریف مواقف را دارا است، فشرده و مختصر می‌باشد؛ زیرا واژه نظری بیانگر معنای استدلال و احتجاج است، همان‌گونه كه اثبات عقاید دینی بدون دفع شبهات امكان‌پذیر نمی‌باشد، بنابراین لاهیجی با به كار بردن واژه «صناعت نظری» به جای واژه «علم» از بكار گرفتن دو واژه «ایراد الحجج» و «دفع الشبه» بی‌نیاز گردیده است و از آنجا كه نوع استدلال را تعیین نكرده است، همه انواع آن را (عقلی، نقلی، قیاسی، استقرائی و ...) شامل می‌گردد و از این نظر خللی را كه در تعریف شارح مقاصد به چشم می‌خورد ندارد.
8. تعریف دیگری كه برای علم كلام گفته شده است این است كه: «علمٌ باحث‌ٌ عن الارض الذاتیه للموجود من حیث هو موجود علی قاعده الاسلام»: علم كلام درباره اعراض ذاتی موجود بما هو موجود بر اساس قواعد اسلامی بحث می‌كند.
این تعریف از آن كسانی است كه موضوع علم كلام را «موجود بما هو موجود» دانسته‌اند.
مؤلف مواقف بر این تعریف دو اشكال نموده است، كه در بحث مربوط به بررسی موضوع علم كلام نقل و بررسی شد.
9. استاد شهید مطهری در تعریف علم كلام گفته است: «علم كلام علمی است كه درباره عقاید اسلامی یعنی آنچه از نظر اسلام باید بدان معتقد بود و ایمان داشت بحث می‌كند به این نحو كه آنها را توضیح می‌دهد و درباره آنها استدلال می‌كند و از آنها دفاع می‌نماید».[9]
برتری این تعریف نسبت به تعریف‌های گذشته (در عین اینكه جهات حسن همه آنها را داراست) این است كه توضیح و تبیین عقاید اسلامی را نیز از وظایف كلام و متكلم دانسته است؛ زیرا چه بسا منشأ شبهات و اعتراضات مخالفان عقاید تفسیرهای نادرست آنان از عقاید و مفاهیم دینی می‌باشد، چنانكه مثلاً ماركسیست‌ها كه دین را ابزاری در دست استثمارگران معرفی كرده‌اند، مفاهیمی نظیر زهد و صبر را به گونه‌ای نادرست تفسیر نموده گفته‌اند: اینگونه اصول دینی، مانع قیام و خروش توده‌های مستضعف بر علیه استثمارگران است و بر این اساس دین را عالم تخدیر دانسته‌اند.
بدیهی است راه دفاع از دین و پاسخگوئی به این قبیل شبهات، توضیح و تفسیر صحیح مفاهیم و عقاید دینی است؛ بدین جهت ما نیز همین تعریف را برگزیده و در قالب عبارت‌های ذیل بیان می‌نماییم:
10. علم كلام، علمی است كه اصول و عقاید دینی را تبیین نموده و با استفاده از روش‌های مختلف استدلال به اثبات آنها و پاسخگوئی به شبهات و اعتراضات مخالفان می‌پردازد. وجه امتیاز این تعریف نسبت به تعریف مرحوم مطهری علاوه بر مختصر بودن آن این است كه به كلام اسلامی اختصاص ندارد.[1] . مقدمه ابن خلدون، صفحه 458.
[2] . تاریخ فلسفه در جهان اسلامی: جلد 1، صفحه 144.
[3] . قواعد المرام: مقدمه كتاب.
[4] . میر سید شریف نیز این تعریف را یادآور شده است لیكن قید «و احوال الممكنات من المبدأ والمعاد» و «قید علی قانون الاسلام» را نیز به آن افزوده است. (التعریفات: ط تهران، ناصر خسرو، صفحه 80).
[5] . التعریفات: صفحه 80.
[6] . المواقف: صفحه 7.
[7] . شرح المقاصد: جلد 1، صفحه 165.
[8] . شوارق الالهام: صفحه 5.
[9] . آشنایی با علوم اسلامی: كلام، عرفان، درس اوّل.

نامهای علم كلام

علم و فن مربوط به عقاید دینی، به نام‌های مختلفی شهرت یافته و اصطلاحات گوناگونی بر آن اطلاق گردیده است. در این فصل به بررسی آنها می‌پردازیم:
از مشهورترین نام‌ها و اصطلاحات این علم، اصطلاح «كلام» است. واژه «كلام» در معرفی این فن، و واژه «متكلمان» در معرفی دانشمندان آن از رایج‌ترین و كارآمدترین واژه‌ها به شمار می‌رود.
در مورد این اصطلاح دو مطلب قابل بررسی است:
1. تاریخ نامگذاری.
2. وجه نامگذاری.
تاریخ پیدایش اصطلاح كلام
از مطالعه احادیث اسلامی به دست می‌آید كه در نیمه اوّل قرن دوّم هجری اصطلاح «كلام» و متكلمان به معنای معروف و معهود آن رایج بوده است. نمونه‌های زیر از شواهد ایم مدعاست:
1. ابن ابی العوجاء نزد امام صادق ـ علیه السّلام ـ (83 ـ 148) آمد و گفت: «افتأذن لی فی الكلام»؛؟ آیا به من اجازه ورود در كلام را می‌دهی؟
امام ـ علیه السّلام ـ پاسخ داد: «تكلم بما شئت»[1] درباره هر چه می‌خواهی تلكم كن. با توجه به این كه گفتگوی ابن‌ابی‌العوجا با امام صادق ـ علیه السّلام ـ مربوط به مباحث اعتقادی است روشن می‌شود كه مقصود از «تكلم» معنی اصطلاحی آن است.
2. جاثلیق (بزرگ اسقف‌ها) نصرانی به نام «بریهه» با عده‌ای از روحانیون نصاری نزد هشام بن حكم آمدند، جاثلیق به هشام گفت:
با همه مسلمانانی كه به دانش و كلام شهرت دارند درباره عقاید نصرانیت مناظره نموده‌ام، ولی چیزی نزد آنان نیافتم (نتوانستند بر من غالب آمده و مرا قانع نمایند) اكنون آمده‌ام تا با تو مناظره نمایم.[2] می‌دانیم كه مناظره یكی از جنبه‌های غالب علم كلام است، بدین جهت باید گفت مقصود از كلام در عبارت جاثلیق علم كلام است.
3. ابن ابی‌العوجاء در مجلس امام صادق ـ علیه السّلام ـ حضور یافت، ولی ساكت و خاموش نشست، امام ـ علیه السّلام‌ـ به او فرمود: چرا سخن نمی‌گوئی؟ وی پاسخ داد: عظمت شخصیت شما مانع تكلم من گردیده است، آنگاه افزود: «انی شاهدت العلماء و ناظرت المتكلمین فما تداخلنی هیبه قطُّ مثل ما تداخلنی من هیبتك».[3]
من دانشمندان بسیاری دیده و با متكلمان مناظره نموده‌ام، ولی هرگز آنچنان هیبتی كه از شما در من جای گرفته از دیگران بر من عارض نگردیده است.
4. حدیثی كه پیش از این (در فصل چهارم) درباره مناظره متكلم شامی با اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل نمودیم به روشنی بر این مطلب دلالت می‌كند، زیرا در آن روایت آمده است كه فرد شامی از فقها و متكلمان بود، و نیز امام صادق ـ علیه السّلام ـ به یونس بن یعقوب فرمود: آیا تو از علم كلام بهره‌أی داری تا با او مناظره كنی؟ ...[4]. با توجه به شواهد مزبور، نادرستی سخن شهرستانی كه تاریخ پیدایش این اصطلاح را دوره بعد از ترجمه آثار یونانی به عربی در زمان مأمون متوفای 218) دانسته است، روشن می‌گردد، وی در این باره گفته است: «سپس مشایخ معتزله كتابهای فلاسفه را كه در عصر حكومت مأمون در میان مسلمانان منتشر گردیده بود مطالعه كردند، و در نتیجه، روش‌های فلسفه را با روش‌های كلام درآمیخته و آن را به صورت فنی مستقل درآورده، و به اسم كلام نامیدند».[5]
وجه تسمیه علم عقاید به كلام
در مورد علت نام‌گذاری این علم به علم كلام وجوه مختلفی ذكر شده است، اكنون به طور اجمال به بررسی و نقد آنها می‌پردازیم:
1. بحث حدوث و قدم كلام الهی
گروهی بر این عقیده‌اند كه چون یكی از جنجالی‌ترین موضوعات مورد بحث در این علم، حدوث و قدم كلام الهی بوده كه به وقوع حوادث ناگواری نیز انجامیده است، اصطلاح كلام در مورد این علم شهرت یافته است.
شهرستانی این وجه را به عنوان یكی از دو وجه تسمیه علم كلام دانسته و گفته است: نامیده شدن علم كلام به این نام، ممكن است به خاطر این باشد كه مشهورترین مسأله‌ای كه پیرامون آن تكلم كرده و بدین جهت با یكدیگر به قتال برخاستند، مسأله كلام (الهی) بوده است، در نتیجه، نوع (علم عقاید) به نام كلام (كه یكی از مسایل آن است) نامگذاری شده است.[6]
عضدالدین ایجی در «مواقف» و ابن خلدون در «مقدمه» و تفتازانی در «مقاصد» نیز از این وجه یاد كرده‌اند.[7]
برخی وجه مزبور را نادرست دانسته می‌گویند: بحث و مشاجره پیرامون مسأله حدوث و قدم كلام الهی یا قرآن در دوران زمامداران عباسی و به ویژه در عصر مأمون رواج داشت و حال آنكه همان گونه كه قبلاً بیان گردید، شیوع اصطلاح «كلام» به مدتها قبل از آن باز می‌گردد.
لیكن باید دانست: از روایاتی كه در رابطه با مسأله حدوث و قدم قرآن كریم وارد شده است به دست می‌آید كه این مسأله در زمان امام صادق ـ علیه السّلام ـ مورد بحث بوده و شاگران امام ـ علیه السّلام ـ نظر او را در این باره جویا شده‌اند، چنانكه عبدالرحیم قیصر در نامه‌ای كه به امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشت از امام خواست تا نظر خود را درباره مسائلی كه آن روز مورد بحث و اختلاف میان مسلمانان بود بیان نماید كه از آن جمله حدوث و قدم قرآن كریم بود.[8]
آری مسأله یاد شده در اواخر دوران زمامداری مأمون رنگ سیاسی به خود گرفت و تا پایان حكومت معتصم به صورت یك مسأله حاد مطرح بود و چون مأمون و معتصم طرفدار حدوث قرآن بودند، لذا با قائلان به قدم آن، با خشنونت برخورد كرده و حتی گروهی را شكنجه نموده و یا به قتل رساندند، و به همین جهت این دوران را «دوره محنت» نامند.[9]
بنابراین اگر مقصود كسانی كه بحث و مجادله پیرامون مسأله كلام الهی را وجه نامیده شدن علم عقاید به علم كلام دانسته‌اند این است كه درباره این مسأله، منازعات كلامی، رنگ مخاصمات سیاسی به خود گرفت و موجب قتل و كشتار گردید، چنانكه از عبارت شهرستانی و مواقف به دست می‌آید،[10]صحیح نیست، زیرا این حوادث، مربوط به قرن سوم هجری است، با آنكه اصطلاح كلام در قرن دوّم شایع بوده است.
و اگر مقصود، مجادلات و منازعات كلامی باشد، در این صورت دلیلی در دست نیست كه بحث درباره حدوث و قدم كلام الهی جنجالی‌تر از بحث درباره قضا و قدر، ایمان، حكم مرتكب كبیره و ماننده آن بوده است، تا بتوان آن را به عنوان وجه نامگذاری علم عقاید به علم كلام دانست.
2. رقابت با فلاسفه
وجه دیگری كه برای نامیدان این علم به كلام گفته‌اند، این است كه متكلمان درصدد رقابت با فلاسفه برآمدند و پس از تأسیس این فن آن را «كلام» نامیدند، تا بدین وسیله از علم منطق كه مخصوص فیلسوفان بود بی‌نیاز گردند، زیرا واژه «كلام» مرادف با واژه «منطق» است.
شهرستانی این وجه تسمیه را چنین یادآور شده است، متكلمان به انگیزه رقابت با فلاسفه كه یكی از فنون علمی خود را منطق نامیده بودند، اصطلاح علم كلام را وضع كرده‌اند، زیرا واژه منطق و كلام مترادف با یكدیگر هستند.[11] عضدالدین ایجی، نیز به این وجه اشاره نموده است.[12]
این وجه صحیح نیست، زیرا اوّلاً: لازمه آن این است كه اصطلاح كلام پس از ترجمه و نشر فلسفه در میان مسلمانان وضع و رائج گردیده باشد، كه نادرستی آن قبلاً بیان شد، و ثانیاً: علم منطق عهده‌دار بیان روش‌های استدلال و شیوه‌های بحث و مناظره است و حال آنكه رسالت علم كلام اثبات عقاید و پاسخگویی به سئوالات و شبهات اعتقادی است و امّا اینكه در ایفای این رسالت از كدام شیوه باید بهره گرفت، در رسالت علم كلام نیست، و به عبارت دیگر: علم منطق، اختصاص به فلسفه ندارد، بلكه ابزار و خادم همه علوم و معارف دینی و بشری است و از این نظر می‌توان آن را به علم دستور زبان تشبیه كرد كه در همه رشته‌های علمی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
3. عناوین ابواب
گفته شده است: رسم متكلمان این علم بر این بود كه عناوین ابواب مباحث خود را با جمله «الكلام فی كذا» آغاز می‌كردند، به همین جهت، فن آنان به اسم كلام نامیده شد. این وجه را مؤلفان دو كتاب مواقف و مقاصد به عنوان یكی از احتمالات ذكر نموده‌اند.
بر این احتمال شاهدی ذكر نشده است تا درباره آن داوری شود.
4. استحكام دلایل
تفتازانی احتمال داده است كه چون دلایل علم كلام از استحكام ویژه‌ای برخوردارند، و از طرفی استواری دلایل، مایه استواری سخن می‌باشد، لذا موجب نامیده شدن این علم به كلام گردیده است. گویا مصداق كامل كلام، همان گفتارهای متكلمان است، زیرا بر دلایل مستحكمی استوار می‌باشد.[13]
بدون تردید این وجه چیزی جز مبالغه‌گوی در حق علم كلام نیست. زیرا محكم‌ترین دلایل، دلایل برهانی است، و اوّلاً: علم كلام همیشه از دلایل برهانی استفاده نمی‌كند، و ثانیاً: بهره‌گیری از دلایل برهانی اختصاص به علم كلام ندارد تا بدین جهت به اسم كلام نامیده شده باشد.
5. توانایی بر مناظره در عقاید دینی
وجه دیگری كه در این باره گفته شده این است كه آشنایی با این علم موجب توانایی انسان بر مناظره در زمینه عقاید دینی می‌گردد و بدیهی است كه مناظره، چزی جز تكلم و گفتگو نیست، بدین جهت این علم به علم كلام شهرت یافته است. وجه یاد شده چهارمین و آخرین وجه در كلام مواقف است، چنانكه گفته است: شاید علت نامیده شدن علم كلام به این نام این بوده است كه این علم مایه قدرت یافتن بر تكلم در شرعیات و با مخالفان می‌باشد.[14]
ابن خلدون آن را نخستین وجه در كلام خود قرار داده و با عبارتی گویاتر چنین گفته است: ممكن است به این جهت علم كلام به این اسم نامیده شده كه این علم متكفل مناظره بر علیه بدعتگذاران است، و مناظره، كلام صرف بوده و مربوط به عمل نمی‌باشد.[15]
[1] . توحید صدوق، صفحه 253، باب 36، روایت 4.
[2] . توحید صدوق، صفحه 271، باب 37، روایت 1.
[3] . اصول كافی، جلد 1، صفحه 59، 60.
[4] . اصول كافی، ج 1، كتاب الحجه، باب 1، حدیث 4.
[5] . شهرستانی: ملل و نحل، جلد1، صفحه 30.
[6] . شهرستانی: ملل و نحل، جلد1، صفحه 30.
[7] . المواقف: صفحه 9؛ مقدمه ابن خلدون، صفحه 465؛ شرح المقاصد: جلد 1، صفحه 164.
[8] . توحید صدوق، باب 30، روایت 7 و نیز روایت 3.
[9] . تاریخ الخلفاء، سیوطی، صفحه 308، 340.
[10] . در عبارت شهرستانی كه قبلاً نقل شد، كلمه «تقاتلوا» ودر عبارت مواقف كلمه «التناحر و السفك» آمده است.
[11] . ملل و نحل شهرستانی، ج 1، ص 30.
[12] . المواقف، صفحه 8.
[13] . شرح المقاصد، ج 1، ص 164.
[14] . المواقف، صفحه 8.
[15] . مقدمه ابن خلدون، صفحه 465.

رابطه علم كلام با علوم دیگر

رابطه علم كلام با علوم دیگر را می‌توان به دو صورت كلی ترسیم كرد:
1. علومی كه در علم كلام تأثیر می‌گذارند، یا بدین صورت كه علم كلام از آنها استفاده می‌كند، و یا بدین صورت كه با طرح پاره‌ای پرسشها یا اشكالات علم كلام را به پاسخگویی آن پرسشها و اشكالات برمی‌انگیزد و موجب نوعی تحول در علم كلام می‌گردد.
2. علومی كه از علم كلام كمك می‌گیرند. طبعاً چنین علومی، علوم دینی خواهند بود مانند تفسیر و فقه، چنان كه توضیح آن خواهد آمد.
علوم مؤثر در علم كلام
علومی كه بر علم كلام تأثیر می‌گذارند دو گونه‌اند: دسته نخست علومی‌اند كه از مبادی علم كلام به شمار می‌روند مانند منطق و معرفت‌شناسی، و دسته دوم علومی‌اند كه از مبادی آن نیستند، ولی از طریق تأیید یا تعارضی بر علم كلام تأثیر می‌گذارند.
1. منطق و علم كلام
از آنجا كه علم منطق، قوانین تفكر صحیح و روشهای استدلال را می‌آموزد، و علم كلام نیز علمی است نظری و استدلالی، طبعاً علم منطق از مبادی ضروری علم كلام خواهد بود، از این روی، متكلمان اسلامی، در آغاز رساله ها و بحثهای كلامی خود، به طور مختصر یا مفصل، درباره منطق بحث كرده‌اند.
2. معرفت شناسی و علم كلام
در معرفت شناسی (ایستمولوژی)،[1] خود علم و معرفت، موضوع بحث واقع می‌شود و مسائلی چون: حقیقت شناخت، واقع نمایی علم، ابزار معرفت، توانایی انسان برشناخت واقعیت و ... مورد بررسی قرار می‌گیرد. گرچه این دانش، به عنوان شاخه‌أی ممتاز از معرفت، در دو سه قرن اخیر ظاهر گردیده است، ولی تأمل در بحث‌های فیلسوفان و متكلمان اسلامی نشان می‌دهد كه آنان از این بحث مهم غافل نبوده و در مناسبتهای گوناگون پیرامون آن بحث و بررسی نموده‌اند.
اگر به كتب كلامی مراجعه كنیم می‌یابیم كه آنان قبل از ورود در مباحث كلامی، اموری را به عنوان مقدمه مورد بحث قرار داده اند و از آن جمله بحث‌هایی است پیرامون فكر و نظر كه از مسائل معرفت شناسی است.
قدیم‌ترین متن كلامی شیعه، كتاب «الیاقوت» تألیف ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت است.[2] وی در آغاز كتاب خود به بحث پیرامون مسائل زیر پرداخته است: ماهیت فكر و نظر، تعریف و اقسام علم، آیا نظر مفید علم است؟، دلیل چیست؟، آیا دلیل سمعی مفید علم است؟.
همچنین فخرالدین رازی، در كتاب «المحصل» مباحث گسترده‌ای را پیرامون علم و فكر و نظر مطرح نموده است كه بسیاری از آنها از مسائل خاص معرفت‌شناسی می‌باشد.[3]
3. فلسفه اولی و علم كلام
در فصلی دیگر به تفصیل پیرامون جهات تمایز و اشتراك علم كلام و فلسفه اولی بحث خواهیم كرد آنچه در اینجا یادآور می‌شویم این است كه بسیاری از مسائل فلسفی از مبادی استدلالهای كلامی بوده و نقش تعیین كننده‌أی در بحث‌های كلامی ایفاء می‌كنند، این اصل در مورد حكمت متعالیه صدرایی عمیق‌تر و فراگیرتر است.
هرگاه متكلم نسبت به مباحثی مانند اصالت وجود، تشكیك در وجود، وجود رابط و مستقل، ویژگی‌های هستی ممكن و واجب، وحدت و اقسام آن، علت و معلول، امتناع دور و تسلسل، ویژگی‌های هستی مادی و مجرد، اقسام سبق و لحوق و ... آگاهی كافی نداشته باشد، از عهده تحقیق پیرامون مسائل خداشناسی و توحید برنخواهد آمد، مثلاً نخستین عبارت بخش كلام (مقصد سوم) تجرید العقاید محقق طوسی كه بیانگر برهان اثبات وجود خداست، چنین است: «الموجود ان كان واجباً فهو المطلوب والاّ استلزمه لاستحاله الدور و التسلسل»: اگر موجود كه اصل واقعیت آن قابل انكار نیست، واجب (الوجود بالذات) باشد مطلوب الهیین ثابت است، در غیر این صورت مستلزم واجب الوجود است، زیرا دور و تسلسل محال است.
فهم صحیح این برهان مبتنی بر آگاهی از وجوب و امكان ذاتی و نیز براهین امتناع دور و تسلسل است كه از مباحث فلسفه اولی می‌باشند.
همچنین محقق طوسی از اصل «وجوب الوجود بالذات» به عنوان یك قاعده مستحكم و فراگیر كلامی بهره گرفته و بسیاری از صفات جمال و جلال الهی را بر مبنای آن اثبات نموده است.
یكی از مباحث بسیار مهم كلامی، علم پیشین خداوند به موجودات است و در روایات تصریح شده است كه هیچگونه تفاوتی میان علم خداوند به موجودات قبل از آفرینش و پس از آفرینش آنها نیست،[4]تبیین این اعتقاد دینی، جز بر پایه اصول و قواعد فلسفی ممكن نیست، اصولی مانند: تشكیك در حقیقت وجود، اتحاد عاقل و معقول، بسیط الحقیقه كل الاشیاء و لیس بشیءٍ منها و ...
تبیین عمیق و دقیق صغرای برهان حدوث كه از براهین مشهور متكلمان بر اثبات وجود آفریدگار است در گرو اصل حركت جوهری است كه از اندیشه‌های ابتكاری صدرالمتألهین به شمار می‌رود.
اثبات توحید ذاتی‌(بساطت و احدیت ذات خداوند) و نیز توحید صفاتی (عینیت صفات با ذات و با یكدیگر)، مبنی بر اصالت وجود و وحدت حقیقی حقَّه است. اصل احدیت و بساطت ذات در اصطلاح روایات به «احدیُّ المعنی» بودن خداوند بیان شده است. چنانكه محمّد بن مسلم از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت كرده كه فرمود: «مِنْ صِفَهِ الْقَدیم اِنَّه واحِدٌ احدٌ صَمدٌ اَحِدیُّ الْمَعنی، وَ لَیْسَ بِمَعانٍ كَثیرَهٍ مُخْتَلِفهٍ».[5] از جمله صفات قدیم (خداوند) این است كه او یگانه و یكتا و بی‌نیاز، و «احدی المعنی» است و دارای معانی (صفات) متكثر و مختلف نیست، (مقصود، واقعیت صفات است نه مفاهیم آنها).
و دهها مسئله كلامی دیگر كه فهم صحیح آنها بدون آگاهی از اصول و قواعد فلسفی ممكن نیست، و بر این اساس باید گفت: فلسفه (امور عامه ) نیز ـ همانند منطق ـ از مبادی لازم علم كلام به شمار می‌رود، و درست به همین دلیل است كه می‌بینیم متكلمان، قبل از ورود به بحث‌های كلامی (مباحث مبدأ و معاد) و پس از طرح مباحث منطقی، متعرض بحث‌های فلسفی شده و پیرامون مسائلی چون: وجوب و امكان، علت و معلول، حدوث و قدم، جوهر و عرض و ... بحث نموده‌اند. مشهور است كه محقق طوسی اولین كسی است كه مباحث فلسفی را در كلام وارد نمود، و به عبارت درست‌تر قواعد فلسفی را در خدمت بحثهای كلامی قرار داد. ولی باید گفت: این كار قرنها قبل از وی توسط اساتید علم كلام انجام گرفت، از آن جمله می‌توان كتاب «یاقوت» تألیف ابراهیم بن نوبخت را نام برد، وی قبل از آنكه با اثبات صانع و توحید و صفات الهی بپردازد، پیرامون مسائلی چون: خواص قدیم و حادث، ممكن و واجب، جوهر و عرض، امتناع تسلسل و ... بحث نموده است.
از اینجا می‌توان به ناآزمودگی نظریه برخی كه احیاناً از سردلسوزی و اخلاص به دوستداران فلسفه توصیه می‌كنند كه قبل از آموختن فلسفه، علم كلام را بیاموزند، پی برد. اینان در حقیقت تحت تأثیر شایعه بی‌اساس مخالفت فلسفه با دین و عقاید دینی كه توسط اهل حدیث و اشاعره شیوع یافت، قرار گرفته و بدون اطلاع كافی از بحثهای فلسفی و كلامی و به انگیزه دفاع از حریم دیانت، یا آموختن فلسفه را تحریم نموده، و یا فرا گرفتن كلام را قبل از آن توصیه می‌نمایند!!
آری، در اینكه آراء فلاسفه در مواردی با آراء متكلمان تعارض دارد، شكی نیست، ولی به كدام حجت عقلی و نقلی فهم متكلمان صواب بوده و گزارش صحیح شریعت است، تا اینكه رأی آنان معیار حق و باطل در عرصه دیانت دانسته شود؟!
از جمله مسائل مورد اختلاف فلاسفه و اكر متكلمین، مسأله اعاده معدوم است كه متكلمان آن را جایز می‌دانند و انگیزه مخالفت آنان این است كه معاد را از باب اعاده معدوم دانسته‌اند، ولی چنانچه استاد مطهری یادآور شده‌اند، آنان در این باره مرتكب دو اشتباه شده‌اند: یك اشتباه شرعی و دینی كه موضوع حشر و قیامت را اعاده معدم دانسته‌اند، و یك اشتباه عقلی كه اعاده معدوم را جایز شمرده‌اند امّا فلاسفه معتقدند كه اوّلاً: اعاده معدوم محال است و اگر چیزی نیست و معدوم شد، آنچه كه دوباره بوجود می‌آید عین او نخواهد بود بلكه شبیه و همانند آن است و ثانیاً: معاد به معنی اعاده معدوم نیست، و اشیاء ـ خصوصاً انسانها ـ معدوم نمی‌شوند تا اینكه پس از انعدام مجدداً مخلوق شوند، بلكه معدومیت، معدومیت نسبی است، مثلاً انسانی كه می‌میرد از زندگی‌ای كه داشته است معدوم شده است، نه اینكه به كلی از صفحه وجود محو و نابود شده باشد.[6]
غالب مخالفت‌های متكلمان، با فلاسفه بزرگ الهی از این قبیل است، كه فعلاً مجال بررسی آنها نیست، البته باید حساب فیلسوفان حقیقی را از متفلسفان جدا كرد.
4. علوم تجربی و علم كلام
مقصود از علوم تجربی، صرفاً علوم طبیعی از قبیل زیست شناسی فیزیولوژی، فیزیك، شیمی و ... نیست بلكه همه دانش‌هایی است كه شیوه بحث آنها بر پایه مشاهده، تجربه و آزمایش استوار است، كه در نتیجه پاره‌ای از علوم انسانی از قبیل جامعه شناسی، روانشناسی و غیره را نیز در بر می‌گیرد، رابطه كلام با این نوع علوم را به دو گونه می‌توان ترسیم كرد:
1. تعاون و تفاهم.
2. تعارض و تصادم.
گاهی متكلم، مسئله‌ای كلامی را گذشته از این كه می‌تواند با استفاده از مبادی مستقل عقلی، تحقیق و بررسی كند، از دانش تجربی نیز بهره می‌گیرد، مثلاً یكی از راههایی كه برای اثبات علم پیشین خداوند نسبت به موجودات پیشنهاد شده است «اتقان» و «احكام» افعال خداوند است، عالم آفرینش بر پایه اتقان و نظم دقیق و شگفت‌آوری استوار است.[1]. Epistemology.
[2] . تاریخ حیات وی به طور دقیق روشن نیست، ولی از قرائن مختلف به دست می‌آید كه وی در قرن چهارم هجری می‌زیسته است، در این باره به كتاب خاندان نوبختی یا مقدمه كتاب انوار الملوك رجوع شود.
[3] . طرح این دو بحث اختصاص به دو متكلم نامبرده ندارد، بلكه اكثر متكلمان آنها را در مقدمه كتب خود آورده‌اند. (ر.ك: قواعد المرام، ابن میثم بحرانی، شرح مواقف، و شرح مقاصد).
[4] . توحید صدوق، صفحه 137، باب العلم، روایت 9.
[5] . توحید صدوق، باب صفات الذات، صفحه 144، روایت 9.
[6] . شرح مختصر منظومه، جلد 1، صفحه 176 و 177.

جایگاه علم كلام و منزلت متكلمان

از مطالبی كه پیرامون اهداف و وظایف متكلمان بیان گردید، می‌توان به جایگاه رفیع علم كلام و منزلت والای متكلمان واقف گردید. هر یك از اهداف یاد شده برای اثبات جایگاه بلند این علم و عالمان راستین آن كافی است؛ زیرا علم تفصیلی و آگاهی تحقیقی نسبت به عقاید دینی بسیار ارزشمند و والا است و قرآن كریم علوّ مقام عالمان را با عبارتی ویژه بیان نموده و فرموده است: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ»[1]: خداوند مقام مؤمنان را بالا می‌برد و به عالمان درجاتی اعطا می‌كند.
ارشاد جاهلان و منحرفان از چنان اهمیّت و ارزشی برخوردار است كه رسول گرامی ـ صلّی الله علیه و آله‌ـ به علی ـ‌علیه السّلام ـ می‌فرماید: اگر فردی را به راه راست ایمان هدایت نمایی، نزد خداوند از تمام آنچه در دایره شعاع خورشید قرار دارد برتر است.[2]
چنان كه بیان گردید پاسداری از سنگرهای اعتقادی، جهاد بزرگ در راه خدا است و این دو از شئونات پیامبران و اوصیاء آنان می‌باشد. نیازمندی دیگر علوم دینی به علم كلام نیز دلیل دیگری براهمیت این علم است.
بنابراین، متكلمان راستین پرچمداران دفاع از مرزهای اعتقادی اسلام بوده و عهده‌دار رسالت تبلیغی و ارشادی پیامبران می‌باشند. و این منصب بار سنگینی از مسئولیت را بر دوش آنان می‌گذارد كه هر گاه با تعهد لازم به انجام آن همّت گمارند، پاداشی عظیم را از جانب خداوند بزرگ دریافت خواهند نمود.
اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و علم كلام
مطالعه تاریخ اسلام و متفكران اسلامی گویای این واقعیت است كه علم كلام در گذشته، مورد اهتمام و عنایت مسلمانان بوده و در نتیجه رجال علمی بلند آوازه‌ای از متكلمان اسلامی را به جامعه اسلامی تحویل داده است و از این رهگذر آثار ارزشمندی از آنان بر جای مانده كه از میراث‌های گرانبهای فكری و دینی به شمار می‌روند.
در دوران حیات امام باقر و امام صادق ـ علیه السّلام ـ كه به عللی زمینه مناسب برای احیای تفكر دینی فراهم آمد، این دو آموزگار الهی، دانشمندان برجسته‌ای را در رشته‌های مختلف علوم دینی و غیر دینی تربیت نمودند كه در میان آنان متكلمان از منزلت ویژه‌ای برخوردار بودند، تا آنجا كه امام صادق ـ علیه السّلام ـ هشام بن حكم را در میان عده‌أی از اصحاب خود كه هشام جوان‌ترین آنان بود، بیش از دیگران تكریم نموده فرمود: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه ویده».[3] هشام می‌گوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ درباره «ابن طیار» از من پرسید، گفتم: از دنیا رفت، امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: خداوند او را رحمت كند و مسرور سازد، وی از مدافعان سرسخت مكتب ما اهل بیت بود.[4] و نضربن صباح گوید: امام صادق ـ‌علیه السّلام ـ به عبدالرحمن بن حجاج می‌فرمود: با مردم مدینه تكلم كن (به بحث‌های كلامی بپرداز) زیرا من دوست دارم در میان رجال شیعه مانند تو دیده شود.[5]
متفكر فرزانه شهید مطهری در این باره كلامی دارد كه یادآوری آن در این جا مناسب است، گفته است: «ائمه اهل البیت ـ علیهم السّلام ـ نه تنها خود به بحث و تجزیه و تحلیل مسائل كلامی می‌پرداختند، گروهی را نیز در مكتب خود برای بحث‌های اعتقادی تربیت می‌كردند، هشام بن الحكم همه برجستگی‌اش در علم كلام بود، نه در فقه یا حدیث یا تفسیر. امام صادق ـ علیه السّلام ـ او را كه در آن وقت جوانی نو خط بود از سایر اصحابش بیشتر گرامی می‌داشت و او را بالا دست دیگران می‌نشاند، همگان در تفسیر این عمل اتفاق نظر دارند كه این تجلیل‌ها فقط به علت متكلم بودن هشام بوده است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ با مقدم داشتن هشام متكلم بر ارباب فقه و حدیث، در حقیقت می‌خواسته است ارزش بحث‌های اعتقادی را بالا برد و كلام را بالا دست فقه و حدیث بنشاند. بدیهی است كه این گونه رفتارهای ائمه اطهار تأثیر بسزایی در ترویج علم كلام داشته و در اینكه عقل شیعی از ابتدا عقل كلامی و فلسفی گردد».[6]
علم كلام و مباحث اعتقادی در حوزه‌های علمیه نباید از علوم و دروس جنبی قلمداد گردد، بلكه در حقیقت از اصلی‌ترین علوم و دروس دینی و حوزوی می‌باشد، به گفته برخی از محققان، این علم در گذشته نه چندان دور، در حوزه نجف، از اعتبار و اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود و هم در مرحله سطح و هم در مرحله خارج مورد بحث و تحقیق قرار داشت، ولی متأسفانه رفته رفته به دست فراموشی سپرده شد و یكباره از جرگه دروس حوزوی حذف گردید.[7]
متروك و مهجور شدن این علم، موجب شد كه در روند تكاملی و منظم این علم وقفه به وجود آید و در نتیجه تاریخ، مبادی، مسائل و قواعد آن فراموش گردد، تا آن جا كه امروزه برخی، همان مسائلی را كه در نخستین دوره ظهور این علم مورد توجه متكلمان بوده است، تحت عنوان «كلام جدید» مطرح می‌نمایند و... .
رفع یك اشتباه
در برخی از احادیث كه از ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ روایت شده از علم كلام و متكلمان نكوهش گردیده، و از مجادله در دین به طور مطلق نهی شده است، عده‌ای با استناد به این روایات بحث‌های كلامی را مطلقاً مذموم و نامشروع می‌شمارند.
پاسخ این است كه اگر كسی به تاریخ كلام و فضای كلامی عصر امامان ـ به ویژه عصر امام باقر و امام صادق ـ علیهما السّلام ـ آشنا باشد می‌داند كه این مذمّت‌ها ناظر به كدام كلام و جدال كلامی است، در آن روزگار كه شرایط نسبتاً مناسبی برای مباحثات دینی پدید آمده بود، گروهی ناآزموده و فاقد صلاحیت كافی خود را متكلم دانسته و به خود اجازه می‌دادند كه در همه زمینه‌ها ـ حتی پیرامون ذات الهی ـ به تفكر و مناظره بپردازند، و این روش نادرستی بود كه جز ضلالت و گمراهی به دنبال نداشت و مذمت‌های ائمه از كلام و متكلمان ناظر به این گروه است، و این مطلب از مراجعه به روایات به روشنی به دست می‌آید كه یك نمونه را یادآور می‌شویم:
یونس بن یعقوب گوید: من در محضر امام صادق ـ علیه السّلام ـ بودم، در این هنگام فردی از اهل شام كه خود را متكلم و فقیه می‌دانست وارد شد و روی به جانب امام كرده، گفت: برای مناظره با شاگردان تو به این جا آمده‌ام.
امام ـ علیه السّلام ـ روی به من نموده، گفت: ای یونس كاش تو در علم كلام مهارت داشتی تا با او مناظره می‌كردی!
گفتم: فدایت شوم من از شما شنیدم كه از كلام نهی كرده و متكلمان را نكوهش می‌نمودی.
امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: آن نكوهش متوجه كسانی است كه آنچه من می‌گویم را رها كرده و به دلخواه خود سخن می‌گویند، آنگاه دستور داد تا به در سرای رفته هر یك از شاگردان متكلم امام را كه دیدم نزد او آورم، و من حمران بن اعین، ابوجعفر احول، هشام بن سالم، قیس بن ماصر را نزداو آوردم، دیری نگذشت كه هشام بن حكم نیز بر آن حضرت وارد شد، و او كه از نظر سن از همه ما كوچكتر بود بسیار مورد تكریم امام قرار گرفت و درباره‌اش فرمود: «ناصرنا بقبله و لسانه ویده»، آنگاه اصحاب امام یك به یك با فرد شامی مناظره نمودند، و سرانجام هشام بن حكم او را شكست داد و او به امامت حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ اقرار نمود.
آنگاه امام ـ علیه السّلام ـ نقاط قوت و ضعف مناظره هر یك از اصحاب خود را بیان نمود و هشام بن حكم را بسیار تحسین كرد و فرمود: «مثلك فلیتكلَّم النّاس» همانند تو باید با مخالفان مناظره نماید.[8]
چگونه می‌توان گفت: بحثهای استدلالی پیرامون عقاید دینی از طرف ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ ممنوع گردیده است با آنكه آنان خود عمیق‌ترین بحث‌ها را در این زمینه انجام داده‌اند؟ مذمت و نهی آنان در این باره ناظر به امور زیر است:
1. بحث درباره حقیقت ذات الهی كه فراتز از توانایی فكر و اندیشه بشر است و تفكر در آن جز مایه گمراهی نخواهد بود، چنانكه از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده كه فرمود: «اِیّاكُمْ وَالْكَلاَم فِی الله، تَكَلَّموا فی عَظَمتِه وَلا تَكلَّمُوا فِیه فَاِنَّ الْكَلامَ ‍فِی اللهِ لا یَزْداد اِلاّ تِیهاً»:[9] از كلام درباره خدا برحذر باشید، درباره عظمت خداوند تكلم كنید، ولی درباره ذات او تكلم نكنید، زیرا كلام در این باره جز حیرت چیزی، را نمی‌افزاید. 2
2. افراط در مجادله و بالا گرفتن آن كه مایه خصومت و دشمنی گردد، چنانكه ابوبصیر گوید از امام باقر ـ علیه السّلام ـ شنیدم كه می‌فرمود: «اَلْخُصومَه تَمْحَقُ الدّینَ وَ تَحْبِطُ الْعَملَ وَ تُورثُ الشَّكَ».[10] خصومت، دین را نابود و عمل را تباه كرده، مایه شك و تردید می‌گردد.
وی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز روایت كرده كه فرمود: «لا یُخاصِمُ الاّ رَجلٌ لَیسَ لَه وَرعٌ اَوْ رَجلٌ شاكٌّ»:[11] جز فرد بی‌تقوا و شاك دست به خصومت نمی‌زند.
3. استناد به آراء و اقوال صاحبان مذاهب نادرست و ترك آراء ائمه طاهرین كه رأی صحیح و استوار می‌باشد، چنانكه در روایتی كه از اصول كافی نقل كردیم، امام صادق ـ علیه السّلام ـ علت نكوهش متكلمان را همین مطلب بیان نمود، همچنین ابوعبیده گوید امام باقر ـ علیه السّلام ـ به من فرمود:
«اِیّاكَ وَاَصْحابَ الْخُصُوماتِ وَالْكَذّابین عَلَینا فَاِنَّهُم تَركُوا ما اُمِروا بِعِلْمِه وَ تَكَلَّفُوا عِلْمَ السَّماءِ»:[12]
از اصحاب خصومات و تكذیب كنندگان ما برحذر باش، زیراآنان آنچه را كه مأمور به فراگیری به آن می‌باشند (دانستنی‌های ضروری) را رها كرده خود را در مورد آگاهی نسبت به آسمان (مطالب غیر ضروری) به زحمت انداخته‌اند.[1] . سوره مجادله: آیه 11.
[2] . وَ أَیْمُ اللهِ لَئِنْ یَهْدِی اللهُ عَزَّوَجَلَّ عَلی یَدَیْكَ رَجُلاً خَیرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ وَ غَرِبَتْ ـ وسائل الشیعه: جلد 11، كتاب الجهاد، باب 10، حدیث 1.
[3] . تأسیس الشیعه، صفحه 361.
[4] . سفینه البحار، جلد 2، صفحه 493.
[5] . همان.
[6] . آشنائی با علوم اسلامی (كلام، عرفان) صفحه 56.
[7] . به مقدمه مرحوم سید علی قاضی طباطبائی بر اللوامع الالهیه رجوع نماید.
علامه طباطبائی ـ قدس سره ـ در این باره فرموده است: «فن الكلام فن شریف یذب عن المعارف الحقه الدینیه، غیران المتكلمین من المسلمین اساؤا فی طریق البحث ...»ـ المیزان: جلد 5، صفحه 279 ـ
[8] . اصول كافی: جلد 1، كتاب الحجه، باب اول، روایت 4.
[9] . توحید صدوق: باب 67، روایت 17.
[10] . توحید صدوق: باب 67، روایت 21.
[11] . همان: باب 67، روایت 23.
[12] . همان: باب 67، روایت 24.